حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
رضاپهلوی و «جناب صدردصد»
مُحسن کُردی

January 09, 2012

دوشنبه 19 دی 2570 = January 9, 2012

 

هنگامی که انتخابات اولین رئیس جمهوری در ایران برقرار بود یکی از شعارها «صددرصد بنیصدر» بود. بنیصدر هرگز این شعار را از دهان نیانداخت و بارها در بحث هایش بکار برده است. هنوز هم خیال میکند که چون یک بار مردم «در کمال آزادی» به او رای دادند هنوز این رای برقرار است. بگذریم از اینکه آن زمان همچین هم «کمال آزادی» برقرار نبود و اگر بود رقبای بنیصدر بسیار بودند اما ما که مثل بنیصدر بی انصاف نیستیم و میپذیریم که حتا در یک انتخابات آزاد نیز بنیصدر با رای زیادی برنده میشد.

اما امروز بنیصدر باید یاد بگیرد که حتا اگر آن زمان مردم به او رای دادند دلیل بر این نیست که امروز هم همچنان بخواهند به او رای بدهند حتا اگر او را آدم خوبی بدانند. ولی این براق آقای «صدردرصد» تحمل ناپذیر است. این را از دست و پا زدن هایش در روزنامه اینترنتی انقلاب اسلامی اش میتوان دریافت.
از چندی پیش که رضاپهلوی فعال تر شده است او نیز برای زدن او به تکافو افتاده است. همه حرفش هم این است که در این چندساله کجا بوده ای. در این چندساله البته رضاپهلوی همانجا بوده که بنیصدر با این تفاوت که بنیصدر چانه اش گرم است و عاشق درس دادن به مردم و رضاپهلوی چنین توهینی را به مردم روا نمیدارد. و سوال اصلی از آقای دردرصد این است که تو که مثل رضاپهلوی در کنار نبودی مثلا چه گلی به سر این مردم زدی؟ کدام مبارزه را کردی؟ به کدام نتایج رسیدی؟ کدام نتیجه را به نفع قدرت گرفتن بیشتر مردم گرفتی؟ اگر «شانس» نیاورده بودی و قضیه میکونوس رخ نداده بود همان چندتا ادای شهادت را هم نداشتی که کمی در موردت حرف زده شود.
رضاپهلوی کنار بود برای اینکه یک سیاستمدار باید بداند که چه زمانی مناسب وارد شدن به گود است و بی جهت نباید خودش را وسط بیاندازد و مثل جناب صدردرصد مضحکه کند و سالهای سال از بودجه بیگانگان کاغذ روزنامه اش را سیاه کند (بودجه بیگانگان از نظر این نویسنده به خودی خود اشکالی ندارد اما از نظر بنیصدر اشکال دارد).
در رسانه انقلاب اسلامی بنیصدر کم نمی بینیم «درسهایی» که بنیصدر میگوید که مردم باید یاد بگیرند. و از جمله این درسها حمله به رضاپهلوی و رژیم پادشاهی است. کاملا مشخص است که درد بنیصدر کجاست که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
بنیصدر استراتژی خود را در این حمله بر حساسیت مردم نسبت به نام مصدق استوار کرده است. اما این تکیه گاه بسیار نامشروع و تقلبی است.


بنی صدر در انقلاب اسلامی اش چنین گفته است؛انقلاب اسلامی:
در مورد ایران، آنها که در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شرکت داشته اند، حتی پس از ابراز تأسف رسمی دو دولت امریکا و انگلیس، اصرار دارند که کودتا درکار نبوده است. اگر هم بوده، کار مصدق بوده و شکست خورده است! رضا پهلوی گفته است: گذشته را به گذشته بازگذاریم. کسی نمی خواهد گذشته را تجدید کند. و او چون نمی خواهد از گذشته خانواده خود، ببرد و هنوز به قدرتهای امریکا و انگلیس و اروپا چشم امید دارد، نادانسته و ناخواسته، خود را لو می دهد. ( در اینجا می بینیم که بنیصدر دکترای فلسفه چه نتیجه گیری مضحکی دارد؛ نبریدن از گذشته یعنی وابسته بودن به خارجی!. اما سوال اینجاست که این حرف رضاپهلوی که گذشته را به گذشته وگذاریم و تاریخ نویسان کجایش معنی وابستگی دارد؟ مضافا به اینکه رضاپهلوی با دیگران در مورد 28 مرداد این اختلاف را دارد که شاه حق تعیین نخست وزیر را داشت آنها میگویند که نداشت. خب این یک بحث جدلی است و تاریخی نه بیش از آن! نه معنی وابستگی میدهد و نه معنی عدم وابستگی و اصلا ربطی به موضوعات امروز ندارد). در حقیقت، هرگاه قرار بر بازسازی گذشته نباشد، دیگر نباید گذشته را به دست فراموشی سپرد. زیرا می باید همه عواملی را بازشناسی کرد که کودتا را ممکن ساختند. همین عوامل بودند که کودتای خرداد ۶۰ را ممکن ساختند و هم اکنون، استبداد مافیاهای نظامی – مالی را بر سر پا نگاه داشته اند.ملاحضه میفرمایید که با ماست مالی چگونه عوامل کودتای 28 مرداد (شقایق) را به عوامل کودتای 60 (گودرز) ربط میدهند. اما ایشان کودتای دوسال قبل انتخابات را برسمیت نمیشناسند چرا که امتیازی برایشان نمیآورند.


آقای بنیصدر که عشق تدریس به مردم ایران از طریق روزنامه انقلاب اسلامی شان را دارند خود نیاز به آموختن دارند. اگر بنیصدر واقعا خود از تاریخ درس میگرفت باید میدانست که یک بار رای مردم به او دلیل بر وفادار ماندن مردم به آن وضعیت نیست که اگر چنین بود امروز اگر قطب زاده زنده بود میگفت سیل جمعیت بخاطر من جلوی رادیو تلویزیون جمع میشدند. فردا اگر شاه و بنیصدر و موسوی را جلوی تلویزیون بگذارند لابد شاه میگوید که پس از 28 مرداد مردم ماشین مرا کیلومترها بر دست حمل کردند. بنیصدر میگوید که میلیونها مردم به من رای دادند و موسوی میگوید که نخیر 30 سال پس از تو که در فرانسه فسیل شده و از یادها رفته بودی مردم چند برابر تو به من رای دادند. بنیصدر با اصرار بسیار میخواهد به هر قیمتی شده کسانی را که رقیب میپندارد مانند کروبی و موسوی و رضاپهلوی را کنار بزند. او هرگز آن گونه که باید در دفاع از موسوی و کروبی سخن نگفت و قبل از انکه ببیند که مردم چگونه از این دو حمایت کرده و به خیابان آمدند بسیار هم از آنها بد میگفت و مردم را به عدم شرکت در انتخابات ترغیب میکرد. برای بنیصدر عقب زدن دیگران و مطرح شدن خودش مهم است اگرنه اگر واقعا درد ایران را داشت چه بنیصدر چه رضاپهلوی و چه کروبی و موسوی هرکدام به دمکراسی و آزادی وفادار باشند و مردم حاضر به حمایت از آنها باشند باید از آنها حمایت کرد. آن سه با هم مشکل چندانی ندارند بخصوص رضاپهلوی تابوهای آن دوتا را هم ندارد و براحتی و به نیکی از آنها با تمام گذشته شان یاد میکند اما بنیصدر خیر. من مطمئنم و بنیصدر هم مطمئن است که در یک ایران آزاد بنیصدر در مقابل موسوی و کروبی و رضاپهلوی کوچکترین شانسی ندارد. او این حقیقت را میداند و به وحشت افتاده و دارد تخم تهمت...او میخواهد با بندبازی تهمتهای ناروایی را به رضاپهلوی بزند تا بلکه از بار گناهان خودش بکاهد. رضاپهلوی میگوید که گذشته را به گذشته واگذاریم و کسی نمیخواهد گذشته را تکرار کند. هر آدم چیزی فهمی خوب درک میکند که منظور او عدم تکرار استبداد است. اما بنیصدر میگوید که رضاپهلوی نمیخواهد از گذشته خود ببرد! یعنی چه این حرف بنیصدر؟ رضاپهلوی بارها سیاست گذشته پدرش را رد کرده و در کتابهایش نوشته و در مصاحبه هایش گفته باز بنیصدر به گونه ای دیگر میخواهد بگوید که نخیر.. او میخواهد عین همان روابط زمان شاه برقرار شود. از نظر بنیصدر عدم تکرار گذشته یعنی این که رضاپهلوی بیاید بگوید پدر من دیکتاتور بیرحمی بود که مردم را کشت و برای دوری از خطر بهتر است اصلا نظام پادشاهی برقرار نشود و مردم همه دوباره به صد درصد بنیصدر رای بدهند.

برای بنیصدر هم مثل رجوی دکتر مصدق یک وسیله است. برای اثبات این امر باهم با بنیصدر و رجوی سوار ماشین زمان بشویم و برویم به زمان مصدق. شاه نسبت به نخست وزیری مصدق ابراز تمایل کرده و شرفیاب شده و فرمان گرفته و مجلس به او رای اعتماد داده و مصدق به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی ایران سوگند وفاداری یاد میکند. خوب نظر شما چیست آقای بنیصدر، آقای رجوی؟ این مصدق خائن که بجای اینکه مثل شماها به شاه فحش بدهد دارد به قانون اساسی سلطنت استبدادی سوگند وفاداری یاد میکند! این مصدق از من مهرایران (محسن کردی) که سلطنت طلب تر است! همانگونه که کروبی و موسوی گفتند دوران طلایی امام! من یک زمان بر علیه رژیم شاهنشاهی جنگ مسلحانه کرده ام اما این مصدق فلان فلان شده نه تنها مخالف رژیم شاه نیست بلکه شرفیاب هم میشود و فرمان میگیرد و سوگند وفاداری یاد میکند! خب اگه شماها خیلی کشته مرده راه مصدق هستید بفرمایید شماها هم به رژیم پادشاهی ابراز وفاداری کنید! اصلا چرا شماها خواهان نخست وزیر شدن بجای مصدق نباشید؟ خب آقای رجوی آقای بنیصدر فردا روز که 28 مرداد این مصدق سلطنت طلب با اربابش شاه دیکتاتور دعواش میشه دعوای بین دوتا سلطنت طلب است تو را سننه که خودت را میاندازی وسط که چرا اون شاه دیکتاتور با اون مصدق متفرعن اشرافی سلطنت طلب مشکل داره؟ خب امروز هم احمدی نژاد و خامنه ای باهم مشکل دارند بفرمایید از احمدی نژاد حمایت کنید. واقعا من این حمایت شماها از مصدق را نمیفهمم. آقا مصدق هرچه که بود جزو خانواده ما سلطنت طلبها بود و هرگز هم با آخوندهایی امثال شماها میانه خوبی نداشت خودتان را قاطی دعوای ما نکنید.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم بویژه کافه نادری ها و بویژه ایرانی نازنینم که می خواهم همیشه در اینجا با من و برای من بماند.

استقلال، آزادی و حاکمیت ملی، بدون زن هم مگه میشه!

بنی صدر و زنان (نصف کل جمعیت ایران) - سلسله پهلوی و زنان ایران

با درود خدمت آقای کردی محترم، در رابطه با پاراگراف اول نوشتار شما، موضوع مهمی را می خواهم با شما در میان بگذارم و ان اینست که، نیمی از کل جمعیت ایران که زنان باشند، اجازه رقابت با بنی صدر را در آن "انتخابات آزاد" برای مقام ریاست جمهوری نداشتند. این نهایت دیکتاتوری و زشت ترین نوع تبعیض علیه کل زنان ایران بود! اگر بنی صدر آدمی دمکرات بود و معتقد به حاکمیت ملی، به این امر اعتراض می کرد و به همین یک دلیل بزرگ از خمینی برائت می جست و تدارکات یک مبارزه برای استقرار دمکراسی و آزادی را بر علیه خمینی می چید. چرا اینکار را نکرد؟ آیا در این 33 سال اخیر هرگز به این موضوع پرداخته است، خود را در اینمورد به غایت مهم نقد کرده است، و آیا بابت این خطای بزرگش از پیشگاه ملت ایران بویژه زنان ایران پوزش خواسته است؟ مگر حاکمیت ملی و دمکراسی و آزادی و حقوق بشر و استقلال کشور، بدون حضور نیمی از جامعه آن که زن هستند امکان پذیر است، قابل قبول است، باید از کنارش بدون کوچکترین توجه گذشت، امیدوار بود که کسی نفهمد که چنین توهین بزرگی به زنان ایران شد؟ من نوجوانی در آن زمان بودم و واقع پاسخ قاطع به پرسشهای بالای خودم را ندارم. بدین منظور از شما می پرسم که اطلاعات وسیعتری دارید. در ایران آزاد، پژوهشگران مستعد و بی غرض و مرض دانشگاههای آزاد و مستقل و دارای اعتبار جهانی، بی شک به تحقیق و تفحص در این موارد خواهند پرداخت و قطعا روشنگریهای لازم را درباره بنی صدر و ادعاهایش خواهند کرد و در دسترس ملت ایران قرار خواهند داد. تا آنروز، طبق اسناد و مدارکی که قابل دسترس است، می خواهم نظر شما را در این موارد مهم بدانم تا ببینم که گفتارها و کردارهای بنی صدر در این 33 سال با هم در موارد بالا تطابقی داشته اند یا نه؟ از آنجا که بنی صدر خود را هنوز کاندیدی جمهوریخواه و مطرح برای اکنون و فردا می داند، روشن شدن موارد بالا برای شناختن او بوسیله جمهوریخواهانی مانند من لازم است تا او را با دیگر کاندیداهای جمهوریخواه و در نهایت با رضا پهلوی، کاندید پادشاهی خواهان مقایسه کنیم. مایلم توجه شما و دیگر هموطنان را به نوشتار ف. علاء الدین "رضا پهلوی؛ هنوز اندر خم یک کوچه است" در سایت اخبارروز جلب کنم و بویژه به 17 نظر داده شده به آنرا. برای دسترسی به نظرات داده شده، دگمه "نظرات (17)" را که در سمت راست بالای نوشتارش قرار دارد را فشار دهید. اگر درون مرزی ها با مشکلی در این رابطه برخوردند، مرا آگاه کنند تا لینکهای دو صفحه نظرات داده شده را بدهم. لینک نوشتار: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=42888
با احترام حق پاینده ایران و مردم ایران

January 13, 2012 02:57:34 PM
---------------------------

ایرانی

با درود به دوستان کافه نادری و سپاس از جناب کردی به خاطر مقاله زیبایشان و شرکت در بحث
حق عزیز؛ دوست عزیز تر از جان
در آن اوایل شورش ۵۷ طرفداران مرحوم مصدق در دانشگاه کم نبودند. مخالفین حکومت پادشاه فقید در میان دانشگاهیان پیش و پس از انقلاب به دو دسته تقسیم می شدند. طرفداران جپهه ملی و چپ ها. هر دو دسته را خوب می شناسم. دگماتیسم؛ فحش ایدولوژیک و بی منطقی (برای آنها منطق یعنی همان که خودشان می گویند) لازمه اعتقادشان به جپهه ملی است. ببین بر سر مرحوم بختیار چه آوردند. کریم سنجابی به خاطر رقابت های شخصی با مرحوم بختیار آن کرد که همه می دانیم. جالب است طرز فکر دوستان؛ کریم پورشیرازی حتی از توهین به ناموس شاه نیز خود داری نمی کرد و ظاهرا در تلقی آقایان آزادی خواه بی حد و حصر (عجب یاد حضرت نوری علا افتادم) این اسباب لازمه پیشرفت سیاستشان است. خسرو معتضد در آن برنامه جالب ده ها کتاب و سند رو کرد در اینکه حرکت ۲۸ مرداد یک حرکت داخلی است. فردی که نمی خواهد شرایط اقتصادی دوران مرحوم مصدق و شرایط بین المللی را مطالعه و درک کند و شباهت های آنرا به حرکت اتمی محمود احمدی نژاد در خلوت خود ارزیابی نماید؛ تنها راه حلش فحش ایدولوژیک به کسی است که به این نقطه ضعف تاریخی اشاره نموده است. مرحوم مصدق درست مانند احمدی نژاد هیچ کدام از پیشنهادها را که بعضی از آنها بسیار مناسب بودند نپذیرفت تا مملکت به آستانه آشوب و هرج و مرج برسد و آنچه رضاشاه برای امنیت کرده بود از دست برود. متاسفانه مرحوم مصدق ما را بدون پاسخ دادن به بسیاری پرسش هایی که موجود است ترک نمود و واقعیات را بیان نکرد تا امروز بت عده ای شود و به عنوان الت دست و چماق استفاده شود. در فردای آزادی با تو موافقم که دانشکده های تاریخ برای زدودن تابوهای توده و آشکار ساختن واقعیات کار بسیار دارند. اگر چه تاکید می کنم من مرحوم مصدق را فرد ملی اما پوپولیست می دانم و گرچه خود اشراف زاده ای قجری بود.
مرحوم مصدق تا آنجا که معقولانه عمل نمود از حمایت پادشاه فقید برخوردار بود و آنجا که قدم در راه عوامفریبی و اتخاذ سیاست های نامعقول و خطرناک گذاشت این حمایت را از دست داد و در این میان همه ضرر کردند؛ ملک و ملت و شاه و نخست وزیر.
حق عزیزم؛ همانطور که گفتی و بنده هم اطاعت می کنم بحث تا پایه و مایه و منطق نداشته باشد بی فایده است بنابراین در حالیکه محرک من برای شروع بحث جمله آخر اولین نوشته ایشان بود (وصل کردن مواردی که مطرح نمودند به عدم بازگشت خاندان پهلوی)؛ این بحث را همین جا خاتمه می دهم و دیگر پاسخی برای ایشان ندارم اما:
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
نه که هر کو ورقی خواند معانی دانست
پاینده ایران

January 13, 2012 08:19:18 AM
---------------------------

Irani_Azadeh

در باره آقا حق خطاب به خوانندگان بیطرف
با توجه به پنجاه سال حاکمیت استبددی پهلویها که ۲۵ سال ان پس از کودتای ۲۸ مرداد بود و با توجه به آنکه در تمام ۲۵ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، از شدت دست پر و منطق، حتی اسم مصدق را از کتب تاریخ حذف نمودند، و الان هم پس از ۳۰ سال دور افتادگی از قدرت، پاسخگویی راجع به ۲۸ مرداد در بهترین حالت به آینده ای نامعلوم موکول میشود، من اساسا شک دارم که امثال "حق" جوابی داشته باشند. البته بسیاری از این استدلالات در دادگاه مصدق توسط ایشان مطرح شده و همان موقع هم پاسخی نگرفتند.
آقای حق گلایه کرده که چرا "جمهوری خواهان" کاندیدایی در ردیف "رضا پهلوی" نداشته اند. علت ان اینست که امثال جنابعالی جای جمهوری خواهان واقعی را اشغال کرده اید که کمترین آشنایی با دموکراسی ندارید و نقطه اعتراض و مخالفتتان با مصدق از زاویه ای بسا ارتجاعی و ضد آزادی است. کافی است که به استدلالها نگاه کنید تا هر خواننده بی طرفی در جای جای کامنتهایتان، دفاع از استبداد را ببینند.
فرموده اید که من از قماش کسانی هستم که در سایت اخبار روز دست بالا را داشته و به خفه کردن و سانسور شما "آزادیخواهان" و لابد آزادی خواهانی از قماش جنابعالی، مشغول بوده ام.
برای آنکه درجه آزادیخواهی شما معلوم شود توجه خواننده را به پرونده سازیهایی که در جای جای کامنت ایشان وجود دارد جلب میکنم. یا برای من پرونده خانواده گی درست میکند و از بی مهری پدر و مادرم، مثل روانشناس خبره ای که مرا از نزدیک میشناسد، صحبت میکند، یا از اعتقاد من به آقایان رجوی و بنی صدر و جزنی و غیره. خدمت این آقای "پرونده ساز" که خود را "ولتر" هم میبیند، باید گفته شود که اعتقاد به این عقاید نه تنها عیب نیست که اساسا حق هر کسی است. من با وجود مخالفت با سلطنت طلبی، این حق را حق هر کس میدانم که به سلطنت معتقد باشد. من برای این فرد پرونده ساز، به سبک خودش پرونده سازی نمیکنم ولی روش های پرونده سازیهای ایشان دقیقا یادآور پرونده سازیهای اکثریتیهای خائن برای رفقای سابق خود و دیگر گروه های سیاسی رقیب است که برخی از آنان از جمله جمهوریخواهان شده اند.
اما لازم نیست که کسی پرونده کودکی مرا تعقیب نمایید و یا رد مرا در این سایت و ان سایت بگیرد. برای بی اثر کردن من، کافی است که پس از ۵۰ سال که از کودتا میگذرد، جوابهایی منطقی به سوالات افکار عمومی بدهید. کافی است که استدلالهایی را که از ۵۰ سال پیش تا کنون در پاسخ به اتهامات کودتاچیان ایراد شده را نقد کرده و نقایص آنها را نشان دهید. چه تا زمانی که چنین پاسخهایی داده نشده، در جذب افکار عمومی ناتوان خواهید بود. آخر اگر قرار است که این صحبتها، صحبتهای تاریخی هم باشد که پس چرا از صحبتهای منطقی فرار میکنید و بجای پاسخ های شایسته و بایسته، با استفاده از همان روش هایی که بقول خودتان دهنها میبستند، به خفه کردن من مشغولید؟
نویسنده ادعا میکند که دانشگاه درست میکند و بهترین افراد را که از هوش سرشاری هم برخوردار باشند، برای ان دانشگاه گزینش میکنند تا تاریخی بنویسند که مطابق نظرشان باشد و بی عیب و در حد بهترین دانشگاه های دنیا. شما فعلا قاچ زین را بچسب و جواب آدم کم هوش و بی سوادی مثل مرا بده، اسب سواری بر مرکب خیالاتی از قبیل درست کردن دانشگاهی آنچنان با متخصصینی اینچنین پیشکش که از قدیم گفته اند که سنگ بزرگ علامت نزدن است. تاریخی اینچنین که بخواهد مورد نظر نویسندگانی امثال "حق" باشد، از عهده قانع کردن نسل ۵۰ سال پیش بیرون آمده از کودتا هم برنیامد، چه رسد به نسل پیچیده امروز و نسل به مراتب پیچیده تر فردا.
نویسنده در اینجا اظهار گلایه میکند که چرا جمهوری خواهان راستین از "جنبش سبز" پشتیبانی نکرده و با ان برخورد هم کرده اند. نه تنها جمهوریخواهان، بلکه آزادیخواهان واقعی هرگز از جنبش های دست ساخته امثال کروبی و موسوی حمایت نمیکنند و اجازه نمیدهند که مافیاهای مغلوب رژیم، مردم و جنبش دموکراتیکشان را تبدیل به پیاده نظام جنگ قدرت مافیاهای نظام نمیکنند و رنگ سبز لجنی بر جنبش رنگین و متنوع مردم بزنند، که مالا کاری جز سواری دادن به خط امامیهای جنایتکار خمینی نخواهد داشت. من چنین چیزی را نه تنها اتهام نمیدانم، بلکه با کمال میل هم میپذیرم و اگر سبب آگاهی حتی یک نفر از جوانان ایران و هشدار باش به آنان شده باشم، از نتیجه کارم راضیم. البته من تنها کسی نبودم که جنبش کذایی سبزلجنی را به سهم خود افشا کردم. بسیاری از سلطنت طلبان و جمهوری خواهان آزاده هم همین مسیر را رفتند. متاسفم که چنین چیزی شما را ناراحت کرد، اما من دید دو قطبی ندارم و قبله خود را "مخالفت با خامنه ای " نمیدانم که با هر دیکتاتور و جانور مقابل و مخالفش، ولو قاتل هزاران جوان در قبرستان خاوران، دست همکاری دهم و در "همه با هم " خمینی وار به سمت "دوران طلایی !!!خمینی" برویم. من به دنبال حاکمیت ملی هستم و با هر کس که مقابل و مخالف تحقق این خواست دموکراتیک ۱۰۰ ساله ملتمان باشد، مخالفم. کسانی از قبیل موسوی و کروبی را هم که مخالفتشان با خامنه ای از زاویه جنگ قدرت است را در خط مبارزه برای حاکمیت ملی نمیدانم.

January 13, 2012 03:08:08 AM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم بویژه کافه نادری های گرامی، تقدیم به ایرانی نازنینم، اولا که از مهرت سپاسگزارم. هموطن من، با ؛ایرانی آزاده؛ بحث کردن بیفایده است. این بحث ها در سایت هایی مثل اخبارروز فراوان بودند و دو نظری که از ؛آزاده ایرانی؛ در اینجا می بینی، کپی همانهاست. جنبش سبز تنها باعث ریزش بسیار سنگین از رژیم نشد بلکه به همان درصد هم ریزش عظیمی در بدنه جمهوریخواهان برون مرزی را موجب شد. سران جمهوریخواهان و تجزیه طلبان و فدرالیست ها و حامیانشان همان استقبالی را از جنبش سبز کردند که خامنه ای کرد. پیش از جنبش سبز، ؛آزاده ایرانی؛ ها در سایتهایی مثل اخبارروز دست بالا را داشتند و جمهوریخواهان دیگر را با سانسور و هوادارانشان به عنوان نظردهنده مثل ؛آزاده ایرانی؛ با همین لحن و روش ارعاب مبصر ما بودند و خفه مان می کردند. جنبش سبز همه چیز را عوض کرد و انقلابی فرهنگی در همه جا بود. تا جنبش سبز، دو سالی در آن سایت بودم و با تار و پود امثال ؛آزاده ایرانی؛ آشنا شدم. تعدادشان انقدر کم است که نپرداختن به آنها را لازم می کند ولی چون درون مرزی ها بویژه جوانان مثل عرفان ممکنست با روحیه و اهداف اینها آشنا نباشند، بالاختصار توضیحاتی می دهم تا وقتمان را با اینها تلف نکنیم. هر چقدر با اینها مدارا کنید و سند و مدرک برایشان بیاورید اینها حرف خودشان را می زنند و فاقد گوش و هوش اند. مرغشان یک پا دارد و بشدت از کل خاندان پهلوی و هوادارانشان متنفرند. اینها یا از بازماندگان دوران مصدق هستند و توده ای و دنبلچه های توده ای ها هم در میانشان هستند. یکی دو تا هم به همه سایتها می روند و از بنی صدر حمایت می کنند. در کنار این بازماندگان همیشه مخالف و همیشه در صحنه، فرزندانشان و دست پرورده هایشان هستند که از اوان نوجوانی و جوانی به دام اینها افتاده اند. به جای کاشتن مهر و محبت در دل فرزندان و دست پروردگانشان، بذر کینه و نفرت از خاندان پهلوی را در دلشان کاشتند. آنچنان اینها را مغزشویی کرده اند که جدا شدن از این کینه و نفرت که به بخش مهمی از هویت آنها تبدیل شده است، خلائی بزرگ در وجودشان ایجاد خواهد کرد. اینها ناتوانتر از آن هستند که این خلاء را با چیزهای مثبت پر کنند و آن اعتیاد به نفرتشان از پهلوی ها را ترک کنند. یک نوع بیماری است که بیش از هر کسی خودشان را رنج می دهد. نیازشان وادارشان می کند که برای نشئه شدن، در هر فرصتی و به هر بهانه ای خود را خالی کنند تا کمی ارضاء شوند. بنظر من، ما نباید وارد این فعل و انفعالاتی که در درون اینها می شود و هر از چند گاه بیرون می زند تا آن نیاز درونی شان را ارضاء کند بشویم. ما تبحر درمانشان را نداریم و فقط می توانیم تشخیص دهیم که از یک بیماری روانی رنج می برند که ناشی از تخم نفرت و کینه ای است که در کودکی والدین و مربیان نامهربانشان در آنها کاشته اند. از بدو تولد و اوان نوجوانی و جوانی به دام توده ای ها و مصدقی ها و جزنی ها و خمینی ها افتاده اند. تاریخ و شیوه بیان آنرا از اینها یاد گرفته اند، تاریخ و شیوه بیانی که در هیچیک از دانشگاههای معتبر جهان خریدار ندارد. تاریخی که مثل کتاب های آسمانی نوشته شده و هر گونه تغییری در آن کفر محسوب می شود و کفر هم کافر و مرتد تولید می کند. نه در قرآن و فقه شیعه، حق شک داری و حق انتخاب، و نه در تعبیر این حضرات از تاریخ اجازه شک و انتخاب داری وگرنه با تو آن خواهند کرد که با پرویز نیکخواه و فریدون فرخزاد و شاپور بختیار کردند. هرگز تغییر نخواهند کرد، همینی هستند که می بینی. دهه ها در غرب زیسته اند و هیچی بارشان نشده است، نه دمکراسی و نه حقوق بشر و نه تاریخ به عنوان یک رشته تخصصی و علمی هنری معتبر که کار هر کسی نیست مثل هر رشته تخصصی دیگر که برای استفاده بهینه از آن، داشتن استعداد و عاری بودن از هر تعصبی است، و همانطور طرز تفکری که بدنبال حقیقت است و وحشتی از یافتن آن و گفتنش را ندارد. اگر تاریخ این بود که ؛آزاده ایرانی؛ ها می خواهند به هالوها قالب کنند که در دانشگاههایی مثل آکسفورد و کمبریج تدریس نمی شدند و ورود در این رشته نه تنها در ایندو دانشگاه بلکه در همه دانشگاههای این کشور در ۱۰ سال اخیر کار حضرت فیل نمی شد!!! آیا در انگلیس اینچنین می بود، اگر اینجا مردم باور داشتند که تاریخ تخصص نیست و نیازی به استعدادی ندارد و با چندتا یا حتی چند قفسه کتاب خواندن بی چارچوب مختص خود که خود مهارتی است، هر کس و ناکسی سر از تاریخ در می آورد! مردم عادی در انگلیس این درک و فرهنگ را دارند که بدانند، تاریخ رشته ای تحقیقی در محیط دانشگاهی است، سیاست کار سیاستمداران است و جایش در بیرون از دانشگاه و در عرصه عمومی است، و دین و مذهب کار دینکاران و جایش در مسجد و کنیسا و کلیسا و معبد است. توده های مردم در انگلیس می فهمند که این سه از هم جدا هستند و باید هم از هم جدا نگاه داشته شوند و اجازه دخالت هیچکدام را در دیگری ندهند و نمی دهند چون در درونشان این چیزها نهادینه شده و پیش پا افتاده است. ؛آزاده ایرانی؛ ها هیچی از دنیای غرب و این رموز پیروزی آنها نیاموخته اند. ما مسئول آنها نیستیم و اجازه هم نباید بدهیم که با این فرهنگ و زبان و قلم زهرآگین و قهرآمیزشان وقت و انرژی ما را برای ارضاء نیازهای روانی و اهداف سیاسی ایران بر باد ده خودشان بیش از این تلف کنند و ما را از اهداف مان که با رضا پهلوی یکی است چه جمهوریخواه و چه پادشاهی خواه باشیم دور کنند. این اقدام رضا پهلوی مثل آبی بوده که به لانه مورچگان ریخته شده است. حسد، بغض، کینه، نفرت و فرافکنی نسبت به پهلوی ها دوباره در درونشان گل کرده و بوی تعفن آورش را دوباره دارند پخش و پلا می کنند تا حواس ما را از موضوعات مهم و بدرد بخور ایران پرت و پلا کنند. اگر به وحشت نیفتاده بودند که ما را در اینجا به حال خود می گذاشتند! اگر درباره تاریخ معاصر ایران راست می گفتند و ترسی از افتادن تشت رسوایی شان از پشت بام نداشتند، می گفتند که بعد از آزادی ایران معتبرترین دانشکده های تاریخ در جهان را بنا خواهیم کرد تا دانشمندان تاریخ همتراز با بهترین دانشمندان تاریخ جهان تربیت کنیم. و چون دوران مصدق و شاه از اهمیت خاصی در تاریخ معاصر ما برخوردارست، ما دانشجویان نابغه و بی تعصب ترین آنها را با آزمونهای سخت مثل آکسفورد و کمبریج وارد دانشکده های تاریخ و کاملا مستقل خود می کنیم تا بدون حب و بغض و عتاب، تحقیق و همه روشنگریها را بکنند و نتایج را در اختیار جهانیان قرار دهند تا تحقیق و تحصیل دروه معاصر ایران بعنوان بهترین در جهان شناخته شود....؛آزاده ایرانی؛ ها حوزه تاریخ می خواهند و نه دانشکده های تاریخ در ایران که با مقیاس های جهانی برابری کند. چند پرسش باید در برابر او قرار داد که او در خلوتش به خودش به آنها پاسخ دهد :- کدام کاندید جمهوریخواه را سراغ دارم که همتراز کاندید پادشاهی خواهان که رضا پهلوی باشد را من می شناسم که اعتماد و محبوبیت او را حتی در اردوی مقابل داشته باشند و بتواند در این برهه زمانی از او بهتر عمل کند، بنی صدر،....،.....حسن شریعتمداری، مسعود رجوی و همسرش؟ چرا کسی از اردوی جمهوریخواه به فکر این اقدام رضا پهلوی نیفتاد تا منه جمهوریخواه با افتخار به پادشاهی خواهان نشان دهم که در مقابل رضا پهلوی شما، منهم کاندیدای خودم را دارم؟ اگر کاندید جمهوریخواه من این اقدام را کرده بود، آیا رضا پهلوی دبه در می آورد یا برعکس جزء اولین ها می بود که قبول کند و دست همکاری به او بدهد، و آیا ما دست او را می گرفتیم یا پس می زدیم؟ آیا منه جمهوریخواه که ادعای دمکراسی و حقوق بشر و ایران از همه چیز بالاترست را دارم، حق دارم یا ندارم که پادشاهی خواهان را به رسمیت بشناسم بویژه که آنها همیشه جمهوریخواهان را به رسمیت شناخته اند و همیشه حاضر به همکاری با ما بوده اند؟ حال که رضا پهلوی این اقدام مهم را علیه خامنه ای کرده است و این به نفع مبارزات همه طیفهاست و مهمتر، به نفع ایران و ملت ایران است، آیا بخاطر اینکه این ایده او بوده است و احتمالا بسود اردوی او تمام خواهد شد، من چه باید بکنم؟ باید منافع ایران را ارجح دهم به منافع قشر خودم یا منافع قشر خود را به ایران؟ اگر این به نفع ایران است، آیا بجای اُخم و تَخم و خالی کردن عقده بهتر نیست که حالا که خودم پیوسته ام، از دیگر جمهوریخواهان هم بخواهم که به این مبارزه بپیوندند و با هم ایران را آزاد کنیم یا اینکه دعا کنم که این اقدام شکست بخورد و فراموش بشود و و و ؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که من اول خودم را از اینهمه کینه و نفرت و عصبانیت نسبت به پهلوی ها آزاد کنم، آزاده شوم، آنهم از نوع ایرانی آن تا بتوانم ایران را برای هر دو آزاد کنم، هم هموطنان جمهوری خواهم و هم برای هموطنان پادشاهی خواهم تا ایران را با هم بسازیم؟

برای اطلاع همه دوباره یادآوری می کنم که من یک جمهوریخواه هستم که ترجیح می دهم بی کاندید باشم و از رضا پهلوی فراحزبی و مسلکی که بواقع یک آزاده ایرانی است حمایت کنم تا کاندیدهایی مثل بنی صدر و مریم رجوی داشته باشم. من اینها و هوادارانشان را جمهوریخواهان سنتی غیردمکرات عهد جنگ سرد قرن بیستمی می دانم که هیچ وجه اشتراکی با جمهوریخواهان دمکرات و متجدد قرن بیست و یکمی مثل خودم ندارند. امیدوارم روزی یکی دو تا جمهوریخواه متجدد قرن بیست یکمی پیدا شوند تا منهم نماینده جمهوریخواه خود را داشته باشم. جمیع جمهوریخواهان سنتی، سبزهای علوی و خشک مغزهای اسلامی/خامنه ای و احمدی نژاد، ۱۰ درصد کل جمعیت ایران هم نیستند. مواظب فرافکنی ها و تفرقه افکنی های اینان بین آن ۹۰ درصد باشیم و در دام ترفندهایشان نیفتیم که تفرقه بیانداز و حکومت کن، است و طفره و رفتن و به انحراف کشیدن بحث ها و باز داشتن ما از وظائف مان. من از همه ایرانیان بویزه ژورنالیست های مستقل وطنپرست خواهش می کنم که از این اقدام رضا پهلوی پشتیبانی کنند و این اقدام و اصول او را که خواسته های ملت هستند را تبلیغ و ترویج کنند. این اقدام پتانسیل آنرا دارد که جانی تازه در وجود تک تک سلولهای جنبش سبز ملی ما بدمد و با همت ماست که این اقدام را می توانیم سرآغاز شکل گیری یک آلترناتیو/جایگزین سالم و مناسب برای رژیم کهریزکی خامنه ای در ایران کنیم وگرنه همه خواهیم پوسید چه در برون مرز باشیم و چه در درون مرز. برای خامنه ای، خاتمی، بنی صدر و رجوی و دیگر جمهوریخواهان سنتی غیردمکرات هیچ اهمیتی ندارد که ما ملت همچنان که ۳۳ سالست که پوسیده ایم تا نابودی ایران بپوسیم. خود را از همه اینها و هوادارانشان رها کنیم. پیروز و تندرست باشی ایرانی نازنین وطنپرست از ایران. پاینده ایران و ملت ایران

January 13, 2012 12:28:05 AM
---------------------------

Irani Azadeh

آقای کردی
از پاسخی که دادید متشکرم. متاسفانه پاسخ شما اصلا مرا قانع نکرد. بلکه ابهاماتی جدید بر ابهامات من هم افزود.
فرموده اید که قانون اساسی را توانمندان نوشته اند و اینرا برای بهره وری افراد متوسط و یا ضعیف جامعه ننوشته اند و آنگاه از این مقدمه نادرست، این نتیجه نادرست را گرفته اید که قانون اساسی مشروطه دموکراتیک نیست. با عرض تاسف از اطلاعات تاریخی ناقص جنابعالی، قانون اساسی مشروطه ایران از روی قانون اساسی بلژیک نوشته شده که تحت تاثیر انقلابات مختلف در اروپا بوده و نتیجه پیروزی طبقات متوسط و فقیر اروپا بر اشراف بوده است. بنا بر این قانون اساسی بلژیک اتفاقا برای طبقه متوسط و ضعیف نوشته شده که همین خصلت را به قانون اساسی مشروطه هم منتقل نموده است. بنابر این قانون اساسی مشروطه خصلت دموکراتیک دارد.
از ان گذشته قانون اساسی مشروطه در نتیجه قیام مردم ایران برای استقرار مشروطیت بر اشراف قاجار تحمیل شد و در نتیجه ان محمد علیشاه مستبد از ایران فراری شد و فرزندش به پادشاهی رسید. بنابر این قانون اساسی دموکراتیک مشروطه بر اشراف قاجار تحمیل شد.
پس از سرنگونی حکومت قاجار، حکومت پهلوی عین همان قانون را به عنوان قانون اساسی برگزید، تنها بند مربوط به سلطنت را از "قاجار" به "پهلوی" تغییر داد. پس قانون اساسی دوران پهلوی، که هرگز هم رعایت نگردید، دنباله قانون اساسی دموکراتیک مشروطه بوده و تا حدودی دموکراتیک است (اگر بندهای مربوط به عدم مغایرت قوانین با اسلام را در نظر نگیریم).

حالا میرسیم به بندهایی که شما آورده اید و تعبیر ناقصی که از آنها کرده اید.
البته قوانینی که لازم الاجرا باشند، قوانینی هستند که باید از مجلس بگذرند و توسط شاه توشیح شده باشند اما امضای شاه صرفا سمبولیک بوده و نشانه سنت حمایت پادشاه از قوانین در دنیای قدیم است. و الا شاه هرگز بدون تایید مجلس نمیتواند قانون بگذراند و چنین قانونی قابل اجرا نیست، کما آنکه در اصل ۴۵ متمم قانون اساسی آمده است که کلیه فرامین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی لازم الاجرا میشود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول ان فرمان و دستخط همان وزیر است.
از این اصل معلوم میشود که :
۱- هیچیک از فرامین شاه بدون امضای وزیر قابل اجرا نیست.
۲- امضای وزیر در زیر امضای شاه، از امضای شاه مهمتر است.
البته اصل ۴۴ متمم قانون اساسی موید تفسیر فوق است که میگوید که شخص شاه از هر گونه مسولیت مبراست و وزرای دولت در هر گونه امور مسئول مجلسین هستند.
بنابر این امضای پادشاه در قانون اساسی مشروطه تنها حالت تشریفاتی دارد.
در مورد اصل چهل و ششم قانون اساسی که عزل و نصب وزرا را به موجب فرمان پادشاه است، تنها به این معناست که چنانچه وزیر یا نخست وزیر به واسطه رای تمایل یا رای اعتماد مجلس منصوب یا به واسطه رای عدم اعتماد معزول شدند، شاه عینا طبق رای مجلس فرمان نصب یا عزل را صادر میکند که البته اینهم سمبل حمایت پادشاه از عزل و نصب وزرا یا نخست وزیر است.
اصول دیگری هم که از قانون اساسی ذکر نموده اید با توجه به اصل مهم و حیاتی و خط قرمز مشروطه یعنی اصل "عدم مسولیت شاه" که به معنای تشریفاتی بودن مقام سلطنت است قابل تفسیر است.

January 12, 2012 11:46:47 PM
---------------------------

محسن کردی

جناب آزاده. بخشهایی از قانون اساسی مشروطه در مورد اختیارات پادشاه. در این مورد نیاز به مقاله ای جداگانه است که در آینده به آن خواهم پراخت. فقط همینقدر را بگویم که در انقلاب مشروطه تمامی رهبران مذهبی و ملی از سران و سرشناسان و توانمندان بودند. یعنی اشراف مملکت. مسلما این طبقه که وابستگی تنگاتنگی با نهاد پادشاهی داشتند هرگز قانونی نمی آوردند که اقتدارشان را به دست عوامی که یک هزار شان هم سواد خواندن و نوشتن نداشتند بسپارند. لذا برداشت حضرات که این قانون دمکرات بود و اختیارات را همه به دست مردم داده بود درست نیست. اتفاقا اختیارات بسیاری به پادشاه داده بود که ما باید در آینده مراقب باشیم چنین اختیاراتی به پادشاه داده نشود چرا که زمان صد سال قبل نیست؛

اصل بیست و هفتم: قوای ممکت به سه شعبه تجزیه می‌شود:

اول: قوه مقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی می‌شود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشاء حق انشاء قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین و توشیح به صحه همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورای ملی است.

دویم: قوه قضاییه و حکمیه که عبارتست از تمیز حقوق و این قوه مخصوص است به محاکم شرعیه در شرعیات و به محاکم عدلیه در عرفیات.

سیم: قوه اجراییه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء می‌شود به ترتیبی که قانون معین می‌کند.



اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.

اصل چهل و هفتم: اعطای درجات نظامی و نشان و امتیازات افتخاری با مراعات قانون مختص شخص پادشاه است.

اصل چهل و هشتم: انتخاب مامورین رئیسه دوائر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثناء نموده باشد ولی تعیین سایر مامورین راجع به پادشاه نیست مگر در مواردی که قانون تصریح می‌کند.

اصل چهل و نهم: صدور فرامین و احکام برای اجرای قوانین از حقوق پادشاه است بدون این که هرگز اجرای آن قوانین را تعویق یا توقیف نمایند. در قوانین راجع به امور مالیه مملکت که از مختصات مجلس شورای ملی است چنان چه اعلیحضرت پادشاه تجدید نظری را لازم بدانند برای رسیدگی مجدد به مجلس شورای ملی ارجاع می‌نمایند. در صورتی که مجلس شورای ملی به اکثریت سه ربع از حاضرین در مرکز نظر سابق مجلس را تایید نمود اعلیحضرت شاهنشاه قانون را توشیح خواهند فرمود.

ملاحظه میفرمایید که این قوانین را برای قشنگی نگذاشته بودند بلکه پادشاه نیز از حقوق بالایی برخوردار بوده.

January 12, 2012 09:57:11 PM
---------------------------

Irani Azadeh

جناب ایرانی
ممنون از پاسختان .
فرموده اید که نسخه ای از قانون اساسی در دست دارید که در ان شاه از حق عزل نخست وزیر قانونی کشور برخوردار است و این حق از پس از واقعه ترور شاه در دانشگاه تهران به شاه داده شده است. حالا واقعه ترور شاه در دانشگاه تهران که به حزب توده هم منتسب شد، چه ربطی به نخست وزیر و هیات دولت دارد و اختیارات بیشتر شاه را چطور توجیه میکند سوالی است که شاید شما باید به ان پاسخ دهید. تا آنجا که من میدانم، من هیچ نسخه دیگری از قانون اساسی مشروطه را، جز آنچه لینکش را برایتان گذاشتم ندیدم. اساسا حتی چنین چیزی را تا به امروز هم نشنیده ام و ظاهرا چنین چیزی حتی به گوش دکتر مصدق که وکیل و حقوقدان هم بود نخورده بود که همچنان عزل خود را غیر قانونی میدانست. قانون اساسی چیزی نیست که با ترور شاه یا هر حادثه مشابهی بخواهد دچار تغییر شود، انهم قانون اساسی ایران که اساسا از زمان پیدایش تا کنون جز در مورد انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی تغییر نکرده است. من نمیدانم که شما این اطلاعات را از کجا بدست آورده اید اما به نظر درست نمیرسد. اساسا چنین چیزی خلاف دموکراسی است که مقام غیر مسئول و غیر پاسخگو بخواهد حق عزل و نصب نخست وزیر منتخب ملت را داشته باشد.
۱- فرموده اید که چگونه میشود که یک کودتا با ۶ مامور انجام شده باشد. مگر شما پیاده نظام این کودتا را فراموش نموده اید که متشکل از گله های اراذل اوباش بود به رهبری امثال شعبان بی مخ و طیب حاج رضایی و با همراهی چند واحد از ارتشیان به رهبری ارتشیان خودفروخته و خائن انجام شد. اصلا مگر یک ارتش چند تا فرمانده دارد؟ چرا باید ارتش کودتاچیان مستثنا باشد؟

۲- فرموده اید که بسیار بحث کرده اید و دست آخر هم به جوابیه مصدق اشاره کرده اید. گفته اید که این پاسخ "احتمالا " به حکم عزل شاه بوده است. اولا که بر اساس "احتمالات" ، علیرغم هیچ مقدار "بحث"، به جایی نمیتوان رسید. از ان گذشته مصدق مخالفت خود را در پاسخ به حکم عزل شاه در دادگاه کودتاچیان بیان داشته و پس از بحث در مورد آنکه شاه مقام غیر مسئول است، چنان حکمی را خلاف قانون اساسی دانسته است. بنابر این، عنوان اینکه چرا در جایی، انهم در پاسخ "احتمالی" به حکم عزل شاه مخالفتی نکرده، بیشتر چنته خالی کسی را نشان میدهد که چنین دلیلی آورده، که علیرغم "بحث" بسیار و " حضور بالنسبه طولانیتر " در این عرصه دلایلی بهتر از این پیدا نمیکند.
من برنامه های آقای معتضد را ندیده ام و مهم هم نیست. اگر ایشان بحث معتبری طرح نموده باشند، قاعدتا مثل هر بحث معتبری باید شواهد و مراجعی موثق برای سخنانشان ارائه نموده باشند. شما همینکه چنان شواهدی را ارائه کنید برای من کافی است.
۳- فرموده اید که دکتر مصدق قصد کودتا در روز ۲۳ مرداد، به توسط حزب توده داشت و موفق نشد. لابد (به سبک احمدی نژاد) اسنادش هم موجود است و مرا هم دنبال نخود سیاه آقای معتضد فرستاده اید. اولا که اگر آقای معتضد چنان حرفی زده که حرف مفتی زده و شمای شنونده باید عاقل باشید و از خود بپرسید که پس چرا مصدق هرگز بابت کودتای ۲۳ مرداد محاکمه نشد. چنین چیزی در هیچیک از اسناد معتبر نیست. حتی در کیفر خواست کودتاچیان هم چنین چیزی موجود نبود و ذکری از ان در کتاب شاه به نام ماموریتی برای وطنم هم نیامده است؟ چرا این آقای معتضد چنین اسنادی را منتشر نمیکند که چشم ما مردم نادان ایران هم به ان باز شود. بد نیست بدانید که مصدق در فردای کودتای شکست خورده ۲۵ مرداد شاه، علیرغم اصرار دوستانش حتی از انحلال دربار شاه هم خودداری کرد و پس از کودتای ۲۸ مرداد هم حاضر به اتکا به حزب توده و شبکه نظامیش نشد.
۴- فرموده اید که مرحوم دکتر مصدق چیزی شبیه احمدی نژاد بود. این درک ناقص شما را از مرحوم دکتر مصدق میرساند و اینکه فریب شیادیهای محمود احمدی نژاد را خورده اید. فرق مرحوم دکتر مصدق با شارلاتانهایی مثل محمود احمدی نژاد تاکید بیش از حد مصدق بر آزادیها بود. مصدق هرگز مخالفانش را مثل عوامل و جناح های فاشیسم حاکم سرکوب نکرد و قتل عام ننمود. مصدق به اصل آزادیهای مصرح در قانون اساسی مثل آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده و غیره باور داشت و اختلافش با دربار از جمله بر سر حفظ حقوق مردم ایران بود. مبارزه اش با استعمار خارجی هم نه برای بحران آفرینی به نفع ارتجاع داخل، که دقیقا هم جهت و مکمل تلاش برای حفظ حقوق و کرامت انسان ایرانی بود. تعبیر دکتر مصدق هم از استقلال بر خلاف خمینی و نوچه هایش نه استقلال دولت از مردم یا استقلال دولت از تعهدات بین المللی، بلکه استقلال دولت ایران از نفوذ سیاستهای خارجی و دول بزرگ بود. به همین دلیل هم وقتی سفارت انگلستان را تعطیل کرد، اینکار را با رعایت تمامی پروتکلهای بین المللی و رعایت حرمت هیات دیپلماتیک انگلستان انجام داد و اجازه نداد که مثل اراذل و اوباش حزب الله از دیوار سفارت بالا رفته و به ان خسارت بزنند. به همین دلیل هم هست که در دادگاه بین المللی لاهه، قاضی سختگیر ان دادگاه، حق را به ایران داد. در زمان مصدق، دولت ایران یک دولت محترم، قانونمدار و دموکراتیک بود که اساسا با وضعیت کنونی ما در حال حاضر و با ریاست جمهوری احمدی نژاد زمین تا آسمان فرق دارد.
۵- در مورد اتحاد مخالفان مصدق پس از خروج شاه از کشور، مرتکب بی صداقتی شده اید، یعنی تمامی حقیقت را نگفته اید. این درست است که تمامی سوته دلان استعماری پس از خروج شاه از کشور که همزمان با کودتای ۲۵ مرداد صورت گرفت، با هم متحد شدند، منتهی این ربطی به جلوگیری از شوروی ندارد. منافع بیشماری را که داشتند و قرنها هم آنها را ملک طلق خود میدانستند، با اصلاحات مصدق از دست رفته میدیدند و بدتر از ان احتمال سرایت این جنبش را به بقیه کشورهای خاورمیانه میدادند که منافعشان را حتی بیشتر بخطر میانداخت. وگر نه اساسا آمریکا تا زمانی که تصور میکرد که ایران در خطر سلطه کمونیستهاست، از دولت دکتر مصدق حمایت میکرد و مصدق هم روی این ترس آمریکاییها بازی میکرد و از آنها در مقابل کارشکنیهای انگلستان حمایت میگرفت. اما از زمانیکه انگلستان به آمریکا اطمینان داد که ایران به خاطر سابقه مذهبی اش، هرگز زیر بار کمونیسم نمیرود، آمریکا به همراه انگلیس، با تمامی نوکران و نوچه هایشان دست بکار کودتا شدند. بنابر این این نتیجه گیری شما که این یک جنبش داخلی بوده است کاملا نادرست است، که اسناد سازمانهای اطلاعاتی هم همین را نشان میدهد. البته این درست است که عمله اکره این کودتا ایرانی بودند، منتهی پول و فکر و از همه مهمتر منافع چند ملیتیها بود که استارت این کودتا را زد و وقوعش را میسر نمود. جنبش داخلی تعریف و مشخصاتی دارد که قابل انطباق با کودتای ۲۸ مرداد نیست.
۶- فرموده اید که دکتر مصدق قربانی افراد هتاکی مثل دکتر فاطمی و مرحوم کریمپور شیرازی شد. معلوم نسیت که چرا یک دولت خارجی باید برای مقابله با افراد بقول شما "هتاک"، دست به کودتا بزند و نخست وزیری را از کار برکنار نماید. بد نیست بدانید که انگلستان مامورینی داشت که در ازا دریافت پول از انگلستان، با ان فحش میدادند. انگلستان بدنبال منافعش میباشد و اگر منافعش با فحش و هتک، حتی فحش به خودش تامین میشد، از چنین چیزی ابایی نداشت. نخیر، دکتر مصدق قربانی برنامه اش برای ملی کردن صنعت نفت و بیرون آوردن زمام ان از دستان استعمار شد. دکتر فاطمی هم معمار این طرح بود و به همین خاطر توسط عوامل استعمار مجازات شد. مرحوم کریمپور شیرازی هم یک ژورنالیست آزاده بود که فساد و زد و بند و خیانتهای دربار پهلوی را برملا مینمود. اگر دروغ میگفت، مطمئنا شاه میتوانست وی را در دادگاه به خاطر افترا و اشاعه اخبار کذب تحت تعقیب قرار دهد، نه آنکه وی را زنده زنده آتش بزنند و بسوزانند. وگر نه کجای دنیا به مغز "هتاک" شلیک میکنند، مثل دکتر فاطمی یا کجای دنیا هتاک را زنده زنده به آتش میکشند مثل مرحوم کریمپور شیرازی. پاداش هتاک را در دادگاه و با محکومیتش میدهند که خود به خود بی اعتبار شده و میسوزد.
امیدوارم که در پاسخهای بعدی بجای عنوان نمودن بدون سند واقعیت تاریخی و نتیجه گیریهای سطحی، شاهد مطالب عمیق تر، جدی تر، مستند تر و مستدل تر باشیم.

January 12, 2012 09:43:46 PM
---------------------------

فرهاد

با سلام
خدمت خانم با آقای ایرانی آزاده
در نظز داشته باشید که مجلس را مرحوم مصدق منحل نمود و با این کار پادشاه ( طبق قانون اساسی )
امکان عزل نخست وزیر را یافت.
کمی منصف باشید. واقعیات تاریخی را وارونه جلوه ندهید.
سال ها افراد مغرض این کار را انجام دادند . الان که دیگر شاه رفته است ، حداقل حقیقت را بگویید.
شاید ترس از پذیرش مسئولیت است که شما را اینچنین آشفته ساخته.
نگران نباشید ، فقط حقیقت را بگویید.

January 12, 2012 09:21:58 PM
---------------------------

ایرانی

جناب ایرانی آزاد
متاسفانه لینکی که ارائه فرمودید ناقص است؛ من قانون اساسی مشروطه چاپ شده در ایران را دارم و ضمنا حق انحلال مجلسین همانطور که گفتم پس از ترور پادشاه فقید در دانشگاه تهران توسط مجلس (اگر اشتباه نکنم موسسان) به ایشان داده شد. اینکه با اصول دموکراسی پارلمانی می خواند یا نه این بحث دیگری است که شاید من هم با شما موافق باشم که این افزایش اختیارات پادشاه مشروطه است و شاید با مستمسک قرار دادن آن بتوان چیزی شبیه حکم حکومتی ساخت. اما حدود اختیارات پادشاه مشروطه در کشورهای مختلف متفاوت است و می تواند کاملا بی مسئولیت و یا مانند انگلستان دارای اختیارات بیشتری باشد.
۱. کرمیت روزولت (مسئول عملیلتی سی آی ای در ایران در آن مقطع) در کتاب آشفته خاطرات خود می نویسد که کودتا در ایران با ۶ مامور و ۸هزار دلار انجام شد!؛ چگونه همچو چیزی ممکن است؟
۲. اگر مانند من در ایران زندگی می کنید؛ چنانچه برنامه های آقای معتضد را دیدید که بسیار خوب است. اگر ندیدید پیدا کنید و ملاحظه فرمایید. همچنین سخنان فرزند خود آیت ا... کاشانی در یکی از قسمت های آن برنامه معروف در شبکه چهارم سیمای ایران که به اتفاق صادق زیبا کلام در
آن حضور داشت نیز راهگشاست. در آن برنامه نامه ای به خط مرحوم مصدق ارائه شد که جمله دستخط مطاع مبارک به اینجانب رسید در آن وجود داشت و ظاهرا رسید حکم عزل او بود. چنانچه پادشاه فقید این اختیار را نداشتند چرا مرحوم مصدق اعتراض نکرده بود؟. چرا در دادگاه هرگز به جز عنوان رسمی پادشاه فقید را با عنوان دیگری خطاب نکرد؟ و صدها پرسش دیگر که جای مطرح نمودن آن اینجا نیست و شما تازه به این سامانه وارد شده اید و الا ما مفصل در ان موارد بحث نموده ایم می توانید به ارشیو مقالات و کامت های ذیل آن مراجعه نمایید.
۳. مرحوم مصدق در ۲۳ مرداد با تکیه بر عناصری در ارتش (خصوصا توده ای ها و شبکه افسران حزب توده) سعی نمود کودتا نماید اما موفق نشد. اسناد ان کاملا موجود است متاسفانه نمی توانم اینجا ضمیمه کنم اما در همان برنامه آقای معتضد و احتمالا در اینترنت موجود است.
۴. مرحوم مصدق النهایه چیزی بود شبیه محمود احمدی نژاد؛ چنانچه تاریخ معاصر را بی غرض خوانده باشید؛ شرایط امروز از لحاظ تحریم ها و مسائل بین المللی را کاملا مشابه خواهید یافت. این را بگذارید در مقابل ۹ مرداد ۱۳۵۴ که کنسریوم از ایران اخراج شد و ایران برای همیشه صاحب نفت خود گردید و آب هم از آب تکان نخورد. گرچه استعمار با شورش ۵۷ که حضرت بنی صدر هم در آن دستی داشت همه چیز را پس گرفت و قرارداد جدیدی نیز منعقد گردید.
۵. پس از خروج پادشاه فقید از طریق بغداد و به مقصد رم؛ حزب توده جشن گرفت که پیروز شدیم. این تمام آحاد ملی و مدهبی ایران را ترساند. از آن پس و با انحلال مجلس چهاردهم توسط مرحوم مصدق (که در آن ملیون اکثریت داشت)؛ مخالفین دکتر مصدق به اعتلافی فراگیر دست زدند تا مملکت را از دست حزب توده و بالمال شوروی خارج نمایند. همه متحد شدند؛ از آیت ا...ها تا یاران سابق مرحوم مصدق در جپهه ملی تا ملیون طرفدار سلطنت. و بدین سان مرحوم مصدق با اندک یاران خود در ان منزل معروف در خیابان کاخ تنها ماند و اتفاقاتی که همه می دانیم و لازم به یادآوری نیست. یعنی ۲۸ امرداد سال ۳۲ بیشتر یک حرکت داخلی است تا بتوان آن را به کودتای ۸ هزار دلاری تشبیه نمود و این ها افسانه هایی است ساخته حزب توده. از فردای ۲۸ امرداد؛ همان حزب توده؛ همان یارانی که سابقا به مرحوم مصدق حتی فحاشی نموده بودند؛ از ۲۸ مرداد عاشورا ساختند و این شد که دانی.
۶. مرحوم مصدق از یک لحاظ برای من قابل احترام است و آن واگذاری قدرت به نهاد پادشاهی است و نه آخوند و یا حزب توده و متاسفم که قربانی افراد حتاکی مانند کریم پورشیرازی و فاطمی شد. تلاشی عوامفریبانه را برای ملی نمودن صنعت نفت انجام داد و کشور را به آستانه نابودی و اضمجلال کشاند اما با این همه من در میهن پرستی او تردید ندارم. در روز فوت او پرچم ها در ایران نیمه افراشته بود؛ اما نه برای او بلکه برای فرماندار کل کانادا.
وقت آن رسیده است تا تاریخ را با فهم دکارتی از نو بخوانیم. در حالیکه اندیشمندان در رمز و راز جهان مانده اند؛ دنیا با جزوه ۱۳ صفحه ای آقای جزنی قابل تحلیل نیست؛ این استدلال کتاب قرمز کوچه مائو و لنین و دیگران را نیز شامل می شود. وقت آن است تا جزمیات و افسانه های پیشین را وانهاد و تحلیل های واقع گرایانه و نه احساسی ارائه داد.
به عنوان پهلوی طلب نیز پاسخ نمی دهم که من از سیرک بالاترین و هرچه به آن مربوط است بیزارم.
پاینده ایران

January 12, 2012 05:40:02 PM
---------------------------

Irani Azadeh

جناب ایرانی
این لینک قانون اساسی مشروطه است. لطفا شما که از رسوبات چپ و راست و اسلامی بری هستید این اختیاراتی را که میفرمایید به شاه داده شده، را به من هم نشان دهید.
قانون_اساسی_مشروطه/http://fa.wikisource.org/wiki/

مطابق اصل ۶۴ متمم قانون اساسی وزرا نمیتوانند احکام کتبی یا شفاهی پادشاه را مستمسک قرار داده و از خود سلب مسولیت نمایند که همین اصل عدم پذیرش فرمان عزل نخست وزیر توسط شاه را توجیه میکند.
ضمنا سابقه انجام یک عمل غیر قانونی در زمان قاجار ان عمل را قانونی نمینماید. کودتای خائنانه ۲۸ مرداد ننگی است که لکه ان از دامن پهلویها و پهلوی طلبان پاک نخواهد شد، بنابر این من جای شما بودم به جای برج عاج نشینی و اظهاراتی از قبیل "العاقلان بالاشاره " که دردی را دوا نمیکند، به کار شایسته و بایسته ای که ۵۰ سال پیش باید انجام میدادید، مشغول شوید و گر نه که تا در قدرت بودید که حتی اسمی از دکتر مصدق نمیبردید و الان هم پس از ۳۰ سال پرت افتادگی از قدرت تصور میکنم که یک توضیح قانع کننده برای افکار عمومی به مراتب بیشتر اثر دارد که از قدیم گفته اند که دو صد گفته چو نیم کردار نیست و امروز روزی است که طرفداران کودتا، "دست پر" و "قدرت منطقی" را که ۵۰ سال پیش و در دادگاه مصدق نتوانستند نشان دهند، امروز بنمایانند که همانطور که سعدی به مدعی گفت: /بیار آنچه داری ز مردی و زور/که دشمن به پای خود آمد به گور/

January 12, 2012 03:18:27 PM
---------------------------

ایرانی

جناب ایرانی آزاده
اگر می توانستید از رسوبات فکری چپ و اسلامیست ها دست بر داشته اندکی واقعیات و اسناد تاریخی را نیز مشاهده فرمایید؛ چندان بد نبود. به عنوان تنها یک مورد که العاقل یک اشاره!؛ به شما یادآوری می کنم پس از ترور پادشاه فقید در دانشگاه تهران و حوادث پس از آن؛ مجلس به شاه اختیار انحلال مجلیسن را داد و ایشان طبق قانون اساسی مشروطه سلطنتی حق عزل نخست وزیر را نیز داشتند که از دوران قاجار (انقلاب مشروطه) سابقه داشت.
چون از نوشته شما به نظر می رسد جوان هستید؛ به شما توصیه می کنم شاگرد تاریخ باشید. آن هم نه تاریخی که فقط توسط چپ یا سلطنت طلبان نوشته شده باشد. همه تاریخ را بخوانید و حرف همه را بشنوید. سپس آنچه با عقل و منطق سازگار افتاد و دارای مستندات معتبر بود بپذیرید والا خاک گل کوزه گران خواهید شد.
پاینده ایران

January 12, 2012 01:34:43 PM
---------------------------

آریو

جناب آقای عرفان، کاملن با شما موافقم. به بهترین نحو شرایط رو بیان کردید. با کسب اجازه کامنت شما با ذکر نام خودتان در وبلاگ من درج و در بالاترین و دنباله اضافه شد.
متاسفانه نشانی از شما نداشتم برای کسب اجازه و از طرف حیفم اومد متن انتشار پیدا نکنه.

January 12, 2012 11:19:01 AM
---------------------------

Irani Azadeh

این را همین ابتدا اعلام میکنم که با وجود آنکه از هیچ نوع اسلامیستی از جمله بنی صدر برای بدست گرفتن آینده ایران حمایت نمیکنم، معذلک پاسخگویی به ستایشگران دیکتاتور ساقط شده پیشین و توجیهاتش را لازم میدانم.
فرموده اید که :
"رضاپهلوی کنار بود برای اینکه یک سیاستمدار باید بداند که چه زمانی مناسب وارد شدن به گود است و بی جهت نباید خودش را وسط بیاندازد"
به این میگویند توجیه فرصت طلبی و برکناری از میدان نبرد در هنگامه جنگ و بیرون آمدن از سوراخ، پس از شنیدن بوی کباب قدرت. وگر نه زمان مناسب برای "وسط انداختن، هنگامه جنگ است و پیکار. اگر بنی صدر حد اقل در زمان دادگاه میکونوس با ادای شهادتی اثری از خود بجا گذاشت، آقای رضا پهلوی مشغول دست از مبارزات "سخت" !!! و نفس گیر ایمیلی و اینترنتی برنداشت.
اگر بنی صدر سالهای قدرتش را به نقد کشیده، آقای رضا پهلوی از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان داستان و افسانه نام میبرد و از حمایت پدر و پدر بزرگش از سرکوب و کشتار و خفقان به عنوان "مسائل مربوط به گذاشته " یاد میکند. وقتی نظرش را در مورد دیکتاتوری پدرش میپرسند، اظهار میدارد که "اشتباهاتی" انجام شده است و شعار کلیشه ای "امروز فقط اتحاد" را تکرار میکنند.. نخیر آقای پهلوی، به کودتای ۲۸ مرداد کسی "اشتباه" نمیگوید. به ان "خیانت" و تبانی با خارجیان میگویند.
فرموده اید که شاه حق عزل نخست وزیر را داشت و در مقابل به مخالفان این نظریه ارتجاعی و استبدادی میگویید که این جدل تاریخی است. کاملا درست است، منتهی انقلاب مشروطه، قوانین مشروطه و سنت نظامهای مشروطه که در کشورهای اروپایی وجود دارند و شما خود را به ان آویزان میکنید، این جدل را به نفع "نخست وزیر مسئول" در مقابل "شاه غیر مسئول" که صرفا مقامی تشریفاتی است حل کرده است. چنین شاهی حق عزل نخست وزیر و اساسا دخالت در کشور را ندارد. نخست وزیر با رای مردم انتخاب میشود و یا در پایان دوره اش و یا با استیضاح مجلس از کار برکنار میشود. من شک دارم که شما با وجود آنکه اسم "حزب مشروطه" را یدک میکشید، از مشروطیت اطلاع زیادت داشته باشید. قرار نبود که ستار خانها و باقر خانها بهمراه هزاران مجاهد مشروطه کشته شوند و جان دهند که شاه دیکتاتور و مستبد را تنها با تغییر اسم و عنوان به عنوان شاه مشروطه به مردم قالب کنند.
فرموده اید که آنها که در کودتای ۲۸ مرداد شرکت داشته اند، اسرار دارند که این کار کودتا نبوده است. اولا بسیاری از افسران آمریکایی درگیر در کودتا ان را به همین اسم میشناسند. از ان گذشته اگر بفرض دزدی از شناسایی عمل خود به عنوان "دزدی" طفره رفت، آیا اصل "دزدی" وی ماستمالی میشود. معلوم است که کسانی که درگیر ان خیانت بوده اند و الان هم بوی کباب شنیده اند و برای غصب حق حاکمیت مردم خیز برداشته اند به انواع و اقسام تمهیدات و توجیهات برای ماستمالی کودتا متوسل میشود اما هم افسران آمریکایی درگیر در کودتا، هم روسایشان در مکاتبات خود این عنوان را بدرستی بکار برده اند و هم در کتب اساتید دانشگاهی آمریکا از عنوان کودتا استفاده کرده اند. وگر نه این که مصدق کودتاکرده، از ان حرفهایی است که حتی مرغ پخته را هم بخنده میاندازد. آیا مصدق علیه دولت خودش "کودتا " کرده؟ آیا علیه شاه و دربار کودتا کرده؟ با ارازل و اوباشی از قماش شعبان بی مخ و چاقوکشان اجاره ای اش خیابانها را پر میکنند، با تانک و سرباز به سراغ خانه نخست وزیر میروند، تظاهرات مردم را با ارازل و اوباش میشکنند و آنگاه "مصدق کودتا کرده است"؟! آیا شما تا این حد مردم ایران را احمق فرض کرده اید که اینطور بی محابا به فهم و شعور شنونده توهین میکنید.
البته مغلطه در نوشته شما بسیار است، اما هیچیک خنده دار تر از مغلطه زیر نیست.
"آقای بنیصدر، آقای رجوی؟ این مصدق خائن که بجای اینکه مثل شماها به شاه فحش بدهد دارد به قانون اساسی سلطنت استبدادی سوگند وفاداری یاد میکند! این مصدق از من مهرایران (محسن کردی) که سلطنت طلب تر است!"

اگر رژیم شاه به قانون اساسی مشروطه که به ان هم قسم خورده بود، وفادار می ماند و علیه نخست وزیری مثل مصدق که بقول خودتان، از شما هم مشروطه خواه تر است ( و به واقع، بر خلاف شما مشروطه بازان، مشروطه خواه راستین بود) دست به کودتا به همراهی انگلستان و آمریکا نمیزد که دیگر شاه مستبد و مطلقه نبود. تمام حرف هم بر سر این است که شاهان پهلوی هر دو پس از قسم خوردن به قانون اساسی و به محض تاجگذاری قانون اساسی مشروطه را پایمال کردند. طبعا با رعایت قانون اساسی مشروطه سلطنتی دیگر میدانی هم برای سازمان مجاهدین و آقای رجوی و یا انقلاب ۵۷ نمی ماند که آقای بنی صدر به عنوان رییس جمهورش سر درآورد. تمام اینها بخاطر ان است که شاه از قانون اساسی مشروطه عدول کرد و تبدیل به شاهی مستبد و مطلقه شد و از پس از سال ۴۲ با مشت آهنین با مردم سخن میگفت.

پرسیده اید که:
"اصلا چرا شماها خواهان نخست وزیر شدن بجای مصدق نباشید؟ خب آقای رجوی آقای بنیصدر فردا روز که 28 مرداد این مصدق سلطنت طلب با اربابش شاه دیکتاتور دعواش میشه دعوای بین دوتا سلطنت طلب است تو را سننه که خودت را میاندازی وسط که چرا اون شاه دیکتاتور با اون مصدق متفرعن اشرافی سلطنت طلب مشکل داره؟"
اولا که شاه ارباب شما سلطنت طلبان است. اگر مشروطه خواه راستین بودید و معنای مشروطه را میفهمیدید به نخست وزیر، انهم نخست وزیر مشروطه به چشم "نوکر" شاه نگاه نمیکردید. انقلاب مشروطه به این منظور انجام نشد که نخست وزیر منتخب ملت "غلام خانه زاد" شاه باشد. این تعاریف مشمائز کننده بیشتر شایسته همان دوران استبداد آریامهری است،و شباهت خیره کننده ای با ادبیات ولایی دارد. مقام غیر منتخب ارباب نماینده منتخب ملت نیست.
از ان گذشته مساله کودتای ۲۸ مرداد و برخورد بین شاه و مصدق مساله همه مردم ایران است. مگر نه اینکه مصدق به دنبال خلع ید از استعمار و ملی کردن نفتی بود که متعلق به تمامی ملت ایران بود و در جبهه داخلی به دنبال استقرار و اجرای قوانین مشروطه و کوتاه کردن دست عوامل حکومتی از زندگی مردم و برقراری آزادیهای مصرح در قانون اساسی مشروطه بود که با کودتای ۲۸ مرداد قرین شکست شد و به همراه آرمانهای ملتی به محاق رفت؟ این مساله دیگر اختلاف شخصی شاه و مصدق نیست، این به تمامی ملت ایران مربوط است. طفره رفتن آقای رضا پهلوی برای پوزش خواهی از بابت کودتای ۲۸ مرداد و ۵۰ سال دیکتاتوری پهلوی تنها نشان دهنده آنست که دستگاه خیانت و وطن فروشی پهلوی هنوز همان است که بود و گذشت اینهمه سال و اقامت در کشورهای مترقی و دموکراتیک کمترین تغییری در ان ایجاد نکرده است.
با آنکه از شکایت آقای پهلوی از آقای خامنه ای پشتیبانی میکنم، این به معنای حمایت من از ایشان برای رهبری جنبش مردم نیست چه رسد به حمایت از استقرار دوباره حکومت پهلوی.

January 12, 2012 01:16:21 AM
---------------------------

عرفان

درود بر کافه نادري هاي گرامي
تقابل انديشه ها
نظام پادشاهي مشروطه نظامي است تعريف شده و موجود و نظام جمهوري هم نظامي است تعريف شده و موجود يعني بهمان اندازه که نظام جمهوري مشروعيت دارد نظام پادشاهي هم مشروعيت دارد.
اين دو نوع سيستم حکومتي در اينده ايران قطعا روزي به راي گيري گذاشته خواهد شد و نهايتا اين راي و خواست مردم خواهد بود که نوع نظام اينده را مشخص خواهد کرد. اين دو نوع سيستم اداره حکومت کانديداهايي دارد که لازم است مواضع و ديدگاهاي کلي انها مورد بررسي قرار بگيرد:
اکثر جمهوري خواهاني که براي جمهوري انقلاب کردند معتقدند که فقط و فقط نظام جمهوري ايران را سعادتمند خواهد کرد و نظام پادشاهي و کانديداي ان را به رسميت نمي شناسند اين امر در عدم حمايت جمهوري خواهان از اقدام فراجناحي و فراحزبي کانديداي نظام پادشاهي بر عليه علي خامنه اي کاملا مشهود است. اين در حالي است که کانديداي نظام پادشاهي همواره هر دستي را که حول اتحاد و همکاري بر عليه ديکتاتور بوده حتي اگر از طرف جمهوري خواهان بوده باشد به گرمي فشرده است. حتي اين کانديدا در اقدامي بشر دوستانه در حمايت از دشمنان قسم خورده اش به سازمان ملل و اوباما نامه مينويسد.
اکثر کانديداهاي جمهوري اعم از بني صدر و رجوي و موسوي ها و ... هرگز تعامل شفاف و سازنده اي با رسانه ها و مطبوعات نداشته اند مگر اينکه بنگاه بي بي سي انها را احضار کند تا کمي شادماني بکنند. انها خود را انقدر بزرگ و بالا مي بينند که هرگز حاضر به مصاحبه با رسانه ها و خبرنگاران مستقل نميشوند و اين کار را کسر شان خود ميدانند اما کانديداي نظام پادشاهي نه تنها بارها با رسانه ها و تلوزيون هاي مختلف مصاحبه کرده و پاسخگوي سوالات بوده بلکه با خبرنگاران مستقلي چون مسيح علي نژاد نيز با وجود اينکه ميداند که او مخالف صد در صد اوست مصاحبه ميکند و پاسخگوي سوالات ميشود. اين امر پاسخگو بودن اين شخص را در مقابل ملت به اثبات ميرساند.
کانديداي نظام پادشاهي پارلماني با اينکه هيچ گذشته تاريکي ندارد اما خيلي ها به طرز بسيار نا جوانمردانه و نا بخردانه اي مسئوليت نارسايي هاي زمان پدرش را به گردن او مياندازند ولي با اين حال اين کانديدا از دوران پدر تاج دارش انتقاد کرده و حتي در کتابش هم به ان اشاره کرده است . اين کانديدا همواره تاکيد ميکند که رسالت او تا زماني که مردم را بپاي صندوق راي بکشاند تا ازادانه سرنوشت خود را رقم بزنند ادامه دارد و در اين راه دست ياري بسوي جمهوري خواهان دراز ميکند اما انها هرگز حاضر به همکاري با او نميشوند.
اما ان طرف سکه جمهوري خواهان قرار دارند که هرگز حاضر نشدند که اعتراف کنند که خراب کردن خميني بر سر ملت کار انها بوده و کار اشتباهي بود. انها هرگز حاضر به اين اعتراف نيستند که وقتي چهره خميني را در ماه ديدند چهره بختيار بخت برگشته را که هرچي داد ميزد اقايان اينم ازادي هايي که ميخواستيد ديگر چه ميخواهيد را نديدند.
اقاي بني صدري که اکنون به کانديداي پادشاهي انتقاد هاي بي مورد ميکند خود هيچگاه حاضر نشد که به گذشته تار خودش اعتراف کند. اينکه حکم کشتار کفار کرد را پشت تريبون اعلام کرد خود دليلي بر اثبات اين مدعاست.
اگر بحث جمهوري خواهان اينست که نظام پادشاهي پارلماني منجر به ديکتاتوري ميشود بنده معتقدم که اولا با استناد به اينکه ما رهبراني برجسته و ملي که مواضعي صريح و شفاف در قبال اينده ايران اعلام کنند در سطح جمهوري خواهان نداريم ضمنا بدون اينکه به نام و فاميل و اينکه کانديداي نظام پادشاهي پسر کي ميباشد به مواضع و اقدامات او توجه کنيم ميبينيم که يک سر و گردن از همه بالاتر است کجاي اين گفته اشکال و يا موردي دارد که اقايان مدام بر اين کانديدا خرده ميگيرند *بياييد حول 3 محور اصل برگزاري انتخابات ازاد براي تعيين نوع نظام اينده - اعلاميه جهاني حقوق بشر و جدايي دين از دولت اتحاد کنيم*
از طرفي در نظام پادشاهي مشروطه شاه حق دخالت در سياست را ندارد و قانون دست او را خواهد بست اما رئيس جمهور ميتواند با حزب بازي و تعويض قانون با حزبش راه رو براي ديکتاتوري هموار کنه نمونه ان سوريه روسيه ونزولا و .... همچنين از طرفي طبق امار سازمان ملل ? کشور از ?? کشوري که داراي بهترين شرايط زندگي در دنيا هستند با حکومت سلطنت مشروطه اداره مي‌شوند پس خواهش ميکنم بياييد چوب لاي چرخ همديگر نکنيم و بخاطر ايران که شده در کنار هم قرار بگيريم تا زودتر ملت رو از چنگال خامنه اي خون اشام نجات بدهيم.
بياييد براي يکبار هم که شده پرده هاي تعصب و بي خردي را کنار بزنيم و انديشه ها را مورد کاوش قرار دهيم نه اسم ها را اگر اينکار را بکنيم يقين بدانيد ايران راه سعادت و کمال را پيدا خواهد کرد . بنده نه سنم به نظام قبلي قد ميدهد نه جيره خورده نظام قبلي هستم نه عاشق چشم ابروي شخصي خاص هستم و نه در پي بت سازي هستم بلايي که پدران من با بت کردن خميني به سر من اوردند بلکه با خرد خود انديشه ها را مورد کاوش قرار دادم و به اين نتيجه رسيدم که نظام پادشاهي مشروطه بهترين گزينه براي ايران من ميباشد. اگر شما هموطن جمهوري خواه من فکر ميکنيد که سيستم مد نظر خودتان براي ايران بهتر است هيچ اشکالي ندارد حق راي شما محفوظ در واقع دقدقه همه ما سربلندي اين سرزمين اهورايي است ولي خواهشي که دارم اينست که بياييد چشممان را بر روي واقعيت ها نبنديم و از روي تعصب و کينه و بي خردي به هم ديگر نپريم و به هم تهمت نابه جا نزنيم چون اين کار نه تنها هيچ کمکي به ما نخواهد کرد بلکه باعث ميشود که ديکتاتور روزهاي بيشتري بماند و خون هاي بيشتري بريزد در ان صورت ما هم مسئول خون هاي ريخته شده خواهيم بود.
اکنون نه شاهي وجود دارد نه مصدقي پس خواهش ميکنم بياييد به اين بحث هاي پوچ و بي ارزش که هيچ کمکي به مبارزه ما نخواهد کرد خاتمه بدهيم . تمام تصميماتي که ما ميگيريم بايد براساس اينده باشد نه براساس گذشته البته ما بايد از تجارب گذشته خود استفاده کنيم نه اينکه ان را محور قرار دهيم اين همان چيزي است که کانديداي نظام پادشاهي در مصاحبه با مسيح علي نژاد بر ان تاکيد داشت ولي متاسفانه خيلي ها هنوز درگير مسائل گذشته هستند و خود را اپديت نکرده اند و اين بي فرهنگي و عقبماندگي سياسي ما را ميرساند و تا زماني که نتوانيم خرد محوري را جايگزين تعصب ورزي و گذشته محوري کنيم حتي اگر جمهوري اسلامي را هم سرنگون کنيم همون اش است و همون کاسه
پاينده ايران

January 11, 2012 10:49:33 AM
---------------------------

ساسان بهمن آبادی

پاینده ایران
یکی از تفاوتها و در واقع امتیازات جریانهای سیاسی هوادار پادشاهی در قیاس با جمهوری خواهان همین است که :

1 - هواداران پادشاهی از هر طیف و گروهی که باشند گزینه مشخصی را برای پادشاهی مشروطه پیشنهاد می کنند.
2 - جایگاه پادشاه مشروطه از سوی هوادارن پادشاهی کاملا روشن است و حیطه وظایف و مسئولیت ها کاملا تبیین شده است.

اما در جماعت جمهوری خواه چنین وضعیت روشنی وجود ندارد:

* از یکسو از هم اکنون چند رییس جمهور در آب نمک خوابیده اند: ابوالحسن بنی صدر - مریم رجوی - میرحسین موسوی - محمود احمدی نژاد که همگی مدعی هستند و هیچ کدامشان هم حاضر به کوتاه آمدن نیستند ....

* از سوی دیگر اصلا مشخص نیست اختیارات یک رییس جمهور در چه محدوده ایست؟ آیا مانند رییس جمهور ایتالیا یک مقام تشریفاتی است و یا مانند رییس جمهور آمریکا رییس جمهور رییس دولت هم هست و ...

پاینده ایران
تهران - ساسان بهمن آبادی - عضو حزب پان ایرانیست

January 11, 2012 10:43:59 AM
---------------------------

کسکساب

با درود بر همه ایرانیان. با احترام بر نویسنده گرامی؛ فرصت طلبی نموده و به بهانه بخشی از این نوشتار؛ عرض میکنم؛ شاهزاده رضا پهلوی؛ به ادعای سید ابوالحسن بنی صدر؛ همین هفته گذشته فعالیتش را آغاز کرده. اینکه بارها پاسخ مدعیان پشت بر میهن کرده مثل بنی صدر و یزدی وکیانوری طبری و نظایر را داده اند؛ پاسخ شاهزاده رضا پهلوی است و مبظوط و مثبوت جراید و آرشیو هاست و قابل دسترسی. اما این پاسخ شخص بنده است به این (در غنیمت ربایی وچپاول اموال مردم ایران؛ رودست خوردگان از خمینی و رفسنجانی و خامنه ای و دیگر ددان و دزدان هم تیمشان) این ایرانی با شرف؛ که مثل شما دستش به جنایت وشکنجه و خون فرزندان ایران آلوده نیست؛ و این اقدام کاملا همگانی و فراجناحی و فراحزبی و فرا مذهبی وفرا مسلکی او ؛ نقابداران را رسوا و غافگیر کرده؛ تا الآن نشسته بود و به تحمل مردم ایران در برابر وعده ها و پوچگویی های سه دهه شما نگاه میکرد و از بی شرمی و تداوم دروغگویی شما مدعیان خدمت به خلق از یکسو ؛ و تداوم بیشرمی و افسارگسیختگی جنایتکاران داخل کشور به سرکردگی خامنه ای جانی؛از دیگر سو؛ بر افروخته و اقدام علنی کرده. آقایان بنی صدر ها و یزدی ها خلقی های دروغین؛ حق دارند از رسوا کننده خود متنفر باشند و در راه بی اثر کردن تلاش شاهزاده رضا پهلوی اقدام کنند؛ اما نمیتوانند جلوی فهمیدن و قضاوت شکنجه شدگان وخانواده های کشته شدگان توسط عوامل(سید علی خامنه ای ) را بگیرند. با پوزش. پاینده ایران. سربلند ایرانی.

January 10, 2012 05:26:45 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites