کور از خدا چه میخواهد دو چشم بینا! حال و روز ما ایرانیان و بالاخص آن سیاستمداران ارجمند، با تدبیر، آیندهنگر، آگاه و مطلع به رموز سرنوشتساز در علم سیاست در رابطه با بعضی از ناهنجاریهای اجتماعی و بویژه قومی، بیشباهت به آن آدم نابینا که طلبش از خدا بجز دو چشم بینا چیز دیگری نیست، نمیباشد. با این تفاوت که نامبردگان فوق بحمدالله از نعمت دو چشم بینا برخودارند و فقط میبایست مواظبت نمایند تا مبادا آنها را به آسانی از دست بدهند و یا دیگرانی با صدمه زدن از چنگشان بدرآورند.
برای روشن شدن مطلب و پیبردن به هدفی که نگارنده مد نظر دارد و نیز مفهومتر نمودن رابطۀ ضربالمثل فوق با حال و امروز ما ایرانیان در خصوص امر نامبارک برای ایران یعنی فدرالیسم، بد نیست این پرسش را در همین جا مطرح کنیم :ماها و بخصوص آن سیاتمداران کارکشته، دلسوز و دارای صداقت که جملگی مدام بفکر کشورشان هستند، اولین و مهمترین خواست و آرزویمان برای ایران چیست و چه چیز با اهمیتی را برای میهنمان طلب نموده و هرگز از این خواسته دست برنداشته حتی اگر جانمان را در این راه فدا کنیم؟ آیا بهترین، اساسیترین و اولین خواسته و تمنای ما از خداوند و هر آنکسی که قدرت اعطای آنرا دارد همانا برقراری، پایداری، استمرار، حفظ و نگهداری استقلال، تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران نبوده و نیست؟ به تمام مقدسات قسم که هست و همین است. چه آرزویی از این بالاتر که تا تاریخ هست ایرانمان نیز باشد آن هم بصورت متحد و یکپارچه؟ کدام ایرانی (بتمام معنی) و یا کدام سیاستمدار بانام و آگاه به چند و چون تاریخ مملکتش ایران ممکن است پیدا شود که در وهله اول بدنبال حفظ و حراست از گوشه به گوشه و ذره به ذره ایرانش نباشد و در جهت آن داد سخن ندهد و در صورت لزوم حتی از جانش هم نگذرد؟ وجود و هستی ایران برای ایرانی بمراتب حیاتیتر و ضروریتر است تا آن دو چشم بینا برای آدم کور. ماها به لطف خدا و همت همه ایرانیان تا به امروز از نعمت داشتن یک ایران واحد و یکپارچه برخوردار بوده و هستیم و تا ابد هم خواهیم بود زیرا خواست یک نفر و چند نفر نیست بلکه این اراده همه ایرانیان (تجزیهطلبان و جداییخواهان در این جمع جای ندارند) از رئیس جمهور یا شاه گرفته تا گدا و از خرد گرفته تا کلان است. به هیچ قیمت آنرا معامله نکرده و از دست نخواهیم داد بلکه بر عکس در جهت حفظ آن به غایت تلاش و جدل تا سرحد نثار جان و مال همانند گذشته ادامه خواهیم داد. در گذر این مسیر و در بستر این حرکت هر دستی که با صداقت و از روی اخلاص جهت حمایت و پشتیبانی دراز شود پذیرفتنیست و رد نخواهد شد بل بگرمی فشرده میشود. به این دست فشردن و به عبارتی عهد و پیمان بستن جهت حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران و یکپارچگی آن در همه زمانها خوشآمد گفته و بدیده منت بر آن نگریسته خواهد شد چرا چون همین عهد و پیمانها به چیزی جز اتحاد، اتفاق، همدلی و همبستگی بیش از پیش در میهنمان ایران ختم نشده و نخواهد شد. اینگونه قراردادها و توافقها در میان ایرانیان علاقه، الفت، اتحاد و همبستگی فوقالعادهای را بوجود آورده و میآورد. اینگونه اتفاقها و تعهدها همانطور که تابحال ایران را از گزند و ترفندهای خطرناک دشمنان و بدخواهان حفظ نمودهاند باز هم حفظ خواهند کرد. اینچنین عهدها و قراددادهای اجتماعی و ملی مانع جدایی و تجزیۀ حتی آن ناحیه و ولایتی خواهند بود که بخیال خام دشمنان وضع مساعدی را جهت جراحی کردنش از پیکر ایران را داراست. اینگونه پیمانها و قرارها چون با رضایت کامل و طیب خاطر بانیانشان بوجود آمده اند و تا زمانیکه پیمانهای معتبرتر و بهتری بسته نشدهاند، دارای اعتبار و ارزشند و احدی توان بر هم زدن آنها را ندارد. در مقابل و در جهت عکس اتحادها و قرادادهای نامبرده شده و مرضی الطرفین هم میشود تعهدهایی و پیمانهایی را با توسل و دست یازیدن به زور، قهر، فشار، تهدید، تطمیع، تزویر، دروغ، نیرنگ، فریب و از اینگونه اقدامات زشت و غیر انسانی بوجود آورد و آنه را برای چند صباحی علی رغم میل، خواست و رضایت آدمها حاکم نمود. لیکن این کجا و آن کجا! دوام و بقاء اینگونه قراردادهای اجباری و تحمیلی خیلی طول نخواهد کشید و در اولین فرصت که دست دهد مردم آنها را نیست و نابود کرده و باعث و بانیان آنهارا جزاء خواهند داد.
کیست نداند تفاوت پیمانها و قراردادهایی که بدنبال رضایت و توافق هر دو طرف آنها بوجود میآیند با آنهایی که بدون اینگونه تفاهم و رضایتها موجودیت پیدا میکنند از کجا تا به کجاست. در هیچ نقطهای از دنیای متمدن و بر خوردار از قوانین انسانی و بشر دوستانه این دو نوع قراردادها را یکسان نشمرده و نخواهند شمرد. تمام قوانینی که انسان و اراده وی در آنها موضوعیت پیدا میکنند بر این قولند که هر توافق و هر پیمانی میبایست با رضایت و طیب خاطر طرفین آن عهد و پیمان بوجود آید و هر آیینه که حتی تنها یکی از طرفین خواستار خاتمه دادن و یا لغو قرارداد را نمود بتواند به اختیار و آزادی کامل (منتج از اصول لیبرالیسم) و بدور از هرگونه مانعی تعهدش را فسخ کند و از ادامه آن جلوگیری نماید. حال آنکه در قراردادهای اجباری و تحمیلی اینچنین نیست و این خاصیت و حسن را ندارند و تا زمانیکه فشار و اجبار هست آنها هم هستند حتی اگر طرفی و یا طرفین قرارداد هیچگونه تمایلی به حفظ و ادامه فراردادها نداشته باشند. در اکثر اینگونه عهدها و پیمانها اراده و رأی دو طرف آنها شرط نیست و طرف قدرتمند و حاکم اختیار تام دارد و شرایطی را که مآلآ به ضرر طرف مقابل ولی بنفع خودش هستند را تحمیل نموده و عمل به آنها را بهر قیمتی حتی به عنف مصررانه خواستار است.
علت اینکه چرا مبحث این مطلب از ضربالمثل نابینا و دو چشم به توصیف پیمانها و قرارداد ها کشیده شد شاید در سطور بعدی بهتر مشخص گردد. آن هنگام که گروهی، عدهای، سازمانی، حزبی و یا تیره (قومی) و جمعی از ایرانیان شریف ندا سر میدهند که بیائید برای خاطر میهنمان ایران و حفظ کیان و موجودیت آن با هم باشیم و عهد و پیمانی را از این بابت ببندیم که در سایۀ آن بتوانیم از یک پارچگی، استقلال و تمامیت ارضی ایرانمان حراست و دفاع نماییم بیشباهت به آن نمیباشد که به نابینا گفته شود؛ بیا تا برایت دو چشم بینا دهیم و ترا به نهایت آرزویت برسانیم. اما بلافاصله این حقیقت را به یاد میآوریم که ما در این میان نابینا نیستیم بلکه صاحب چشمانی سالم، صحیح و طبیعی خویشیم و نیازی به چشمان مصنوعی نداریم. چه لزومی دارد ما این چشمان طبیعی، حقیقی و غیرقابل جایگزین را از خود دور بیندازیم و بجایشان چشمانی مصنوعی، ساختگی و غیر طبیعی و بیگانه با هستی و وجودمان دریافت کنیم؟ آیا این عمل عاقلانه است و عقل سلیم اجازه انجام آنرا خواهد داد؟ کدام آدمیست که به اینچنین پیشنهادی تن در دهد و چشمان سالم، طبیعی و بیعیب خود را با چشمان هر چند بینا ولی مصنوعی و نامتاجانس با تن و پیکرش معاوضه کند؟ اگر چشمان کسی نقصی و عیبی پیدا کنند و در قدرت دید آنها اشکالی پیدا شود و نیازی به جراحی و بر طرف نمودن آن نقص باشد، در آن صورت با مراجعه به پزشگ تمامی دردها و عیبها برطرف میشوند. پزشگ برای معاینه و مداوای چشمان آن شخص دست به هر عملی خواهد زد الاّ یک عمل و آن هم تعویض آنها با چشمان مصنوعی است چرا چون چشمان بیمار فقط نیاز به معاینه و مداوا دارند و نه تعویض. امروز حکایت ما و آنانی که بدنبال پاره پاره کردن ایران و یا بقولشان ایران فدرال هستند بیشباهت به همین داستان دو چشم بینا و طبیعی و آن چشمان مصنوعی که شرحش گذشت نیست. ما هزاران سال است از میهنی یکپارچه و ملتی یگانه و متحد برخورداریم. این یکپارچگی و یگانگی نمونه و تاریخی را سهل و آسان بدست نیاوردهایم بلکه در این راه قیمت بس بالا و سنگینی ، چه مادی و چه معنوی، را متحمل گشته و پرداختهایم. برای بدست آوردن و محقق نمودن ایران واحد و یگانگی طبیعی، غیر اجباری، بر آمده از اراده ملی و آمیخته با روح و روان ایرانیان چه جانهایی که نثار نشده و جهت بر قراری پیوند و پیمان مابین اجزاء و اعضاء این پیکر چه خونهایی که با هم یکی نشدهاند و در همیشه تاریخ در سرتاسر وجود و قامت ایران جریان نیافتهاند. بهمان گونه که خاکها و آبهای ایران همانند تار و پود مثلآ یک قالی در سرتاسر آن امتداد داشتهاند و در هم تنیده شده و جدا ناپذیرند، اجزاء و اعضای ملت ایران نیز بهمین گونه یک وجود واحدی را تشکیل دادهاند که جدا کردن هر جزء آن بمنزله قطع عضوی از یک بدن و پیکر است. حال هر طرح و پیشنهادی که در جهت حفظ و پایداری حداقل همین اتحاد و یکپارچی موجود در ایران و ایرانی ارائه شود قابل قبول بوده و به آن روی خوش نشان داده خواهد شد زیرا همانگونه که گفتهاند و گفته شد؛ کور از خدا چه میخواهد دو چشم بینا! اما پیشاپیش به تمامی و کلیت آن طرحهایی که کوچکترین شک و شبههای در آنها از بابت خدشه وارد نمودن به ملت و کشور واحدمان موجود باشد، یک نه بزرگ به وسعت و گستردگی ایران گفته و خود و طراحانشان طرد خواهند شد. چون نقشه و طرحی که متضمن یگانگی ایران و اتفاق ایرانیان نباشد همان به که از ابتداء مطرح نشود و به زبالهدان سپرده گردد.
در خصوص اجزاء و اعضائی که کشورمان ایران و ملت آنرا بوجود آورده و میآورند در فوق باختصار سخن گفته شد. اینک تلاش نگارنده بر این متمرکز خواهد شد که در بابت امر مذکور بیشتر توضیح دهد. تیرهها، قومها، ایالات و ولایات، مناطق، استانها و هر قسمت ایران برای آن بیشباهت به اجزاء و اعضاء یک پیکر آدمی نیستند. همانگونه که سر، چشم، دستها، پاها، قلب، شریانهای خونی و غیره که تمامی وجود یک شخص و آدم را میسازند به طریقی نچندان متفاوت هرگوشه، خطه، استان، شهرستان، دهستان و ذره به ذره خاک ایران با هرآنچه در آنهاست، پیکر وجودی ایران را بوجود آورده به آن هستی میبخشند. در آن هنگام که شخصی عضوی و یا جزئی از تن و بدن خود را بهر دلیلی از دست میدهد و بعلتهای گوناگون دچار نقص و عیب میگردد، آن شخص دیگر یک آدم کامل و طبیعی نیست بلکه در زمره معلولین در میآید زیرا حرکت و فعالیت وی همانند اشخاص سالم و بیعیب نیست و اگر هم درصد ناچیزی از کار و فعالیتش کاسته شده باشد باز معلول بحساب میآید. حال فرض کنیم، خدای ناکرده، شبیه همین حالت برای کشورمان ایران اتفاق بیفتد (فرض محال محال نیست!) و گوشهای و یا بخشی از پیکرش قطع گردد (نتیجه فدرالیسم) و یا حتی در خوشبینترین حالت دچار لنگی و نقص شود، آیا میتوان به سالم ماندن و بیعیب بودن میهنمان مطمئن گشت؟ یعنی دیگر یکپارچگی ایران تضمین شده است و اجزاء و اعضاء آن همچنان مثل سابق هماهنگی و همخوانی خواهند داشت؟ آیا حال و روز میهنمان بسان همان آدم علیل و غیر طبیعی نخواهد بود؟ و خدای ناکرده تبدیل به یک هیولا و موجود عجیب الخلقه نخواهد شد؟ ایرانمان با گذشت حتی هزاران سال (از سر دولت ملت غیورش) هنوز که هنوز است پیکر واحد و طبیعی خود را نگه داشته و کوچکترین نقص عضوی ندارد. شاید در گوشهای و یا خطهای از آن نابسامانیها و مشکلاتی گذرا و موقت در پارهای از زمانها بوجود آمده باشند، اما همه اینها باعث نشده که آن گوشه و یا خطه از پیکر ایران جدا گشته و جراحی شود. همه ماها اگر غایله شوم آذربایجان ایران (شورش فرقه دموکرات) را عینآ شاهد نبوده باشیم لااقل کتابی و یا مقاله و نوشتهای از میان این همه آثاری که از بابت آن وجود دارد، را خوانده و یا شنیده ایم. در حدود بیش از نیم قرن پیش ملت ایران که هنوز از امکانات، تجهیزات و وسائل تدافعی مناسبی برخوردار نبود به پا خواست و همراه با پادشاه شجاع خود، که حاضر بود دستش را قطع کنند اما سند جدائی و جراحی آذربایجانش را امضاء نکند، توانست آن خطه و پاره تن ایران را بار دیگر به پیکر وطن متصل نموده و پیوند بزند. خوشبختانه و به لطف ملت، ایران به یک هیولا و یا موجود عجیب الخلقه تبدیل نشده و نخواهد شد چون علتش پر واضح است: در طول این هزاران سال تاریخ ایران و در امتدادش پیمانها، عهدها، قراردادها، همکاریها، قولها و قرارهایی که مابین تک تک اعضاء و اجزاء این مملکت بوجود آمده و میآیند، باعث جوشش، ترکیب و تشکیل یک پیکر واحد، یک کشور، یک میهن، یک وطن و یک ملت یگانه شدهاند که نام همه اینها ایران است. حال این وجود واحد و این ایران چگونه و با چه تدبیری و ترفندی بوجود آمده است فعلآ مهم نیست. مهم این که امروز همین وجود و این هستی در دسترس و از آن ماست و عینیت دارد. بوده و هستند سرزمینها و کشورهای زیادی که در حسرت همانی و همسانی شدن مثل ایرانند لیکن بختشان یار نبوده و گرفتار تفرقه و جدایی و نهایتآ پیکر پاره پاره گردیده و میگردنند. (و اگر مردم این کشورها و بویژه آنانی که از متلاشی شدن سرزمینشان دلی پر درد و اندوه دارند به جدایی خواهان و تجزیهطلبان ایران خرده بگیرند و آنها را به باد انتقاد و سرزنش حواله دهند نباید متعجب شد). امروز سؤال این است که چرا تا بحال ایران همانند این ممالک و سرزمینها پاره پاره نگشته و نخواهد گشت؟ چگونه است که میهن ما به حمدالله و همت مردمش همانند آن هیولای عجیب الخلقه مذکور در فوق نشده و نخواهد شد؟ جواب دادن به این پرسش چندان سخت نیست و هر ایرانی، بدان معنی که قبلآ بیان شد، جواب این پرسش را میداند. ایرانی جوابش را از تاریخش، از فرهنگش، از ادبیاتش، از هنرش، از هنرمندش، از فردوسی طوسی، از سعدی و حافظ شیرازی، از خاقانی، از عمر خیام، از مولانا، از عطار نیشابوری، از ابن سینا، از ابوریحان بیرونی، از خوارزمی، از نظامی گنجوی، از باباطاهرعریان، از پروین اعتصامی، از استاد شهریار تبریزی، از نظام الملک، از خواجه نصیرالدین طوسی، از فارابی، از بزرگمهر، از کورش کبیر، از داریوش بزرگ، از انوشیروان عادل، از یعقوب لیث صفاری، از مازیار، از ابومسلم خراسانی، از سلطان محمود، از نادر شاه، از شاه عباس کبیر، از کریمخان زند، از ناصرالدین شاه، از مظفرالدین شاه، از ستارخان، از باقرخان، از رضاشاه کبیر، از محمدرضاشاه آریامهر (شاه فقید) از داریوش همایون و ... و بالاخره از هزاران هزار ایرانیان سلحشور و دلیری که در طول تاریخ باستانی و معاصر و حتی امروز از گوشه به گوشه و خطه به خطه ایران بوجود آمده و جملگی از برای حفظ ایران و اعتلای نامش همت گمارده و صرف جان و مال نمودهاند و در یک کلام از ملت غیور ایران، خواهد پرسید.
اغلب این مشاهیر و نام آورانی که بشرح فوق اسامیشان ذکر گردید چه بسا در یک نقطهای از ایران بدنیا آمده، در خطهای دیگر از آن زیست نموده و نهایتآ در گوشه دیگری از خاک وطنشان ایران به خواب ابدی رفته و آرام گرفتهاند. اینان در جواب خواهند گفت که وجود و هستی ما در سرتاسر تاریخ و گذر آن بهم آمیخته و یکی گردیده و از تربت ما خاک ایرانمان بوجود آمده است و خونهای ما در این تربت و آبهای آن جریان پیدا کرده و تبدیل به یک خون واحد شده است که در تن و پیکر ایران جاریست (از آب و خاک و مهر تو (ای ایران) سرشته شد گلم!). ایران از ذره ذره وجود ما تشکیل شده و میشود و این وجودها چنان در سرتاسر میهن پخش و گسترده شدهاند که تفکیک و جدا کردنشان از هم از محالات میباشد. ماها با جان و تن خویش خاک ایران را به یک ملک مشاع تبدیل کردهایم که هر کدام از ما و بقیه ملت در تک تک ذرات و اجزاء این خاک سهیم هستیم و احدی از ما از این حق خویش نگذشته و نخواهد گذشت. کی میشود خاک و ملک مشاع را تجزیه کرد؟ ایرانی که خاکش از تربت ما و روانش از روان یکایک ما بوجود آمده است دیگر تجزیهپذیر نیست و جراحی و جدا کردن ما از هم غیر ممکن است مگر با نیشتر و چاقوی جراحی و ریختن خون همه ماها. از آنجایی که همه ما یکی شده و ایران را ساختهایم، پاره پاره کردن خاک ایران همانا قطعه قطعه نمودن تن و تکه تکه شدن پیکرمان همان!. تجزیه کردن و جدا نمودن هر قسمت و ناحیه از ایران بمنزله قطع کردن و بریدن یک عضو از پیکر و تن آن است.
آنانی که قصدشان بر این است ایران یک پارچه و دارای پیکر واحد را قطعه قطعه کنند و سپس این قطعات را بعدها با بکارگیری و استفاده از قواعد و مقررات خودساخته و مصنوعی به هم وصل کنند، آگاه به کار اشتباه و غلط خود نیستند و نمیدانند که به چه عمل خطرناک و بیسرانجامی مبادرت میورزند. آنان هیچ متوجه آن نیستند که دارند چه کار بیهوده و عبثی را انجام میدهند. آخر کدام انسان عاقلی را میتوان پیدا نمود تا کل و یک مجموعه خدادادی و طبیعی که هزاران سال پایدار و قائم بوده است را به اجزاء کوچک و خرد تقسیم نماید به امید اینکه شاید روزی روزگاری از همکاری و اتحاد این خردها و اجزاء بار دیگر آن کل و مجموعه سابق پایدار و قائم باشد؟ آیا این تشکیلات ساختگی یک مجموعه مصنوعی و من درآوردی و نهایتآ ناپایدار نخواهد بود؟
بر فرض اینکه تجزیهطلبان و فدرالیستها بخواهند ایران واحد را که شرح یگانگی و ملک مشاع بودن آن در بالا بتفصیل ارائه شد، با هر تمهید و ترفندی که شد و حتی نیروی قهریه و زور اسلحه تکه پاره کنند، باید بروشنی بدانند چون ایران فعلی از تن، بدن، رگ، پی، پیکر، روح و روان تک تک ایرانیان بوجود آمده است (به شرح فوق)، تجزیه کردن آن یعنی از هم جدا نمودن و جراحی این اندام از هم میباشد که مآلآ بدون خون و خون ریزی عملی نخواهد شد. کدام ایرانی است که آمادگی آنرا داشته باشد براحتی از حق ملک مشاع خویش چشم پوشی کند و از آن بگذرد؟ ملت ایران به گواه تاریخ خود را فدا کرده و میکند تا ایران بماند. این فداکاری و از جان گذشتن تا زمانی که چنین ملتی هست و وجود دارد خواهد بود و حکایت همین است. بنابراین تجزیهطلبان و جداییخواهان راهی بجز در افتادن با ملت ایران و از بین بردن آن ندارند. ملت ایران بهتر از هر کدام از ماها میداند که چگونه از هستی، تمامیت ارضی و یکپارچگی ایرانش دفاع کند و اشاره بدین مهم نه از این بابت است که مردم ایران منتظر حرف و نوشته اینجانب و یا آنجانب یا این شخص و آن شخص است. این ملت همیشه پاسخی شایسته و در خور آنانی که قصد پاره پاره کردن ایرانش را دارند آماده و مهیا کرده و خواهد کرد و نهایتآ آنان را عقوبت مناسب داده و خواهد داد. ملت ایران بارها از اینگونه امتحانات و آزمایشات پیروز و سربلند بر آمده و باز خواهد آمد. این ملت آزموده شده است و آزموده را آزمودن خطاست. امتحانش مجانی است! اعلان و انتشار این حقیقت انکارناپذیر که ایران تن و پیکر است و ملت روح و رون آن، و آوردن و شرحش در این نوشته هیچگونه کشف تازهای نبوده و مختص نگارنده این سطور نیست. این حقیقت را همگان بخوبی میدانند و بر آن واقفند و حتی آنانی که در جهت تجزیه و فدرالیزه نمودن ایران اصرار میورزند بر آن اشراف کامل دارند. غرض از توصیف و تشریح موضوع بحث یعنی تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران همانا یک یادآوریست که نتنها این قلم بلکه قلمهای بیشماری نیز بدان پرداخته و خواهند پرداخت تا بالاخره اصرارورزان بر فدرالیسم از کوبیدن چنین آبی در هاون و اینطور کوبیدن بر آهن سرد، خودداری نمایند و نهایتآ بیاد آورند که عهد، پیمان، قرارداد، قاعده، اتحاد، ترکیب و آلیاژی که از اجزاء و اعضاء پیکر ایران بوجود آورده است از نوعی میباشد که تجزیه بردار نیست و اصرار و پافشاری بر این امر، زبانم لال، منجر به نابودی و از بین رفتن هم ایران و هم ایرانی خواهد بود. که هرگز چنین مباد!
هرچند که ممکن است این مطلب تکراری باشد لیکن به علت اهمیت موضوع بار دیگر از بابت وظیفهای که وجود دارد عرض میشود هر کس، هر گروه، هر حزب، هر قوم و تیره و بالاخره هر تشکیلات و سازمان یا شخصیت حقیقی و یا حقوقی، چنانچه طرحی، برنامهای و یا ایدهای با هر اسم و رسمی دارد و مطمئن است که حافظ و ضامن پایداری، ماندگاری، تمامیت ارضی و اعتلاء همیشگی ایران حداقل در چهارچوب و محدوده شناخته شده فعلی آن باشد، این امکان را دارد تا آن طرح و برنامه را جهت مطالعه نخبگان و صلاحیتداران مملکت پیشنهاد کند و ارائه بدهد. پر واضح است که طرحها و برنامههای پیشنهادی میبایست حاوی این ضمانت باشند که به تجزیه ایران منجر نشوند و در ضمن لازم است ضمانتنامه ها و اسناد امضاء و تأیید شده آنان در مراجع و مجامع صالحه و چه بسا بینالمللی نگداری شود. بعد از حصول این تضمینها و ضمانتنامهها است که هر طرحی و یا پیشنهادی اجازه خواهد یافت بعد از تصویب مجلس مؤسسان به نظر خواهی و رأی مردم ایران آن هم در سرتاسر کشور و حتی خارج از آن، و نه یک ناحیه بخصوص، گذارده شود. علت اتخاذ چنین روشی میتواند این باشد که ایران مال تک تک ایرانیان است و طبیعیست همه آنان به دلایلی که بتفصیل بیان شد این حق را دارند در تعیین سرنوشت مملکت و مردشان سهیم بوده و میبایست دخیل باشند. این حق مال فرد فرد ایرانیست و هر گز از کسی گرفته نخواهد شد.
لازم به گفتن است که این نوشته بینانگر نظر فردی نگارنده آن است و طبیعیست ابراز عقیده و ارائه طریق در خصوص سرنوشت و آینده ایران منحصر به این چند سطر نبوده و نخواهد بود بلکه همانگونه که تابحل ایرانیان و صاحب نظران ارجمند بیشماری در این بابت به نظرپردازی همت گاشتهاند، باز همچنان نظرات فراوان دیگری را شاهد خواهیم بود. تشویق و استقبال از اقداماتی که منجر به حل همه مشکلات از جمله مسئله فوقالذکر گردد، هدف نهایی این نوشته میباشد.
برای شیرینی این مطلب طولانی هم که شده بد نیست که آن به این شعر زیبا از استاد شهریار مزین شود:
اختلاف لهجه ملیت نزاید بَهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نئی
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بی کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|