حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
فروغ فرخزاد و ژرفكاوي هويت زنانه در شعر فارسي
علی اصغر حقدار

February 13, 2012

دوشنبه 24 بهمن 2570 = February 13, 2012

 

بخشی از کتاب در دست انتشار:

به جرئت می توان فروغ فرخزاد را یکی از چند زن ایرانی دانست که با زبان شاعری، آموخته ها و اندوخته هایش را از دنیای مدرن به تصویر کشیده و لایه ای نوین از زندگی انسان معاصر را ارائه داده است؛ وجود مفاهیم و مقولات مدرن ادبی و فرهنگی، فروغ را در تاریخ نگاری اندیشه های مدرن ایرانی جای می دهد و جایگاه قابل تأمل او را در اندیشه شناسی تاریخ مدرنیته در ایران روشن می گرداند.
شعر فروغ را در پنج دگردیسی بررسی می کنم:
1-سیر به رهایی از الف) فرهنگ پدرسالارانه،ب)باورهای مردسالارانه و ج) قالب های روزمره در موارد1- رادیکالیسم سیاسی و 2- مصرف زدگی.
2-سیر از شعر هیجانی به عمق فکری.
3-گذار از فرهنگ سنتی به جهان مدرن.
4-تغییر الگوهای جنسیتی به معیارهای انسانی.
5-تحول از زبان همگانی به زبان زنانه.
در تمامي اين دگرديسي ها كه در سايه تحول فكري و رشد فرهنگي فروغ قرار دارند، ايده و منش مدرنيستي از اشعار فروغ نمايان است؛ اين دگرگوني را با خوانشي از ديدگاه تاريخ نگاري انديشه هاي مدرنيستي كه در اشعار فروغ گام به گام و از ديرافت هاي ابتدائي تا غناي آن ها در انسان گرايي مدرن ثبت شده اند، پي گيري مي كنم.
فروع اولين مجموعه شعري خود را با نام «اسير» در سال 1331 منتشر كرد؛ اشعار اين دفتر اولين تكانه هاي دگرگوني انديشگي و شخصيتي را از ذهن فروغ به قلم اش جاري مي كند؛ زن/شاعري كه در خوابگردي خودش را مورد خطاب قرار مي دهد و مثل صادق هدايت، براي سايه اش كه ردي واقعي از هويت زنانه اش است، مي سرايد:«سايه يي روي سايه يي خم شد/در نهانگاه رازپرور شب/نفسي روي گونه اي لغزيد/بوسه اي شعله زد ميان دو لب.» تفاوت نگارش فروغي براي سايه با نوشتاري هدايت براي سايه اش، به تفاوت عوالم زنانه و مردانه اي برمي گردد كه هر كدام از آن ها در پي بيان واقعي آن بودند و به خاطر فراهم نبودن زمينه هاي عينی و واقعي، مجازگويانه، احساسات شان را به سايه هايشان روايت مي كردند. خواب براي فروغ در اولين اشعارش، بديلي براي معشوق واقعي است؛ بديلي كه با شكسته شدن قالب هاي تبعيض آميز، متولد خواهد شد و در جاي واقعي اش، مورد خطاب شاعر/فروغ قرار خواهد گرفت. «من غتچه شكفته مهتابست/بايد كه موج نور بيفشاند/بر سبزه زار شب زده چشمي/كاو را به خوابگه گنه خواند.» سرگرداني فروغ از دوگانگي است كه او ميان حس دروني اش در رسيدن به معشوق واقعي و زبان شعري اش در ستايش بديل او، كشيده است. اين آغاز شكفتن شك انديشي در معيارهاي احساساتي است كه فروغ را در لايه هاي فردي-خانوادگي و اجتماعي گرفتار كرده اند. شعر «رميده» در اين دفتر، حكايت تكانه هاي اوليه اي است كه ذهن و زبان فروغ را در پرسش از هستي اش و هويت جنسي اش، به بند كشيده است.
فروغ براي رهائي از تبعيضات و برخوردهاي غلط با شعرش، به خاطراتش پناه مي برد و با مروري بر آن ها در گذر عمر، عمري كه در يك اشتباه كودكانه به فاجعه كشيد، راه را براي رسيدن به رويدادي تازه و از آن خود، طي مي كند؛ دغدغه هاي اصلي فروغ در شعر «خاطرات»، كه يه دنبال دست يابي به تنهايي و رميدگي از اطرافيان حاصل شده، ابراز هويت زنانه اي است كه زير بار سنگين فرهنگ مردسالارانه قرار دارد و فروغ با تمركز بر حس انساني اش آن را از خاطره به حضور حال مي كشاند. با چشيدن شيريني خاطرات، فروغ به وادي رويا مي رسد؛ مكاني كه روزآمدي از خاطرات را در خود جاي مي دهد و از اختيار و خواستن دروني انسان ناشي مي شود. به تعبير فرويدي رويا مكمل بيداري و نشاني از ناخودآگاهي است كه فرصت بروز مي طلبد. فرصتي كه فروغ آن را در شعرش به رويا مي بخشد؛ رويابيني فروغ، او را به اشتباهاتش آگاه مي سازد؛ اشتباهاتي كه با گذر از آن ها مي تواند به خواسته دلش و معشوق واقعي اش در تشخص هويتي و جنسي اش برسد.
در اين دفتر، فروغ هنوز گرفتار نوستالوژي و غم غربتي است كه از دوره جواني اش با خود به دوران آغاز تحولات شخصيتي اش همراه آورده است.
بنيان هاي ساختارشكنانه فروغ از اخلاقيات مردسالارانه و روآوري به بيان شفاف و جسارت آميز جنسيتي را مي توان در ابيات اين دفتر شعري فروغ ديد؛ انديشه هايي كه پيش از آگاهي فكري، نشات گرفته از نيازهاي انساني و اخلاقي است كه فروغ با زندگي در شرايط پدرسالارانه خانه پدري و مردسالارانه زندگي مشترك اش، با تمامي وجودش تجربه كرده است.
دفتر «اسير» آكنده از احساسات زنانه و بيان جسارت آميز آنان است؛ احساساتي كه رنگ و خصلت طبيعي دارند و هنوز تا ارتقا به دانايي مدرنيستي و فرهنگ زنورانه، سالياني زمان دارد؛ «تا كي زدرد عشق سخن گويي/گر بوسه مي خواهي از لب من بستان.» طرفه آن كه احساسات بيان شده در شعر فروغ، به دور از معيارهاي انتزاعي و متافيزيكي است و خصلتي عيني و زميني دارد؛ «من صفاي عشق مي خواهم از او/تا فدا سازم وجود خويش را/او تني مي خواهد از من آتشين/تا بسوزاند در او تشويش را.» همين خواستن هاي انساني و جسماني است كه فروغ در زمانه اش به وادي «حسرت» مي كشاند؛ وادي كه از ابتذالات موقتي و تبعيضات جنسي سنتي، فراتر مي رود و عشق تنانه را مي طلبد؛ «اي مرد اي فريب مجسم بيا كه باز/بر سينه پر آتش خود مي فشارمت.» با اين احساسات است كه فروغ به «عصيان» مي رسد؛ عصياني زودهنگام كه تا نهادينه شدنش در ذهن و زبانش، راهي بايد پيمود و با گذار از آن، به «تولدي ديگر» رسيد؛ گذاري از «اسير»ي كه ته مانده باورهاي قدمائي را به دور مي افكند و زنانه به بيان عوالم انساني مي رسد. «به لبهايم مزن قفل خموشي/كه در دل قصه اي ناگفته دارم/زپايم باز كن بند گران را/كزين سودا دلي آشفته دارم/بيا اي مرد اي موج خودخواه/بيا بگشاي قفس را/اگر عمري به زندانم كشيدي/رهايم كن ديگر اين يك نفس را/منم آن مرغ آن مرغي كه ديريست/به سر انديشه پرواز دارم/سرودم ناله شد در سينه تنگ/به حسرتها سرآمد روزگارم.»
در تنهايي وجودي و حسرت باري كه فروغ از شكستن معيارهاي اخلاق سنتي و روابط جسماني تبعيض آميز به دست آورده است، باز به درون خود پناه مي برد و مي گساري را پيش مي سازد براي سيري كه از ديروز به امروز و كشاندنش به فردايي انساني و غيرتبعيض آميز براي شعر و زندگي اش تعريف كرده است؛ «نيست ياري تا بگويم راز خويش/ناله پنهان كرده ام در ساز خويش/چنگ اندوهم خدا را زخمه اي/زخمه اي تا بركشم آواز خويش.»
با پشتوانه هاي رهائي فروغ از عرفيات است كه درد دلهايش رنگ و صفايي ديگر مي يابند و احساس شاعرانه اش در بيان زندگي اجتماعي اش، به فاش گويي و راززدايي مي رسد؛ درد دل هايي كه خطاب به مردان است و در سايه سار سخان زنانه اي كه هر چقدر پيش مي رودف پخته تر مي شود و نابرابري ها را به سخره مي گيرد و حس جنسي زنان را عيان مي كند، در هم آغوشي هوس بازانه و به سخره گرفتن معيارهاي مردانه در زمان هاي عشق بازي. «آه اي مردي كه لبهاي مرا/از شرار بوسه ها سوزانده اي/اين كتابي بي سرانجامست و تو/صفحه كوتاهي از آن خوانده اي.»
دومين دفتر اشعار فروغ «ديوار» نام دارد که در سال 1334 منتشر شده است؛ فروغ در اين مجموعه به عمق ايده هايي مي پردازد كه در دفتر نخستين اشعارش آن ها را سروده است؛ ايده هايي كه در واقعيت زندگي او جاي دارند و با فراروي از احساس گرايي صرف، به خردمندي مي رسند كه ساختارشكني هاي اخلاقي و جنسيتي را در مراحل پختگي انساني و آرماني فروغ عرضه خواهند كرد.
اعتراضات فروغ بر اخلاقيات سنتي و عرفيات مردانه، با شعر گناه در اين دفتر پايه هاي اصلي رشد فكري و اخلاقي فروغ است تا به ساحت فراجنسيتي و شيوع احساسات زنانه در فرهنگ ايراني و ادبيات مدرنيستي؛ گذار از باورهاي ارزشي و اعتقادات ديني با افتخار به گناه در شعر فروغ شكل مي گيرد؛ گناه مفهومي ديني است كه ارزيابي اخلاقيات را در تقابل آن با ثواب بر عهده دارد و فروغ با ارزش گذاري دوباره ارزش ها، آن را به زير سنجش اخلاقي و بيان زنورانه مي كشد. از سويي فروغ نقش حوا در كشاندن آدم به سوي شناخت هويت خود را هم از نظر دور نمي دارد؛ كاري كه آدم را از خدا دور و به سوي هويت زميني و انساني در واقعيت زندگي راهبر شد. بازهم مي توان قرائتي ديگر از گناه عصيان گرانه حوا/زن/فروغ را مورد تأمل قرار داد؛ زن هم چون منشاء زندگي و شروع تاريخ كه با باروري خويش، با آگاهي ذاتي اش كه با وسوسه هاي تنانه به آن دست يافته، به واقعيت غيرلاهوتي مي كشاند و شهرزادوار، تاريخ انسانيت را پايه گذاري مي كند؛اين روايت از شعر فروغ و بقيه ابياتي كه او در پاي فشاري بر گناه و خواستن آن بمثابه نياز طبيعي انسان مي سرايد، در نقطه مقابل باورهاي ديني قرار مي گيرد كه زن از هويت مردانه آفرينده مي شود و به واسطه وجود مرد است كه وجود پيدا مي كند. شعر فروغ اصالت را به زن مي دهد و هويت يابي آن را پيش از هويت يابي-به معناي دستيابي به آگاهي- مرد قرار مي دهد. اشعار اوليه فروغ كه در پسين دفترهايش تعالي مي يابند و به اوج دانايي فراجنسيتي مي رسند، زن را با گذراندن از عرصه هاي جنسي، به اروتيك عاشقانه و انساني مي رسانند كه در تاريخ هزار ساله ايران سابقه اي نداشته است؛ مي دانيم كه تاريخ جنسي ايران، سرزمين بي موضوعي است كه بهره اي از كنش و منش انساني نبرده و هميشه تاريخ آميخته به تبعيضات جنسيتي و مردسالارانه بوده است؛ پنهاني معشوق و عاشق و پيدايي سه گانه همسر-فاحشه-كنيز، حكايتي دردبار از نابودگي زنان و عشق در تاريخ ايران زمين است تا به دوران مدرن كه شروع دستيابي زنان ايراني به حضور اجتماعي-مشاركت سياسي و هويت جنسي است. فروغ با گسستي از آن گذشته و پيوستي مدرنيستي به شروع هويت يابي زنان-ثمره اي تأخير افتاده از آشنايي ايرانيان با مدرنيته و استقرار ناتمام پروژه مشروطيت- ايده هاي تساوي طلبانه را به نكات ارزنده اي مي رساند و در اين تلاش اش، به درستي از پايه هاي زيستي به زمينه هاي اخلاقي مي گذرد و با عرف زمانه در مي افتد و سكون و ثبات اخلاقيات را در پاي تغيير و تحول اخلاق و بنيان هاي فردي آن، از گردونه ذهن و زبان بيرون مي ريزد.
رويا بيني و توقف در مفاهيم پيشين در اين دفتر هم از موضوعيت برخوردار است؛ «با اميدي گرم و شادي بخش/با نگاهي مست و رويايي/دخترك افسانه مي خواند/نيمه شب در گنج تنهايي.»
«عصيان» سومين دفتر اشعاري است كه فروغ در سال 1336 آن را منتشر كرده است؛ در اين دفتر فروغ ايده هاي مدرنيستي اش را از اخلاق فردي به زمينه هاي اجتماعي مي كشاند و با دگرديسي مفاهيم احساسي، به مصاديق انساني مي پردارد؛ اگر در دفترهاي پيشين، فروغ از بي هودگي گناه اجتماعي و جنسي مي نوشته، در اين دفتر از متافيزيك باوري ديني به انسان گرايي عرفي مي سرايد؛ «عصيان بندگي» از مواجه خردمندانه شاعر با باورهاي ديني مي پرسد؛ پديده اي كه در فرهنگ ديني بدعت، مذموم و گناه است. پرسش پايه اساسي ذهنيتي است كه از اطاعت و بندگي خارج و در زمان و مكان انديشيدگي قرار مي گيرد. «بر لبانم سايه اي از پرسشي مرموز/در دلم درديست بي آرام و هستي سوز/راز سرگرداني اين روح عاصي را/با تو خواهم در ميان گذاردن امروز.» در اين اشعار فروغ گذاري از اسطوره آفرينش به خردمندي تاريخي قرار دارد.
ابيات آخرين دفتر پيشين-اسير- با طرح كردن پرسش هايي بي پايان به پايان آمد؛ فروغ در سير تحولي خود، جوياي پاسخ به پرسش هايي است كه بر ذهن و جانش جاري شده اند و او را به گذار از وادي حسرت و حيرت به مكان شك مي رانند؛ آغاز اين دفتر نيز با پرسش هايي است كه فروغ را رها نكرده اند؛ «بر لبانم سايه اي از پرسشس مرموز/در دلم درديست بي آرام و هستي سوز/راز سرگرداني اين روح عاصي را/با تو خواهم در ميان بگذاردن امروز.» سئوالات فروغ انگاره هاي وجودي است و مخاطب خود را نماد متافيزيكي و سنتي خدا قرار مي دهد و از مقام بنده اي پرسنده او را خطاب مي كند؛ مجموعه پرسش و پاسخ كه با گستاخي و بي پروايي پيش مي رود، در واقع از ساحت سنتي بيرون است؛ در سنت و سنت ديني، پرسش جايي ندارد و بنده آفريده در يك ناارتباط يك سويه، فقط بايد به دستورات ارسال شده عمل كند و اعتقاد ورزد. اما فروغ سوداي پرسش دارد و با پرسش بر طرح از پيش داده و متافيزيكي عصيان مي كند.
بيشترين ابيات اين دفتر با زبان سئوال گونه اي تمامي ارزش هاي ديني و تاريخ اسطوره اي و آموزه هاي آخرتي را به مسلخ شيدايي و جسارت شاعرانه اي مي كشاند كه در پايان، همه ساختگي هاي متافيزيكي را از بيخ و بن، افسانه اي ساخته ذهن انساني و دوره اي خاتمه يافته در بي اختياري انسان و جبرباوري كنش و عقيده مي پروراند.
اين دفتر شروع انسان واره اي است كه در دفترهاي پسين فروغ، پخته تر و آگاهانه تر به فراسوي متافيزيك و خوب و بد قدمائي راه مي بايد تا در سايه سار آن، انسان را به مركز و محور شعرهاي فروغ بركشاند.
فروغ در سرايش اشعار اين دفتر هر چقدر پيش مي رود، بيشتر و عميق تر بر روايت هاي سنتي خداباوري نهيب مي زند؛ اشعار فروغ چالشي با آموزه هاي عرفان سنتي و اعتقادات شريعت قدمائي است؛ دو ركني كه انديشه را به كوران خمود و جمود مي كشانند و راه را بر پرسش گري و انساني باوري مي بندند.
فروغ كه از دو عصيان انساني و خدايي گذشته، اكنون «عصيان خدا» را طرح مي اندازد تا از مأمن آن به جايگاه مركزي انسان گرايي برسد.
فروغ فرخزاد در بيان روحيه عصيانگرش چنان مي سرايد كه واژگان رئاليستي را قدرت بيان آن ها نیست و شعر فروغ در كنار تصوير ناتوراليستي از وضعيت انسان/شاعر عاصي، در بيان چهره پردازانه از مفاهيم متافيزيكي چون بهشت و دروخ، فرشتگان و فضاي روحاني، به كرانه هاي سوررئاليستي مي رسد؛ «ز دل فرياد كرم كاي خداوند/من او را دوست دارم دوست دارم/صدايم رفت تا اعماق ظلمت/بهم زد خواب شوم اختران را/غبارآلوده و بي تاب كوبيد/در زرين قصر آسمان را/ملائك با هزاران دست كوچك/كلون سخت سنگين را كشيدند.»
چهارمين دفتر اشعار فروغ با نام «تولدي ديگر» كه به سال 1341 منتشر شد، گذار شاعر را از معيارهاي ادبي و ماهوي پيشين خود نشان مي دهد؛ با اين كه ذهن و زبان فروغ از دفتري به دفتر ديگر و از شعري به شعر ديگري، جايگاه تغييرات فكري و تحولات اخلاقي است، اما غم غربت گذشته و نگاه حسرت بار به گذشته آرام و از پيش تعيين شده و دايره متافيزيكي اخلاق، احساس و باورها، هم چنان بر جرئت فروغ سنگيني مي كند؛ سنگيني كه از زمختي و همه گيري سنت ناشي مي شود و بردن از آن و پي افكني اخلاق و فرهنگ پساسنتي جرئت دانستن و به كار گرفتن خرد را مي طلبد. جرئت دانستني كه كانت آن را سرآغاز مدرن شدن خوانده است.
در اين دفتر با مفاهيم و دغدغه هاي تازه فروغ آشنا مي شويم.
ورود فروغ به دوره اي از روابط عاشقانه كه بعد از آن تجريه كودكانه اش در امر ازدواج به آن رسيده است از يك طرف و سفر به دنياي مدرن و تنفس در فضاي آزاد آن جا از طرف ديگر به همراهي غنا بخشي به آموخته هايش و حضور در فضاي سينمايي، تمامي زيست فرهنگي و شعري فروغ را از پايه و اساس به دگرگوني فرهنگي و اخلاقي كشاند و فروغ را در مقام شاعري نوگرانه و اديبي زنورانه تثبيت كرد؛ شعر «روي خاك» از اين جنبه گوياي وضع و حال فروغ است. سفر واقعي فروغ در اين دفتر به مرحله كمال مي رسد تا پس از آن به فصل تازه اي راه پيدا كند؛ «شعر سفر» با اين حال دلهره زندگي در جهان مدرن و ناآشناي فروغ در شعر «باد ما را خواهد برد» بهتر نمايانده مي شود. گسترده اين آگاهي مدرن فروغ از احساسات شخصي گذشته و مسائل اجتماعي و تلاطم هاي سياسي را هم در برمي گيرد و در اشعاري ديگر از اين دفتر، نگاهي زيبايي شناختي و انسان مدارانه به ثبت مي رسد.
در شعرهاي اين دفتر و دفتر بعدي، فروغ از بيان حالات اروتيك گذشته و پاي در مكان عشقي مي گذارد كه در كنار سكس، حكايت دلدادگي صميمانه و برابر را بر زبان شعري او زندگي شخصي اش جاري مي كند. شهر «وصل» در كنار زدگي عشق افلاطوني صوفيان، به اين عشق مدرن مي پردازد كه جسم و جان را در ميعادگاه عاشقانه به تصوير كشيده است. تصويري در نهايت عرياني در بيان هيجانات ارگاسم و به هم پيچيدگي دو تن عاشق و معشوق. در اتمام ضيافت سكسي كه گذشت، فروغ به «عاشقانه» مي رسد؛ حسي به غايت مدرن و البته انساني.
تأملات تنهايي فروغ در در شعر «عروسك كوكي» رشد ذهنيت او را در مسائل وجودي به عرصه هاي اجتماعي مي كشاند؛اما در كنار مسائل اجتماعي، ساختارشكني مفاهيم سنتي هم در شعر فروغ نمايان است.
شعر «معشوق من» از بارزترين سروده هاي عشقي و جنسيتي فروغ است؛ معشوق فروغ كه وجودش كمال بخش وجود فروغ است، او را چنان شادمانه مي گرداند كه شاعر را به بازخواني تجربه عشقي اش و زمان بعد از هم آغوشي شان مي كشاند؛ «در خيابان هاي سر شب» حكايت شادخواري فروغ است از پس سكسي اوج گيرنده و تعلي بخش؛ بعد از اين مراحل است كه به يكي از شاخص هاي شعري فروغ در «آيه هاي زميني» مي رسيم.
به همريختگي پيرامون فروغ هم در شعرش نمايان است؛ «هديه» كه بيش از 6 سطر نيست، حكايت بازگشت نااميدي به شاعر است.
«ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» آخرين و ششمين دفتر اشعار فروغ فرخزاد است كه در سال 1342 منتشر و اوج شاعرانگي او را هم در محتوا و هم در قالب هاي شعري در خود جاي داده است؛ فروغ در اين دفتر با زمينه هاي اجتماعي و سياسي پيرامونش، به ساحت زيبايي شناختي ادبيات مدرنيستي در دلمشغولي هايش به انسان و انسان گرايي فراتر از جنسيت خواهانه گذر مي كند؛...فروغ در اين دفتر و دفتر پيش از آن-تولدي ديگر- در شعر زنانه و شعر مدرن ايران، گسستي از پيشينيانش به ثبت مي رساند.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites