هژده سال از تاسیس حزب مشروطۀ ایران (لیبرال دمکرات) میگذرد. این حزب گام نخست خود را با ارائۀ پیشنهادی در مورد شکل یک حکومتی برای آیندۀ ایران آغاز کرد که در سال ١٣٥٧ مورد بزرگترین انتقادها قرار گرفت و در نهایت سرنگون شد. به همین دلیل هم ماهیّت حزب مشروطۀ ایران با جمهوریاسلامی از نخستین روز تشکیل این حزب سازگار نبوده است. در این هیجده سال گذشته دشمن مردم و کشور ایران، یعنی جمهوریاسلامی، دشمن حزب مشروطۀ ایران نیز بوده است و این حزب در مبارزه با دشمن مشترک، سیاست مبارزۀ خود را بر اساس منافع مردم و کشور ایران تعریف کرده است. با در نظر گرفتن برداشتها، تعبیرها و تفسیرهای منفی و ضدساختاری نهفته در غبار تاریخ در مورد مشروطه و پادشاهی، نخست لازم بود که برای مطرح کردن پادشاهی در فرم مشروطۀ نوین، بستر گفتمان سیاسی را از منفی بافی و گذشتهگرایی به نقطۀ سفر رساند و از همان نقطه کوشش در ساختن محیط سالمتری جهت گفتمان سیاسی نمود. ما در آغاز فعّالیّت خود همواره با این انتقاد روبرو بودیم که حکومت پادشاهی با انقلاب ١٣٥٧ از ایران رخت بر بست. بسیاری حزب را سُنتگرا و سلطنتطلب خطاب کردند. امّا باید گفت که تاریخ ایران با پادشاهی آمیخته است و پادشاهی در حکم اندیشۀ سازندۀ خود از جنبش مشروطه تاکنون از بین نرفته است؛ جنبش مشروطه بدون شک سنگ بنای تجدد ایرانی است. با گذشت سی و سه سال از عمر مخرب جمهوریاسلامی و پس از هیجده سال که از تاسیس حزب مشروطۀ ایران (لیبرال دمکرات) میگذرد، پس از پیشنهاد و بررسی حکومت مشروطۀ پادشاهی به عنوان بهترین فرم حکومتی برای ایران و شکلگیری آن در جایگاه اپوزیسیونی مطرح و پس از افزایش طرفداران پادشاهی مشروطه، امروز میتوان آشکارا گفت که هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران حکومتی را که یک بار سرنگون کردهاند، دگر بار، و اینبار در فرم نوین خود، انتخاب نکنند. وانگهی، رسیدن به قدرت هرگز اولویّت اوّل ما نبوده است، بلکه حرف اول ما آزادی ایران از چنگ جمهوریاسلامی و پایان بخشیدن به کشتارها و شکنجهها و برقراری حکومتی مردمی و نظامی دمکرات و متّکی بر حقوقبشر است.
هنگامی که حزب مشروطۀ ایران کار سیاسی خود را آغاز کرد، بسیاری از ایرانیان برونمرز و دگراندیشان امّیدی به ماندن این حزب نداشتند. پوشیده نیست که این حزب نیز، از آنجا که قدمی نو در فرهنگ سیاسی ایران برداشت و با خودیادگیری و آموزش به پیش رفت، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشت. در کنار اندیشۀ نوین، تشکیلات اجرایی ما در خدمت به هموندان، گذاشتن برنامههای متعدد سخنرانی، جلسات با دگراندیشان و علاقمندان به ایران، برگزاری مرتّب کنفرانسها و کُنگرههای حزبی و به ویژه داشتن یک تارنمای توانا و برقراری ارتباط با درون ایران بر تجربۀ سیاسی و تشکیلاتی ما افزوده و ما را به عنوان حزبی متحد و مسئولیتپذیر نشان داده است. ما امروز به نقطهای رسیدهایم که مخالفان سرسخت پادشاهی در گذشته، اکنون بر این عقیدهاند که هیچ گام سیاسی موثر در اپوزیسیون بدون حضور و پشتیبانی حزب مشروطۀ ایران امکان پذیر نیست. در سفر اخیر اروپایی حزب در فوریۀ ٢٠١٢ از انگلیس تا پاریس، از بلژیک تا آلمان، از برمن تا برلن، هم میهنان دگراندیش با اسقبال تاکید بر حضور ما و شاهزاده رضا پهلوی در صحنۀ سیاسی داشتند.
از سوی دیگر شاهد هستیم که پس از سپری شدن چند سال، سرانجام اصولی که برای یک اتحّاد سازنده پیشنهاد شده بود، مورد قبول بسیاری واقع شده است. به عنوان مثال آقای ناصر محمّدی در نوشتۀ خود تحت عنوان "طرح «شورای دمکراسی» راهکاری عملی برای اتحاد و همبستگی اپوزیسیون" در کیهان آنلاین به تاریخ ١٩ فوریه، از مصاحبۀ خود با دکتر بهبودی سخن میگوید و از اینکه ایشان چهار اصل تمامیّت ارضی، جدایی دین از سیاست، اجرای حقوق بشر و برقراری یک سیستم دمکراسی متکّی بر رای اکثریت را سرلوحۀ فعّالیّت اپوزیسیون قرار داده است. حزب مشروطۀ ایران (لیبرال دمکرات) برای چندمین بار در نشست برمن در تاریخ ١٩ فوریه در حضور گروههای دگراندیش "حزب کمونیست کارگری ایران"، "حزب دمکرات کردستان" و "حزب پان ایرانیست ـ برون مرز" ضمن برشمردن دوبارۀ آن چهار اصل بر این امر نیز تاکید کرد که اکنون زمان ماندن در ایدئولوژیها نیست بلکه زمان متحد شدن در برابر یک دشمن، آن هم جمهوریاسلامی است، و آن چهار اصل یاد شده راهگشای چنین اتحّادی است که فقط هنگامی میتواند میّسر باشد که آن اتّحاد از یک سو در داخل هر گروه سیاسی انجام گیرد و از سوی دیگر در راه مبارزه با جمهوریاسلامی میان گروههای مختلف اپوزیسیون. هیچ نیروی مخالفی قادر نیست با یک یا دو نفر و به گونهای آشفته به مبارزه دست زند و بدون داشتن برنامۀ سیاسی روشن و طرح شفاف و سازمان یافته نمیتوان مبارزۀ موثر کرد. نیروی مبارزه در تشکیل حزب، بوجود آوردن اتحّاد درونی و بیرونی و داشتن برنامههای شفاف امکانپذیر است. برای اتحّاد و دراز کردن دست به سوی دیگران، ایدئولوژیهای کمونیستی، فدرالیستی و رادیکال دیگر کارساز نیستند.
این سفر فوریه به ما نشان داد که نسلی که هنوز عمر خود را در رواج چنین ایدئولوژیهایی تلف میکند، از یکسو بازی سیاسی در عرصۀ جهانی را باخته و از سوی دیگر جوانان ایران را درنیافته است. کسانی که هنوز نشستن در زیر پرچم سه رنگ خورشید نشان ایران را ننگ میدانند، در حالی که جوانان ایرانی با همین پرچم در جنبش سبز و در خیابانهای ایران و خارج از ایران حضور به هم میرسانند، حس ملّی جوانان ایران را درک نکردهاند. باعث تاسف است که هنوز افرادی در میان دگراندیشان هستند که اعتقاد به آب و خاک و فرهنگ را نفی میکنند امّا در عین حال انسان را در محور بینش خویش قرار میدهند. اینگونه تفّکر فقط نشانۀ کماندیشی و در نیافتن تاریخ فرهنگهاست. از قرن هفدهم به این سو، از انسان در حکم یک عنصر فرهنگی یاد میشود که نخست فقط در پی برقراری امنیّت برای خویش است و به همین منظور نیز به خاک پناه میآورد و در پی سرزمینی (territory) از آن خود است. او با یافتن یک سرزمین و کشیدن مرز در پیرامون آن برتوانایی خود در حفظ امنیّت خویش کوشیده است. اولین عنصری که متمدن شدن انسان را در کّل میّسر میکند، نیاز او برای زیستن به خاک، پدید آوردن یک زبان و تاریخ مشترک جهت ارتباط است. کسانی که فدرالیسم و طرح "ملل ایرانی" را تنها راه نجات و تضمین دمکراسی را در فدرالیسم میدانند، اندیشۀ زمانه را در اتحّاد کشورها و به هم نزدیک شدن ملتها، یعنی آنچه که در اروپا از دهۀ هشتاد میلادی به این سو میگذرد، درنیافتهاند. سیر دنیای متمدن به ما ثابت کرده است، که تنها راه تضمین دمکراسی قانون اساسی و استحکام قوا و وجود یک نیروی قضایی مستقل و قدرتمند است. آنان که زبان فارسی را به رسمیّت نمیشناسند، امّا از همین زبان در ترویج اندیشههای خود استفاده میکنند، به جز غرضورزی و کینهستیزی با هویّت خود و ایران چیز دیگری در سر ندارند. این نسل، نسلی مانده در راه و در غبار تاریخ است و در بیان حرف امروز با زبان امروز ناتوان.
در این سفر اروپایی در فوریه ٢٠١٢ حزب مشروطۀ ایران دیگربار پیروی از چهار اصل تمامیّت ارضی، جدایی دین از سیاست، اجرای حقوقبشر و برقراری یک سیستم دمکراسی متکّی بر رای اکثریت را ملاک اتحّاد قرار داد و از گروههای سیاسی مورد قبول دعوت کرد که هر کدام حداقل در میان خود متحّد شوند و کوشش سیاسی خویش را در قالب یک حزب مطرح کنند. این گام به غرب، که اکنون نیروی خود را در تحت فشار گذاشتن جمهوریاسلامی آشکارا به کار میگیرد، نشان خواهد داد که هنوز ایرانیانی وجود دارند که قادرند برای آیندۀ کشور خود تصمیم بگیرند. اتحّاد درونی احزاب، متحّد شدن آنان با یکدیگر و پیروی از همان چهار اصل، نیروی اپوزیسیون را در راه مبارزۀ سودمند قویتر خواهد کرد. این گروهها میبایست قدرت مسئولیتپذیری خود را در راه نجات کشور به گونهای شفاف هم به مردم ایران و هم به غرب نشان دهند. بدون تردید جلب اعتماد و مسئولیتپذیری گامی میّسر در راه مبارزه خواهد بود. یکصدایی ما در راه نجات ایران در آنجا مشخّص است که از ایدئولوژیهای کمونیستی و فدرالیسم که دوران خود را طی کرده و به قولی امتحان خود را در تاریخ بشریت پس دادهاند و هیچکدام به جایی نرسیدهاند، دست برداریم. جلب اعتماد و مسئولیّتپذیری هنگامی مشخّص است که با یک صدا به مردم ایران گفته شود، ما در پی ایدئولوژیها نیستیم، بلکه در پی نجات ایران، حفظ آن آب و خاک، برقراری آزادی و دمکراسی و حکومتی سکولار در کنار شماییم.
حزب مشروطۀ ایران در راه مبارزه، اکنون به نقطهای رسیده است که میتواند حاصل آنچه که در گذشته مطرح کرده است، ببیند. شناسنامۀ هیجده سالۀ ما گواهی اندیشۀ روشن و عملکردهای به جا بوده است؛ به گونهای که قادر بودهایم توجّه موثر دگراندیشان را به سیاستهای خود جلب کنیم و آنان را در باقیماندۀ راه شریک خود سازیم. برقراری ارتباط با هموندان و دگراندیشان در خارج از ایران تا آنجا که میّسر بوده است، شخصا و با پیمودن راههای بسیار صورت گرفته است. در راه بودن حزب مشروطه ایران توانسته است فاصلهها را نزدیک کند. همچنین توانستهایم با کسب تجربه و آموختهها، اندیشۀ خود را تکامل بخشیم و آن را گسترش دهیم؛ و این راه دیگری بوده است که ما در پیشرفت خود و جهت جلب اعتماد مردم و نشان دادن مسئولیتپذیری به عنوان یک حزب سیاسی با امکانات کاملا محدود و مختصر پیمودهایم.
به طور کل گروههای اپوزیسیون در خارج از کشور فرصتهای زیادی را از دست دادهاند و آنطور که امروز از سیاست جهانی بر میآید، زمان رسیدگی به موضوع ایران فرا رسیده است؛ اینبار نمیباید فرصت را از دست داد. سخن ما امروز در چهارچوب همان اصول چهارگانه، متوجّۀ جلوگیری از بروز جنگ است. به همین سبب نیز در دو راهی جنگ و تحریم، وضع تحریمهای هوشمندانه را بر بروز جنگ لازم دانستهایم. امیّد ما بر این است که چنین تحریمهایی، جمهوریاسلامی را هر روز از روز پیش ضعیفتر کند و به گروههای اپوزیسیون این زمان را بدهد، که با تشکیل اتحّاد در خود و ارائۀ برنامۀ سیاسی روشن قادر به کسب اعتماد و نشان دادن مسئولیتپذیری خود باشند. نخستین گام در این راه به رسمیّت شناختن جمهوریاسلامی به عنوان خط قرمز و دشمن مشترک است. آن گروهی که در جمهوریاسلامی به اصلاحطلب معروف شدهاند، از آغاز و با روی کار آمدن محمّد خاتمی تا به امروز نتوانستهاند گامی برای ایران و عافیت مردم ایران بردارند. زمان آن رسیده است که با این گروه در راه رسیدن به ایرانی آزاد وداع شود. اصلاحطلبان امروز در نظر من مانند همان گروه پنج نفری آخوند به رهبری شیخ فضلاللهنوری در جنبش مشروطه است، که با وارد کردن خود در سیاست، قانونگذاری و آزادیهای مردم را تحت تاثیر افکار قرون وسطایی خود قرار دادند. امروز زمان آن رسیده است که باقیماندۀ گروههایی این چنین نیز کنار گذاشته شوند. نجات ایران نه به دست اصلاحطلبان است و نه به دست ایدئولوژیها، بلکه نجات ایران در سرنگونی جمهوریاسلامی در کلیّۀ اشکالش، در برقراری دمکراسی، تکیه بر رای مردم، حکومت سکولار و اجرای کامل حقوقبشر است. اتحّاد برای رسیدن به این اهداف، کنارگذاشتن اختلافات سیاسی ـ حداقل تا زمان آزادی ایران و برقراری دمکراسی در ایران ـ بهترین جایگزین در برابر جنگ و نابودی ایران است. وقوع جنگ عمر جمهوریاسلامی را چند برابر خواهد کرد و ایران را به نابودی نزدیکتر.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
علی تیزقدم
جناب دکتر تفضلی
ضمن تشکر از پاسخ جامع و روشن شما چند نکته کوتاه را اضافه می کنم. از دید من سیاست هنر سامان دادن اجتماع است و به همین دلیل هر پدیده اجتماعی در آن دخیل است. اگر این تعریف از سیاست را بپذیریم در آن صورت حتی اگر حکومتی سکولار باشد به عبارت دیگر منشاء تمام قوانین زمینی باشد باز هم دین به دلیل حضور در اجتماع روی سیاست به شکل کلی موثر است. مثال حزب دمکرات مسیحی را از هم زاویه مطرح کردم. این حزب سعی دارد از باورهای مذهبی الهام گرفته و روی سامان دهی اجتماع تاثیر بگذارد ومسلما مفهوم این تاثیر گذاری آن نیست که یک فانون مذهبی تصویب شود (اصولا چنین چیزی در قانون گذاریهای متاثر از اعلامیه حقوق بشر عملی نیست) .
بگذارید با مثال دیگری مقصودم را روشن سازم. برتراند راسل یکی از مشهورترین فلاسفه قرن بیستم در یکی از کتابهایش نقل می کند که عده ای از دوستانش به دیدار او می روند تا او را برای حضور در انتخابات مجلس انگلستان ترغیب کنند و به عنوان یک نصیحت به او می گویند که برای مدتی حرف از بی خدایی نزند. برتراند راسل قبول نمی کند و انتخابات را نیز می بازد. همین خاطره کوچک به روشنی نشان می دهد که حتی در جامعه ای مانند انگلستان که (بسیار هم سکولارتر از آمریکا است) هنوز اینکه شما باور به دین نداشته باشید باعث افتادن شدید آراء شما می شود حتی اگر برتراند راسل باشید. من نام این را می گذارم دخالت دین در سیاست. من اطمبنان دارم که اگر در انتخابات آنی ریاست جمهوری آمریکا یک آتیئست کاندید می شد تقریبا محال بود رای بیاورد به زعم من این عین دخالت دین در سیاست است.
در ارتیاط با موضوع religious authority در واقع بحث از آنجا در غرب آغاز شد که یکی از دو تعریف اصلی سکولاریزم بر محور افول دین (religious decline) استوار است. تا مدتها باور این بود که دین در حال اضمحلال است ولی اتفاقات تاریخی بخصوص در ۳۰ سال آخر قرن بیستم چیزی دیگری می گفت. از این رو جامعه شناسانی مانند پیتر برگر و بسیاری دیگر مدلهای جدیدی را برای تعریف سکولاریزم پیشنهاد کردند. یکی از آنها بر این اساس استوار بود که آنچه در حال افول است religious authority است و نه خود دین. این تئوری که فکر می کنم به صورت مدون اولین بار توسط مارک چاوز مطرح شد به نٍيوسکولاریزم مشهور شد و تبعات بعدی فراوانی داشت که جای بحث آن در این مقال کوتاه نیست ولی لازم است در همین جا تاسف خودم را از سوء استفاده هایی که در ادبیات سیاسی ما از واژه نئو سکولاریزم شده است ابراز دارم. عبارت "سکولاریزم نو" که این روزها در زبان برخی می چرخد تقلیدی ناشیانه از مفهوم نئوسکولاریزم است که به عنوان اختراع جدید به مردم غالب شده و به ابزاری برای بیزنس سیاسی تبدیل گشته است.
March 04, 2012 12:07:03 AM
---------------------------
حمید تفضلی
هم میهن گرامی، آقای تیزقدم،
بسیار از ذکر نکتۀ باریک و به جایی که مطرح کردید خشنود و سپاسگزارهستم.
من در سه مورد تفاوت قایل هستم: دین، مذهب و اصول اخلاقی که منظورم از آن ethics است. جای تردی نیست که بحث در راستای آنچه که عرض می کنم، بسیار است؛ در اینجا فقط اشاره ای به فهم خود از این سه عنصر دارم: دین به آنچه می گویند که ارتباط انسان را با فضای ماورای برتر از انسان برقرار می کند. منظور من از آن فضا، فضای transcendence است. در چهار چوب دین، باور و اعتقاد به نیرویی فرای نیروی انسانی نهفته است که برخی به این نیرو خدا می گویند، برخی طبیعت و برخی هم باور به چنین نیرویی ندارند. دین در تاریخ فرهنگ بشریت نخستین ارتباط انسان با پیرامون او بوده است. مذهب آن است که دین را زمینی می کند و با تفسیرهای گوناگون درکی (در بیشتر موراد رادیکال و غیرقابل تغییر) ازدین را ارائه می دهد. به همین سبب، به عنوان مثال، از مسیحیت در حکم دین یاد می شود، امّآ از کاتولیک و یا پروتستانت به عنوان مذهب؛ و یا دین اسلام و مذهب شیعه و سنی. ادیان یاد شده به وجود "یک خدا" معتقدند، امّا هر کدام در تفسیر مذهبی خود، فهمی دیگر از آن خدای مشترک دارند. مورد سوم ethics است که البته می تواند با دین ارتباط دشته باشد، امّا چنین ارتباطی حتما لازم نیست. ethics بیشتر به اخلاقیات می پردازد تا به درون دین و مذهب و البته ناگفته نماند که بسیاری از آن اخلاقیّات از دین و مذاهب سرچشمه می گیرند. ویژگی این ethics این است که در مبحث فلسفه می گنجد و نه لزوما در مبحث دین (theology).
جمله "دین از سیاست جداست" می تواند به این معنی باشد که جای دین به گویشی، در آسمان (transcendence) است، امّا جای سیاست در زمین. قوانین دین در مبحث مذاهب در حکم قوانین آسمانی و تغییر ناپذیر هستند، در صورتی که قوانین سیاسی از انسان ها و برای انسان هاست و به همین سبب نیز تغییر پذیرند. آنچه که در اروپا رخ داده است و همان فهم از دین را نیز فردی می کند، اقدامات لوتر و همچنین علم هرمنویتیک است. در ایران با چنین مواردی در مورد دین و مذهب مواجه نیستیم. آنچه که در عبارت "دین از سیاست جداست" نهفته است، سیاست را از رادیکالیزه شدن و دین را از سیاسی شدن بدرمی آورد. البته مثال هایی که حضرت عالی می زنید، مثال های درستی هستند و درواقع "محیط خاکستری" گفتمان را نشان می دهند. بحث سقط جنین می تواند بحث دینی و مذهبی باشد، همانطور که در واتیکان هم هست و در آنجا حتی استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری را امری نکوهیده می شمارند. طبیعی است که احزاب سیاسی سنتگرا از چنین مبحثی عنصر انتخاباتی درست می کنند و از این طریق سعی در برنده شدن در بازی سیاسی دارند. امّا دید دیگر و به نظر من درست تر به بحث سقط جنین، پرداختن به بعد ethics آن است. در این راستا این پرسش مطرح نیست که "خدا" چه می گوید، بلکه این پرسش است که آغاز زندگی انسانی از کجاست؟ آیا زندگی زمانی آغاز می شود که نطفه پدید آمده است؟ آیا زندگی از سه ماهگی نطفه و یا از شش ماهگی شروع می شود؟ و یا آنیکه آیا خاتمه دادن به آن زندگی از لحاظ اخلاقی (نه دینی) قابل قبول است؟ این ها پرسش هایی است که در جامعۀ سکولار ethics و تا حدود زیادی علم به آن می پردازد و نه دین و عناصر آن. البته باز تاکید می کنم که این مباحث نشان دهندۀ "محیط خاکستری" گفتمان است.
امّا مثالی که در مورد حزب دمکرات مسیحی آلمان می زنید، بحثی دیگر است. اگر قرار بود که این حزب واقعا خود را دست بسته تسلیم مسیحیت، آنهم در فرم سنتی خود بکند، می بایست از فردا ورود پروتستان ها به کلیساهای کاتولیک و یا به مدارس کاتولیک را ممنوع کند. کشور آلمان می بایست از فردا به شمال و جنوب تقسیم شود، در شمال پروتستان ها و در جنوب کاتولیک ها. وجود سیاست سکولار این امکان را می دهد که در قانون اساسی یک کشور امکانات یکسان برای همه، فرای دین و مذهب آن ها در نظر گرفته شود. البته اینکه در برخی از جوامع این مورد رعایت نمی شود، دلیل بر علمی نبودن جدایی دین و سیاست نیست، بلکه دلیل بر این است که آن جامعه نیاز به پیشرفت بیشتر دارد. همانطور که ذکر می فرمایید حزب دمکرات مسیحی آلمان "با سبقه ای دینی وارد سیاست شده است"، امّا باید پرسید که چقدر از آن سابقه امروز برجامانده است. ما با دخالت مستقیم دین در دورۀ مشروطه و همچنین تا حدودی در دوراۀ پهلوی و بطور واضح در دورۀ جمهوری اسلامی سرو کار داشته ایم و داریم.
پیشنهاد شما در مورد استفاده از "political authority" و "religious authority" راهی دیگر در این گفتمان می گشاید. آنچه که در نظر من مطرح است واژۀ " authority" است، چون این واژه از دهۀ شصت میلادی به این سو وجهۀ خود را در بحث های فلسفی و جامعه شناسی تا حدود زیادی از دست داده است. معمولا authority در فارسی معادل قدرت و یا قدرت برتر است. امّا فهم من از "نهاد" در معنای Institution می باشد و به همین سبب در میان این دو اصطلاح، تعادلی نمی بینم. در این گفتمان، قدرت برتر همانطور که اشاره کردم، دین است و نهاد آن جایی که دین را زمینی می کند، یعنی بصورت مذهب در می آورد. بر اساس همین فهم، ادیانی چون مسیحیت و اسلام، نامی زمینی برای همان قدرت برترند و کلیسا و مسجد نهادی زمینی برای پرداختن به آن و تبلیغ آن.
امیدوارم در آینده شما دست به قلم ببرید و ما را با نوشته ها و افکار خود آگاه کنید.
March 01, 2012 12:07:04 PM
---------------------------
علی تیزقدم
آقای دکتر تفضلی
اگر اجازه داشته باشم خواستم نکته ای را متذکر شوم. جمله "دین از سیاست جداست" چندان از دید علمی قرین به صحت نیست. نمونه های فراوانی را می توان ذکر کرد که نشان میدهد دین در سیاست دخلی است. به عنوان مثال بحث سقط جنین در آمریکا که در تمام کارزارهای انتخاباتی پیش کشیده می شود و ریشه ای مذهبی دارد. در اروپا شما نگاه کنید مثلا به حزب دمکرات مسیحی در آلمان که چنانچه اسمش نشان میدهد با سبقه ای دینی وارد سیاست شده است.
در ادبیات سیاسی قدیمیتر غرب اینطور عنوان میشد که "state" از "church" جداست. حتما تصدیق می فرمایید که نه "state" به معنای حکومت است و نه "church" به معنای دین است. امروزه حتی واژه های "state" و "church" هم به دلیل مشکلات فراوانی که تولید میکردند استفاده نمیشود بلکه گفته می شود که "political authority" از "religious authority" جداست. در واقع باید گفت نهاد حکومت از نهاد دین جداست.
March 01, 2012 04:59:29 AM
---------------------------
عرفان
با درود خدمت اقای دکتر تفضلی گرامی و کافه نادری های نازنین
اقای اهنیان گرامی درود بر شما باید خدمت شما عرضه بدارم که بنده با شما مخالفم که میگویید: (امید است حزب ما جامه های فاخر نو و سزاوار قامت مشروطه نوین لیبرال دمکرات بر تن بیازماید و خود را تا طرح شورای دمکراسی مذکور کوتاه و چروکیده نکند) به نظر من این سخن شما نشان از ان دارد که شما منافع حزبی را بر منافع ملی ارجع میدانید اگر من این سخن از زبان مدیران حزب میشنیدم قطعا سرخورده و ناامید میشدم و از علاقه ام به این حزب پویا و لیبرال که روز به روز خود را با خواست ها و نیازهای جامعه مدنی وفق میدهد بشدت میکاست به نظر من حزب مشروطه با حمایتش از هر طرحی که صادقانه بخواهد الترناتیوی که مد نظر همه ماست را مطرح کند علاوه بر اینکه مهر تاییدی بر ارمان های ازادی خواهانه اش میزند بلکه این انعطاف و همگرایی اش با ازادی خواهان واقعی برعکس سبب محبوبیت بیشتر حزب خواهد شد.
از اقای دکتر تفضلی گرامی هم بخاطر مقاله خواندنی و زیبا شان سپاسگذارم
پاینده ایران
February 26, 2012 06:54:13 PM
---------------------------
حمید تفضلی
هم میهن گرامی ایرانی
از توجه و لطف حضرت عالی سپاسگزارم و با نظر شما کاملا موافق. همانگونه که از عنوان نوشته من بر می آید راهی که حزب مشروطه می رود ممکن است فقط یکی از راه ها باشد و شاید راه های دیگری نیز موجود باشد. هدف تعیین شده است و فقط یکی و انهم همگام بودن در راه مبارزه و آزادی ایران. این هدف اصلی است و هر چه بعد از آن می آید را باید به آینده نزدیکتر و یا دورتر از آن واگذار کرد. ما بارها تکرار کرده ایم اگر گروه های دیگری راه های دیگری دارند می بایست این پیشنهادها در فرم سیاسی و در قالب یک حزب مطرح شود. و با هدف یک مبارزه موثر مطرح شود. اگر بسیاری از طرح های عنوان شده در فاصله قدمی کوچک تا به وقوع پیوستن از بین رفته اند دلیل آن در نظر من جاکردن خود از راه مبارزه است و این جدا شدن هنگامی صورت می گیرد که هدف اصلی اولویت اصلی را از دست بدهد.
با احترام و سپاس از شما به خاطر حضورتان در راه مبارزه.
پاینده ایزان
February 26, 2012 12:37:31 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران، دوستان کافه نادری
جناب آقای دکتر تفضلی
وجود افرادی مانند حضرتعالی با توانایی، دانش و قلمی شیوا، در میان مشروطه خواهان جای بسی فخر و مباهات است. نوشتار مستدل و شیوای شما تنها جای تایید باقی می گذارد. شما بهتر از بنده واقفید که پایان یک سیستم حکومتی در یک مقطع تاریخی، به معنای پایان آن برای همیشه نیست، مثال فرانسه، بعد از انقلاب کبیر شاید بهترین مثال در این باره باشد. سنت های این مرز بوم و شیوه تفکر مردمان آن و تحلیل وضع طبقات اجتماعی و فرهنگی آن، ضرورت وجود نهاد پادشاهی را که سابقه هزاران ساله دارد، اثبات می نماید، اما صد سال از انقلاب مشروطیت که نماد تجدد خواهی در ایران است نیز می گذرد، ایران در یک گزار مناسب و البته پرفراز و نشیب تاریخی در حال حرکت به سمت مدرنیزاسیون اقتصادی، اجتماعی و سپس سیاسی بود که بازماندگان شیخ فضل الله از راه رسیدند و همه چیز را به نابودی کشاندند. من اعتقاد دارم چنانچه انقلاب نمی شد، با آن سرعت سرسام آور ایران به سمت توسعه اقتصادی و اجتماعی و نتایج درخشان آن (گرچه انتقاد نیز می توان کرد)، حرکت جامعه به سمت آزادی های سیاسی اجتناب ناپذیر بود. نظام مشروطه مطرح شده در این حزب، با تکیه برنهاد پادشاهی از سویی ریشه در سنت و باورهای این مرز و بوم دارد و از سویی با مطرح نمودن پارلمان و تعاملات مشروطیت، اندیشه مدرن را به عنوان دستآورد بشری به کار می گیرد. بنده اعتقاد دارم راهی جز این نیست، راهی که نقطه مشترک و برداشت و دریافتی از دو نقطه قوت در سنت و مدرنیته است، راهی درخشان که وقتی لیبرال دموکرات نیز می شود، حال می تواند گروه های وسیعی از طبقات شهری را نمایندگی نماید.در یک نظام پارلمانی و با آزادی سایر احزاب و گروه ها، حدود طبقات معین گردیده و هر حزبی نمایندگی طبقه خود را که از آن برخاسته است خواهد نمود. تنها چیزی که در فردای ایران باقی می ماند، یادگیری و یاد دادن اخلاق سیاسی به همه است، اخلاق سیاسی در جهت ایجاد یک جامعه باز و آزاد، اخلاقی که ایجاد احزاب وابسته به بیگانه را نه یک آرمان انترناسیونالیستی، که ننگ می شمارد. وقت آن است که نظام سیاسی، نظام حزبی و اخلاق سیاسی ما از زیر بار ویرانه های حزب توده و اسلامیست ها و تروریست ها از هر دو مدل سرخ و سیاه آن بیرون آید و به سوی آینده حرکت نماید. قطعا در این را تلاش های میهن پرستانه حضرتعالی به همران سایر هموندانتان هم فراموش شدنی نیست و هم یاریگر همه آزادی خواهان خواهد بود.
زیاده جسارت است
پاینده ایران
February 26, 2012 08:38:35 AM
---------------------------
آهنیان
دکتر گرامی ؛ شاید نگاهی کوتاه به گفتگو های دو جلسه اخیر دفتر به فشرده پژوهش در باره فرایند اتحاد ها در جنبش های یک و نیم سده اخیر کافی باشد تا دریابید که چهار مبنای اتحاد مورد اشاره شما بسی درست و بجا ولی تنها بخشی کوچک و تکراری از پروسه همگرایی استراتژیک است. تا کنون طرح های بسیار گسترده تر با مبانی اتحاد فراگیر و مینیمال در دهه اخیر در جامعه سیاسی ایران طرح و حتی سرچشمه بسیاری دیالوگ ها و نشست های پلورال و گاه پروژه های دامنه دار تا نزدیکی های رهایی ایران بوده اند اما شوربختانه فروکش کردند. امید است حزب ما جامه های فاخر نو و سزاوار قامت مشروطه نوین لیبرال دمکرات بر تن بیازماید و خود را تا طرح شورای دمکراسی مذکور کوتاه و چروکیده نکند. شرکت مسئولین محترم حزب در نشست ها و دیالوگ بسی فرخنده و ناگزیر است اما نباید شتابزده داوری و ترویج کرد. امروز روشن است که حزب با دور گرفتن خود از نشست پالمه از آسیب بزرگی رست. پس شکیبا باشیم و دست کم در قواره نوشته و گفته های تا کنون مان در باب همگرایی اندیشه و رفتار کنیم.زنده یاد همایون نزدیک به 60 نوشتار در موضوع همرایی و اتحاد دارند که همگی هنوز بلکه بیشتر ازپیش به روز است. مرور ده نوشتار برای برخاستن تا بلندای منشور حزب بسنده می کند. نیازی به کپی یا پیروی نیست در جایی که می توان نیمه های پر هر تلاش و طرحی را پرتر کرد و دیگران را نیز شانه به شانه خود یافت.
February 26, 2012 12:00:05 AM
---------------------------
|