حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
انديشِش ﻳ باريکْوار، نگرش ﻳ تَرازمند، بُرهانِش ﻳ بُرَّنده
شهرام آريان

March 30, 2012

جمعه 11 فروردین 2571 = March 30, 2012

 

پيش‌بررسی ﻳ فلسفی- تاريخی
اگر ناکامی ﻳ سازمان‌ها ﻳ پاديستْگان («اپوزيسيون») را واکاويم و بدنبال ﻳ ريشه جوييم، کدام شَوانِه (سبب) بيش از همه جلو ﻳ همکاری و کارآمدی ﻳ آنان را گرفته؟
اگر، فراتر از آن، رويدادها ﻳ تاريخی ﻳ ايران را بررسيم، کدام شَوانِه بيش از همه کشور ﻳ ايران را به فروکش و ناکامی کشانده؟

آيا براستی چيزی جز «گُنگ‌انديشی»، «خِرَدگُريزی» و «خودکامگی»؟

کمابيش همه ﻳ سرگذشت ﻳ ايران ﻳ پس از اسلام چيزی نبوده جز گام به گام از خِرَد و خونسردی دور شدن، و خويشتن را به کام ﻳ پَرماسْگان (احساسات) ﻳ کينه و خودکامگی سپردن:

• خويشتن را، دين ﻳ خويش را، قبيله ﻳ خويش را، با پِی‌وَرزی («تعصب») برتر شمردن. ديگری را، انديشه ﻳ ديگری را، فرهنگ ﻳ ديگری را ناروا («کافر»، «ضاله»، «باطل»، حتا «نجس» ...) پنداشتن.

• سَنجه (معيار) ﻳ «خرد» را فروهشتن و با «سفت‌باوری» («ايمان») جايگُزيناندن

• دگرانديشی‌ را با دست‌يازی به زور و شمشير («جهاد») زدودن

• گفت ‌و شنود ﻳ خونسردانه و پذيرفتن ﻳ برهان ﻳ دگرانديش را نا رَگاوَندی (بی‌غيرتی) شمردن

• سازش و هَم‌ بَر نِهی compromise را دُشمن‌ْکامی (خيانت) خواندن

اين پِی‌وَرزی و خويش‌برترپنداری، چنانچه ابن‌خلدون نيز وامی‌کاود، مردُمْزاد (انسان) را در انديشيدن تنبل می‌سازد و به درشت‌خويی می‌کشاند. آنکس که خويشتن و راهکارها ﻳ خويش را از آغاز، به خودی ﻳ خود، برتر می‌پندارد، چه نياز ای به جُستن و پژوهيدن دارد؟ او به جستجو کام ندارد و اگرهم می‌بُرهاند (استدلال می‌کند)، وانمودی است؛ سرسری، ناژرف و باوَربانگ(شعار)وار. آماج ﻳ او از بُرهانيدن يافتن ﻳ «راستی» و «بهترين راهکار» نيست، بلکه «از ميدان برون راندن» ﻳ آن ديگری است.

بن‌بست ﻳ ايرانيان از پهلوی تا به امروز

ما ايرانيان ﻳ امروز، چه به رويدادها ﻳ تاريخی آگاه باشيم چه نباشيم، ١٠٠ سال پس از جنبش ﻳ مشروطه و روشنگری‌‌ها يش، و گاه پس از چند دهه زيستن در فرنگ، هنوز آشکارانه به اين بَرمانْد (ارث) ﻳ فرهنگی آغشته هستيم.
شايد بهترين هُويدانِمود (اثبات) برای ﻳ درستی ﻳ اين برآورد ﻳ چالش‌ناک شيوه ﻳ برخورد ﻳ انديشه‌ها در روزگار ﻳ پهلوی ﻳ دوم (و دنباله ﻳ آن تا به امروز) باشد. هيچکدام از گروه‌ها ﻳ شَهرآراستيگ (سياسی) ﻳ آنروزگار جويا ﻳ دريافتن ﻳ ديگری و داد و دهش ﻳ «راستين» ﻳ انديشه با ديگری نبودند، چه چپ، چه اسلامی، چه پهلوی‌گرا، چه مصدق‌گرا.
پهلوی‌گرايان برای ﻳ بَرباوراندن ﻳ دگرانديشان به برنامه‌ها ﻳ سازندگی ﻳ خويش به «برهان ﻳ ساواک» دست می‌ياختند؛ آنان شوربختانه در بُرهانيدن و همراه ساختن بسی سست بودند. چپی‌ها، با آموزش و پژوهندگی ﻳ فراتر، کار شان بسان ﻳ روانشاد احسان طبری آن بود که به چه شيوه می‌توان ميان ﻳ مردم و کشورداری (دولت) شکاف انداخت، و يا چگونه می‌توان پيشينه ﻳ تاريخی ﻳ کشور را دستکاری کرد تا مردم ﻳ امروزی اش يکدست و گردن‌نهاده کمونيست‌ها ﻳ دوآتشه شوند. اسلاميان که مانند ﻳ هميشه از باغ بيرون بوده، از بنياد می‌خواستند هرآنچه خرد و پيشرفت است ورانداخته، با فرهنگ ﻳ قمه‌کشان ﻳ بيابان‌ها ﻳ عربستان ﻳ ١٤٠٠ سال ﻳ پيش جايگزين کنند. هواداران ﻳ جبهه ﻳ ملی پس از ٢۸ ﻳ اَمرداد خود را از فرآيند ﻳ پيشرفت ﻳ کشور کنار کشيده، نوشته‌ها ﻳ ناتَرازمند درباره ﻳ دستاورد‌ها ﻳ دو پهلوی و بررسی‌ها ﻳ يکسويه و رمانتيک درباره ﻳ پيشينه و انجام ﻳ ٢۸ امرداد می‌نوشتند (آيا به آن اميد که با کاشتن ﻳ تلخکامی روزی کينه‌ ﻳ خويش را بِهَنجند و يا از روی ﻳ کارگُريزی و توده‌فريبی؟).
اين ناتوانی در داد و دهش ﻳ «راستين» ﻳ انديشه‌ها بويژه ميان ﻳ پهلوی‌گرايان و چپ‌ها دوچندان آسيبناک بود. بيشترين نيرو ﻳ فَرنُوين‌سازی modernisation ﻳ ايران در اين دو گروه نهفته بود، اما تا روز ﻳ پايانين ﻳ سامانْگان (نظام) ﻳ شاهنشاهی يک ميليمتر به هم نزديک نشدند. دستگاه ﻳ کشورداری (دولت) چپ‌ها را به يک فرايند ﻳ گفت‌وشنود ﻳ جوينده و برابر فرا نخواند؛ بلکه از بالا و پدرسالارانه با آنها برخورد می‌کرد. چپ‌ها نيز نتوانستند خشم و کينه ﻳ بُن‌باوَرمانيگ («ايدئولوژيک») ﻳ خويش را فرو نشانده، در فرايند ﻳ فَرنُوين‌سازی و بالايِش (توسعه) ﻳ کشور هم‌انديش و همدل شوند، دستگاه را آرام آرام به زبان گرفته «به راه آورند». آن اندک شمار ای که چنين کردند (بسان ﻳ پرويز نيکخواه) پس از انقلاب به کينه ﻳ «هم‌رزمان» ﻳ پيشين شان از دم ﻳ تيغ گذشتند.
اين بدبينی ﻳ دوسويه، اين خويش‌برترپنداری، اين گريز از هم‌سخنی تا به اکنون بزرگ‌ترين بازدارنده‌ در همکوشی ﻳ پاديستْگان ﻳ برون‌کشوری بوده است (و همچنان خواهد بود؟).

برون‌رفت از بن‌بست؟

امروز، ٣٣ سال پس از بازغَلتش (انقلاب) ﻳ اسلامی، اينجا و آنجا برخی نهال‌ها ﻳ رواداری و هم‌سخنی رُسته اند، البته هنوز بسيار نورس، نازک و ناکوشْناک (ناجدّی). يکی از اميد انگيز ترين ﻳ اين نهال‌ها «حزب ﻳ مشروطه – ليبرال دموکرات» است؛ بيش از همه، دستاورد ﻳ مرد ای هوشمند و کارآمد بنام ﻳ «داريوش ﻳ همايون».
اين پارْمان (حزب) يکی از کمترين نهادها ﻳ ايرانی است که در سال‌ها ﻳ گذشته «براستی» و نه «وانمودی» جويا ﻳ هم‌سخنی و هم‌پژوهی بوده است، پژوهنده ﻳ «راستی» و «برآوردها ﻳ تَرازمَند balanced» از تاريخ بوده است. پارْمان‌ ای که خود را هوادار ﻳ پادشاهی دانسته و هر دو پهلوی ﻳ نخستين را رک می‌فَرسنجد (نقد می‌کند)، و نيز شاهزاده ﻳ بجا‌مانده ﻳ آن دودمان را. در نوشته‌ها، در سخن‌ها و در واکافت‌ها ﻳ هموندان ﻳ اين پارمان هيچ تابو ای نيست، هر چيز را می‌توان آزادانه وا کافت و فَرسَنجيد، پادشاهی را، جمهوری را، سرمايه‌داری را، کمونيسم را، فدراليسم را، سانتراليسم را، دين را، ... . از آن ارزشمندتر آنکه درها ﻳ اين پارمان، از همسخنی گرفته تا هموندی برای ﻳ هر ايرانی «براستی» باز است.
نويسنده اين پارمان را نه تنها از برای ﻳ آرمان‌ها ﻳ آن بلکه نيز از برای ﻳ ساختار ﻳ درونی و شيوه ﻳ گردانش اش، نهاد ای بسيار ارزشمند برای ﻳ برون‌رفت ﻳ ايران از بن‌بست ﻳ امروزی اش می‌باورد.
البته امروز بار ای سنگين بر دوش ﻳ اين پارمان می‌فشارد: نبود ﻳ رايزن ﻳ انديشه‌پرور و همکاری‌برانگيز اش، داريوش همايون. بی همايون آن ابر ﻳ تاريک بر بالا ﻳ سر ﻳ اين پارمان می‌پروازد که به سرنوشت ﻳ همه ﻳ سازمان‌ها ﻳ ايرانی دچار شود: گسيختگی، من‌من‌بازی، تک‌رهبرگرايی، کارگُريزی، مايه‌وَر(مُهمّ)گُريزی، نامايه‌ورآويزی، ... .

بَرمانْد (ميراث) ﻳ همايون

پرسش اين است که بهترين روش ﻳ رودررويی با نبود ﻳ همايون چيست؟
از ديد ﻳ نويسنده کارآمدترين راه ﻳ پرکردن ﻳ نبود ﻳ او پرورش ﻳ آن فَرهُنَر (فضيلت) ها است که روانشاد همايون بياری ﻳ آنها چنين کارآمد بود:

١) انديشيدن ﻳ خِرَدگرايانه، خونسردانه و بويژه باريکوارانه:

هَماگيگ‌گويی (کلی‌گويی) را بايد با باريک‌سنجی جايگزين نمود، و پيشتر از آن ناشکيب‌خويی را با خونسردی. هماگيگ‌گويی «تنبلی در انديشيدن» است که تنش‌ و فرسايش‌ ﻳ پياپی فراز می‌آورد بی‌آنکه راهکار ای کارآمد يافته شود.

(نمونه: رواداری ﻳ درونْ‌پارْمانی، دوری‌جويی از گُناه‌ْبست (تهمت)‌ها ﻳ ناروا و از گفته‌ها ﻳ خويش‌برترپندار.)

٢) ترازمندی در نگرش:

نگرش ﻳ خودی - ناخودی، اين شوم‌ترين بَرمانْد (ميراث) ﻳ اسلام در ايران، بايد جای ﻳ خود را به تَرازمندی و جوانمردی بخشد. نبايد با دو سنجه سنجيد. آماج «از ميدان بدر کردن» ﻳ آن ديگری برای ﻳ گستراندن ﻳ بُن‌باورْمان (ايدئولوژی) ﻳ خويش نيست، بلکه يافتن ﻳ راستی و بهترين راهکار ﻳ پيشرفت.

(نمونه: آن روشن‌انديشان ﻳ ايرانی که پيشينه ﻳ تندرو و بُن‌باوَرمانيگ ﻳ خويش را (چپی‌ها، اسلامی‌ها) و يا کاستی‌ها ﻳ خودی‌ها را (مصدق‌گرايان، پهلوی‌گرايان) ناديده‌ می‌گيرند و همزمان بالاترين چشمداشت‌ها را از ديگران دارند، سخت گرفتار ﻳ نگرش ای خودکامه و ناترازمند هستند.)

٣) برهان‌ها ﻳ بُرَّنده و بَرباوراننده (متقاعدکننده):

«انديشِش ﻳ باريکوار» و «نگرش ﻳ ترازمند» به چه می‌بايند فرجاميد؟
به «برهان‌ها» ﻳ توانا که بر مغز ﻳ شنونده کارکرد ای روشن‌سازنده و گُبالاننده (تکامل دهنده) بيانجامند.
«بُرَّندگی ﻳ برهان» فرجام ﻳ آن است که پديده ﻳ بررسی‌شده باريکوارانه واکافته شود و همه ﻳ ساختْ‌وَند(constituent)‌ها ﻳ آن تَرا انديشيده شوند. شنونده بايد بپَرماسد (حس کند) که گوينده ﻳ برهان، با روان ای روشن، فروتنانه راستی را می‌جويد و نه به کرسی نشاندن ﻳ خواسته‌ها ﻳ خويش را.

بهترين شيوه ﻳ گستراندن ﻳ اين فَرهُنرها هميشه خود با الگو ﻳ درست فرازرفتن است! انجام و بازانجام ﻳ شيوه‌ها ﻳ درست ﻳ همکاری و همسگالی پس از زمان ای بخش ای از خوی و منش ﻳ رَواگ (رايج) می‌شوند.

آينده نشان خواهد داد که آيا «حزب ﻳ مشروطه – ليبرال دموکرات» توان ﻳ آنرا خواهد داشت که در آموختن و آموزاندن ﻳ فَرهُنرها ﻳ نامبرده آشکارا پيشاهنگ باشد. نويسنده ژرف بر آن باور است که بيشترْگان ﻳ مردم ﻳ ايران تشنه ﻳ ديدن و اَروينيدن (تجربه کردن) اين فَرهُنرها در لايه ﻳ روشن‌انديشان و شهرآراست‌وَرزان (سياست‌پيشگان) خويش هستند و آن گروه ای را که پيش از ديگران به داشتن ﻳ آن ويژگی‌ها آوازه يابد بسی بها خواهند داد.
پايان

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

مهدی مفخمی

درود به هموند گرامی شهرام آریان
یک لحظه خود را در محضر بوذرجمهر حکیم در حال و هوای شنیدن پند و اندرز آن بزرگ احساس کردم. مادامی که چنین نیک اندیشانی در کنار و همراه خود در حزب داریم میدانم که فرو نخواهیم ماند و هر روزمان بیشتر از روز پیشین در راه پویائی و پویندگی سپری خواهد شد. ای کاش میتوانستم به سبک و سیاق ایشان هزاران آفرین نثارشان کنم. ارادتمند

March 31, 2012 05:42:30 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites