شادروان داریوش همایون، اندیشه و حزبی از خود به یادگار گذاشت که اساسنامه و منشور آن، میثاق کلیه مشروطهخواهان است. شاهزاده رضاپهلوی نیز نماد پادشاهی پارلمانی و کاندیدای ما برای این نهاد باستانی است. تنها طیفی از اپوزیسیون هستیم، که برنامه داریم و میگوییم و میدانیم چه میخواهیم، جمهوریخواهان محترم نیز به جای پرداختن به اندازهگیری بخت بازگشت پادشاهی با میزان الحراه مارکس، بهتر است به فکر شخصیتی هم آورد جمهوریخواه، با شاهزاده ایرانزمین و ایجاد برنامه برای سرنگونی جمهوری جهل و فساد که مرجله اول مبارزه است، باشند. ما نیز در این راه داعیه بازگشت به گذشته را نداریم، که نه ممکن است و نه مطلوب. به آینده مینگریم با نظام پادشاهی پارلمانی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و مشی لیبرال دموکرات.
****
ساعت 10 صبح 22 بهمن 57 است، آشوب و اغتشاش سرتاسر خیابانها را در بر گرفته است. نخستوزیری تنها، در دفتر نخستوزیری، در انتظار ارتشبد غرهباغی است تا جلسه شورای امنیت ملی تشکیل شود. اعلامیه بیطرفی ارتش اما که تحت فشار هایزر نوشته شده، تمام امیدها را برباد میدهد، و پایان. بعد از آن هرچه هست، خون و آتش و اعدام و جنگ و نکبت است. بازگشت به دوران پادشاه فقید؟ چه آرزوی محالی!.
همواره باید در تحلیل با نگاه دیالیکتیکی و تجزیه و تحلیل شرایط یک اجتماع و تحولات آن از این منظر، و انطباق آن با شورش سال 75 در ایران، دو مطلب را مدنظر داشت. ابتدا آنکه، تحولاتی که در سدههای گذشته در اروپا شکل گرفتهاند و نظریات تاریخی مارکس بر اساس آن مدون شده است، تحولاتی طبیعی بودهاند و برآمده از منازعات طبقاتی درونی آن جامعه، گرچه نقش جنگها بین دول اروپایی و تأثیرات حاصل از نتایج آنرا بر روی جوامع درگیر، نمیتوان نادیده انگاشت. سپس تحلیلهای تاریخی از دیدگاه دیالیکتیک، دارای ضعف ماهوی و ساختاری اساسی است که به آن پرداخته خواهد شد.
در عصری که قدرت حکومتها، بر اساس قدرتنظامی و میزانطلایی که داشتند، تعیین میشد، طبعا" برای فرانسه که قدرت دریایی مانند اسپانیا و یا پرتقال، نبود تا با استفاده از آن، به لشگرکشی دنیایی پرداخته و طلای بیشتری بدست آورد، راهی بجز گسترش صنایعی که در بازرگانی خارجی و در اثر صادرات، طلا برای کشور تحصیل کند، وجود نداشت. اسپانیاییها و پرتغالیها، در سرتاسر جهان، تا آنجا که کشتیها و جسارت ملوانان آن اجازه میداد، میرفتند، میکشتند و میسوزاندند و طلا میآوردند. به رئیس قبیلهای سرخپوست، پس از شکست و دستگیری، قول میدادند در صورت تسلیم طلاهایش زنده خواهد ماند و پس از اینکه آن نگون بخت، طلاها را تسلیم نموده و توسط مردمش، ذوب و برای حمل آماده مینمود، آنچه نصیبش میشد، تنها لحظاتی پیش از اعدام، مسیحی شدن بدست کشیشی بود که همراه غارتگران، دین خدا! را گسترش میداد و سپس سوزانده میشد، تا به افراد قبیلهاش القا شود، دیگر بازنخواهد گشت. در این شرایط، طلاهای منتقل شده به اسپانیا و پرتقال روی هم تل انبار میشد، اما بدلیل صرف نیروی انسانی زیاد و ایجاد تشکیلات صنعتی برای پشتیبانی تسلیحاتی از لشگرکشیها، منابعی برای گسترش صنایع دیگر باقی نمیماند و این دوکشور سایر نیازهای خود را که کم نیز نبود، از خارج وارد مینمودند. این یعنی فرصتی برای فرانسه تا با گسترش صنایع و دریافت بهای صادراتی آنها با طلا، ذخایر طلای خود را افزایش دهد تا توازن قوا را با سایر کشورها حفظ نماید.
در این شرایط، میدانیم، کلیه کشورهای اروپایی از نظر اقتصادی (تولیدی)، در عصر زمینداری (فئودالیته) قرار دارند. در سیستم و نوع حکومت فئودالیته که از سه رکن، کلیسا، سلطنت و زمیندار تشکیل شده است، شاه نماینده زمینداران است و خود نیز مالک کلیه زمینها و فئودالها خراجگذار اویند، ضامن بقای چنین سیستمی نیز، قدرت کلیسات که هر که با آن مخالفت میکند را کافر و بیدین مینامد، میسوزاند و به انکیزسیون میسپارد و اعمالی که همه میدانیم در قرون وسطا و تا پیش از ظهور پرتستانتیسم ، مارتین و لوتر و جمع شدن بساط جهل و جور کلیسا، از انجام آن شرم نمینمودند، همچنین وجود قانون ارث، که تمامی املاک و داراییها را به پسر ارشد میسپرد و سایرین را از ارث محروم میکرد، موجب تکه پاره و کوچک نشدن املاک شده و قدرت را در آن خانواده تیولدار استمرار میداد. سایر فرزندان نیز باید به عنوان شوالیه، با شرکت در جنگها، تیول و اموالی برای خود دست و پا مینمودند و به این ترتیب، نیروی نظامی برای حفظ و گسترش کشور فراهم میآمد. اما در فرانسه، و به موازات گسترش صنایع برای صادرات و افزایش ذخایر طلا، کمکم طبقهای در شهرها بروز و ظهور یافت که به طبقه بورژوا (شهر نشین) شهرت یافت. این طبقه، با تولید و صادرات و تمرکز در شهرها، به تدریج از نظر اقتصادی قدرت میگرفت، اما اساس قدرت سیاسی، همچنان در دوران تیولداری (فئودالیته) باقیمانده بود و سه رکن اشاره شده، قدرت سیاسی را در دست داشتند. با انقلاب کبیر فرانسه، دورانی آغاز میشود که در فرانسه به جمهوری اول مشهور است و آن جمهوری، پایان دهنده به عصر تیولداری و آغاز کننده عصری است که به بورژوازی، مشهور است. البته، "ای آزادی، چه خونها که به نام تو به ناحق برزمین ریخته نشد". تا ناپلئون بناپارت به جمهوری اول خاتمه داد و "تاج فرانسه را که در فاضلاب افتاده بود" برداشت.
بنابر این، تحول از نظام سلطنتی به جمهوری، برپایه "مالکیت ابزار تولید" تحلیل میشود. یعنی اینکه کدام طبقه اجتماعی ابزار تولید را دست داشته باشد، نوع ساختار سیاسی و آزادیهای موجود در جامعه را معین میکند. اما اینگونه نگرش به تاریخ و جبر موجود در آن دارای ضعفهای اساسی است. اینکه ما در مقابل تاریخ تنها "قابلهای" بیش نیستیم نیز توجیهگر ضعفهای درونی و ساختاری چنین تحلیلی نیست. حتی پل زدن از روی تاریخ و سزارین کردن آن با سیاست جهش لنینی نیز چاره کار نبود. میدانیم بر اساس تحلیل تاریخی-طبقاطی که به طور خلاصه، اشاره گردید، پس از گسترش صنایع و ظهور کارگران، این طبقه پرولتاریا (کارگران و زحمتکشان) است که با یک حرکت سریع و انقلابی سرمایهداری را به زیر کشیده و دیکتاتوری پرولتاریا را برای ساختن یک جامعه بیطبقه، بدون تضاد، عادلانه و گزار از کومونیزم به افق سوسیالیزم، بر عهده میگیرد. در این تحول لاجرم تاریخی، وظیفه سرمایهداری، صنعتی کردن جامعه است. پس از انجام این ماموریت و رسیدن تضادهای طبقاتی به اوج خود مابین سرمایهدار و پرولتاریا، آن حرکت قهری آغاز شده و عصر سرمایهداری نیز به عصر تازهتری ره خواهد سپرد. اما این موضوع در هیچ جای جهان به وقوع نپیوست. کشورهایی که بر اساس این پیشبینی مارکس، مستعد تحول بودند، انگلستان پیشاهنگ آنها بود، اما هرگز انقلاب پرولتری در آن به وقوع نپیوست. دور اینگونه انقلابات نه از یک کشور توسعه یافته، که با حمایت آلمانها از لنین و زمینهسازی آنها، در یک کشور فئودالیته که به تازگی در حال برداشتن گامهایی در جهت صنعتی شدن بود، اتفاق افتاد. لنین این موضوع را با نظریه "جهش" توجیه نمود و بیان کرد، میتوان از روی برخی از مراحل تکوین تاریخی، جهش نمود!، حال این چه جبر تاریخی است که قابلهاش از روی آن جهش کرده و سزارین نیز میکند، "بنده (نگارنده این سطور) مسئول آن نخواهم بود!".
بنابراین، در این دیدگاه، آنچه به پایان همیشگی یک نظام سیاسی دلالت میکند، گذر از آن بر پایه تحلیلهای تاریخی، طبقاتی و مالکیت ابزار تولید است. عصر حاضر، عصر طبقه متوسط شهری (بوژوازی) با شیوه تولید صنعتی است، بنابراین، بازگشت به نظام سلطنتی، که متعلق به شیوه تولیدی کشاورزی بر پایه تیولداری است، "ارتجاع" است . ممکن نیست. اما هرگز بر اساس این دیالیکتیک، نمیتوان عدم پیدایش قهر انقلابی در کشور انگلستان را تحلیل نمود، و یا چنانچه از کلید واژه "استالینیزم" صرف نظر نماییم، فروپاشی شوروی نیز از این منظر غیر ممکن است!، زیرا نظامی بیطبقه و بدون تضاد است که بدست متأخرترین نیروی اجتماعی، یعنی پرولتاریا ساختده شده و به سوی سوسیالیزم که مقصد نهایی جامعه بشری است حرکت میکند، جامعه بشری که از کمون اولیه آغازیده است و به سوسیالیزم ختم میشود. اما همه نه بر اساس تنوری بافی، که بر اساس وقایع 1990 میلادی به این سو، میدانیم که این تئوریها به حقیقت نپیوست و دلیل آن در وحله اول، ضعف ساختار تئوریک آن است که شرح آن فرصتی دیگر میطلبد.
در مورد ایران، تا انقلاب مشروطیت، ایران در شرایط فئودالیته و یا "خانخان بازی" قرار دارد. سه گانه سلطنت، مذهب و تیولدار، برقرار است. تنها ده درصد از مردم در شهرهایی روستا مانند، زندگی میکنند و نود درصد آنها در روستاها به کشاورزی اشتغال دارند. نظام کشاورزی ارباب-رعیتی (بر پایه نسقگیری و گاوبندی) بر قرار است و شیوه تولید کشاورزی، بر سه رکن ارباب، گاوبند یا نسقبند و خوشنشین (کارگران مهاجر، بدون آب و زمین و یا هر وسیله تولیدی دیگری)، انجام میشود. گاوبندها، با اربابها، قراردادهای مشارکتی دارند و برخی از آنها صاحب مقادیری آب و زمین نیز میباشند. آنها با بکارگیری خوشنشینها، تولید کشاورزی را بر روی زمینهای ارباب انجام داده و در یک نظام ده-یک گیری و یا پنج-یک گیری مابین خود و ارباب تقسیم میکنند. اما این نظامدارای یک ضعف بزرگ قانونی است که دیر یا زود آنرا به بنبست میرساند. به خاطر بیاوریم که این نگارنده مطرح نمود، در قانون ارث اروپایی، کلیه داراییها به پسر ارشد میرسید و سایرین از ارث محروم بودند، این قانون موجب کوچک نشدن زمینهای کشاورزی و عدم رسیدن آنها به حد غیراقتصادی بود. وجود قانون ارث اسلامی در ایران، به تدریج زمینها و اربابیها را کوچکتر و کوچکتر مینمود و کار را به آنجایی میرساند که تولید به دلیل برداست کم در هر هکتار (بدلیل شیوههای تولیدی کهنه) عملا" غیر اقتصادی میبود. اما آنچه موجب انقلاب مشروطیت گردید (که آن هم نیز از شهر و با خواستههای شهری آغاز شد)، گسترش صنایع نبود. فرزندان خانها و فئودالها که با تحصیل در غرب، با مظاهر تمدن مدرن آشنا شده بودند، اعتراض مردم به فلک شدن و خواست آنها برای تشکیل عدالتخوانه را به انقلابی تمام عیار بر ضد سنت تبدیل نمودند و حاصل آن برآمدن مشروطه بدست فئودالها و فزندان آنها بود. از سردار تنکابنی تا سردار اسعد و سایرن، همه تیولداران و متمولین و اشراف مناطق خود هستند. اینها بر ضعف دولتمرکزی پای میفشارند و در آرزوی مدرنیتهاند اما خود از سنتیترین طبقات اجتماعی برخواستهاند. بنابراین، در نهضت مشروطه، خبری از ضدیت با زمینداری و شیوه تولید نیست و کسی درصدد تغییر ساخت اقتصادی جامعه نیست. قیام رضاشاه کبیر نیز تغییر بنیادی در این ساختار ایجاد نکرد، اگرچه پایهگدار صنعتی شدن کشور شد. در تمام دوران مجلس شورایملی، شاهد حضور خانها، فئودالها و اشرافی هستیم که در مقابل هرگونه تغییری در شیوه تولید و زمینداری مقاورمت میکنند. اگر ظهور رضاشاه کبیر، مدرنیته را به ایران آورد و دولت عیاش قجری را به حکومتی پویا و مدرن تبدیل کرد، حکومتی که نه داعیهدار سنت، که پیشاهنگ مدرنیته شد، پایان دادن به بساط خانخانی بر عهده محمدرضاشاه قرار گرفت. خاتمه فئودالیته در ایران نه با خونریزی، که در انسانیترین چهره با همکاری "شاه و ملت" در انقلابی سفید، انجام گرفت که شرح آن یک مثنوی است از تلاشهای پادشاه فقید، اسدلله علم و ارسنجانی، که بحثی موستوفی میطلبد. طی سالهایی که از اصلاحات ارزی گذشته است، جمعیت شهر نشین در ایران با رشدی شتابان، به شست درصد در مقابل چهل درصد روستایی رسیده است. جمعیت باسوادان (آنهم سواد دانشگاهی) به رقمی خیره کننده بالغ شده است. آنهم برای کشوری که تا همین صد سال پیش، جمعیت باسواد آنرا که همگی از اشراف بودند، میشد شمرد. گرچه اسما" چیزی از انقلاب سفید باقی نماند، اما تحت تأثیر تحولات خیره کننده آن، تلاشهای دودمان پهلوی به بارنشست، تلاشهایی که حتی جمهوری جهل و فساد نیز، قادر به براندازی آن نشد و لاجرم در همان مسیر حرکت نمود. جمعیت باسواد و تحصیل کرده امروز ایران، که بخش بزرگی از آنرا جوانان تشکیل میدهند، مسلم است که خواهان بازگشت ارتجاع گونه به سلطنت نکبت بار قجری نیست، اما با حیرت و حسرت به دوران پادشاهان پهلوی مینگرد، و نظارهگر آزادیهای اجتماعی است که وجود داشت و از او دریغ شده است. بازخوان حرکت اقتصادی شگفتآوری است که چنانچه ادامه مییافت، امروز ژاپن را پشت سر گذاشته بود و فاصله خود را هر روز با کشورهای توسعه یافته کاهش میداد، اما افسوس.
بنابراین، ابتدا آنکه، تحولات در ایران، تابع شرایط طبیعی تاریخی (از دیدگاه مارکس) نیست که با آن سنجیده شود و گفته آید، بختی برای بازگشت پادشاهی نیست. سپس، در جوامعی که نیروهای اجتماعی به طور طبیعی به سلطنت خاتمه دادند نیز، پادشاهی پس از چندی دوباره بازگشت، مانند فرانسه و یا انگلستان. روانشناسی اجتماعی ایران، حاکی از تلقی "قهرمان و ضد قهرمان" از دنیاست. بنابراین ، وجود قهرمانی آرمانخواه، برای رهبری کاریزماتیک جامعه ضروری است و بدون آن، هیچ حرکتی ممکن نیست. میگویند در یکی از جنگها، نادرشاه، از بالای تپه مشغول رصد میدان جنگ بود، سربازی را دید که دلاورانه و بیباکانه میجنگد، او را خواست . از او پرسید، زمانیکه محمود افغان حمله کرد، کجا بودی؟، سرباز پاسخ داد، آن زمان من بودم، شما نبودید!.
النهایه آنکه، وجود اکثریت جمعیت شهرنشین و باسواد، نظامی را میطلبد برآمده از آرمانهای شهری (بورژوازی)، جمهوری از نوع اسلامی آن ره به ارتجاعی سیاه سپرد، اما پادشاهی، نود سال است خود را از سنت رهانیده و پیشاهنگ مدرنیته است، در این میان، آزمون خود را نیز در دوران رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه جاوید، پس داده است. امروز نیز به گفتار شاهزاده گرامیمان نگاه کنید، تنها صدایی است که نه دربند بیست و هشت مرداد است و نه در پارادایم دیالیکتیک دهههای چهل و پنجاه شمسی اسیر است. گفتمانی لیبرالی و مدرن را ارائه میکند. بیجهت او را وارث رضاشاه نمینامند، او نیز مانند اسلافش، سمبل گفتمانی نو است که جذبهای فراگیر برای طبقه متوسط شهری دارد. طبقه متوسط شهری برآمده از انقلاب سفید، خواستی به جز آزادی و دموکراسی برآمده از منشور جهانی حقوقبشر ندارد، حال مطالبات اقتصادی نیز به جای خود. تنها نهاد پادشاهی است که میتواند با تکیه بر این طبقه اجتماعی که خود برآورده است، ایران را به سوی تمدنبزرگ یاری کند. نهاد پادشاهی، با تکیه بر اندیشه پارلمان، ایران به سوی فرداهای روشن رهنمون خواهد ساخت و در این میان، در یک فرآیند دموکراتیک، حق انتخاب کردن و انتخاب شده را در قالب پارلمان، برای همه قائل است. اندیشه جمهوریخواهی در ایران صد سال قدمت ندارد، اما نهاد پادشاهی، سابقهای هزاران ساله دارد و طبیعی است مردم در شراط بحرانی، به آن نهادی رجوع میکنند که شناخت بیشتری از آن دارند و امروز همان روز است.
شادروان داریوش همایون، اندیشه و حزبی از خود به یادگار گذاشت که اساسنامه و منشور آن، میثاق کلیه مشروطهخواهان است. شاهزاده رضاپهلوی نیز نماد پادشاهی پارلمانی و کاندیدای ما برای این نهاد باستانی است. تنها طیفی از اپوزیسیون هستیم، که برنامه داریم و میگوییم و میدانیم چه میخواهیم، جمهوریخواهان محترم نیز به جای پرداختن به اندازهگیری بخت بازگشت پادشاهی با میزان الحراه مارکس، بهتر است به فکر شخصیتی هم آورد جمهوریخواه، با شاهزاده ایرانزمین و ایجاد برنامه برای سرنگونی جمهوری جهل و فساد که مرجله اول مبارزه است، باشند. ما نیز در این راه داعیه بازگشت به گذشته را نداریم، که نه ممکن است و نه مطلوب. به آینده مینگریم با نظام پادشاهی پارلمانی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و مشی لیبرال دموکرات.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
حق گرامی،
نوشته شما که در چند بخش بود به دل نشست. پرسشهایی مطرح کردید که پرسشهای بسیاری است. و نکات مهمی را گوشزد کردید. سپاس از شما.
شیر و خورشید و تاج
June 09, 2012 10:12:52 PM
---------------------------
کاوه یزداني
قسمت دوم
جناب شیر و خورشید و تاج گرامی ، جنابعالی در آن زمان زیسته اید و از نعماتش نیز لذت برده اید و نوش و جانتان و حق دارید که تعریف نمایید ، اما از من که از نسل سوخته هستم و جز قتل و غارت و جنگ و خشونت و تباهی ندیده ام انتظار نداشته باشید که علاقه ای به گفتگو در باره اینکه پادشاه زیادی برای مردم انجام داد به گذشته ها بپردازم . آنچه برایم بالاترین ارزش می باشد نجات ایران و ملت ایران و ماندگاری ایران یکپارچه و ملت یگانه ایران و حال و آینده ایران می باشد .
June 09, 2012 08:15:07 PM
---------------------------
کاوه یزداني
با درود به شیر و خورشید و تاج گرامی
برای این مخلص گذشته ها گذشته اند و به تاریخ پیوسته و فقط می توان ازتاریخ گذشته برای حال و اینده بهره برداری کرد . اینکه پادشاه وطنپرست بود و همه آرزویش سربلندی ایران بود هیچ حرفی ندارم، اما اگر دولت یا حکومت یا پادشاه یا رئیس جمهوری بسیار وطنپرست و ملی باشد بتنهایی برای حفظ کشوری چون ایران که دنیا برای بلعیدنش دهان باز کرده کافی نیست ، اگر حکومتی از پشتیبانی ملتی آگاه به سیاست هایش و سیاستهای جهان برخوردار نباشد بهر حال زمانی می رسد که مردم ناآگاه فریب فریبکاران را بخورند که در سال 57 دیدیم این اتفاق افتاد . من هرگز مخالف کارهای عمرانی و اقتصادی پادشاه نبوده و نیستم و اساسا مخالف سیستم پادشاهی نبوده و نیستم و مخالف خود پادشاه نیز نیستم چونکه با خائنین و متحجرین و آخوند وطنفروش مبارزه می کرد، اما وقتی به نسل ناآگاه و دینخوی آن زمان می نگرم به این اهمیت می رسم که یک پادشاه یا رئیس جمهور بتنهایی و بدون آگاهی اقشار جامعه نمی تواند کشور و جامعه را به خوشبختی و دمکراسی برساند ...ادامه
June 09, 2012 08:13:17 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
کاوه جان،
منظور از ملت حق نشناس و خود فروخته، همانهایی است که بنده و شما همه میشناسند و در مورد آنها ۳۳ سال است که داریم بحث میکنیم. فکر کردم منظور روشن بود.
اما اصولا یک عده هستند از جمله خود بنده، که فکر میکنیم در آن زمان، در آن جو ایران و جهان. در آن فرصت کم، شاه نه تنها اشتباه نکرد، آن هم که کرد زیادی بود. و ترجیح میدهیم بجای قضاوت در مورد شاه، فقط به او بگوییم دستت درد نکند، همین هم که توانستی بکنی زیادی کردی.
هروقت من توانستم دو قدم در کفش شاه پا بگذرم و قدم بردارم، شاه را به محاکمه میکشم. تا اینجا که هر چی میبینم و میشنوم از دید من - سخن زیادی است در مورد این که شاه چه کار باید میکرد و نکرد.
۳۳ سال است که این رژیم اسلامی دارد خون ملت را در شیشه میکند... اما.. باز میشنوی که میگویند "آقا به اعتقادات ما توهین نکنید".
تازه این را پس از این همه ظلم اسلامی میگویند، سپس ما اینجا نشستیم و میگویم که شاه به مذهبیون آن زمان میدان داد؟
امیدوارم که منظور روشن شده باشد. در هر حال فکر میکنم بهتر است همانطور که شاهزاده بارها پیشنهاد دادند، به حال و آینده بیاندیشیم تا اینکه شاه را محاکمه کنیم و در مورد او قضاوت.
شیر و خورشید و تاج
June 09, 2012 02:25:59 PM
---------------------------
حق
بخش 7. شماها تحصیلکردگان مو در اسیاب غرب سفید کرده همانند آن کودکانی هستید که وقتی مچشان را در کار بدی می گیریم متوسل بدروغها و عذر و بهانه هایی کودکانه میشوند. تنها تفاوت شما با این بچه ها در آنست که جمیع کودکان جهان که بدروغ و بهانه متوسل می شوند تا از تنبیه و اعتراف و روبرو شدن با حقایق فرار کنند هیچ صدمه ای به یک کشور و ملت نمی زند ولی همین رفتار بچگانه و مغرضانه شماها آنچنان ضربه و صدمه ای به یک ملت و یک کشور کهن زده است که اگر جلویش نایستیم تا نابودی ایران مان پیش خواهد رفت. مبارزه با شماها همانقدر حیاتی است که مبارزه با کلیت رژیم از خامنه ای و خاتمی و موسوی و گنجی و علی تیزقدم و سروش و عبادی گرفته تا همه آنهایی که از زمان درگذشت داریوش همایون پشت قاب عکس او پنهان شده تا خوب به او و به حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات)و سامانه اش ضربه بزنند. با درود و سپاس از ایرانی بابت این نوشتارش که فرصتی باشد تا دردهای زیادی که ایران از آن رنج می برد و نجات ایران را به تعویق انداخته است را بزیر نورافکن قرار دهیم. پاینده ایران و ملت ایران
June 09, 2012 01:19:33 PM
---------------------------
حق
بخش 6. ...شاهزاده، الاهه بقراط، علی میرفطروس، و همفکران فرامرز فروزنده که جمهوریخواه است گرفته اند؟! یا مباحث انحرافی و دروغ و نامربوطی مثل ملت و ملیت سازی ها و فدرالیسم و جمهوریخواهی! هایشان؟! یا با دروغپردازیهایشان در رابطه با تاریخ معاصر ایران و دلائل! شان درباره سقوط شاه؟! همین آپوزیسیون قلابی بود که همیشه شکایت داشته که شاه اجازه نمی داد که هر کتابی می خواهیم بخوانیم و بنویسیم و مطبوعات را آزاد نمی گذاشت و انسداد سیاسی ایجاد کرده بود وگرنه ما خودمان می توانستیم با اینهمه توشه ای که داشتیم ایران را آزاد و آباد و سربلند کنیم و و و! اینها باید توضیح دهند که شما با اینهمه ادعاهایتان چرا در این 34 سال که شاه نبود و در برون مرز از همه جور آزادی برخوردار بوده اید حتی با یکدیگر یک اتحاد و همبستگی یا یکی دو حزب جمهوریخواه قابل و یا یکی دو شخصیت سیاسی همتراز داریوش همایون و شاهزاده از خودتان بیرون دهید؟! شما با یکدیگر هم نمی سازید و طاقت ندارید از میان خودتان یکی دو تا را پر و بال دهید تا جلوی شاهزاده قرار گیرد! نه مشکل شماها نه شاه بود و نه این رژیم. مشکل شما مسئولیت ناپذیری ها، نفی کردنها، نق زدنهای شما بجای نقد، و بچه ماندن شما در خلق و خو و تلاش در رسیدن به بلوغ سیاسی و درک منافع ملی ایران بوده است.در بخش 7
June 09, 2012 01:17:45 PM
---------------------------
حق
بخش 5. حال اینهمه تحصیلکردگان ما که همکلاسی های همین غربیها در بهترین دانشگاههای جهان بودند چرا با همنشینی با غربیها بوی گل نگرفتند و نگرفته اند، پرسشی است که اینها باید از خود بکنند چون همشاگردیها و همدوره های غربی شان درباره اش از خود این پرسش را کرده اند. آیا بغیر از اینست که این نخبگان ایرانی فقط موهای خود را در آسیاب غرب سفید کرده اند و بس؟! آیا بغیر از اینست که یا درجات تحصیلات عالیه شان بر مبنای طوطی وارانه بود یا همه را یاد گرفته اند و وقتی به ایران می رسد عمدا و مغرضانه آن مهارتها را بکار نمی بندند تا مطمئن شوند که ایران روند نابودی اش را با موفقیت! طی کند و کار و طرح و وظیفه این نخبگان با نابودی ایران پایان پذیرد و جشن بگیرند؟! نوضعیت ایران ؟! اگر اینطور نیست توضیح دهند که چرا اینچنین تفاوت فاحشی بین ایران و جهان غرب و نخبگان ایرانی و غربی وجود دارد با اینکه هر دو گروه در غرب با هم همزیستی داشته اند بویژه در این 34 سال سیاه؟! همانطور توضیح دهند که دلیل چنین فاصله فاحشی بین کیفیت و کفایت آپوزیسیون غرب و همتایان ایرانی در غرب زیسته چیست؟! توضیح دهند که چرا در وهله اول بجای اینکه نوک حمله شان را بسوی رژیم قرار دهند بسوی حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات)، شاهزاده....ادامه بخش 6
June 09, 2012 12:36:52 PM
---------------------------
کاوه یزداني
با درود به شیر و خورشید و تاج
نقل قول از جنابعالی
اما ملت بی لیاقت و خود فروخته بجای پشتیبانی در صورت شاه تٔف انداخت. دوست عزیز اگر این ملت نمک نشناس بود و پشت شاه نیستاد تقصیر شاه نبود. بله شاه غرور داشت ولی افتخار او به ملتش بود.
پایان نقل قول
احتملا میدانید که وقتی از ملت نام می برید یعنی همه ایرانیان. پس به باور جنابعالی همه ایرانیان آن زمان بی لیاقت و خودفروخته و نمک نشناس بودند . راستش هرچه فکر کردم هیچکدام اینهایی که گفتید را در هیچیک از افراد خویشاوندانم نیافتم .
درست بخاطر دارم زمانی یک کامنت ارسال کردید و نوشتید ( خدا شاه میهن) ولی من آن کامنت جنابعالی را منتشر نکردم. حال پرسش اینجاست که در شعار خدا شاه میهن پس ملت که صاحب میهن می باشد چه جایگاهی دارد. وقتی هنوز هستند کسانی که شعار خدا شاه میهن را می دهند نباید انتظاری بهتر از این وضعی که داریم داشته باشیم جناب تاج.
وقتی که جنابعالی همه ملت ایران را خودفروخته و وو خطاب می کنید همین است که میبینیم قربان
June 09, 2012 12:16:13 PM
---------------------------
کاوه یزداني
قسمت دوم
از کشور ثروتمندمان جز فقر و تحقیر از باسوادان کشور نصبمان نشد و در غربت نیز مثل بچه های سرراهی یا بی پدر و مادر یعنی یتیم و جز دربدری و تحقیر در پیش بیگانگان چیزی قسمت مان نشد . آنچه آزار دهنده تر از همه این سختی هاست این است باز همان نسل گذشته است که بسیاریشان پیر شده اند و یک پایشان لب گور است ، نمی خواهند بفهمند یا واقعا نمی فهمند که بابا گذشته ها گذشته بیایید فکری برای حال و آینده این کشور و ملت نمایید که ممکن است زمانی دیگر کشوری بنام ایران وجود نداشته باشد. این بلاهتی است که تا مغز استخوان آدم را بدرد می آورد که این افراد به اصطلاح تحصیل کرده ای که خودشان ایران را برباد داده اند چرا درک نگاه به آینده را ندارند؟ این این درد نیست که آدم نابودی خودش و کشورش و آینده فرزندانش را بدست هم میهنانش ببیند و کاری نتواند انجام دهد؟
June 09, 2012 12:03:44 PM
---------------------------
کاوه یزداني
با درود به ایرانی گرامی
همانطور که جنابعالی فرمودید مصاحبه ها و سخنان پادشاه آنگونه که باید به گوش مردم نمی رسید و دقیقا اشکال کار همینجاست که چرا پیامهای پادشاه یک کشور بگوش ملت نمی رسید تا مردم بتوانند راه مناسبی را برای آینده بهتر انتخاب نمایند. اینکه گذشته چه بود و چه دلایلی باعث سوختن ایران و عمر و زندگی چند نسل شد تجربه تلخیست که باید نسل جوان امروز و نسلهای آینده با دقت از اشتباهات آن زمان بیاموزند و بکوشند برای آینده راه درستی را برای ایران و سربلندی ایرانیان در پیش بگیرند.به نظرم یکی از ارزشهای دانستن تاریخ همین است که از گذشته باید آموخت برای ساختن آینده ...ادامه
June 09, 2012 12:02:29 PM
---------------------------
حق
بخش 4.با مثالهایی که در بالا آوردم بوضوح می توان دید که این مخالفان همیشه در صحنه حرفه ای، 60 سالست که هنوز نه از وطنپرستی بویی برده اند و نه هنوز به آن بلوغ سیاسی لازم رسیده اند که لیاقت و کفایت بدست گرفتن امور کشور را بعنوان یک آلترناتیو داشته باشند و نه اصلا مبحث منافع ملی ایران سرشان می شود! اگر اینها دو قرن هم در جهان غرب آزاد تحصیل و کار و زندگی کنند باز هم همین طبیعت و ذات خود را حفظ خواهند کرد و هیچ چیزی را که همواره در غرب تجربه می کنند و از آنها لذت می برند را برای ایران نمی خواهند. اینها آپوزیسیون هیچ رژیم و نظامی نیستند بلکه اینها آپوزیسیونی هستند که علیه ایران و ملت ایران جبهه گرفته اند. مگر می شود اینهمه تجربه تحصیل و کار و زندگی در جهان غرب و آزاد داشت،آنهم بیش از 6 دهه و هنوز رمز موفقیت غرب آزاد و آباد از یکسو و دلائل شکست جهان سوم و بویژه ایران را نفهمید؟! در غرب کتابهایی نوشته شده اند که در رابطه با رمز موفقیت غرب و دلائل شکست جهان سوم را در بر دارند. روشنفکران و دانشگاهیان غربی حتی می روند تحقیق کنند که رمز موفقیت شان چیست و منتظر نمی نشینند تا شکست بخورند و بعد بدنبال دلائلش بروند! می خواهند دلائل همه چیز را بدانند و منافع ملی و دمکراسی و آزادی خوب سرشان می شوند.ادامه بخش 5
June 09, 2012 11:57:35 AM
---------------------------
حق
بخش 3.یا در سال 73 وقتی شاه به جهان اعلام کرد که پس از اتمام قراردادهای نفتی در سال 79 میلادی / سال 57 خورشیدی، آن قراردادها تمدید نخواهند شد، چرا از او پشتیبانی نکردید؟! مگر این همان استقلال و حاکمیت ملی کامل برای ایران نبود که مصدق می خواست؟! مگر این سیاستهای کلیدی او نبود که ایران را قدرت اول در خاورمیانه کرده بود هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی و صنعتی و اجتماعی بطوریکه همه کشورهای منطقه به ما غبطه می خوردند و ما شده بودیم الگوی جهان سوم؟! مگر خلیج فارس و پاسداری آن بدست ما نیفتاده بود بجای آنچه امروز در خلیج فارس می گذرد که آنرا تبدیل کرده به بزرگترین و مهمترین پایگاه نظامی و انبار مهمات اینهمه کشورهای بیگانه و دشمن ایران؟! مگر بواسطه سیاستهای داخلی و خارجی شاهان پهلوی نبود که روند بسوی مدرنیته و توسعه دمکراسی راهی را که غرب چند صد ساله پیموده بود را ما می توانستیم در کمتر از 100 سال طی کنیم؟! .... حداقل در این 34 سال سیاه برای بسیارانی مثل من خوب روشن شده است که رفتار کودکانه و ابلهانه و مغرضانه مخالفان شاه بود که تا به امروز ادامه داشته است که ایران را به این روز سیاه انداخته و هنوز هم دست بردار نیستند. ادامه بخش 4
June 09, 2012 11:56:04 AM
---------------------------
حق
بخش 2.اگر بیسواد و فاقد دسترسی به جهان آزاد بودید می شد شما را توجیح کرد و بخشید ولی با اینهمه تحصیلات عالیه تان و تجربه کار و زندگی در غرب تان باید شما را وا می داشت که تحقیقات تان را از یکسو متوجه رمز موفقیت جهان غرب لیبرال دمکرات، که برخی از آنها پادشاهی هستند، و از سوی دیگر متوجه دلایل شکست جهان سوم و بویژه ایران می کرد که هم پادشاهی و هم جمهوری را تجربه کرده است. جوهره اینهمه تحصیلاتی که کرده اید، تحقیق و پژوهش بوده است و دستیابی به مهارتهای تحقیقی و علمی. چرا وقتی به ایران می رسد از بازرگان و ابراهیم یزدی و چمران و بنی صدر گرفته تا بهرام مشیری و حمید صدر و پرچی زاده و شیرین عبادی، همه مهارتهای دانشگاهی تان را در صندوق هایتان گذاشته و درشان را با هزار قفل می بندید و کلیدهایشان را به دریا می اندازید؟! این بود و هست ظاهر و باطن به اصطلاح آپوزیسیونی که شاه با آنها مواجه بود. تنها بود چون عمدا و مغرضانه تنهایش کردند وگرنه جبهه ملی در آستانه سال 40 دعوت شاه را برای تشکیل دولت و همکاری می پذیرفت یا توده ای ها و جبهه ملی ها از او در سال 42 علیه خمینی دفاع می کردند. مگر نه اینکه همه مفاد 6 گانه انقلاب سفید شاه و مردم دغدغه! بویژه چپها و برنامه عدالت اجتماعی! جبهه ملی بودند؟! ادامه بخش 3
June 09, 2012 11:54:33 AM
---------------------------
حق
با درود به ایرانی گرامی و دوستان در این محفل سیاسی ایران مدار، فقط کافیست به وضع اسفناک آپوزیسیون در این سه دهه نگاهی کرد و دید که شاه فقید با چه اعجوبه هایی طرف بود و انقدر به شاه ایراد نگرفت که چرا مثل خوآن کارلوس، پادشاه اسپانیا یا الیزابت، پادشاه انگلیس نبود! حتی مصدق از دست توده ای ها و مذهبیون بستوه آمده بود! پس از 6 دهه از دوره مصدق، امروز آدمی مثل پرچی زاده سر و کله اش در میان اپوزیسیون پیدا می شود و می گوید که " پادشاهی بالذات ناقضِ حقوقِ بشر است"! خب، بفرما برو یقه عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر و سازمان ملل را بگیر که نهاد پادشاهی در انگلستان و اسپانیا و و و، حقوق بشر مردمانشان را نقض می کنند و بدادشان برسید! برو به مردمان این کشورها هم همین را بگو تا جوابتان را بدهند. جوابتان را حتما در 60 مین سالگرد پادشاهی الیزابت همین چند روز پیش باید دریافت کرده باشید، جناب پرچی زاده و پرچی زاده های دیگر که با اینهمه تحصیلات تان و اینهمه سالها کار و زندگی در ازادترین کشورهای جهان غرب، یا هنوز طرز تفکر جهان سومی تان را حفظ کرده اید و یا منافعتان حکم می کند که وقتی به ایران می رسد، با این درافشانی هایتان پاسدار تداوم طرز تفکر جهان سومی در ایران باشید؟! ادامه بخش 2
June 09, 2012 11:52:30 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
*****بخش دوم*****
کاوه یزدانی گرامی،
در مورد اینکه شاه دست خود را نسبت به غربیها رو کرد. باید گفت.. این هم یک داستان سرایی چپ است. غربیها خوب میدانستند که شاه چه میکند و به کجا میرود. دوران جنگ سرد یعنی همین. کار غربیها این بود این چیزها را از طریق عوامل خود بدانند. کاری که شاه کرد، در واقع صحبت با ملت خودش بود. که بگوید بازوی قدرت من شما هستید.
اما ملت بی لیاقت و خود فروخته بجای پشتیبانی در صورت شاه تٔف انداخت. دوست عزیز اگر این ملت نمک نشناس بود و پشت شاه نیستاد تقصیر شاه نبود. بله شاه غرور داشت ولی افتخار او به ملتش بود.
سوم اینکه، وقایع ۵۷ انقلاب مردمی نبود. مردم (آن هم نه همه) سیاهی لشکری بودند که در ایستگاه آخر آنها را به آن توطئه اضافه کردند.
شیر و خورشید و تاج
June 09, 2012 10:36:03 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
کاوه یزدانی گرامی،
*****بخش اول*****
نکاتی که با آن اشاره کردید بحث هایی است که امروز راحت میشود در مورد آنها نظر داد. اما حقیقت این است که این شاه نبود که "آخوند و مذهب شیعه را برای جنگ با کمونیسم قوی کرد".
حقیقت این است که ما چه قبول کنیم چه نکنیم، در آن زمان یک کشور مذهب زده و خرافی بودیم. شاه نقش چندانی در مسلمانتر کردن یا خرافی کردن این ملت نداشت، با خلاف تبلیغات چپ ها، اگر کاری هم کرد بر عکس بر ضد گسترش خرافات و قدرت بخشی به آخوند بود. گسترش آموزش و پرورش و دادگستری خود دو نمونه.
در ضمن شاه نه میتوانست و نه برای جنگ صلیبی بر ضد مذهب وارد کار شده بود.
شاه از روز اول که شاه نشد. زمانی طی شد که تازه یک سری اشراف و رجال آن زمان که اکثرا هم به نوعی مسلمان بودند، پذیریفتند که باید با این شاه جوان کار کرد و به او احترام گذشت.
اینجور هم نبود که همه تا شاه سوگند خورد پذیریفتند که با او کار کنند. بیشتر شاه را یک جوان تازه کار میدانستند که فکر میکردند شاه باید به حرف آنها گوش کند تا آنها به رهنمودهای شاه.
June 09, 2012 10:35:01 AM
---------------------------
حق
با درود. چند مصاحبه بسیار روشنگرانه طی چند روز اخیر دیدم که کم و بیش همزمان با انتشار این نوشتار بسیار خوب ایرانی نازنینم پخش شد. از بسیاری جهات هم برایم مکمل یکدیگر. بی صبرانه در انتظار نوشتارهای بعدی عرفان و استاد گرامی، ایرانی عزیزم می باشم. آنچه برایم مهم است، برخورد سالم و درست، و آن نگاه عاقلانه و سازنده آن دسته از ایرانیان به گذشته، اکنون و آینده است. اینها وطنپرستان واقعی ما هستند که از وجودشان تا هستند باید استفاده کرد تا آن گروهی که وطنپرستی را با دوستی خاله خرسه نسبت به ایران و ایرانی عوضی گرفته اند را به عقب و حاشیه راند. درود بر ایرانی، عرفان، حشمت رئیسی، فرامرز فروزنده، علی میرفطروش، امید دانا، الاهه بقراط و علیرضا میبدی که مبارزه ای جانانه ای در روشنگری، نجات ایران و پایه ریزی یک ایران سالم را در رادیو تلویزیونها به جد آغاز کرده اند. لینک این مصاحبه ها:
http://www.voinews.net/archive/program/2679/
http://www.iranglobal.info/node/6964
http://www.iranglobal.info/node/6830
June 09, 2012 10:21:48 AM
---------------------------
ایرانی
بخش دوم: چپ، خصوصیات جمهوری خواهانه خود را پیش از انقلاب با فیلم، سریال، موسیقی و انواع محصولات فرهنگی به جامعه تعمیم داد و تا آنجایی مردم را تحمیق نمود که عکس امام را در ماه مشاهده نمودند!. گناه بال و پر دادن به جماعت آخوند، به چپ گرایان نیز بر می گردد. به گفته های گلسرخی در دادگاه نگاه کن، کمونیستی که برایش دین تریاک توده هاست را به امام حسین چه کار!؟. از این نمونه ها در میان اذناب چپ کم نیست.
پاینده ایران
June 09, 2012 08:43:13 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
بخش اول: کاوه جان، پادشاه فقید در هر مناسبتی و یا به هنگام اوج درگیری ها با شرکت های نفتی، مطالب را با مردم به صورت مصاحبه در میان می گذاشتند، اما "شنیده" نمی شد که دلایل خاص خود را دارد. مهمترین دلیل آن، از دست رفتن افکار عمومی به دلیل تبلیغات بمباران گونه چپ گرایان و مصدقی ها بود. مقاله تازه "پرچی زاده" را بخوان، پر از تضاد و تناقض و پشت هم اندازی است!، این ها وارثان همان جمهوری خواهان و چپ گرایان هستند. مهمترین خصوصیت آنها نیز، لجبازی، دگماتیسم و دید یکسویه به جهان و مافی هاست. پرچی زاده در همان مقاله از سویی، اثبات می کند هرگز پادشاهی در اسپانیا نرفته است که بازگردد، اما عمدا" فراموش می کند خمینی و خامنه ای نیز شاهان مستبد قجری هستند، پس در ایران نیز خط پادشاهی قطع نشد و تنها پادشاهی مدرن پهلوی ها به سلطنت قجری نزول کرد.
June 09, 2012 08:41:10 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
ادامه... به نظرم اینها نکات ظریفی هستند که نباید سیاستمدارن هر چیزی را در بلندگوهای جهانی مطرح نمایند که متاسفانه محمدرضاشاه در بسیاری از سخنرانی هایش همه دانسته هایش را بطور علنی در بلندگوهای بین المللی می گفت ولی در عوض ملت ایرن از دسیسه های استعمارگرانه غربیها خبر نداشتند و در دام مزدورانشان چون ابراهیم یزدیها و قطب زاده و بنی صدرها و در دام خمینی افتادند. اشتباه دیگر پادشاه فقید این بود که در طول دوران پادشاهیش بطور منظم و در یک برنامه رسانه ای مسائل مهم ایران را از جهات مختلف با ملت ایران در میان نمی گذاشت، انگونه که مثلا در بعضی از کشورها در طول سال رئیس جمهور یا پادشاه در یک برنامه منظم رسانه ای مسائل اساسی و در شرایط حساس و اساسی از طریق رادیو و تلویزیون با ملت در میان می گذاشت که متاسفانه اینکار را نمیکرد و یا من نشنیدم و اخوند جماعت را متاسفانه نشناخت.
June 08, 2012 10:59:10 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به شیر و خورشید و تاج گرامی
منظور جنابعالی از سیاست های مطلوب و درست در دوران سلسله پهلوی کدام سیاست ها می باشند ؟
به نظر بسیاری از ایرانیان این یک اشتباه بود که برای دفاع در برابر کمونیستها، آخوند و مذهب شیعه را در جامعه قوی نمایند و بدون توجه به خصوصیات آخوند و تاریخ شیعه گری
آخوند فرصت طلب شیعه را گسترده و مورد حمایت مالی قرار داد و مذهب رسمی ایران اعلام کرد ، این یک اشتباه بزرگی بود که از چاله به چاه دیگری افتادیم، چرا که آخوند و کمونیست متجاوز با یکدیگر دست به یکی شدند.
اینکه محمد رضا شاه پهلوی بسیار شفاف و صریح در برابر غربی ها و شرکت های نفتی هفت خواهران ابراز عرض اندام ایران قدرتمند را کرد نیز اشتباه بود چونکه استعمارگران را از هوشیاری و دانش خودش باخبرکرد و به آنها گفت که ایران را نیز باید جزو قدرت های اول اقتصادی جهان بشمار آورند و این برای استعمارگران غیرقابل تصور بود و آنها نیز خمینی را در برابر رژیم پادشاهی قرار دارند ...ادامه
June 08, 2012 10:52:55 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
*****بخش دوم*****
در نتیجه از دید سیاسی، بازگشت به گذشته ممکن و مطلوب نیست، اما از دید اقتصادی، بازگشت به گذشته - یک هدف لازم، و یک آرزو است که از روی آن نمیتوانیم پلی زده و فرار کنیم.
در اینجاست که، از دید بینش و تجربه اقتصادی، انتخاب درست "نوع حکومت آینده"، میتواند نقش حیاتی در کوتاه یا طولانی طی کردن حد میان پله اول تا پله آخر اقتصادی در ایران آینده را ایفا کند.
جهان قدرت و نظم اقتصادی در زمان پادشاهی ایران را فراموش نکرده. و بی نظمی و بی لیاقتی اقتصاد در زمان جمهوری در ایران را هم فرموش نخواهد کرد. و ما باید با همین جهان در آینده کار کنیم. به کدام بیشتر اعتبار میدهند و با اطمینان بیشتر کار میکنند؟ پرسشی است که ایرانیان فردا باید از خود بکنند. جهانیان ممکن است که امروز دشمن بازگشت پادشاهی به ایران باشند زیرا به سود منافع آنها نیست، اما زمانی که در برابر عمل انجام شده قرار گیرند، میدانند که قابلیتهای این در کجاست و بی لیاقتیهای آن یکی در کجاست. فرق بین اعتبار و بی اعتباری در دنیای اقتصاد، فرق بین پیشرفت سریع یا عدم پیشرفت است.
شیر و خورشید و تاج
June 08, 2012 07:41:36 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
با درود،
متأسفانه مجبور هستیم این نوشته را در دو بخش بنویسیم.
*****بخش اول*****
سیاست آن زمان، بالخص دوران پهلویها در فضای دو قطبی "جنگ سرد جهانی" هم مطلوب بود و هم لازم. اما در این عصر فوران تکنولوژی سیاسی، بازگشت "سیاسی" به گذشته و آن دوران نه ممکن است و نه مطلوب. تحولات اخیر سیاسی جهان، بعلاوه تجارب سیاسی آموخته ما ایرانیان با پرداخت هزینه سنگین، برای آینده سیاسی ایران یک استراتژی سیاسی جدید را میطلبد، چه در شکل جمهوری، چه در شکل پادشاهی.
اما از دید اقتصادی، با در نظر گرفتن ویرانی سازمانها و بنیاد اقتصادی ایران، برای اینکه ایران فردا بتواند خود را از دید اقتصادی، در جایگاهی قرار دهد که به عنوان یک قدرت اقتصادی مطرح گردد، بازگشت با گذشته اقتصادی دوران (پهلوی) هم ممکن است، هم مطلوب است و هم اجتناب ناپذیر و ضروری.
با این ویرانی پایه و اساس اقتصاد در ایران امروز، ما نمیتوانیم پس از سرنگونی این رژیم دزد و غارتگر، از پله اول هیچ، به پله آخر همه چیز برسیم. اول باید برسیم به دوران قدرتمند و در جنب جوش اقتصادی پهلوی، سپس کشور را به آن پله برسانیم که بتواند با تحرکات و تحولاتی که جهان اقتصادی دارد بخود میدهد، تطبیق و با اهداف مشخص و برنامه حتی پیشی بگیریم.
June 08, 2012 07:40:37 PM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان. همیهن با ارزش؛ایرانی گرامی. شما قلمتان تواناست و میتوانید.بنده ناتوان از ابراز درون.بنده از یکسو شرمگین همه عزیزان پس از پنجاه و هفت هستم. حتی بعضی از آنها که در دام حیله این اهریمنان گرفتار؛و حامیشان شده اند. و صد البته شرمگین عزیزانی چون ایرانی نازنین؛که با تحمل آب و آتش این ضد ایرانیان؛(فولاد گشته اند)) برقرار و پاینده باشی.
June 07, 2012 08:08:00 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران، کانون گفتگوی لیبرال دموکراسی ایران
حق عزیزم، من و شما در ۹۹درصد خواسته هایمان توافق داریم و آن یک درصد باقی مانده، چندان اهمیت ندارد. تنها من فکر می کنم برای بقای هفت اصلی که بدرستی برشمردی، نهادی فرامسلکی لازم است تا از آنها پاسداری کند. حال شما این نقش را به عهده رئیس جمهور می دانی، بنده به عهده شاهزاده رضاپهلوی به عنوان پادشاه، این تفاوت دیدگاه بزرگی نیست. جانم را برای جمهوری خواه میهن پرستی چون تو می دهم که با عقل و هوش و فراست، مام میهنش را بالاتر از همه چیز می داند. برقرار و پاینده باشی. به امید دیدار در آن مکان موعود، در فردای آزادی، با بانگ نوشانوش.
پاینده ایران
June 06, 2012 09:11:51 AM
---------------------------
حق
درود بر ایرانی نازنین، بابت این نوشتار بسیار جالب و آموزنده. با اینکه جمهوریخواهم ولی منطق شما را برای پادشاهی خواهیتان عقلانی می دانم. برای جمهوریخواهی هم می توان منطقی همتراز را پایه ریزی کرد ولی متاسفانه از عهده و کفایت و لیاقت جمهوریخواهان تحصیلکرده ما تاکنون خارج بوده است. این نه در گذشته و نه هم اکنون به جمهوریخواهان کمک کرده و نه هیچ کمکی به جمهوریخواهی در آینده خواهد کرد و همین باعث ناسالم بودن آپوزیسیون و بد برای دمکراسی است چون وقتی منطق نباشد جایش را زور پُر می کند. برآورد منه نظاره گر عامی از چپها اینست که چپ تا اوائل انقلاب در میان ایرانی جایی داشت ولی زود بواسطه ضعفهای جدی در پرسنل و رفتارشان باعث ریزش در بدنه خود شد. این ریزش پس از فروپاشی شوروی در سال ۸۹ میلادی بسیار جدی شد. در طی جنبش سبز ۸۸ و تاکنون هم یک ریزش عظیم در بدنه آن ایجاد شده است. به عبارت دیگر، کمر چپ میان ایرانیان شکسته است درست مثل کمر اسلامیستها در ایران. با اینحال این جنازه ها را نه ایرانیان با پشتیبانی خود بلکه تکیه گاه هایشان راست نگاه داشته اند. یکی در ایران با درآمد نفت و فرصت طلبان بین المللی باجگیر از رژیم و دیگری را بیگانگان و احتمالا خود رژیم برای تفرقه افکنی در میان آپوزیسیون در راستای حفظ خود.
June 06, 2012 02:28:31 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
کشکساب عزیزم، از توجه و التفات جنابعالی سپاسگزارم. به دوستی و آشنایی با شما هم میهن مبارز، و وطن پرست و گرامی افتخار می کنم.
پاینده ایران
June 05, 2012 08:22:05 PM
---------------------------
کشکساب
نبوغ ذاتی جوانان ایرانی؛احتمال کسب نتیجه این افراد مثل؛پروتستانسیم مورد اشاره در متن؛کم است. اگرچه انگلسلام با برترین ابزار((آگاهی)) و همچنین تجربه چندصد ساله خود از افکار جوامع منطقه؛سخت در تلاش نجات پسوند نام خود؛اسلام در منطقه میباشد. دیگر اینکه: پیرو فرمایش نویسنده محترم؛ بندوبساط پرولتاریا؛ اگر شدنی بود باید امروز از مرکز شهر شفیلد در انگلسلام؛برای کره شمالی پیام حمایت ارسال میگردید؛که نشد. لذا یک فرضیه بود که آزمایشگاه نیازداشت. آزمایش شد؛شکست خورد و از کاخ کرملین برچیده گشت. درپایان ؛ اگرچه نارسا است اما قلبا از ایرانی عزیز؛تشکر و حمایت مینمایم. با پوزش. پاینده ایران؛سربلند ایرانی
June 04, 2012 07:33:52 PM
---------------------------
کشکساب
با درود بر همه ایرانیان . با سپاس از زحمتکشان این سامانه میهنی که این نوشته را منتشر نمودند. نخست با علم برناتوانی در ادای تقدیر؛از همیهن گرامی؛ایرانی عزیز ؛عرض میکنم؛سپاسگزارم و آفرین . سپس عرض دارم؛مارتین کاری کردکه بارجنایتهای آشکار را از گردن مسیحیت خارج نموده و بردوش بعضی متولیان مدعی بیاندازد و تا حدودی موفق شده. چنانچه نگارنده محترم بعنوان مثال یک پروسه به آن اشاره فرموده. و همین اصلاحات را پس از حدودچهارصدسال؛کدیورها میخواهند انجام بندهند که به گمان بنده ؛با هوشیاری و.... باپوزش؛ دو بخش است..
June 04, 2012 07:32:47 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
عرفان عزیزم، تنها به شوق رسیدن به آن لحظه زندگی می کنم که نسل آگاه تو ایران آزاد را تحویل بگیرد و ایرانسازی را آغاز کند. موفق و پاینده باشی.
پاینده ایران
June 03, 2012 05:33:31 PM
---------------------------
عرفان
درود بر ایرانی گرامی
نوشتاری تحلیلی و جامع و زیبا بود از شما سپاسگذارم استاد ایرانی گرامی
لطفا نوشتارهایتان را از ما دریغ نکنید
پاینده ایران
June 03, 2012 03:27:18 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
بهمن خان گرامی، از توجه شما به نوشته این حقیر سپاسگزارم. به دوستی و آشنایی با شما و سایر دوستان و سروران دانشمند در این سامانه، افتخار می کنم.
پاینده ایران
June 03, 2012 03:16:13 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت ایرانی عزیرم،
از نوشته شما لذتهای زیادی بردم. فراوانی در آگاهی، شفاف در حقیقتنگری و پایند به اصولی که نام ایرانی برازنده اوست.
ارادتمند
بهمن زاهدی
June 03, 2012 02:48:29 PM
---------------------------
|