حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
صد سال اندیشه‌های ایرانی(5)
علی اصغر حقدار

June 08, 2012

جمعه 19 خرداد 2571 = June 8, 2012

 

پیش‌زمینه‌های تاریخی (عصر بیداری و مشروطیت)

هفدهم- مارکسیسم،(Marxism) برساخته‌ای از ایده‌ها و اندیشه‌های کارل مارکس و نخستین روایت ارتودكس آن در نوشته‌ها و آرای فردریک انگلس، بر پایه محوری و اصل اساسی «قانون اقتصادی حركت جامعه مدرن». بنابراین ماركسیسم نظریه‌ای مونیستی است كه توضیحی كلیدی برای همه چیزهای مهمی كه در تاریخ و جامعه رخ می‌دهند در اختیار دارد. شیوه تولید اقتصادی، كاركرد آن، تقسیم طبقاتی و كشمكش‌های ناشی از ان و تأثیر محدود كننده و در نهایت تعیین كننده آن بر نتایج وقایع، از نظر ماركس و ماركسیسم همان قانون اقتصادی حركت جامعه مدرن است. ماركس این ایده خود را بر اساس تركیب انتقادی ماده‌گرایی عصر روشنگری، ایده‌الیسم هگلی، اقتصاد سیاسی لیبرال و سوسیالیسم تخیلی استوار كرد. بر این اساس، شرایط مادی و اقتصادی زندگی شالوده كلیه ساختارهای اجتماعی و سیاسی و نیز آگاهی بشری را تشكیل می‌دهد. مناسبات تولیدی زیربناهای واقعی هستند كه روبناهای قانونی و سیاسی بر آن‌ها قرار دارد. دولت بازتاب مبارزه طبقاتی ذاتی و درونی است كه بر زیربنای اقتصادی جامعه استوار است. از نظر ماركسیست‌ها با تغییر شرایط مادی، مناسبات تولیدی و شیوه مبادله، مناسبات طبقاتی و سیاسی نیز تغییر می‌كنند. سرانجام در نگره ماركسیستی جامعه در روند توسعه و تكامل خود به شیوه تولید سرمایه‌داری می‌رسند كه شكل‌گیری طبقاتی در آن اولویت دارد و به برخورد میان پرولتاریا و سرمایه‌داران بورژوا منجر شده و بعد از قهر طبقاتی، انقلاب اجتماعی و سیاسی جامعه را به دوران كمونیستی می‌رساند. (ماتریالیسم تاریخی) ایده‌هایی چون كالاشدگی كار، از خود بیگانگی انسان و سرمایه‌داری به عنوان جهانی انسانیت‌زدایی شده در تبیین سرشت استثمار در اندیشه‌های كارل ماركس و بیشتر ماركسیست‌ها شكل می‌گیرد و با هجوم به فردگرایی، لیبرالیسم، پارلمانتاریسم، اقتصاد آزاد و... جریان چپ اندیشی را در جنبش كارگری سوسیالیستی و كمونیسم كارگری پایه‌ریزی می‌كنند.

هجدهم- مائوئیسم،(Maoism) برگرفته از کنش‌ها و ایده‌های مائوتسه دون (1893-1976)، انقلابی و بنیان‌گذار چین کمونیست؛ نظام ایدئولوژیكی كه با كمونیسم چینی و ماركسیسم روستایی در تقابل با كمونیسم روسی شناخته می‌شود، در شكل غایی‌اش نوعی آرمان شهر رادیكال روستائی است كه در آن الفاظ ماركسیستی غلبه دارند؛ مائوتسه دون اندیشه‌های خود را نخست در دو رساله «درباره عمل» و «درباره تضاد» ارائه كرد كه روایت ساده شده‌ای از نوشته‌ای لنین و استالین هستند. مائو بر این باور بود كه معرفت انسانی برخاسته از عمل تولیدی و تضاد اجتماعی است و در یك جامعه طبقاتی همه شكل‌های اندیشه بدون استثناء تعینی طبقاتی دارند و همواره ملاك و سنجش حقیقت، عمل است. نظریه بر شالوده عمل استوار است و خادم آن؛ از نظر مائو چشم‌انداز متافیزیكی پدیده‌ها را به شكلی منزوی، ایستا و یك سویه می‌نگرد و تغییر و تبدیل پدیده‌ها را به سان چیزی تحمیل شده از بیرون بر پدیده تلقی می‌كند. اما فلسفه ماركسیستی در بطن هر شی و هر پدیده‌ای تضادهایی درونی می‌بیند و همین تضادها سر منشاء تغییرند و حركت. مائو در عمل انقلابی هم معتقد بود كه باید حزب كمونیست رهبری سازماندهی چریك‌های روستایی را در دست داشته و روستائیان را به عنوان محرك اصلی انقلاب بداند. بر این اساس شعار مائو در انقلاب چین، بر پایه شرایط اقلیمی و سیاسی و فرهنگی منطقه، محاصره شهرها از طریق روستاها بود.

نوزدهم- محافظه‌کاری،(Conservation) این مفهوم ریشه در conservare در زبان لاتین دارد به معنای محافظت، حفظ و نگهداری و در گذر تاریخی در قرون وسطی بدل به واژه‌ای قضایی و اداری شد كه به كارگزار امپراطور، پادشاه یا كلیسا اطلاق می‌شد كه وظیفه‌اش حفظ یا بازگرداندن حقوق بود. در دوران مدرن واژه محافظه‌كاری استعمال سیاسی یافت و پس از انقلاب فرانسه به اشخاصی اطلاق شد كه هوادار حفظ نظام سیاسی و اجتماعی قبلی بودند. از آن به بعد، محافظه كار دلالت دارد بر نگرش و ایدئولوژی كه اهمیت بیشتری برای حفظ سنت‌ها و امور پایدار قائل است تا نوآوری و تغییر. در مواردی محافظه‌كاری اصول و ایده‌های خود را از دیگر ایدئولوژی‌ها به دست می‌آورد و آن‌ها را در خدمت حفظ نظم موجود به كار می‌گیرد. چرا كه از نظر محافظه‌كاران، نظم موجود را در حالت نهادینه شده می‌دانند و دفاع از آن را از وظایف خود می‌شمارند. ریشه‌های معرفتی محافظه‌كاری در نظام پدرسالاری قرار دارد و در این مكتب طبیعت انسان از پیش تعیین شده است در نظام خانواده، جامعه و روابط اجتماعی. محافظه‌كاران برای عقل انسانی هم حدودی قائلند و عقل را در خدمت آداب و رسوم نهادینه شده در جامعه می‌خواهند. بر این اساس محافظه‌كاران سیاست را به شكل ارگانیگ می‌دانند و بر فردگرایی به دیده مشكوك می‌نگرند. در ایدئولوژی محافظه‌كاری، تاریخ توالی سلسله مراتبی حوادث است و هدایت آن به دست رهبری نخبه یا كاریزماتیك قرار دارد. اقتصاد هم در مكتب محافظه‌كاری با موضعی شكاكانه به بازار آزاد قرار دارد و بخش خصوصی را در حوزه‌ای محدود به رسمیت می‌شناسد.

بیستم- مدرنیته،(Modernity)- مدرنیته‌ ( تجدد ) به‌ مقطع‌ تاریخی‌ گفته‌ می‌شود كه‌ به‌ دنبال‌ یك‌ سری‌ جریانات‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ و تحول‌ در آموخته‌های‌ فكری‌ ـ فرهنگی‌ انسان‌ غربی‌ از اواخر قرن‌ شانزدهم‌ (رنسانس‌ هنری‌ ـ علمی‌) تا قرن‌ هجدهم‌ (عصر روشنگری‌ ـ خردگرایی‌)، چهرة‌ جهان‌ را دگرگون‌ كرد و برهه‌ای‌ نوین‌ در تاریخ‌ انسانها و تمدن بشری به‌ وجود آورد؛ ماكس‌ وبر معتقد است‌ «هر كس‌ كه‌ در تمدن‌ جدید اروپایی‌ پرورش‌ یافته‌ و به‌ مطالعه‌ مسائل‌ تاریخ‌ جهان‌ اشتغال‌ داشته‌ باشد، ناگزیر و به‌ حق‌ با این‌ سئوال‌ روبه‌رو می‌شود: پیدایش‌ آن‌ پدیده‌هایی‌ از تمدن‌ را كه‌ در غرب‌ و فقط‌ در غرب‌، خط‌ سیری‌ تكاملی‌ با اهمیت‌ و اعتباری‌ جهانشمول‌ ـ لااقل‌ به‌ زعم‌ ما ـ طی‌ كرده‌اند باید به‌ كدام‌ تركیب‌ از موقعیتها نسبت‌ داد؟» بی‌تردید مهمترین‌ شاخص‌های‌ عصر مدرن‌ را در ظهور علم‌گرایی‌، خردباوری‌ خالص‌، فردگرایی‌، انقلاب‌ صنعتی‌، جنبش‌ اصلاح‌ دینی‌، پدیده‌های‌ سیستم‌ سیاسی‌ دموكراتیك‌ و... می‌توان‌ به‌ نظاره‌ نشست‌. از نظر فقه‌اللغه‌، مدرنیته‌ تبار به‌ لفظ‌ لاتینی‌ modernus می‌برد كه‌ از قید modo مشتق‌ شده‌ است‌. با گسترش‌ انگاره‌های‌ مدرن‌، مفاهیم‌ دیگری‌ نیز به‌ ادبیات‌ افزوده‌ شده‌اند كه‌ هر كدام‌ ناظر به‌ مرحله‌ و بیانگر جلوه‌ای‌ از عصر نوین‌ به‌ شمار می‌روند؛ در این‌ میان‌ سه‌ مفهوم‌ خردباوری‌، فردانیت‌ و دموكراسی‌ از محوری‌ترین‌ مفاهیم‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ مدرن‌ هستند و بیش‌ از اصطلاحات‌ دیگر كاربرد داشته‌اند. «در نگاه‌ به‌ گذشته‌ تاریخی‌، برخورد میان‌ مغرب‌ زمین‌ و جهان‌ غیرمغربی‌ عظیم‌ترین‌ پدیده‌ حركت‌ مدنیت‌ در پانصد سال‌ اخیر تاریخ‌ بشر است‌. شگفت‌ است‌ اما حقیقت‌ است‌ كه‌ كوچكترین‌ قطعه‌ كره‌ ارض‌ كه‌ خود تا 1683 در معرض‌ تهدید و یورش‌ قوم‌ وحشی‌ دشت‌ قبچاق‌ (خلف‌ سایر اقوام‌ كوچ‌نشین‌ وحشی‌ مهاجم‌ آسیای‌ مركزی‌) بود ـ به‌ قدرت‌ فراگیری‌ دست‌ یافت‌ كه‌ هیچ‌ نقطه‌ای‌ نتوانست‌ از نفوذ و استیلای‌ مادی‌ و معنوی‌ آن‌ در امان‌ بماند؛ حركتی‌ كه‌ به‌ سرنوشت‌ كل‌ اقوام‌ جامعه‌ بشری‌ ـ از ملل‌ متمدن‌ كهنسال‌ گرفته‌ تا طوایف‌ بادیه‌نشین‌ و جنگلیان‌ وحشی‌ تأثیر ژرف‌ داشته‌ است‌. مغرب‌ زمین‌ همه‌ جا متعدی‌ و متعرض‌ بود و همه‌ جا پیروزمند. خصلت‌ كیفی‌ تمدن‌ غربی‌ بود كه‌ بدان‌ ماهیت‌ جهان‌ شمول‌ بخشید. خمیر مایه‌ تمدن‌ مغرب‌ را قدرت‌ نظامی‌اش‌ نمی‌ساخت‌؛ قدرت‌ نظامی‌ از متفرعات‌ آن‌ بود، تمدن‌ جدید را علم‌ و دانش‌ و صنعت‌ همراه‌ فلسفه‌ انسانی‌ و بنیادهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و فرهنگی‌ خاص‌ آن‌ پدید آورد. معیارهای‌ آن‌ همان‌ اندازه‌ نگرش‌ آدمی‌ را نسبت‌ به‌ كل‌ جهان‌ هستی‌ منقلب‌ كرد كه‌ بر نیروی‌ انگیزش‌ آن‌ قوت‌ و بر حركت‌ آن‌ شتاب‌ بخشید، نیرو و شتابی‌ كه‌ همانندش‌ را به‌ اطلاق‌ هیچ‌ یك‌ از تمدن‌های‌ گذشته‌ تاریخ‌ بشر نداشته‌ است‌.» بنابراین‌ مدرنیته‌ به‌ شالودة‌ فكری‌ و فرهنگی‌ تمدنی‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ به‌ دریافت‌ ذهنی‌ نو از جهان‌، هستی‌ و تاریخ‌ نایل‌ شده‌ است‌. حوزه‌های‌ تجلی‌ مدرنیته‌ گستره‌ای‌ به‌ فراخنای علم‌، تكنولوژی‌، فلسفه‌، هنر و ادبیات‌ را شامل‌ بوده‌ و در مصاف‌ با اندیشة‌ سنتی‌ دارای‌ اوصاف‌ و خصایصی‌ نظیر تكثرگرایی‌، سكولاریسم‌، عقلگرایی‌ و نگرش‌ منتقدانه‌ به‌ باورهای‌ پیشین‌ است‌. در نهایت‌ از مفاهیم‌ بنیادین‌ مدرنیته‌ می‌توان‌ به‌: الف‌) خرد علمی‌، ب‌) سوژة‌ فلسفی‌، ج‌) فردیت‌ انسانی‌، د) جامعة‌ مدنی‌، ه) انتقاد پیگیر اشاره‌ كردكه‌ در مكاتب‌ فكری‌ و شیوه‌های‌ هنری‌ و نگارش‌های‌ علمی‌ دوران‌ مدرن‌ از قرن‌ هفدهم‌ و هجدهم‌ تا دوران‌ معاصر به‌ انحای‌ مختلف‌ ظاهر شده‌اند. به‌ اعتباری‌ می‌توان‌ گفت‌ گوهر مدرنیته‌ و مؤلفة‌ اصلی‌ آن‌ معرفت‌ پسین‌ انسان‌ به‌ جهان‌ و دریافت‌ علمی‌ از خود است‌. مدرنیسم‌ نیز شكل‌ ایدئولوژیك‌ و نهادینه‌ شدة‌ آموزه‌های‌ رنسانس‌ و جلوه‌های‌ خارجی‌ و عینیت‌ یافتة‌ فرهنگ‌ جدید است‌ كه‌ حكایت‌ از گوهر مدرنیته‌ می‌كند؛ لیبرالیسم‌ و سوسیالیسم‌ در عرصة‌ سیاسی‌ و مدرنیسم‌ و رئالیسم‌ در هنر و پوزیتیویسم‌ و... در فلسفه‌ از مصادیق‌ مدرنیسم‌ به‌ شمار می‌روند. مدرنیزاسیون‌ ـ كه‌ در پروژة‌ فكری‌ توسعه‌ و توسعه‌یافتگی‌ خوانده‌ شده‌ است‌ ـ به‌ فرایند نوگرایی‌ در ساختارهای‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ و فرهنگی‌ و دوران‌ صنعتی‌ جامعه‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ با پشتوانة‌ فكری‌ دوران‌ رنسانس‌ و با الهام‌ از اصول‌ روشنگری‌، دوران‌ سنتی‌ در جامعه‌ را پشت‌سر می‌گذارد. در این‌ روایت‌، مدرنیزاسیون‌ (نوسازی‌ مادی‌) معلول‌ مدرنیته‌ است‌.

بیستم و یکم- مشروطیت،(Constitutionalism)- اشاره به نوعی از سیاست و کشورداری است و در اندیشه سیاسی، حكومت‌ مشروطه‌ پدیده‌ای‌ جدید است‌ كه‌ در واكنش‌ به‌ اقتدار سیاسی‌ پیشینیان‌ و گسترش‌ طبقه‌ی‌ بورژوازی‌ در قرن‌ هیجدهم‌ و برای‌ محدود كردن‌ قدرت‌ سیاسی‌ شاهان‌ و حاكمان‌ به‌ وجود آمد: «واژه‌ی‌ دولت‌ مشروطه‌ (Constitutionalism) از فعل‌ to constitute (تشكیل‌ دادن‌ و بنیان‌ گذاشتن‌) می‌آید كه‌ از ریشه‌ی‌ لاتینی‌ Constituere (برپا داشتن‌، ایجاد و تاسیس‌ كردن‌) گرفته‌ شده‌ است‌. از نظر لغوی‌ آن‌ چه‌ بر پا داشته‌ می‌شود، تشكیل‌ و تأسیس‌ می‌شود و در نتیجه‌ می‌توان‌ به‌ محتوای‌ آنچه‌ تشكیل‌ و تأسیس‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ و مبنا Constitution اشاره‌ كرد.» اساس‌ فلسفی‌ دولت‌ مشروطه‌، نظریه‌ی‌ حقوق‌ طبیعی‌ بود كه‌ در قرن‌ هجدهم‌ از طرف‌ جان‌ لاك‌ در واكنش‌ به‌ اندیشه‌های‌ ماكیاوللی‌ و هابز كه‌ در خدمت‌ حكومت‌ مطلقه‌ بودند، عرضه‌ شد. در حقوق‌ طبیعی‌ این‌ امر مسلم‌ گرفته‌ می‌شود كه‌ هر انسانی‌ ذاتاً آزاد آفریده‌ شده‌ و هیچ‌ مرجعی‌ حق‌ ندارد كه‌ این‌ آزادی‌ را از بین‌ ببرد یا این‌ كه‌ در آن‌ دست‌ اندازی‌ كند؛ این‌ مسالة‌ اساسی‌ است‌ كه‌ دولت‌ را نماینده‌ی‌ ملت‌ و تبلور اقتدار جمعی‌ گردانیده‌ و زیر مجموعه‌های‌ آزادی‌ در تمامی‌ عرصه‌ها، برابری‌ و وجود قانونی‌ برای‌ استقرار نظم‌ در جامعه‌ی‌ انسانی‌ را به‌ وجود می‌آورد. جان‌ لاك‌ در توضیح‌ این‌ وضعیت‌ می‌نویسد: «از آن‌ جایی‌ كه‌ همة‌ انسانها طبیعتاً آزاد، برابر و مستقل‌ هستند، هیچ‌ كس‌ را نمی‌توان‌ از وضع‌ طبیعی‌ خارج‌ كرد، و تحت‌ سلطة‌ قدرت‌ سیاسی‌ دیگری‌ قرار داد، مگر با موافقت‌ خود او، یعنی‌ هر فرد می‌تواند، با سایر انسان‌ها توافق‌ كند كه‌ به‌ هم‌ ملحق‌ شوند و به‌ منظور حراست‌ ازخود به‌ شكل‌ جامعة‌ متحدی‌ در آیند تا از امنیت‌ متقابل‌ و آرامش‌ برخوردار شوند و از آن‌ چه‌ به‌ آنها تعلق‌ دارد به‌ آرامی‌ تمتع‌ برند، و در ضمن‌ از بی‌حرمتی‌ كسانی‌ كه‌ می‌خواهند به‌ آنها آسیب‌ برسانند بیشتر مصمون‌ بمانند». در دوران‌ مدرن‌ بر پایه‌ی‌ همین‌ حقوق‌ طبیعی‌ بود كه‌ اجتماع‌ متشكل‌ انسان‌های‌ دارای‌ فردیت‌ (Individual) به‌ شكل‌ جمع‌ آحاد و افراد یا Societas به‌ وجود آمد و در همین‌ دیالكتیك‌ میان‌ ساحت‌ جمع‌ و فرد، مفهوم‌ State (دولت‌) پدیدار شد. با شكل‌گیری‌ دولت‌، ضرورت‌ قانون‌ اساسی‌ برای‌ استقرار نظم‌ در میان‌ انسان‌ها یا همان‌ جامعه‌ ظاهر شد و مفاهیمی‌ چون‌ قانون‌، آزادی‌، برابری‌ و تفكیك‌ قوای‌ دولتی‌ برای‌ راندمان‌ بهتر اداره‌ی‌ جامعه‌ شكل‌ گرفتند و از طرف‌ دیگر چون‌ حوزة‌ اقتدار دولت‌ در جغرافیای‌ مشخصی‌ و با قانون‌ معینی‌ اعمال‌ می‌شود كه‌ در حقیقت‌ حافظ‌ نظم‌ داخلی‌ و مدافع‌ مملكت‌ از تجاوز بیگانگان‌ است‌، مفهوم‌ Nation كه‌ معرف‌ تشكل‌ متمایزی‌ بود كه‌ آن‌ را از دیگر تشكل‌ها و جامعه‌ها بر حسب‌ تفاوت‌های‌ اقلیمی‌ و فرهنگی‌ و زبانی‌ مشخص‌ می‌كرد، پدیدار شد. بنیان‌ نظام‌ مشروطه‌، ایجاد نهادی‌ برای‌ قانون‌ گذاری‌ و تحول‌ در ساختارهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ را در دستور كار خود قرار داد؛ پارلمان‌ به‌ عنوان‌ ركن‌ قانونگذار نظام‌ مشروطیت‌ پایه‌های‌ اولیة‌ نهادهای‌ سیاسی‌ را در جامعه‌ استوار ساخت‌.

بیست و دوم- ناسیونالیسم،(Nationalism) چونان ایده ای كه مبتنی بر خودآگاهی ملی، هویت قومی یا زبانی و در قالب یك رهیافت سیاسی بیان می شود، ریشه در قرون هجده و نوزده دارد؛ قرونی كه به پدیده دولت ملی رسید و نظام سیاسی و دیپلماتیك را در روابط بین‌المللی میان دولت‌های مجزا و مستقل تازه شكل گرفته تعریف كرد. در یك بیان ناسیونالیسم ناظر به این موارد است: دنیا به واحدهای منطقه‌ای متمایزی تقسیم می‌شود كه هر یك تداوم تاریخی، زبان و سرنوشت خود را دارند. ملت عمیقا ریشه در گذشته دارد. منشاء قدرت سیاسی و اجتماعی است و تنها زمانی كه در كشور تجلی می‌یابد، تحقق پیدا می‌كند. ملیت معمولا با سرزمینی كه مرزهای مشخصی دارد، یكی است. هر ملتی داعیه داشتن آداب و رسوم، سنن، فرهنگ عامیانه و نمادهای مشخص خود را دارد كه شالوده همبستگی آن را تشكیل می‌دهند. در اندیشه‌های ناسیونالیستی ملت حاكم سیاسی و اخلاقی و بدین سان دلیل غایی مشروعیت و وفاداری است. آحاد مردم اگر بخواهند آزاد باشند و به موجودیت خویش واقعیت بخشند، باید خود را با ملت خویش نزدیك و همسان ببینند. صلح و عدالت در نظم بین‌المللی حاصلی از ملت‌های آزاد، مستقل و مصون از تهدید خارجی در نظر ناسیونالیست‌ها است. ملی‌گرایان در زبان، استقلال اقتصادی، قوم‌گرایان، محل‌گرایان، فرهنگ باوران و حتی خارجی ستیزان از گونه‌های مختلف ناسیونالیسم بشمار می‌روند.

بیست وسوم- ناسیونال سوسیالیسم،(National socialism) ایده‌ای برآمده از واكنش منفی در فرهنگ و اجتماع اروپایی به انقلاب فرانسه و در سودای دوران ساده و ابتدائی زندگی كه بر پایه آن، لیبرالیسم، مساوات‌طلبی، دموكراسی، عقل‌گرایی و صنعتی شدن را مورد تهاجم قرار می‌دهد؛ بر این اساس نهضت‌های فكری رومانتیسیسم، ملی‌گرایی، داروینیسم اجتماعی، سندیكالیسم و جنبش تعاونی از مؤلفه‌های ناسیونال سوسیالیسم بشمار می‌روند. این ایدئولوژی محصول ناهماهنگی و ناهمگنی توسعه سریع اقتصادی و روند كند و یا بی توجهی به توسعه سیاسی در جوامع شكل می‌گیرد. پایگاه طبقاتی آن پدیده‌ای تركیبی را از طبقات ناهمگن اجتماعی و كاملا متمایز عرضه می‌كند. بیشترین بن‌مایه‌های ناسیونال سوسیالیسم تأكید بر نژاد و توده مردم است كه زیر لوای یك قومیت زندگی می‌كنند؛ از این منظر تمامی خلاقیت‌های بشری نشأت گرفته از برتری نژادی است و نژاد پست‌تر باید از بین برود؛ ایده‌های ضد سامی در آلمان و ضد عربی و ضد غربی در ایران از مظاهر بارز ایده‌های ناسیونال سوسیالیسم هستند. ملی كردن صنایع و بازرگانی، نظام بانكداری متمركز و تحت نظارت دولت، مدیریت دولتی مؤسسات عام المنفعه، حمل و نقل و اعتبارات، كنترل قیمت‌ها و دستمزدها، مصادره دولتی و برنامه‌ریزی برای اشتغال و كشاورزی، از مشخصه‌های ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم در مدیریت اجرایی كشور هستند. در سطح فرهنگی هم تحقیر روشنفكران، به كنترل درآوردن هنرها و نشریات، تحمیل ضوابط ارزشی به تولیدات فكری و هنری، از مظاهر سیطره ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم و زیبایی شناسی كردن خشونت اجتماعی (فوتوریسم) بشمار می‌روند. بنابراین احساسات و عواطف شهودی و غریزه و سلحشوری به جای خردورزی و تعامل آگاهانه حس و خرد می‌نشیند و جنگ‌طلبی كه جهش حیاتی حماسه‌سازان را در خود جای داده است، به نژادی را به عامل نیروبخش و محرك برای كسب قدرت در تاریخ می‌رساند.

مفاهیم و نهادهای مدرنی چون «نافرمانی مدنی»، «رمان»، «بینامتنیت»، «سینما»، «پسامدرنیته»، «پساماركسیسم»، «تشكل‌های غیر دولتی»، «رواداری مذهبی»، «اندیشه و جامعه شبكه‌ای»، «جهانی شدن»، «زیبایی شناسی»، «هرمنوتیك»، ..... برآمده از رشد خردورزی جمعی انسانی و پیشرفت جامعه متاخر مدرنی است كه در سالیان اخیر بر فرهنگ و اندیشه ایرانی تاثیرگذار بودند و اندیشه‌های ایرانی را به بازتجدد و سنت‌شكنی در رسیدن به مدنیت نوین و فضیلت‌های فردی فرا خوانده‌اند.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites