جمعیت در خیابان شاهرضا (انقلاب) در حال حرکت است. من از چهارراه شاه (پهلوی، ولیعصر) به آنها پیوستهام، دیدن چهارراه شاه و مجموعه تأترشهر، و خاطره چند روز قبل که جوانان، اتومبیلی از نیرویهای سرکوب را نیز در ابتدای خیابان مظفر به آتش کشیده بودند، امیدها را زنده میکند. امید به بیداری اجتماعی، امید به پایان جمهوری جهل و فساد، امید به فردای آزادی، امید به امید. بعدها میفهمیم، بنایی که اتومبیل در مقابل آن میسوخت، متعلق به وزارت اطلاعات است و بسیاری پس از بازداشت به آنجا منتقل شده و یا برای بازجویی به آن احضار شدهاند. در افکارم غوطه میخورم که همراه جمعیت، وارد میدان 24 اسفند (انقلاب) میشویم، گره کراوات خود را محکم میکنم، انگار خاطره مجسمه رضاشاه کبیر، به حضور من در تظاهرات رسمیت داده باشد. با خود میاندیشم، منی که جوانان را به رأی ندادن تشویق میکردم، درمیان معترضین به نتایج انتخابات چه میکنم؟ که صدایی از پشت سر میشنوم، پسرم، من رأی ندام، اما برای میهنم آمدهام، آمدهام تا بساط جهل و جور آخوندی را جمع شده ببینم، آمدهام تا ...، به پشت سر نگاه میکنم، عاقله مردی را میبینم که جوانی بیست و یکی دوساله را خطاب قرار می دهد. یاد شعر نیما دهقان میافتم که در همان روزها برسر زبانها بود، آنجا که در آن کمپین دعوت از خاتمی گفت، "اینجا همه جدی هستند و اصرار دارند آقای خاتمی بیاد، اما من نه جدی هستم و نه اصرای دارم آقای خاتمی بیاد!". سپس ابیات جادوییش را شروع کرد:
سلام آقا محمد، با ارادت
و عرض احترام از روی عادت!
و الخ
ایران و سراسر جهان، هر کجا که نامی از ایرانی با شرف و میهنپرست بود، طی هفتههای آینده، سراسر شور و نشاط شد. گلها و امیدهای روئیده در مرداب انقلاب ارتجاع، نوید صبح روشنی را میداد که از پس این شام تیره آخوندی فرا میرسد. همه جا شور و شعور بود و تنها اندکی که تخته بند منافع باندی و گروهی بودند، مخالف میخواندند، اما چه باک؟، سرمایههای اجتماعی مام میهن به راه افتاده بودند تا بیهیچ عقده و تئوری بافی، آینده بهتری برای خود و فرزندانشان رقم بزنند، حال بگذار چهارتا قومگرای فاشیست متعصب و چند جمهوریخواه قلابی نیز در این میان صدا کنند، اما با درخشش مه در آسمان چه میکنند؟
سه سال از شروع جنبش سبز و نتایج حاصل از آن و عملکرد گروههای مختلف در قبال آن، گذشته است. جنبشی که ابتدا، حرکت را نه با داعیه براندازی، که برای به رسمیت شناخته شدن حق رای خود آغازید. اما با پیوستن ما به عنوان مخالفان سی ساله جمهوری جهل و فساد، تغییر شرایط داد و غنیتر شد. در این میان، فروکش کردن جنیش سبز و به نتیجه نرسیدن آن به عللی بستگی دارد که در ادامه بررسی خواهد شد.
عدم وجود رهبری، یکی از بزرگترین معضلات در هنگامه جنبش بود. کادر، گروه و یا فردی که برنامهریزی کند و به حرکتهای اعتراضی، جهت دهد، لازمه تمامی کنشهای اینگونه که بطن جامعه در آن درگیر است، میباشد. چنانچه دقت شود، مثلا" در اروپا، تظاهرات و اعتراض سندیکاها و یا سایر گروههای صنفی و یا سیاسی، توسط حزب و یا اتحادیهای سازمان داده شده و برای آن ملزوماتی مانند برنامه، هدف و یا قطعنامه پایانی تدوین میشود. جنبش سبز نیز از این قاعده مستثنی نبود. اگرچه تظاهرات روز 25 خرداد، بدون دخالت و برنامهریزی فرد یا گروهی صورت گرفت، اما از دو موضوع به سادگی نمیتوان گذشت. نخست آنکه، اصل اعلام و فراخوان برای تظاهرات، از جانب ستاد انتخاباتی آقای موسوی صورت گرفت، با ذکر این نکته که لغو آنرا کسی جدی نگرفت. سپس در ادامه، بیانیهها و دعوتهای صورت گرفته از جانب اصلاحطلبان، در آن فضای هیجان زده و به کارگیری ستادهای تبلیغاتی دو نامزد، موجب سازماندهی اعتراضات خیابانی میگردید. یعنی وظیفه "سازماندهی و برنامهریزی" در این مقطع توسط نیروهای اشاره شده انجام میشد. با شروع سرکوب خونین معترضین پس از آن خطبههای مشهور، که دستور خونریزی به نیروهای عمل کننده را صادر نمود، اولین چیزی که با شدت تمام سرکوب شد، ستادهای انتخاباتی نامزدهای معترض بود. بنابراین، عملا" برنامهریزان و سازمان دهندگان کنشهای خیابانی بازداشت شدند و قدرت برنامهریزی و تشکیل هستههای اولیه تظاهرات از آنها سلب گردید. حکومت آخوندی که خود برآمده از حرکتی خیابانی است، تجربیات خود را به درستی به کارگرفت. پس از آن موج دستگیریها، کشتار در خیابان و سایر دستورات امنیتی اجرا گردید تا کنش خیابانی کنترل شود. اما آنچه نود درصد کنشگران را که کشتهها داده بودند به خانهها باز گرداند، اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به دوران طلایی امام راحل بود. ریزش تظاهرکنندگان پس از برخورد عاشورا و این بیانیهها، بیانگر خواست متعارض اصلاحطلبان با مردمی بود که در خیابان ها کشته میدادند. بسیاری از کسانی که همچون نگارنده، حتی به میرحسین موسوی رأی نداده بودند (که در این سی و چند سال در هیج نمایش انتخاباتیجمهوری جهل و فساد شرکت نکردهام)، دیگر در تظاهرات شرکت نکردند. کلیه کسانی که به سرنگونی رژیم اعتقاد داشتند و فکر میکردند این هدف در قالب جنبش سبز قابل پیگیری است، خانهنشین شدند. حال باقیمانده جمعیت، آنچنان کوچک بود که میشد به راحتی آنها را سرکوب کرد، کاری که در 25 خرداد به دلیل حجم عظیم شرکت کنندگان، امکان نداشت. در همان حال، حمایتهای خارجی از جمهوری جهل وفساد نیز در جریان بود، کشوری تجهیزات سرکوب روانه ایران میکرد به قیمتهای گزاف و آقای اوباما نامه فدایت شوم جهت قوت قلب، به ولی امرمسلمین جهان با آن تن علیل و اندک آبرویش، ارسال مینمود تا مطمئن از عدم انجام هرگونه عکسالعمل مخالف جامعه جهانی به دلیل نقض حقوقبشر، به آدمکشی بپردازد. در این میان لباس شخصیها، بسیج و سپاه و عوامل سازمانهای ایدولوژیکی-فاشیستی که در تمامی حکومتهای برخاسته از جهانبینیهای تنگ وجود دارند نیز، با خشونت تمام، بیهیچ آبرومندی و با وقاحتی ایدولوژیک، به سرکوب مردم که اعتراضی مدنی را انجام میدادند، پرداختند. اوباش جمهوری جهل و فساد، صحنههای تاریخی خلق کردند که برای همیشه در حافظه تاریخی این ملک ثبت و ضبط شد. چه کسی بود گفت پیراهن قهوهایها؟.
در این هنگامه، قومگرایان و ملتتراشان فاشیست نیز، تحلیلهای آبکی را روانه آنتنهای بیگانه نمودند. آنچه موجب عدم گسترش کنش خیابانی به طور فراگیر در استانها شد، تنها به دو موضوع باز میگشت، یکی وعدهها و دروغهای خارقالعاده احمدینژاد در عربدهکشیهای سفرهای استانی و امیدی که از این رهگذر در میان مردم استانها ایجاد شده بود و دیگری، حاکمیت فضای شدید سرکوب که کوچکترین تحرکی را با شدت هرچه تمام ترسرکوب میکرد. متاسفانه در این فضا، تهران زیر فشار همه جانبه حکومت قرار کرفت و کنترل شدید استانها، به آسانتر نمودن سرکوب در تهران یاری رساند که اصولا برنامه حکومت همین بود، آرام کردن تظاهرات محدود انجام شده در شهرهای کوچک و سپس تمرکز نیرو در شهرهای بزرگ و سرکوبی کامل. یعنی برحورد با مردم به دو جپهه خرد و کلان تقسیم شده بود و ابتدا، قسمت کوچکتر کار انجام شد تا تمرکز قوای لازم برای انجام بخش بزرگتر حاصل آید. استانهای تأثیرگذار، نه بخاطر مخالفت با جنبش ملت فارس!، که بدلیل جو خفقان، که بیش از مرکز در شهرستانها بر قرار است، دست به تحرک چشمگیری نزدند. هر کس که ادعایی غیر از این دارد، به آمار شرکت کنندگان در فراخوانهای انجام شده توسط پانیایستهای فاشیست مراجعه کند، تا سیهروی شود هر که در او غش باشد. این شرایط دست به دست هم داد و شد آنچه همگان شاهد آن بودند.
بنابراین، جنبش سبز مردم ایران از داخل و خارج مورد هجوم قرار گرفت، از داخل توسط حکومت با حداکثر امکانات در دسترسش، وقیحانه و بدون رعایت هیچ اصل و قانون و شرافتی سرکوب شد. بیانیههای موسوی و خواست متعارض مردم با توهمات اصلاحطلبان، ضربه دیگری را نیز از داخل وارد نمود. از خارج نیز توسط دولتهای بیگانه شریک و همپیمان (چه ظاهری چه در خفا) جمهوریاسلامی، آماج تیرهای پیدا و پنهان شد. در این میان، ملتسازان نیز آنچنان بوقها را از سر گشادش دمیدند که خود نیز دچار توهم شدند.
در آخر آنکه، برنامهریزی و تعریف مفاهیمی مانند رهبری، برنامه، ارتباط رهبری با برنامه، ارتباطات عمودی و افقی مابین کنشگران خیابانی رهبران آنها و رهبری، وجود برنامهای مشخص و معین در سه گام، یعنی در زمان مبارزه، در زمان فروپاشی و پس از آن طی دولت انتقالی تا برگزاری انتخابات آزاد، لازم و ضروری است. حفاظت از تمامیتارضی ایران و برقراری امنیت، مهمترین چالش ایران در دوران پساجمهوری جهل و فساد تا برگزاری انتخابات آزاد و برقراری دولتی ملی است. مذاکرات خارجی و اعتصابات سراسری فلج کننده را نیز باید به آن برنامهها افزود. متاسفانه بدلیل فقدان سندیکا و اتحادیه به معنای واقعی آن در ایران، هماهنگیهای لازم برای اعتصابات سراسری بسیار مشکل است. این اصلیترین دلیل عدم شرکت کارگران با هویت کارگری در جنبش سبز است و نه آرزوی برقراری دیکتاتوری پرولتاریا. جمهوری جهل و فساد کلیه سازمانهای صنفی را سرکوب کرد تا عنان کارگران را در اختیار داشته باشد، بنابراین سازمانی که وظیفه خود را در سازمان دهی و دفاع از منافع صنفی کارگران بدرستی انجام دهد، وجود ندارد. در لحظات حساس جنبش سبز نیز کارگران مانند سایر مردم با هویت حقیقی خود به تظاهرات پیوستند و هویت صنفی آنها تحت سرکوب سی ساله، بروز و ظهور نیافت. بنابراین، وجود رهبر و یا شورایی از رهبران، که مطابق خواست مردم و در فرایندی آگاهانه، با در نظر گرفتن جنبههای کنش اجتماعی، طبعات سیاسی داخلی و خارجی و برنامه مترتب برآن، ابتدا پلان کنشها را طراحی نموده و سپس بتوانند در زمان حضور نیروهای مردمی در خیابان، آنها را تحت همان برنامه و نقشه مدیریت کرده، به سمت هدف نهایی تعیین شده، هدایت کند، واقعیتی غیر قابل انکار است. ایران، شرایط خاص خود را دارد و تجربه جهانی نیز همین را نشان میدهد. در یک کشور دموکراتیک که فعالیتهای سیاسی و صنفی آزاد است، هزاران سندیکا و اتحادیه و حزب برای هماهنگیهای سیاسی و صنفی موجود است، چگونه میتوان انتظار داشت در کشوری استبدادزده و با حکومتی مانند جمهوری جهل و فساد که به دنیا از زیر شیشه عینک حماقت ایدولوژیک مینگرد، در شرایط فقدان رهبری و برنامه بتوان کاری از پیش برد. لازمه حرکتهای آینده، چنانچه میخواهیم سرنوشت و آینده مملکتمان را نه بدست خارجی، که بدست ایرانی و برای ایرانی تعیین کنیم، تشکیل هرچه سریعتر کنگره ملی و تدوین نقشه، راهبرد و برنامه برای مقابله عملی با جمهوری جهل و فساد است. باید از جنبش سبز درس آموخت، جنبش سبز مسئله آموز صد مدرس است. پیروزیها و ناکامیهای آن چراغ راه حرکتهای فردا خواهد بود. در این میان، جایگاه ویژهای را نیز باید به ارتباط کنگره ملی با کنشگران خیابانی داخل اختصاص داد و پتانسیل بالای ایرانیان خارج از کشور در حمایت از ایرانیان داخل را نیز به آسانی فراموش ننمود. این روزها میگذرند و ایران و ملت شریف ایران، آزاد خواهند شد. اما حافظه تاریخی آنها ملت سازان فاشیست و جمهوریخواهان دروغین را هرگز به نسیان نخواهد سپرد. همانگونه که با تمام تلاش جمهوری جهل و فساد، خدمات رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه جاوید، از حافظه تاریخی این ملت رخت نبست. آنچه در اذهان تاریخی ایرانیان برای همیشه خواهد ماند نیز تلاشهای میهنپرستانه شاهزاده رضاپهلوی است. اوست که در جهت آزادی ایران و ایرانی تلاش میکند، همچون پدربزرگ تاجدارش. امروز روزی است که او در ساخلو منجیل به سر میبرد و در آستانه حرکت به سمت قزوین و تهران است، که با او همراه است؟ هرکه ایران و آزادی آن را میخواهد، هرکه ایران، از هر ایسم و آرمانی برایش والاتر است، این آزمون واقعی ایرانخواهی است. ما در این مرحله داعیهای جز ایران نداریم، که سرنگونی جمهوری جهل و فساد، مرحله اول مبارزه است. چنانچه عموم طیفهای اپوزیسیون، به پرنسیپی دموکراتیک رسیده باشند، باقی اختلافاتمان را به صورتی متمدنانه، سر صندقهای رأی حل خواهیم نمود و همگی به رأی ملت شریف، نجیب و بزرگ ایران گردن خواهیم نهاد. امروز وظیفه ما سرکوبی دیکتاتور درونی خود ماست، آن دیکتاتور بیمنطقی که مدام در گوش ما نجوا میکند، یا جمهوری یا هیچ، یا ملیتها! یا هیچ, یا ...
جمعیت در سکوت وارد خیابان آیزنهاور (آزادی) میشود، جای سوزن انداختن نیست، همه هستند، پیر و جوان، زن و مرد، از معترضین به دزدیده شدن رأیشان تا من طرفدار پادشاهی تا جمهوریخواه، همه و همه برای یک هدف و یک منظور، "نه به جمهوری جهل و فساد". کم کم نمای شهیادآریامهر (برج آزادی) از دور نمایان میشود، با خود میاندیشم، امیدوارم آرزوی احتزاز پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را بر فراز این برج، با خود به گور نبرم و تا آن لحظه وصل، زنده بمانم.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به حق و ایرانی گرامی
در لینک زیر از دقیقه 70 به بعد راجع به برنامه های روزهای سه شنبه نظرم را به آقای میبدی عرض کردم . بشنوید واگر نظری دارید بفرمایید تا در فرصتهای اینده بگویم . با سپاس .
برنامه یاران مورخه : چهارشنبه ، ۲۰ جون ۲۰۱۲
http://www.voinews.net/archive/program/2755/
June 21, 2012 02:47:46 AM
---------------------------
حق
بخش 5و چطور اینانی که رایشان دزدیده شد ناگهان بجای اعتراض مثل بقیه در تهران و شیراز و و و تیرشان را نه بسوی رژیمی که با دزدیدن رای شان کودتا کرد رها کردن بلکه آنرا بسوی "ملت فارس" و "طبقه متوسط و مرفه بالا شهر نشین" رها کردند؟! جنبش سبز کمر رژیم و کمونیستها فدرالیستها ملت بازان ملیت سازان و تجزیه طلبان را در هم شکست آنچنان که راست بشو نیست.اینها و رژیم برای حفظ منافع خود با دیدن عظمت جنبش سبز بوحشت افتاده و خواسته و ناخواسته و دانسته و نادانسته علیه ملت ایران در یک صف ایستادند که تا به امروز ادامه دارد. دیدند که در اعتراض به تقلب در انتخابات کذایی 88 و کودتای خامنه ای چودنی، چه آنانی که رای داده بودند و چه آنانی که رای نداده بودند، شانه بشانه از میدان انقلاب واپسگرا و شوم 57 بسوی میدان آزادی و دمکراسی و حقوق بشر برای ایران و ایرانی به حرکت درآمدند چون فهمیدند که مبارزه برای نجات و آزادی ایران، مبارزه برای نجات و آزادی خود و هموطنانشان است که بدون حفظ یگانگی سرزمینی و یگانگی ملی ایران میسر نمی شود. (ایرانی عزیز و هموطنان دانشمندم، من نه پژوهشگرم و نه لیسانسیه ام. آنانی که هستند موظند ایران را بالاتر از هر رابطه و ضابطه ای قرار داده و رک و راست ایرادات امثال مرا بگیرند تا بما کمک و به ایران خدمت کرده باشند)
June 20, 2012 03:36:54 PM
---------------------------
حق
بخش 4...یا هر دو کارمند و یا هر دو کارگر و بسیارانی از دور دست ترین شهرها و روستاهای ایران هم می باشند. با این توصیف این خطوط بین طبقات و بین تیره و تبارها در ایران را چه کسی می تواند با قاطعیت و بطور علمی بکشد و ادعا کند که جنبش سبز متعلق به این و آن گروه و قشر و طبقه است وقتی که تحولات عظیمی که در بنیاد فکری و عملی و واقعیات زندگی چه تلخ و چه شیرین جامعه و در راس آن خانواده ها را آنچنان دگرگون کرده است که امروز نه می توان از یک طبقه خاص کارگر یا متوسط در ایران سخن گفت یا از یک شهر در ایران که از نظر تیره و تبار و دین و و و یکدست باشد؟! در ایران امروز یک قشر بسیار کوچک شاید 1 درصدی حاکم هست که همه پول و امکانات را به انحصار خود درآورده و بقیه که ملت هستند که حداقل 90درصدشان و طبق آمار 3/2 شان در خط فقر و پایین آن قرار دارند. با این توصیف، این کمونیستها و چپهای سنتی و تجزیه طلبان و فدرالیستها و و و چگونه بی محابا اعلام می کنند که جنبش سبز هیچ ربطی به طبقه کارگر و قشر فقیر ندارد یا هیچ ربطی به این تیره و تبار و این و آن استان ندارد؟! این معماهایشان را باید خودشان برای ما حل کنند چون خودشان بوده اند که اولا توضیح نداده اند که این 40 میلیون رای را کی داده پس اگر استانهای مرزی نقشی در آن نداشتند...ادامه بخش 5
June 20, 2012 03:22:46 PM
---------------------------
حق
بخش 3. بدنبال خود کشیده است. اینهم بنظرم باز از آن حرفهاست!باز برمی گردم به وضعیت و خصوصیات آنچه در ایران طبقه کارگر و طبقه متوسط می نامند چون مهم است. از پیش از فاجعه 57 تاکنون به یمن تجدد گرایی و سیاست های گسترش دمکراسی خاندان پهلوی ارزش تحصیل مورد توجه خاص اکثریت قاطع خانواده های ایرانی قرار گرفت. از پولدار و بی پول و تحصیلکرده و بیسواد گرفته تا آن سنندجی و آن مشهدی صرفنظر از شغلهایی که داشتند و دارند در اینکه فرزندانشان باید تحصیلات عالیه داشته باشند تا آینده ای بهتر داشته باشند متفق القول و متفق العمل بوده اند. از زمانیکه این روند در دوران پهلوی آغاز شد تا به امروز از حمال در ناصر خسرو تهران گرفته تا آن رختشو در مشهد تا آن ثروتمند در سنندج تا آن عشایر بختیاری در تحصیل فرزندانشان هر توانسته اند کرده اند. بنابراین نسلی تحصیلکرده که اکثرا از "طبقه کارگر" بودند پا به عرصه "طبقه متوسط" گذاشتند. پس از فاجعه شوم 57 تاکنون هم همین روند فزونی یافته بیشتر در واکنش به رژیم و ناامنی هایی که ایجاد کرده و نه بخاطر اعتقاد رژیم به گسترش دانش و تحصیلات عالیه و و و. امروز در ایران کثیری از همان تحصیلکردگان و دانشجویان از خانواده هایی می آیند که پدران و مادرانشان یکی کارگر و یکی کارمند بودند یا هستند...ادامه بخش 4
June 20, 2012 03:18:36 PM
---------------------------
حق
بخش 3. نکته دیگر آنکه، معنی طبقه متوسط و مرفه در ایران امروز یعنی چه وقتی تفاوت درآمد یک آموزگار و کارمند ساده اداره و بانک و شرکتهای خصوصی با یک کارگر انقدر کم است و بهمان میزان سطح زندگیشان کمابیش تفاوت چندانی ندارد؟! اصلا ما طبقه متوسطی در ایران داریم که بتوان از آن سخن گفت یا اینکه 3 بار این طبقه را همین رژیم در این 34 سال سیاه مورد حمله قرار داد؟! یکبار بطور بسیار وسیع در آغاز، یکبار بوسیله خاتمی که با آن شعارهایش آنان را از سوراخهایشان بیرون اورد تا شناسایی شوند و نابود و یکبار هم با ورود احمدی نژاد؟! کدام طبقه متوسط وقتی 80 درصد اقتصاد در دست پاسداران و اراذل و اوباش و رئیسشان خامنه ای چودنی است؟! کدام طبقه متوسطی که استادان دانشگاهی که من می شناختم و می شناسم باید دو شیفته کار می کردند که اغلب تاکسی رانی بود و حالا برخیشان در منازلشان کلاسهای خصوصی دائر کرده اند؟! کدام طبقه متوسطی که مادر زنی دانشگاه دیده و کارمند است و همسرش کارگر کارخانه آجرپزی یا راننده کامیون در ان کارخانه؟! کدام طبقه کارگر که در خانواده ها می بینیم پدر یا مادر کارگرست و همسر کارمند و یا آموزگار؟! برخیها گفته اند که این در اصل جنبش دانشجویان و جوانان مرفه و طبقه متوسط بوده است که بزرگترهایشان را بدنبال... ادامه بخش 3
June 20, 2012 03:07:34 PM
---------------------------
حق
بخش 2...رای شان اعتراض نکنند و خود را کنار بکشند و شروع کنند به دبه درآوردن که "این جنبش مختص طبقه مرفه و متوسط و مرکز نشین و «فارس» نشین است" یا "این جنبش، جنبش بورژوازی است و هیچ ربطی به طبقه کارگر ندارد و برای این طبقه بدست" یا "این جنبش، جنبش زنان را با خود ندارد"؟! این حرفهایشان هیچ با عقل من جور در نمی آید. پس این 40 میلیون رای را کی به صندوقهای رای ریختند؟! آیا همه "فارس" و اهالی استانهای مرکزی کشور بودند و از طبقه مرفه و متوسط جامعه؟! با این حساب که اهالی استانهای مرزی ای که این کمونیستها و چپهای سنتی و ملت بازان و ملیت سازان فدرالیست هدف قرار می دهند باید فاقد بزرگسالان واجد شرائط رای دادن باشد و کل اهالی این استانها باید آکنده از بچه شیرخوره ها و کودک و نوجوان باشد که واجد شرائط رای دادن نیستند و تحت قیمومیت معدودی بزرگسال در آن استانها بعهده گرفته اند که؟! آیا این 40 میلیون رای را هم فقط طبقه متوسط و مرفه بالا شهرنشین داده بودند که وقتی رایشان دزدیده شد فقط 3 میلیونشان در 25 خرداد ریختند در خیابانها و اعتراض کردند؟! بقیه 37 میلیون برایشان مهم نبود و سرشان را انداختند و پایین و رفتند پی کارشان؟! اگر ما چنین طبقه متوسط و مرفه عظیمی در ایران داشتیم که هیچ غمی نمی داشتیم، می داشتیم؟! ادامه بخش 3
June 20, 2012 03:04:09 PM
---------------------------
حق
بخش 1. ایرانی نازنینم بی صبرانه منتظر نجات ایرانم و بازگشت به کشور و دیدار هموطنانم بویژه در کافه ... که خشم و بدبینی کیهان انلاین و جمشاد را برانگیخت! در رابطه با این نوشتارتان انقدر حرف دارم که امکان بیان نکته به نکته اش نیست چون انقدر حجم و تعداد مباحث و مشکلات زیاد هستند که آدم نمی داند برای کدامشان بگرید و بنویسد و روشنگری کند و مهمتر، ذهنیت پرسشگری را در مخاطبان معصوم که در تیررس مردمفریبان همیشه قرار داشته و دارند را تقویت کند. پاراگراف اول نوشتارتان از حضور آنانی در تظاهرات 3 میلیونی 25 خرداد 88 سخن گفته اید که رای نداده بودند و دیگران را هم به رای ندادن تشویق می کردند. این نکته ای بسیار حائز اهمیت است که بنظرم درجه اهمیتش کمتر از تعداد رای دهندگان که رقمش فکر کنم نزدیک به 40 میلیون! بود باید قرار بگیرد تا بعنوان سند علیه ملت سازان و ملیت سازان فدرالیست قرار گیرد که مرتب گفته اند که جنبش سبز هیچ ربطی به "ملل غیرفارس" ندارد چون مطالباتشان را در این جنبش نمی بینند. پرسش من اینست که چگونه است که نزدیک به 40 میلیون نفر در انتخابات کذایی 88 شرکت می کنند چون مطالباتشان (در مورد مطالبات در نظر بعدی توضیح خواهم داد) را در پیروزی موسوی و کروبی می بینند ولی همانها تصمیم می گیرند که به دزدیده شدن ....ادامه بخش 2
June 20, 2012 03:01:18 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
حق عزيزم، خوشحالم که نوشتار را پسنديدي. سال هاست ؛مرده و زنده من ايران است؛ و تو دوست گرامی را نيز می دانم همينگونه ميهنت را می ستايی. تمامی آنچه را نوشتی تأیید می کنم. به امید دیدار در آن مکان موعود در فردای آزادی.
پاینده ایران
June 20, 2012 09:57:34 AM
---------------------------
حق
بخش 7 بخاطر همین جرمها به شاهزاده می تازند. سیاست یک بام و دو هوای مغرضانه!؟ این ژنرالهای خودخوانده برون مرزی که خود سوابق جالبی نداشته اند و سوابق موسوی و کروبی و اکبر گنجی و فاطمه حقیقت و سروش و کدیور و مهاجرانی و امیرارجمند را نادیده می گیرند و خواستار حذف و ترور شخصیت شاهزاده هستند بدرد جنبش سبز ملی ایران نمی خورند. اینها در بهترین وضع از جنس همان ژنرالهای نالایق و بی کفایتی هستند که لرد کورزون یک قرن پیش در ایران دید. امروز اینها را در برون مرز می بینم که همه جور دردی دارند بجز درد ایران و ملت ایران. هیچکدامشان خود را به مردم پاسخگو نمی دانند ولی به یک اشاره رادیو و تلویزیونی بویژه رسانه های بیگانه، دست و پا می شکنند تا بگویند "چرا حالا رضا پهلوی را مطرح می کنید؟" یا بگویند او که مثل ما جزوه و رساله ای ندارد! آخر شماها با اینهمه جزوه و رساله تان چه گلی به سر ایران و ایرانی زده اید که حالا او را بی جزوه و بنابراین بی ارزش جلوه میدهید!؟ اینها پشت قاب عکس مصدق، شاپور بختیار و بتازگی پشت قاب عکس داریوش همایون هم قایم می شوند تا بخود اعتبار بخشند و خود را "مطرح" کنند. مطرح شدن شاهزاده اینها را همانقدر عصبانی می کند که اگر جنبش سبز در موسوی و کروبی ذوب و خلاصه نشود! 3 سالگی جنبش سبز ملی ایران را شادباش می گویم
June 19, 2012 02:54:59 PM
---------------------------
حق
بخش 6. امام چودنی خامنه ای دارای جمیع این خصوصیات است و در نهایت حاضرست ایران را همراه خود نابود کند. طرز تفکرش "یا من یا هیچ" است که هیچ تفاوتی با آن ابلهان مغرض ندارد که شعارشان "یا ایران کثیرالمله و کثیرالملیه است و هر ملتی بایستی ایالت فدرال خود را داشته باشد یا هیچ" و "یا جمهوری برای ایران یا هیچ" است. همه اینها آن ژنرالهای بی کفایت و ابله یا فاسد و خائنی و فرصت طلب یا هر دو هستند که لرد کورزون در ایران یک قرن پیش دید. همان ژنرالها همواره تولید مثل می شوند البته دانسته و نادانسته و خواسته و ناخواسته دست خارجی همیشه حامی شان بوده مثل صدای امریکا و بی بی سی فارسی و دویچه وله و دانشگاههای این کشورها که صندلی های استادی را با تقلب در اختیارشان می گذارند تا با پشتوانه آن عنوان استادی هر چه می خواهند تیشه به ریشه ایران و ایرانی بزنند. نگاه کنید به فاطمه حقیقت جو که ایران بدون امام چودنی اش را ایران تجزیه شده در صدای امریکا بارها اعلام کرد. یک جمهوریخواه! ملی!مذهبی اسلام رحمانی! استاد! دانشگاه در امریکا و همیشه در صحنه در صدای امریکا و و و که نشست و برخاستش با تجزیه طلبان و فدرالیستهای ملت و ملیت ساز جیک علی کشتگر و رفقایش در سایت تلاش و سایت رواداری جناب مویدی را درنمی اورد ولی تا دلتان بخواهد...ادامه بخش ۷
June 19, 2012 02:26:44 PM
---------------------------
حق
بخش 5. در طی جنگ این خواسته ها را در مجله ای بنام PICTURE POST منتشر می کردند و اینگونه بود که این خواسته های 5 گانه در میان توده های مردم رسوخ کرد و توانستند در ذهن خود یک تصویر کامل از دنیایی بهتر برای خود و خانواده و هموطنانشان ترسیم کنند و در این خواسته ها همبسته شوند و رویای روزهای خوش را شبیه بهم ببینند. همین اشتراکات در خواسته ها و تصویر در ذهنشان بود که موتور تغییر شد. هیچ حکومتی قادر نبوده و نیست که چنین لشکری از مردم را با مطالبات مشترک ندیده بگیرد یا نابود کند. مردم مطالباتشان را تا پیروزی نهایی دنبال خواهند کرد. مطالبات مردم بویژه مطالبات ملی که در یک جنبش معلوم باشند مردنی نیستند حتی اگر دهان و دست و پای طالبانش را هم ببندند! آتش زیر خاکستری است که دوباره و دوباره شعله ور خواهد شد و هر بار بیشتر. حکومت ها هستند که یا مثل حکومت در انگلیس سر تعظیم به خواست ملت هایشان فرود می آورند حتی اگر دوست نداشته باشند و یا مثل حاکمان اشغالگر در ایران هستند که امام چودنی اش یا ابله است و نمی فهمد که با یک ملت نمی توان طرف شد یا ریش اش در روسیه و انگسلام و و و در گرو است و یا انقدر آدم کشته و خیانت و تجاوز جنسی کرده که از عاقبتش می نرسد و به این نتیجه رسیده که آشی که برای من نمی پزد میخوام سر سگ در آن بپزد.ادامه بخش ۶
June 19, 2012 02:21:30 PM
---------------------------
حق
بخش 4...مردم سهم مادی خود را در فردای پیروزی آن ببینند و امروز به میدان بیایند. ژنرال های درست و حسابی و تحصیلکردگان ما دغدغه اول ما هستند که این نکته را دریابند و توده مردم را آگاه کنند. پس از جنگ جهانی اول فاجعه بار، یکی از عوامل مهم بسیاری فجایع جانی در این جنگ برای انگلیسی ها وجود ژنرالهای ابله بود که فوج فوج سربازانشان را با بلاهت شان به کشتن می دادند. ملتی که با تمام وجودش برای شاه و میهن فوج فوج برای رفتن به جبهه ها ثبت نام می کرد و زنانش بهر مردی که ثبت نام نمی کرد با پراکندان پرهای سفید پرندگان در ملا عام رسوایش می کردند، پس از فاجعه هایی که این ژنرالها برای سربازان جان بر کف در جبهه ها آفریدند، علاقه ای به شرکت در جنگ جهانی دوم نداشت. حافظه تاریخی این ملت و سرخوردگیش از دولت و ارتش وقت عمیق بود. طی جنگ جهانی دوم، ملت انگلیس به حکومت فهماند که پس از شرکت ملت در این جنگ، اوضاع اقتصادی کشور باید دگرگون شوند و ملت باید به حقوق اقتصادی خود برسند که در 5 اصل خلاصه می شوند؛ دولتها از هر حزبی که تشکیل شده باشند موظف خواهند بود که بیمه درمانی عمومی، آموزش و پروش سراسری، بیمه های اجتماعی، ایجاد خانه های شهرداری برای قشر کم درآمد، و تولید کار را بعنوان اصول اقتصادی مشترک خود به اجرا بگذارند. ادامه بخش ۵
June 19, 2012 01:41:53 PM
---------------------------
حق
بخش 3. ملت ایران را به بهروزی رهنمون شوند مشتی ژنرالهای بی عرضه جاه طلب و فرصت طلب و حسود یا وطنفروش پیدا می شوند و آن ستاره های درخشان را نابود می کنند. لشکر هر چقدر هم دلیر و سالم باشد بدون ژنرالهای درست و حسابی پیروز نمی شود ولی آتش زیر خاکستر باقی می ماند تا ظهور بعدی آن سرداران وطنپرست و ملی ایرانی. جنبش سبز همان آتش زیر خاکستر و آماده شعله ور شدن است. نباید اجازه داد که دشمنانش شکست را به آن تحمیل کنند وقتی شکست از آن خود آن دشمنان بوده است. این جنبش شکست نخورده است چون مطالباتش هنوز پا بر جا هستند و این مطالبات نابود ناشدنی هستند چون با حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیت جانی و مالی و ثبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی یک کشور با یک ملت 75 میلیونی سر و کار دارند. این جنبش مردنی نیست چون فرد فرد ما مطالبات مان در این 3 سال فزونی یافته و نه کاهش. این جنبش با این مطالبات روز افزون جنبش سبز ملی ما را زنده و منتظرالوقت نگه می دارند و همین انباشت مطالبات هستند که سرمایه جنبش سبز برای مبارزه با عوامل بازدارنده به رسیدن آن مطالبات هستند که مطالبات اقتصادی بنظر من مهمترین و پاشنه آشیل رژیم کهریزکی فاشیست مذهبی است. ایکاش بیشتر به اهمیت این پاشنه اشیل توجه می شد تا ...ادامه بخش ۴
June 19, 2012 01:34:59 PM
---------------------------
حق
بخش 2. انکارش می خواهند آن شکست را وارونه جلوه دهند و با تحمیل این دروغ به طرف مقابل بباورانند که شکست از آن جنبش سبز ملت ایران بود و نه آنها. با شکست دادن روحیه دشمنشان می توانند شکست خود را تبدیل به پیروزی کنند. سماجت ما در آگاهی بخشی در میان ایرانیان در مورد این پیروزی بزرگ که نقطه عطفی در کل تاریخ ایران است، بنظرم یک وظیفه ملی و حیاتی برای ماست. شما لشکر 3 میلیونی در 25 خرداد 1388 بزرگترین و صعب العبورترین مرحله در از بین بردن این هیولا و حامیانش را طی کردید. مراحل بعد بس آسانتر می بود و هست اگر این لشکر 3 میلیونی که نمایندگان دهها میلیون ایرانی دیگرند، ژنرالهای با کفایت و هوشمند می داشتند. یک قرن پیش که لُرد کورزون جاسوس انگلیس، ایران را زیر پا گذاشت تا خوب این دشمن کشورش را بشناسد گفت که سربازان ایرانی بسیار دلیر و سالم در روحیه و جسم هستند ولی ژنرالهایشان بی کفایت و بی لیاقت ... هستند. آنچه من از این ژنرالهای بی کفایت و لیاقت از 25 خرداد 88 تا به امروز دیده ام، برایم یادآور ارزیابی لرد کورزون یک قرن پیش است. وقتی هم ژنرالهایی مثل عباس میرزا، قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، ستارخان، باقرخان، رضاشاه بزرگ، شاه فقید، دکتر صدیقی، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، .... و داریوش همایون ای ظهور می کنند تا...ادامه بخش 3
June 19, 2012 01:32:57 PM
---------------------------
حق
درود بر استاد ایرانی نازنینم،چقدر این نوشتارتان بدلم نشست. شما را در میان آن 3 میلیون لشکریان دلیر، مسئول، وطنپرست، با وجدان و وفادار ایرانی دیدم که در آنروز در مقابل هیولایی بنام توتالیتریسم فاشیست مذهبی حاکم در ایران قد علم کردید و کمر آن هیولای کریه و حامیان ایران ستیزش را در همان چند ساعت آنچنان شکستید که تا روز پیروزی ما همچنان شکسته باقی خواهد ماند. آن هیولا را کشتید و آماده کفن و دفن کردید ولی حامیانش با هزار دستگاه آنرا بزور راست نگاه داشته اند و آنرا زنده جلوه می دهند چون به رسمیت شناختن مرگ این هیولا به رسمیت شناختن مرگ فرصت طلبان خائن وطنی و مرگ منافع ملی کشورهای بیگانه ای است که با رفتن خاندان پهلوی و با غوطه ور کردن منطقه در خاک و خون خود زنده و فربه شده اند. حال که به جمعشان روسیه و چین هم افزوده شده است. لشکر 3 میلیونی شما شاید نمی دانست که فقط با هیولای فاشیست مذهبی به سرکردگی سید علی گدا، امام چودنی، طرف نبود بلکه با کل جهان شرق و غرب طرف بود! آنچه بایستی در حافظه تاریخی ملت ایران باقی بماند و هرگز بعنوان یک درس فراموش نشود اینست که این لشکر 3 میلیونی بدون هیچ سلاح سرد و گرمی کمر این هیولا و حامیانش را شکست و اینرا هم آن هیولا و هم آن حامیانش خوب می دانند ولی با...ادامه بخش 2
June 19, 2012 01:29:14 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
کاوه جان، از لطف تو دوست گرامی سپاس دارم. به آشنایی هرچند مجازی و دوستی با تو افتخار می کنم. نوشتاری که اضافه کردی بسیار زیبا بود و واقعی. برایت بگویم در فراخوان اخیر آن شورای مجهول الهویه، هیچ اتفاقی نیوفتاد، مردم از اصلاح طلبان عبور کرده اند و خواهان براندازی کل حکومت هستند. اینرا هر روز می توان در همه شهر شنید. تنها باید حرکت آغاز شود و رهبری، برنامه و انسجام وجود داشته باشد، در این صورت فروپاشی جمهوری جهل و فساد به اندک زمانی بیش نیازمند نیست.
پاینده ایران
June 16, 2012 08:36:23 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت هفتم
...درآخر باز به نوشته خودم اصرار می ورزم که یا فراخوان ندهیدویا اگر قصد دادن فراخوانی تجمع دارید، با اتحاد وانسجام با احزاب دیگر فراخوان تجمع وفریاد بدهید، نه تجمع وسکوت وخفقان.
زنده وپاینده ایرانی و ایران جانم فدای ایران
نویسنده ستار
http://magalh91.blogspot.com
طاقت بیار توو این روزای انتظار
!، با صدای فریدون آسرایی / نماهنگی از ستاره
http://www.youtube.com/watch?v=urN95vHYNhU&feature=relmfu&fb_source=message
برای یاران دبستانیم
June 16, 2012 12:16:06 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت ششم
خود می بینید بدون انسجام وهماهنگی دربرابر این نظام فاسد راه به جایی نخواهید برد، و بدانید دیگر جایی برای بازگشت به داخل حاکمیت ندارید.
پس همان بهتراست به جای درخواست سکوت از مردم و به سلاخی فرستادن مردم خود سکوت کنیدو یاچشم از بازگشت به داخل نظام ببندید، وبه اتحادی عملی با احزاب دیگربرای سرنگونی این نظام برسید، وآنقدر درصدد گرفتن نقش رهبری برای این جنبش نباشید
قیام سال 88که اکنون به آتشی زیر خاکستر تبدیل شده، یک جنبش مدنی از همه سلیقه ها بود و جنبش سیاسی برای حزب خاصی نبود، که الان آن حزب بتواند رهبری این جنبش را به دست بگیرد. تنها راه دستگیری و به پاخواستن این جنبش اتحادی محکم بین تمام احزاب و سلیقه ها است و در این میان نقش قومیتها را نباید فراموش کرد، قومیتهای ایرانی ترک، کرد،،قومیت لرستانیهای عزیزما ،قومیتهای بختیاری، بلوچ، عرب..... چون نبود قومیت ها خود ضربه جبران ناپذیری به شکست این قیام میزند، وحتی اگر این قیام به پیروزی برسد، بعد از سرنگونی این نظام فاسدبا خالی بودن جای قومیت ها به سرمنزل مقصود نخواهد رسید...ادامه
June 16, 2012 12:07:26 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت پنجم
...وحال از اول "آقای خاتمی با کمال وقاحت بار دیگر بازی قبل از انتخابات مجلس را قصد راه اندازی دارد، یعنی درخواست 3شرطی را که در قبل از انتخابات مجلس اجرا نشد و ایشان به طور مخفیانه سر ازدماوند برای رای دادن درآورد.
از ابتدا تاکید برهمان سه شرط کرده، معلوم نیست این بار ایشان از کدام نقطه برای رای دادن می خواهند سر دربیاورند فعالان حزب راه سبز امید، با این فراخوان ها ویا به قول خود قدرت نمایی کردن برای نظام راه به جایی نمی برید. برای تغییر این نظام از راه سبزی نمی توان گذشت! بلکه از راهی قرمز و غرقه درخون باید گذشت! آن هم نه با فراخوان سکوت وخفقان بلکه با فراخوان اتحادوفریاد. شاگرد این نظام بشار اسد، وقتی از استاد جمهوری اسلامی خود این گونه درس بی رحمی و قساوت می آموزد، استاد آن جمهوری اسلامی چه فتنه ها که در آستین دارد؟! شما عزیزان نیز بهتر است به جای فراخوان های مایوس کننده و دل بستن و بازگشت به درون نظام، به نوعی اتحاد وهمدلی با احزاب دیگر برای سرنگونی این نظام برسید، و از هر فرصتی برای فراخوانی مردم استفاده نکنید تا به احزاب دیگر رهبری خود راثابت کنید...ادامه
June 16, 2012 12:06:01 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت چهارم
با این شیوه سرکوب وخفقانی که نظام در پیش گرفته، و دیگر برای هرنام تجمع ویا روز به خصوص با فراخوان وبدون فراخوان، این گونه افراد نظامی وشبه نظامی خود را درتک تک کوچه ها ، خیابان ها، میادین مستقر می کند، وشما عزیزان هم بدون انسجام وبه نوعی برای به خشم نیاوردن نظام بیش از حد معمول، وبه قول خود نوعی قدرت نمایی برای نظام انجام می دهید! نه تنها شما راه به جایی نمی برید و دراین نظام دیگر جایگاهی پیدا نخواهید کرد، بلکه دلسردی را در بین مردم هم راه اندازی می کنید،. وبه راستی فراخوان و تجمعی که امتدادی درپی آن نباشد و بصورت مقطعی باشد چه سود و فایده ایی خواهد داشت؟! جزدادن هزینه بیهوده. با این شیوه شما به داخل نظام برنخواهید گشت مگر آن که توبه نامه خود را به دست خامنه ایی بدهید! تازه آن گاه به شخصیت مهمی هم چون محمد خاتمی تبدیل می شوید، که نه در پیش مردم و نه درخود نظام جایی ندارد! مخصوصا بعداز رای دادن مخفیانه خودکه دیگر چهره واقعی خود رانشان داد. ونظام هم بهترین بهره برداری را ازعمل اقای خاتمی کرد، وایشان را تا مرزخفت وخواری پیش برد...ادامه
June 16, 2012 12:00:41 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت سوم
بهانه خود را برای سکوت اینگونه اظهار می دارید: بوجود نیامدن خشونت و جلوگیری از ضرب وشتم مردم توسط نظام! آیا به راستی وقتی فراخوان سکوت یا خفقان می دهید دیگرخشونتی صورت نمی گیرد؟! زنان ومردان، دختران وپسران که سیلی می خورند، بازداشت می شوند خشونت علیه مردم بوجود نمی آید؟! خشونت را شما درچه می بینید؟ با این فراخوان های بدون هماهنگی وانسجام ونه فراخوان فریاد بلکه فراخوان سکوت یا همان خفقان به نوعی دست به فرسایشی کردن این مبارزه زده اید! که ضرر آن نه به نفع مردم بلکه به نفع نظام وبه ضرر مردم است؟! هربار مردم می بینند جز سکوت وضرب وشتم شدن عده ایی و بازداشت عده ایی دیگر، چیزی نصیب آن ها نمی شودبه مرور زمان دلسرد شده از این مبارزه دوری می کنند. شما که قصدو نیت خود را معلوم کرده اید مخصوصا با دادن فراخوان سکوت یا خفقان به نوعی نمی خواهید، نظام را از دست خود به خشم آورید وبه قول خود قدرت نمایی می کنید، که جای شما در نظام خالی نماند. گناه مردم چیست؟ که شما به آن ها یاد آوری نمی کنید هدف شما اول ماندن در نظام است، بعد هم نداشتن انسجام برای به حرکت درآوردن مردم در هنگام تجمع ویاری رساندن به مردم است...ادامه
June 16, 2012 11:56:57 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت دوم
رهبران این حزب می گویند با این اعلام این فراخوان ها نظام قدرت ما را می بیند!؟ اما نمی گویند کدام قدرت را می بیند؟! قدرت نداشتن انسجام و هماهنگ نبودن بین مردم وشما را می بیند!؟ قدرت ضرب وشتم شدن عزیزان این مرزو بوم را می بیند؟! قدرت نداشتن یک آلترناتیو دفاع دراین مواقع وبه یاری شتافتن برای مقابله دربرابرضرب وشتم وارده برعزیزان میهن را می بیند!؟ آقایان نظام کدام قدرت شما را می بیند؟! شما که فراخوان فریاد نمی دهید، بلکه فراخوان سکوت و خفقان می دهید! شما که اطلاع رسانی وهماهنگی از قبل بین یاران ومتحدان درون مرزخود به وجود نمی آورید، تا مردم را درزمان ومکان مورد نظر به جوش وخروش درآورند، کدام قدرت خود را به نمایش می گذارید؟! "آقایان این چه شیوه ایی است که درروزهای به خصوص، که خودنظام هم از آن روزها آگاه است وجلوتر خود را آماده کرده ومی کند، فراخوان سکوت یا بهتر خفقان می دهید، ونه تنها امید در دل مردم زنده نمی کنید و قدرت خود رابه رخ نظام نمی توانید نشان دهید، بلکه با این فراخوان سکوت یا خفقان قدرت نمایی نظام دربرابر مردم از مانور دادن بچه بسیجی های نظام تا غار غار موتورهای گارد را به مردم نشان می دهید، ونوعی ترس و دلهره را برای مردم به ارمغان می آورید...ادامه
June 16, 2012 11:55:15 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به ایرانی عزیز و دوستان و هم میهنان گرامی
همه خوب می دانیم که اصلاح طلبان به خیزش و قیام ملی ضربه زدند و همچنان چوب لای چرخ خیزش ملی می گذارند. در تایید نوشته ایرانی گرامی یکی از هم میهنان بنام سعید آزاد مطلبی را در فیسبوکم گذاشته که مایلم در زیر نوشته ایرانی گرامی قرار دهم.
آغاز نقل قول
فعالان حزب راه سبز امید فراخوان فریاد،باید داد. نه فراخوان سکوت وخفقان..
به دست Saeed Azad در در تاریخ شنبه, ژوئن 16, 2012 و ساعت 08:00 قبل از ظهر ·
بعداز فروکش کردن قیام 88چندین بار است که حزب راه سبز امید با دادن بیانیه و فراخوان مردم را، به تجمع درمیدان ها وپارک ها دعوت می کند. از این گونه بیانیه ها نه یک بار که هرباربه مناسبتی داده شده، وهمین گونه این فراخوان ها تکرار می شود! اما دریغ و صد افسوس که نه تنها نتیجه ایی، این فراخوان ها برای مبارزه با نظام نداشته، بلکه دیگربه نوعی حالت بازی وسرگرمی برای نظام به خود گرفته! وبه نوعی نشان دادن اقتدار کذایی برای نظام به مخالفین خود شده! وبرای مردم نوعی یاس و دلسردی به بار آورده!؟ چون مردم چیزی جز سکوت وقدم زدن دراین حرکت ها وفراخوان ها نمی بینند!...ادامه
June 16, 2012 11:53:50 AM
---------------------------
کاوه یزداني
قسمت دوم
... بخش مهمترش ابزارهای مورد نیاز برای سرنگون کردن رژیم و بسیار مهمتر نیز چگونه و پرداخت چه مقدار هزینه برای گذر از رژیم اسلامی نیز اهمیت خودش را دارد. به عنوان مثال روشی که قوم گراهای فدرالیسم به بیگانگان پیشنهاد حمله نظامی را می دهند می تواند خانمان سوز و ایران سوز باشد و شاید خود رژیم هم بدش نیاد که یک جنگی ایجاد شود .خمینی منحوس می گفت جنگ برایشان یک نعمت است در واقع اسلام پربرکت از آغاز به برکت جنگ ادامه حیات داده است .
از انقلاب تا آزادی ؟ از انقلاب تا آزادی فعلا سی و سه ساله که طول کشیده و هنوز به آزادی نرسیدیم. راه خیلی دور و پر هزینه . با سپاس از دوست گرامی ایرانی
پاینده ایران و ملت ایران
June 16, 2012 10:24:23 AM
---------------------------
کاوه یزداني
با درود به ایرانی گرامی
از زمانی که افتخار دوستی با جنابعالی و جمع دوستان دارم با خواندن بسیاری از نوشته های جنابعالی سالها خاطرات زندگی در کلان شهر تهران در تصورم زنده می شوند . با دقت و توانایی قلمی که جنابعالی دارید چیزی را در نوشته هایتان جا نمی اندازید و برای من بسیار شفاف می باشند و همچنین آموزنده .
ایرانی عزیز ، اگر این اپوزیسیون خارج کشور نتواند به وظیفه تاریخیش عمل نماید کار بر شما هم میهنان داخل کشور سخت می شود و باید هزینه سنگینی را برای آزادی بپردازید . موارد بسیار اساسی را نام بردید که بسیار اهمیت ویژه دارند . اینکه رژیم ننگین و منحوس اسلامی باید به زباله دانی تاریخ رود هیچ شکی نیست ...ادامه
June 16, 2012 10:23:14 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
کشکساب گرامی، از توجه شما سپاسگزارم، بنده هم آن نامی را که فرمودید به خاطر دارم، امیدوارم به زودی خیابان پهلوی به نام حقیقی خود باز گردد. من سی سال است اسامی خیابان ها را همان اسامی که در زمان پادشاه فقید نامیده می شد، می نامم. حتی زمانیکه به راننده تاکسی مسیر را اعلام می کنم. پاینده و سرفراز باشید.
پاینده ایران
June 16, 2012 08:27:13 AM
---------------------------
کشکساب
... بخش/پایان/ محمدمصدق السلطنه؛به فریضه نماز تقید نداشته.لذا زود نام را همین اکبرپونس های گنجی و میردامادی ها و آرمین ها؛با سنگ؛میکوبیدند{خودم با چشم دیدم؛چهارراه امیراکرم و چهار راه شاهرضا؛کنار مک دونالد؛مرحوم}و له میکردند پس از حدود یکسال کشمکش؛بالاخره خیابان شد ولیعصر. میدان ولیعهد؛هم؛شد؛میدان ولیعصر. حالا ؛عهد؛با ؛عصر؛چه فرقی دارد؟ از همان طلایی های دهه امام اول حکومت اسلامی باید پرسید ؛را از قلم انداختید. بنده از قول شما از ملی مذهبی ها؛عذرخواهی بکنم؟پاینده ایران؛سربلند ایرانی.
June 15, 2012 11:39:54 PM
---------------------------
کشکساب
.. بخش/دو/ توجه به این اقدام میهن پرستانه؛نمیتواند بهانه مناسب و قابل پذیرشی برای عدم همراهی باشد.هرآینه هر فردیا جمعی؛با اینگونه بهانه ها مانع ایجاد یکپارچگی همه ایرانیان برای نجات خانه و سرزمینشان گردد؛قطعا ننگ تاریخی را برای خود رقم خواهد زد. درپایان؛نویسنده محترم؛جناب ایرانی؛یکی از اسامی خیابان پهلوی را که در همان روزهای دهه طلایی امام؛نامگذاری شد(مصدق)را که فورا حضرت امام دهه طلایی؛ در همان دهه طلایی اول؛فرمودند او ؛یعنی(خواهر زاده حاج عبدالحسین فرمانفرای قاجار؛و پسر عمه شخص با نفوض حزب توده؛همسر نورالدین کیانوری؛یعنی خانم مریم فیروز)آقای...
June 15, 2012 11:39:34 PM
---------------------------
کشکساب
با پوزش؛/سه بخش است/با درود برهمه ایرانیان.نخست پیرو پایان این نوشتار؛عرض میکنم؛همیشه باشی و سرفراز باشی ایرانی عزیز؛همیهن گرامی. سپس ؛نمیدانم چرا؟ولی باکمترین نگاه منفی بافانه و بیشترین نگاه امیدوارانه؛نیازهای اشاره شده در این مطلب ؛مرا مجذوب خود نمود. شاید بدلیل تلاشهای بی ریا؛صادقانه وخالصانه؛این ایرانی باشرف؛شاهزاده رضا پهلوی است که منفی بافترین ها را به تفکر واداشته و امیدار نموده. بنده باور دارم شرط همراه شدن ؛فقط باور داشتن به نجات ایران است و لا غیر. هیچ علتی ؛داشتن مذهب متفاوت؛عضو حزب یا گروه خاص؛کمونیست یا مذهبی بودن؛وابسته یک قوم خاص بودن؛مرزنشین یا مرکز نشین بودن؛ترک زبان یا عرب زبان یا نظیر اینها بودن؛در این زمان حساس با...
June 15, 2012 11:39:11 PM
---------------------------
|