لحظات و روزهایی در تاریخ ایران وجود دارد، که سراسر محل مناقشه است. حتی زمانیکه سنجه اسناد به میان میآید، آنکه تخته بند منافع باندی و گروهی است، روایتی از اسناد را ارائه میکند که مؤید نظریه از پیش ساخته خود است. واکاوی اسناد و مدارک، نه به هدف کشف حقیقت و با رعایت اصول تحقیق، که درپی مستندسازی روایتهای باندی، از اتفاقات است. نوعی از تاریخنگاری که از فرط لجن پراکنی، تنها نام تاریخسازی مستهجن، برای آن میبرازد، از کیهان شریعتمداری تا برنامه مشیری. آنکه تا به حال لجن پراکنی بیمنطق ندیده است، نگاهی به برنامههای مشیری بیندازد، تا دریابد، نگارنده در پی شرح چیست. آنجا که شیعیان مصدق، عاشورای 28 مرداد را با ادعای رنسانس قجری پیوند میدهند. لابد و با و کچلی نیز از مظاهر این رنسانس است. لابد کشتار سالانه بیماریهای اپیدمیک، اوج اندیشههای جان لاک در ایران است، در تواریخ آمده است که بست نشینی در دوران قاجاریه امری رایج بوده است. این امر حتی زنان شاه را نیز شامل میشده و نوشتهاند که در دوران ناصرالدین شاه (یکی از پیشگامان رنسانس! در ایران)، چون ناصرالدین شاه خوش نداشته است زنانش در هنگام بست نشینی، از منزل خارج شده و با اجنبی ارتباط داشته باشند، دستور داد امامزادهای در محوطه کاخ بسازند تا در زمان بست نشینی اهل حرمش، لازم به خروج آنها از کاخ و ارتباط با نامحرم نباشد. لابد این اوج مدرنیزم و رنسانس اجتماعی است. لابد چند ده دولت مستعجل در فاصله انقلاب مشروطه تا قیام رضاشاه کبیر نامش دموکراسی است. نه خیر آقاجان، قربونتون نرم، دموکراسی را با هرج و مرج کاری نیست و هرآنکس که سوادی دارد، معنای رنسانس را نیز میداند.
مارشال مک لوهان، استاد سابق دانشگاه تورنتوی کانادا، که مدتی در دانشگاههای ايالات متحده آمریکا نیز تدریس میکرد، در سال 1911 در شهر ادمونتون ایالت آلبرتای کانادا متولد شد. تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه کمبریج در رشته ادبیات انگلیسی ادامه داد و پس از اخذ درجه دکتری در این رشته، در1936 راهی آمریکا شد و مدت 10 سال در داشگاه سنت لوئیس در ایالت میسوری، به تدریس ادبیات انگلیسی مشغول گردید. مک لوهان ضمن سالها مطالعه و تحقیق، در زمینه نقد ادبی، هنری و تاریخ، به تدریج به سوی وسایل ارتباطی کشانده شد و در این بستر، در میان متخصصان و محققان معاصر خود، یکی از مشهورترین چهرهها شد. وی نظریه مشهوری را در زمینه علوم ارتباطات اجتماعی بنیاد کرد که شاید از میان تئوری او، ترکیب مفهومی "دهکده جهانی" برای همگان آشنا باشد، اما همه آنچه مک لوهان میگوید، این نیست. وی در توجیه علل و عوامل تحولات جوامع انسانی در طول تاریخ، بر خلاف متفکران قبلی، از تکیه بر زیرساختهای فنی، اقتصادی و جمعیتی خودداری میکند و مجموعه سیستمهای ارتباطی، انتقال معلومات و انتشار پیامها را عامل تعیین کننده این تحولات معرفی میکند. او مدعی است بر اساس دگرگونیهایی که تا کنون در زمینه ارتباطات در دنیا پدید آمدهاند، میتوان سه مرحله پیاپی زندگی اجتماعی را از هم تفکیک کرد.
اولین مرحله، عصر "ارتباطات شفاهی و زندگی قبیلهای" نام دارد. این مرحله دورههای قدیمی تمدن بشری (پیش از اختراع خط) را شامل شده و نوع ارتباطات با دیگران به صورت بیان شفاهی و ادراک سمعی است. در این عصر وسیله ارسال پیامی جز، دهان و دریافت آن به جز گوش آدمی وجود ندارد. به همین دلیل، جوامع تشکیل شده، بیش از حد برد صدای انسان، گسترش نیافته، و افسانهها و اسطورهها و بیان شفاهی آنها، مبنای اعتقادات اجتماعی را تشکیل میدهد. دومین مرحله، عصر "ارتباطات کتبی و چاپی و جامعه فردگرا" نام دارد. در این عصر، خط اختراع میشود و مبنای تحول عظیمی در جامعه انسانی میگردد. با اختراع خط، دامنه ارتباطات بین جوامع گسترش یافته و آثار مهمی همچون، پیشرفت صنایع، ایجاد روح فردگرایی، تاسیس دولتهای ملی و توسعه ناسیونالیزم را برجای میگذارد. در این عصر بر خلاف بیان شفاهی و ادراک سمعی که به طور مستقیم صورت میگیرد، بیان کتبی و ادراک بصری، به طور غیرمستقیم و با استفاده از یک وسیله خارجی، انجام میشود. مک لوهان نام این دوره را "کهکشان گوتنبرگ" میگذارد. با اختراع وسایل ارتباطی الکترونی، عصر "ارتباط الکترونی و دهکده جهانی" آغاز میشود. در این عصر، ارتباطات چهره به چهره و بر اساس بیان شفاهی و ادراک بصری که مشخصه زندگی قبیلگی است، مجددا" احیاء میگردد، با این تفاوت که با به کارگیری ابزار مدرن ارتباطی مانند رادیو، تلویزیون و در این اواخر اینترنت، ابعاد جغرافیایی از بین رفته و دهکده جهانی متولد میگردد. مک لوهان از میان وسایل ارتباطی الکترونی برای تلویزیون، اهمیت خاص قائل است، زیرا این وسیله جدید ارتباطی، تمام مزایای وسایل دیگر را در خود جمع کرده است و با افزودن بیان تصویری به آنها، قدرت و نفوظ فوقالعادهای را چه از لحاظ برد و تعداد مخاطب و چه از نظر تأثیرگذاری بر مخاطب، کسب کرده است.
حال با توجه به تعاریف مطرح شده، علت عدم اقبال عمومی به برنامههایی که حکم منبرهای تلویزیونی را دارند، معین میشود. اولین و مهمترین علت ناکامی اینگونه برنامهها، یک طرفه بودن آنهاست. مخاطب در این برنامهها جایی ندارد و ارتباطی یک طرفه میان سخنران و بیننده تلویزیونی موجود است. بنابراین، اکثر مخاطبان اینگونه برنامهها، افرادی از نسلهای کهنه هستند که تنها همزاد پنداری و تأیید تصورات و اعتقادات خود را در برنامه جستجو میکنند و نه حقیقت را. اینگونه برنامهها عموما" با فحاشی و هتاکی بر له و علیه این و آن سامان مییابد و خالی از هر حقیقت علمی با تکیه بر روشهای تحقیق و باورهای دکارتی هستند. گوینده نیز بازمانده عصر قجری است و آنچه به هم میبافد تنها ته رنگی از کلمات علمی مسخ شده را با خود دارد. این پیامها به طور کلی برای مخاطب عام طراحی میشوند و ظاهرا" سازندگان این برنامهها، رسانههای عصر دیجیتال را با منبرهای قدیم اشتباه گرفتهاند. دنیای امروز، دنیای تصویر است. اهمیت تلویزیون به عنوان ابزار ارتباطی نوین، در ارتباط تصویری و بیان مفاهیم با تکیه بر تصاویر کنار هم چیده شده است. چنانچه به مخاطبان این برنامهها توجه شود، اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان آنها را، کهنسالان تشکیل میدهند، زیرا ارسال و دریافت پیام در میان نسلهای نو، به صورت کانالهای دوطرفه و از طریق صوت و تصویر و کوتاه نویسی انجام میشود. به همین دلیل است، اینترنت وضعیتی عکس با برنامههای تلویزیونی مورد بحث دارد. شبکه جهانی، کانال ارتباطی دو طرفهای است که طرفین بیهیچ منعی، به تبادل و بیان افکار و عقاید خود پرداخته، اخبار و اطلاعات را نیز به صورت سریع و "ساندویچی" دریافت میکنند. تنها زمانی مخاطبان تلویزیونها، دارای ترکیب سنی متفاوتی میشوند، که از بیان تصویری به جای خطابه استفاده میکنند. همهگیری و استقبال گسترده از مستندهای سیاسی پخش شده از شبکه من و تو، مؤید این شرح است. وجه جالب قضیه آنجاست که حتی بسیاری از جوانان، این مستندهای متوسط به لحاظ ساختار و تکنیک را (سوای ارزیابی محتوایی آنها)، از طریق اینترنت دیده و یا با دریافت آن از شبکه جهانی، تماشا میکنند. بنابراین درمیان نسل عصر الکترونی، ارتباط دوطرفه، بیان تصویری و دریافتهای فشرده (ساندویچی) اهمیت دارد. با این تفسیر، برنامههایی مانند برنامه مشیری، برای جذب مخاطب، روی به هتاکی و جعل و لجن پراکنی میآوردند تا نه در یک فضای آزاد و با حضور طیفهای مخالف، که با تأیید نظرات افرادی از مخاطبان که مانند آقای مشیری میاندیشند، بیننده برای برنامه خود دست و پا نمایند. در این میان، استفاده از سایت اینترنتی، سنجه بسیار جالبی را برای قضاوت ارتباط اینگونه افراد با نسل نو، به دست میدهد. آنجا که طبق آمار اعلام شده از طریق سایتهایی که در اینترنت، مراجعه مخاطبان را اندازهگیری میکنند، مخاطبان سایتهای آنها، به تعداد انگشتان دست نیست. بنابراین یک ارتباط یک طرفه و منبری مابین دو گروه از نسل گذشته با استفاده از ابزار ارتباطی تلویزیون، برقرار شده است. به دلیل دانش کم گوینده و شنونده، بالطبع، فحاشی و بیان جهتدار و البته بیسند و یا با تکیه بر اسنادی مجهول، با روایتهای شخصی از آنها، سراسر برنامه را پر میکند. در این میان هم گوینده راضی است که در میان مخالفان سنتی پادشاهان پهلوی، مخاطب یافته است و هم گروهی دارای مشکل ژنتیک، اعتقادات خود را از یک رسانه عمومی شنیدهاند و خرسند گشتهاند. اما حداقل نیمی از جمعیت ایرانیان، جمعیتی جوان است که دوران پادشاه فقید را ندیده است، ابزار ارتباطی و نحوه برقرای ارتباط او با نسل گذشته به کلی متفاوت است. به چشمها و عقل خود جهان و مافیها را مینگرد و برای بیان آخوندگونه و منبری، پشیزی ارزش قائل نیست، زیرا سی و چند سال است زیر تبلیغات آخوند قرار دارد و پوچی و بیمایگی اینگونه سخنسرایی برایش کاملا" روشن است.
بنابراین، ابتداییترین مشکل امثال مشیری، عدم شناخت از ابزار ارتباطی امروزی و عدم درک صحیح از نحوه برقراری ارتباط با مخاطبانی از نسلهای بعد است. دومین مسئله، عدم رعایت صداقت، امانت، عدم برخورداری از ذهنی روشن و آزاداندیش و عدم پایبندی به اصول علمی تحلیل و تحقیق است که به شدت در برنامه عامیانه ایشان موج میزند. یک کانال ارتباطی یک طرفه، از نسل گذشته برای نسل گذشته، بدن هیچ رعایت علمی و تنها همزاد پنداری از طریق بیان اعتقادات بیسند و مدرک مخالفان پادشاههان پهلوی. برد اجتماعی برنامهای با این مشخصات نیازی به ارزیابی ندارد. تنها نتیجهای که از این برنامهها حاصل میشود، بدست دادن شناخت بیشتر از شیعیان مصدق و مخالفان پادشاه فقید است. شناخت مدعیان آزادی و دموکراسی است، مدعیانی که عرصه رسانههای عمومی را با چاله میدان اشتباه گرفتهاند. مدعیانی که، نه تنها دموکراسی را با هرج و مرج یکسان میپندارند، کمترین بویی از ارزشهای شهری مدرن نبردهاند و نمیدانند، تهمت و افترا، فحاشی و هتاکی در میان مردمان مدرن جایی ندارد.
سومین مسئله، عدم وجود حرفی تازه در میان مخالفان پادشاه فقید است. درمیان مخالفان و انقلابیون سال 57، جناح راستی وجود ندارد. حرکات، تحلیلها و اندیشههای ملهم از چپ، چه مارکسیستی و چه مائویی، در جناحهای مختلفی دستهبندی شدهاند. حتی مخالفان مذهبی رنگی از چپ دارند و خود را سوسیالیستهای خداپرست مینامند. بگذریم از "ممد لنین" و "حسن مائو" که القاب آقایان انتلکتوئل چپی بود. با فروپاشی شوروی و پایان اندیشههای چپ، کلیه انقلابیون و مخالفان به یک ورشکستگی فکری رسیدند. ورشکستگی سیاسی را نیز که امامشان سالها پیش به آنها تحمیل کرده بود. با گذشت سالیان، ارزش خدمات پادشاهان پهلوی بیش از پیش عیان شد و بنابر این تاختن به اندیشه ناسونالیزم توسعهگرای عصر پهلوی از منظر چپ، سخت و دشوار گشت. چرا که هم مارکسیزم-لنینیزم و هم مائو به تاریخ پیوسته بودند و ادعاهای بیپرده و تحلیلهای دیالیکتیکی از جهان و مافیها، انسانهای امروزی را به یادگونهای از دایناسورهای ماقبل تاریخ میاندازد که از نظر گونهشناسی در دسته جنتی قرار میگیرند. چپ ایران، در بهترین حالت، بازگو کننده افکار و عقاید دیگران بود و هست و از خود دانشی ندارد تا بتواند در غیاب برادر بزرگتر که کاپیتالیست شده، اندیشههای خود را بازخوانی و به روز نماید. بنابراین روزی از فدرالیزم فاشیستی سر در میآورد و روز دیگر از ملیتها. آنچه با مستمسک قرار دادن آن، به خمینی بال و پرداد و انقلاب نمود، در میان نسل نو پشیزی ارزش ندارد. دیگر سخنسرایی از فقر گسترده، مبارزات قهرمانانه، فساد حکومتی، تقسیم پول نفت و هزاران گفته عوام فریبانه دیگر، کاری ساخته نیست. تازه، اینگونه دروغگویی و عوامزدگی رقبای سر سختی پیدا کرده است که احمدینژاد تنها یکی از آنهاست. سیاست خارجی دوران پهلوی را نیز که دیگر نمیتوان مورد انتقاد قرار داد، دیگر نمیتوان کسی را سگ امپریالیزم نامید، ژاندارم خلیج فارس عنوانی بیطمطراق است که برای غیر وابستگان به برادر بزرگتر، معنا و اهمیتی ندارد. همگان، تحرک و پیشرفت اقتصادی دوران شاه فقید را میبینند و بنابراین، حمله به این جناح نیز ممکن نیست. آرتش و ضعامت ایران بر خلیجفارس نیز که واضح است. پس برای مخالفت چه باقی میماند؟ افسانهسرایی درباره ابعاد شکنجه و از ساواک غولی بیشاخ و دم ساختن، پرداختن پیاپی به عدم آزادی سیاسی و بیان عقیده. یکی نیست بپرسد برادر من، قربونتون نرم، امروز که آزادی مطلق دارید، چه به هم میبافید غیر از بیان عقاید بیپایه و هتاکی؟ شما آزادیهای اجتماعی، پیشرفت شگفتانگیز اقتصادی، امنیت ملی، آبروی جهانی و دهها امتیاز مثبت مردم را با انقلاب 57 از آنها گرفتید و نه تنها آزادی سیاسی بدست نیاوردید، بلکه سیاهترین حکومت را جانیشن پادشاهی مدرن و رو به آینده پهلوی نمودید. چگونه در برابر آیندگان و تاریخ، اینگونه روشن فکری را توجیه خواهید نمود؟ احزاب گروهها و دسته جات ورشکسته سیاسی، مانند مجاهدین خلق و اسلامیستهای اصلاحی نیز، تابع همین قاعده هستند. چرا هرگز کسی از سرکرده مجاهدین نمیپرسد، به چه دلیل، حکم اعدام او به حبس تبدیل شد؟ به زودی اسناد ساواک در دسترس قرار خواهد گرفت و رسوایی بزرگی را برای آقایان پنجاه و هفتی پدید خواهد آورد.
امروز نیز، تنها طیف و گروهی از مخالفان برانداز جمهوری جهل و فساد، که اندیشههای خود را به روز کرده است، مشروطهخواهان هستند. فرصتی برای بیان کینهها و عقدههای تاریخی ندارند و به آینده ایران چشم دوختهاند. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) و منشور و اساسنامه آن، که یک تفسیر نیز بیشتر ندارد، بیان خواستهای شهری و مدرن طبقه متوسط امروز ایران است. لحظهای شاهزاده رضاپهلوی را شهروندی عادی تصور کنید، یا نه جای او را با آفایان هتاک عوض کنید، چه کسی تحمل میکرد نه تنها به خودش، بلکه به ایل و تبارش هرچه میخواهند بگویند، جز کسی که میخواهد عیار مخالفان خود و پدر و پدربزرگش در آوردگاهی که همه شاهد آن هستند، معین شود. اما روز داوری نزدیک است، جمهوری جهل و فساد با سر به سمت فروپاشی میرود و این را هر کس که در ایران زندگی میکند، هر روز به عینه میبیند. این روزها خواهد گذشت، اما دیگر نمیتوان با مقصر جلوه دادن دیگران، خطاهای خود را لاپوشانی کرد، حافظه جمعی دیجیتال (اینترنت) در عصر الکترونی، همه چیز را به خاطر میسپارد، از فحاشیهای وارثان کریم پورشیرازی تا مبارزات صادقانه شاهزاده رضاپهلوی. در آن شبهه مناظره اخیر میان شاهزاده و شریعتمداری در برنامه افق صدای آمریکا، طرفدار جمهوری و ملیتهای مجهول فرمود، من از نهاد پادشاهی میترسم، البته که باید بترسید. ترس شما از نهاد پادشاهی بدلیل استبداد نیست، ترس شما از ایرانبانی این نهاد است. ترس شما از نهادی است که خود را به روز کرده و گفتار و رفتارش طرف توجه ایرانیان است. تحولات عنقریب آغاز میشود، با بازاندیشی عقلی، با تکیه بر برداشتهای دکارتی، سخنان خود را به روز و رو به آینده کنید و به جای فحاشی و پروراندن آرزوی پست و مقام در یک جمهوری آرمانی، با خواست مردم همراه شوید، والا چرخ نیلوفری میگردد و دوباره سر شما بیکلاه خواهد ماند. زمان، زمان بازاندیشی و بیان حرفهای تازه است. کسی با هتاکی به جایی نرسید، امروز که مردم ایران از هر هتاک فحاشی که بر بالای منبر کهنه و نو افاضه کند، بیزار است. به جای فحاشی، به اصول دموکراسی تمکین کنید و هر انتخابی را به فردای آزادی و ملت ایران در انتخاباتی آزاد بسپارید. آویختن به اسلامیستهای اطلاحطلب نیز دردی دوا نخواهد کرد. اینان چنانچه به حکومت بازگردند، نه با حمایت مردم که با زدوبند با مقام عظمای ولایت بوده است و بنابراین انسداد سیاسی سرجای خود خواهد بود. حکومت دیگر قادر به ساخت و پرداخت دوم خرداد دیگری نخواهد بود، حتی اگر موسوی را کاندیدای ریاست جمهوری آینده کند که موسوی از ابتدا بهانه مردمی دربند برای بیان مخالفت خود بود. حال بگذار خاتمی برای بازنگه داشتن روزنههای اصلاحطلبی، در پستوی دماوند سر تعظیم به رأی ولایی فرود آورد، با ملت به جان رسیده و از اصلاحطلبان گذشته چه میکند؟
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود بیکران خدمت ایرانی نازنینم و سپاس فراوان برای این نوشتار پر محتوا که بخش مهم آن برای من آنست که به همه یادآوری می کند که بر خلاف دو سال و خورده ای صدارت مصدق که پر از ابهام باقی مانده، امروز عصر اینترنت است و همه اسناد و مدارک مهم در خیابانها و کوچه پس کوچه های جهان اینترنت بعنوان حافظه تاریخی ما برای همیشه برای ما و نسلهای آینده فعال است. با رجوع به نوشتارها و نظرات در اینترنت بویژه از خرداد ۸۸ تا به امروز در رابطه با جنبش سبز ملت ایران، تشخیص بین آپوزیسیون نماها و آپوزیسیون واقعی سخت آشکارتر شده است. بهرام مشیری که خود را یک نقد کننده شاهزاده می داند باید بفهمد که همه برنامه هایش بعنوان سند و مدرک در اینترنت ضبط شده و می شوند. آنچه او درباره پهلوی ها و شاهزاده نقد ارائه می کند مغلطه و تخریب است و نه نقد. وقتی به خاندان پهلوی و شاهزاده می رسد، بهرام مشیری اساس و اصول مبحث مغلطه و نقد را قربانی عقده و احساسات کور خود می کند که همیشه مختص ایدئولوگهاست، و همانطور معمولا مختص به آن عقب مانده ترین قشر جامعه است که از عقده های روانی رنج می برد. اگر بخاطر تکنولوژی فیلم و ویدئو و امروز اینترنت نبود چه بسا امروز دوران پهلوی را با موفقیت به دورانی کاملا زشت تر از وضع موجود به نسلهای جوان فروخته بودند!
July 08, 2012 11:19:00 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
عرفان عزیزم، از توجه تو دوست گرامی به نوشته های خودم، سپاس فراوان دارم. در مورد به خطر نینداختن خودت به شدت مراقبت کن. ایران آینده به وجود جوانانی فرهیخته مانند تو نیاز فراوان دارد، می دانی که مکالمات تلفنی و اس ام اس ها در ایران کنترل می شود. برای شکستن هرتابویی، باید هزینه داد و بررسی مسائل مربوط به ایران معاصر و تابوهای برآمده از چپ و اسلامی های انقلابی که، اولین هزینه اش مورد فحاشی قرار گرفتن است. اما وجه مثبت قضیه، عیان شدن عیار علمی مخالفان و حد ادب آنان است. من نیز در این میان از روش حزب مورد علاقه ام (حزب مشروطه ایران) و شاهزاده رضاپهلوی پیروی می کنم و راه مبارزه برای میهنم را ادامه خواهم داد.
شاد و برقرار باشی
پاینده ایران
July 08, 2012 08:43:49 AM
---------------------------
عرفان
استاد گرامی بنده همیشه لینک مقالات خوب و پر مایه را برای دوستان و اشنایان از طریق sms ارسال میکنم و خوشبختانه مقالات شما بخصوص *بازگشت به گذشته نه ممکن است و نه مطلوب* مورد تایید و توجه شان قرار گرفت امیدوارم این روند را ادامه دهید از شما بی نهایت سپاسگذارم
پاینده ایران
July 07, 2012 10:59:17 PM
---------------------------
عرفان
درود بر اقای زاهدی گرامی و استاد ایرانی گرامی
استاد گرامی نکته ای که ایشان مدام بر ان تاکید داشتند این بود که تا مدرکی معتبر برای اثبات جرم بدست نمیامد هیچگاه اقدام به دستگیری کسی نمیکردند و در این رابطه نمونه های زیادی را مثال زدند. ایشان گفتند که زمانی که حکومت نظامی اعلام شد شخصا از شاه فقید دستور ابلاغ شده که هیچگونه اسیبی به مردم نزنند و حتی اشاره میکرد که مثلا گاهی اوقات افراد به همکارانش فحاشی های بسیار زشت و زننده ای میکردند اما انها مجبور به خویشتن داری بودند او اوضاع سیاسی مملکت را در ان زمان بسیار پیچیده و حساس دانست و معتقد بود که دیکتاتوری به شاه فقید تحمیل شد البته دیکتاتوری نه به ان تعبیر و تعریفی که ما از دیکتاتورهای ظالم میشنویم . به هر روی مطالب بسیاری عنوان شد که مقدور نیست همه انچه گفته شد را اینجا بازگو کنم.
July 07, 2012 10:49:18 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوست گرامی، نازنین و عزیز، بهمن خان زاهدی
عنایت شما و دوستان به نوشته های اینجانب موجب کمال سپاس و خرسندی است. به امید آزادی ایران و حضور حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در خانه باستانی خویش ایران جاوید.
برقرار و پاینده باشید.
July 07, 2012 10:19:29 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت ایرانی عزیزم،
در مقابل 70 رای مثبت هفت رای منفی داده اند. این نشان از این دارد که 90 درصد از رای دهندگان مطلب شما را فهمیده اند و آن هفت نفر برای استادشان مشیری دست به فحاشی زدهاند. روی هم رفته بازندگان همان نوچههای چاله میدانی مشیری هستند.
متاسفانه یک هفته میباشد که بالاترین من را بخاطر مقالهای در باره شاهزاده زندانی کرده! و خودم نتوانستم در بالاترین مطلب شما را درج کنم. من فقط از بالاترین استفاده ابزاری میکنم و نه به مقالهای رای میدهم و نه کامنت کسی را در آنجا میخوانم. با خواندن کامنتهای که زیر مقاله شما گذاشتهاند این را متوجه شدم که دلیلی برای رد و نقد نوشته زیبای شما پیدا نکردهاند و فقط عربدهکشی میکنند که آن را هم از استادشان مشیری آموختهاند.
در ثانی استقبال از مقاله شما حداقل شش برابر از نوشتههای دیگر که در سامانه میگذاریم بیشتر است و این هم باعث افتخار دیگری برای سامانه حزب میباشد.
شاد و پیروز باشید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
July 07, 2012 10:07:08 PM
---------------------------
ایرانی
بهمن خان زاهدی با درود
زمانی در ابتدای انقلاب، بر اثر گفتن همین حرف ها، دوستی تهدید کرد که مرا به کمیته محل لو خواهد داد!، از آنروز تا امروز سال ها گذشته است، اما در تمام این سالیان، مبارزه در راه میهنم را فراموش نکرده ام. از آشنایی با شما و حضور در میان شما، خرسند و مفتخرم. لینک بالاترین را نیز تقدیم می دارم.
http://balatarin.com/permlink/2012/7/6/3079334
July 07, 2012 09:46:45 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت ایرانی عزیزم،
ما به فحاشحیهای دیگران عادت کردهایم. در سیاست باید پوستمان کُلفت شود. زمانیکه که منطق موجود نیست فحاشی میکنند. ولی ما برای اهدافمان باید صبور باشیم. آنان که به شما میگویند بچه ساواکی همان نوچههای آقای مشیری هستند که در منطق کم آوردهاند. لطفا لینک بالاترین را در اینجا لطف کنید و درج کنید که کمی به آنان بخندیم.
ارادتمند
بهمن زاهدی
July 07, 2012 09:31:40 PM
---------------------------
ایرانی
بخش 2: فکر می کنی چنانچه آزادی به معنای واقعی در ایران برقرار شود، این ها چه حرفی برای گفتن دارند؟، دقت کردی باز هم از تمام متن به همان بخش ساواکش چسبیده اند و من را فرزند یک ساواکی نامیده اند؟ خیلی راحت می توان وابستگی باندی و گروهی آنها را حدث زد. این مهم نیست، تنها در این میان به دلیل فحاشی به حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، من بسیار متأسف و خجلم و به همین دلیل از کلیه هموندان این حزب جلیل، شورای مرکزی و بهمن خان گرامی، از جانب فحاشان پوزش فراوان می طلبم. همچنین چون نوشته من موجب این اساعه ادب شده است، از جانب خود نیز عذر تقصیر دارم. باشد که قبول افتد.
July 07, 2012 09:06:16 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
بخش 1: کاوه جان، طبقه متوسط شهری، اکثریت مردمی را در تظاهرات 25 بهمن تشکیل می دهد که در آن روز با شکوه، جلوه ای از اعتراض مدنی را به نمایش گذاشت. اما با اعلام هدف موسوی در بازگشت به دوران طلایی امام راحل، به خانه رفت و دیگر به خیابان بازنگشت. البته، درمیان جمعیت توسعه نیافته فرهنگی در ایران، طیف های گوناگونی پیدا می شوند. به همین اظهار نظرها در بالاترین نگاه کن، کامنت گزاران تنها چند جمله از متن را فهمیده اند و ظاهرا" باقی متن انچنان برایشان سنگین بوده است که به آن نمی پردازند. این یعنی آب به لانه مورچگان ریختن.
July 07, 2012 09:04:18 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت ایرانی عزیزم،
در سیرک بالاترین میتواند هر کسی کامنتی بگذارد. مهم این است که همان افراد حداقل یک بار نوشته شما را باید بخوانند. همین که کمی آگاه شوند کافیست. وقت خود را صرف خواندن کامنتهای کلیشهای بالاترین نکنید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
July 07, 2012 09:04:09 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
متاسفانه متن فوق به سیرک بالاترین ارسال شده است و عده ای شناخته شده نیز مانند همیشه، اطاعلاتی به عنوان کامنت در زیر آن بهم بافته اند. همگان را به خردورزی، اندیشه و آگاهی دعوت می کنم. اسناد ساواک نیز مانند سایر اسناد منتشر شده از هر مرجعی، قابل بررسی نقادانه و تجزیه و تحلیل است. به زودی منتشر می شود زیرا با کنار رفتن جمهوری جهل و فساد زمینه انتشار آنها فراهم خواهد شد. آن وقت است که، اعدام های درون سازمانی گروه های چپ، شکنجه هایی که در بین اعضای این گروه ها وجود داشت، و سایر جنایاتی که به نام خلق و آزادی مرتکب شده اند، عیان خواهد شد. ابعاد جنایاتی که مدعیان راه مبارزه با آزادی مرتکب شده اند، شامل رفقای خودشان نیز می شود. در ضمن، مسئولیت کل این نوشته با من (نویسنده) است و حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در این میان، مسئولیتی ندارد. به فحاشان بالاترینی نیز پیشنهاد می کنم ابتدا متن را بخوانند
پاینده ایران
July 07, 2012 08:20:15 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به ایرانی گرامی
قرمودید منشور و اساسنامه حزب مشروطه ایران لیبرال دمکرات بیانگر خواستهای طبقه مدرن و متوسط شهری می باشد . پایان نقل قول
آیا منظورتان از طبقه مدرن و شهری همین طبقه ایست که امام را در ماه دیدند و سی و سه سال است که بر سر شاه و مصدق دعوا می کنند؟ لینک
http://www.youtube.com/watch?v=UAg_Hvix8zw
July 07, 2012 05:16:29 PM
---------------------------
کی گشتاسب
با همه کشورها پیشرفت می کنند دنبال جمهوری هستن اون وقت شما مثل عقب مونده ها ....
July 07, 2012 02:32:19 PM
---------------------------
عرفان
درود بر استاد ایرانی گرامی
استاد گرانقدر و فرهیخته ضمن سپاسگذاری از نوشتارهای جامع و شیواتان مایلم به عرضتان برسانم که در روزهای اخیر با شخصیت مهمی ملاقات داشتم و گفتگویمان 2 روز به طول انجامید ایشان جزو نیروهای ویژه ساواک بودند و از ان جهت که به صداقت و شرافت ایشان اطمینان قلبی داشتم ایشان را منبع خوبی برای پاسخ به سوالاتم دیدم. مسائلی را که ایشان بیان داشتند با لجن پراکنی هایی که ما نسل جوان مدام از این سو و ان سو میشنویم بسیار مغایرت داشت و با توجه به اشراف کاملشان به مسائل سیاسی تاریخی ان زمان مسائلی را مطرح کردند که بسیار تامل برانگیز بود. قطعا جعل سازی و لجن پراکنی ره بجایی نخواهد برد و تاریخ جوابی دندان شکن به انها خواهد داد. مشتاقانه انتظار دیدار شما و دگر دوستان در ان مکان مورد نظر را میکشم.
صبح ازادی نزدیک است . پاینده ایران
July 06, 2012 11:01:50 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود بر ایرانی گرامی،
تفاوت در انسانها خصلتی است طبیعی و انسانی، ریشهها اگر پیوند به هم داشته باشند انسانها هم بههم پیوند میخورند. ریشه اندیشه شما در انسانگرائیست که با انسانگرائی مانند داریوش همایون هماهنگی مخصوص بخود را دارا شده.
زیبایی نوشته شما تنها در این پیوند ریشهها خلاصه نمیشود، بلکه نشانگری از این میکند که اندیشه زنده است.
ارادتمند
بهمن زاهدی
زنده باد اندیشه مشروطه نوین ایران، و پاینده باشند دگراندیشهای این اندیشه
July 06, 2012 10:30:35 PM
---------------------------
ایرانی
بخش دوم: از ابراز لطفتان سپاس فراوان دارم و امیدوارم شایسته آن باشم. درضمن نه خسته عزیز، روزهای سختی در پیش روست که به میهن پرستانی همچون شما نیاز فراوان داریم. به زودی با به آغوش کشیدن ایرانی آزاد، خستگی از تن همه به در خواهد رفت.
پاینده ایران
July 06, 2012 03:30:03 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران
بهمن خان گرامی، دوست و سرور عزیزم
مسلما" تفاوت دانش، قلم و نگرش انسانی معلممان با من یکسان نیست، که او در اوج است و این حقیر در حضیض. اما امیدوارم بارقه ای ازعقلانیت و انسانیت آن شادروان، به قلم من رسیده باشد.
پاینده ایران
July 06, 2012 02:49:22 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
ایرانی عزیزم،
لذت خواندن مقالات شما، خستگی را از چهره من فراری میدهد. مقالات شما گرچه با نوشتههای معلممان تفاوتهای انسانی فراوانی دارد، ولی شوق خواندنش در من به همان صورت تبلور میزند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
July 06, 2012 02:24:20 PM
---------------------------
|