علی خامنه ای در نماز جمعه گذشته تهدید کرده بود که چنانچه آشوب ها نخوابد، دفعه بعد که برای امامت نماز جمعه بیاید، با زبان آشکار تری سخن خواهد گفت. آشکارا مشخص است که آشوب ها نخوابیده است و نخواهد خوابید. اینکه آشوبها فروکش کرده است دال بر خوابیدن آن نیست.
در انقلاب 57 از تقابل و کشتار مردم در 17 شهریور تا 22 بهمن چند ماهی طول کشید اما اگر کسی در سقوط شک داشت اما دیگر کسی شکی نداشت که تغییری بس بزرگ در راه است. در طی آن چندماه اعتراضات و اعتصابها و تظاهرات بارها تنوره کشید و بارها فروکش کرد اما روند شورشها در جهت تغییر همچنان برقرار ماند تا هدف بدست آمد.
مشکل علی خامنه ای و تندروهای حامی او بزرگتر از آن است که با اشتلم و کوتاه نیامدن حل شود. داریوش همایون در کتابها و مقالات خود بارها و بارها از کوتاهی رژیم پیشین در سرکوب مخالفان و بگیر و ببندها تاکید داشته است و گفته است که چنانچه این بگیر و ببندها به موقعش انجام میشد و اراده ماندن در شاه وجود میداشت انقلاب به احتمال قوی صورت نمی گرفت. بنظر میرسد که علی خامنه ای و وزارت اطلاعاتش نیز مثل من یکی از خوانندگان دائمی آثار داریوش همایون و تایید کننده غالب نظرات او باشند!
آنها در استراتژی های کلی دقیقا و مو به مو در از روی دست داریوش همایون نگاه میکنند و تلاش دارند به خیال خود در جاهایی که شاه «ضعف» داشت نقطه ضعفهای خود را بپوشانند؛
هرچقدر شاه نازکدل بود علی خامنه ای شمرگونه می نماید، هرقدر شاه از در آشتی در می آمد، خامنه ای از در قهرو غضب، هرقدر شاه با احترام با مردم سخن میگفت علی خامنه ای آنها را وقیحانه به سخیف ترین القاب از قبیل آشوب گر، خرابکار و قاتلانی به حساب می آورد که از آمریکا و انگلیس و اسرائیل هدایت می شوند. هرچقدر شاه از حقوق مردم و شنیدن صدای انقلاب سخن میگفت و دعوت به آرامش و شرکت در قدرت سیاسی و ساختن کشور میزد علی خامنه ای به همان اندازه در جهت مخالف دندان نشان میدهد و مخالفان را بجای دلجویی و دعوت به شرکت در قدرت، به بند میکشد و سرکوب میکند و خط و نشان میکشد و توهین و تحقیر میکند. واقعا خیال میکند که استبداد هرچه خشن تر و عریان تر تاثیرش بیشتر!
باید علی خامنه ای را از اشتباه بیرون آورد. او کدو را ندیده است. کدویی که داریوش همایون نیز در نوشته هایش به آن اشاره داشت و آن همان هویجی است که در کنار چوب قرار میدهد. به نظر او شاه میبایست در کنار بگیر و ببندها، از راههای مناسب تر بدون فرصت سوزی ترتیب انتقال قدرت بیشتر به مردم را حتا زودتر و از سالهای 1348 ببعد فراهم می آورد. داریوش همایون البته چوب را نشان میدهد اما هویج را نیز ضرروی میداند و عقیده داراد که گسستن بندهای آزادی های سیاسی و فضای باز سیاسی بیان بدون کنترل لازم از عواملی بود که رژیم پیشین را زمین زد. به عبارت دیگر، او تنها اقتدار را توصیه نمی کند بلکه اقتدار را در صورتی مفید می یابد که جامعه نیز همزمان در گرداندن چرخهای دولت شریک شود. به نظر او شاه می بایست بندهای راه آزادی را اندک اندک باید شل میکرد تا جامعه فرصت هضم تدریجی آزادی همراه با مسئولیت را بیابد. این امری بود که شاه نیز قلبا مایل به آن بود و ابدا تمایل نداشت که سیستم را به همان صورت اقتدار گرایانه به فرزندش بسپارد و میخواست نقطه پایانی بر استبداد در ایران بنهد و نامی نیک از خود بجای گذارد. شاید علت بسیاری از عجله ها و در نتیجه بی برنامگی ها و بهمریختگی های دولتهای قبل از انقلاب ناشی از همین عجله او با توجه به آگاهی از مرگ زود هنگامش بود.
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت «کدویی» دیگر است و آن اینکه مردم ایران تجربه نکردند که اگر رژیم پیشین سرکوب عریان میکرد و شاه نیز مانند خامنه ای به اشتلم می پرداخت و بگیر و ببند میکرد چه اتفاقی رخ میداد! رسیدن به این تجربه با شورش سال 57 در نیروی هوایی ناکام ماند. مضافا به آنکه در رژیم پیشین نیز اراده انجام آن نبود. حال ببینیم که آیا سیاست سرکوب عریان و چکمه های آهنین خامنه ای نتیجه میدهد یا خیر.
البته چنانچه خامنه ای هم و غم اش گذار از «جمهوری اسلامی» به «حکومت اسلامی» که خود خلیفه و رهبر عرفی و شرعی آن باشد، آنچانکه در این راه دست از جان نیز شسته باشد باید گفت که تابحال تمامی قدم ها را در راه این «قمار» درست برداشته است. درست برداشتن قدم ها و تایید این عمل او کاملا با مقوله «قمار» دمساز است. یعنی این یک قمار است که در آن امکان برد خامنه ای به برداشت بسیاری از ناظران بسیار ناچیز است. اما سوال اینجاست که آیا ارزش آنرا داشت؟ به ریسک اش می ارزید. آیا حکومت اسلامی او در پی این سرکوب واقعا دستیافتنی است؟ آنهم برای مردمی که ضدیت با ظواهر اسلام از سر و روی شان میریزد و سی سال «نهی از منکر» با لشگری از نیروی انتظامی و باتوم و کتک و لگد نتوانسته یک شوید موی زنها را به زیر روسری براند هیچ، آن موها امروز تا پاچه آقا نیز بالا رفته است.
آیا واقعا علی خامنه ای به حکومت اسلامی اعتقاد دارد؟ من شکی ندارم که او چنین اعتقادی ندارد. پس چرا هزینه ای چنین گران را متحمل میشود و دست به ریسکی چنین خطرناک میزند که امکان برد آن کم است؟ دلیل این رویکرد او را در مطالب پیشین نیز آورده ام؛ ترس!
او ترس دارد که با رئیس جمهور شدن فرد دیگری بجز احمدی نژاد اهرمهای قدرت را از دست بدهد و شرایط زیر و رو شدن جمهوری اسلامی فراهم آید که ترسش چندان بیجا هم نیست. هرچند موسوی نیز در نابکاری های ده سال اول این رژیم شریک بود و به همین دلیل نیز صلاحیتش تایید شد اما شرکت عظیم مردم در فعل و انفعالات انتخابات و نگاه به موسوی به مثابه یک ابزار تغییر و نتایج احتمالی حاصله از این نوع نگاه جامعه به انتخابات زنگ خطر را در گوش خامنه ای و گروهش به صدا در آورد. خامنه ای دریافت که رای کوبنده که مردم به موسوی دادند نه تنها یک نه به احمدی نژاد است، بلکه مشت محکمی به دهان خود خامنه ای است که تمامی اعمال احمدی نژاد را هدایت میکردم. چنین آرایی بناچار در میرحسین تغییرات ماهوی از همان نوعی بوجود می آورد که در خاتمی بوجود آورد. خاتمی نیز قرار نبود آن بشود که در پایان شد. و این همان است که خامنه ای از آن بیم داشت. یک چنین میرحسینی از نظر خامنه ای به اندازه کافی محتاط و جان دوست نبود و بهانه های کمتری برای مقاومت در مقابل مردم میداشت و ممکن بود شرایطی فراهم بیاید که سیل اگر نه میرحسین، اما خامنه ای را بهمراه سایر عوامل سرکوب سی ساله با خود ببرد. لذا خامنه ای ترجیح داد که از بالای سر مردم خود برای موسوی و امر ریاست جمهوری تصمیم بگیرد. که البته نه او و نه موسوی و نه حتا مردمی که این روزها بیرون ریخته اند نمیدانستند که در اثر این تصمیم چه اوضاعی پیش خواهد آمد که اگر خامنه ای میدانست که چه وقایعی ممکن است در اثر این قمار رخ بدهد از آغاز نیز صلاحیت موسوی و بخصوص کروبی را برای نامزدی ریاست جمهوری تایید نمی کرد.
اما میرحسین موسوی اگر در نبرد خود با خامنه ای پیروز شود، بناچار باید سرباز راه دمکراسی مردمانی شود که او را حتا برغم خواست خود برای این مهم برگزید اند. او از جنسی و ماهیتی دیگر شده است که با یک ماه قبل خود نیز تفاوت دارد. او میداند که اگر در این راه پیروز شود، مردم را هم در پشت سر خود برای حمایت، و هم در مقابل خود برای برآورده کردن مطالبات شان خواهد داشت. او یا باید به راه مردم برود و یا بناچار باید در مقابل این مردم بایستد. و جامعه ای که یک بار شاه و بار دیگر علی خامنه ای را به سه سوت سرنگون کرده است برایش کله پا کردن میرحسین موسوی بس آسان است و این امری نیست که از دید موسوی آدمی پنهان بماند.
***
حال بار دیگر سوال را مطرح میکنیم؛ آیا سرکوب عریان و خونریزی، همان که شاه به آن دست نیازید، میتواند این بار علی خامنه ای و حکومتش را از سقوط مصون بدارد و ادامه حکومتش را تضمین کند؟
پاسخ این است که در یک جامعه هدفمند، در اثر سخت ترین سرکوب ها ممکن است که در مقاطعی جامعه بهت زده شود و عقب نشینی کند اما تجربه تمامی انقلابات نشان داده است که پس از چندی که مردم ترس تازه را هضم کرده و فرو دادند، دوباره خود را با شرایط جدید و سرکوب های عمیق وفق داده و در مقابل آن واکسینه میشوند و عامل ترس از میان میرود و جامعه دوباره به جوشش در خواهد آمد.
نمیشود که شما جامعه ای هدفمند داشته باشید که مردم بدانند که چه چیزهایی را نمیخواهند و چه چیزهایی میخواهند و برای بدست آوردنش حاضر به دادن هزینه باشند و بازهم بر خلاف نظر آنها عمل کنید و انتظار داشته باشید که سرکوب تان در دراز مدت نتیجه خود را حفظ کند. این همان کدویی است که خامنه ای نمی تواند در قضیه سرکوب ببیند.
اگر در عربستان سعودی و مصر و سوریه و اردن هاشمی شاهد طغیان مردم نیستیم تنها بخاطر سرکوب خشن نیست بلکه یک عامل بزرگ آن این است که مردم این کشورها بر خلاف مردم ایران با حکومت شان مشکلی ندارند و اشکال چندانی در حکومت استبدادی نمی بینند! آنها حکومت شان را از این رو درک میکنند که میدانند که اگر خودشان نیز قدرت را بدست داشتند بازهم دمکراسی را نظام مناسب مردم خود و فرهنگ شان نمی یافتند. مثلا چنانچه در همین عربستان سعودی انتخابات آزاد برقرار کنید نظامی بمراتب سهمگین تر از طالبان توسط مردم انتخاب خواهد شد و از همین روست که دنیای غرب چشم بر سرکوب ها و مسائل حقوق بشری در عربستان سعودی می بندد.
نتیجه اینکه تفاوتی نمیکند که خامنه ای تا چه حد در امر سرکوب پرتوان است و تا چه حد چهره ای خشن از خود بروز میدهد، او دیگر به راهی افتاده است که با هر قدمی که بر میدارد بر اشتباهات پیشین خود می افزاید و کار را بر ماندگاری جمهوری اسلامی و از آن بدتر بر خود ناگوار تر می کند. جامعه ی هفتاد میلیونی را نمیتوان بر خلاف میل شان به اراده چند نفر سرکرده کنترل کرد. بخصوص مردمی مانند مردم لج باز ما که حتا در زندگی خصوصی و خانوادگی نیز ابایی از دادن هزینه های هنگفت بر سر به کرسی نشاندن حرف شان ندارند.
ترس مردم ریخته است و این آغاز پایان است. دولت احمدی نژاد، همان که مردم را از آمدنش میترساندند که به دکتر معین رای بدهید اگرنه.... آمد و «بد» اش را هم دیدیم و خود را در مقابلش واکسینه کردیم و راه زدن اش را یافتیم و به این حقارتش انداختیم. دیر نیست که بقیه اش را نیز چون خس و خاشاک از میان برداریم.
لذا مهم نیست که این هفته علی خامنه ای یا دیگری در نماز جمعه چه تهدیدی خواهد کرد و چه اشتلمی خواهد کرد. مهم نیست که برگ آخر که همانا به رگبار بستن مردم باشد را نیز بر زمین بزنند. مردم دیگر ترسی ندارند. استفاده از رگبار مسلسلها در خیابانها دیگر استفاده از باتوم نیست و نیروی سرکوب در ایرانی جماعت از نوعی نیست که چنین چیزی را تاب بیاورد و به احتمال قوی سر تفنگها به طرف رژیم گرفته خواهد شد. این را رژیم میداند و بعید بنظر میرسد که چنین حماقتی بکند. اما اگر هم کرد قبر خود را حفر کرده است.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|