9 سال پیش که هنوز اینترنت نیامده بود و در روزنامه نیمروز چاپ لندن مطلب مینوشتم، یکی از مسائلی را که به آن پرداختم نظریه «کشاکش تمدنها» اثر «ساموئل هانتینگتون» بود و من آنرا به دلایلی رد میکردم.
همان زمان محمد خاتمی نیز در مقابل ساموئل هانتینگتون با شعار «گفتگوی تمدنها» به میدان آمده بود. هدف رژیم از این شعار جا انداختن شیوه حکومتی خود بعنوان یکی از شیوه های فرموله شده و معقول حکومت در میان حکومتهای جهان بود که اوایل کار از جانب جهانیان تحویل گرفته شد اما این شیوه حکومتی در چریان اعتراضات 18 تیر 78 در ایران از سوی مردم سیلی خورد و جمهوری اسلامی فهمید که با این ترفند نمی تواند خود را به مردم بقبولاند. ناطق نوری در آن برهه حرف جالبی زد. او پس از وقایع 18 تیر در آن سال میگفت قرار بر این بود که مردم زندگی شان را بکنند و ما حکومت مان را بکنیم نه این که مردم به پایه های حکومت حمله ببرند و بخواهند آنرا بر بیاندازند.
باری، در آن زمان من اصلا نظریه خاتمی را منطقی و قابل طرح نیافتم. گفتگوی تمدنها نمیتواند وجود داشته باشد و «تمدن اسلامی» و «تمدن غربی» در عمل بجز در حالت «کشاکش» نمیتوانند وجود داشته باشند.
اما ایرادی که به نوشته هانتینگتون می گرفتم این بود که او تصور کرده بود که اولا اسلام یک «تمدن تاثیر گذار در زمان حاضر» است و ثانیا اسلام در زمان حاضر را میتوان پدیده ای دارای ریشه های سترگ تصور کرد که آن ریشه ها تاب مقاومت در مقابل وزش طوفان اینترنت و رسانه های ارتباطی را که حاوی اندیشه تمدن غربی است را دارد.
اگر وسیله ای ارتباطی از قبیل رسانه های عمومی و اینترنت و ماهواره ها در میان نبود و امکان رد و بدل کردن اطلاعات وجود نمیداشت، سخن هانتینگتون میتوانست کاربرد داشته باشد و حتا مثلا برخورد طالبان با آمریکا در عراق و افغانستان و پاکستان و پیشروی اسلام در کشوری مانند مصر که روزبروز تعداد خانمهای محجبه ساکن قاهره بیشتر میشود، و یا برخوردهای نظامی و چریکی مسلمانان با حکومتها در هند و چین و سایر مکانها را میشد دلیلی بر صحت نظر هانتینگتون گرفت.
اما آنچه را که نباید از نظر دور داشت، «موضوعی» بودن و موقتی بودن این پدیده است. بدین ترتیب که آنچه که در عراق و افغانستان و چین میگذرد، «موضوع نبرد هویتی» است و مردمان برای بدست آوردن هویت و استقلال شخصیت شان نبرد میکنند. اما پس از آنکه به این هدف رسیدند، پایان بخش «موقتی» قضیه شروع شده و تازه نبرد از درون این «تمدن اسلامی» با خودش آغاز میشود. طلایه داران این «نبرد درون» وبلاگ نویسان این کشورها هستند.
نمونه های «تمدنهای اسلامی» رو به زوال
در باره انقلاب سال 57 ایران باید گفت که این انقلاب، انقلابی برای بازیافت «هویت اسلامی» مردم ایران نبود چرا که ما اصولا به چنین هویتی اعتقاد نداشتیم و کسی حاضر نبود برای اسلام به خیابانها بیاید بلکه مردم برای کسب آزادی سیاسی و دمکراسی که اتفاقا با اسلام مغایرت دارد به میدان آمدند فقط سلاح مقاومت را اشتباها اسلام انتخاب کردند.
اگرچه ما ایرانیان خود میدانیم که اسلام را بهانه قرار دادیم و انقلاب کردیم اما در عین حال با غلفتهای مان مغلوب دغلهای حکومتگرانی شدیم که با همان ترفند «سلاح اسلام» سر ما را کوبیدند. ولی کدام ایرانی آگاه و دانایی وجود دارد که در ایران و در میان مردمان زندگی کرده و عقیده نداشته باشد که ما ایرانیان در باطن، حتا اگر به اسلام اعتقاد داشته باشیم اما حکومت اسلامی را هرگز قبول نداشته ایم و به جدایی دین از حکومت و سیاست اعتقاد داریم.
اما انقلاب 57 ایران، تاثیر عمیقی بر مردمان سایر کشورهای مسلمان نهاد که مسلمانی شان به شل و ولی ایرانیان نبود و از درون خود مسلمان دوآتشه بودند. آنها هرگز مانند ایرانیان به اسلام بعنوان یک وسیله برای انقلاب نگاه نمیکردند بلکه واقعا اسلام هدف زندگی شان بود. با نگاه به همینها بود که ساموئل هانتینگتون از کشاکش تمدنها سخن گفت.
و حالا سوال این است که کدام تمدن؟ طالبان افغانستان که عمرش به دو دهه نمیرسد کجایش تمدن به حساب می آید؟ اینکه معنای تمدن با تاریخ چندصد ساله یا چند هزار ساله یک کشور یا یک فرهنگ تعریف میشود یک امر است، اما اینکه یک «تمدن اسلامی» دارای آن هویت و استحکام یک «تمدن غربی» باشد که بتواند با آن در بیافتد یک امر دیگر.
«صحنه کشاکش واقعی تمدنها» نه در میدان نبرد بمبها و موشکها و حملات انتحاری و تروریستی بلکه در «کشاکش اندیشه ها در صحنه اینترنت و رسانه ها» بوجود خواهد آمد. یعنی صحنه نبرد واقعی تمدنها به آن معنا که هانتینگتون در نظر دارد به رسانه و اینترنت منتقل خواهد شد و در این نبرد، با رسیدن «مهمات و پشتیبانی» فکر و اندیشه و آزادی این جریان، مسلم است که کدام «تمدن» است که شکست خواهد خورد. این «تمدن اسلامی» چیزی در مقابل اندیشه و نگاه زندگی غربی ندارد که عرضه کند و قافیه را از همین حالا باخته است.
از همین رو میتوان گفت که صحنه نبرد تمدنها از همین حالا از مرزهای سرزمینها به صحنه مجازی اینترنت منتقل شده است و بازیگران آن نیز نه فسیلهای دو طرف که نوجوانان و جوانان هستند. در این سرزمین بدون مرز و بی نهایت، انسانها از یکدیگر جدا نیستند و به هم خواهند پیوست و شاید مطابق یک تئوری «تکامل اجتماعی-دیجیتالی» از نوع داروینیسم اجتماعی، چند نسل دیگر، اینها همه تمدنی یکسان خواهند داشت؛ مخلوطی برآمد فرهنگها و تمدنها؛ از ژاپنی چینی و هندو بگیر تا ایرانی و عرب و اروپایی و آمریکایی و آمریکای لاتین و آسیایی. این مردمان جوان هرآنچه را که از این تمدنها به درد زندگی بخورد را می چینند و بقیه اش را به زباله دانی تاریخ می سپارند.
برگردیم به بحث هانتینگتون، هرچند ایران و مردم آن که به اسلام و حکومت اسلامی دارند سیلی میزنند مثال خوبی برای نهادن در مقابل ساموئل هانتینگتون است که ببین، تمدن اسلامی مورد نظر تو دارد از میان میرود. (بی چادر گشتن و شرکت در مهمانی و پارتی که زن ها بدون حجاب با مردها دست میدهند و میرقصند چیزی بجز سیلی به اسلامی که ساموئل هانتینگتون و سران حکومت اسلامی و طالبان در نظر دارند نیست. و اسلام آنهاست که در محاسبات «تمدنها» به حساب آمده است نه اسلام این جماعت رقصنده که سفره حضرت عباس هم همزمان می اندازند).
اما این نگارنده از عرضه کردن ایران در مقابل ساموئل هانتینگتون میگذرد و به افغانستان اشاره میکند. افغانستان واقعا کشوری است که مردمان آن از همان مسلمانان دو آتشه هستند. در افغانستان نگاهی به فعالیت زنان و ان جی او ها بیاندازید، نگاهی به وبلاگ نویسان و موضوعات مورد نظر آنها بیاندازید، نگاهی به عربستان سعودی و فعالیت و جنبش های زنان و وبلاگ نویسانش بیاندازید (چندی پیش بود که عکسی از زنان بی حجاب عربستان سعودی را در این وبلاگ درج کردم و نوشتم برای کشوری که زن حق رانندگی ندارد دیدن این صحنه حقیقتا حیرت آور است. و این صحنه را مگر چیزی بجز تمدن غربی در این زنان بوجود آورده است؟ مگر نامی بجز شکست «تمدن اسلامی» در مقابل «تمدن غربی» که فعلا تمدن غالب جهانی است بر این واقعه و وقایع مشابهی که در سالهای آینده روی خواهد داد میتوان نهاد؟).
تمامی این «سرچشمه» ها میرود که در صحنه «کشاکش تمدنها در اینترنت» در آینده تبدیل به رودها و سیلابهایی شود که اسلام و «تمدن اسلامی» و «حکومت اسلامی» را از درون خواهد خورد و چیزی بجز یک «فولکلور» و فرهنگ ظاهری از آن باقی نخواهد ماند که تنها به هنگام عقد عروس و داماد و یا بخاک سپاری مرده ها از آن استفاده شود. مثل فرهنگ رقص و شادی است که هر ملتی رقص و آهنگ مخصوص خود را دارد و این رقص و فرهنگ چون در «کشاکش» با تمدن غربی یا بهتر بگویم «تمدن عقلی و منطقی» قرار ندارد پایدار خواهد ماند. اما «تمدن» سنگسار، اعدام، شکنجه، قطع دست و پا، گردن زدن، زنجیر و قمه زدن و این گونه مراسم شکی نیست که در این نبرد به گوشه ای جارو و فراموش خواهد شد و بعنوان خاطره ای تلخ از آن یاد خواهد شد.
برنده «کشاکش تمدنها» همان جوانان و نوجوانانی هستند که در سراسر جهان در اینترنت مشغول چت کردن هستند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|