به پلکانهای معروف تخت جمشید که مینگری، اولین سازمان ملل جهان در دروازه ملل را تشخیص میدهی، هیئت نمایندگی پارتیها، هیئت نمایندگی مصریها، نمایندگان بلخیها، آسه کرتیها، ارمنیها، سکاها، سوریها، لیدیاییها، سغدیها، ایونیها، کابادوکیهها و همه همه در دنیای باستان. تحفه و پیش کش آوردهاند برای شاهان جهان، که بردهداری را برانداختند، که دشمن دیو دروغ بودند، که صلح و شادی و آرامش را برای همگان به ارمغان آورده بودند. جاویدانگان، دست در دست ملل تابعه، ایشان را به حضور شاه جهان میبردند تا مراتب قدردانی خویش نثار کنند بر آنانکه، جهانبانی و مردمداری شیوه و آیینشان بود. شاهانی رهاننده بردگان از یوغ بخت النصر، شاهانی که جهان دیگر هرگز به خود ندید، و نخواهد دید.
***
به نام خداوندی که جهان را آفرید، و انسان را آفرید، و داریوش را شاه کرد و به سلطنت مملکتی رساند که بزرگ است و مردان و اسپان خوب دارد.(1)
فاجعه جمهوری جهل و فساد، فاجعهای تام و تمام است. فاجعهای سی و چند ساله، که نه تنها اساس ایران هزاران ساله را به مخاطره انداخته است، فرصت طلبانی کینه جو را نیز به وادی بیان لاطاعلاتی انداخته است که آن سرش وصل به عقدههای فروخورده سالیان است. عقدههایی که روزی از آبشخور ناسالم بهشت کمونیستی تغذیه مینمود امروز با باز تعریفی دوباره از واژگان از مد افتاده خود، سعی در به روز نمودن جعلیاتی دارد، که در قاموس ایرانی جایی ندارد. دم از بررسی راسیونال همه چیز میزند، اما طبعا" راسیونالی که با انگیزههای ظاهری و باطنی او همخوانی داشته باشد. جایی که صدها استاد ایران شناس و دهها کرسی ایرانشناسی در معتبرترین دانشگاههای دنیا وجود دارد، مقداری شعار را با پسوند شونیسم و پیشوند فاشیسم، روانه دکانهای پنج زاری نگاری اینترنتی میکند و هیهات، راسونالیزم است که از افاضههایشان میریزد و سرازیر است. تاریخ ایران باستان، اتفاقا" تاریخی نیست که بدست شاهان و یا حتی ایرانیان نگاشته شده باشد، که هرکه از راه رسید، در اولین قدم، کتابخانههای ایران را سوزاند. روایت است زمانی که تازیان بر ایران دست یافتند، تنها در یکی از کتابخانهها سه ملیون جلد کتاب موجود بود که همه بدست تازیان بیابانگرد سوزانده شد. راستی پیش از او اسکندر گجسته آمده بود، در کتابهای تاریخنگاران یونانی ثبت است که آن دائم الخمر عیاش، علوم ایرانیان را به یونانی ترجمه کرد، سپس ترجمهها را با خود برد و نسخه اصل را سوزاند و اینگونه دانش ایرانیان به سرقت رفت و به نام یونانیان به دنیا عرضه شد، این واقعیتی است که نه ما، بلکه مورخین یونانی ثبت نمودهاند و لابد محض دلخوشی ما نبوده است.
منم، داریوش شاه، پسر ویشتاسب، یک هخامنشی، شاه شاهان، من اکنون شاهم در پارس. داریوش شاه میگوید پدرم ویشتاسب است، پدر ویشتاسب آرشام است، پدر آرشام آریارمنه بود. پدر آریارمنه چیش پش بود، پدر چیش پش هخامنش بود. داریوش شاه گوید از این روی ما خود را هخامنشی مینامیم. ما از دیرباز نژاده بودهایم. از دیرباز خاندان ما شاهی بود. داریوش شاه گوید، هشت تن از خاندان ما پیش از این شاه بودهاند، من نهمین شاه هستم.
کتابها سوختند، اما هویت ایرانی و تاریخ پرشکوه و جلال آن، در سینه مردمان این فلات کهن، نقش بست و کوهها جایگاه نگارههایی شد که از پس اعصار و قرون، حقایقی را در اختیار ما میگذارد، حقایقی ناب از زبان نیاکانی نژاده، سکوتی هزار ساله، از پس فریادی نشسته بر دل سنگی، در هزار توی تاریخ پیچید، داریوش شاه گوید، من بد خشم نیستم، حتی وقتی خشم مرا بر میانگیزد، آنرا فرو مینشانم. آری، فریادی اصیل، نقر شده بر دل سنگ در گنجنامه همدان، گنجی کهن از دنیای باستان، از کهن دیار راستان، از مرز مهر، از ایران.
از گردش ایام و بازی روزگار، فریادهای پیجیده در سنگ را در 1802، معلمی در گوتینگن آلمان به نام گئورگ فریدریش گروته فند، آزاد ساخت و از آن پس بود که گنجهای مانده در گنجنامه لب به سخن گشودند و گفتند آنچه را که امروز هم مایه خشم دشمنان ایران است. معلم آلمانی در یک شرط بندی با دوستش، که منشی کتابخانه سلطنتی بود، مدعی بود که خواهد توانست خطی را بدون آنکه با الفبایش آشنا باشد بخواند، او برای شروع کار متن کوچکی از تخت جمشید را انتخاب کرد، و آنگاه که نشانهای میخی نگاره، لب گشودند، ندای قرون شنیده شد. داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسب هخامنشی، که این تچر (کاخ) را ساخت. و آنگاه که کاوشها به همت ایران شناسان شرق و غرب عالم آغازیدن گرفت، پارس دیگر تنها نام ایران نبود.
در سالهای 1933 و 1934، ضمن حفریات تخت جمشید، پایتخت امپراتوری پارس، در دیوار استحکامات، چندین هزار لوح گلی با متنهایی به خط میخی، به دست آمد. این لوحها در زمان فرمانروایی داریوش بزرگ، نوشته شده بود و تاریخ آنها سیزدهمین تا بیست و هشتمین سال فرمان روایی داریوش، یعنی از سال 509 تا 494 پ.م را در بر میگیرد. این مجموعه تنها بخش کوچکی است از بایگانی شاهی. لوحها به صورت خام نگهداری میشد، اما وقتی آن عیاش یونانی در سال 220 پیش از میلاد پس از شکست آریوبرزن و تسخیر تخت جمشید، مجموعه کاخها را به آتش کشید، در حالی که تعداد نامشخصی از لوحها برای همیشه نابود شد، بخش بازمانده در لهیب آتش بزرگ پخته شد و برای ما محفوظ ماند. لوحهای موجود، مربوط به سرزمین اصلی هخامنشیان و سایر بلاد ایران است. این الواح، از نظر تاریخی بینظیراند، تنها سند زنده و محفوظ مانده از تاریخ این ملک هستند، والا شناخت ما از ایران تنها از راه مورخین یونانی که مشهورترینشان هرودوت است میباشد. با این لوحها، برای اولین بار به سرچشمهای غنی از منابع دست اول بر میخوریم، منابعی آکنده از یادداشتهای دیوانی موثق، مورخ به هنگام استفاده از این منابع، هرگز نگران نیست که مثلا" به ملاحظات سیاسی در منبعی تقلب شده باشد، همچنین این لوحها اطلاعات لازم برای پاسخ به پرسشهای زیادی را در دسترس قرار میدهد. اطلاعات ذی قیمتی نه تنها درباره مسائل دیوانی، بل درباره محیط، شیوه زیست و زندگی روزمره مردم، مزدها و اقدامات پوششهای تأمین اجتماعی، موقعیت زن، دین و آیین و رفتار مذهبی-فرهنگی و همچنین جغرافیا و اقتصاد. مورخ به هنگام بررسی این سندها، پیوسته شگفت زده درمییابد که امپراتوری ایران باستان تا چه حد سازمان یافته و از بسیاری جهات "مدرن" بوده است. از برابری حقوق مادی و معنوی زنان و مردان، تا تأمین اجتماعی، نظام پولی و مالی مدون بر اساس خزانهداری، رئسای زن و کارمندان مرد زیر دست آنان، مرخصیهای زایمان برای زنان و صدها حمایت احتماعی مدرن دیگر که تنها چند دهه است غرب متمدن به آن دست یافته است. حال این اسناد دست اول، شناخت و درک دیگرگون از ایران، به ایران شناسان ارائه داد. شرط بندی معلمی از دیار ژرمنها، راز سدههای دور را رمزگشایی کرد و کشفیات تخت جمشید، شناختی غیر هرودوتی و مستند را به دست داد. الواح از سازمان اداری بینظیری پرده برداشت که کمتر در تاریخ جهان دیده شده است. نظامی بدون برده، با دستمزدها، سیستمهای حمایتی و نظام مالیاتگیری دقیق و عادلانه. به پلکانهای معروف تخت جمشید که مینگری، اولین سازمان ملل جهان در دروازه ملل را تشخیص میدهی، هیئت نمایندگی پارتیها، هیئت نمایندگی مصریها، نمایندگان بلخیها، آسه کرتیها، ارمنیها، سکاها، سوریها، لیدیاییها، سغدیها، ایونیها، کابادوکیهها و همه همه در دنیای باستان. تحفه و پیش کش آوردهاند برای شاهان جهان، که بردهداری را برانداختند، که دشمن دیو دروغ بودند، که صلح و شادی و آرامش را برای همگان به ارمغان آورده بودند. جاویدانگان، دست در دست ملل تابعه، ایشان را به حضور شاه جهان میبردند تا مراتب قدردانی خویش نثار کنند بر آنانکه، جهانبانی و مردمداری شیوه و آیینشان بود. شاهانی رهاننده بردگان از یوغ بخت النصر، شاهانی که جهان دیگر هرگز به خود ندید، و نخواهد دید.
به خواست اهورامزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رویگردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حقکشی در رنج باشد، همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آن چرا که درست است من آن را دوست دارم. من دوست و برده دروغ نیستم، من بد خشم نیستم، حتی وقتی خشم مرا بر میانگیزد، آن را فرو مینشانم، من سخت بر هوس خود فرمان روا هستم.
این است بخشی از معتقدات داریوش که خود در سنگ نبشتهاش اعلام میکند. چنین بیانیهای از زبان یک شاه، در سده ششم پیش از میلاد به معجزه میماند. از بررسی دقیق لوحهای دیوانی تخت جمشید چنین نتیجه میگیریم که داریوش واقعا" هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است. این لوحها میگویند که در نظام او حتی کودکان خردسال، از پوشش خدمات حمایت اجتماعی بهره میگرفتند، دستمزد کارگران در اساس نظام منظبط مهارت و سن طبقهبندی میشده، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و حق اولاد استفاده میکردهاند، دستمزد کارگرانی که حقوق کمتری داشتهاند، با جیرههای ويژهای ترمیم میشده تا گذران زندگیشان آسوده باشد، فوقالعاده سختی کار و بیماری پرداخت میشده، حقوق زن و مرد برابر بوده و زنان میتوانستند کار نیمه وقت انتخاب کنند. این همه تأمین احتماعی که لوحهای هخامنشی گواه آن است، برای سده ششم پیش از میلاد دور از انتظار است. چنین رفتاری که فقط میتوان آن را مترقی خواند، نیازمند ادراک و دور نگری بی پایان است.(2)
امروز تخته بندان منافع باندی و فرویب خوردگان فاشیزم قومی، به هر تخته پارهای آویزان میشوند برای تکه نانی و اندک قدرتی. تاریخ مسلم و حقایق ثبت شده که نتیجه هزاران ساعت کار اساتید ایران شناس برجسته از سرتاسر عالم است، تبدیل به نقاط تاریکی میشوند که لابد از شوینیسم فارس! ناشی شده است. هویت ملی و تاریخ افتخارات این سرزمین، از سویی مورد تهاجم گروههای شوینیست قومی قرار گرفته و از دیگر سو، جمهوری جهل و فساد در تلاشی طولانی، به دنبال جایگزینی هویت اسلامی با آن است، اما ذهی خیال باطل. درخت تنومند ایران جاوید که ریشه در عمق تاریخ دارد، به همراه پیوندهای ناگسستنی تک تک اهالی ایران، به حیات خود ادامه خواهد داد و در این میان تنها سایت بازتاب است که به همراه هویت طلبان قومی، ساخت تخت جمشید را به دوران پهلوی نسبت میدهد. اما امروز دشمن اصلی، نه هویت طلبان و فاشیستهای قومی هستند و نه جاعلان تاریخ که جعل خویش را به وارانه حقیقت، و حقیقت دیگران را وارانه جعلی معرفی میکنند، بلکه دشمن اصلی جمهوری جهل و فسادی است که فرصت در اختیار راهزنان فرهنگی قراداده است تا با سوء استفاده از شرایط موجود، اساس هدف خویش را در ضربه زدن به هویتملی ایرانی جستجو کنند. اما، بیشه از شیران خالی نیست، خیابانهای تهران امروز شاهد خیزشی دوباره بود، رستاخیز ملی دیگری در راه است، باید جاعلان کم سواد را رها کرد تا به پنج زاری نگاری خویش بپردازند و تمرکز را به اتفاقاتی داد که عنقریب آزادی به ارمغان خواهد آورد.
------------------------
1. سنگ نگاره گنج نامه همدان
2. از زبان داریوش، خانم پروفسور هایدماری کخ، ترجمه دکتر پرویز رجبی، چاپ نیک صفحه 345
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت ایرانی عزیزم،
نگران این افراد نباشید. اینها مانند کسانی دیگری در سایت ایرانگلوبال، از ایرانیها نفرت دارند و ایرانی هم نیستند. آنان میخواهند تاریخ ایران را آنطوری که جمهوریاسلامی به آنان تعلیم داده، ببینند. یکی در شهر دارماشتاد آلمان و دیگری در لاسوگاس امریکا به خوشگذارنی مشغول هستند و تمامی دغدغهشان این است که چگونه از جمهوریاسلامی برای مبارزه با ایرانیان پول گدایی کنند! (گدا به گدا رحمت به خدا)
حداقل این برای ما مشخص شده که فرهنگ اسلامی با ادب، اخلاق و انساندوستی هیچگونه رابطهای ندارد. مبارزه ما باید با جمهوریاسلامی که مرکزیت این ایرانستیزی و انسانستیزی میباشد متمرکز شود، اینها همان مردهخواران، پس افتادگان آخوندی بیش نیستند.
اگر هم کامنت اینها را گاهی وقتها آزاد میکنم فقط برای افشاگری ذات آنان میباشد و گرنه حرفی منطقی برای گفتن ندارند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
October 07, 2012 11:25:11 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
جناب آرین خانم پروفسور هاید ماری کخ مشهورترین ایران شناس معاصر آلمانی هستند. برای شما متاسفم. هم برای ادبیاتتان و هم برای دانش کمتان. شما یا ایرانی نیستید و یا جزو فاشیست های تجزیه طلبید. در هر صورت اهمیت شما برای ما با درج کامنت شما معین می شود تا همگان کامنت را با متن مقایسه کنند و تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
پاینده ایران
October 07, 2012 09:59:06 AM
---------------------------
آرین
هر چند این حکومتی که اسم خودش را گذاشته اسلامی فاقد صلاحیت است و فقط در نام اسلامی است اما
شما ها هم یک مشت آدم احمق و دلقکی بیشتر نیستید اگر کوروش کبیر و داریوش بزرگ سر خاک بیرون بیاورند از دست این چرندییات شما دوباره دق خواهند کرد و ننگ دارند که شما را هم وطن خود بدانند بابا شعار آنها مبارزه با دروغ بود کردار نیک گفتار نیک پندار نیک وشما مظهر فساد و دروغ و شیطنت هستید.
در ضمن در سایت های هامی جمهوری اسلامی نظرات شما بلا فاصله در سایت ثبت می شود یا اگر با تاخیر باشد بازهم همان نظر شما ثبت خواهد شد اما شما آنقدر به خودتان شک دارید و میدانید که ناحق هستید که اول نظرات را بررسی میکنید و بعد اگر به نفع شما بود آن را در سایت به نمایش می گذارید
October 07, 2012 06:39:34 AM
---------------------------
|