حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
ایکاش این جنبش زود به ثمر نرسد!
مُحسن کُردی

July 18, 2009

شنبه 27 تیر 2568 = July 18, 2009

 

یکی از مشکلات بزرگی که گریبان جامعه پس از انقلاب 57 را گرفت و باعث شد که به بیراهه ای سی ساله برود، بی هدفی و بی برنامه گی و ندانم کاری هایی بود که در اثر زود به ثمر رسیدن جنبش بوجود آمد.
در کنار تمامی صدماتی که در اثر انقلاب زودرس 57 به ایران و مردم آن وارد شد، بزگترین صدمه را مردم از «اخلاق» دیدند. اخلاق به پایین ترین سطح خود در جامعه سقوط کرد. آن مردمی که در انقلاب 57 جلوی گلوله سینه سپر میکردند و تا گلوله به دیگری نخورد، (همان دیگری که در خیابان کنارش ایستاده بود و یکدیگر را در عمرشان هم ندیده بودند) وقتی پس از انقلاب دیدند که به آرمانهایشان خیانت شده و انقلابشان را دزدیده اند، به همه چیز بدبین شدند و شروع کردند به انتقام گیری از یکدیگر به صورتهای گوناگون از قبیل کم کاری، تقلب، دروغ و غیره که همه میدانیم.
این بار اما، امیدوارم که این جنبش به این زودی ها به ثمر نرسد. امیدوارم که در اثر طولانی شدن مبارزات مردم، و تمرین و تکرار مهربانی ها و کمک ها و مایه گذاشتنهای مردم به یکدیگر، یک بار دیگر آن صفا و صمیمیت به دلها بازگردد، آن فداکاری ها تکرار شود، آن همبستگی ها، آن برای یکدیگر مایه گذاشتنها، آن کمک کردن به یکدیگر بدون کوچکترین چشمداشتی که در آن چندماه آخر رژیم پیشین شاهد بودیم به دلها بازگردد. بازگشت این صفا و صمیمیت به دل مرمانی که یک بار خیانت به آرمانهایشان را تجربه کرده اند و اعتمادشان را از دست داده اند کار ساده ای و کار یکی دو ماه نیست. وقت میبرد. بیش از یک سال وقت میبرد و هرچه بیشتر وقت ببرد به نفع مردم ما خواهد بود. اوضاع تغییر خواهد کرد، حال چه رژیم سقوط کند و چه تغییر کند اما بهرحال تغییر در راه است. اما آن دوران صفا در آن چندماهه چقدر زیبا بود. آیا میشود ایران ما یکبار دیگر این فرصت را به خود بدهد؟ بگذارید از دو خاطره یاد کنم؛

خاطره اول از یکی از همکارانم در ایران؛ اعتیاد به مهربانی
در عید نوروز سال 58، یعنی اولین عید بعد از انقلاب با اهل و عیال راهی جنوب شدیم بطرف شیراز. نرسیده به شیراز دیدم یک ماشین پنچر شده و ایستاده کنار جاده. کیف کردم! نه از اینکه او پنچر کرده بود بلکه از اینکه یک فرصتی پیش آمده به کسی کمک بکنم! هنوز از ماشین پیاده نشده بودم که دیدم چند ماشین دیگر هم طبق معمول آن زمانها که دلها باصفا بود کنار جاده ایستادند که کمک کنند. اینقدر در اثر حوادث انقلاب شوق کمک کردن به یکدیگر زیاد بود که نمیشد جلوی وسوسه کمک کردن را حتا برای یک پنچری ساده که طرف خودش میتوانست انجام بدهد گرفت. اصلا مهربانی به همنوع یک اعتیاد شده بود!

باری، دیدم طرف زاپاس اش هم پنچر است. رفتم زاپاس خودم را آوردم دادم به او. گفت آدرس ات را بده تا بعدا برایت بیاورم. از من انکار و از او اصرار! (اینهم از زیاده روی ما ایرانی ها که با یک غوره سردی و با یک مویز گرمی مان میکند! حالا کمک کردی بسیار خوب دیگر چرا میخواهی لاستیک زاپاسی که خودت نیاز داری به او بدهی که او هم اصلا جا برای نگه داری اش ندارد!). خلاصه طرف با هزار زحمت از ما آدرس قوم خویشمان در شیراز را گرفت. فردای آنروز مشغول صرف ناهار بودیم که زنگ خانه به صدا در آمد و گفتند با شما کار دارند. رفتم دم درب منزل. طرف آمده بود با یک فروند لاستیک نوی آکبند و یک دسته گل. خلاصه دعوتش کردیم تو آمد سر سفره و با ما ناهار خورد کلی باهم رفیق شدیم و یک شام هم ما و خانواده را به منزلش دعوت کرد و دوستی مان سالهاست که ادامه دارد.

خاطره دوم از خودم؛
سال 1363 و زمان «جنگ و ایثار»، یعنی شش سال پس از انقلاب بود. در پایگاه پنجم شکاری در 100 کیلومتری اهواز زندگی می کردیم. برای کاری مجبور شدم بهمراه سرویس اتوبوس نیروی هوایی به اهواز بروم. در راه دیدم یک بنده خدایی بنزین تمام کرده و یک باک چهارلیتری بدست کنار جاده ایستاده بود. چهار ساعت بعد، هنگامی که به پایگاه باز میگشتیم، آن بیچاره را دیدم که در آن گرمای نفس گیر و شرجی 45 درجه یا بیشتر هنوز پیت بنزین بدست ایستاده بود و هنوز کسی به او کمک نکرده بود.
من خودم شخصا در آن زمان بسیار از جامعه ایرانی دلگیر بودم. مردم گویی مردم را مقصر این انقلاب و وضع پیش آمده میدانستند و گویی داشتند با ظلم کردن به یکدیگر انتقام خیانت در امانت را بجای آخوندها از هم می گرفتند. و همین انتقام گیری از هم اخلاق جامعه را خراب و فاسد کرد و هرسال به این فساد اخلاقی اضافه شد. آنقدر اضافه شد که من که دلم واسه دیدار از ایران غش و ضعف میرفت در این سالهای آخر دیگر رغبتی و دلتنگی برای میهن نمی کردم از بس داستانهای زشتی از اخلاق زشت مردم و کلک های شان به یکدیگر می شنیدم. اصلا دست و دلم به نوشتن در راه آزادی ایران نمیرفت. (البته با این وجود هفته ای دو سه مطلب در سایتها می نوشتم!). دوستانی که از خارج به ایران میرفتند وقتی باز می گشتند آنقدر از اخلاق بد مردم میگفتند که حال تهوع به آدم دست میداد. همه شان توبه می کردند و می گفتند که تا سالها به ایران حتا برای بازدید از عزیزان شان نخواهند رفت. (البته اخلاق ایرانی است دیگر، باز پس از چند ماه دلشان تنگ میشد).
برای مرحم نهادن بر همین زخمهاست که نیاز است که به ثمر رسیدن این جنبش طول بکشد. لازم است که مردم بار دیگر محبت کردن، به یاری هم شتافتن، کلک نزدن و صادق بودن، با صفا و مهربان بودن را دوباره باید تمرین کنند. لازم است که مردم با تمرین شجاعت و صمیمیت و صفا آن خصلت ایرانی را که در این سالها همه در باره اش خالی می بستیم از خالی بندی به واقعیت در آورند.
به خاطر دارم که در سال 58 احساس میکردم که ما ایرانیان برترین و بهترین مردمان جهان هستیم و کشور ما در جهان بهترین کشور است. اما در چند سال اخیر اگرچه هرگز و هرگز در حضور خارجی ها ایرانی بودنم را مانند بسیاری کتمان و پنهان نکردم اما از نوع نگاهشان به خودم دلم می گرفت. چقدر آروزو داشتم که چنین روزهایی را که امروز شاهدش هستیم ببینم.
این که این جنبش به ثمر برسد یا نرسد، دمکراسی برقرار شود یا نشود آنقدر مهم نیست که دلهای مردم به هم نزدیک شود. این معضل اخلاقی بزرگتر از معضل دیکتاتوری رژیم است. امیدوارم این جنبش بیشتر از اینها طول بکشد. منافع این طول کشیدن تنها در بازیافت اخلاق نیک به جامعه نیست بلکه در طی زمان هدف ها نیز مشخص تر خواهد شد و کشور دچار هرج و مرج مانند انقلاب 57 نخواهد شد. پیرامون این مهم دوباره خواهم نوشت.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites