در پیوندی که مشاهده می فرمایید و در زیر این مطلب می آید، یکی از فیلمهای خبری تلویزیون را در جریان رفراندم فروردین 58 و رای آری یا نه جمهوری اسلامی مشاهده می کنید. شما مردمی را مشاهده می کنید که خیال می کنند که خیلی میدانند. همان مردم، یعنی من و شما و بقیه، امروز میدانیم که آن زمان نمیدانستیم. امروز هم اگر خیلی ندانیم، یا نتوانیم توضیح بدهیم، اما اینقدر را میدانیم که چه چیزهایی را نمیخواهیم و همین نقطه شروع خوبی است. یعنی هرآنچه را که بد میدانیم اگر حذف کنیم، آنچه میماند حتا اگر بدی هم داشته باشد بهرحال بدی اش در اثر فیلترگذاری های ما کمتر خواهد بود. منظورم نوع و محتوای رژیم آینده ایران است که یا بر ویرانه های جمهوری اسلامی خواهد رویید و یا با اصلاح این نظام به آن خواهیم رسید. اما آنچه که از آن مطمئن هستم این است که این اوضاع تغییر خواهد کرد و اوضاع ایران مثل کشورهای غرب اروپا خواهد شد. با همان میزان آزادی. و این اتفاق در صد سال آینده یا بعد تر رخ نخواهد داد بلکه بسیار زودتر، من حد اکثر 20 یا سی سال را در نظر دارم مگر آنکه اتفاقی رخ دهد و این زمان را نه به عقب که به جلو بیاندازد. دلیل؟ خواست مردم. رژیم یک واحد است اما مردم ایران میلیونها واحد هستند و بالاخره بر این واحد قدرتمند (حکومت) پیروز خواهند شد.
@@@
اما برای هرچه کمتر شدن صدمات در آینده، دقت در گذشته و کسب تجربه از گذشته ها بسیار ضروری است. اگر بحث هایی در مورد گذشته و بحثهایی مانند اختلافات شاه و مصدق، گروه بازرگان و مخالفانش از قبیل گروه خمینی و قطب زاده و بنی صدر و بحث پیرامون عملکرد سازمان مجاهدین خلق و نقش این سازمان در دادن بهانه لازم به رژیم برای راحت تر حقنه کردن رادیکالیزم رژیم به مردم و غیره اینقدر شیرین است و هرچه بگوییم کم گفته ایم هم از آنروست که روح و درون ما از این بحثها چکش میخورد. ما ایرانیان حافظه تاریخی ضعیفی داریم برای همین هم نیاز داریم که وقایع تاریخی مان را چند باره بجوییم و تحلیل کنیم تا اگرنه عین واقعه اما آثار چکش خواری اش در حافظه مان بماند. بدین معنی که شاید یک ایرانی نتواند توضیح دهد که چرا نظام اسلامی را نمی پذیرد اما میداند که از آن می ترسد. شاید نتواند توضیح دهد که چرا دیکتاتوری حتا محبوب را بر نمی تابد اما میداند که آنرا نمی خواهد. و این بسیار مایه امید است که ایرانی بداند که چه چیزی را نمیخواهد و تلاش داشته باشد که همیشه این جای انتخاب را برای خود باز بگذارد که چه چیزی را نمیخواهد و رد کند. شاید این راهی باشد که آنچه را که نمیداند چیست و کدام است که بکارش می خورد را بتواند برقرار کند. به عبارت دیگر، این گفته که " ایرانیان زمان انقلاب میدانستند که چه چیزی را نمیخواهند اما نمیدانستند که چه چیزی را نمیخواهند" هنوز نیز معتبر و برقرار است و اشکالی هم ندارد. مهم این است که این راه باز باشد که آنچه را که مردم نمیخواهند بتوانند با زبان خوش و بدون دادن هزینه اجتماعی برطرف کنند.
در فیلم خبری که در پیوند آمده است، ملاحظه می کنیم که تنها یک زن بی حجاب است که میداند که چه چیزی را نمیخواهد و حاضر نیست قدم به جای ناشناخته بگذارد. اما بقیه جماعت، بقیه زامبی ها، ایرانیان مسخ شده، با درصد بالایی از اطمینان و اعتماد بنفس خیال می کردند که میدانند که دارند چه میکنند. ببینید که آن زن زرتشتی با چه حرارتی و با چه درجه ای از اطمینان از برخورداری حقوق خود در نظام جمهوری اسلامی آینده دم میزند. و آن یکی که مانند هزاران نظیر وی که دیده ایم و هنوز هم می بینیم سخن از "اسلام واقعی" می کند و اینکه اسلام را بسیاری هنوز نشناخته اند. از نهج البلاغه ای سخن به میان می آورد که هرگز به چشمش نخورده و نمیداند که چقدر وزن دارد و چند صفحه دارد با این وجود میخواهد جامعه اش بر اساس قوانین اسلامی اداره شود. امروز کسی نمیداند این مردم در کجا هستند. آیا هنوز به سر کارهای شان می روند؟ آیا زنده اند؟ آیا بدست رژیم کشته شده اند و یا مشغول کلاهبرداری از سر هم میهنان شان هستند آیا در جنگ کشته شده اند ایا... و این درس بزرگی است که ما باید بگیریم که بدرد آینده مان میخورد.
خمینی شعور استفاده از این جماعت متعصب برای ساختن ایران را نداشت. میدان نگاهش به جهان بطرز ابلهانه ای محدود بود. و این درس دیگری است که مبارزین ایرانی باید فرا بگیرند که اختیار خود را به هر کسی که از راه رسید نسپارد.
این ویدیو را تماشا کنید؛
http://irannegah.com/Video.aspx?id=1038
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|