تا آنجایی که در کتاب "معمای هویدای" دکتر میلانی آمده، است، پایان نامه شادروان همایون در خارج از کشور، جنجالی در میان مسئولان نظام شاهنشاهی برانگیخت. در آن پایان نامه آمده بود که نظام را باید هر چه سریعتر از درون اصلاح کرد. در بازگشت، روزی به دعوت شادروان هویدا نخست وزیر وقت، ملاقاتی در دفتر نخست وزیری بین او و شادروان همایون صورت میگیرد، ملاقاتی که بیسابقه نبود و نخستوزیر مملکت، از این ملاقاتها با افرادی که حرفی حساب برای گفتن داشتند، زیاد انجام داده بود. هویدا ظاهرا" از چند و چون اصلاحات مورد نظر همایون میپرسد و نتیجه بحث آن است که ابتدا باید سطح بحثهای سیاسی در جامعه را برکشید. بدینگونه آیندگان متولد میشود. روزنامهای که در زمان خود، وزین، ارزشمند و در خور توجه بود، شاید دانستنش جالب باشد، خیلیها که در ایران زندگی میکنند این روزها شاهد فروش روزنامهها، مجلهها و سایر جراید پیش از انقلاب در کنار خیابانهای تهران در مناطق مرکزی هستند. البته در این میان، آیندگان سهمی بیبدیل دارد و هر شماره آن، بین سه تا چهار هزار تومان به فروش میرسد. اندیشه همایون پس از این سالیان، ارزشی چند باره یافته است و پنداری، تازه بخشی از مردم، توانایی درک آن چرا او میگفت، یافتهاند. آنکه این جراید را میفروشد، پیرمردی است خنزرپنزری، اما آنچه عرضه میکند، اندیشه مردی است که در سپهر سیاسی ایران، اگر نگوییم بینظیر، که دستکم، کم نظیر است.
با دو پرسش اساسی و از سال 56 بیاغازیم. پرسش نخستین که این روزها مورد ایراد پهلویستیزان است، بیان شاهزاده رضا پهلوی در قابلیت اصلاح رژیم گذشته است. حال ابتدا ببینیم چه چیز اشکال داشت و چرا باید اصلاح میشد، تا در پایان ارزیابی کنیم، آن چرا که گفتار ماست و ادعای مخالفان خلاف آن است.
1. اقتصاد
از منظر اقتصادی، پس از به بار نشستن انقلاب سفید، جامعه عقب افتاده ایران، به سرعت به مملکتی در حال توسعه تبدیل شد و معادلات اقتصادسنجی، بیانگر پشت سر نهادن ژاپن تا پیش از پایان هزاره دوم میلادی بود. معجزه ایران، کم کم ورد زبانها میشد، تجربه ایران، بدست ایرانی و برای ایرانی، در انسانیترین چهره، رخ مینمود. موفقیت ایران در افزایش درآمدهای نفتی با تکیه بر اُپک، ضریب جینی فوقالعاده، رشد سرسامآور و کم نظیر بخش صنعت در اقتصاد ایران و سایر شاخصهای اقتصادی، رشد حیرتانگیزی را در فاز پرش منحنی رشد روستو، موجب میشد. نه تنها بیکاری در مملکت وجود نداشت، بلکه به دلیل گرانی کارگر ایرانی، انبوهی از خارجیان، از کرهای و ژاپنی گرفته تا افغانی، در ایران به کار گمارده شده بودند. رشد اقتصادی ایران به حدی بود که کمبود نیروی متخصص در همه زمینهها به چشم میآمد و دانشگاهها باید کادرها و متخصصین بیشتری را به عنوان نیروی انسانی برنامههای توسعه، عرضه میکردند. در این راستا، دانشگاه رضاشاه کبیر در شمال ایران به منظور توسعه تحصیلات تکمیلی و دانشگاه صنعتی اصفهان پایهگذاری شدند که اولی در اثر شورش 57 به نتیجه نرسید و دومی سالهاست نیروی انسانی مورد نیاز و متخصص ایران را فراهم میکند. فرصتهای اقتصادی برای همگان فراهم بود و همه میتوانستند کار کنند. نمونهاش صاحب کارخانه ایران ناسیونال است که یتیمی از دیار خراسان بود و کارش را با ماشین پاککنی سر چهارراههای تهران شروع کرد. دوچرخه سازی، موتورسیکلتسازی و بعدها ایران ناسیونال، حاصل نبوغ این بچه مشهد بود که نه از هزار فامیل بود و نه از درباریان. اطاله کلام میشود، و گرنه کیست که حاجی برخوردار، صاحبان کارخانه ارج، آزمایش، توسعه صنعتی بهشهر، کفش ملی، کفش وین و دهها مجموعه صنعتی دیگر را نشناسد و نداند چگونه سیستم سابق، با حمایت از این کارآفرینان، سهم بخش صنعت را در اقتصاد ایران از 25 هزار ملیارد تومان در سال 32، به 250 هزار ملیارد تومان در سال 55 رساند. سیاست اقتصادی جایگزینی صادرات که در آن سالها هوشمندانه به کارگرفته شد، ضمن جایگزینی بخش بزرگی از درآمد ملی به جای بخش کشاورزی با محصولات صنعتی، رشد اقتصادی بیسابقهای را نیز نصیب ایران نمود و در ادامه اشتغال کامل را نیز نوید میداد. در این میان کارشناسان و تکنوکراتهای برجسته در وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و بودجه و سایر نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر، با هدایت اجرایی شادروان هویدا و رهبری پادشاه ایران، اسطورهای بیبدیل از مدل رشد ایرانی عرضه نمودند. پس در مملکت آزادی اقتصادی وجود داشت و انسان کارآفرین و خلاق مورد حمایتهای گوناگون واقع میشد. آیا این بدان معناست که به طور مطلق فساد اقتصادی وجود نداشت؟ البته که پاسخ این پرسش منفی است. اما آنها که دستی بر اقتصاد دارند میدانند، درصدی از فساد اقتصادی غیرقابل کنترل بوده و مسلما" در آن زمان نیز وجود داشت. حال بگذریم از تشکیل سازمان بارزسی شاهنشاهی که وظیفه آن رسیدگی به اینگونه فسادها بود. البته باید گفت چون متاسفانه فساد با دخالت برخی عناصر منتفذ صورت میگرفت، کمسیون مذکور در انجام وظایف خود به طور نسبی و نه صددرصد موفق بود. مثال درجه فساد اقتصادی مانند مثال تورم در علم اقتصاد است، علمای اقتصاد تورم زیر 5 درصد را طبیعی دانسته و آن را به عنوان تورم سالیانه به حساب نمیآورند. با این تحلیل، مملکت به سمت رشد و توسعه اقتصادی با سرعتی باور نکردنی در حرکت بود، آیا این به آن معناست که فقیر در مملکت وجود نداشت؟ بازهم مسلما" خیر. دویست سال سلطنت نکبت بار قجری و استعمار انگلستان به همراه عباپوشان استحمار کننده، بلایی بر سر ملک و ملت آورده بودند که دههها زمان برای جبران آن لازم بود. کارهای بسیار و ارزشمندی انجام گرفت، اما تکذیب کنندگان فراموش میکردند آنچه از مشکلات موجود است، مولود رنسانس! قجری است و نه پادشاهی مدرن پهلوی که تا آنجا که میتوانست، میساخت و آباد میکرد. آنچه از منظر تحلیل اقتصادی مهم است، نه تعداد فقرا، که رشد مستمر شاخصهای اقتصادی است که موجب توسعه مملکت در دراز مدت میشود. به گواه آمار نهادهای بینالمللی، این شاخصها رشدی خیره کننده دارند و آینده اقتصادی روشنی را نوید میدهند. یکی از زنگ خطرها برای خارجی همین است. چنانچه صنایع ایران روی پای خود میایستاد، دیگر نفت ارزانی برای غرب موجود نبود، ایران با بکارگیری نفت در صنایع خود، ارزش افزوده حاصل از این فرایند را برای خود حفظ مینمود و نه تنها نفتی نصیب غرب نمیشد، بلکه تولید کالاهای ایرانی و شعار "ایرانی، جنس ایرانی بخر"، فرآیند سیاست جایگزینی واردات را تکمیل مینمود و ایران دیگر خریدار و واردکننده کالاهای خارجی نبود. این فرآیند پس از دوران شکوفایی، صادرات را نیز حاصل مینمود. در این دیدگاه، ایران امروز در اثر ادامه همان راه، کُره جنوبی بود که سرمایههای ایرانی صنایع آن را به کار انداخته بود و نه سرمایههای خارجی. مخالفان پادشاه فقید، همه این کوششها را به اسم صنایع مونتاژ، تختعه میکردند و تنها حرفشان نیز همین بود. انگار ایران و یا هر کشور دیگری میتواند بدون تجربه هرگونه صنعتی، یکشبه، صنعتی شود!، پلان آن بود که با توسعه صنایع مونتاژ و به موازات آن سرمایهگذاری در واحدهای تحقیق و توسعه (R & D)، صنایع بومی شوند. تجربهای که تالبوت، ایران ناسیونال و پیکان، نمونه موفق آن است. پس مملکت در عین آزادی اقتصادی، رشد میکرد و توسعه مییافت، در این میان تصویب قوانین کار مترقی، اتحادیهها (تعاونیها) همچنین سهیم شدن کارگران در سود کارخانهجات، تعادلی را مابین کارگر و کارفرما، البته نه از نوع سرمایهدار، پرولیتاریا و برادر بزرگتر ایجاد مینمود. همه اینها در اثر شورش 57 از بین رفت و جایش را کسانی گرفتهاند که اقتصاد ایران امروز، گواه کارنامه اقتصادی سه دههای ایشان است.
2. فرهنگی – اجتماعی
به نظر میرسد در این مقوله به بحث کمتری نیاز است. تئاتر، موسیقی، کتاب، روزنامه، داخلی و خارجی و برای سلیقههای گوناگون موجود بود. البته از ممیزی و سانسور نیز که واقعیتی غیرقابل انکار است نمیتوان ذکری نکرد. البته شاید برای جماعتی که با خواندن تنها کتاب سرمایه، از مارکس، مارکسیستتر میشدند و خود را روشن فکر مینامیدند و امروز در "شب اعترافات" میفرمایند ما دچار خشم کور بودیم، زیاد بیمعنا نیز نمیبود. درباره آزادیهای اجتماعی نیز، بحث لازم نیست زیرا روشنتر از آفتاب واقعیات، دلیلی نمیتوان گفت. درباره آزادیهای فرهنگی، پیروان ادیان مختلف نه تنها آزاد بودند، بلکه مصدر امور مهمی از مملکت نیز میشدند و چیزی به نام "گزینش" و تفتیش عقاید وجود نداشت. بگذریم از بلوایی که در روزگاری فلسفی برضد بهائیت ایجاد کرد که آن نیز با درایت مسئولان مدیریت شد.
3. سیاست خارجی
سیاست موفق منطقهای و بینالمللی ایران، با ذکر تنها دو واقعه تاریخی روشن میشود، قرارداد 1975 الجزایر و اُپک. در خاطرات علم آمده است پیش از کنفرانس اُپک در تهران، سفیر انگلستان به ملاقات علم (وزیردربار شاهنشاهی) میرود. در مذاکرات میان آن دو، سفیر انگلستان به علم میگوید، تعامل با عراق مانند پلنگ سواری است!، پس از توافقات اُپک، علم به دستور پادشاه فقید او را احضار نموده، در پاسخ میگوید، دیدی شاهنشاه هم پلنگ سواری و هم خر سواری بلد است؟. ایجاد بلوک مستقل در خاورمیانه مابین ایران، مصر، عربستان، عراق، پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس که پس از خروج انگلستان، عملا" تحت الحمایه ایران بودند و پیشبرد سیاست مستقل ملی بر روی توان این بلوک، از نمونههای موفق این سیاست پیش رو و ملی است.
4. آزادی
مناقشه برانگیزترین کلمهای که مخالفان در آن سالها ورد زبان خرد و کلان کرده بودند بدون اینکه یکبار هم که شده معنای آن را برای همگان روشن کنند. معلوم نبود و نیست در گفتمان آقایان، آزادی به چه معناست، شقوق آن چیست و چرا موجود نبود. اما چنانچه آزادی را به شقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تقسیم کنیم، سه بخش از چهار بخش این آزادیها وجود داشت و تنها آزادی سیاسی جای بحث داشت. حال اعطای آزادی سیاسی به جاسوسان و اعضای ک. گ . ب چه معنا میداد، جای خود!.
همانگونه که ملاحضه میشود، در سیستم سابق، میتوانستیم با اصلاح بخش چهارم، یعنی آزادیهای سیاسی، و با درایت و روشنبینی همایون، سیستم سابق را اصلاح نماییم. نه اینکه سه بخش دیگر را قربانی کنیم و تازه آزادی سیاسی که بدست نیاوریم هیچ، برای مسکو هم سربازان خوبی نباشیم، هیچ، سه نسل را نیز به نابودی بکشیم و امروز هم از رو نرویم!.
پرسش دوم، مسئله مشروعیت و یا عدم مشروعیت رفراندوم تغییر نظام در 12 فروردین 58 است. جایی که به گفته برگزار کنندگان آن نمایش مسخره، هر کس میتوانست بدون مهر شدن شناسنامهاش چندبار رأی بدهد، چه جای استناد به چنین رفراندومی رسوا؟ حال بگذریم از عدم تطابق نتیجه حاصل از کل آراء که مانند نمایش انتخاباتی سال 88، با جزئیات اعلام شده در هر شهر نمیخواند. آن رفراندوم باطل است و دلیل بطلان آن، مخدوش بودن آن است. بنابراین، باید دوباره برگزار شود و این بار در فضایی دموکراتیک با نظارت نهادهای مستقل و بیطرف بینالمللی.
النهایه آنکه، با تلاشهای شبانه روزی شادران همایون به عنوان پدر معنوی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، شق چهارم موضوع نیز حل شده است. پیشنهاد یک نظام مبتنی بر پارلمان که در آن نخست وزیر منتخب مجلس با تکیه برآراء مردم، حکومت را به طور موقت در دست دارد، التزام عملی به منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی آن و عدم تمرکز، مسئله نبود آزادیهای سیاسی را نیز حل میکند. پرنسیپ پادشاهی نیز پیوندی ناگسستنی را با تاریخ و فرهنگ ایران ایجاد میکند و میتوان در طول تجربیات سالهای پیش از سال 57، بر مشی لیبرال دموکرات، نظامی را پی افکند که همهگونه آزادی، پیشرفت و رفاه در آن موجود بوده و شایسته ملت شریف و بزرگ ایران باشد. در این میان پیشنهاد مشخص نگارنده به عنوان عضو کوچکی از نیروهای ملی، اتحاد حول منشور و اساسنامه مترقی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) است. با اتحاد همه نیروهای ملی که به اصول، ایران یک کشور و یک ملت، نظام مشروطه با تعریف شادروان همایون، منشور جهانی حقوق بشر به عنوان مبنای قانونگذاری، و در یک کلام، اتحاد حول منشور و اساسنامه حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، طیفی وسیع از نیروهای ملی و برانداز را تشکیل دهیم. پس از آن، همان پیشنهاد شادروان همایون به شادروان هویدا را پی بگیریم و کوشش نماییم با مطرح کردن دیدگاههای مترقی و رو به آینده، سطح بحثها در دنیای مجازی و واقعی را بر کشیم. البته انصاف باید داد، از روزی که نگارنده با سامانه حزب مشروطه ایران آشنا شده است، به همت دست اندرکاران آن، پیشنهاد اخیر را اجراء شده دیده است، باید همین راه را با شدت تمام پی گرفت و ارتقاء داد. مرحله بعد، ایجاد کمیتههای بررسی روزانه اوضاع ایران و تهیه تحلیلهای واقعی و روزآمد و ارائه آن به شاهزاده رضاپهلوی به عنوان رهبر کاریزماتیک اپوزیسیون ملی است. با این پرنسیپ که تنها داعیه این گروه در شرایط فعلی، رسیده به مرحله انتخابات آزاد است، پس از آن نگارنده با کمال میل، به طرفداری از نظام پادشاهی پارلمانی دست به کار خواهد شد. سرمایه یادگار شادروان همایون، با مرارتهای فراوان او و یاران هموندانش در حزب مشروطه ایران طی سالیان، بدست آمده است، سرمایه پهلوی نیز امروز نیاز به حمایت دارد، هم اکنون زمانی است که باید از این گنجهای ارزشمند، سلاحی بر ضد جمهوری جهل فساد و اذناب چپ و اصلاحطلبش بسازیم. طرفداران پادشاهی پارلمانی، با اتحاد در حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، ستونی استوار را برای کمک به شاهزاده رضا پهلوی تشکیل خواهند داد. نگارنده از ادامه این گفتگو و شنیدن نظرات ارزشمند کلیه نیروهای ملی، استقابل میکند. آنچه قلمی شد، تنها یک پیشنهاد است که به طور قطع و یقین، با نقادی ارزشمند دانشوران، کامل و اصلاح خواهد شد.
بکوشیم و فرجام کار آن بود
که فرمان و رأی جهانبان بود
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
بخش 2: ابتدا، رهبری کاریزماتیک، تلویزیون ایران، موسوی را از یک جهره ناشناخته، در طی سه برنامه به یک چهره کاریزماتیک برای نسل های دهه های 60 به بعد تبدیل کرد. پس، هم می توان رهبری کاریزماتیک ایجاد کرد و هم بستر جامعه ایران برای چنین موضوعی (وتها چنین موضوعی) آمادگی دارد. دوم، تا زمانی که این رهبری کاریزماتیک در صحنه حضور داشت و مطابق خواست تظاهر کنندگان حرکت می کرد، کنش خیابانی نیز وجود داشت. به محض فاصله گرفتن موسوی از مردم از ترس فروپاشی نظام و بعد قطع ارتباط او با تظاهر کنندگان، کنش خیابانی نیز پایان یافت. یعنی کارشناسان امنیتی رژیم، رهبری خودساخته شان را از انظار دور کردند تا همه چیز آرام شود، البته لازم به ذکر است انبوهی از جمعیت مانند من، تظاهرات برایشان معنای سرنگونی کل نظام را می داد، چون ما نخست وزیر محبوب امام و دوران طلایی آن خون آشام را می شناختیم و از ابتدا با ارتجاع سیاه مخالف بودیم. در خارج از کشور، شما بهتر از بنده اتحاد ایرانیان را شاهد بودی، هم زمان با خیابان های ایران، در سراسرجهان ایرانیان به حمایت برخاسته بودند. بنابراین، تا رهبری مشخص نشود، اهداف و برنامه ها معین نشود، ابزار رسانه برای تبلیغ اندیشه های رهبر یا شورای رهبری به کارگرفته نشود، حرکتی مگر حرکت کور در ایران اتفاق نخواهد افتاد. که این عنقریب است و بسیار خطرناک، زیرا معین نیست از آن فضای آشوب زده و بی برنامه چه چیز زاده خواهد شد. همچنین، تا جنب و جوشی در ایران پیدا نشود، ایرانیان خارج از کشور با هم متحد نخواهند شد و این را تجربه سی سال اخیر و جنبش سبز نشان می دهد. حق عزیزم، جای کاوه جان نیز این جا بسیار خالی است. امیدوارم هر چه سریعتر به میان ما باز گردد.
پاینده ایران
November 03, 2012 02:39:25 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
بخش 1: حق عزیزم، با تمام آنچه نوشتی، موافقم. اما یک نکته را نیز فراموش نکن، اولا" اتحاد مخالفان در سال 57 تنها در 6 ماه صورت گرفت و عامل آن چله هایی بود که برای پسر خمینی گرفتند. پیوستن چپ ها و سایرین نیز تنها در چند ماه آخر اتفاق افتاد و دلیل آن سازماندهی و برگزاری آن راه پیمایی های محرم بود. بنابراین، آقایانی که زیر عبای خمینی رفتند، قدرت او را در سازماندهی از طریق مساجد دیدند و سپس او را بهترین امام دوران! ارزیابی کردند!. دقت داشته باش که در آن زمان تنها رسانه موجود ایت الله بی بی سی بود و همین یک رسانه، وظیفه خود را در جهت انقلاب به درستی انجام داد. امروز ده ها رسانه فارسی زبان در ایران پخش می شود، اگر خارجی ها را که به دنبال منافع خود هستند و مزدوران را کنار بگذاری، به اندازه کافی رسانه فارسی زبان برای حرکت وجود دارد. اما در این میان، ما بیش از رسانه، به رهبری و سازمان دهی نیاز داریم. یعنی باید رهبر مشخص باشد، اهداف معین باشد و سپس از ابزار رسانه برای بسیج عمومی استفاده کرد. در غیر این صورت، حرکاتی هم اگر انجام شود، به نتیجه نمی رسد. در ارتباط با جنبش سبز، ابتدا اگر دوستان صلاح بدانند، نقد آنرا با کمک هم انجام دهیم که بخشی از آن نیز در همان زمان انجام شد. اما چنانچه آنرا ملاک قرار دهیم، به چند موضوع می توان اشاره کرد.
November 03, 2012 02:38:33 PM
---------------------------
حق
بخش 2. تنها شفافیت کامل و صداقت و حرفه ای عمل کردن سیاسیون و ژورنالیستها و رسانه های ایرانی است که ایرانیان برون مرزی را به صحنه سیاسی خواهد کشاند. تا آنزمان این ایرانیان که به شیوه های دمکراتیک جهان غرب در عرصه های سیاسی و ژورنالیستی و رسانه های آشنایی پیدا کرده اند، به سیاسیون و ژورنالیستها و رسانه های ایرانی برون مرزی با شک و تردید و نوعی خشم می نگرند. در مورد خرد جمعی بایستی آگاهان بیشتر توضیح دهند ولی اول باید استفاده از خرد جمعی در جهان غرب را بدانند. در غرب معنی خرد جمعی تا آنجا که من آموخته ام یعنی اینکه مردم حق دارند که اطلاعات کافی در موارد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به آنها از سوی سیاسیون و ژورنالیستها که هر کدام از ایندو کارشناسان خود را دارند، داده شود. در رسانه ها سیاسیون و کارشناسان و ژورنالیستها به چند و چون این موارد بطور گسترده و همه جانبه پرداخته می شود تا تک تک آحاد ملت دسترسی به این آگاهی های لازم را پیدا کنند و هر کسی با سبک و سنگین کردنهای خود از آنچه از کارشناسان و سیاسیون و پاسخها و نقد و بررسی های ژورنالیستها می خواند و می شنود، تصمیم بگیرد که کدامین شان بنظر او درست تر می گویند و یا منافع شخصی و ملی و و و او را تامین می کنند. سنجش افکار عمومی مردم هم خوب نشان می دهد که مردم چه فکر می کنند. این سنجشها در عملکردهای رسانه ها و سیاسیون تاثیر مستقیم دارد چون در این دمکراسی های لیبرال ایندو باید اکثریت اوقات در آزمون مشروعیت و اعتبار خود از سوی ملت سربلند بیرون آیند وگرنه هر دو متضرر مادی و معنوی می شوند. سنجش افکار عمومی یعنی نبض مردم را در دست داشتن بوسیله دولتها و رسانه ها. اگر ایندو درست عمل نکنند و مردم را با خود نداشته باشند ثبات سیاسی و در نتیجه ثبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی این لیبرال دمکراسی ها بخطر می افتند و کشور و ملت دچار بحران هایی می شوند که بیرون آمدن از آنها آسان نیست. اینست که این لیبرال دمکراسی های قوی، حساسیت خاصی نسبت به افکار عمومی از خود نشان...ادامه بخش 3
November 03, 2012 02:13:24 PM
---------------------------
حق
ادامه نظر پیشین...اما دیدیم که برخیها مثل اسماعیل نوری علاء و لادن بازرگان گرمای مطبخ را نتوانستند تحمل کنند و هر کدام با بهانه هایی که تراشیدند خود را از پاسخگویی به مردم و شناساندن خودشان به ملت خلاص کردند. اما تا زمانیکه اینان و همسان اینان خود را داخل زمین بازی سیاسی معرفی می کنند حق ندارند به این سادگی و مثل بچه های لوس و ننر قهر کنند و بروند و مقصر را دیگران معرفی کنند. وقتی الاهه بقراط با شاهزاده درباره ارسال دعوتنامه به مدعیان سیاسی و پاسخ انها می پرسد، آنچه در ذهن من نقش می بندد اینست که چرا شاهزاده به محض ارسال دعوتنامه ها به رسانه های ایرانی یک کپی از آنرا نفرستادند تا آنها به اطلاع عموم برسانند و توجهات به آن جلب شود و مشارکت سیاسی مردم و پروسه خرد جمعی که اینروزها مرتب ادا می شود آغاز شوند؟ چرا نه شاهزاده و نه مدعوین و نه ژورنالیستها لازم ندیدند که به مردم اطلاع دهند که این دعوتنامه در چه تاریخی فرستاده و دریافت شده، محتوای آن و پاسخها به آن چه بوده و تاریخشان چه بوده؟ چرا ژورنالیستها و رسانه هایی که کمابیش اطلاع داشتند بما هیچ نگفتند بجز اینکه شورای ملی ای در راه است؟ چرا تاکنون دقایق یکایک این مذاکرات اعلام نشده، ..... و چرا هیچ اطلاعاتی لحظه به لحظه ای به ژورنالیستهایی که بایستی حضور می داشتند تا کار ژورنالیستی خود را که آگاهی رسانی و روشنگری و ایجاد پل ارتباطی بین آپوزیسیون و ملت ایران از طریق همه رسانه های گروهی است انجام نشد و نمی شود؟ چرا هنوز پس از ۳۴ سال دربدری در جهان آزاد غرب و تجربه دمکراسی و حقوق بشر هنوز سیاسیون و ژورنالیستها و رسانه های ما در خم یک کوچه هستند!؟ اینجا که دیگر نمی توان تقصیر را گردن شاه و یا گردن جمهوری اسلامی انداخت!؟ تا این مشکلات حل نشوند برخلاف آنچه همه می گویند هیچ مشارکت سیاسی و خرد جمعی حاصل نخواهد شد و مردم در تعیین سرنوشت خود نقشی نخواهند داشت. این بزرگترین دلیل بی عملی ما ایرانیان برون مرزی بوده است و خواهد بود. ... ادامه در بخش ۳
November 03, 2012 12:57:58 PM
---------------------------
حق
با درود بر ایرانی گرامی و درودی ویژه بر بهمن زاهدی و عرفان نازنین و دیگر هموطنانی که امیدوارم به این بحث ما در اینجا بپیوندند. با اتحادمان می توانیم نیرویی بشویم، مگر برخی از این سازمانها و احزاب و شبکه ها چند نفره هستند که مطرح باشند ولی ما نتوانیم!؟ ایرانی گرامی، یادتان هست وقتی کاوه یزدانی با ما در اینجا بود قصد داشتیم نامه ای مشترک با کمک شما بنویسیم یا قصد داشتیم به آسیب شناسی جنبش سبز بپردازیم تا یاری دهنده مبارزات ما باشد و در تاریخ بماند که ما هم روایت خود را از تاریخ این مقطع تاریخی خود داریم تا این رویدادها هم مثل رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ یقه ملت ایران را در آینده نگیرد؟ دوره جنبش سبز بواسطه مدت تاریخی اش کمتر از دوران مصدق بود و یا کم اهمیت تر از آن بود که انقدر مدعیان تاریخ پژوهشی و علوم سیاسی و اجتماعی به آن بی توجهی می کنند!؟ اینهم یک نبردی بود که در تاریخ معاصر ایران بی سابقه بود و مثل هر نبردی در میدان جنگهای مسلحانه می بایستی می رفتند و می دیدند که چه چیزهایی از آن آموخته اند تا در نبردهای دیگر دچار همان کمبودها و اشتباهات نشوند.....نه آپوزیسیون واقعی در آنزمان ما از پیش برای چنان روزهایی برنامه ای داشتند و نه امروز آنطور که باید بخود بجنبند یا نمی جنبند و یا عمدا بسیاری مطالب را در میان خود محرمانه نگه می دارند. در مورد رسانه ها و نقش و اهمیت آنها، در مورد نقش و اهمیت ژورنالیستها در یقه سیاسیون را گرفتن و پاسخگو کردنشان به ملت، در مورد پالایش آپوزیسیون، و در مورد استفاده بهینه از شکایت شاهزاده از سید علی گدا خامنه ای بجرم جنایت علیه بشریت بعنوان جرقه ای برای ایجاد جنبشی در زنده کردن جنبش سبز ملت ایران، در مورد مناظره های سیاسی در رادیو تلویزیون برای شناخت و پاسخگو کردن سیاسیون و راه پیدا کردنها در همین سایت و دیگر سایتها چقدر کوشیدیم!؟ .... همه اینها موثر بودند و موفقیت هایی حاصل شدند که برخی از آنها را دارند به بیراهه می کشند. مناظره سیاسی سه شنبه ها در تلویزیون پارس را به تحلیل سیاسی دیگری تبدیل کرده اند!
November 03, 2012 11:58:07 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
حق عزیزم، ابتدا از لطفی که به من داری، سپاس فراوان دارم. به لحظات حساسی نزدیک می شویم که باید برای آن آماده بود. اگر به لحن صحبت و قیافه آخوند امروز نماز جمعه نگاه کنی، اضطراب و وحشت از چهره اش نمایان است و این بازتاب تحولاتی است که در جامعه ایران در حال شکل گیری است. از طرفی هم متاسفانه شاهزاده در جلب رضایت اقلیتی که سازمان های دو نفره تاسیس کرده اند، بسیار زیاده روی می کنند و من هم مانند شیر و خورشید و تاج معتقد هستم این درست نیست. از سویی دیگر نیز، در ایران همه نگاه ها به شاهزاده است و تمامی مصاحبه ها و برنامه های ایشان دنبال می شود. به نظر می رسد به جای اتلاف وقتی که بسیار کم موجود است با کسانی که به هیچ روی با شاهزاده سر سازگاری ندارند، باید بر روی مردم تمرکز کرد و این را تو دوست گرامی به فراست قلمی نمودی. آنچه امروز به آن نیاز مبرم داریم، یافتن راهی برای ارتباط سازمان یافته مابین شاهزاده و مردم و سازماندهی نیروهای ملی در درون ایران است و این بر جلب رضایت فسیل های 28 مرداد اولویت دارد. همانها که جمهوری خواهی شان نیز دکان است و قلابی، من هم فکر می کنم شاهزاده گرامی باید ضمن بازگشت به جایگاه واقعی خود، این افراد را رها کنند. مگر نمی گویند (در همین مصاحبه اخیر با بانو بقراط) برایشان به نام دعوت نامه (فراخوان) فرستادیم و نیامدند، پس دیگر چه جای دعوت دوباره؟.
پاینده ایران
November 03, 2012 12:57:33 AM
---------------------------
حق
با درود بر ایرانی نازنین، شیر و خورشید و تاج و هموطنان گرامی، من موافقت کامل خود را با پیشنهاد شما در اینجا و هر سایت دیگری اعلام می کنم. امیدوارم این حزب و شاهزاده به این پیشنهادتان توجه کنند.
پیشنهاد من: برای جلب نظر جمهوریخواهانی مثل من که متاسفانه هیچ شخصیت سیاسی نداریم تا بازتاب دهنده ی طرز تفکر ما باشد، بنظر من در صورت پذیرفته شدن پیشنهاد شما، مرتب انتخاب بین پادشاهی و جمهوری با صدای بلند اعلام شود تا طرح هایتان در آینده مورد استقبال مردم هم پادشاهی خواه و جمهوریخواه قرار گیرد. بی شک این امتیازی برای پادشاهی خواهان در میان ملت ایران خواهد بود که فراموش نخواهد شد بویژه در انتخابات دوره ای و رفراندوم برای تعیین پادشاهی یا جمهوری. آقای حشمت رئیسی گرامی، اگر با اصولی که داریوش همایون مبنای توافق و همکاری قرار داد موافقید، چرا بعنوان یک جمهوریخواه سوسیال دمکرات پا پیش نمی گذارید تا بازتاب دهنده طرز تفکر امثال من باشید؟
من شاهدم که این حزب تاکنون هر کاری توانسته در جلب جمهوریخواهان سرشناس کرده ولی بخاطر لجبازی های بیجای جمهوریخواهان که تاکنون به قیمت ایران و ملت ایران تمام شده، بی ثمر بوده است. تا پایان ایران و پایان ملت ایران که نمی توان منتظر مشتی لجباز و مستبد ماند که اکثرا همان رفوزه های سال شوم ۵۷ هستند! بجای جلب نظر اینها، از اینها رو برگردانیم و مخاطب را ملت ایران که بخشی از آن جمهوریخواه و بخشی از آن پادشاهی خواه است قرار دهیم. روی مردم حساب باز کنیم و نه چند صد نفر جمهوریخواه قلابی ولی سرشناسی که به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند و با لجبازی ها و این تفکر ستبدادیشان که ؛پادشاهی هرگز حتی اگر ملت آنرا بخواهد؛، نزدیک به ۳۴ سال سیاه است که ایران و ملت ایران را با بیرحمی و قساوت تمام به گروگان گرفته اند. عبور از این چند صد نفر اولین گام بسوی نجات و آزادی و آبادی ایران است. درب هم همیشه بروی این چند صد نفر بازست که بی شک وقتی ببینند که دارند مثل مجاهدین خلق منفور مردم می شوند دست از لجبازیها و استبدادشان بردارند.
November 02, 2012 11:23:32 PM
---------------------------
حق
درود و سپاس فراوان ایرانی نازنینم برای این نوشتار پر محتوا، صادقانه، لیبرال دمکرات، واقعگرایانه، به بدور از هر گونه تعصب و کوردلی که امیدوارم در سطح وسیعی برای اطلاع عموم انتشار یابد! فارسی سلیس و شفافیت این نوشتار بزبانی قابل فهم برای مردم عادی مثل من نوشته شده است، و نه به سبک برخیها که فقط برای ؛خواص با و بی بصیرت؛ و آن محفل خود و دیگر محفل ها می نویسند تا مردم را از دور مباحثی که به خود مردم مربوط می شود دور سازند و مردم خود را انقدر نادان حس کنند که خود را شایسته مشارکت سیاسی ندانند. در این نوشتار هیچ اثری از این تکبر و خود رأیی برخیها که در نوشتارهای گذشته خود بجای پاسخ به منتقدان شان آنها را ؛خوش قلمان بدآموز؛ نامیدند، من نمی بینم. بنظر می رسد که نویسنده این نوشتار، عمدا از هر گونه پیچاندن مطالب پرهیز کرده باشد. این دو حسن دارد:- یک، نه تنها در فهم نوشتارش باعث اتلاف وقت و سرگیجگی و در نتیجه عصبانیت و زحمت خواننده نمی شود بلکه احساس خوشی در خواننده ایجاد می کند تا بیشتر نوشتارهای او را دنبال کند و به خواندن تشویق شود؛ دوم، مردم عادی مثل من که ۲۰ درصد یا بیشتر نوشتارهای بسیارانی را نمی فهمیم به مشارکت سیاسی تشویق می کند. از آنجا که سیاست، عرصه عمومی است و نقش مستقیم با سرنوشت هر کشور و ملتی را دارد، اگر فعالان سیاسی و ژورنالیست های سیاسی واقعا دمکرات اند، پایبندی خود به دمکراسی را در ارتباط گفتاری و نوشتاری خود با مردم نشان دهند تا مردم بفهمند آنها چه می گویند تا مردم در سرنوشت سیاسی خود و کشور سهیم شوند. پیچیده و در لفافه نوشتن و گفتن کثیری از نویسندگان هیچ کمکی که به مشارکت سیاسی مردم نمی کند بلکه مردم را یا بکلی از صحنه سیاسی بیرون می کند و یا در بدترین وضع بسوی پوپولیستی مثل خمینی گجستک که بزبان روزمره مردم سخن می گفت جلب می کند چون انسان دوست دارد که وقتی مطلبی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را می شنود یا می خواند بفهمد و احساسی خوش کند. آموزش دمکراسی و آزادی و حقوق بشر بزبان مردم، کلید و راه گشاست!باسپاس
November 02, 2012 04:32:42 PM
---------------------------
حاتم
من كاملن با تشكيل حكومت پادشاهي پارلماني موافقم. پادشاهي را اصل ضروري نظام سياسي آينده ايران ميدانم كه با همراهي پارلمان ميتواند نظامي دموكرات را در پيش روي جهانيان به نمايش بگذارد.
مسلمن شروع پادشاهي مجدد در ايران بايد با حضور شاهزاده رضا پهلوي كليد بخورد.
November 01, 2012 07:37:04 PM
---------------------------
|