در یکی از نوشتههای خود تحت عنوان «سیاست فرهنگی و فرهنگ سیاسی» که در نشریه «راه آینده» حزب مشروطۀ ایران به همّت بهمن امیرحسینی در دو بخش، در شمارههای هفتاد و هفتاد و یکم به ترتیب در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ منتشر شد، بر اساس پژوهشهای پسامدرن بر این عقیده بودم که فرهنگ و سیاست برخلاف پنداشت در فرهنگ ایرانی، دو پدیدۀ نامجزا از هم و به عبارتی منعکس دهندۀ یکدیگراند. مثالهایی که در آن نوشتار بر اساس نظریه ماکس وبر به آنها بسنده کردم، قانون اساسی یک کشور، احزاب سیاسی و ارگانهای وابسته به دولت و روش برخورد و کار آنها در برابر شهروندان بود. در برخی دیگر از نوشتههای خود چون "گامی به جلو پس از سی سال. حقوق بشر و جنبش سبز در ایران" (۹ ژانویه ۲۰۱۰) و "حقوق بشر در ایران ـ نگاهی از بیرون" که در نشریۀ اینترنتی mehriran.deدر تاریخ ۹ جولای ۲۰۱۱ به چاپ رسید (۱)، به شرح حقوق بشر به عنوان یکی از عناصر فرهنگی ـ سیاسی پرداختم. حاصل بینش من به حقوق بشر در ایران، نه تنها به لازمه وجود آن حقوق، بلکه به نیاز ملزم به ارگانهای حفاظت از رعایت آن حقوق در جامعهای چون ایران که فرهنگ و ارگانهای حافظ حقوق بشر در تاریخ پس از اسلام آن وجود نداشته است، ختم میشود.
حقوق بشر به عنوان یک عنصر فرهنگی جهانگرا، مرزهای جغرافیایی، ملی و فرهنگی را درنوردیده است و پذیرفتن آن حقوق در سال ۱۹۴۵ میلادی توسط بسیاری از دولتهای غربی، آن حقوق را به اصولی مبدل کرده است که تدوین قوانین اساسی آن کشورها را بنیان نهاده است. در کنار پارلمان هر کشور که موظف به بررسی و تطبیق قوانین وضع شده با حقوق بشر است، ارگانهایی نیز وجود دارند که نقش رابط بین شهروندان و نیروی قانونگذار را ایفا میکنند. "امنستی اینترنشنال" و ارگانهای ولایتی و ایالتی حقوق بشر در شهرها و ایالتها از اینگونه مراکز محسوب میشوند. نکته قابل توجه این است، که به عنوان مثال در بسیاری از ارگانهای دولتی در کشور آلمان فدرال، چون وزارت امور خارجه و در وزارت امور قضایی، فردی و یا افرادی با مسئولیت رسیدگی به امور حقوق بشر انجام وظیفه میکنند (Menschenrechtsbeauftragter) که با نمایندگان امور قضایی آلمان در دادگاههای بینالمللی به ویژه در دادگاه اروپایی رسیدگی به حقوق بشر، در ارتباط مسقیم هستند. علاوه بر این، هر حزب دمکرات در این کشور نیز دارای یک نمایندۀ رسیدگی به حقوق بشر است. به طوری که سیستم دولتی آلمان نشان میدهد، ضامن حفظ حقوق بشر، ارگانهای وابسته به دولتاند. بنابر این لازم است که ساختار این ارگانها تا آنجا که ممکن است بر اصول دمکراتیک استوار باشد و ار هرگونه عقیده و ایدئولوژی مبرا.
چنانچه نظریۀ میشل فوکو در مورد شکل و گونه دولت (Gouvernementalité) را ملاک قرار دهیم، ارگانها و بخشهای کوچکاند که در صورت تشکل و وجود نظامی خاص در فرم گرفتن شکل دولت و تعیین وظایف آن به گونهای مستقیم موثرند. کوچکترین و در عین حال پرقدرتترین و موثرترین واحد سیاسی یک نظام دمکرات را حزب تشکیل میدهد. حزب بر اساس تعریف به گروهی از شهروندان یک جامعه گفته میشود که دارای هدف و منافع سیاسی مشترک هستند و برای رسیدن به آن منافع در چهارچوب برنامه و مرام سیاسی خود (منشور و اساسنامه) مبارزه میکنند. هدف نهایی هر حزب سیاسی، دسترسی به قدرت سیاسی در کشور خود و به پیش بردن اهداف سیاسی در چهارچوب قانون اساسی و دولت آن کشور است. بنابراین لازم است در جامعهای چون ایران، که در آن سیاست در راستای پارامترهای تجدد هنوز به کیفیت قابل اجرایی نرسیده است، بر اهمیت وجود احزاب تاکید نمود.
حزب مشروطۀ ایران یکی از احزاب ایرانی است که در خارج از ایران و بر اساس فهم و برداشت بسیاری از پارامترهای غربی از فرهنگ و سیاست، تشکیل شده است. یکی از این پارامترها که از نخستین روز در تدوین منشور این حزب مورد توجّه و تقدم قرار گرفت، حقوق بشر جهانی است، که اعلامیه آن به همت مدیر تارنمای حزب، نخستین بخش این تارنما را تشکیل میدهد. این گام به هر فرد علاقمند امکان مقایسۀ اعلامیۀ حقوق بشر و منشور حزب مشروطۀ ایران را میدهد. به دلیل استواری برنامۀ سیاسی حزب بر حقوق بشر، بدیهی است که یکی از پتانسیلها و و ظایف این حزب در نظام آینده ایران، اندیشهپردازی در خصوص حقوق بشر و چارهاندیشی در رعایت آن است. با توجه به این پیش زمینه، در کنگره نهم حزب مشروطۀ ایران پیشنهادی جهت دایر کردن "گروه کار حقوق بشر" مطرح و مورد تایید شورای مرکزی حزب واقع شد. این گروه کار، با پنج عضو اولین نشست خود را در کنگره نهم به پایان رساند و در روز بیست و ششم اوت ۲۰۱۲ نخستین گزارش کار خود را به شورای مرکزی ارائه نمود. منظور از مطرح کردن گروه کار ویژهای تحت عنوان «گروه کار حقوق بشر»، نخست اهمّیّت ساختاری و بنیادی این حقوق در تاسیس حزب مشروطه است. از آنجا که انتخابات آزاد، برقراری یک حکومت مردمی و متکّی بر اصل برابری شهروندان در برابر قانون، بدون زمینهایی به نام حقوق بشر امکان پذیر نیست و از آنجا که در تاریخ سی و سه ساله جمهوریاسلامی شاید برخی از فهم صحیح و بینالمللی حقوق بشر قافل ماندهاند و آن را با عناوینی چون «حقوق بشر اسلامی» تعریف کردهاند، لازم است که بیش از پیش به این موضوع اهمیت داده شود؛ به ویژه اینکه حقوق بشر جنبۀ فراحزبی دارد و هر فعّالیّتی در آن زمینه و بر اساس همان حقوق، احزاب گوناگون با دستور سیاسی مختلف را در رسیدن به هدفی واحد به هم نزدیک خواهد کرد. این گروه کار نخست وظایفی را برای پیشبرد کار خویش در نظر گرفت:
نخست) باور ما بر این است که حقوق بشر موثرترین نیروی مبارزه با جمهوریاسلامی است و از آنجا که این رژیم در ذات خود با این حقوق و رعایت آن بیگانه است، حقوق بشر بُعد مخالف و تفسیر ناپذیر و تاثیرگذاری است در راه مبارزه با برابر جمهوریاسلامی. حقوق بشر و جمهوریاسلامی در یک زمان و مکان مشترک همزیستی نخواهند داشت. مثال بارز اجتماعی آن را در اعتراضات به انتخابات دورۀ دوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد و در شعار "رای من کجاست؟" منعکس است. اعتراض به اتنخابات با تکیه بر یکی از اصول حقوق بشر تحت عنوان اینکه هر شهروندی حق داشتن بیان نظر خود و رای خود را دارد، و مبارزۀ مسلحانۀ دولت جمهوریاسلامی با چنین شعاری، نیاز به حقوق بشر در جامعه را مشخص میکند. بنابر این تکیّه بر حقوق بشر و اسرار بر آن نیروی است در برافروختن جمهوریاسلامی.
دوم) حقوق بشر با وجود جمهوریاسلامی وسیلهای است برای توجیه هدف ما در برقراری حکومت قانون. این حقوق و ارگانهای اجرا کنندۀ آن در روند سرنگونی جمهوریاسلامی و دایر شدن شورای موسسان، ضامن انتخابات آزاد و برابر خواهند بود و پس از سرنگونی جمهوریاسلامی و برقراری حکومت جدید، حافظ قانون، قانونگذار و پشتیبان رعایت حقوق همۀ شهروندان. در چهار چوب حقوق بشر نه تنها جمهوریاسلامی دیگر معنی نخواهد داشت، بلکه با رعایت حقوق شهروندی و قومی اقوام گوناگون ایرانی، باد از بادبان طرفداران جدایی اقوام ایرانی گرفته خواهد شد. چون بر اساس حقوق بشر، حقوق همه ایرانیان در هر گوشه و کنار ایران رعایت خواهد شد.
سوم) رعایت حقوق بشر ممکن نیست، مگر در صورت وجود یک ارگان ناظر و محافظ آن حقوق. به این معنی که باید مراکزی موجود باشن که به تخلفات و شکایات رسیدگی کند و با قوۀ قضائیه مستقل کشور در ارتباط مستقیم باشد. گمان میرود که هنگام فروریزی جمهوریاسلامی و برگزیده شدن نظام جدید و استوار بر رای مردم، در ابتدا به خاطر ناآشنایی ارگانهای مختلف با حقوق بشر، تخلفات نادانستهای از آن حقوق صورت پذیرد که مستلزم گوشزد و اخطار خواهد بود. از آنجا که ما ندانستن را جرم نمیدانیم، وظیفۀ ارگان نظارت بر حقوق بشر این خواهد بود که به گوشزدها و اخطارها بپردازد و در صورت تکرار تخلافات، قوه قضاییه را در جریان آن تخلفات قرار دهد. تجربۀ سیاسی نشان داده است که بسیاری از ایرانیان مقیم خارج که سالها در زمان پادشاه فقید شعار حقوق بشر سر میدادند و اکنون نیز در حکم مخالف جمهوریاسلامی با سر دادن همان شعار کوشش در خریدن اعتبار برای خویش هستند، هنوز در بسیاری از موارد با حقوق بشر بیگانهاند. گمان بر این است، که یکی از راههای فهمیدن حقوق بشر برای هر انسانی پاسخ به این پرسش است که هر انسان و یا شهروند تا چه اندازه برای برای انسان و یا شهروند دیگر حق مخالفت در نظر میگیرد بدون اینکه به حرمت و انسانیت او لطمه زند. گام موثر در راه حقوق بشر، تکرار آن نیست، بلکه فهمیدن و عمل به مفاد آن است که آنها نیز قابل آموزشاند. در آموزش سیستماتیک آن باید کوشا بود.
چهارم) زبان و مفاد حقوق بشر غیر قابل تفسیر و بینالمللی است و به همین سبب گفتگو با غرب را در صورت لزوم میّسر خواهد ساخت. ما در بسیاری از قطعنامههای خود تاکید بر این داشتهایم که تنها نیاز کمک ما از غرب، کمک معنوی است. سعی در مبارزه با جمهوریاسلامی با تکیه بر حقوق بشر یکی از همان کمکهای معنوی است. در امور ارتباط حزب با نیروها و احزاب اروپایی، عنوان حقوق بشر همواره راه گشای گفتگو بوده است.
پنجم) بررسی تداخل حقوق بشر و اسلام بعد دیگر اهداف ما را قرار میدهند. در این زمینه لازم است تاکید بر آن شود، از آنجا که حقوق بشر عنصری است فرهنگی و سیاسی نقش آن در کنار مذهب مشخص خواهد بود. به این معنی که در یک حکومت سکولار دین در امور قانونگذاری و حقوقی تاثیرگذار و تصمیم گیرنده نخواند بود؛ و از آنجا که حقوق بشر با قانون و قوه قضاییه در ارتباط مستقیم است، از امور دینی جدا خواهد بود. شاید مورد مهمتر آموزش حقوق بشر در کنار دین است. باید کوشش در پرهیز از در برابر هم نهادن حقوق بشر و دین در حکم دو قطب مخالف هم داشت. حقوق بشر و دین هر دو عنصر فرهنگی است؛ قدمت دین و باور انسان از آن به مراتب بیشتر از تاریخ حقوق بشر است. نمیتوان آن دو را در دو کفه ترازو نهاد. کوشش بر در کنار هم نهادن حقوق بشر و دین در حکم همزیستی است. جوامع غربی نشان دادهاند که چنین امری امکانپذیر است، البته اگر ملاک دین نباشد.
پنج نکتۀ یاد شده در بالا شرحی است از اهدافی که گروه کار حقوق بشر حزب مشروطۀ ایران برای فعالیتهای خویش در نظر گرفته است. آنچه که باید به آن پرداخت عملکرد کار در به نتیجه رساندن اهداف خواهد بود.
پانوشتار
۱) مراجعه شود به http://irancpi.net/nevshtar/matn_47_25.html
و
http://www.mehriran.de/artikel/datum///menschenrechte-im-iran-ein-blick-von-ausseni
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حميد تفضلی
هم میهن عزیز، ایرانی گرامی و دیگر دوستان علاقمند به بحث منشورها و قیاس آنان
از اینکه به مطلب حقوق بشر و بررسی منشورها علاقه و توجه نشان می دهید، بسیار خشنودم. تا کنون چنین کاری در بحث اپوزیسیون صورت نگرفته است. امیدوارم در کار خود موفق باشید و حزب را در جریان نتایج کار و زحمت خود قرار دهید. همانطور که در پایان نوشته ام ذکر کردم، گروه کار حقوق بشر در پی طرح ریزی عملکردی است برای رسیدن به اهداف یاد شده در نوشته. بسیار خشنود خواهم شد که بتوانیم در این زمینه همکاری کنیم.
با احترام و سپاس
November 20, 2012 12:00:38 PM
---------------------------
حق
درود بر ایرانی نازنین، با رجوع به این نوشتار آقای تفضلی گرامی در مورد منشور جهانی حقوق بشر، به این نتیجه رسیدم که دو کار ممکن می گردد:- 1. مقایسه همه منشورهای موجود با منشور جهانی حقوق بشر و نه فقط منشور این حزب بویژه حالا که گروههای کاری در رابطه با منشور جهانی در حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) آغاز شده اند. حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) در مقایسه همه منشورها با منشور جهانی حقوق بشر باید پیشتاز باشد و نه بی اعتنا؛ 2. از آنجا که منشور جهانی حقوق بشر، منشوری فراحزبی و اساس قانون اساسی کشورهای آزاد است، ملت ایران حق دارد بداند کدامین افراد، گروهها و احزاب صرفنظر از پادشاهی خواهی یا جمهوریخواهی بودنشان حاضرند در کنار یکدیگر به زیر پرچم منشور جهانی حقوق بشر و قانون اساسی ای مبتنی بر آن برای ایران گرد هم آیند تا جبهه ای بواقع ملی و سراسری که هم در برابر رژیم که 100 در 100 مخالف منشور جهانی حقوق بشر و قانون اساسی مبتنی بر آن تشکیل دهند و هم در برابر آن بخش از آپوزیسیون غیردمکرات که این منشور را یا قبول ندارد یا بدروغ آنرا علم می کنند یا تعبیرات غلط از آن می کنند. چنین جبهه ای قابل دفاع در همه جا بویژه صحنه بین المللی خواهد بود و در راستای نجات ایران و استقرار یک نظام لیبرال دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر همتراز با مثلا فرانسه کارسازست. با آگاه کردن مردم نسبت به منشور جهانی می توان با مشارکت مستقیم خود مردم این عناصر ضد منشور جهانی حقوق بشر برای ایران را منزوی کرد و در پالایش آپوزیسیون دخالت داد. اینگونه می توان با احترام کامل و نهایت رواداری، این دگراندیشان مستبد و خودکامه و غیردمکرات و افراطی که خانم بقراط در آخرین نوشتارش به آنها اشاره کرد را کنار راند.
ایرانی گرامی، آیا منشورهای موجود را باید با منشور جهانی حقوق بشر سنجید و یا در کنارش چیزهای دیگری هم باید باشند؟ شاید مقایسه منشور سبز و منشور پیشنهادی اول صورت بگیرد بهتر باشد چون به بهبودی منشوری پیشنهادی ممکنست یاری برساند تا جان یابد! تندرست و پیروز باشید.
November 19, 2012 10:16:30 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت دوم
آقای بهمن زاهدی جنابعالی به آرمانها بیشتر از راههای رسیدن به آنها می اندیشید . اصل و جان مایه سخنان من یافتن راههای رسیدن به آرمانها می باشد حال اگر نمی توانم منظورم را بدرستی بیان نمایم نشان از ضعیف بودن من می باشد.
آقای زاهدی گرامی توجه داشته باشید که من نه مخالف نظام پادشاهی پارلمانی دمکراتیک هستم نه مخالف نظام جمهوری پارلمانی دمکراتیک . برای من و فکر می کنم برای بسیاری از هم میهنان محتوای نظام مهمتر از شکل نظام است همانطور که جنابعالی نیز فرمودید . حتی اگر بقول آن جمهوریخواهانی که جنابعالی می فرمایید هیچ مشکلی با شاهزاده و نظام پادشاهی ندارند که من نیز مشکلی ندارم دلیل بر این نمی شود که برای جلوگیری از دیکتار نشدن یک نظام حال چه پادشاهی چه جمهوری باشد چاره ای نیندیشید و پاسخی برایش پیدا نکرد . هیچ کسی نمی تواند بگوید که یک نظام در آینده یا یک پادشاه یا رئیس جمهورچگونه به دیکتاتور تبدیل می شود . از سویی نیز فراموش نکنیم که در بین ایرانیان فرهنگ دیکتاتور پروری هنوز وجود دارد بویژه که هستند گروهها و افرادی که با هدف خاصی شیوه های دیکتاتور پروری را پیش می گیرند. مجددا یادآوری می نمایم که سخن من در باره نظام سیاسی می باشد نه در باره شخص رئیس جمهور یا پادشاه در آن نظام .
November 19, 2012 01:27:23 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود آقای بهمن زاهدی
جنابعالی پاسخی به پرسش بنده ندادید که می فرمایید چگونه در یک نظام پادشاهی پارلمانی دمکراتیک پادشاه به یک دیکتاتور تبدیل می شود .
نظام جمهوری اسلامی زمانی به قدرت رسید که اکثریت جامعه ایران کمترین آگاهی از یک حکومت اسلامی و قوانین اسلام حکومتی را نداشتند و به دلیل فرهنگ دینخویی شان متاسفانه گوسفند وار به دنبال آخوندها افتادند . همچنین از سویی نیز برای طمع آب و برق و اتوبوس مجانی به رژیم اسلامی رای دادند . تفاوت نسل کنونی ایران با نسل انقلابی سال 57 از زمین تا آسمان است . بنابر این نمی توان اکنون را با 34 سال پیش مقایسه کرد . من کوشیدم نظرتان را به ابزارهایی که باعث سوء استفاده مخالفین اتحاد ملی می باشند جلب نمایم بنابر این پای شاهزاده در میان گفتگویمان نیست . مردم سی و چهار سال پیش هرگز فکر نمی کردند که اگر روزی رژیم اسلامی را نخواستند و در برابرش ایستادند چه بلاهایی بر سرشان می آید . گروههایی که طرفدار نظام های جمهوری می باشند نیز باید به این پرسش پاسخ دهند که اگر زمانی مردم خواستند رای شان را از آن نظام پس بگیرند باید بطور دمکراتیک بتوانند رای شان را پس بگیرند . فرقی در بین نظامهای پادشاهی پارلمانی و نظامهای جمهوری پارلمانی می باشد این است که در نظامهای جمهوری مردم حق دارند چهار سال یک بار رئیس جمهورشان را انتخاب نمایند . همانگونه که فرمودید باید به محتوای نظام سیاسی پرداخت نه به شکل نظام . شعار مردمی که گفتند رای من را پس بده می تواند در هر دو شکل نظام نیز پیش آید . حال اینکه می فرمایید در یک نظام دمکراتیک چگونه می شود یک پادشاه به دیکتاتور تبدیل شود را ما امروز نمی توانیم پیش بینی نماییم اما برای جلوگیری از اینکه یک نظام پادشاهی یا رءیس جمهوری تبدیل به یک دیکتاتوری نشود می توان در باره اش اندیشید و گفتگو کرد و از هم اکنون چاره ای پیدا کرد . توجه داشته باشید که در باره نظام پادشاهی گفتگو می نماییم نه در باره شخص شاهزاده که طرفداران جمهوریخواه بسیاری نیز دارد . این بخاطر دمکرات بودن ایشان است و اینکه یک شخصیت ملی است نه بخاطر شکل نظام پادشاهی ... ادامه
November 19, 2012 01:09:21 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت کامنتنویسان گرامی،
اصل سوم منشور حزب دلیلی برای عدم تفاهم ما بین اپوزیسیون ایران نیست، چون در گفتگوهایی که با جمهوریخواهان ایران انجام دادهایم و میدهیم هیچگونه مانعی را این اصل بوجود نیاورده.
برعکس نظر آقای کاوه یزدانی اصل سوم منشور حزب توانسته است که جمهوریخواهانی که برای احیای دیکتاتوری پرتوریای خود و همکاریهای همه جانبه با جمهوریاسلامی تلاش میکنند رسوا کند.
در کنار این مسائل چهره خود شاهزاده است که این اصل را محکمتر میکند. اگر شاهزاده چهره سیاسی مانند «مریم رجوی»، «فرخ نگهدار» و «کدیور» میداشت، هیچگاه این اصل نمیتوانست در منشور این حزب باقی بماند.
زمانیکه ما میگویم که پادشاه تنها نهاد «اتحاد ملی ایران» خواهد بود و حق دخالت در امور دولتی و کشوری را ندارد چگونه پادشاه می تواند به یک دیکتاتور جدیدی تبدل شود؟
حال اگر در آینده ایران شکل نظام جمهوری شد و به یک دیکتاتوری مانند «اسد» در سوریه مواجعه شدیم راه حل آقای کاوه یزدانی چه میباشد؟
با یک نگاه مختصر باید دریافت که شکل نظام تضمین کنند دموکراسی نیست، بلکه محتوای سیستم اداری کشور است که شخصی را دیکتاتور میکند.تمامی گفتگوها باید بر محور محتوای سیستم اداری کشور باشند و نه شکل نظام.
من هیچ جمهوریخواهی را پیدا نکردهام (سازمانها و گروههای سیاسی و نه افراد) که برای ایران و ایرانی بخواهد عملی را انجام دهند، اکثر جمهوریخواهان ایران جهانوطنی هستند و برای ایران از هم اکنون ارزشی قائل نیستند.
آقای یزدانی «مبارزه» امروز ما برای این است که رفراندوم سال 57 اعتبار ندارد و این نظام «جمهوری» در ایران پشتوانه مردمی ندارد. اول یک راه حلی برای گذشتن از این «جمهوری» ارایه دهید. برای گذشتن از یک نظام پادشاهی که به دیکتاتوری رسیده راه حل زیاد داریم.
امیدوارم پاسخ آقای یزدانی را داده باشم.
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 19, 2012 11:57:08 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با در درود مجدد به دوستان گرامی
در طول سالهایی که با گروههای مختلف اپوزیسیون آشنا شده ام و منشورهای گوناگون را مطالعه کردم و نسبت به افراد گروهها و احزاب شناخت پیدا کردم تردید ندارم که منشور حزب مشروطه ایران مدرنترین منشور می باشد و برنامه آینده اش حتی هنوز در پیشرفته ترین کشورها نیز نمی توان دید . تنها موردی که تاکنون همواره دیده و شنیده و خوانده امی این است که هنوز حزب مشروطه ایران و طرفداران طیف پادشاهی پادلمانی پاسخی به این پرسش نداده اند که اگر مردم به این نظام رای دادند و زمانی به هردلیلی خواستند بطور دمکراتیک از طریق صندوق رای رای شان را پس بگیرند آیا قانونی وجود دارد که از سرکوب مردم جلو گیری نماید یا نه ؟ یا اینکه باز باید مثل قیام سال 88 فریاد بزنند ( رای من کو ؟ رای من را پس بده )
November 19, 2012 11:33:48 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
قسمت دوم
باید به این موضوع توجه خاصی داشت که جمهوری اسلامی و دیگر مخالفین منافع ملی و حقوق شهروندی و مخالفین حقوق بشر در بوجود آمدن یک اپوزیسیون قوی در برابر رژیم اسلامی از چه حربه هایی برای پراکندن تخم نفاق و بی اعتمادی بهره می گیرند تا نگذارند آن نیروی ملی و آزادیخواه در اپوزیسیون بوجود آید ؟ بر این باورم که یکی از دلایل نزدیک نشدن دیگر گروهها به طیف پادشاهی پارلمانی این است که در منشورهای این طیف چاره ای برای این مسئله نشده است که اگر زمانی نظام پادشاه برقرار شد و پس از مدتی پاسخگوی خواستهای مردم نشد باز همین مشکل ( رای من کو رای من را پس بده ) پیش آید و باز آش همین آشو کاسه هم همین کاسه شود . مخالفین نظام پادشاهی که به هر قیمتی حتی نابودی ایران مایل نیستند در ایران نظام پادشاهی برقرار شود بیشترین بهره را در پراکندن نفاق از نبود پاسخ به این پرسش سوء استفاده کرده و هیزم بر آتش بی اعتمادی ریخته و بیش ازپیش از نبود پاسخ به این پرسش بهره می گیرند . بر فرض که رژیم اسلامی سرنگون شد و یک نظام پادشاهی پارلمانی بطور دمکراتیک به قدرت رسید و بعد از چندین سال یا چند نسل دیگر (حزبی برای اکنون و آینده ) به هر دلیلی نظام پادشاهی پاسخگوی خواست ملت ایران نشد و برای ماندن در قدرت متوسل به زور و سرکوب مردم شد ، مردم بر اساس کدام قانون دمکراتیک باید رای شان را از نظام پادشاهی پس بگیرند ؟ به باور من برای جلب اعتماد مردم و گروههای آزادیخواه هر چه بیشتر باید پاسخ این پرسش را طرفداران طیف پادشاهی بویژه حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) داشته باشد . این بدان مفهوم نیست که برای رسیدن به نظام پادشاهی پارلمانی از تلاش دمکراتیک دست بردارند یا بند سه منشورشان را حذف نمایند ، بل به این منظور است که بتوان از سوء استفاده نیروهای غیر دمکراتیک در پراکندن تخم نفاق جلو گیری کرد. اگر طرفداران پادشاهی پارلمانی بتوانند پاسخی به این پرسش بسیار اساسی داشته باشند قدم بزرگی در راه نزدیک شدن نیروهای آزادیخواه به یکدیگر برمی دارند و در ضمن به پالایش اپوزیسیون و معرفی نیروهای غیر دمکرات به جامعه ایرانی کمک بزرگی می کنند . تا نظر دوستان چه باشد .
November 19, 2012 11:14:37 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود ایرانی گرامی
از آنجا که بحث نظری می باشد و کار عملی از دست امثال من نمی آید نظرم را می نویسم .
جنابعالی از تخصص در کارشناسی حقوقی در باره منشورها فرمودید . جنابعالی خوب می دانید که بنده اصلا تحصیلات آکادمیک ندارم در باره کارشناسی حقوقی یا تخصص دیگری باشد .من یک کارگر فنی در تولید قطعات و ماشینعالات صنعتی می باشد و هرگز با تخصص حقوقی سروکاری نداشتم . اینکه نظرم را اینجا و جاهای دیگر با دیکته و گرامر ناقصی که دارم ارسال می نمایم ناشی از به اشغال درآمدن میهن مان توسط یک رژیم ضد ایرانی می باشد و همچنین شرایطی کشور و هم میهنانمان در درون میهن است که دل هر انسان با وجدان را بدرد می آورد . نظراتی را که من ارسال می کنم جنبه کارشناسی ندارند و فقط بر اساس آنچه می خوانم و در اپوزیسیون می بینم صرفا تشخیص فردی من در باره معضلات درون اپوزیسیون می باشد . همواره کوشیده و می کوشم در رفع آن معضلات نظرم را بگویم و بنویسم تا شاید اندکی هر چند ناچیز در جهت نزدیک کردن گروهها و احزاب و شخصیت ها و در نتیجه تشکیل یک اپوزیسیون براستی آزادیخواه و ملی کمک کرده باشم . از ابتدای نوشتن نظر در دنیای مجازی فعالیت هایم را در همین چارچوب تعریف کردم . منشورها خیلی آرمانی هستند و آرزوی هر ایرانی ایراندوستی می باشد که روزی ببیند در ایرانمان این منشورها بصورت قانون درآمده اند . از آرزو تا واقعیت فاصله بسیار است . من فکر می کنم بهتر است به معضلاتی که مانع از نزدیک شدن گروها و احزاب سیاسی اپوزیسیون می باشند توجه خاصی داشت و در رفع آنها اندیشید تا بتوان به یک اپوزیسیون منسجم و متشکل رسید . پایین کشیدن رژیم اسلامی در توان یک یا چند گروه نیست بویژه که قدرتهای جهانی موافق حمایت از یک اپوزیسیون ملی و منسجم نبوده و نیستند و به همین دلیل نیز بلندگوهایشان همواره در اختیار آن بخش از اپوزیسیونی است که توجه به خواستهای اساسی مردم و منافع ملی ایران و حقوق شهروندی ایرانیان ندارند . چون نیک بنگریم اگر رژیم اسلامی فقط به حداقل خواست مردم یعنی همان رای من کو رای من را پس بده تن میداد یا تن بدهد بی تردید کارش تمام است ... ادامه
November 19, 2012 11:12:51 AM
---------------------------
ایرانی
بخش 2: علی رقم تمام انتقاداتی که بر منشور شورای ملی، افراد و عملکرد آن وارد است، اما از یک پی آمد آن به سادگی نمی توان گذشت. این منشور صف بندی های درون اپوزیسون را به خوبی نمایان کرد. مشخص کرد چه کسانی انتقاد سازنده می کنند و چه کسانی مواضع و اعتقاداتشان مانند جمهوری اسلامی است، یعنی دموکراسی می خواهند با دیکتاتوری!، شاید اگز تا دیروز، دیکتاتوری پرولتاریا، دموکراسی! زحمتکشان بود، امروز دیکتاتوری جمهوری خواهی، دموکراسی من درآوردی است!، بعد هم هر جا سخن از طرفداران پادشاه فقید و یا پادشاهی پارلمانی است، با فحاشی ما را دیکتاتور حطاب می کنند!، همین پایتخت گردان جدیدالولاده را ببین، دوباره اینبار در پراگ که یادآور خط اول برخورد جاسوسان در دوران جنگ سرد است، جمع شده اند و مهتدی دوباره برایشان از کثیرالمله بودن! ایران گفته است. تمام دست آوردشان، پایتخت گردی و کثیرالمله گی است!، بنده از تمام اپوزیسون ملی و بالاخص شاهزاده رضاپهلوی می پرسم، آیا وقت آن نرسیده که این ها را رها کنیم؟، وقت آن نرسیده با تکیه بر سفارش شاهنشاه فقید گرد هم آییم؟ آیا در آن آخرین اراده، به شاهزاده ایران زمین توصیه نکردند "تنها با اتکا به احدیت متعال و نیروی مردم" به پیش روند؟، متاسفانه زمان می گذرد و این جماعت روشنفکر! و جمهوری خواه حاضر است یا ایران نباشد، یا اگر هست فقط حمهوری باشد حتی از نوع اسلامی!، پس بهتر است آنها را رها کنیم و با اتحاد حول اصولی ملی که بارها در این جا مورد تاکیذ قرار گرفته و در منشور و اساسنامه حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) نیز درج شده، کلیه نیروهای ممکن را گرد هم اوریم.
حق عزیم و کاوه جان، بنده هم کارشناس حقوق نیستم که شما می دانید تحصیلات آکادمیک من در رشته فنی و مهندسی است، اما مگر نه این است که منشورها را باید مردم بپذیرند؟ بنابراین، لطفا" معین فرمایید نقد را از کدام منشور آغاز می کنید تا من بند به بند آن را در کانون گفتگوی لیبرال دموکراسی ایران مطرح کنم و همه دوستان را نیز دعوت می کنم به این نقد بپیوندند. جمع بندی مطالب نیز با من.
November 18, 2012 11:39:59 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
بخش 1:مانند همیشه، سرور گرام دکتر تفضلی، مقاله ارزشمندی قلمی فرمودند، با تمامی مفاد آن موافق هستم. البته، نباید از نکاتی چند به سادگی عبور نمود. موقعیت امروز جهان اول، از دریایی از خون گذشته است. دریایی از خون و آتش و تخنه که نبردی ایدولوژیک، سرانجام اندیشه های راست در آن به پیروزی مطلق رسید و قالب گردید. در این میان دستآوردهایی نیز مانند ملیون ها کشته بدست آمد که منشور جهانی حقوق بشر، مهمترین آنهاست. حال این پرسش مطرح است که آیا می توان این منشور را به صورت مبنای قانون گذاری در کشوری مانند ایران درآورد؟، پاسخ قطعا" مثبت است. اما آیا می توان به همین سرعت، هرهنگ آن را نهادینه نمود؟ بدبختانه این بار پاسخ قطعا" منفی است. تجربه خروج بنیادگرایی مذهبی از دل مدرنیزاسیون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پادشاهی پهلوی پیش چشمان ماست. بنابراین، نزدیک به صد سال است که جامعه ایران، وضعیتی در حال گذار را طی می کند که متاسفانه وقفه ای آخوندی نیز در این میان، این دوران گذار را سخت تر و طولانی تر نمود. ظبقه متوسطی که در پیش از شورش 57 کم کم در شهرها شکل می گرفت، امروز آسیب دیده از بسیار مشکلات سی سال اخیر است و باید ترمیم شود. البته، وجود جمعیت قالب شهرنشین و اکثریت باسواد، انجام رفرم های فرهنگی را حداقل در فضای تئوریک، آسان جلوه می دهد.
حق عزیزم، ابتدا پوزش بخواهم از تأخیر در شروع نقد منشورها. رایانه اینجانب چند روزی دچار مشکل بود تا به کمک دوستی، مشکلش رفع شد، چون بنده تنها قادر به استفاده از آن هستم و مشکلاتش را باید فرد دیگری رفع نماید. من فکر می کنم باید هرچه سریعتر نیروهای ملی را در گرد یک مجموعه (به نظر من شاهزاده رضاپهلوی و حزب مشروطه ایران) جمع نموده و اقدامات مقتضی آغاز شود. باید کسانی را که از سر لجاجت، دست از مواضع ماقبل تاریخ خود بر نمی دارند و حاضر به پذیرش هیچ منطقی نیستند را رها کرد. اصول بنیادینی که بارها خود تو دوست گرامی در همین سامانه به آن اشاره کردی را به عنوان مبانی اتجاد در نظر گرفت و عمل کرد.
November 18, 2012 11:20:38 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود آقای دکتر تفظلی گرامی
بی اعتمادی یکی از دلایل اصلی بوجود نیامدن اعتلاف و همبستگی ملی می باشد و رژیم اسلامی نیز همواره توسط سربازان امام زمانش تخم بی اعتمادی را در بین اپوزیسیون آزادیخواه می پراکند و با این شیوه از تشکیل یک اپوزیسیون قوی و متشکل در برابر خودش جلوگیری کرده و به عمر ننگینش ادامه داده و می دهد . آیا فکر نمی کنید یکی از دلایل بی اعتمادی مردم به گروهها و احزاب سیاسی اپوزیسیون و همچنین بی اعتمادی گروهها و احزاب سیاسی آزادیخواه در اپوزیسیون به یکدیگر نبود پاسخ به پرسشی می باشد که در کامنت قبلی پرسیدم ؟ من فکر می کنم اگر گروهها و احزاب و شخصیتهای سیاسی پاسخ این پرسش را در رفع بی اعتمادی مردم به خودشان و همچنین گروهها و احزاب به یکدیگر بدهند که اگر یکبار به چیزی یا کسی رای دادند قادرند رای شان را پس بگیرند شاید بتوانند تا حدی در ایجاد اعتماد سازی و نزدیک شدن گروهها و احزاب و شخصیتها به یکدیگر کمک نمایند و به همبستگی و اعتلاف ملی لازم برسند و یک اپوزیسیون ملی و منسجم و قوی را تشکیل دهند . مردم و گروها مثل آدم مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسند و به آسانی نمی توانند به یکدیگر اعتماد نمایند . مردم درون کشور حتی به سایه خود نیز اعتماد ندارند تا چه رسد به اینکه به گروهها و احزابی که چندین هزار کیلومتر بیرون از ایران هستند و هیچ خطری نیز تهدیدشان نمی کند و چماق رژیم اسلامی نیز بالای سرش نیست اعتماد نمایند و جانشان را در برابر سرکوب رژیم اسلامی به خطر اندازند .
November 18, 2012 11:16:59 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به آقای دکتر حمید تفظلی گرامی و حق گرامی
هر کسی درطول عمرش طعم شیرین حقوق بشر را نچشد نصف عمرش برفناست . باورش سخت است که بتوان همه بندهای منشور حقوق بشر را در دنیای امروز بطور واقعی به اجرا گذاشت حتی در پیشرفته ترین کشورها نیز به این زودی ها نمی توان حقوق بشر را بطور کامل و قانونی و واقعی به اجرا درآورد و رعایت کرد . وقتی در جایی سخن از بحث شیرین حقوق بشر به میان می آید آدم کنجکاو می شود و به اصطلاح تحریک می شود در باره اش صحبت کند . بویژه ایرانیانی که چند سالی در کشورهای غربی زندگی کردند و هنوز زندگی می کنند و از رفتار و جنایتهای رژیم اسلامی آخوندی و مافیایی نظامی اطلاع دارند بیشر به عمق ارزش های حقوق بشر پی بردند و بحث شیرین حقوق بشر می پردازند و در دنیای واقعی و مجازی در باره اش صحبت می کنند و می نویسند . در همه منشورهای گروها و احزاب می بینیم جای یک پرسش خالیست . آن هم این است اگر مردمی که بطور آزادانه به یک شخص یا نهاد یا شکل سیاسی اداره کشور رای دادند آیا این حق را دارند زمانی آن شخص یا نهاد یا شکل سیاسی را عوض نمایند و در یک انتخابات آزاد طیق قوانین دمکراتیک برای خواست یا خواستهای خود بطور آزادانه رای گیری نمایند یا اینکه اگر یک بار به شخص یا مقامی رای دادند دیگر تمام است ؟ و باز همین آشو همین کاسه رژیم حکومت اسلامی با هفت وجب روغن می شود ؟ همه در باره انتخاب آزاد نوشته اند و می نویسند و می گویند اما در هیچ منشوری و هیچ کسی در باره حق آزادانه پس گرفتن رای ننوشته و نمی گویند . این بزرگترین مشکل ملت ایران با حکومت جمهوری اسلامی است . در قیام 88 صدای شعار رای من کو و رای من را پس بده را همه شنیدیم . درست می گویم یا نه ؟
آقای تفظلی گرامی و حق گرامی آیا درست عرض می کنم یا نه ؟ با سپاس .
ارادتمند کاوه یزدانی
November 18, 2012 09:47:33 PM
---------------------------
حق
درود و سپاس خدمت آقای تفضلی گرامی، پاسختان نومیدم کرد چون حس می کنم اولا فراتر از ایستادن بر موضع منشور حقوق بشری خود کاری نمی توانیم بکنیم و دوم، مقایسه منشورهای موجود از توان ما کاملا خارج است!دعوت از کارشناسان به دفتر پژوهش در اینمورد چطور؟ پس ما چاره ای نداریم بجز صبر کردن تا آینده های نامعلوم به امید آنکه کسانیکه جمهوری اسلامی و جمهوریخواهی شان، چه سکولار و چه غیرسکولار، برایشان مهمتر از منشور جهانی حقوق بشر و حتی مهمتر از بقای ایران و ملت ایران است که نظر لطفی بما نشان دهند! با تجربه ای که از اینان تاکنون داشته ایم، هیچ چیزی اینان را از موضع شان جدا نمی کند، نه نداها، سهراب ها، نه ستار بهشتی ها،نه حتی اگر فقر و فلاکت و تجاوز در ایران بیش از این که هست شود! آیا نباید راهکارهای عبور از این حضرات را پیدا کنیم و اینها را دور بزنیم!؟ اینان معدودی هستند در برون مرز که بجز برخی که ذاتا مستبدند و خود نمی دانند و شعار حقوق بشر را هم می دهند، بقیه یا فرصت طلبان دکاندارند یا در جیب کشورهای بیگانه و جمهوری اسلامی. همین معدود را در رادیو و تلویزیونها و پارلمانها و مراکز بین المللی و دانشگاهها به استخدام خود درآورده اند تا منافع شخصی و منافع رژیم و منافع بیگانگان را به قیمت منافع ملی ایران خرج کنند. این معدود کسان که ملت ایران و نماینده ما نیستند که دست از تبهکاری هایشان بردارند. اینها بواسطه همین وابستگی هایشان هرگز با امثال شما و من به هیچ توافق و همکاری بر سر اصولی که زنده یاد داریوش همایون از آنها در تهران ریویو گفت نخواهند رسید. پس منتظر اینان شدن کاری عبث و به ضرر ایران و ملت ایران و منافع ملی ایندوست. ما نمی توانیم در کنج خود در انزوا بسر بریم چون اینها و بیگانگان نمی گذارند. ما باید صدا و پیام مان را بگوش ملت ایران برسانیم و آنها را مستقیما مخاطب قرار دهیم و این معدود مستبد و خودفروخته ی ناشنوا را ول کنیم!شما و این حزب از فرصتهایی که رسانه هایی مثل تلویزیون پارس می دهند در جذب مردم می توانید استفاده کنید.سپاس و ارادت حق
November 18, 2012 07:38:34 PM
---------------------------
حميد تفضلی
هم میهن عزیز، حق
ضمن سپاس از حضرت عالی به خاطر توجهتان به مطلب و یه خاطر در میان گذاشتن افکارتان. مطالب شما دارای چند نکته کلیدی است که من در اینجا به خلاصه اشاره به آنها دارم. طبیعی است که شعارها و منشورهایی که در جمهوری اسلامی و در بافتار ایدئولوژی آن گفته و نوشته می شوند با حقوق بشر مغایرند. ما به همین سبب مطرح کردن و پیش زمینه قرار دادن حقوق بشر را یکی از بهترین راه های مبارزه با جمهوری اسلامی می دانیم. مورد دیگر اینکه حقوق بشر قادر به زدودن بسیاری از اختلاف هاست اما به شرط آنکه آن فقط شعار نباشد و به یا به عبارت دیگر ابتدا به ساکن به آن نگاه نشود. متاسفانه در میان ما گروه های اپوزیسیون گروههایی وجود دارند که فرای حرف خودشان حرف دیگری را نمی پذیرند. طبیعی است که همه ما برای آزادی ایران مبارزه می کنیم. اما باید در نظر داشت که ایران برای همه است و نه فقط برای گروهی خاص. به همین سبب لازم است بدانیم و بپذیریم که حرف ما و هدف ما تا کجاست. این نتهایت مرز را حقوق بشر نشان می دهد. مقایسه متن های منشورهای مختلف با یکدیگرو با متن اعلامیه حقوق بشر کاری است دشوار و علمی و از عهده هر کس بر نخواهد آمد. چون در چنین مقایسه ای نمی بایست تفسیر شخصی و یا حزبی کنجانده شود. ما در مورد منشور خودمان و اعلامیه حقوق بشر چنین کرده ایم. تا چه پسند افتد
پیروز و سرافراز باشید.
November 18, 2012 06:30:08 PM
---------------------------
حق
درود بر آقای تفضلی و ایرانی عزیز،نمی دانم مقایسه منشورها باید چگونه و از کجا بیاغازد!متاسفانه کارشناسان حقوقی و سیاسی و اجتماعی تاکنون داوطلب نشده اند بما کمک کنند! منه کارناشناس در مقایسه منشورها، آنها را با شعارهای جنبش سبز و ایندو را با منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد می سنجم. هر یک نزدیکتر به منشور جهانی باشد را انتخاب و حمایت می کنم. هر منشوری که داده می شود را اساس حقوقی می دانم که در تدوین قانون اساسی آینده ایران مهمترین نقش را بازی می کند. از آنجا که تدوین و اجرای کامل یک قانون اساسی نوین مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهایش را برای ایران واجب و هدف اصلی مبارزات ۱۰۰ ساله ملت یگانه ایران در چارچوب تمامیت ارضی ایران می دانم(تمامیت ارضی ما مطابق با سال شوم ۱۳۵۷ که به خمینی و وارثان گجستک اش تا به امروز محول شده)، هر منشوری که با آن ضرورت و هدف قابل مقایسه باشد را حمایت می کنم. شعارهای ساختارشکنانه مردم را من در تطابق کامل با حقوق مندرج ملتها در منشور سازمان ملل می دانم. این شعارها را خلاصه شده مطالبات ملت ایران می بینم که یکایک شان هرگز با حقوق بشر مندرج در منشور جهانی بوسیله سرآمدان ما سنجیده نشده که بنفع رژیم و حضرات فرصت طلبی بوده که از استکهلم تا واشنگتن و پراگ دوان دوان بدنبال حفظ رژیم و سهمشان فعال بوده اند. اینان با تعابیر کج و معوج از حقوق بشر و دمکراسی و اتحاد برای آن با هم مسابقه می دهند که شامل لابی ملت و ملیت تراشان فدرالی هم در آنجا و هم در شبکه سکولارهای سبز نوری علاء می شود.
منشور سبز مثل قانون اساسی جمهوری اسلامی متناقض و بنفع سبزالهی هاست که سهم خود را از غنائم ایران می خواهند. در یک منشور نمی توان هم ادعای حقوق بشر کرد و هم قانون اساسی جمهوری اسلامی را پذیرفت.
منشور پیشنهادی شورای ملی ها با روشی غلط آغازید.تمامیت ارضی و یگانگی ملی و منشور جهانی...را پیشنهاد کرد! مفادش را مستقیما به شعارهای جنبش سبز/مطلبات مردم ربط نداد.
منشور ۹۱برای حفظ رژیم و گمراه کردن مردم آمد.
باسپاس
November 18, 2012 04:34:31 PM
---------------------------
حق
درود و سپاس آقای تفضلی گرامی برای این نوشتار واقعا ارزشمند.بنظرمن،ما هنوز به اهمیت رابطه منشور جهانی حقوق بشر با قانون اساسی و فرهنگ و سیاست و مبارزه مان هنوز پی نبرده ایم. اگر بتوان رابطه مستقیمی که بین اصول حقوق سیاسی-اقتصادی-انسانی-فرهنگی-اخلاقی که بنظرم دربرگیرنده منشور جهانی اند را با همه این اصول و حقوق در ایران و ملت ایران و مبارزات مان علیه جمهوری اسلامی نشان داد آنهم در سطح وسیعی بوسیله رسانه ها، راهگشا خواهد بود. بنظرم، اینکاری بود که در رابطه با شعارهای ساختارشکنانه جنبش سبز ملت ایران باید به محض سر دادن شعار ؛رأی من کو!؟؛ آغاز می شد تا ملت ایران در درون و برون مرز متوجه می شد این حق یکی از اولین و مهمترین حقوقی است که هر آدمی دارد و در منشور جهانی حقوق بشر تضمین شده، و جهان، بویژه جهان لیبرال دمکرات و آزاد غرب برهبری امریکا که ادعای گسترش و حمایت از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر را ۶۰ سالست دارند، موظفند از حق ملت ایران دفاع کنند، و حمایت معنوی خود را نسبت به ملت ایران نشان می دادند و از احمدی نژاد و خامنه ای سلب مشروعیت در سطح بین المللی می کردند تا زمانیکه ملت ایران آزادانه به خامنه ای و احمدی نژاد مشروعیت و رسمیت دهند. مردم از خامنه ای و دار و دسته اش سلب مشروعیت کردند و اوباما و جهان غرب حق نداشتند به این حق ما ملت گردن ننهند بویژه که حق رأی و حق اعتراض به نقض آن از حقوق بنیادین مندرج در منشور جهانی حقوق بشرند. اوباما و جهان غرب که او رهبری می کرد بجای حمایت از ما ملت، برعکس از خامنه ای حمایت کرد که شاخص ترین ناقض حقوق بشر در ایران بود و همو علنا دستور قتل و جنگ علیه ملت ایران را صادر کرد. به اعتراف قالیباف در تهران به تنهایی ۳ ملیون نیم ایرانی در ۲۵ خرداد ۸۸ بیرون ریختند. چگونه است اوباما صدای این انقلاب دهها میلیونی ما را نشنید ولی صدای انقلاب مصری ها که در اوجش به بیش از ۱۰۰هزار در قاهره نرسید را شنید!؟ چرا هنوز به اهمیت تطبیق شعارهای جنبش سبز با حقوق مندرج در منشور جهانی پی نبرده ایم؟ کمبود از ماست،نه!؟
November 18, 2012 02:16:55 PM
---------------------------
|