تاکنون چند بار در زندگی خود اشتباه کردهایم! در زمان وقوع اشتباه با چه هدفی تن به اشتباه کردن خود و یا دیگران دادهایم و به چه نتایجی رسیدهایم؟ در حین شکل گرفتن اشتباه، آیا آگاهیمان کم بوده و یا تجربهای نداشتهایم و یا قدرت عمل ما محدود بوده است؟ آیا گذشت زمان و درک حقیقت توانستهاند ریشههای اشتباه بوقوع پیوستهای را بخشکانند و یا اشتباهات بوقوع پیوسته را مانند غدهِ سرطانی با خودمان حمل میکنم و از وجودش، آگاه ناآگاهیم و میخواهیم هر چند زمانی دوباره اشتباهن همان اشتباه را تکرار کنیم، و یا اینکه تجددی در خود بوجود آوردهایم که جلوی تکرار اشتباهات گذشتهمان را حداقل بگیرد.
هنوز اکثریت روشنفکران ایران خود را از اشتباه کردن مبرا میداند و در گذشته خود و با قهرمانان پوشالی خود زندگی میکنند. زمان حال و آینده را قربانی گذشته خود کردهاند و تُهی از " اندیشه نوین" شدهاند. آنان هنوز قانون و دستور کشف حجاب زمان رضا شاه را غیرانسانی برای زنان آن زمان ایران میدانند. قانون بدون زور تجویز میکنند و مبارزه مسلحانه را برای آرامش درون خود با جنبش آزادیخواهانه گرهِکور میزنند.
از سال 1340 که زنان ایران حق رای دادن را بدست آوردند و در اجتماع آن زمان به برابری نسبی با مردان رسیدن، اسلامگرایان افراطی به کمک روشنفکران انقلابی شتافتند تا انقلاب ضد زن سال 1357 را با فریب دادن زنان ایران و به واسطه روشنفکران انقلابی به ثمر برسانند. روشنفکران آن زمان ایران نه آزاد بودند و نه آزادیخواه بلکه فقط انقلابی (انقلابی اصیل هم نبوذند فتوکُپی بودن از کُپی) بودند. آنان درکی از جامعهشناسی و سیاست داخلی و خارجی نداشتند، جهان را سیاه و سفید و دو بُعدی میدیدند. آنها سپر بلای اسلامگرایان شده بودند. روشنفکران ایران حتا از اهداف و انگیزه اسلامگرایان برای آینده ایران بیخبر بودند. زمانیکه زنان ایران به دستور اسلامگرایان به زیر چادر و حجاباسلامی اجباری فرو میرفتند، روشنفکران (چپگرایان) به آنان بصورت فرزندان انقلاب که انقلاب باید آنها را ببلعد مینگریستند. چپ ایران آزادی نسبی زنان را ناخودآگاه از آنان ربود و به اسلامگرایان فروخت. اما اسلامگرایان حق رای دادن زنان را نتوانسته و نمیتوانند از آنان بگیرد. حق داشتن «حق رای» بدون در نظر گرفتن جنسیت در جامعه ایرانی نهادینه شده بود و هست.
شیشه عمر اسلامگرایان با برابری حقوقی زن و مرد خواهد شکست. ما زمانی میتوانیم از حقوق بشر صحبت کنیم که لزوم برابری حقوق زن و مرد را نه تنها درک کرده باشیم بلکه در خود نهادینه و باور کنم. نیمی از مردم ایران حق "بشر بودن" را از انقلاب سال 57 به بعد از دست دادهاند، وزنه سنگین مبارزه در آنجاست، ولی روشنفکران چپ ایران بفکر تفسیر حقوق بشر برای مالکیتخصوصی و فدرالیسم برای اقوام ایرانی افتادهاند و زنان ایران را بار دیگر فراموش و قربانی مماشات با رهبر جمهوریاسلامی و اصلاحطلبان گریخته از مرکز ولی با سرمایه مالی فراوان کردهاند. آزادیخواهی را نمیتوان در حوضه ایدولوژی یا مسلک سیاسی به تعریف کشید و از آن استفاده ابزاری برای سیاستورزی کرد. اولین گام برای رسیدن به آزادی اجتماعی و سیاسی در کشور حق برابری زن و مرد ایرانیست.
نباید بار دیگر اشتباه کرد. آینده در پیش رو احتیاج به اندیشه و فداکاری دارد نه تفسیر روزانه و کودکانه اعلامیه جهانی حقوق بشر برای سرگرمی نظرپردازان بازنده دیروز و سردرگم امروز که بدنبال کمک مالی اسرائیل و امریکا به نیروهای مسلح در کنارههای مرز ایران چشم بستهاند و یا همزبانی با اصلاحطلبان جمهوریاسلامی که در لوسآنجلس امریکا محلهای را برای اقامتشان خریدهاند و شعار مردم ایران را وارانه ارایه میکنند و هیچکدام به برابری حقوق شهروندی زنان و مردان ایران باوری ندارند.
این نوشته را تقدیم به روح سرکش و همیشه زنده بانو نادره افشاری کردهام. روحش شاد
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
وجدانی
رضاشاه کبیر سال ۱۳۱۴، محمدرضا شاه سال ۱۳۴۱ و حرب مشروطه ایران سال ۱۳۷۹
حدود ۸۰ سال قبل و بهتر بگویم در ۱۷ دی ۱۳۱۴ رضاشاه کبیر، علیرغم ادعای دروغگویان، اولین اقدام و نخستین حرکت آزادی طلبانه و ترقی خواهانه خود را نسبت به نیمۀ دوم جامعۀ ایران یعنی زنان آغاز کرد و با کشف حجاب آنان درهای بسته و بندهای مخل رهایی و آزادی شان را باز نمود و از این طریق، هرچند دشمنان زن ایرانی نگذاشتند که او به آزادی دلخواه و شاسته اش برای زنان برسد، شاهِ ایران ضربات سنگین و خردکننده ای بر پیکر و فکر تنگ نظران و دگم اندیشان تاریخی ایران وارد آورد و نخستین سنگ بنای آزادی و رهایی زنان را گذاشت. حدود ۳۰ سال بعد از کشف حجاب یعنی در سالهای ۱۳۴۱-۴۲ ناجی دیگری به کمک زنان شتافت. محمدرضاشاه پهلوی با به جان خود خریدن دشمنی و عداوت آخوند جماعت و در رأس آنان آیت الله خمینی از یک طرف و آنانی که در ظاهر روشنفکر ولی در باطن ملا تر از هر ملایی بودند از طرف دیگر، درهای ابراز عقیده و حضور در صحنه و انتخابات کشوری را بروی زنان ایرانی گشود. هرچند این اقدام شاهانه برای شاهِ فقید خیلی گران تمام شد و نهایتآ به جلای وطنش محکوم گردید لیکن عاقبت ثمرۀ آن به کام ایرانیان و بویژه زنان آن شیرین گشت و امید است تا ابد شیرین بماند. امروز کیست جرئت نماید و بگوید که زن در زمرۀ مجانین قرار دارد و از حق رأی دادن باید محروم شود؟ و بالاخره حزب مشروطه ایران این امیدِ نهایی و تاریخی ایرانیانِ وطنپرست و دلاور بود که با رایزنیهای بی نظیرِ شادروان دکتر داریوش همایون در سال ۱۳۷۹ شمسی توانست با صدور قطعنامه ای بی مانند و محکم ضمن اعتراض به فشارهای حقوقی و فرهنگی تحمیل شده بر زن ايرانی تحت سلطۀ جمهوری اسلامی، اینبار نه فقط بر آزادی بلکه بر برابری زن و مرد تأکید نموده و در خصوص خانواده، آموزش و کار و امور شخصی زنان برابری های ویژه و خاصی را برای آنان بر شمرد و آنها را رسمآ اعلام نمود.
از جناب آقای بهمن زاهدی بینهایت متشکرم که باعث یاد آوری و مرورِ این بخش مهم از تاریخمان گردیدند.
November 20, 2012 01:30:02 PM
---------------------------
|