*آیندگان از خود خواهند پرسید: چه شد پس از آن كه روشنای صبح یك بار بردمیده بود، ما بار دیگر مجبور شدیم در ظلمات روزگار بگذرانیم؟(كاستیلو)
*دستیابی مردم به روشنگری تنها به شكل تدریجی تحقق میپذیرد. یك انقلاب شاید بتواند استبداد خودكامه و بهرهكشی تاراجگر و قدرتطلب را پایان بخشد، اما هرگز باعث اصلاح واقعی طرز فكر مردم نخواهد شد. در واقع، تعصبات تازه جای تعصبات پیشین را میگیرند و دوباره تبدیل به افساری میشوند كه با آن انبوه توده نادان زیر كنترل درآید. ایمانوئل كانت
مقدمه - بازخوانی فدائیسم و چریكیسم در تاریخ اندیشههای سیاسی ایران
چهل سال پس از اولین درگیری مسلحانه چریكها در سیاهكل (19 بهمن 1349-شكستی كه حماسه شد!)، اندیشه سیاسی ایران در مأمن نافرمانی مدنی قرار گرفته و دوران پساانقلابی را در رهائی از قدرت بنیادگرایی دینی و زمانه پساكمونیسم از سر میگذراند؛ تشكلهای متعدد فدائیان، از ایدههای چریكیستی عدول كرده و گفتمان فدائیسم را بدون دستیابی به ایدههای مسالمتآمیز و روشهای مبارزاتی بیخشونت، پشت سر گذاشتهاند؛ در دوران پسافدائیسم و گذار از چریكیسم، ماندن در گفتمان پیشین و سپری شده چریكهای فدائی خلق ایران، بسان گرفتار شدن در دوران كودكی و چپ روی كودكانهای تلقی میشود؛ «گفتمان فدائیسم» در عرصه سیاسی ایران چگونه به وجود آمد؟ اصول و مبانی شیوههای چریكی و جنگ مسلحانه در شهر و روستا كدام است؟ خرده گفتمانهای فدائیستی با كدام سمت و سوی ایدئولوژیكی پدیدار شدند؟ فرایند تاریخی و معرفتی جنبش فدائیسم و چریكیسم چه مراحل و شرایطی را از سر گذراند؟ سقوط و پایان گفتمان فدائیسم بر پایه چه عوامل و عللی پیش آمد؟ گفتمان فدائیسم و جنبش چریكیسم چه دستآورد و چه خاطرهای برای جنبش مدنی ایران داشته و چه درسی در راه سپاری به جامعه و فرهنگ دموكراتیك در ایران آینده دارد؟ این پرسشها و ارائه پاسخهایی خردمندانه و برآمده از رشد اندیشه سیاسی در ایران به لیبرال دموكراسی، انگیزه و انگیخته من در تألیف و تحقیق این كتاب بشمار میروند؛ بنابر این صریح و جسورانه بنویسم: من در هیچ زمینهای اعم از تئوریك- تاریخی- اندیشگی- سیاسی- اقتصادی- اخلاقی و انقلابیگرایی همراهی با ماركسیسم در تمامی روایتهای آن را ندارم، هم چنان كه هیچ وابستگی ایدئولوژیك-سیاسی-احساساتی و كنشی با كمپین ضدكمونیستی و ضدفدائیستی هم ندارم و ایدئولوژی را در تعریف فراروایت آن پایان یافته دانسته و اصول فكریام را در اندیشههای لیبرالیستی و كنشهای دموكراتیك مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، قانون اساسی برآمده از حقوق طبیعی انسان و قرارداد اجتماعی عصر روشنگری و نظام سیاسی مشروطه دموكراتیك بنیاد كردهام. چرا كه :« پایان ایدئولوژی نه پایان آرمانخواهی است و نه باید باشد. دست کم موضوع آرمانشهر را تنها با علم به مخاطرات ایدئولوژی میتوان دوباره مطرح کرد. نکته اینجاست که ایدئولوژیپردازان ، مسایل را بیش از حد ساده میکنند. ایدئولوژی این ضرورت را از بین میبرد که مردم با موضوعهای مختلف، برحسبشان خاص هر موضوع، روبرو شوند. کافی است سکهای در ماشین فروش ایدئولوژی بیندازی تا فرمول حی و حاضری تقدیمت کند. و زمانی که این باورها آمیخته به شور آخرالزمان بینی شود، رای و عقیده هم تبدیل به سلاحی میشود که عواقبی هولناک دارد.» اصول بنیانی و پایههای اساسی اندیشه و كنش سیاسیام را در ارزش و واقعیت حق جان- حق مال- حق آزادی و حق شورش بر حكومت غیر دموكراتیك و دیكتاتوری استوار كردهام. به تعبیر دانیل بل: «پایان ایدئولوژی نقطه پایانی است، به زبان روشنفکرانه، بر یک دوران، بر دوران فرمولهای سهل و ساده «چپ» در مورد تغییر اجتماعی. اما بسته شدن این کتاب به معنای کنار گذاشتن آن نیست. این نکته خصوصا هم اکنون که «چپ جدید» با اندک خاطراتی از گذشته دوباره قد علم میکند، بسیار مهم است. «چپ جدید» شور و زور دارد، اما تعریف دقیقی از آینده ندارد. پیشاهنگان این جنبش جدید به خود میبالند که «پیش میروند» اما به پرسشهایی چون: کجا میروند، تصورشان از سوسیالیسم چیست، چگونه باید از خطر بوروکراسی در امان بمانند ، مقصودشان از برنامهریزی دموکراتیک یا نظارت بر کارگران چیست – سوالهایی که هر کدام مستلزم تامل فراوان است – تنها با عبارات مطنطن پاسخ میدهند.» از این دیدگاه به مساله سیاست و ایدههای چپگرایانه ایران نگاه میكنم: پروسهای كه در فردای حاكمیت بنیادگرایان در ایران و فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود در جهان، اندیشههای سیاسی چپگرایانه از رادیكالیسم تا دموكراتیسم پیموده است؛ در گسست از كنشهای رمانتیستی و پیوست به ایدههای سوسیال دموكراتیك و لیبرالیستی. در نهایت این كه نوشتن از «گفتمان فدائیسم-تاریخ و اندیشه سیاسی سازمان چریكهای فدائی خلق ایران»، تماشای رؤیای تباه شده نسلی از مبارزان ایرانی است كه در ادغام اسلحه و احساس، از واقعیت جامعه و انگارههای نوپیدای سیاسی-زیبایی شناختی غافل ماندند و تنها اسم خود را در تك ورقی از كتاب بی پایان و تأسفبار تاریخ ایران زمین ثبت كردند.
پیش از ورود به فصلهای اصلی، ناچار از توضیح مواردی هستم:
1-«گفتمان فدائیسم» را به چه معنا به كار بردهام؟
وقتی فدائیسم را به كار میبرم، منظورم ایدئولوژی است كه به تمام پرسشهای زندگی جوابی آماده و از پیش تعیین شده در قالب بستهبندی شده دارد. فدائیسم برای مبارزه روش دارد. (مثلا تبلیغ مسلحانه بمثابه راهگشای انقلاب مسلحانه) برای انقلاب برنامه دارد. برای جامعه فعلی و بعدی ساختارهای ویژهای اندیشیده و حتی شیوه انقلاب و دشمنانش هدف خاصی دارد (مثلا طبقه بندیانقلاب از بورژوا-دموكراتیك بمثابه مقدمه انقلاب سوسیالیستی) و هم چنین برای ایدهها و آرمانهایش سابقه تاریخی و ادبیات متفاوتی قرار داده است. (انقلاب اكتبر، انقلاب چین و انقلاب كوبا از این نمونههای تاریخی هستند.) تضادها و اسطورهها، شهیدان چریك فدائی خلق (انتشار پارهای از سنگ قبرهای شهدای فدائی با عنوان «تصاویر آرامگاه عاشقترین زندگان-چریكهای فدائی خلق ایران» حكایتی از این شهیدباوری و اسطورهسازی است.) و آیندهنگری خاص ایدئولوژیك، فدائیسم را از دیگران متمایز میكند. ساختار گفتمان فدائیسم در تحلیل تاریخ سیاسی، ارزیابی اندیشههای دیگر چپگرایانه، درك و دریافت ماهیت دستگاه دولتی، تبیین و شناخت شرایط بینالملی و منطقه، تشریح فضای سیاسی و اقتصادی كشور، مبتنی بر ایدههایی است كه در موقعیت اجتماعی و واقعیت فرهنگی دیگری شكل گرفته و بدون توجه به تفاوتهای عارض بر به كارگیری اندیشه و كنش سیاسی چریكی در چارچوب سیستم متافیزیكی و توتالیتاریستی فدائیستی، انسجام یافته است.
در نگره چریكهای فدائی، نبرد خلق و امپریالیسم بسان نبرد اسطورهای اهورامزدا و اهریمن از ازل تا ابد در جریان است و در شكست و پیروزی مداوم قرار دارد؛ ایدهای به غایت مانوی و عمیقا تراژیك، تمامیتخواه و در حقیقت آموزهای ناب از فرهنگ باستانی ایران زمین با مایههایی از بلشویسم. چریكهای فدائی از «مانیفست كمونیست» كارل ماركس و فریدریك انگلس آموختهاند «تاریخ كلیه جوامعی كه تاكنون وجود داشتهاند، جز مبارزه طبقاتی نبوده است...» دانیل بل درباره ایدئولوژی در زمانه ما مینویسد:«ایدئولوژی که امری است ماهیتا همه یا هیچ ، و چیزی است باب مزاج روشنفکر جوان، بیجان شده و دیگر موضوع چندانی نمانده است که بتوان از لحاظ فکری به عبارات ایدئولوژیکی در آورد. نیروها و نیازهای عاطفی وجود دارند و مساله بسیج این نیروها موضوع حادی است. سیاست هم که چندان هیجان آفرین نیست. برخی از روشنفکران جوانگریزی به کارهای علمی یا دانشگاهی زدهاند که در بسیاری از موارد موجب محدود کردن ذوق و قریحه آنها در قالب تنگ فن شده است؛ برخی دیگر، عرضه هنر را جولانگاه ابراز وجود یافتهاند، اما در این خشکهزار نیز فقدان محتوا به معنای فقدان کشش لازم است که به وجود آورنده شکلها و سبکهای تازه است.»
فدائیسم بمثابه ایدئولوژی آن گاه كه از واقعیت دور میماند و با ذهنیات آمادهای به كنشهای سیاسی مواجه میشود، به جای واقعیگرایی قالبهای ذهنی را بر امور واقع تحمیل میكند؛ ذهنیتی كه دارای آگاهی كاذب است از این جهت كه در ایجاد هماهنگی میان امر واقع و دریافت ذهنی آن، كجاندیشی میكند. عدم درك و شناخت واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران دهه چهل و پنجاه، از حمله وارونهخوانیهای بنیانگذاران چریكهای فدائی بشمار میروند. آگاهی كاذبی كه حتی از واقعیات اقتصادی (اصلاحات ارضی و دگردیسی جامعه ایران به فضای صنعتی)، روایتی دشمنانه ارائه میكند و نمیتواند بپذیرد كه دیگری نیز میتواند برای خلق و جامعه منشاء خوبی باشد و كنشهای نوسازانه به انجام رساند.
فدائیسم در نگارش من منحصر است به سازمانی در ابتدا واحد كه در طول چهل سال از عمرش به بیش از 25 عنوان تشكیلاتی (فدائیها) تقسیم شده است؛ تاریخی تأسفآور كه بر ایدئولوژی ستیزهگرانه بنا شد؛ از اقدامات تروریستی سر درآورد؛ به محاق سازش غیراصولی با پایگان دینی فرو پاشید و چهل سالی بعد از تأسیس نالازماش، تمامی انگارههای خلقگرایانه فدائیستی را به تاریخ سپرد. فدائیسم از اولین كنشهای غیرگفتمانی و ایدههای گفتمانی بیژن جزنی (اصیلترین نظریهپرداز فدائیستی)، مسعود احمدزاده ، امیر پرویز پویان، حمید مؤمنی و دیگر بنیانگذاران چریكهای فدائی خلق ایران شروع و تا روزگار ما در آموزههای كسانی چون فرخ نگهدار، اشرف دهقانی و دیگر ادامه دهندگان راه و منش فدائیان اولیه را شامل میشود. در این تعریف فدائیان برگشته از مشی مبارزاتی پیشین در كنار وفاداران به سابقین از كنشهای چریكی در كنار هم جای میگیرند.
2-چه الزامی در استفاده از مفهوم «چریكیسم» مورد نظرم بوده است؟
در استفاده از چریكیسم، كنشهای مسلحانه در تمامی شیوه های آن اعم از جنگ شهری و جنگ در روستا و عملیات پارتیزانی و حتی سرقت از بانكها و ترور افراد حكومتی و یا اشخاص خائن و مسالهدار در سازمان را در نظر دارم. ایدئولوژی فدائیسم و چریكیسم همان فراروایتهایی هستند كه عصر پایان ایدئولوژی، آنها را در تئوری و روش به چالش كشیده و با بحران هویتی جدی رویارو ساخته است.
چریكیسم در این نوشته برخلاف فدائیسم فراتر از سازمان چریكهای فدائی خلق ایران و دیگر انشعابات آن میرود و تمامی طیفهای مبارزاتی در چهل سال گذشته را دربر میگیرد كه با تكیه بر اسلحه و مشی مسلحانه، به مخالفت با دولتهای زمان (پهلوی. اسلامی) و ایدئولوژیهای پهلویسم و خمینیسم مبادرت كردند؛ طیفهای گوناگون ایدئولوژیك از چپهای ماركسیستی تا چپهای مائوئیستی از یك طرف و چپگرایان مذهبی از متشرعان اسلحه به دست از فدائیان اسلام و هیأتهای مؤتلفه اسلامی (حزب مؤتلفه اسلامی بعدی) و حزب ملل اسلامی تا بنیادگرایان مسلح جمعیت آزادی مردم ایران (جاما)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سازمان مجاهدین خلق ایران از طرف دیگر، كثرت چریكیسم را نشان میدهند؛ در طیف كمونیستی و غیردینی سازمان انقلابی حزب توده ایران از اولینها در تغییر شیوههای مبارزاتی از مسالمتآمیز به مسلحانه قرار دارند. سازمان وحدت كمونیستی (گروه اتحاد كمونیستی پیشین)، سازمان رهائی بخش خلقهای ایران، گروه فلسطین و گروه آرمان خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل)، اتحادیه كمونیستهای ایران (سربداران)، سازمان انقلابی زحمتكشان كُردستان ایران (كومهله)، حزب رنجبران ایران، حزب حیات آزاد كُردستان (پژاك) تا چریكهای منفردی نظیر مصطفی شعاعیان، بهزاد نبوی و .... هم كثرت چریكیسم را در ایدئولوژی غیردینی تشكیل میدهند.
3-بنیانهای نظری و سیاسی این نوشته در اندیشههای لیبرال دموكراتیك قرار دارد؛
اندیشهای كه بر اساس آنها به سنجش تاریخی و ارزیابی معرفتی گفتمان فدائیسم و چریكیسم پرداختهام و از دگردیسی آنها به دوره «پسافدائیسم» و «پساچریكیسم» نوشتهام، با روش تحلیل و ارزیابی اندیشهها، ایدهها و كنشهای چریكهای فدائی خلق در تاریخ ایران معاصر.
در تحلیل گفتمانی، اندیشه¬های فدائیستی در رهگذر تاریخ دچار تحول و دگردیسی شدهاند و برای این که بتوانند پاسخگوی نیاز زمانة خود باشند، ناچار از بیان و کنش در عرصههای کارآمد بالایی هستند. بی¬تردید تشخیص کارآمدی و یا عقیم بودن فدائیستی در راستای همسویی آن با کنش¬های اجتماعی (پهلویسم و تحولات دیگر)، بازیهای زبانی، عملکردهای سیاسی، آموزه¬های دینی و انگاره¬های اجتماعی میسر بوده و هرگاه اندیشه¬ فدائیستی در تکاپوی عملی (مبارزه مسلحانه) و نظری (ماركسیسم بلشویكی) خود بیانگر کنش¬های عینی باشد، در واقع گفتمان آنان پدیدار خواهد شد. تحلیل گفتمانی اندیشه¬های چریكهای فدائی یکی از چندین راه و روشی است که به عرصه کارآمدی اندیشه و تقاضای جامعة ایرانی در بهره¬گیری از آنها می¬پردازد و با تمسک به کاوش از تبار تاریخی اندیشه¬ها (در گذار از تودهایسم و وامداری به بلشویسم)، نحوه شکلگیری آن¬ها را در پروسه تاریخمندی به مداقه خردمندانهای می¬گذارد. این که اندیشههای بنیانگذاران مشی مسلحانه تودهای و جنگ چریكی شهری در برآورد کدامین کنش به سوی ایده¬ای میل نموده است؟ و اندیشه¬ای بر پایه نضج و تکامل کدامین فکر و ایده به بار نشسته است؟ و زیر ساخت¬های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اندیشه فدائیان از کدامین آبشخور اندیشگی و تأمل فرزانگی سیراب می¬شود؟ از مسایلی هستند که در شکلگیری اندیشه فدائیان به مثابة گفتمان دخیل بوده و محدوده تحلیل گفتمانی اندیشه¬ها را با عنایت به زیر ساخت-های کنشی آنان (شرایط اجتماعی-اقتصادی دهه چهل) به بحث می¬گذارد. در واقع گفتمان فدائیان در بردارنده نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره¬هاست که دارای خصلت زمانمندی هستند.
لازم است به كوتاهی از واژه و مصداق گفتمان بنویسم؛ واژه گفتمان از لحاظ فقه¬اللغه، تبار به واژه discursus در زبان لاتینی می¬برد که در معنای بحث کردن مورد استعمال بوده است. گسترش کاربرد عام آن در زبان¬های فرانسه و انگلیسی، به معنای گفتار، گفت و گو از هر دست و در معنای فنی گفتاری را شامل می-شود که به صورت خطابه و مقاله در شرح و بسط یک موضوع در یک زمینه علمی و نظری، به کار گرفته می¬شده است. گفتمان مفهومی است که برای نخستین بار توسط زبانشناسان مطرح شده و مراد از آن در حیطه زبانشناختی عبارت از «مجموعه عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم جمع آیند، متن را به وجود می¬آورند. بنابراین متن حاصل و نتیجه گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرایند و متن فرآورده آن است. گفتمان پویا و متن ایستاست. فرآیند گفتمان تا لحظه نهایی، یعنی تکوین متن، هر لحظه مخاطب را در نظر دارد. گفتمان بیمخاطب نمی¬تواند پیش برود. خالق سخن ـ مکتوب یا ملفوظ ـ همواره باید مخاطب فرضی خود را در ذهن داشته باشد. در غیر این صورت گفتمان منظم حرکت نمی¬کند و متن تمامیتی اندام وار نمی¬یابد. به سخن دیگر، اندیشه در کلام تبلور پیدا نمی¬کند.» صورتبندی بعدی تحلیل گفتمانی که بیشترین تاثیر را میان روش¬شناسان و معرفت پژوهان بر جای گذاشته است، از آن دانای فرانسوی میشل فوکو است که گفتمان را از دایره تنگ زبانشناختی بیرون آورده و آن را وارد مباحث معرفت شناختی و بعضاً وجود شناختی کرده است. فوکو نخست اندیشه¬های خود را «باستانشناسی» و سپس «تبارشناسی» نامید. دغدغه اصلی میشل فوکو در تحقیقات خویش، پرده افکنی از فریب¬های تاریخی در زمینه تکامل و پیشرفت دانش انسانی و مقابله با غلط سوژهپردازی دکارت بود و او را این اندیشه به «مرگ سوژۀ فلسفی» و بی موضوعی علوم انسانی در دنیای مدرن رهنمون گردید.
فوکو بر پایه انکار سوژه باوری، از سویی به تشریح گسست¬های تاریخی دانش (باستانشناسی) دست یازید و از سوی دیگر به تبیین نسبت دانش و قدرت (تبارشناسی) پرداخت. از پیشگامان فکری فوکو در طرح ناپیوستگی تاریخ دانش بشری می¬توان به افکار ژرژ کانگیهیم در عرضه الگوی «تاریخ مفاهیم» و گاستون باشلار اشاره کرد که مفهوم «گسست تاریخی دانش» را مورد بحث قرار داده بود. فوکو آن جا که از رابطه دانش ـ قدرت سخن می¬گوید و نقش قدرت را در تولید حقیقت با استفاده از تاریخ و تکیه بر از هم گسیختگی ذهن و گذار از هویت مستقل انسان مورد تأمل قرار می¬دهد، طرح خود را تبارشناسی نامیده و آن جا که به تحلیل روابط دانش با شرایط امکان پیدایش آن می¬پردازد، باستانشناسی را عرضه می¬کند و این طرح¬ها فوکو را به تامل در محوری¬ترین آموزه وی یعنی سخن و قواعد حاکم بر موضوع شناسایی می-کشاند.
فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزه شکلگیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره¬ها، مفاهیم و استراتژی¬ها) با چهار حوزۀ عملکرد بیانی یعنی مرجع، گوینده، همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی تاریخمند دارد، می¬رسد. فوکو در تحلیل نظام حاکم بر گزاره¬ها که قواعد ظهور عمومی شکلگیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می¬سازد و حدی میان سنت و فراموشی را تشکیل می-دهد، به یکی دیگر از اساسی¬ترین اصطلاحات خویش یعنی «بایگانی» می¬رسد.
باستانشناسی دانش با تاریخ اندیشه که تابع یک طرح خطی یا یک قانون واحد بوده و حول محور تاریخ کلی دور ¬می¬ماند، چهار تفاوت مهم دارد و همانطور که گذشت به نحوه شکلگیری گفتمان توجه داشته و نظام معرفتی یک دوره خاص را در تمام رویه¬های گفتمان در سطوح و مراحل خود، مورد توجه قرار می¬دهد.
میشل فوکو با طرح گسست¬های معرفتی و مرگ انسان در دوره جدید، به خلاء ناشی از مرگ انسان در تفکر امروزین اشاره نمود و تلقی متفکران جدید از انسان را به عنوان موضوع شناسایی و فاعل شناسایی محصول یک تصادف تاریخی دانسته و عمر آن را در شرف اتمام اعلام می¬کند. کاوش در تاریخ جنون، جنسیت و تأمل در رابطه دانش ـ قدرت که از فوکو فیلسوفی پوچانگار و بیرون از مرزبندی¬های رسمی به بار آوردند، توجه دانشمندان علوم انسانی و فلاسفه غربی را به خود مشغول داشته و حول اندیشه¬ها و افکار فوکو تک نگاریها و مقالات معتددی در دو ده گذشته انتشار یافته است.
فوکو گفتمان را این گونه تعریف می¬کند: «شبکه معنا از صورت بندی دانایی (اپیستمه) عمدتاً به این دلیل متمایز می¬شود که دربرگیرنده کردارهای غیر گفتمانی و گفتمانی هر دو است. شبکه معنا، حوزه¬ای همواره ناهمگن است و "گفتمان¬ها، نهادها، ساخت-های معماری، قواعد، قوانین، اقدامات اداری، احکام عملی، قضایای فلسفی، اخلاق، انسان دوستی و غیره را دربرمی¬گیرد".
بنابراین گفتمان عبارت است از یک نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره¬ها که دارای خصلت زمانمند و تاریخمند هستند. در این معنا گفتمان گسترده¬تر از ایدئولوژی است. در واقع "هر چیز و هر فعالیتی برای معنادار شدن باید بخشی از گفتمانی خاص باشد. این بدان معنا نیست که هر چیزی باید گفتمانی یا زبانی باشد، بلکه منظور این است که هر کنشی برای قابل فهم بودن، باید بخشی از چارچوب معنایی وسیع-تری به حساب آید. همه این معانی یا هویت-های متفاوتی که می¬شود برای این شیء مفروض داشت، بستگی به نوع خاص گفتمان و شرایط ویژه¬ای دارد که به آن شیء معنا و وجود می¬بخشد. بنابراین برداشتی که لاکلو و موفه از گفتمان دارند، مؤید شخصیت ربطی هویت است. معنای اجتماعی کلمات، گفتارها، اعمال، و نهادها را با توجه به بافت کلی¬ای که این¬ها خود بخشی از آن هستند، می¬توان فهمید. هر معنایی را تنها با توجه به عمل کلی¬ای که در حال وقوع است، و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی که در آن قرار دارد، باید شناخت. پس اگر می¬توانیم عمل را و گفتمانی را که عمل در آن واقع می¬شود توصیف کنیم،¬ میتوانیم فرایندی را درک، تبیین و ارزیابی کنیم."
لاکلو نیز در بحث از گفتمان و معرفی تبارشناختی آن با توجه به دگرگونی که عارض این واژه شده است، می¬نویسد:"ریشه¬های دور مفهوم گفتمان، که طی چند دهه اخیر در برخی رویکردهای معاصر در تحلیل سیاسی ارائه شده است، به پدیده¬ای باز میگردد که می¬توان آن را چرخش استعلایی در فلسفه مدرن نامید. یعنی نوعی تحلیل که صرفآً معطوف امور واقع نیست، بلکه به شرایط امکان آنها نیز می¬پردازد. فرض اصلی هر رویکرد گفتمانی این است که صرف امکان تصور، دریافت حسی، اندیشه، و عمل به ساختمند شدن حوزه معنادار معینی بستگی دارد که پیش از هرگونه بی¬واسطگی عینی حضور دارد." در واقع گفتمان شیوه ساختاری شناخت است که در درون یک فرهنگ به وجود می¬آید و به نوبه خود شکل دهنده فرهنگی را به عهده میگیرد. آشوری در بازگویی تبار معرفتی آن و تاکید بر معنای مدرن گفتمان و نقشی که در تحلیل اندیشه¬های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی امروزه بر عهده دارد، معتقد است "بحث گفتمان اگر چه به صورت فرموله شده از آن دهه¬های اخیر است، اما از نظر تاریخی به آن جهتی از اندیشه فلسفی مدرن برمی¬گردد که "عقل" و "سوژه" شناسنده را در انسان از مفهوم جوهریت و از تصور خود بنیادی آن، چنانکه دکارت و کانت می¬انگاشتند، به درآورده و در بند بودن آن را در شرایط تاریخی و اجتماعی و زیستی و روانی نشان داده است. هگل با مفهوم "روح زمانه" تاریخیت گسترش و بالش عقل کلی و بازتاب آن را در ذهن انسانی نشان داده است. مارکس با مفهوم "ایدئولوژی" (به معنای "آگاهی دروغین"، به اصطلاح وی) ذهن و شناخت را به شرایط اجتماعی و طبقاتی وابسته داشته است و بر بسیاری شناخت¬ها انگ "ایدئولوژی" زده است. یعنی آگاهی دروغین. نیچه با پیش کشیدن رابطه "خواست دانش" و "خواست قدرت"، عقل و شناخت را به فرآیند زیستمانی (بیولوژیک) و فرهنگی و تاریخی انسان وابسته می¬کند و کارکرد "حیاتی" آن را نشان می¬دهد. فروید با کشف ناخودآگاهی، رابطه گفتار خودآگاه را با انگیزه¬های نهفته و ناخودآگاه روانی نشان می-دهد. میشل فوکو، بر اساس دستاوردهای این اندیشه¬گران است که با نشان دادن رابطه گفتارهای علمی با نهادهای اجتماعی و نظام قدرت (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) وجه گفتمانی یا ایدئولوژیک آن¬ها را آشکار کرده است و جستار "تحلیل گفتمان" را پرداخته است که امروزه هم در نقد ادبی و هم نقد ایده¬ها و اندیشه¬ها به کار می¬رود."
به تعبیر فوکو "تحلیل گزاره¬ها و احکام، تحلیلی تاریخی است، اما تحلیلی است که از هر گونه تعبیر پرهیز می¬کند: این تحلیل استفسار نمی-کند که گفته¬ها چه چیزی را پنهان می¬کنند؟ معنای "واقعی" آن¬ها به رغم ظاهرشان، چه بوده است؟ عنصر ناگفته¬ای که دربردارند چیست؟...بلکه بر عکس از وجه هستی آن¬ها استفسار می¬کند. یعنی این که پیدایش آنها در زمان و مکانی که پیدا شدند چه معنایی برای آنها دارد، چرا آنها پیدا شدند و نه غیر از آن¬ها". در واقع از نظر فوکو ویژگی کلی مفهوم گفتمان هدفمندی اجتماعی آن است. یعنی کاربرد زبان برای رساندن اندیشه¬ها، تبلیغ ایده¬ها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران.
یعنی گفتمان از یک زمینه برمی¬خیزد، یعنی مجموعه شبکه روابط اجتماعی یا ساختار و سیستمی که نه تنها زبان را همچون تولید کنندۀ سخن ممکن می¬کند و پدید می¬آورد، بلکه زمینه¬ساز انگیزه¬های خودآگاه و ناخودآگاه نهفته در زیر سخن نیز هست و لایه¬های آشکار و پنهان معنایی به آن می¬بخشد و زبان را در جهت هدفی به کار می¬گیرد. بنابراین گفتمان، سخن یا گفتاریست کم و بیش دراز که رساننده معنا و پیام و ایده و اندیشه¬ای ست. به تعبیری "گفتمان در ساحت امکانی خاصی پدیدار می¬شود. به عبارت دیگر هر گفتمانی را هر زمان و هر جا نمی¬توان یافت. پیدایش گفتمان¬ها و برد آنها و اثرگذاری¬شان شرایط ویژه¬ای را می¬طلبد.از نظر امکان زبانی صرف و جمله¬های ممکنی که هر زبان می¬تواند تولید کند، هر آن چه بشر تا کنون گفته است و در آینده خواهد گفت در هر زمان بالقوه گفتنی است، اما این که امکان صرف زبانی زمان و شرایط اجتماعی و تاریخی ویژه¬ای پدیدار شدن خود را می¬طلبد تا فعلیت یابد و پدیدار شود. یعنی گفتنی و شنیدنی شود، بدین معناست که هر گفتاری وابسته به شرایط ویژه پدیداری خویش و دربند آن است و به همین دلیل، در تحلیل اجتماعی و تاریخی گفتارهاست که وجه گفتمانی آنها پدیدار می¬شود. یعنی فضای فرهنگی، ذهنیت زمانه، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، و روابط طبقاتی در درون هر ساختار اجتماعی¬اند که گفتمان¬ها را تولید می¬کنند. فوکو قواعد گفتمانی حاکم بر موضوع شناسایی را در روابط سه عامل میداند:الف ـ سطوح ظهور ب ـ مراجع تعیین موضوع شناسایی ج ـ جدول مختصات. شکلگیری گزاره¬های یک گفتمان تابع روابط موجود در میان سه عنصر است:1ـ مراجع برخوردار از صلاحیت بیان گزاره¬ها و پایگاه و نقش اجتماعی آنها. 2ـ نهادهای مشروعیت بخش.3 ـ موقعیت فاعل شناسایی یا گوینده در حوزه¬های موضوعی مختلف.
فوکو شکل¬گیری گفتمان را بر پایه گزاره¬ها می-داند و گزاره در اندیشه وی گسترده¬تر از معنای منطقی آن بوده و می¬تواند قالب یک گزاره منطقی، یک جمله یا یک کار گفت و یا عمل گفتاری، یک معادله، یک نمودار یا قالب¬های دیگر را متحقق سازد."مجموعه مفاهیم، موضوع شناسایی، و گزاره¬های یک گفتمان باعث شکل¬گیری مضامین یا نظریه¬هایی می-شود که فوکو آن¬ها را "استراتژیها" می¬خواند. از نظرفوکو، برای بررسی نحوه توزیع این استراتژیها در تاریخ باید به عناصر زیر توجه کرد: 1ـ نقاط احتمالی پراش (نقاط ناسازگاری و هم ارزی موضوعات شناسایی، مفاهیم و انواع گزاره¬ها، به علاوه پیوندهای سامان بخش، که روی هم رفته یک مجموعه منسجم را می-سازند.) 2ـ نقش یک گفتمان در منظومه¬ای از گفتمانها که به آن تعلق دارد. این امر روی تحقق برخی از گزینه¬های محتمل در یک گفتمان و عدم تحقق گزینه¬های محتمل دیگر تأثیر می¬گذارد. به عبارت دیگر جابجایی یک گفتمان از منظومه¬ای به منظومه دیگر باعث تغییر اصول پذیرش و طرد گزینه¬های محتمل در آن گفتمان می¬شود و 3ـ نقش یک گفتمان در رویه¬های غیر گفتمانی، قواعد و فرایندهای تخصیص یک گفتمان (اختصاص استفاده از یک گفتمان به یک گروه خاص)، و رابطه یک گفتمان با علایق و امیال." فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزۀ شکل¬گیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره¬ها، مفاهیم و استراتژیها) با چهار حوزه عملکرد بیانی یعنی مرجع ـ گوینده ـ همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی زمانمند و تاریخمند دارد، می¬رسد.
در نهایت می¬توان در تبیین واژه و جایگاه معرفتی پدیده گفتمان گفت:"گفتمان هنگامی که در وجه خودآگاه آن در نظر گرفته میشود، گفتاری¬ست هدفمند در شرح و بیان اندیشه¬ای با سامانی منطقی که هدف آن رساندن مقصود به دیگران و اثر گذاشتن بر عقل یا عاطفه ایشان و باوراندن خود است، که در این معنا با گفتار (به همین معنا) کم و بیش یکی-ست. جز این که فصل معنایی خود را با "حرف" و "سخن" روشن¬تر نشان می¬دهد و در معنای فنی و دقیق فلسفی امروز گفتاری¬ست تکیه کرده بر یک متن اجتماعی ـ تاریخی و زبان گویای نظامی از روابط است که نیروهای چیره، یا نیروهایی که امکان زبان گشودن در آن فضا را دارند، در قالب آن به زبان می¬آیند و به همین دلیل، هر آن چه در آن فضا سرکوفته است و امکان بازگشودن ندارد، از گفتار محروم است و گفتمان پس زده و سرکوفته او را می¬باید از خلال گفتمان¬های بر زبان آمده کشف کرد. در معنای دوم گفتمان را همچون زبان روابط قدرت و امکان زبان گشودن نیروهای حاضر در یک صحنه اجتماعی ـ تاریخی، می¬باید از خلال کشف رابطه گفتار با زمینه امکان گفتار، رابطه "متن" و "زیر متن" کشف کرد. بدین معناست که هر گفتمانی تنها در شرایط ویژه پدیداری خویش است که در قالب گفتار پدیدار می¬تواند شد.بدین ترتیب هر گفتمانی در زیر فشار خویش گفتمان¬های نهفته و خفه شده¬ای دارد."
بر این زمینه روش تحلیل گفتمانی من شكلگیری، گسستها، پیوستها و تحولات ارزشی و دانایی چریكهای فدائی خلق و متنهای آن و هم چنین تئوری پردازانش را در انسجام سخنی و كنشهای غیرگفتمانی به تحلیل گذاشتهام؛ در تحلیل گفتمانی یا تحلیل بیانی باید به سه ویژگی گزاره¬ها توجه کرد:
1ـ ندرت:همواره گروه محدودی از گزاره¬ها بیان شده و از بیان گزاره¬های دیگر جلوگیری می-شود. ولی این بدین معنا نیست که در پشت گزاره¬های بیان شده چیزی نهفته است که هنوز بیان نشده است، بلکه بدین معناست که هر گزاره¬ای صرفاً جای خاص خود را در یک حوزه بیانی اشغال می¬کند.
گفتمان و گزاره را نباید همچون یک "سند" دانست.یعنی همچون نشانه¬ای که ما را به چیزی دیگر حواله می¬دهد.بدین ترتیب، گفتمان از امکانات محدودی برخوردار است که بر اساس قواعد و شرایط خاصی تحقق و تخصیص می¬یابند و این جاست که پیوند ذاتی گفتمان با قدرت و مبارزه سیاسی آشکار می¬شود.
2ـ خارجیت یا برونزادگی:بر خلاف باور به وحدت درونی گزاره¬ها، در تحلیل بیانی باید به پراکندگی و برونزادگی گزاره¬ها توجه کرد.گزاره رویدادی است که همچون گوینده آن تابع پراکندگی خارج از آن است.
3ـ انباشت:گزاره¬ها نه به شیوه¬ای واحد و ثابت بلکه به طرق گوناگونی (همان طور که فوکو اشاره کرده است، از طریق فنون مادی، نهادها، مجاری رسمی، رویه¬ها، روابط اجتماعی و غیره) حفظ، احیاء، استفاده، فراموش، دگرگون و یا حتی نابود می¬شوند و نباید دنبال مبدأ پیدایش آن گشت.
در نهایت می¬توان با تکیه بر تحلیل گفتمانی، وظیفه گفتمان را در چهار مرحله نظاره کرد:
"1ـ آستانه اثباتی یا تحققی:رویه¬های گفتمانی وقتی از این آستانه می¬گذرند که شکل مستقلی به خود گرفته و نظام واحدی برای شکل گیری گزاره¬ها به کار گرفته شود.
2ـ آستانه معرفت شناختی:این آستانه وقتی پشت سر گذاشته می¬شود که گروهی از گزاره¬ها معیارهایی مثل تصدیق و انسجام را صورت بندی کرده و همچون الگویی برای دانش مورد استفاده قرار گیرد.
3ـ آستانه علمی:دانشی که آستانه قبلی را پشت سر گذاشته، وقتی از آستانه علمی عبور می¬کند که مجموعه¬ای از معیارهای صوری یا قوانین خاص صورتبندی گزاره¬های علمی را به کار بندد.
4ـ آستانه صوری:این آستانه هم وقتی پشت سر گذاشته می¬شود که یک گفتمان علمی بتواند اصل موضع¬های لازم، عناصر مورد استفاده، ساخت گزاره¬های مقبول، و دگرگونیهای مجاز خود را مشخص کند."
این نظام حاکم بر گزاره¬ها که قواعد ظهور عمومی شکلگیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می¬سازد و حدی میان سُنت و فراموشی را تشکیل می¬دهد، "بایگانی" نام دارد. همان چیزی که ما را از هرگونه وحدت و تداوم محروم می¬سازد و وجود تمایز و پراکندگی در عقل و تاریخ و وجود را آشکار می¬کند. بایگانی افق عمومی تجزیه و تحلیل گفتمان و حوزه بیانی و اشکال مثبت و تحقق آن¬ها را تشکیل می¬دهد.فوکو در توضیح بایگانی می¬نویسد:"ما به جای این که در کتاب اسطوره¬ای و بزرگ تاریخ، سطرهای واژگان را ببینیم که به گونه¬ای آشکار، اندیشه¬هایی شکل گرفته در دوره¬ها و فضاهای تاریخی گذشته را ترجمه می¬کنند، عمل پراکندۀ نظام-هایی را می¬یابیم که گزاره¬ها را چون رخدادها برقرار می¬کنند (با شرایط خاص خود و قلمرو ظهورشان)، و نیز به گزاره¬ها چون چیزها شکل می¬دهند(با امکانات خاص خود و قلمرو ظهورشان).من پیشنهاد می¬کنم که تمامی این نظام¬های گزاره¬ها را (خواه رخدادها باشند یاچیزها) بایگانی بخوانیم." در حقیقت "وقتی ما کنش¬های کلامی جدی را به طور مضاعف تعلیق و حذف می¬کنیم به این معنی که نمی-توانیم به معنا و حقیقت آنها متوسل شویم و بنابراین نمی¬توانیم به فراگردهای فکری اندیشمندان بزرگ و یا پیشرفت علوم به سوی شناخت استناد کنیم، در آن صورت نیازمند شیوه تازه¬ای برای تنظیم گفتمان هستیم.در حقیقت، به نظر فوکو هویت¬ها و وحدت¬های مرسوم در موضوعات علوم حتی بر طبق معیارهای خودشان تداوم ندارند.وی بر این نظر است که هیچ یک از ویژگیهای ذاتی هیچ یک از رشته¬های دانش به مفهوم سنتی، در طی تغییرات، یکسان باقی نمی¬ماند.رشته¬های دانش، موضوعات، شیوه¬های توصیف، مجریان صالح، مفاهیم و روش¬های خود را در اعصار مختلف به شیوه یکسانی تعریف نمی¬کنند و حتی در درون یک عصر تاریخی هم موضوعات هر رشته علمی دایماً دستخوش دگرگونی، تحول و جایگزینی هستند."
بر اساس تحلیل گفتمانی تاریخ اندیشههای چریكهای فدائی خلق ایران من كوشیدهام سیر تاریخی تحولات گفتمان فدائیسم و ایدئولوژی چریكیسم را در بازخوانی انتقادی مركزیترین مفاهیم و مقولات این گفتمان و كنشهای غیرگفتمانی آن و بر اساس متنهای اصلی انگشت شماری كه فرهنگ سیاسی چریكهای فدائی را تشكیل میداند، تبیین و تشریح كنم.
نتیجهگیری شخصی من از عمر چهل ساله گفتمان فدائیسم و ایدئولوژی چریكیستی مبتنی بر این موارد است:
-از آن جا كه چریكهای فدائی خلق اعتقادی به حقوق طبیعی بشر ندارند و برای رسیدن به آرمانشهری كه در فردای انقلاب سوسیالیستی ساختهاند، جان و مال و آزادی انسانها در تكتك آحاد مردم، در گفتمان فدائیسم و كنشهای چریكی ارزش و اعتباری ندارند و حق اعتراض را هم در گره باورمندی به اصول از پیش داده و متافیزیكی (عاری از واقعگرایی و عینیت امور واقع) سازمان و متنهای مقدس آن قرار دادهاند و بر این اساس، هر آن كسی كه از فردیت و خرد شخصی خود در ابراز احساسات و مخالفت با فدائیسم و جنگ چریكی سخن بگوید، به مسلخ تروریسم نهفته در كنشهای چریكی فرستاده میشود و فرقی ندارد آن انسان یكی از دشمنان باشد یا فردی از هم تیمیهای سازمانی در خانههای امن؛
-از آن جا كه چریكهای فدائی بمثابه یك ایدئولوژی چپگرایانه، كمونیستی و برابر طلبی آرمانشهری ظاهر شدهاند، بر اساس خصیصه اصلی ایدئولوژیها بایستی دشمنی هم داشته باشند؛ نظام جهانی امپریالیستی، اندیشههای آزادیخواهانه لیبرالیستی، منشهای پارلمانتاریستی و اصلاحطلبانه سوسیال دموكراتیك، نظام پادشاهی پهلوی و نظام جمهوریاسلامی، نقطه مقابل فدائیسم را تشكیل میدهند؛ بر این اساس تضاد اصلی جامعه، تضاد آنتاگونیستی خلق و وابستگان داخلی امپریالیسم قرار داده میشود؛
-از آن جا که چریكهای فدائی از اندیشه و منش دموكراتیك دور بودند، تمامی كنشهای آنان آمیخته به خشونت عملی و نظری بوده است؛
-از آن جا كه گفتمان فدائیسم در پیوند با بلشویسم بوده، نمیتوانست گسست معرفتی رادیكالی را با پیشینه جنبش كمونیستی ایران به انجام رساند؛
-از آن جا كه چریكهای فدائی ایدههای جمعگرایانهای را نمایندگی میكردند، هویت فردی و اندیشه و احساس شخصی در حوزههای سازمانی و ردههای تشكیلاتی پایمال میشده است؛
-از آن جا كه اندیشه روشنگری در كنش و ایده پروری چریكهای فدائی ناشناخته بود، روایتی تحریف شده و از صافی لنینیستی گذشته بر درك و شناخت اندیشههای سیاسی-اجتماعی ماركس در نوشتههای بنیانگزاران و دیگر نویسندگان چریكیستی سلطه داشت؛
-از آن جا كه تحلیل طبقاتی چریكهای فدائی خلق از شرایط اجتماعی ایران متاثر از آموزههای لنینیستی و مائوئیستی بوده، شناخت آنان در هالهای از تناقضات جامعه شناختی پوشیده شده است؛
-از آن جا كه كنش احساسی بر اندیشه خردمندانه در میان فدائیان خلق برتری داشته، فقر تئوریك و نااندیشیدهها باعث بروز خلاءهای فكری و اختلافات بنیادین در عمر سازمان و انشعابات متعدد و فرساینده بر گفتمان فدائیسم مستولی بوده است؛
-از آن جا كه دریافت ایدههای بلشویكی لنین از كانال حزب توده ایران به آثار و تألیفات فدائیان منتقل شده بود، بر خلاف ظاهر دیگرسانی، چریكیسم شكل مسلحانه تودهایسم را به جنبش كمونیستی ایران وارد كرده است؛
-از آن جا كه چریكهای فدائی به تفاوتهای اقلیمی-اقتصادی و اجتماعی سرزمین مادر عملیات پارتیزانی با جغرافیای ایران شناخت نداشتند، انتقال آن كنشها در دوری از بنیانهای تئوریك آن، چریكیسم را به ترور در شهر و به هم ریختگی در انجام عملیات مسلحانه روستایی، رهنمون شد؛
-از آن جا كه چریكهای فدائی خلق ایران اولویت مبارزاتی خود را در اقدامات مسلحانه قرار داده بودند، ناخواندههای فرهنگی و ناسنجیدگی تئوریك در تمامی جریانهای فدائیستی، آنان را از باززایی فكری و نوسازی اندیشهای بازداشته است؛
-از آن جا كه ایدههای چریكهای فدائی از پیش داده شده و در قالبهای تعریف شده بیان میشده، تغییرات اجتماعی، تحولات فرهنگی، دگرگونی اقتصادی و جابجایی سیاسی در واقعیت خود از تحلیل و تشریح فدائیان دور ماندهاند؛
گفتمان فدائیسم و مشی چریكیسم، اندیشهای سترون و روشی پایان یافته است؛ كنشی كه در سوءتعبیر از شرایط اجتماعی-اقتصادی ایران دهه چهل به عرصه آمد؛ در سوءتفاهم نسبت به دستگاه دولتی، به چرخه خشونت (چریكی) و خشونت (دولتی) حقانیت بخشید؛ لحظهای را در تاریخ سیاسی ایران از آن خود كرد و زمانی كه التهابات و احساسات روزانه آرام گرفت، به بیهودگی و بیپایهگی مبارزه مسلحانه و ایدههای تودهایستی رسید و با به بازی گرفتن خواستههای سیاسی واقعی و مطالبات اجتماعی و فرهنگی عینی، بن بستی بر اندیشههای سیاسی و خمود و جمودی بر ایدههای چپگرایانه تحمیل كرد.
***
مطالب این تکنگاری عبارتند از:
مقدمه-بازخوانی فدائیسم و چریكیسم در تاریخ اندیشههای سیاسی ایران
فصل اول-زمینههای پیدایش مبارزه مسلحانه (چپ نو) در ایران
فصل دوم-تاریخ و مبانی گفتمان فدائیسم
فصل سوم-از چریكیسم تا فدائیسم و پساچریكیسم
فصل چهارم-گذار از فدائیسم و چریكیسم
فصل پنجم-اندیشههای پسافدائیستی و سوسیالیستی در عصر پساانقلابی
پیوست- زنان، گفتمان فدائیسم و روش چریكی
منابع تحقیقاتی و مطالعاتی گفتمان فدائیسم
آرشیو چریكهای فدائی خلق ایران
مفاهیم و واژگان گفتمان فدائیسم
نشریات گروه های «سازمان چریكهای فدائی خلق ایران»
سایتهای اینترنتی تشكلهای چریكهای فدائی خلق ایران
انشعابات و تشكلهای «سازمان چریكهای فدائی خلق ایران»
فهرست اشخاص
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
علی
از اینکه طرفدران نظلم شاهی این چنین مینویسند جای بسی خوشحالی دارد باور کردنی نیست که مجموعه سلطنت طلب این همه عقل و درایت بخصوص قسمت نتیجه گیری که بسیار خوب بود ای کاش محمد رضا شاه عقل بخرج داده بود و دست از کینه توزی و توهم برداشته بود که نه نیازی به چریک بود نه نیازی به اخوند و سلطه شاهی جبار تر و مطلقه تر بنام ولایت فقیه محمد رضا شاه هم بخود هم به خانوداه خود هم به مردذم نجیب ایران ستم کرد اما گذشته ها گذشته دوران جدیدی حادث شده فدایی محصول ستم شاه بود که بهترین فرزندان ایران را به بیراه برد که شاید میانبری پیدا کنند و اخوند های فرصت طلب فرصت را غنمت شمردند و سوار کار شدند همان اخوندهایی که شاه تصور میکرد با پول و امکانات بی حدی مه به انها میدهد برده و نوکر سلطنت هستند رضا شاه به مکافات اخوند را از صحنه با خفت بیرون کرد و محمد رضا شاه با خرافی بود و مذهبی بودن خود پای اخوند را به سرزمین مهر و روشنایی باز کرد و شد انکه نباید بشود همه باید جبران کنیم و ریشه اخوند و خرافات را بسوزانیم
دوستان پادشاهی لطف کنید ساده بنویسد که قابل فهم باشد شما باید بدانید صفحات موسیقی آغاسی چن ده برابر موسیقی های ارجمند فروش داشت
موفق باشید
November 24, 2012 10:00:26 AM
---------------------------
|