اربابزاده جنابِ آقای بهرام مشیری: اصلاحاتِ ارضی کارِ سفیهانهای بوده!
شادروان دکتر داریوش همایون: اصلاحاتِ ارضی حقیقتآ برنامۀ درخشانی بود!
همیشه در رابطه با انقلاب شاه و ملت یا همان انقلاب سفید بحثهای مفصل و جدیی بوده و خواهد بود. از جملۀ این بحثها گفتگوهایی هستند که خبرنگاران، مصاحبه کنندگان، تهیه کنندگان و برنامه سازانِ معروفی از جمله آقای فرامرز فروزنده از تلویزیون اندیشه و آقای عنایت فانی از بیبیسی فارسی با مفسر سیاسی جناب آقای بهرام مشیری از یک طرف و بعنوان مخالف، و شادروان دکتر داریوش همایون از طرف دیگر و بعنوان موافقِ یکی از اصولِ برجسته و مهم انقلابِ نامبرده یعنی اصلِ اصلاحات ارضی، انجام دادهاند. بیمناسبت نخواهد بود که در سالگردِ انقلاب سفیدِ بخشهایی از مصاحبههای اشخاصِ نامبرده را در همین جا مطرح کنیم و خوانندگان محترم را به قضاوت نمودن در بارۀ آنها دعوت نمائیم.
تقسیمبندی این بحثها و مصاحبهها که از سه منبع جدا از هم برداشت شدهاند، بدین صورت است که در بخش اول جناب مشیری خودشان را بطرز کوتاهی معرفی میکنند و در بخش دوم نقطه نظراتِ خود را در خصوصِ اصلاحات ارضی شاه فقید در طی مصاحبهای با برنامهساز تلویزیون اندیشه آقای فرامرز فروزنده مطرح مینمایند. در بخش سوم و پایانی از این مطلب قسمتی از مصاحبۀ روانشاد دکتر داریوش همایون، رایزن فقید حزب مشروطه ایران، با آقای عنایت فانی از بیبیسی فارسی کنجانده شده است. برای پرهیز از طولانی شدنِ موضوعِ بحث و دوری جستن از هرگونه صحبت بیمورد ذیلآ مطلب اصلی تقدیم میگردد:
"بخش اول معرفی!"
««من، مشیری هستم بهرام! امروز، در واقع، روزِ چهار شنبه است و بیست و پنجمِ ماهِ مه. دوست گرامی آقای بیاتی مدتی است تلفن فرمودند از من خواستند اینجا بنشینم و چند دقیقهای در بابِ خودم صحبت کنم. اصولآ نمیدانم به چه دلیل از خود صحبت کردن برای من خیلی مشکل است. اما به هر صورت یک بیوگرافی کوتاه خواستم خدمت شما عرض کنم: من متولد سالِ ۱۳۲۶ هستم از، در واقع، در گلپایگان در ده دُرّ، دُرّ! آنجا، عرض کنم، ده هست. پدرِ من آنجا مالک بود. در نتیجه ما در آنجا بدنیا آمدیم و مکتب میرفتیم، در واقع، به همان شیوۀ قدیم، همین کتابهای قدیمی، تا اینکه مدرسۀ مدرن پدرم، در واقع، آورد در آن منطقه ...»»
"بخش دوم مخالف اصلاحات ارضی شاه"
««بهرام مشیری: مثلِ اصلاحاتِ ارضی که حقیقتآ ریشۀ ایران را از گِل کشید و ساختارِ کل جامعه را به هم ریخت. این به فرمانِ روزگار...
فرامرز فروزنده: اصلاحاتِ ارضی به نظر شما کارِ غلطی بود؟
بهرام مشیری: بسیار کارِ سفیهانهای بوده عزیزم! یعنی چه؟ مگر شما در آمریکا میآئید زمینهای مردم را میگیرید و به دیگری بدهید؟ آقا! میخواهید زمین آباد کنید کویرِ لوت هست برو آباد کن بده مردم! بله، مالکیت بایستی محترم میبود عزیزم! یعنی چه؟ مملکت را ورشکست کردند. یعنی کشور ایران زمین، مخترع قنات، مخترع آبیاری و گُلکاری و یک امپراتوری که یک صنعتی که چندین امپراتوری را در ایران بوجود آورده بود ورشکستۀ مطلق شد. یعنی خودشان گفتند ۹۰ روز نان داریم بقیهاش پولِ نفت، میرویم میخریم! یعنی اینکه این کار فقط از ترسِ (آقای مشیری در اینجا نمیگذارد که جناب فروزنده سؤال کند و یا مطلبی بگوید) اجازه بدهید! از ترس، چون در روزگارِ کندی، (رئیس جمهور وقت آمریکا)، اینها همه داکیومنت شده، اینها چیزهایی نیست که من...
فرامرز فروزنده: خوب بله، اصلاحاتِ ارضی با اشارۀ آمریکا انجام شد در ایران. (آقا مشیری میپرد وسط حرف و میگوید بَله!) اما چیزی که با اشارۀ آمریکا انجام شد در جهتِ خلاف مصالح ملی است؟ آیا این اعتقاد را دارید؟
بهرام مشیری: نه! نه! شما این سخن را نفرمایید! این در واقع سخنِ مستدلی نیست که ما بیائیم هر چه آمریکا گفت نکنیم. نه! حرف من این بود که ایشان (منظورش شاهِ فقید است) بجای توجه به مردم که بخواهد محبوبیتی کسب کند، سعی میکرد محبوبِ کیسنجر و دار و دستۀ آمریکا و اینها (به این نکته باید اشاره کرد که آقای مشیری نتنها با زبانش سخن میگوید و حرف میزند بلکه او بیشتر با حالاتِ صورت و میمیکِ چهره و حرکاتِ دستها و دیگر اعضای بدنش نیز صحبت میکند) باشد و کارهایی که میکرد (منظورش همان شاه است) اساسآ بیشتر نگاهش این بود که کی خوشش میآید. اما نمیتوانیم بگوئیم که بر انداختن احزاب بدستور خارجی بوده. نه! این یک خود خواهی فوقالعاده بوده.
فرامرز فروزنده: در این مورد با شما هم عقیده هستم. (مشیری: بله!) اما در مورد مثلآ فرض کنید، از اقداماتی که اشاره فرمودید مثل اصلاحاتِ ارضی، شما ایران را خوب میشناسید، یک جامعهای با ۶۰ هزار واحدِ روستایی که از ۵۰ نفر توش بوده تا ۲۰۰۰ نفر، ۳۰۰۰ نفر. توسعۀ اقتصادی، بردن سرویس به ۶۰ هزار واحد روستایی قاعدتآ غیرممکن بود. یعنی بخشی از جمعیت، بیش از ۵۰ درصد جمعیت را شما با حفظ ساختارِ قبلیش نمیتوانستید بهشان کمک کنید.
بهرام مشیری: نه! من صد در صد مخالفِ این امر هستم. شما، این سخن کاملآ اشتباه است. وضعیت ایران بطور کلی فرق میکند با وضعیت اروپا. یک بحث خیلی خیلی مستندی مرحوم عبدالله مستوفی کرده است. من شما را حواله میدهم به آن بحث. اساسآ رعایایِ ایران شرکای مالکین بودند. شرکاءِ مالکین بودند. این چهار عنصر لازم بود تا یک خربزه برسد به شهر و تبدیل شود به پول: یکیش مدیریت بود. یکی سرمایه بود. بقول اینجا "نو هاو" (Know how) بود و "لیبر" (Labor یا کارگر) لیبر در دست رعیت بود. بقیهاش را آن مالک انجام میداد (آخر خودش بچه مالک بوده و اطلاع داشتند که مالکان چه جوری با رعایا رفتار میکردند!). ما با فئودالیسم در ایران نداشتیم. ما مالکانِ ثروتمند نداشتیم در ایران (عجب اطلاعی دارد و حکمی میدهد!) آقای فروزنده! این اشتباه میشود که این بچههای کتابیِ ما ایران را مقایسه میکنند با فئودالیسمِ اروپا. آقا ربطی نداشت! "اینها شریک بودند". همدیگر را دوست داشتند (ارباب از فرط عشق به رعیتش او را فلک میکرد. چه دوست داشتنی!) اساسآ یک ارتباط خیلی خوبی بود. علیرغم تبلیغاتِ ساواک و اینها. گذشته از این آقا! اینها که مال را ندزدیده بودند. املکِ اینها بود. نمیشود اینها را از مردم گرفت (مثل اینکه رعایا مردم نبودند) و بعد آن یک عنصر را گذاشت. (آقای مشیری معتقد است کشاورزی از چهار عنصر تشکیل گردیده و رعیت فقط یکی از اینهاست و بقیه متعلق به ارباب و مالک است) وقتی آن یک عنصر گذاشت، همه آمدند شهر به فروختنِ نانِ قندی. نتیجهاش را بفرمائید چه شد؟ نتیجهاش این شد که یک چیز تعاون روستایی درست شد، یک چهار دلار پول هم میدادند. این رعایا فقط بیل داشتند (از برکت سر ارباب) دیگر نه پول داشتند، تخم، تخم و شخم و عرض میکنم که مدریت زمین و اینها، بله نبودند (چرا مگر نگفتید با مالک شریک بودند پس چرا بجز بیل هیچ چیز دیگری نداشتند؟ من نمیدانم، چرا آقای فروزنده در این خصوص ساکتند؟) اینها بیلها را انداختند آمدند به شهر به فروش نان قندی و حمالی، حمالی. حالا یک کانتی هست آمریکائی، میگوید که وقتی که این دهاتیها ورشکست شدن (با از دست دادن بیلشان ورشکست شدند؟) (فروزنده: رچاد کانت؟) بله! در آن کتابی که در مورد ناسیونالیسم ایران، میگوید وقتی که اینها آمدند به تهران، پر دهاتیهایی شد که اینها ورشکستۀ اقتصادی شده بودند بر اثر اصلاحاتِ ارضی (من بعید میدانم که جناب ریچارد کانت معتقد باشد رعیتی بدلیل از دست دادن تنها دارائیش یعنی بیل ورشکستۀ اقتصادی شده باشد!!!). اینها که میآمدند، شب که نمیرفتند شعر احمد شاملو، ها! اینها میرفتند پا منبر آخوند و بیشتر آنهایی که، میگوید، مرگ بر شاه میگفتند و فلان، اینها بخشیشان از همین آدمهایی بود که ورشکستِ دهات شده بودند (ولی دیگر شرکای آنان یعنی مالکان و اربابان ورشکست نشده بودند، چرا؟) منظور اینکه این سیاستهای غلط، ما را به این روز انداخته. ما تصور نکنیم که خارجی، برای ما خمینی آورده، اصلآ چنین چیزی نیست...»»
"بخش سوم موافق اصلاحات ارضی شاه"
بخشی از مصاحبۀ شادروان دکتر داریوش همایون، رایزن فقید حزب مشروطه ایران، با خبرنگار بیبیسی فارسی آقای عنایت فانی در سالِ ۲۰۰۹ میلادی راجع به انقلاب شاه و مردم، بویژه اصلِ اصلاحاتِ ارضی آن:
««چون شاه بعد از سال ۱۳۳۹ حقیقتآ میخواست باز کند (فضای سیاسی را) و جبهۀ ملی را دعوت کرد و خلیلِ ملکی را رفت و، داستانش مشهور است. به بنبست رسده بود شاه! هنوز هم چیزی در چنته نداشت به عنوانِ دست آوردِ بزرگ و آماده بود. خوب! جبهۀ ملی زیر بار نرفت و چپها هم تکلیفشان روشن بود، حزب توده، آن، از آن طرف شاه هم بعد از اینکه آن برنامه اصلاحاتِ اجتماعی که حقیقتآ برنامۀ درخشانی است، بود، او را اجراء کرد، دچار یک غروری شد و دچارِ یک خوشبینی فوقالعاده که: «اصلآ، نیازی ندارم به نیروهای دیگر. من دارم کار میکنم (وقتی روشنفکرانی همانند بهرام مشیری اصلاحاتِ ارضی را کاری سفیهانه میشمارد دیگر از آخوند جماعت چه انتظاری شاه فقید باید میداشت؟). مردم هم طرفدارانِ منند». مردم واقعآ طرفدارشان بودند. در نتیجه موضوع اصلآ از بین رفت، منتفی شد! و بعد واکنش نیروهای مخالف در برابر آن برنامۀ اصلاحی! اصلآ شرمآور بود! (میبینید آقای مشیری؟) مگر میشود که انسان (آری! جناب بهرام مشیری!) با برنامۀ اصلاحاتی ارضی مخالفت کند چون مثلآ شاه کرده؟ خوب هر که کرده باشد! همۀ اروپا اصلاحات ارضی را شاهان کردند. در همۀ اروپا، شاهانِ مستبد! این طبیعیست... اصلآ وقتی با برنامۀ اصلاحاتِ ارضی، حق رأی زنان، سهیم کردنِ کارگران مخالفت میشود، معلومه، اصلآ دیگر از آن طرف میافتد. یعنی شاه نتنها تحقیر کرد مخالفانش را، اصلآ کینه پیدا کرد که: شما چه میگوئید؟ اصلآ شما با چه کسی هستید؟ (معلوم است با خمینی!). نه! وقتی شما همه چیز را بخواهید، هیچ چیز گیرتان نمیآید. مخالفان همه چیز میخواستند (در رأس آن خمینی و ولایت فقیه را).»»
منابع و مآخذ:
۱- http://www.youtube.com/watch?v=IvJPegu_YXE
۲- http://www.youtube.com/watch?v=5aw7FWg1mGc
۳- http://www.youtube.com/watch?v=oCAkVoV6vXI
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
زمینها را بین کشاورزان تقسیم میکند، آنها را از بردگی برای اربابان نجات میدهد، و به آنها میگوید تو که با چنگهای خونین این زمین را شخم زدی خودت از زمینت بهره ببر... و اولین خان که زمینش را بین کشاورزان تقسیم میکند... زمینهای خود شاه بود که از زمان پدرش رضا شاه برای او گذاشته شده بود. آن مرد بزرگ اول از خودش آغاز کرد، چون به آزادی و لیاقت کشاورزان اعتقاد داشت... اول خودش پیش قدم شد و زمینهای خود را بین کشاورزان تقسیم کرد.
آنوقت مشیری میگوید کویر را به کشاورزی که تا آن زمان بجز چنگهای خونین چیز دیگری نداشت میدادند. اینها همان هایی هستند که در سال پنجاه و هفت با گردنهای رگ بیرون زده فریاد میزدند مرگ بر شاه دیکتاتور. این هم از اصلاحات ارضی این آقایان که مدعی بودند و هستند که همیشه از کارگر و حق و حقوق این ملت دفاع کردهاند.
و این سناریوی پنجاه هفت هنوز هم با رنگ و نام دیگری ادامه دارد... زمانی که این ملت درک کند که یک راه بیشتر برای باز پس گیری میهن و هویت خود ندارد، آن زمان ایران و ایرانی میرود که استقلال پیدا کند.
ملتی که هویتش را از او بگیرند، نه به آزادی میرسد، نه به دموکراسی میرسد، نه به استقلال میرسد، نه به رفاه و نه به مدرنیته میرسد.
دست کم آنهایی که آزادی و دموکراسی و استقلال و رفاه و هویت را در خمینی یافتند و فرزندان شان که هم مانند خودشان بار آوردهاند افرادی نیستند که بتوانند یا بخواهند این مهم را در ایران عملی کنند.
از جمهوری اسلامی که این ملت خیری ندید، ببینیم جمهوری دومشان که با هزار نیرنگ میخواهند به زور اما این بار بدون پسوند اسلامی بر سر ملت خراب کنند چه گلی بر سر این ملت و هویت از دست رفته این ملت و تمامیت ارضی ایران خواهد زد...
نگران نباشید امیر قاسمی آمده که نجاتتان بدهد - تفو بر تو ای چرخ گردان تفو. هرچی میکشیم از دست خودمان میکشیم. و این کابوس ادامه دارد...
January 27, 2013 02:38:11 PM
---------------------------
حق
درود بر دوستان گرام. عملا چپهای سنتی و آخوند نشان داده اند از یک قماش اند و هیچ ارزشی برای ایران، هویت ایرانی، نان و آزادی(عدالت اجتماعی و برابری) برای ایران قائل نیستند. گول این تفاوت ظاهریشان را نخوریم که یکی ادعای اسلام و دیگری ادعای بی دینی یا بیطرفی نسبت به دین دارد. کافیست به سابقه شان در تاریخ معاصر ایران توجه کنیم تا ببینیم که روابط و ضوابط خانوادگی تنگاتنگ اینها و مرامهای بیوطنیشان تا به امروز چه انتقامی از ایران و ایرانی گرفته است! همکاری جبهه ملی با اینها علیه شاه هم بطور کل نتیجه ای جز انتقام گیری از ایران نداشته که امروز می بینند، ملت هیچکدامشان نمی خواهد وگرنه انتخاب بین پادشاهی و جمهوری را به ملت واگذار می کردند و فقط در فکر ساختن خانه خود بقیمت ویرانی نمی بودند. به مال و مقام و شخصیتی رسیدند که یا از سوی رژیم کهریزکی گرفته اند یا بیگانگان مثل کرسی های دانشگاهی، جایزه نوبل، استخدام در رسانه های بیگانه و برخی به اصطلاح خودی برون مرزی. اگر پایگاه اجتماعی در ایران و در درون مرز داشتند ما آنرا حداقل در تظاهرات جنبش سبز برون مرزی می دیدیم. فرخ نگهدار در تظاهرات لندن به چشمش دید بزور ۱۰ چریک فدائی خلق بودند که یکیشان مردی ۸۳ساله بود که ۵۰ سال از عمرش به ایران نرفته بود و بیشتر عمرش را در انگلیس گذرانده بود و هنوز دم از کمونیسم می زد. اینکه پاسخی نداشت که چرا بجای پناهنده شدن به چین و کوبا و کره شمالی، ۴۰ سالست در انگلیس است، بماند. چرا شیرین عبادی که الان نزدیک به ۴ سالست در برون مرز بسر می برد از ارتباط با ما ۵ میلیون ایرانی عمدا فرار می کند!؟ آیا بخاطر ترسی نیست که او از ما مردم دارد وگرنه چرا در بسیج ما علیه رژیم درین ۴ سال کاری نکرده. جایزه و لقبش به چه درد ما و حتی بدرد موسوی و کروبی اش خورده؟ برای آخوند و ؛روشنفکر؛ واقعیت تلخ اینست که با همه جعل و تحریف که از تاریخ ما کرده اند، ملت ایران به هیچ شخصیت سیاسی دیگری بجز شاه القابی مثل ؛اون خدا بیامرز؛ نداده چون او میهنپرست و خدمتکار بود و مخالفانش همگی بیوطن.
January 27, 2013 02:36:52 PM
---------------------------
وجدانی
مدرس خطاب به رضا شاه: میخواهم که تو نباشی!
هموطن عزیز و گرامی جنابِ ط-ش، هیچ تعجب نکنید! وقتی که بعضی از تحصیل کرده ها، چه مهندس، چه کارشناس و یا دارندۀ دگترای هرچند معتقد به نظام اشتراکیِ سوسیالیستی چه بسا از نوع دمکراتیک و نه کمونیستی آن، نظام و سیستمی را مجاز میداند که تمام هّم و غّم آن نظام فقط و فقط مصروف رفاه، فلاحت و نهایتآ اقتصادِ مملکت بشود تا عدالت و مساوات برقرار گردد. اینان در تمامی صحبتها و یا فرافکنیهای خویش در این بابت داد سخن میدهند و تمامی این امور مربوط به معیشتِ مردم را بر هر اقدام و ارزشی حتی آزادی و دمکراسی مقدم میشمارند. اما در آن هنگام که پای پادشاهان پهلوی و در خط مقدم و وهلۀ اول شاهِ فقید محمد رضا شاه که از برای رفاه و فلاحت ایران و ایرانی یک سر و گردن از دیگران پیشی گرفته و گوی سبقت را ربوده اند، افسوس و هزاران افسوس همین پادشاهانِ خدمتگذار مورد غضب و نفرتِ اینگونه مهندسین و کارشناسان امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و طراحان و برنامه سازانِ حتی تلویزیون شده اند چرا؟ جواب این چرا را استادِ بلامنازع و مفسر زمانه روانشاد دکتر داریوش همایون رایزن فقید حزب مشروطه ایران در این سامانه و متن همین مقالۀ بالایِ این صفحه در چند کلمۀ گویا و رسا چنین میدهد: "با برنامۀ اصلاحات مخالفند چون مثلآ شاه کرده است!" آری! جناب ط-ش! روشنفکرانِ از این قماش و از این طیف جز خود و خودی را هیچ وقت برسمیت نشناخته و نخواهند شناخت. آنان اگر هم شاهِ فقید آن آزادی مورد طلب این جماعت را بدانان داده بود- که معتقدم در عرض این سی و اندی سالِ اخیر بدون تردید به آزادی مشابه آنچه در همین اروپا حاکم است رسیده بودیم- باز این قوم بد تر از بنی اسرائیل، بهانه ها و ایرادهای دیگری را مطرح میکردند و همین بلا را بر سر ایران و ایرانی می آوردند که بر کشورمان نازل شده است. آنها همانند پیر و مراد هایشان مدرس و خمینی بجز مرگ شاه و نابودی ایران به چیز دیگری رضایت نداده ونخواهند داد. بنابراین تعجب شما بی مورد است چرا چون افعی هرگز کبوتر نزاده است!
January 27, 2013 11:22:26 AM
---------------------------
ط-ش
برای من واقعا جای تعجب است که خیلی از ایرانی ها که سالها در غرب زندگی میکنند چگونه ذهنیات خود در غرب حفظ نموده اند و هیچ تغییر در افکار کهنه آنها دیده نمیشود.یکی از این افراد مهندس بهرام مشیری است.خانزاده ها بزرگترین مخالفان شاه بوده اند که البته همه خانزاده ها مخالف نبودند و شرایط اجتماعی کشور را درک نمودند.پس نباید بگوئیم که شرایط محیط حتما روی افکار انسان تاثیر گذار است.
January 26, 2013 07:15:12 PM
---------------------------
|