حالا یک هدفی جمعی را برای تمامی ایرانیان در نظر بگیرید. برای مثال «لیبرال دموکراسی» برای رسیدن به این هدف احتیاجی به شورای نگهبان نداریم. احتیاجی هم به رهبر نداریم. در نهایت به خط قرمزی هم احتیاجی نخواهد بود. بنابر این ما باید بصورت جدی به فکر عزل جمهوریاسلامی باشیم.
از اینکه نگهبانان حقوق بشر در شهر تونینگن آلمان از من دعوت کردهاند که عدم رعایت حقوق بشر در ایران را مورد بررسی قرار دهم بسیار سپاسگذارم. عکسهای که در این نمایشکاه به معرض نمایش گذاشته شدهاند تازهترین جانباختگان راه آزادی در ایران هستند، ولی نباید فراموش کنیم که افراد زیادی در صد سال گذشته در این راه جان خود را فدا کردهاند و تا رسیدن به هدف جمعی ایرانیان متاسفانه افرادی دیگری هم جان خود را از دست خواهند داد. بگذارید با این جمله «گرهارت بام» (Gerhart Bau) عرایض خود را آغاز کنم: من آرزو دارم که واقعاً جنبشی به راه افتد که بگوید «حقوق اولیه را نجات دهید» چون برای مبارزه با تروریستها در خیلی از مواقع حقوق بشر به کناری گذاشته میشود.
مایلم امروز اطلاعاتی به شما بدهم که شاید شما آنها را میدانید. جُنبش سبز در ایران پیامی خوبی به ما داد و آن هم این بود «انقلاب آگاهی». به همین دلیل بهتر است که من یک بار سیستم سیاسی در جمهوریاسلامی را به شما معرفی کنم. به شما نشان خواهم داد که سیستم سیاسی در جمهوریاسلامی چگونه کار میکند، ساختار مجلس اسلامی چگونه ساختاری و چه درکی از آن میتوان داشت، و طبیعاً چگونه انتخابات رئیس جمهوری انجام میگیرد. بعد از آن مشغول میشوم به اینکه علل عدم رعایت حقوق بشر در حال حاضر در ایران از کجا سرچشمه میگیرد.
در اینجا میخواهم متذکر شوم که دو واژه «ایران» و «جمهوریاسلامی» ایران برای من دو معنای کاملاً متفاوت با هم را دارا میباشند.
و در ادامه میخواهم یک گوشهای از تاریخ معاصر ایران را به نمایش بگذارم که برای هر مرحله زمانی آن کتابهای فراوانی نوشته شده است و تا امروز هنوز مشخص نیست که آیا واقعیت امر بطور کامل بیان شده است؟
بعد از آن مایلم درگیری جامعه ایرانی را مابین سُنت و مدرنیته را کمی باز کرده و علت یک شروع تازه را در ایران مورد بررسی قرار دهم.
در پایان به آیندهنگری از نگاه یک حزب لیبرال دموکرات برای ایران خواهم پرداخت.
با این مقدمه شروع میکنیم.
سیستم سیاسی در جمهوری اسلامی
در جمهوری اسلامی ما یک رهبر روحانی داریم.
او فرمانده تمامی نیروی مسلح میباشد.
او مدیران رادیو و تلوزیون را مشخص میکند و تمامی رسانهها را تحت کنترل خود دارد.
او دیکته میکند که اسلام چیست و تمامی امام جمعهها در مساجد ایران برای او کار میکند. از او حقوق ماهانه میگیرد و شریک او هستند.
تمامی قوه قضائیه در دست اوست.
در اینجا شورای نگهبان بوجود میآید که دوازده عضو دارد. شش نفر از آنها را رهبر انتخاب میکند و خودشان را «قاضی روحانی» بشمار میآورند. آن شش نفر دیگر را قوه قضایه معرفی میکند که خود را «قاضی حقوقدان» معرفی میکنند.
طبیعتاً رهبر هم در جمهوری اسلامی انتخاب میشود. این انتخاب را مجلس خبرگان انجام میهد که وظیفه نظارت به اعمال رهبر را هم داراست.
حالا یک خط قرمزی مشخص میشود. که در ادامه سخنرانیم آن را بارها خواهیم دید.
چگونه مجلس خبرگان انتخاب میشوند، خیلی جالب میباشد و این شیوه انتخابات برای تمامی انتخابات دیگر در جمهوری اسلامی تکرار میشود. هر کسی که برای مجلس خبرگان خود را کاندید میکند باید اول خود را به شورای نگهبان معرفی کند. کسانیکه از فیلتر شورای نگهبان میگذرند، میتواند خود را به انتخاب ملت ایران بگذارند.
این سیستم حکومتی را «ولایت فقه» مینامند.
ساختار مجلس شورای اسلامی
به این سادگیها نمیتوانیم، نقش شورای نگهبان را نادیده بگیریم و باید با آن بسازیم. شورای نگهبان یک نهادی برای نظارت به تمامی انتخابات در جمهوریاسلامی میباشد. همه احزاب باید کاندیدهای خود برای مجلس اسلامی را اول به شورای نگهبان معرفی کنند. کسانی را که شورای نگهبان انتخاب میکند، میتوانند در انتخابات مجلس اسلامی شرکت کنند. مردم به این انتخابشدگان حق رای دادن دارند.
تازه اولش میباشد، تمامی قوانینی که در مجلس اسلامی به تصویب میرسند، باید مجوزشان را از شورای نگهبان بگیرند تا بتوانند به عنوان قانون برای مردم زیر این خطر قرمز اعتبار داشته باشد.
اگر شورای نگهبان از قانونی که مجلس تصویب کرده خوشش نیاید و یا بهر علت دیگری آن را رد کند، رهبر محولی برای رفع مشکلات ما بین مجلس اسلامی و شورای نگهبان دارد که خودش انتخابشان کرده که ما بین شورای نگهبانش و مجلس اسلامیش تفاهم بوجود آورد!
انتخابات رئیس جمهوری
همانگونه که گفتم ما از شر این شورای نگهبان به همین سادگیها راحت نخواهیم شد. در انتخابات سال دو هزار و نه در جمهوریاسلامی، چهارصد و هفتاد و شش نفر خودشان را برای دست یافتن به این مقام به شورای نگهبان معرفی کرده بودند. چهار نفر فقط توانستند از فیلتر شورای نگهبان گذر کنند. زنان حق شرکت و یا کاندید شدن برای این مقام را در جمهوریاسلامی ندارند.
اکثریت مردم رای خود را به موسوی دادند ولی رهبر و شورای نگهبانش احمدینژاد را انتخاب کردند. در نتیجه این فریب عامیانه ایرانیان در داخل و خارج از کشور به تظاهرات دست زدند و جُنبش سبز آغاز شد. ملت ایران متوجه شدند که در جمهوریاسلامی هیچگونه حق و حقوقی ندارد.
تاریخ معاصر ایران
بعد از اینکه سیستم سیاسی کنونی ایران را مورد بررسی قرار دادیم، نگاه کنیم، چگونه این سیستم اساساٌ در ایران بوجود آمده است؟
ایران حدود صد سال پیش یک انقلاب لیبرالی را تجربه کرد. نتیجه این انقلاب لیبرالی بوجود آمدن اولین قانون اساسی برای ایران بود. میتوان گفت که ایران از خواب پرید. گفتمان مدرنیته در ایران آغاز شد و با تمامی شکستها و پیروزیهایش توانست خود را تکامل دهد و جامعه ایرانی را تغییر داد و در نهایت هم گفتمانهای تازهای را آفرید.
اولین پادشاه سلسله پهلوی سکولاریزم را نهادینه کرد. آموزش و پروش همچنین ارتش و جامعه را با برنامه کوتاه و دراز مدت با جهان آن روز آشنا کرد. اولین دانشگاه مُدرن ایران پایهگذاری شد که تولد جنبش دانشجوی در ایران را به همراه خود به ارمغان آورد که تا امروز ادامه دارد، تکامل یافته و در آینده هم به حیات خود ادامه خواهد داد.
بعد از هزار و چهارصد سال زنان ایران آزاد شدند و توانستند دوباره هم تحصیل کنند و هم کار کنند و هم در آفرینشهای هنری و اجتماعی شرکت جویند. خشونتی که برای کشف حجاب از آن صحبت میشود در مقابل روحانیانی بوده که مخالف «کشف حجاب» بودند و نه زنان ایران. زنان ایران آزاد بودند که با روسری و یا چادر در خیابانها رفت و آمد کنند.
در پایان جنگ جهانی دوم ایران به «پل آزادی» مشعور شد و در نتیجه در ده سال بعدی آن، بیش از سه ملیون ایرانی از گرسنگی در گذشتند.
بعد از اینکه صنعت نفت در ایران ملی (دولتی) شد، ملت ایران توانست نفسی بکشد. یازده سال بعد از آن شاه ایران را اصلاح کرد. شاه اصلاحات مهمی را بوجود آورد که مهمترین آنها دادن حق رای به زنان ایران بود. برابری مردان و زنان در حقوق شروع خود را داشت و دادگاههای خانواده بوجود آمدند.
یک سال از اصلاحات شاه نگذشته بود که خمینی بر عیله شاه و حق رای زنان قیامی را بوجود میآورد که بوسیله نیروهای دولتی سرکوب میشود و خمینی اول به ترکیه و بعدها به عراق تبعید شد. کشورهای غربی خمینی را در سال هزار و نه صد و هفتا و نه به پاریس آوردند و در مقابل شاه قرار دادند. خمینی بوسیله آزادی مطبوعات و کمکهای مالی غرب انقلاباسلامی را سازماندهی کرد. بعد از پیروی انقلاباسلامی خمینی سیستم حکومتی کنونی ایران را پایهگذاری کرد.
سُنت و مدرنیته
اکنون میتوانیم نگاهی به مبارزه مابین سُنت و مدرنیته بپردازیم. باید با خردگرائی با سُنت برخورد کرد و وحله اول دریافت کدامین سُنت را میتوان قبول کرد و کدامین سُنتها را که قدیمی و از نفس افتاده هستند اصلاح کرد. اگر سُنتی به بشریت خدمتی نمیکند بلکه مُضر هم میباشد (مانند ختنه کردن زنان در شمال افریقا) با آگاهیرسانی و مقالبه آگاهانه، آن را از جامعه زدود.
در زیر چندین سُنت اسلامی را که هم اکنون با زور در ایران حکم فرما هستند و یا در حال نهادینه کردن آنان هستند نام میبرم:
این رژیم میخواهد سیستم آسآی که یک سیستم واحد گذاری میباشد، اسلامی بکند.
علوم انسانی ممنوع شده.
زنان نصف مردان حق دارند.
مسائل جنسی را فقط اسلامگرایان افراطی حق دارند به مردم یاد بدهند.
اقتصاد اسلامی در ایران حکم فرماست.
تمامی مسائل اجتماعی را فقط روحانیان میتواند و حق دارند پاسخ بدهند.
حالا در مییابیم که چه کسانی در جمهوریاسلامی حقوق بشری دارد و چه کسانی ندارند. فقط رهبر جمهوریاسلامی و طرفداران وی حق دارند و دیگران هیچ کس حق ندارند. دوباره این خط قرمز خود را نشان میدهد. هر آنچه در زیر این خط قرمز قرار میگیرد هیچ حقوقی از لحاظ حقوق شهروندی و بشری ندارد:
زنان ایران که در واقع نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
رسانهها که فقط آنچه را منتشر میکنند که از زیر تیغ سانسور رژیم گذشته باشد.
در باره دانشجویان ایران احتیاجی نیست که زیاد بگویم. آنها به آیندهنگریهای خود ادامه خواهند داد و در آینده هم صدای رسای مردم ایران خواهند بود. ولی شاید بهتر باشد که بگویم که این رژیم در نظر دارد که ورودیهای دانشگاهها را از لحاظ جنسیتی جدا کند. یک دانشجوی مذکر اجازه نشستن بروی نیمکتی که یک دانشجوی مونث قبل از او استفاده کرده را ندارد.
کارگران مانند دیگر لایههای اجتماعی ایران در زیر فشار هستند. سندیکاهایاسلامی بصورت عامل فشار بر کارگران عمل میکنند. خیلی از محیطهای کار به علت دزدیهای اسلامی یا از بین رفتهاند و یا از بین خواهند رفت. آن کارگرانی که هنوز مشغول کار میباشند ماهاست که حقوقی دریافت نکردهاند.
در ورزش هم اسلامگرایان دست دخالتگرایانه خود را دارند. برای مثال تیم ملی فوتبال ایران گاهی در مسابقات جهانی حق پیروز شدن را ندارد، چون این رژیم واهمه دارد که مردم شادی کنند و به خیابانها بریزند و برعلیه رژیم شعار دهند.
هنر فقط اجازه دارد که به الله خدمت کند. هر چه بغییر از این هنر «اللهورزی» اجازه حیاط ندارد. موزیک با اینکه در اسلام ممنوع میباشد ولی تحمل میشود.
در سیستم بانکی این رژیم میلیاردها دلار گم شده است و هیچ کس خود را مسئول پاسخگویی نمیداند. اگر مطلبی از این دزدیها در رسانههای که زیر سانسور این رژیم کار میکنید به بیرون درز کند، رهبر جمهوریاسلامی میگوید که این مسائل کوچک را کش ندهید.
در تمامیت میتواند گفت که ایرانییان در کشورشان هیچ حقی ندارند و کسی نمیتواند بر خلاف این رژیم قدمی بردارد. با قاطعیت میتوانم بگویم که حقوق شهروندی در جمهوریاسلامی موجودیتی ندارد. این ناحقی از معلمان شروع شده و در بر گیرنده وکلای دادگستری، کارمندان دولت، بازاریان تا مادارن و کودکان و بطور کل خانوادههاست.
متاسفانه من میتوانم فقط از عدم رعایت حقوق بشر در تمامی لایههای اجتماعی ایران سخن بگویم.
حالا میرسیم به نقطهای که میخواستم برسیم. چرا تمامی این توضیحات و آگاهیها را به شما دادم، تنها برای آیندهنگری برای کشورم. شاید غیر قابل امکان نظر میرسد که از آیندهنگری صحبت کنیم، در جامعهای که در حال فروپاشی میباشد، اما ما ایرانیان یاد گرفتهایم که در گذشته زندگی نکنیم و دیروز و امروز را فدای آینده نکنیم. ما میتوانیم و حق داریم آیندهای داشته باشیم.
چه چیز را مردم در ایران میخواهند؟ مبارزه بدون خشونت، لیبرال دموکراسی ایرانی، سیستم حکومتی سکولار، آزادی رسانهها و مطبوعات، از سیاست بدور قوه قضائیه، برنامههای سازندگی کشور بطور شفاف، رفاه و امنیت و خیلی بیشتر از اینها که گفتم.
چه چیز مردم ایرن دارند؟ گفتمان حقوق بشری، گفتمان حقوق شهروندی، جامعهای جوان و مُحرک، تجربههای اجتماعی، تعلقیت به جهان و هویت ملی.
حالا یک هدفی جمعی را برای تمامی ایرانیان در نظر بگیرید. برای مثال «لیبرال دموکراسی»
برای رسیدن به این هدف احتیاجی به شورای نگهبان نداریم. احتیاجی هم به رهبر نداریم. در نهایت به خط قرمزی هم احتیاجی نخواهد بود. بنابر این ما باید بصورت جدی به فکر عزل جمهوریاسلامی باشیم.
اگر زمانی ملت ایران بتواند در آزادی سرنوشت خود را تعیین کند، دو راه موجود میباشد، یا یک جمهوری مشروطه و یا یک پادشاهی مشروطه. هر دو این راهحلها به یک سیستم پارلمانی مشروطه خواهند رسید و ما میتوانیم به «لیبرال دموکراسی» که بعنوان هدف جمعی قرار دادهایم برسیم.
این در واقع همان هدفیست که پدران ما در جنبش مشروطه خواستار آن بودند ولی نتوانستند بطور شفاف آن را بیان کنند. امروز ما میتوانیم به هدف جمعی خود برسیم، چون هم آن را تعریف میکنیم و هم میخواهیم به آن برسیم تا به آزار انسانها در ایران پایان ببخشیم.
با امید و جدیت به آن خواهیم رسید.
از توجه شما سپاسگذارم.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|