در انتهای بُنبست حسرتی سی و چند ساله، آنجا که ملازمان و آینه بدستان خلیفهای ناساز، بیهیچ شرمی، تیغ زبان بر یکدیگر بر میکشند تا لحظهای بیشتر بر خوان یغما بمانند، هیچ آیتالله خمینی در آن پرواز بازگشت، چه پرمعنا مینماید. انقلابی که با هیچ آغازید، هیچ برای عرضه نداشت و در پایان هیچ از داشتههای ایران باقی نخواهد گذاشت. هیچ برای ایران، هیچ برای تاریخ، هیچ برای ایرانیان، حتی هیچ برای انقلابیون رنگارنگ و رنگ به رنگ. اگر رضاشاه کبیر، آخوند و آخوندمعابی را از دایره زندگانی ایرانی حذف کرد، اما آخوند با چاشنی محرم و سفری که اسلام را زنده نگهداشته بود، سالیانی بعد در قامتی به سیاهی ارتجاع و سرخی آسمان مسکو، چهره نمود. بر هر چه ساخته و پرداخته شده بود، دست یازید، کشت و سوزاند و نابود کرد، کاری که تازیان نیز با این سرزمین اهورایی، قرنها قبل کرده بودند. در دو قرن سکوتی بُهتانگیز، ایرانی که زمانی بر تمامی جهان شناخته شده، حکم میراند و صلح و آرامش برای مردمان به ارمغان میآورد و سرچشمه دانش و خرد و تعالی بود، موالی نامیده شد. کتابهایش سوزانده شد و بهارستانش تکهتکه شد، اما مگر میتوان ایرانیت را از او ستاند؟ چه کسی توان این ستاندن را داشت؟ اسکندر؟ تازی؟ مغول؟. آیتاللهی تازه بدوران رسیده؟
در یک ارزیابی کلی از وضعیت امروز ایران، باید دو شاخص را از یکدیگر جدا کرد، شاخص ابتدایی، ارزیابی وضعیت امروز ایران است که با هیچ ملاک و معیاری، نه تنها قابل قبول نیست، بلکه فاجعه بار مینماید. شاخص دوم، ارزیابی وضعیت کنونی حکومت جمهوریاسلامی است. این دومی نیز دست کمی از اولی ندارد. حکومت کُنونی ایران، مانند آن جوان نادانی است که ارثیه هنگفتی از پدری کوشا به ارث برده باشد، سالیانی را سپری کرده باشد، حال با اتمام این ارث باد آورده، نه هنری دارد و نه عرضهای که در عرصهای نشو و نما کند. با بازنشسته شدن نیروهای آموزش دیده در زمان پادشاه فقید، بدنه نظام بروکراتیک ایران از نیروهای کاردان خالی شده است و بدین سان، ضربه دومی بر پیکره اداره مملکت، وارد آمده است. ضربه ابتدایی حاصل از پاکسازیها و استعفاها در ابتدای انقلاب شکوهمند، موجب افول روز افزون کارایی مدیریت مملکت گردید، تا به امروز که دیگر نسل عوض شده است. برای پی بردن به عمق فاجعه، تنها باید به یکی از ادارات دولتی در ایران، سری زد. حکومتی که از ابتدا، کارایی را با خالی کردن بدنه نظام بروکراتیک از نیروهای متخصص و تکنوکرات، آغازیده بود، امروز در چنبره نیروهایی اسیر است که تنها هنرشان تعهد –بخوانید سرسپردگی- است. در تمامی بخشهای اقتصاد ایران، اعم از کشاورزی، صنعت، خدمات و ... علائم بحران به روشنی رخ مینماید و حضرات با خامی تمام، انگشت اتهام به سوی دشمن دراز میکنند. همان دشمنی که پس از جنگ هشت ساله نیابتی، برنامه بازسازی اقتصاد ایران را آن طور که دلخواهش بود،در بنیاد فورد، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، آراست و به موازات آن دست حضرات را برای قتل عامهای درون زندان و ترورهای درون و برون مرز باز گذاشت، تا پس از تخریب آرام بشکههای باروت انقلابیون در مرزها و در جریان جنگ، این بار، حیات جمهوری خود ساختهاش را تا دو دهه دیگر تمدید کند. چرا که هنوز وظیفه این جمهوری در کمربند سبز اسلامی کارتری پایان نیافته بود. بدین سان، طرحهای پیاده شده در اروپای شرقی، با شرایط ایران تطبیق داده شد و از میان آن انطباق، سیاستهای تعدیل اقتصادی، زاییده شد و برای اجراء، به دست هاشمی رفسنجانی، سردار سازندگی داده شد. چه هوشمندانه مردمی دربند، این لقب را به طنزی تلخ، سردار چاپندگی نامیدند. درها و پنجرههایی که دائم در این سی و چند سال، نیمه باز و بسته میشوند، در آن روزها نیمه باز شدند، این اصطلاحی بود که خبرنگار نیوزویک از تهران، مبدع آن بود، درهای نیمه باز. ترمیمهای نیم بند دوران سازندگی –بخوانید چاپندگی- با خودی سازیهای اقتصادی و واگذاری کارخانههای مصادره شده به خودیها و برآمدن مافیای مسلح سپاه و بیوت معظم لههای متعدد و آقا زادههای رنگ به رنگ، حاصل سیاستهای تعدیل شد و در سازندگی از نوع بانک جهانی. تنها بدهیها ماند و قراردادهای بای بک، قراردادهایی که در زدن چوب حراج به دارایی ملی این ملت، خاطره قراردادهای قجری را زنده کرد. عبا شکلاتی خندان که از قوطی جریانسازی وزارت فخیمه اطلاعات بدر آمد، وقت تثبیت نظام بود، آقازادهها به جان اقتصاد ایران افتاده بودند و تازه کمتر کسی مافیای پشت پرده مسلح را میشناخت، مافیای سپاه زمانی شناخته شد، که کوتولهای سبک مغز را به بالاترین مقام اجرایی ظاهری نظام مقدس برکشید. عربده جوییها آغازیدن گرفت، چه تجارتها کردند با تحریمها این مافیای الوان و در پی آن سربازان گمنام در وزارت اطلاعات، تا جایی که حجم اقتصاد زیرزمینی، به چندین برابر اقتصاد رسمی رسید. حال قدرت چند پاره از بدو انقلاب، شقوق بیشتری نیز یافته بود. از آیتاللهها و بیتهایشان، تا آقازادهها و سپاه، کوتوله دستآموز نیز با حلقه فاطمی، جایی برای خود در این میان جست و به برادران قاچاقچی نهیب زد که بگم؟ بگم؟، تازه اسامی نیز همین جا در جیبش بود. سیرک مجلس را که به راه انداخت، در آن شوک و اظهار ندامت و ابراز سرسپردگی، لاری جانی، برادر مجلس نشین را برای آینده ریاست حمهوری سوزاند، این نیز بر ناکامیها افزود، مردم با طنزی گزنده، در خیابان فاش میگفتند، کلاه خامنهای دیگر پشمی ندارد. آقایی که آمده بود بدست احمدینژاد، سایر مدعیان قدرت، به خصوص تحفه رفسنجان را بدرد و خود صاحب تمامی قدرت شود، ظاهرا" خود اسیر در اثیری دست آموز خود گشته بود. در نظامی که از ابتدا کارایی نداشت، شکاف برداشتن قدرت، جنگ عیان باندهای مافیایی که عنقریب به اردوکشی خیابانی میانجامد، به همراه خالی شدن بدنه نظام بروکراتیک از نیروهای متخصص، همان تتمه کارایی باقیمانده از پیش از انقلاب شکوهمند را نیز از دست داد. این یعنی از دست دادن یک رکن از سه رکن مانایی.
رکن اول مشروعیت بقای یک سیستم، مشروعیت است. مشروعیت نظام مقدس در معنای عرفی آن، تنها چند ماه دوام آورد. پس از آن بود که رأی مردم، تزئین نظام شد و اصولا" مگر مردم حقی هم داشتند که به کسی تفحیض کنند؟!، حکومت نماینده الله شد و مانند پاپ رشتههای مشروعیت خویش به آسمان گره زد. مفسد فی العرض، نقل و نبات گردید و پس از آنکه با تشویقهای هیجانی، جان میهنپرستان را ستانده بود، دور و نوبت به انقلابیون رنگ به رنگ رسید، یکی پس از دیگری به مسلخ فرستاده شدند و در گورهای بینشان، خفتند. هیچ در هیچ برای هیچ. انقلابی برای هیچ، اعدام شدن انقلابیون برای هیچ، جنگی برای هیچ و آینده نظامی برآمده از هیچ و بر هیچ. در پناه سرکوبی خونین از انقلابیون سابق و استقرار نظام داغ و درفش، حکومتی که قرار بود مانند همین جمهوری فرانسه باشد، مشروعیتش را از مبنای عرفی خارج کرد و مانند قرون وسطای اروپا، به آسمانها گره زد. این یعنی رکن دوم مانایی نیز به رکن اول پیوست.
رکن سوم، قدرت است. قدرت میتواند برآمده از نهادهایی مشروع باشد و میتواند از داغ و درفش، نشأت بگیرد. آنچه برای جمهوریاسلامی مانده است، تنها این آخری است. بنابر این، تا آنجا که میتواند، بر داغ و درفش و پروندهسازی میافزاید. هژمون خود را نیز در عمق استراتژیکی نابخردانه، سخت در حال باختن است. کدام عقل سلیم، بجز عقل آخوندی برکشیده در روابطی غیر افلاطونی، مانند طائب، عمق استراتژیک ایران را تا به این پایه غلط و اشتباه تعریف میکند؟ تضاد ابتدایی ناشی از نمکگیری کمک گروهای تروریست فلسطینی در جریان انقلاب شکوهمند، مکانی غلط را برای بازی هژمونی قدرت خارجی به آقایان تحمیل کرد. سقوط اسد، دور نیست، طائب در کمال نادانی مابقی جریان را فاش گفت، پس از آن تهرانی برای دارالخلافگی وارثان شیخ فضل الله نخواهد ماند. بنابر این، جمهوری از نوع اسلامی آن، تا آخرین دم بر طبل این رکن سوم خواهد کوفت. تا آنجا که بتواند خواهد کشت، شکنجه خواهد کرد و زندانی خواهد نمود و لابد، این مجوزی است که به عنوان نماینده خدا در این محله و در تمام محله ها، در حیب ایشان است.
در تمام مدت این سی و اندی سال، امروز جمهوریاسلامی از نظر اقتصادی، سیاسی، مشروعیت بینالمللی و ارکان مانایی (مشروعیت، کارآمدی و قدرت) در بدترین وضعیت خود به سر میبرد. آنچه در جامعه ایرانی پرورش یافته است، با آنچه حکومت تبلیغ میکند، فاصلهای معنا دار دارد، مردم تا آنجا که میشود به سبک دلخواه خود زندگی میکنند. نه میشود جلوی والنتاین را در میان جوانان گرفت و نه میتوان خرید و استفاده از کراوات در میان مردم جلوگیری کرد. زمان نیز آنچنان گذشته است که از گشتهای کمیته با خواهران زینب و برادران حزب الله و قیچیهایی که با آن کراواتهای مردم را در خیابان میبریدند، کاری ساخته نیست. جمهوریاسلامی به مترسکی متحرک تبدیل شده است که تنها اندک دلارهای نفتی و بسیجیان سرکوبگر قادر به نگهداری او در زمانی کوتاه هستند. اما در پس این حکومت، آنچه باقی میماند، خرابی عظیمی است که توسط مشتی آشفته حال، برجای مانده است. حیات این نظام نامقدس و تحریمها، تا آنجا ادامه خواهد یافت، که دیگر رمقی برای ایران و ایرانی باقی نماند، پس از آن است که باید هوشیار بود، شرکتهای نفتی با قراردادهای جدیدی از راه خواهند رسید. ویرانی سی و چند ساله اقتصاد ایران، به منتهای درجه خود رسیده است. بر طبق برآوردها، بیش از هفتصد ملیارد دلار برای بازسازی صنایع نفتی لازم است، این پول چگونه تأمین خواهد شد؟، برنامه بازسازی اقتصادی ایران از در کجا و توسط چه کسانی، طراحی خواهد شد. نقش کارشناسان و متخصصین ایرانی در این میان چیست؟، تکلیف نظام بروکراتیک خالی از کارشناس و کارمند چیست؟ دهها پرسش از این دست، در ذهن ایران دوستان میچرخد و در ورای آن عدهای نیز به دنبال ایجاد حکومتهای موروثی در نواحی از ایران برای خود و حامیانشان هستند. توجه به این نکته که آزادی، دموکراسی و حتی شیوه اداره مملکت از نظر سیاسی، تابعی از شرایط اقتصادی جامعه , و روابط حاکم بر آن است و نه بالعکس، یا از روی ناآگاهی و یا از منظر منافع گروهی، به کناری افکنده میشود. به جای آن، کوبیدن بر طبلهایی توخالی که بطلان علمی و عقلی آن از آفتاب روشنتر است، برنامه روزانه ایشان است. همانگونه که امروز، دادگاهی دیگر در عرصه افکار عمومی برای ضعمای دولت پیش از انقلاب تشکیل شده است و البته حکم صادر شده، بسیار با قضاوتهای سطحی گذشته متفاوت است، همانگونه که امروز آن خدابیامرز، تکیه کلام روزانه مردم است، قضاوت درباره عملکرد اپوزیسیون ایران نیز در ورای جمهوری جهل و فساد انجام خواهد شد و در آن رستاخیز، اندک کسانی سربلند خواهند بود. در این لحظات حساس تاریخ ایران، اتحاد نیروهای ملی و روشن بینی ایشان، رمز سربلندی ایران خواهد بود.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|