بخش نخُست
حزب مشروطه ایران و آقای همایون بر اساس قطعنامه کنفرانس کاسل از پادشاهی فاصله نگرفتهاند و در این قطعنامه هیچ نشانی بر این " فاصلهگیری" نمیتوان یافت. فاصلهگیری از پادشاهی غیردموکراتیک و غیرلیبرال دست کم از 15 سال پیش – تاسیس حزب – رخ داد و در اسناد حزبی و منشور حزب ، لیبرال دموکراسی با طرفداری از شکل نظام پادشاهی تاکید شد البته آقای کشگر در همان نوشتار گفتهاند " اگر چنین نگاهی به سند کنفرانس کاسل درست باشد" و بدین طریق احتمالا" تردید خود را از ارزیابی خود و " فاصلهگیری" بازگو کردهاند.
با انتشار مقالهی از آقای کشگر بنام " خاستگاه فتحنامه لیبرال دمکراسی برابری انسانهاست " فرصتی به ما دست داد که به بعضی از برداشتهای دگراندیشان از قطعنامه کنفرانس کاسل و نگاههایشان به حزب مشروطه پرداخته شود. با غنیمت شمردن این فرصت و سپاس از ایشان به بررسی مقاله میپردازیم. برداشت ایشان از قطعنامه کنفرانس کاسل این است که اگر نه حزب مشروطه ایران ولی حتما" رایزن آن از پادشاهی فاصله گرفتهاند زیرا کلماتی چون " مقام" " تبعیض" ، " نه برگرد یک شعار یا شخص " را بکار بردهاند و پادشاهی هم یعنی " تبعیض" (1) . بررسی ایشان عمدتا" پاراگراف زیر از قطعنامه را شامل میشود:
" جنبش سبز مردم ایران نخستین جنبش بزرگ مردمی سده بیست و یکم در جهان، و مانند جنبش مشروطه آغاز سده بیستم، پیامآور دگرگونی بنیادی جامعه، و نظام و فرهنگ سیاسی ایران است. تعهد همیشگی حزب مشروطه ایران به اندیشهها و آرمانهائی که اکنون در جنبشی خود جوش به نام جنبش سبز جلوه گر شده است، عامل اصلی در نامگزاری کنفرانس امسال حزب در شهر کاسل بود. ... ما، در کنار همه آزادیخواهان که نه تنها دمکراسی، بلکه دمکراسی لیبرال در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوقبشر را میخواهیم همواره انتظار روزی را میکشیدیم که مردم ایران، نه بر گرد یک شعار یا یک شخص یا یک مقام بلکه در راستای گفتمانی فراگیر که در آن از خودی و غیر خودی و تبعیض نشانی نباشد همسو شوند؛ و اراده و خرد فردی و جمعی خود را به جای پرستش و فرمانبری بگذارند."
روشن است که در این پاراگراف سخن از پیوستگی نگرش حزب در گذشته و حال و اندیشههایش که در جنبش سبز جلوهگر شده سخن رفته و تاکید شده است که نگرش ما همواره بر این بوده که مردم ایران ، نه بر گرد یک شعار یا یک شخص یا یک مقام بلکه در راستای گفتمانی فراگیر که در آن از خودی و غیر خودی و تبعیض نشانی نباشد همسو شوند؛ و اراده و خرد فردی و جمعی خود را به جای پرستش و فرمانبری بگذارند
پرسش این است که آقای کشگر چرا باید ابتدا ما را در جایی که نیستیم و نمیخواهیم باشیم قرار دهد و سپس برداشتهای خود را از بخشی از قطعنامه بر پایهای غیر واقعی بنا نهد. آیا این پیوستگی ( حداقل در نظر، به قول آقای کشگر، ) در همایون یا اسناد حزبی وجود نداشته و شعار حزب و همایون قبلا" فردپرستی، دعوت مردم ایران بدور شاه ، یا فرد خاصی بوده است؟ آیا ما موافق پرستش و فرمانبری و خودی و غیر خودی و تبعیض بودهایم و در کنفرانس کاسل حرف جدیدی زدهایم؟ آیا اختلاف سلطنتطلبان و فرد محوران با ما و یا مبارزه ما با کیش شخصیت و مصدقیان و خمینی پرستان برای ایشان مسئله پوشیدهای بوده است و اخیرا" در کنفرانس کاسل و قطعنامه آن از گذشته فاصله گرفتهایم ؟
" تبعیض" در منشور حقوقبشر و مکتبهای رادیکال معنایی متفاوت دارند
گفتهاند: " گزینش مفاهیمی چون «مقام»، «تبعیض» و «سراپا دگرگونی» در این سند برای داریوش همایون...آگاهانه و با در نظر گرفتن همه ملاحظات در حوزههای گوناگون صورت گرفته ... انتخاب مفهوم «مقام» بمعنای منزلت، جایگاه و ستون نگهدارنده هر نظام سياسی و نشاندن مفهوم «تبعیض» به معنای استثناء در ادامه آن، و برقراری حلقه ارتباطی این مفاهیم با اندیشه لیبرالدمکراسی در پهنه اعلامیه جهانی حقوقبشر، چيزی جز بیان و توضیح فاصلهگیری از نظام پادشاهی نيست و نشان از دگرگونی تازهتری در انتخاب شکل نظام از سوی وی میباشد.
نخست اینکه روشن نیست چرا مفهوم " سراپا دگرگونی" را در کنار دو مفهوم دیگر آوردهاند و توضیحی هم درباره آن ندادهاند. در سند کنفرانس، عبارت "سراپا دگرگونی" در رابطه با دیکتاتوری جمهوریاسلامی است و جایگزینی برای اصطلاح سرنگونی و تحول بوده و بهتر بود ایشان توضیح میدادند منظورشان از در کنار هم گذاشتن این کلمات چه بوده است؟ از آن که بگذریم به پایه استنباط ، استدلال و تفسیر ایشان میرسیم که بر پایه تعریف مفهوم "تبعیض" بنا شده است. نخست اینکه مفهوم "تبعیض" و تعریف آن در مکتبهای فکری، معانی و ما بازاء اجتماعی مختلف دارند. لیبرالدموکراسی روش حکومت در پیشرفتهترین کشورها است و بستگی به شرایط مختلف اجتماعی سیاسی و فرهنگی، در همه جا درجات یکسانی ندارد. معنی "تبعیض" بصورت روشن و صریح در منشور حقوقبشر آمده است و توجه به 30 مادهی منشور که در جهت تحقق "حقوق برابر انسانها" است خود گویای معنی و مفهوم "تبعیض" از نظر تدوین کنندگان آن است.
بنظر میآید نگرش ایشان به "تبعیض"، نگرشی لیبرالیستی نیست. نگرشهای رادیکال از "تبعیض" و "برابری مطلق انسانها" ( آنچنانکه ایشان تاکید کردهاند ) نه تنها این منشور را در کلیت آن برنمیتابند بلکه به سرابهای "برابری مطلق" در میغلطند. هر بحث نظری و استنتاج منطقی از آنجا که باید بکار آید مجبور است به دام آن سرابها نیفتد. آن "برابری مطلق" که از آن سخن رفته است با شیرازه حقوقبشر در تضاد است. مثلا" احترام به مالکیت خصوصی ( ماده 17) شیرازه منشور حقوق بشر است ولی نمیتوان منکر شد که اختلاف شرایط و امکانات زندگی افراد، برخاسته از آن یا مربوط بهمین احترام به مالکیت خصوصی در جوامع لیبرالدموکرات، موجباتی را فراهم میاورد که انسانها "برابر" نباشند و علیرغم داشتن "حقوق برابر" در برابر قانون از هر نژاد، مذهب، زبان، و قومی که هستند و میزان ثروتی که دارند، دارای توان برابری در استفاده از همین "حقوق برابر" نباشند. اینها را "تمایز" نامیدهاند و آدمی ناچار ترجیح داده به " بد از میان بدترینها " روی آورد. شعار" بیشترین خوشبختی برای بیشترین انسانها" توجه به " ممکن موجود" دارد.
" موروثی" تمایز" است " تبعیض" نیست
اینکه گفته شود موروثی "تبعیض" است تعبیری مطلقگرایانه است و با وفاداری به تعبیر مطلقگرایانه ، همه چیز تبعیض است. هر تفاوتی تبعیض است یا برخاسته از تبعیض است و منشور جهانی حقوقبشر هم با این تفسیر، تبعیض است. واضح است که اینگونه تعریف، تعریفی حقوقبشری نیست. در حقوقبشر این تفاوتها را "تمایز" نامیدهاند. تمایزی که "فرصتهای برابر" با نگرشی مطلق، فرصتهای نابرابرند ولی مورد تائید حقوقبشرند. مثلا" "موروثی" یک تمایز است. "موروثی" ویژگی نیست . زیرا سلب شدنی است . از این رو جزو حقوق جدا نشدنی بشر نیست و با زایش وی پدید نمیآید و میتوان آنرا بطور دموکراتیک سلب کرد یا داد. " وارث" مانند دیگر شهروندان در مقابل قانون برابر است. کسانی که "موروثی" را تبعیض میدانند آیا از خود پرسیدهاند چرا در منشور حقوقبشر مادهای بر علیه پادشاهی لیبرال دموکرات نیامده است؟
با خطا در نگرش، و گرایش به تعبیرات مطلقگونه، به آنجا میرسیم که گفته شود:
"در چنین بستر و پهنهای و در راستای اندیشه لیبرالدمکراسی و در یک نظام دمکراتیک در چهار چوب حقوقبشر نمیتوان بر مبنای همان تعهد هیچگونه تبعیض و حق ویژه و استثنایی را برای هیچ دسته و گروه و مقامی به رای گذاشت. در غیر این صورت به «دمکراسی بی حقوقبشر» یا دمکراسی بدون لیبرالیسم میرسیم."
میبینیم که نگرش فلسفی و نظری محض، از نوع مطلق اندیشی به "تبعیض" و خوانش غیر لیبرالی از آن به اینجا کشیده شد که گویا لیبرالدموکراسیهایی مثل انگلستان، سوئد، هلند اسپانیا دارند به "دموکراسیهای بی حقوقبشر" یا دموکراسیهای بدون لیبرالیسم" میرسند. یعنی همه از دم یا دیکتاتوریاند یا بسوی دیکتاتوری میروند.
این نگرش لاجرم به آنجا میرسد که مخالف رای گیری برای تعیین شکل نظام آینده ایران با حق انتخاب پادشاهی به عنوان یک گزینه برای طرفداران پادشاهی میشود. نتیجه دیگری از تعبیر رادیکال بجای لیبرالیستی از مفاهیم که سر از مخالفت با منشور جهانی حقوقبشر در آورده است
با وفاداری به مفهوم "تبعیض" از دیدگاه منشور حقوقبشر و در یک جامعه آزاد و لیبرال دموکرات ، "موروثی" نه تنها غیردموکراتیک نیست ( میگویند بسیاری آن را پذیرفتهاند ) بخودی خود ضد لیبرالی هم نیست زیرا "وارث" دارای همان حقوقی است که دیگر شهروندان دارند و در برابر قانون همه یکسانند. آن شهروندان نیز میتوانند هر زمان که لازم دیدند قانون اساسی خود را تغییر دهند و "موروثی" را بردارند و یا "موروثی" دیگری را انتخاب کنند. جامعه مانع هیچ فرد یا حزبی هم نیست که در این جهت تلاش کند.
البته بحث پادشاهی و جمهوری را نباید تمام شده دانست و تا مدتها کم و بیش ادامه خواهد یافت. ریشهاش هم ایدئولوژیک است از هر دو سر افراطی. میانهها که اینگونه بیندیشند افراطیها جای خود دارند.. چارهای هم نیست. من در نوشته حاضر خواستم بگویم فرضها و برداشتهای آقای کشتگر در مورد قطعنامه کنفرانس کاسل و آقای همایون درست بنظر نمیرسد. آنچه که حرکت جبری فکری همایون در مسیر "تبعیض" زدایی به کمک کلمات " مقام" و "فرمانبری" در خدمت اثبات پادشاهی گریزی نامیده شده منوط به تبیین و پذیرش تعبیر"تبعیض" به سیاق رادیکالها از طرف همایون و حزب است. تا آنجا که سند میگوید، حزب مشروطه ایران و آقای همایون بر اساس قطعنامه کنفرانس کاسل از پادشاهی فاصله نگرفتهاند و در این قطعنامه هیچ نشانی بر این " فاصله گیری" نمیتوان یافت. فاصلهگیری از پادشاهی غیردموکراتیک و غیرلیبرال دست کم از 15 سال پیش – تاسیس حزب – رخ داد و در اسناد حزبی و منشور حزب ، لیبرال دموکراسی با طرفداری از شکل نظام پادشاهی تاکید شد البته آقای کشگر در همان نوشتار گفتهاند " اگر چنین نگاهی به سند کنفرانس کاسل درست باشد" و بدین طریق احتمالا" تردید خود را از ارزیابی خود و " فاصله گیری" نشان دادهاند.
ما به لیبرالدموکراسی یعنی تبلور اراده اکثر مردم محدود به منشور حقوق بشر – نه بیشتر و نه کمتر- وفاداریم
میتوان به "حقوق برابر" "حقوق یک سان" انسانها در این منشور اشاره کرد و بحث را به عرصههای تجریدی کشاند و تا آنجا بیراهه رفت که بندهای منشور را هم بی معنا کرده و به رادیکالیسم رسید و میتوان رویکرد دیگری داشت که بندهای این منشور را در چهارچوب همان برابری حقوق در بندهای همان منشور پذیرفت و به آن وفادار ماند.
طرفهای بحث و جدل فلسفی اغلب، حقانیت خود را از طریق منطق محض و خرد ثابت نمیکنند. تئوریها و نظریات در پراتیک اجتماعی خود را دگرگون کرده و حقانیتشان وابسته به تجربه و شرایط زندگی انسانها بوده است اگر خود حاصل آن زندگی نبوده باشند. باید دید بحثهای نظری صرف، آنگونه که آقای کشگر خواستهاند پیش ببرند چه مسئلهای از ضعفهای فرهنگی سیاسی، یا نگرش ایدئولوژیک به جمهوری و پادشاهی حل کرده است. اما شاید بتوان گفت در طیف طرفداران جمهوریخواهان لیبرال دموکرات، نگاهها هنوز ایدئولوژیک است برعکس مشروطه خواهان لیبرالدموکرات
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|