هنگامی که جمهوری اسلامی روی کار آمد با خودش «ارزشهایی» را نیز به ارمغان آورد. از نوع تفکر بخصوص گرفته تا گذاردن ریش و نوع رفتار بظاهر همراه با خضوع و خشوع و سر پایین بودن و چشم به زمین داشتن و ظاهر اخمو داشتن و از این قبیل. همه اینها امروز مرده است. همانهایی که نوارهای موسیقی مردم را زیر پا له میکردند و به مهمانی های مردم حمله میکردند امروز فرزندان و کس و کار خودشان در مقابل چشم خود آنها به موسیقی هایی گوش میدهند که تا چند سال پیش بسیاری را به خاطر گوش کردن به این نوع موزیک اذیت و آزار میکردند و رقص و پایکوبی هایی میکنند که خود این حضرات بسیاری را به همین «جرم» به شلاق بسته اند.
***
کجایند فرزندان و نوادگان گاندی، استالین، لنین، نلسون ماندلا، محمدرضاشاه، خمینی، و سایر رهبران قدرتمند نیک و بد؟ یک چیز در همه آنها مشترک است؛ فرزندان آنها صاحب همان قدرتی نیستند که پدرشان. این نشان میدهد که انسان هر قدر هم قدرتمند در این دنیا باید به فکر آیندگان و نوادگان خود نیز باشد. محمدرضاشاه که در زمان حیاتش قدرتش را از دست داد اما خمینی امروز حضور ندارد که شاهد فقان خانواده خود از دست رژیمی که خود بنیان نهاده باشد و بدتر از این هم خواهد شد.
اما فرزندان و نوادگان گاندی، نلسون ماندلا و لخ والسا و دیگران ضرری در زندگی شان ندیدند. آنها اگر در جایی ظاهر شوند حتا اگر از احترام بخصوصی برخوردار نشوند بی احترامی هم نمی بینند. رضا پهلوی از این شانس برخوردار بود که این انقلاب خودش خود را خراب کرد و برای خاندان پهلوی آبرویی پایدار فراهم آورد. این انقلاب این فرصت را به همه مردم داد که یک مردم شناسی از خود داشته باشند و بدانند که به صرف ادعا داشتن نمیتوان ایرانی آزاد و آباد ساخت بلکه باید دید کدام سیستم کمترین ضرر را دارد. این که میگویم این انقلاب خودش خودش را خراب کرد از این روی است که بجز این هم نمیشد انتظار داشت. این انقلاب با آن ارزشها که با طبیعت انسان جور در نمی آید محکوم به فنا بود متنها ما ایرانی های ضعیف کش قدرت تو سری خوردن و تحمل زور مان در مقابل چوب چماق فرد قدرتمند حرف ندارد. یک سی سالی را از این چوب و چماق نوش جان کردیم تا به گلوی مان برسد.
امروز یک ویدیو به دستم رسید که دیدن آن تامل برانگیز است. صحنه ای را نشان میدهد که بنظر میرسد که برگزاری عروسی در یک خانواده روستایی باشد. «بریک دنس» جوانان با آن قیافه ها و شلوارهای کردی صحنه عجیبی است. صحنه نشان میدهد که هنوز هم جوان روستایی به جوانان و جامعه سطح بالا نگاه میکند. درست مثل سی سال قبل هنوز هم الگو برداری ها برقرار است. جوانان بالای جامعه سی سال پیش از قبیل دانشجویان و فعالین سیاسی و غیره رفتارهای انقلابی داشتند و به دنبال «بریک دنس» و این حرفها نبودند. برای آنها ارزش در مرگ در راه هدف نهفته بود و مبارزه. اما امروز کسی تره ای برای این حرفها خرد نمیکند. تصور نمیکنم که با حمله یک خارجی به ایران مثل سی سال پیش صف جوانهای داوطلب برای دویدن روی میادین مین تا صدها متر در مقابل مساجد ادامه یابد. این جوانان و خانواده هایی که این جوانان دارند برای آنها میرقصند، و نیز مسن تر ها که با لبخند رضایتندی به صحنه مینگرند، علیرغم ضایع بودن صحنه اما یک چیز را خوب نشان میدهند؛ ارزشهایی که انقلاب اسلامی به همراه آورد سالهاست که مرده است. در همین صحنه چه بسا میتوان در میان سپیدمویان کمیته چی های سابق را یافت که جلوی اتوموبیلها را میگرفتند و نوارهای موسیقی شان را زیر پا خرد میکردند.
از میان همه آن ارزشها تنها یک ظاهر در برخی پیشانی ها باقی مانده؛ آنها که جای مهر نماز بر پیشانی دارند.
و این جای مهر نماز امروز معنای قدیم را ندارد. زمانی در کشور ما جای مهر نماز روی پیشانی مادرها و پدرها و بازاری ها و متدینین احترام برانگیز بود. جای مهر نماز روی پیشانی به معنای مهر اعتماد بود. بوی کمک و پشتیبانی از آن استشمام میشد. اما جای مهر روی پیشانی افراد امروز نشان نفرت بر انگیزی است. از مردمان عادی که هنوز اعتقادات شان را مثل همان قدیمها دارند که بگذریم، جای مهر روی پیشانی هرآنکس که به دولت وابسته است و مقامی دارد نشان ریا و استبداد و خودکامگی و یا هواداری از استبداد و خودکامگی است. اینها حتا نزد فرزندان خود نیز آبرو ندارند. این فرزند از داشتن پدری با جای مهر روی پیشانی خجلت زده است. مهر روی پیشانی امروز یعنی اینکه فرد در دستگاه ظلم و ستم جای دارد و از بیت المال حق و حساب دریافت میکند و ضعیف کش و ضد آزادی است و در جنایت دست داشته است.
اینها آخرین نفسهای خود را میکشند و حتا فرزندان شان نیز آرزوی مرگ شان را دارند. مشکلی که باقی می ماند فردای این فرزندان است که باید در جامعه ای زندگی کنند که پیش فرضهایی دارد. به زبان آوردن نام فلان آقا یا خانم با نام فامیل فلاحیان یا لاجوردی یا مرتضوی نگاه ها را بسوی خود جلب میکند و سوالهایی بر می انگیزد. کسی هم توجه ندارد که؛ گنه کرد در بلخ آهنگری. اما آیا قدرتمداران آینده درس عبرتی میگیرند که از همان آغاز که قدرت دارند با کمک دیگر همفکرانی که کم نیستند شالوده محیط اجتماعی را پایه ریزی کنند که نوادگان شان نیز از زندگی در آن محیط در رنج نباشند؟
***
ویدیوی زیر را تماشا کنید. صحنه رقص بریک دنس است در مراسم عروسی یک روستا. چند تن از جوانان به مجلس زنانه آمده اند تا برای آنها برقصند. صحنه بشدت ضایع بنظر میرسد. مثل آن است که یک گیلاس کوکتل رنگی الکلی را در صحنه عزاداری به دست بگیرید. یک محیط روستایی و اتاقی که از در و دیوارش فقر و نداری و عقبماندگی میبارد، زنها و بچه هاییکه نوع لباس و رفتار شان و نشستن روی زمین با رقصی که قرار است برای شان اجرا شود جور در نمی آید. چهره و عینک و شلوارهایی که به پای جوانان است همه از دم ضایع بنظر میرسد. اما این «ضایع» بنظر رسیدن باید در نگاه من باشد. اگر من هم در عمل در ایران زندگی میکردم این صحنه ها شاید بنظرم عادی میرسید و اصلا ضایع نبود. از نظر من یا نباید صحنه رقص و این اداها برقرار باشد مگر آنکه جوانان در یک دیسکو یا خانه ای بزرگ تر یا به قول بچه های قدیم «های کلاس» باشند و موزیک با صدای بلند پخش شود و مهمانان هم چهره و ظاهر شان به این گونه رقصها و اداها بخورد.
اما در این که این اداها و رقصها دقیقا الگو برداری از پیشرفته ترین نوع «بریک دنس» است کوچکترین تردیدی نیست. برای درک بهتر موضوع باید بریده فیلم این جوانان و اداها و عینکهای شان را باید در در یک محیطی مثل محلات نیویورک یا لس آنجلس آنگونه که در ویدیو موزیکها می بینیم مونتاژ کنیم. آنگاه که صحنه «طبیعی» میشود می بینیم که این جوانان و نوع لباس پوشیدن و اداهای شان از همان «اصالتی» برخوردار است که جوانک سیاه پوست یا رنگین پوست یا سفید پوست جاماییکایی یا آمریکایی در یک محله نیویورک یا دیسکو. پس آنچه که صحنه و این افراد را در چشم من ضایع نشان میدهد نگاه خود من است. در نگاه من این افراد اگر شروع به خوردن غذا بکنند دیگر نیازی به دیسکو و خانه بزرگ و مدرن نیست. اما رقصیدن الزاما خانه بزرگ و دیسکو میخواهد. از نگاه من و یا شاید شما خواننده محترم اگر در این صحنه یک روضه خوان روضه بخواند و زنان توی سر خود بزنند چیز عجیبی نیست چرا که با چنین صحنه ای آشنا هستیم. اما «بریک دنس» به این صحنه «نمی آید». این نتیجه پیشداوری است. پس آنچه که در اصل ضایع است نگاه من است نه حق این افراد در رقصیدن و بودن آن گونه که دلشان میخواهد. آنروز که نگاه ما این صحنه ها را ضایع نبیند روزی است که معنی واقعی «حقوق» بشر را فهمیده ایم.
برای تماشای این صحنه روی لینک زیر را کلیک کنید. روی عنوان این مطلب «جای مهر استبداد» را هم کلیک کنید به این صحنه یوتوب خواهید رفت.
http://www.youtube.com/watch?v=Ca6IF4yIcxg&feature=player_embedded
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|