شرکتکنندگان در کنفرانس جامعه بینالمللی حقوقبشر در شهر بُن آلمان در یک روز بارانی گرد هم آمدند و با تمامی اختلاف نظرهایشان یکدیگر را در یک سخنرانی و پرسش و پاسخ بخوبی تحمل کردند. سبزها با شال و پیراهن سبز خود سالن ورودی کنفرانس را پوشانده بودند. مشروطهخواهان با میانجیگری بین سلطنتطلبان افراطی و جوانان جُنبش سبز نشان دادند که به اهمیت گفتگو بین ایرانیان برای فروریختن دیوارهای بدگمانی واقفند.
شاهزاده رضا پهلوی هم از مصاحبهای به مصاحبه دیگری میرفت و ما که گُل دستههای جوانان جُنبس سبز را برای گفتگو با ایشان از سرتاسر آلمان به آن مکان برده بودیم در انتظار نوبت خود نشسته بودیم. قرارمان ساعت یک بعد از ظهر بود که به ساعت دو و بعدا" به ساعت سه کشیده شد. در یکی از سالنها، جوانان جُنبش سبز و شاهزاده ملاقات کردند.
تمامی جوانان با برگههای پر از پرسش آمده بودند. در این مدت مرتبا" برگهها را دوبارهخوانی کرده و پرسشهایشان را تکمیل میکردند. فرصتی برایم پیش آمده بود تا با یکایکشان گفتگو کنم . انتظاراتشان، همانند انتقاداتشان آنچنان روشن و شفاف بود که جای تردیدی از مصمم بودنشان برای آزادی کشور نمیگذاشت.
صحبتها بر محور همکاری کمیتههای شهری جُنبش سبز در کشور آلمان بود. از نشست شهر دوسلدوف تا جبههگیریهای چند ماه گذشته چپگرایان جمهوریخواه و خط دادنهایشان که مطابق نظر جوانان نبوده تا دستورهای عدم شرکت در این کنفرانس که از طرف اصلاحطلبان جمهوری اسلامی صادر شده بود در هر گوشهای سخن بمیان آوردند.
برای اولین بار احساس کردم پا به سن گذاشتهام، چگونه میتوان در کنار این نسل جوان و پر شور بود و با گذشت سی سال از عمر جمهوری اسلامی همچنان خود را جوان احساس کرد؟ ولی حضور این جوانان نور امید من به آینده شده بود دیگر احساس تنهایی نمیکردم و به آینده بیش از پیش امیدوار شدم.
جلسه با سخنان شاهزاده آغاز شد. جوانان با شوق زیاد به سخنان شاهزاده گوش میدادند. به قسمت پرسش و پاسخ که رسیدیم یکی از جوانان شهر کُلن با لحنی صمیمانه به شاهزاده گفت « آقای رضا پهلوی شما در صحبتهای خود به تمامی سوالات ما پاسخ دادی ولی این را باید بگویم که خیلی با حال هستی» شاهزاده هم در پاسخ خود گفت «کجاشو دیدی» با این دو جمله کوتاه جو جدی جلسه آنچنان صمیمانه شد که گفتگوها به درد دلها تبدیل گردید. دو ساعتی از این گفتگو نگذشته بود که خبر دادند وقت زیادی نمانده است. هم همهای در گرفت. سوالات کوتاهتر و پاسخها هم کوتاهتر شدند. انگار که کسی نمیخواست جلسه پایان یابد. جوانان تازه با شاهزاده آشنا شده بودند و او را یکی از خودشان میشمردند. صورتهای پر از شادی و امید جوانانی که در ده ماه گذشته زندگیشان را به جنبش سبز هدیه دادهاند نشانی از رقبت به ترک سالن نداشت. کار به آنجا رسید که مسئولین کنفرانس مجبور شدند علیرغم خواست شاهزاده و جوانان نشست را خاتمه دهند. سر دفتر شاهزاده آقای اویسی هم که در تمام مدت با متانت در گوشهای نشسته بود و با تمام جدیتی که همیشه دارد از این کنفرانس خشنود بود.
باران بند آمده بود و در بیرون سالن جوانان با ابراز رضایت از این جلسه به گفتگوهای خود ادامه دادند. با سرعتی که فقط از جوانان میتوان انتظار داشت به سراغ تک تکشان رفتم و نظرشان را جویا شدم. همه شاهزاده را تازه دریافته بودند. این جوانان مانند قاصدکهای سبز به شهرهای محل سکونتشان باز خواهند گشت و پیام خود را که شاهزاده به آن صحت گذاشته بود خواهند برد.
محتوای این نشست را از جوانان شرکت کننده جویا شوید. آنان بهتر میتوانند بیان کننده محتوای این نشست باشند تا من مشروطهخواه سبز شده.
پیام در سه نکته کوتاه خلاصه میشود. آزادی، تمامیت ارضی کشور و رعایت حقوق بشر برای تمامی شهروندان ایران.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
نسيم
پنظرمن تنهاکسی که میتواتذ چنبش سبز را به هدف برساند زضاپهلویست و بس.
May 19, 2010 11:43:45 PM
---------------------------
|