تنها در کشور ما خیابانها خونین نیستند، از مرزهای قانونی اسرائیل تا سواحل زیبای ژاپن، سُرخ است زمین. به تازگی دهمین کارگر یک شرکت مونتاژ کننده قطعات الکترونیکی در چین خودکُشی کرد. کارگران یک کشور ایدولوژیزدهای مانند چین از فشار کار، کمبود وقت و فشارهای روحی که در حین کار به آنان وارد میشود دست به خودکشی میزنند و کسی از ما با آنان همبستگی نشان نمیدهد. امروز را با آنان زندگی کردم.
حرکات بدنشان را چارلی چاپلین به من نشان داده بود. تنگ و تاریک بودن اردوگاههای کار اجباری آلمانیها همانند، اماکن اقامت این کارگران چینی، خبر مرگ انسانیت را به گوشم تلنگُر میزند. در یک جمهوری کمونیستی "کارگر" ابزار است، انسان نیست! این سیستمهای حکومتی هنوز در مرکز صفر سوسیالسم اسیرند و میخواهند فقر را همگانی کنند تا به عدالت برسند. کارگران چینی هیچ زمانی را برای زندگی شخصی در اختیار ندارند. در مدت کار آنان بیشتر یک ماشین انساننمایی هستند که ماشینهای شورای شهر و کارخانه برای آنان تعیین کردهاند، چه مدتی را باید کار کند. حق داشتن استراحت را از آنها دزدیدهاند. درآمدش را از آنان گرفتهاند. با لباس شرکت و غذای شرکت زنده هستند. در خوابگاههای عمومی فقط دو بار در روز 3 ساعت "حق" خوابیدن دارند. برای آنان مرگ آزادی است.
تنهایی آنان مانند تنهایی در یک زندان انفرادی میباشد، که دیوار ندارد و در پر جمعیتترین منطقه جهان، از نظر تراکم جمعیت واقع شده است. در آنجا این کارگران تنها مانده بودند.
زن یا مرد بودن مطرح نیست، بازدهی مفید هر فردی را حساب کردهاند، برابری زن و مرد را تضمین کردهاند. جنسیت ارزشی نیست، چون انسان نیست، حیوان پرورش یافتهای برای کار کردن است.
تفکر و اندیشه آنان را نمیتوانم تصور کنم، ولی درد و رنجشان را میخواهم کمتر کنم، تا بتوانند انسان بودنشان را کشف کنند. حقشان را بگیرند. پرورش خرد عقلانی فردی خود را در محیط گرم خانواده فرا گیرند. خرد جمعی برآمده از خرد عقلانی فرد، میتواند خرد عقلانی جمعی شود. فُرصتها را برای همگان متعادل کردن، جامعه را آرام میکند تا نتیجهها بتواند آزمون خود را بدست آوردند. برای کارگران چینی همان حقوقی را در نظر دارم که یک کارگر ایرانی در آینده خواهد داشت. حقوق بازنشستگی، خدمات درمانی و اجتماعی، بیمه بیکاری، آزادیهای فردی و سندیکاهای محافظ او. کارگران رفاه اجتماعی خود را در همکاری با جامعه مدنی بدست میآورند. کارگران ایران، ارزشهای ملی بحساب میآیند. آنها به هویت خود با افتخار نگاه میکنند.
خستگی بدنی کارگران چینی روح و جسم مرا فرا گرفته، که به یاد همسایه عزیز افغانستان افتادم، افسردگیم بیشتر شد. به عراق نرسیده نفسی نیست. خواب امشبم را به کارگران چینی هدیه میدهم. فردایی که ادامه امروز من است را با طراوت سبز جُنبش سبز آغاز میکنم تا یک سالگی جُنبش شهروندی ایرانیان را جشن بگیریم. با هر کسی که بودم و یا هر جایی که بودم.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|