دنیای امروز و بخصوص آنچه که در ایرانِ امروز می گذرد آبستن رخدادی هایی است که انسانیت و احترام به حقوق دیگری تنها به صرف دیگر بودن او دستاورد آن است. هر دوی این مسائل را می توان به هدف دستیابی به فردای بهتر و رساندن جامعه ی بشری به اوج رستگاری تعریف کرد که در واژگان سیاسی آن را دموکراسی لیبرال می نامند. لیبرالیسم سیاسی یعنی باز بودن جامعه ی بشری برای تمامی افکار انسانی تنها به صرف انسان بودن افراد و متکی و محدود بودن به بیانیه جهانی حقوق بشر است. هیچکس از دیگری برتری ندارد مگر برای نفع رساندن یا یاری کردن جامعه ی بشری. هیچکس را تحت هیچ عنوان نمی توان حذف کرد و تنها بر اساس آگاهی دادن می باید در جهت تصمیم درستتر گرفتن مردمان و ارجحیت دادن اندیشه ای نیک بر اندیشه ای مضر آن هم تنها به رای و تایید مردمان و تحت نظر و مراقب قرار دادن حق اقلیتی محدود به تصمیمات جامعه بشری در انتخاب خود ، عمل کرد.
می توان با این مقدمه دموکراسی لیبرال را تعریف کرد، اما پس از فروپاشی بلوک شرق و درس هایی که از دوران جنگ سرد نصیب مردمان آزاده شد، دنیای اندیشه ها و تئوری پردازی های سیاسی و اجتماعی وارد عصر جدیدی شده که در ان دیگر دنیا به دو قسمت، یکی سراسر دفاع از طبقه ی کارگر و دیگری تنها بسته در دستان سرمایه داران، تقسیم نشود. بلکه آزاد اندیشان در فکر پیدا کردن راه حلی برای زدودن این دو افراط و تفریط از چهره جامعه ی بشری بودند و در این ره گذر اندیشه ی دموکراسی لیبرال را جایگزین این دو کردند. از سالیان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شورایی احزابی پای در عرصه ی وجود نهادند که نام خود را براساس این منش، "لیبرال دموکرات" نهادند و اگرچه در سالیان ابتدایی میزان استقبال از آنان در حدی کاملا ناچیز بود اما رفته رفته اصالت اندیشه ی آنان و نیاز جامعه ی بشری به راه حلی مناسبتر برای تعریف و حل مشکلات خود، استقبال و پذیرش اینگونه احزاب و اندیشه ی دموکراسی لیبرال را بیشتر و بیشتر کرد..
در ایران پس از روی کار آمدن ولایت فقیه و بخصوص دهه شصت نسل انقلابی تمامی تصفیه حساب های خود و مبارزات خود را بر اساس مشی ستیز و خشونت بدون رعایت کوچکترین احترامی برای دیگری و بدون حتی کوچکترین حقی برای زیست برای دگراندیشان ادامه دادند و هستند هنوز گروه هایی که این روش ها را برای
ادامه ی مبارزه نه تنها مردود نمی دانند بلکه لازم و واجب نیز می شمارند..
اما از پایان تاثیر گذاری این نسل در داخل ایران و خروج از کشور یا زندانی، اعدام و مفقود شدن بسیاری از آنها دوران سیاه و خاموشی دهشتناکی در ایران توسط حاکمان اسلامگرا آغاز شد که در آن نه تنها کوچکترین صدای مخالفتی یا دیگر اندیشی را تحمل نمی کردند بلکه تمام توان نیز بر این امر بود که اینگونه فریادها در نطفه ی خویش از بین برود. در چنین حال و هوایی نسل من، نسل جوان پس از انقلاب آرام آرام خود را در جایگاهی دید که می بایست برای آینده ی خود تصمیم گیری کند و خود را شریک در مسائل روز جامعه ی خود و مسئول آینده ی خود و میهن خود بداند. در اواخر دهه هفتاد نیم تلاشی شد بلکه حاکمان را بتوان اصلاح کرد و امور زندگی را اندکی بهتر. اما این تلاش نیز ره بجایی نبرد جز به اندیشه واداشتن جوانانی که خود حاصل خشونت ها و خشم های پدران خود بودند. آنها از خشونت بیزار و به دنبال راه حلی برای آینده ی بهتر با کمترین میزان بکارگیری خشونت و پرداخت کمترین بها برای آزادی، شاید در اوایل راه کسی وقحی به من و ما که نسل نوجوان آن روزگاران بودیم نگذارد اما رفته رفته همه چیز و همه ی میدان ها بر روی ما باز شد و در برابر ما حریفان بسیاری صف آرایی کردند..
حرف این نسل بیزار از خشونت و هواخواه آزادی اما حرف کاملا تازه ای بود که شاید در فکر بسیاری از پدران ما آن را می توان خیانتی به آرمان ها نامید. در پس آموزه های بسیاری از روشنگران ایرانی چه در داخل و چه در خارج کشور، اندک اندک هوای تازه ای دمیده شد که کالبد جوانان با آن دَم سازش و در پناهش آرامش داشتند. دموکراسی لیبرال که استادانش هر روزه و هرروزه با استفاده از ضعف علمی حاکمان ددمنش در دانشگاه های ایران و به دور از هر گونه تنش زایی تدریس می شد و شاگردانی را به جامعه تحویل می داد که به راستی غمشان، غم میهن و هممیهن بوده و هست. تاثیر این گروه از جوانان بر جامعه و افکار جامعه بحدی بود که در مدت زمان بسیار اندک نتیجه ی آن سرتاسر جامعه را درنوردید و هر که را که خواهان براستی خوشبختی و سعادت برای ایرانیان بود را با خود همراه ساخت که نامش را می توان جنبش سبز نامید. تلرانس یا حق دیگر بودن برای دیگری دستاورد بزرگ این انقلاب عظیم فکری در جامعه ی جوان ایرانی بود که سند های بسیاری از آن مورد رصد همه ی ما قرار گرفته است. در چنین روزگاری نیز بود که حاکمان ایران براستی دریافتند که خطری آنان را تهدید می کند که هیچگونه یارای مقابله با آن را ندارند، اخراج اساتید لیبرال از دانشگاه ها و ستاره دار کردن و سپس اخراج و زندانی کردن دانشجویان لیبرال نیز نتیجه ای برای حاکمان جز تشکیل شاخه ی دانشجویان لیبرال در ایران نداشت..
این دانشجویان تنها به صرف قابل تفکیک بودن از دیگر دانشجویان و دیگر گروه های مبارز این نام را برای خود انتخاب نکرده اند، بلکه آنان خود را به راستی پرچم دار و مبارزان اندیشه ی دموکراسی لیبرال می دانند که بنیان فکری جامعه ی جوان ایران را دستخوش تغییراتی اساسی و بنیادی کرده است. این نام نهادن ها و صفت قرار دادن های این دسته از دانشجویان و جوانان برای آنان نیز خود می تواند به عرصه ای تبدیل شود که تنها نام بردن از صفت دانشجویی آنان یعنی لیبرال بودن معرف اندیشه ی آنان و حس کنجکاوی برای مردمی باشد که تشنه ی دنیایی بهتر اند اما خود را درگیر زحمات مطالعات دقیق و تحقیقات آنچنانی نمی کنند..
داریوش همایون و حزب مشروطه ی ایران براستی و به درستی جزو پیشگامان این اندیشه ی نوین در ایران هستند، و شاید اگر اولین نباشد بی شک جزو اولین گروه و کسانی هستند که تمام هّم خود را در بست و گسترش این اندیشه در ایران و جامعه ایرانی کردند و هم این حزب و اندیشمندان آن بودند که برای اولین بار مسیر و هدف مبارزات را در ایران تعریفی بنیادی و تغییری اساسی دادند. در آنجا که حزب مشروطه ی ایران بارها اعلام کرد که هدف این حزب رسیدن به قدرت نیست و این حزب از هرگونه قدرت مداری خود را بدور نگاه می دارد و تلاش این حزب و اندیشمندانش تنها متوجه ی ذهن ها و افکار ایرانیان و تغییر دادن آنچه تا کنون سبب بلایای بسیار برای جامعه ی ایرانی بوده است..
حزب مشروطه ایران امروز یکی از تاثیرگذاران و پیشروان عرصه ی لیبرال خواهی در جامعه ی ایرانی است، دموکراسی لیبرالی که مد نظر حزب مشروطه است، درواقع آرمان امروز جوانان و مردم ایران امروز شده است، رسیدن به یک جامعه ی انسانی که تنها محدودیت آن بیانیه ی جهانی حقوق بشر و حق والای انسانیت قائل شدن برای تمامی انسان ها است..
اما در این رهگذر موانع بسیاری برای پیشبرد اهداف حزب قرار دارد. حزب مشروطه از ابتدای تشکیل خود در شانزده سال پیش همواره سعی خود را کرده است که با بهترین سیاست ها حتی گاه با هزینه های بسیاری برای خود، شرط وجودی خویش را یعنی تغییر اندیشه های مضر جامعه ، انجام دهد. راست میانه نامیدن خود و افکارش در دنیایی که جامعه ی ایرانی یا سیاه بود یا سفید یکی از دستاورد های بزرگ این حزب است که در ابتدا منجر به از دست دادن نیروهای بسیاری شد که هنوز خواهان ماندن در آن عوالم گذشته بوده اند، اما به تدریج حقانیت این سخن منجر به روی آوردن بسیار کسان دیگر شد..
آخرین شاهکار سیاسی حزب مشروطه ی ایران، اعلامیه و نظر حزب در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته بود که در آن حزب بار دیگر نقطه ی توجه خود را مردم و افکار پرورش یافته ی مردمی قرار داد که بدون کوچکترین توجه ای به دنیای سیاه و سفید دیگران پای در عرصه ی بزرگی آفرینی نهادند که جنبش سبز ثمره ی آن است. حزب در آن دوران نه تنها مخالفت خود را با جمهوری اسلامی اعلان کرد بلکه برای اولین بار در میان کسانی که خود را دایه ی مبارزات و رهبری مردمی می دانستند، براستی میدان را به کسانی واگذار کرد که شایسته ی این کار بوده و هستند. مردم را با این درک درست از میزان توانایی آنها و احترام به اندیشه ی آنان وارد کارزاری کرد که همه دیدیم و چه بسیار کسانی بودند که این مشی را نه تنها نپذیرفتند بلکه سخیف و بی ارزش دانستند. اما باز هم حزب و اندیشه ی دموکراسی لیبرال طیف راست میانه بود که حقانیت سخن خود را به رخ دیگران کشاند.
این حزب اولین خاصیتش این است که نه تنها انتقادات دیگران را می بیند و آنهایی را که سازنده است بکار می گیرد تا هرچه بیشتر خود را کامل سازد بلکه خود منتقد خویش است و این جزو ادبیات اولیه این حزب است که تارنمای آن محل مناسب و سند محکمی است بر این ادعا که این حزب ترس و واهمه ای از مطرح کردن و منتشر کردن انتفادات دیگران ندارد بلکه به این امر نیز می بالد که دوستان مبارزی چنین آگاه و دلسوز در جبهه های دیگر و اعضایی چنین بانشاط و معتقد به مشی دموکراسی دارد.
با این همه حزب نقاط ضعف هایی هم دارد که اگرچه تلاش تمام اعضایش برای رفع آن است اما نقاط و نکته هایی هم هست که به از خودگذشتگی بسیاری نیاز دارد که اگرچه شاید تا دیروز اعضای این حزب آمادگی این گذشت را نداشته اند اما با ورود اندیشه های جدید و نیروی جوان بسیار و گسست دیگرانی که این اندیشه ها را نمی پسندید راه را برای این مسئله مهم و این انتخاب اساسی هموار کرده است..
یکی از اساسی ترین مشکلات حزب مشروطه ی ایران نگاهی است که از بیرون به این حزب می شود، دیگرانی هستند که در این دنیای ارتباطات و که اگر نگوییم در داخل ایران حداقل در خارج از کشور میزان دسترسی به اطلاعات در بالاترین درجه در طول تاریخ است. اما هنوز و در همین خارج از کشور و با همه ی دسترسی به اطلاعات حزب ما را یک حزب دست راستی افراطی با گرایشات سطنت طلبی می دانند و دیگرانی نیز که دمی از تحریف های بزرگ بر علیه این حزب باز نمی ایستند ، در روز به این روشنی و تنها به صرف زیر ابر ماندن خورشید میانه روی و لیبرال گرایی حزب ،این حزب را چونان شب تار می کنند. از ابتدایی ترین سالهای تشکیل این حزب اعضا و اندیشه ورزان آن تصمیم خود را برای جدایی از دنیای افراط ها گرفته اند . یکبار و برای همیشه خود را از شر این افکار مهلک نجات داده اند. ما از ابتدا نه سلطنت به معنای آنچه که حکومت فردی است را پذیرفته ایم و نه هیچگونه حذف دیگری را. ما از ابتدای خود راه را برای حفظ ارزش های جامعه ی ایرانی و ترکیب آن با آخرین دست آورد دنیای اندیشه پیموده و می پیماییم..
از آغاز اعلام کرده ایم، ما طرفدار مشی مشروطه خواهی یعنی، تجدد ودموکراسی هستیم. نه تنها بارها اعلام کرده ایم بلکه باور داریم مرهم درد جامعه ی امروز ایران نه از راه تشکیل دیکتاتوری پروتالیا در یک سوی میدان و نه از راه بازگرداندن سلطنت است، بلکه این مرهم دموکراسی لیبرال است..
اما باز هم دشمنان این حزب و متاسفانه سرانه ی اندک مطالعات مردم ایران راه را برای معرفی این حزب به عنوان یک حزب خواهان سلطنت معرفی کرده و می کند. ما پیشروان و مبتکران اندیشه ی راست میانه و دموکراسی لیبرال در جامعه ی ایرانی هستیم ولی تنها به صرف نکات بالا از حق نامیده شدن و شناخته شدن خود محروم شده ایم..
در ابتدا، سخن از دانشجویان لیبرال به عنوان تنها گروهی که خود را موصوف به این صفت در ایران کرده اند رانده شد که طلایه داران و پرچم داران این نهضت در داخل ایران هستند. نکته ی جالب در این صفت این است که آنان را از همان ابتدا از تیررس اتهامات واهی دور می کند و به آنان این فرصت را می دهد که شروع سخنان خود را از جبهه ای که خود را موسوم به آن می دانند آغاز کنند و نه اینکه ابتدا تلاش کنند دیگران را از اشتباهات ناشی از کج فهمی ها و یا نامهربانی ها و یا دشمنی ها خلاص کنند و بعد اگر مجالی بود و گوش شنوایی برای آنها باقی ماند از افکار لیبرال خواهانه ی خود داد سخن بدهند . این نکته و مشکل در مورد حزب مشروطه ی ایران صورتی جدی و متاسفانه نابرابری به خود می گیرد. جایی که به ناحق و علارغم همه ی تلاش های اندیشمندان و اعضای این حزب برای رهایی از استبداد چه فردی و چه دینی باز هم آنان را به این عنوان می نامند. این بار منفی که بهانه و میدان باز در اختیار دشمنان این حزب قرار می دهد یکی از مهمترین موانع برسر راه این حزب است..
اما با این همه درازی سخن چاره چیست؟
شش سال پیش از این پیشنهادی از جانب اعضای شاخه ی استکهلم به کنگره ی حزب داده شد که متاسفانه از جانب حاضرین در کنگره رد شد و آن هم استفاده از صفت "لیبرال دموکرات" در نام حزب که در واقع بیانگر حقیقی اندیشه های حزب باشد، بود. ما می باید یک بار و برای همیشه با پیوستن هرچه بیشتر خود به دنیا و اندیشه ی دموکراسی لیبرال این کاستی را در خود جبران و فرصت را از دست دشمنان حزب خارج کنیم..
ما می توانیم با صفت قرار دادن " لیبرال دموکرات" بار دیگر در ایرانی که جوانانش پرشور و پرحرارت به دنبال برقراری دموکراسی لیبرال هستند، گوی سبقت را ربوده و آنچه را که تا کنون مشی خود دانسته ایم بار دیگر نیز به جامعه عرضه کنیم. فردای ایران صرف نظر از چگونگی نوع حکومت اما در دستان اندیشه ی انسانگرایانه ی دموکراسی لیبرال است و چه خوب است اگر سراپا خود را در این اندیشه وارد کنیم.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|