حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
نه خمینی میدانست و نه خامنه ای که تبدیل به چنین اژدهایی خواهند شد
مُحسن کُردی

August 08, 2010

یک شنبه 17 مرداد 2569 = August 8, 2010

 

اول مختصری از یک خبر از رادیو فردا؛

هوشنگ اسدی فعال سیاسی سابق که در سال های اخیر به کار روزنامه نگاری مشغول است در دوران حکومت محمد رضا پهلوی شاه آخرین شاه ایران زندانی شد. پس از انقلاب و در دوران حکومت اسلامی نیز او دوباره بازداشت شد و شش سال را در زندان گذراند. هوشنگ اسدی که اکنون ۵۹ ساله است و در پاریس زندگی می کند خاطرات خود را از آن دوران در کتابی به نام «نامه هایی به شکنجه گرم: عشق، انقلاب و زندان در ایران» منتشر کرده است.
میگوید؛ در یک روز سرد زمستانی سال ۱۳۵۴ قرار بود من را از سلولی که در آن بودم منتقل کنند. خامنه ای که خیلی لاغر و تکیده بود از سرما می لرزید. من یک بلوز بافتنی داشتم، آنرا از تن در آورده و به خامنه ای دادم. او ابتدا کمی مقاومت کرد و بلوز را نگرفت. ولی در نهایت که آنرا پذیرفت و به تن کرد ما یکدیگر را بغل کردیم. او گریه افتاد و گفت : «هوشنگ، زمانی‌که اسلام به قدرت برسد، حتی یک قطره اشک نیز از چشم کسی جاری نخواهد شد.» من دوست دارم از او بپرسم « آقای خامنه ای آنچه را که در آن روز گفتید به یاد می آورید؟

هوشنگ اسدی میگوید زمانی که من با خامنه ای در زندان ملاقات کردم او یک فرد ملایم و خوش برخورد بود و همیشه لبخند به لب داشت. او یک معتقد و مومن واقعی بود. او مرتب قرآن می خواند دعا می کرد و پس از نماز با صدای بلند می گریست. او طبیعت شادی داشت و از ادبیات آگاه بود. به طور کلی او یک انسان مثبت بود. از زمانی‌که به قدرت رسیده جهان تغییر کرده است.

هوشنگ اسدی همچنین میگوید که ؛ حقیقت این است که آن تصویری که من از خامنه ای ارائه داده ام و موقعیت و تصویری که وی اکنون دارد به خوبی نشان می دهد که قدرت تا چه حد افراد را تغییر می دهد. به خوبی نشان می دهد که قدرت چگونه یک فردی را که خود زندانی و یا شکنجه شده است به رهبر و مسئول نظامی بدل می سازد که در آن صدها و هزاران نفر شکنجه می شوند.

من با این سخن هوشنگ اسدی موافقم که خامنه ای و سایر آخوندها قبل از انقلاب تظاهر نمیکردند و به آنچه که میگفتند قلبا اعتقاد داشتند و این را در این وبلاگ یا جای دیگری بارها نوشته ام. اما آنجا که فکر میکنم درگفتن شتاب کرده آنجاست که در توجیه این تغییر رفتار از جمله علل می آورد که «جهان تغییر کرده» که با این عبارت مخالفم. قضیه ربطی به جهان ندارد. جهان در زمان تمامی دیکتاتورها تغییر کرده است. دیکتاتوری میتواند ناشی از شیرینی قدرت باشد اما در مورد این رژیم قضیه چیز دیگری است. یعنی قصه دیکتاتور شدن آخوندها همه اش تقصیر خودشان یا زمان و غیره نبود بلکه عوامل دیگری هم دست اندرکار بود به شرح زیر؛

بگذریم که من در نوشته هایم بارها زیر و بالای آخوند جماعت را یکی کرده ام اما در عین حال نیز بارها گفته ام و باز هم میگویم. نه خمینی و نه خامنه ای و نه رفسنجانی و نه سایر آخوندها خودشان هم قبل از انقلاب نمیدانستند که این کارها را خواهند کرد. هیچ نقشه ای در کار نبوده و خمینی از قبل نقشه نریخته بود که در پاریس آنجور بگوید و در ایران حرفش را عوض کند. یه دفعه اینجوری شد و اختیار «اینجوری شدنش» هم دست کسی نبود.
در یک کشور انقلابی که بلبشو بود همه هم به هم شک داشتند، تفکر انقلابی حکم میکرد که همه یکدیگر را بزنند تا تفکر خودشان به قدرت برسد. خیال میکردند که بقیه که با نظر آنها همراه نیستند عقل و بار درستی ندارند و یا مزدوران بیگانه هستند یا خیانتکار و فقط آنها هستند که به مردم خدمت میکنند. اینجوری شد که جنگ و دعوا بین پیروزمندان انقلاب یعنی ملی گرایان طرفدار مصدق، حزب توده، مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق در گرفت. از نظر حزب توده که طرفدار سوسیالیزم بود آخوند فاقد ایدئولوژی بود (آن زمان). در نتیجه اگر ملی گرایان طرفدار مصدق و بورژوا که حامی نظام سرمایه داری هستند را بزنند به نفع سوسیالیزم است. پس اول کاری که کردند این بود که رفتند زیر کوک امثال خلخالی که قاضی انقلابی بود. این آدم بعمرش از کسی تعریف نشنیده بود و قبل از انقلاب همه دستش میانداختند. وقتی دید «روشنفکر ها و آدم حسابی ها» دارند او را بخاطر یکی دو اعدام تحویل میگیرند از او بیشتر از امام در رسانه هایشان تعریف میکنند هرچه آنها میگفتند میکرد. مشاورانش از حزب توده و چریکها و مجاهدین بودند. اینها اول مقامات رژیم پهلوی را بدون وکیل مدافع و غیره قتل عام کردند. حتا افراد خدمت گذار را هم کشتند. بعد همین سه گروه یعنی مجاهدین و چریکهای فدایی و بخصوص حزب توده که مخالف نظام سرمایه داری بودند رفتند زیر کوک آخوندها تا ملی گرایان مصدقی مثل سنجابی ها و فروهرها و شایگان ها و حتا بازرگانها و دکتر یزدی ها را که نزد مردم محبوبیت داشتند بزنند. همینها بودند که باد دادند زیر بغل خمینی و هی امام امام کردند و جا افتاد که نزد روشنفکران هم «آقای خمینی» بشود امامخمینی.
حالا کشور انقلابی، ملت ایران هم که از دیرباز از آخوند جماعت عق اش میگرفت. اما در عین حال در اثر انقلاب اسلامی به اسلام هم تمایل پیدا کرده بود و دنبال «اسلام مدرن» و آخوند مدرن و بی عمامه بود. سازمان مجاهدین و آخوند بی عمامه اش مسعود رجوی همان بود که جوانان اسلام زده ایران بدنبالش بودند. آنقدر نیرو به این سازمان روی آورد که کادر کافی برای جمع و جور کردنش نداشتند و همین رژیم را نگران کرده بود. در عین حال با کثافتکاری آخوندها مردم کم کم داشتند از اسلام چه با و چه بی عمامه اش بدشان می آمد. و این مسعور رجوی را نگران میکرد. لذا این آدم قمار باز چاره ای نداشت بجز آنکه با روحیه انقلابی که در مردم بود و از آخوندها هم بدشان می آمد و نیز بکمک نیروهای مجاهدین (میلیشیا) که آنها هم به دلیل تعصبات محکم انقلابی تا پای جان می ایستادند دست به قماری خطرناک بزند و آخوندها را بزند. (باز هم از همان «یاعلی غرقش کن ماهم روش.. یا اینوروی یا اونوری) غافل از آنکه مردمی که رویشان حساب باز کرده بود پاک توی ذوق شان خورده بود از هرچه انقلاب و انقلابی گری بود نفرت داشتند و نشستند خانه و بیرون نیامدند. از طرفی هم همان زمان چهل درصد جامعه بی سواد بود و در عین حال بسیار مومن و در اثر انقلاب اینها تبدیل شده بودند به معتقدین خمینی و میلیونها از این آدمها حاضر بودند برای خمینی جان بدهند.
همینها بودند که روی میدانهای مین میدویدند یا بچه هایشان را راهی میکردند که در جنگ روی میدانهای مین بدوند. اینها بودند که جلوی رجوی و سازمان مجاهدین ایستادند. و خمینی شروع کردن به هواداران سازمان مجاهدین در زندان و تجاوز کردن به دختران مجاهد از همان زمان.
حزب توده و چریکهای فدایی متشکل از احسان طبری، کیانوری، و فرخ نگهدار درست در همین زمان که مجاهدین و رژیم در خیابانها درگیر بودند در تلویزیون رژیم به بحث سیاسی ایدئولوژیک با همین آقای سروش پرداختند و به مجاهدین میگفتند که ببینید چقدر آزادی است.. چرا در خیابانها این بلوا را راه انداخته اید. خوب بیایید در تلویزیون حرف تان را بزنید.
خلاصه مجاهدین تارو مار شدند و این رفیق بازی های آخوندها و سواری گرفتن از حزب توده و چریکهای فدایی در تلویزیون هفت هشت جلسه دیگر ادامه یافت. بحث روی روح و ماده بود. هنوز به سوسیالیزم نرسیده بود و مجری برنامه میگفت در طرف راست من شرکت کنندگان مسلمان و در طرف چپ فلانی و فلانی از فلان سازمان (نمیگفت مشرکین یا کافرها). عاقبت سروصدای احسان طبری در آمد که؛ آقا چرا هی میگید اینطرف مسلمان و آنطرف غیر مسلمان؟ که در اینجا سروش پوزخند زد و گفت کل دعوا سر همین است. اگر مسلمان هستید باید در ایدئولوژی و عمل پیرو اسلام و امام باشید. بهمین سادگی میخواست اینها را در بحث شکست دهد. پس از آن مجری خواست برود روی بحث اینکه خدا هست یا نیست که چپها ها حاضر به شرکت در آن بحث نشدند.

باری، وضع ادامه داشت تا دو سه سال بعد که رژیم خوب پایه هایش محکم شده بود دیگر حتا سواری دادنهای توده ای ها و چریک های فدایی را تحمل نکرد و شروع کرد به گرفتن اینها و اینها را هم تار و مار کرد و شد این که امروز می بینید.
غرض اینکه.. نه.. اینها خودشان هم نمیدادنستند که میتوانند تا این حد جلاد بشوند. خوب نفهم بودند. وقتی خمینی از سر نفهمی خلخالی را به این کار گماشت و خلخالی از سر نفهمی ادم کشی براه انداخت و حزب توده و فداییان خلق و مجاهدین از سر نفهمی برای این آدمکشی دست زدند و مرحبا گفتند. بازرگان بارها به اعتراضکی بسنده کرد اما سخت نگرفت. توده ای ها و مجاهدین و چریکهای فدایی بد و بیراه بسیار نثار ملی گرایان مصدقی و بازرگان کردند و خمینی انقلابی را ستودند. از سر نفهمی بود. داشتند قبر خودشان را میکندند.

اگر در همینجا بخوایم به قضیه بنگریم می بینیم که خوب از همان لحظه که نصیری و خسروداد و رحیمی اعدام شدند، آنهم بدون برخورداری از دادگاه و هیات منصفه مطابق با قوانین حقوق بشری، فرمان دهنده قتل دیگر نمیتونست از قدرت کنار بکشد چون اگر از قدرت کنار میکشید چه بسا دمکراسی حاکم میشد و همان بازرگان او را به دادگاه میکشید که چرا زندانیان را حتا نصیری و هویدا را بدون برخورداری از یک دادگاه منصفانه کشتی؟ این حرفهای حقوق بشری آن زمان به نظر همه مردم چرت و پرت بود و همه عقیده داشتند که باید افراد رژیم گذشته را از دم تیغ گذراند. کسی ایراد نمیگرفت برعکس تشویق هم میکردند. هرگز ندیدم از میان مردم کسی از اعدام مقامات رژیم گذشته ناراحت شده باشد. خوب.. ما عقبمانده بودیم و بیسواد. استاد دانشگاه مان هم نه سواد داشت و نه شعور. ریاضیات دانستن و ادبیات فارسی دانست که سواد و شعور نیست. سواد این است که اروپایی دارد. حتا بی سواد ترینش هم میداند که حقوق انسانی افراد چیست.
آره عزیز.. ایجوری شد. خود این ننه مرده ها هم نمیدونستند که روزی ممکنه چنین اژدهایی از کار در بیان.
اما نه در دادگاه نورنبرگ که مقامات آلمان نازی را محاکمه میکرد گوش شنوایی برای این حرفها بود و نه در دادگاه آینده ای که برای آخوندها برپا میشود که مسلما دادگاهی مناسب با قوانین حقوق بشری است،گوش شنوایی برای این حرفها وجود دارد.

هم سن و سالهای من شاید یادشون باشه برنامه ای از رادیوی زمان شاه در مورد قانون پخش میشد که صدای یک کودک هم بود که با گریه میگفت؛ من نمیدونستم که این کار درست نیست و غیر قانونی است. و صدای محکم یک عاقله مرد میگفت؛ ندانستن قانون دلیل بر بیگناهی نیست.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

ملت ۱۳۸۸

پس از خواندن مقاله ای با عنوان *فاجعه سینما رکس آبادان: جنایتی که هرگز فراموش نخواهد شد* در همین سامانه، دیگر برایم شکی باقی نمانده است که هم خمینی و هم خامنه ای از آغاز ذاتا اژدها بودند و فقط تا سال ۵۷ بود که قدرت و فرصت بروز دادن این ذات کثیف خود را نداشتند. کدام انسان با وجدانی بیش از ۴۰۰ زن و مرد و کودک بیگناه را که برای تفریح به سینما رفته بودند زنده زنده می سوزاند و هیچگاه خم به ابرو هم نمی آورد؟ کدام انسان با وجدانی دستور قتل نامردانه ی هویدا، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، دکتر برومند، سیرجانی، پرویز نیکخواه، پاکروان و امیران لشکر .... را براحتی می دهد؟ کدام انسان با وجدانی بانوی فرهیخته ای مثل فرخ رو پارسا را به آن وضع فجیع نابود می کند، و یا هزاران جوان و نوجوان و زن باردار را در عرض چند روز با سه سئوال مسخره اعدام می کند و در خاوران و دیگر نقاط کشور در گورهای دسته جمعی بی نام و نشان پنهان می کند، و یا به دختر و پسر و پیر و جوان در زندانهایی مثل کهریزک تجاوز جنسی می کند؟ و یا .....

نه، آقای هوشنگ اسدی و آقای کردی، خمینی و خامنه ای و امثالهم به اژدها تبدیل نشدند، نه، نه، نه. اینها از آغاز ذاتا اژدها بودند ولی به زنجیر بسته شده بودند. در سال ۵۷ زنجیرهایشان پاره شد و هر دو با کمک یاران هم ذات شان بجان ملت ایران افتادند. اگر شما توانستید نشان دهید که پل پوت، استالین و هیتلر فرشته هایی بودند که به اژدها تبدیل شدند، آنوقت خواهید توانست ادعا کنید که خمینی و خامنه ای و یارانشان از اول اژدها نبودند ولی پس از به قدرت رسیدن به اژدها تبدیل شدند.

آقای دکتر حسین اشراقی در یکی از برنامه های تلویزیونی خود، فکر کنم تلویزیون پارس بود، گفتند که ۲ درصد هر جامعه ای را افراد بسیار خطرناکی تشکیل می دهند که در کشورهای معمولی و متمدن اکثرشان یا به دست تیمارستانهایی با حد اکثر درجه امنیت سپرده می شوند و یا به زندانهایی با همین درجه امنیت. اما در کشوری مثل ایران، امروز این ۲ در صد به قدرت رسیده اند و هر آنچه غریضه ی آنها بدان متمایل باشد آزادانه انجام می دهند. این دو درصد یا مریض روانی هستند و یا بد طینت که تشخیص آن فقط بوسیله روانپزشکان متخصص امکان پذیر است. اینها هیچوقت نباید به قدرت برسند، که اگر برسند هیتلر و استالین و خمینی و خامنه ای می شوند و هیچ ابایی حتی از زنده زنده سوزاندن گروهی انسان ها صرفنظر از جنسیت و سن و سالش ندارند. چند بار دیگر این فجایع باید در تاریخ تکرار شود تا ما جهان سومی ها یاد بگیریم و مثل جهان اولی ها مسائل را تجزیه و تحلیل کنیم و نگوییم خمینی و خامنه ای فرشته هایی بودند که قدرت آنها را اژدها کرد؟ پهلوی ها ۵۷ سال در قدرت بودند و در طول این مدت قدرت آنقدر مستشان نکرده بود که خوانخوار شوند، اژدها شوند.... هر که به قدرت رسید که اژدها نشد و نمی شود. به مسائل بطور علمی و بی غرض نگاه کنید بخصوص که شما دهه هاست در غرب زندگی می کنید و عمری در سیاست گذراندید.

با این ادعا که خمینی و خامنه ای به اژدها تبدیل شدند نباید آنها را تطهیر کرد. اگر از اول بدطینتی خود را نشان نمی دادند برای فریب دادن دیگران و زمینه سازی بود، و قوه ی قهریه ی موثری که جلوی آنها را می گرفت. هر روز در غرب می بینیم که چگونه اینگونه افراد پلید با فریب دادن مردم به امیال خود دست می یابند و بیخود نیست که قوه ی قهریه در این کشورها با سماجت فراوان تا این مجرمین را دستگیر نکند آرام نمی نشیند چون درک می کنند که اینگونه افراد جامعه را با چه خطری روبرو می کنند. برای همین است که هر کسی که وارد دنیای کاری سیاست، آموزش و پرورش، بهداشت و بهداری، پرورشگاه ها و حوزه های دینی ..... می شود باید خوش سابقه باشد و خوش سابقه بماند. تجربه به اینها نشان داده که چگونه بخشی از آن ۲ درصد مذکور در بالا با فریبکاری وارد این محیط ها می شوند تا به امیال خود دست پیدا کنند.

کسانیکه بدنبال خمینی راه افتادند و لقب روشنفکر را هم یدک می کشیدند هیچوقت بخود زحمت خواندن توضیح المسائل خمینی را ندادند که با روحیه ی این اژدهای منتظرالوقت آشنا شوند. اگر چنین می کردند، می فهمیدند که هر کسی بدنبال چنین کسی بیفتد یا نادان است یا مغرض یا اژدها صفت و یا مریض روانی، فرق هم نمی کند که باشد مهندس بازرگان و دکتر بنی صدر یا خامنه ای و خلخالی و رفسنجانی. یاران آنروز اینها که حال به دشمنان اینان تبدیل شده اند باید بجای اینکه بگویند که خمینی و خامنه ای حتی خودشان نمی دانستند به چه اژدهایی تبدیل خواهند شد باید قبول مسئولیت کنند و بگویند که اگر ما هم مثل جهان غرب روشنفکر داشتیم که مو را از ماست بیرون بکشد فاجعه ۵۷ رخ نمی داد تا اژدها بقدرت برسد. هوشنگ اسدی و باورمندانش بجای تبرئه ی خود که خامنه ای اژدها نبود ولی شد چون بقدرت رسید باید بگویند که ما چون از جنس روشنفکران جهان اولی نبودیم و نیستیم، در آنزمان نتوانستیم به وظیفه خود عمل کنیم و با تجزیه و تحلیل درست از نوشته ها و روحیات جلال ال احمد، علی شریعتی و خمینی آنها را به جامعه بشناسانیم که اژدها بر سر کار نیاید. باید بگویند که امروز هم به دلائلی که خود بدان واقفیم با این ادعا که حتی خمینی و خامنه ای نمی دانستند به چه اژدهایی تبدیل می شوند چه برسد به ما روشنفکران، یا می خواهیم خود را گول بزنیم و یا شما را و یا هر دو را. چطور امکان دارد که این بقول خودشان روشنفکر و الیت در عرض این سه دهه کار، زندگی و تجربه سیاسی در غرب هنوز نه رشد کرده باشند و نه متحول شده باشند؟ آقایان و خانمهای به اصطلاح روشنفکر و الیت جامعه ایرانی، به شما مژده بدهم که ما ملت سال ۵۷ نیستیم.



بزرگمهر

August 25, 2010 02:52:50 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites