تعریف لیبرالیسم کار نسبتا دشواری است. از این واژه برای توصیف اندیشهها، عملکردها، جنبشها و احزاب گوناگون در جوامع مختلف و درورههای تاریخی متفاوت استفاده شده است. با توجه به این نکته که لیبرالیسم در برابر استبداد، استعمار، دین سالاری، کمونیسم و فاشیسم به عنوان فلسفهای مخالف پدیدار گشته، لذا چنان که از معنای آن بر میآید، دلالت دارد بر نیرویی برای آزاد سازی، برای گشودن راههای ابتکار عمل آزاد.
لیبرالیسم نه فقط طرفدار این اصل است که همهی انسانها دارای حقی برابر برای دستیابی به آزادی هستند بلکه ارائه دهندهی این نظریه نیز میباشد، که این آرمانی است انجام شدنی بدین معنی که اگر به خوبی درک شود تولید کنندهی قدرت و ثروتی خواهد بود که جامعه آزاد، امری فراتراز خواب و خیال بشر خواهد بود و به حقیقت خواهد نشست.
لیبرال غالبا به کیفیاتی همچون چارچوب ذهنی تساهل گرا و باز، وسعت آموزش، فقدان تعصب، استعداد قبول حقوق دیگران، پذیرش عدم توافق وتنوع و قبول نوآوری باز میگردد . اینها نمونههای فضائل جامعه لیبرال هستند و جامعهای لیبرال اگر نسبت به هدفهایش صادق باشد این صفات را تعالی خواهد بخشید.
قوانین اساسی لیبرال محدودیتهایی بر قدرت هر یک از مقامات عمومی یا هر یک از قوای حکومت و به طور کلی بر دولت تحمیل میکند. این محدودیتها از شهروندان در مقابل زورگویی حمایت میکند، اما این تنها کار آن نیست. این محدودیتها همچنین خود دولت را محافظت میکنند در برابر هوسبازی، شتابزدگی و یا تندروی.
قوانین اساسی لیبرال اگر خوب اجرا شوند، دولتهایی بوجود میآورند که در قدرت و در عملکرد نسبت به رقبای غیر لیبرال خود مزایایی خواهند داشت. مشاورهی عمومی، اندیشهها و اطلاعاتی را جذب میکنند که اقتدارگرایان هرگز مانند آن را دریافت نخواهند کرد. دولتی که برای عملکرد حکومتی دارای بازبینی و مهار و تعدیل و پاسخگویی علنی و شفاف باشد، احتمال بیشتری دارد که اشتباهات خود را اصلاح کند و آنهایی که در جدالهای سیاسی شکست خوردهاند بیشتر احتمال دارد که با نتیجه کنار بیایند و با طرف پیروز همکاری کنند تا از مشارکت محروم شوند.
انسان همواره به صورت یکنواخت، مداوم و ناگزیر به سوی تمدنی بهتر گام بر میدارد روندی که همیشه ادامه خواهد داشت. در این میان انسان تنها میتواند با کوشش خود و با تکیه بر آموختهها و تجاربش زندگی بهتری برای خویش فراهم سازد. اعتقاد به ترقی، الهام بخش لیبرالها در هواداری پر شورشان از هر نوع اصلاحاتی بود که جامعه ی خوب و آزاد آینده را به وجود میآورد. اصلاح آرزوی لیبرالیسم بوده است.
اصلاحی که باید از فرد آغاز گردد و پوپر در چنین جملاتی به بهترین نحو به آن اشاره می کند ...باید با کمال فروتنی بکوشیم که به حقیقت دست یابیم. ما باید از بازی کردن نقش پیامبرانی که همه چیز را میدانند دست برداریم و این بدان معنی است که ما خودمان باید تغییر کنیم ).
از سوی دیگر هایک معتقد است لازمه لیبرالیسم، فردگرایی راستین است، لیبرالیسم با مدرنیته انطباق دارد و طرفدار فهم عمیقتر نهادها و تکامل مدرن است و بنابر تشکیک در نیرو و گسترهی عقل آدمی میگذارد. اصول جامعه مدرن، آزادی و فردگرایی و رقابت است. عناصری که در بسترهی لیبرالیسم وجود دارند.
حکایت مدرنیته و لیبرالیسم در ایران حکایت پر فراز و نشیبی است که مقدمه آن را باید در انقلاب مشروطه جستجو کرد. انقلاب مشروطیت دروازهی آشنایی با تفکر لیبرال بود و آغاز ورود مفاهیم جدیدی همچون قانون اساسی، مجلس و انتخابات. جنبش مشروطیت پژواک نخستین کوششهای فراگیر ایرانی برای انطباق مدرنیته با شرایط اجتماعی ایران است زمانی که مشارکت در گفتمان سیاسی ایران وارد شد.
مشروطیت بر آن بود تا فرهنگ سیاسی ایران را بر بستر سنت لیبرالی مدرن بازسازی کند و رهبران مشروطه می کوشیدند فرهنگ ایرانی را با مدرنیته متلائم کنند و در جهت دموکراتیک کردن نهادها و روندهای سیاسی در کشور گام بردارند. اما نخبگان و روشنفکران مشروطه به دلیل عدم تامل جدی و کافی در مدرنیته غربی و مفاهیم و گفتمان لیبرالیسم تنها به برداشتی کپی وار و تقلیدی از نهادها و ارزشهای غربی رسیدند. برداشتی که از توان لازم برای رویارویی با نهادها، تصورها و نیروهای سنتی و ناکارآمد جامعه ایرانی برخوردار نبود.
رد پای این برداشتهای سطحی و بدون پشتوانهی تفکری لازم را نه تنها در انقلاب مشروطه که میتوان در همه حرکتها و خیزشهای آزادی خواهانه تاریخی کشور مشاهده نمود. در حقیقت ما همواره دموکراسی را بر لیبرالیسم ترجیح دادهایم و به قول پوپر اینکه چه کسی حکومت کند همیشه برایمان مهمتر از چگونگی حکومت بوده است.
کمتر پیش آمده است که آزادی سیاسی هدف و مقصود اصلی خیزشها و انقلابها بوده باشد. خواستههای اقتصادی و ایدئولوژیک همواره بیشتر مورد توجه قرار گرفته و چهارچوب اصلاحات به جایگزینی اشخاص و یا نهایتا نام و نشان حکومت محدود شده است. آزادی به خودی خود چیزی ندارد که پاسخگوی نیازهای اصلی و ملموس باشد با مشروطیت است، که آزادی و رقابت وجود دارد. مشروطیت یعنی اولویت دادن چگونگی حکومت به جای کیستی حاکم و لیبرالیسم به دموکراسی.
گفتمان مشروطه توانست برخی از مفاهیم و ارزشهای جدید را به فرهنگ و سیاست ایرانی منتقل کند و فانوس راهی باشد برای نسلهای بعدی روشنفکران ایرانی تا در بیان دیدگاههای اجتماعی و رادیکال خود واقعگراتر باشند. امیدی که به نظر میرسد تا کنون چندان به حقیقت نپیوسته است. مدرنیتهای که بوسیله روشنفکران ایرانی وارد شد، ریشهای و عمیق نبود و درونی نشد بنا براین گرچه به بافت فرسوده و ناکارآمد سنت ضربههایی وارد ساخت اما هرگز نتواست به خوبی و آنطور که لازم است از پس ویرانههای ریشهدار سنت برآید.
ما فردیت نیافتهایم و روشنفکران ما نیز هیچگاه در جهت بسط فردیت در جامعه کوشش مستمر و موثری به خرج ندادهاند، فردیتی که اساس و شالودهی لیبرالیسم است. فرهیختگان و روشنفکران ایرانی شوربختانه به جای آنکه به دنبال کشف حقیقت و بیان آن باشند حال در هر سمت و سویی که باشد، همواره در پی جذب تشویق و حمایت توده بودهاند، تودهای که در طی سالیان دراز و به دلیل عدم آگاهی اسیر توهمات ماورءالطبیعه و ذهن اسطورهای بوده است و روشنفکران ما نیز خواسته و ناخواسته از خردگرایی دور شدند و اسطورهای اندیشیدند.
در عرفان و سنت ما، تنها داشتن دلی صاف برای رسیدن به حقیقت کافی دانسته شده و نگاهی اجمالی و برداشتی شخصی به کنکاش و خردگرایی ارجح داده شده است و به نظر میرسد کمتر پیش آمده که حتی روشنفکران ما پای از این محدوده بیرون گذاشته باشند. ما همواره یا تقلید کردهایم یا ترجمه و نتوانستهایم در مورد مسئلهای معین، تحقیقی خود ساخته و مشخص ارائه دهیم در باب مدرنیته و لیبرالیسم هم این امر دقیقا مصداق دارد. نه در گذشتهایم و نه تجدد را درست گرفتهایم، روزمان ارتباطی با شبمان ندارد، از اقتصاد آزاد سخن میرانیم اما با فردیت و مالکیت خصوصی بیگانهایم.
بنابراین هنگامی که به دنبال یافتن نشانههایی از لیبرالیسم ایرانی در تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور روانه میشوی، نمیتوانی چندان توشهی قابل توجهای بدست آوری. کتاب لیبرالیسم ایرانی دارای صفحات اندکی است و مقدمهی چندان روشنی نیز ندارد، از سوی دیگر آنچه به عنوان لیبرالیسم ایرانی با آن روبرو میشویم کم و بیش با ناخالصیهایی همراه است که گاه شما را به شک وا میدارد که آیا آنچه دنبال کردهاید لیبرالیسم بوده است یا برداشت نادرستی از مارکسیست.
هیچ خط سیر مشخص و پیوستهای از لیبرالیسم ایرانی را نمیتوان به راحتی پیدا کرد و آنچه بیش از مفهوم و ماهیت لیبرالیسم ایرانی با آن برخورد خواهی کرد، شخصیتهای لیبرال ایرانی است، در حقیقت به جای اندیشه لیبرال ایرانی، ما دارای شخصیتهای ایرانی لیبرال هستیم. اما در هنگام بررسی همین اشخاص نیز به مشکل برخواهیم خورد. مقالات،سخنرانیها و آثار شخصیتهای مذکور به سبب همان دلایلی که پیش از این آمد دارای قوام لازم و چهارچوب مشخصی نیستند، چنانکه میتوان همانقدر که یک شخصیت را لیبرال نامید، سوسیال دموکرات هم دانست و با شگفتی حتی مارکسیست هم خواند.
این واقعیتی است تلخ که روشنفکر ما جز در موارد استثنایی همواره نه در پی نقد سنت و مشکلات جامعه عقب مانده ایرانی بوده است بلکه تنها هدفش کسب قدرت بوده است . هیچگاه فرصتی برای رسیدن به یک نظم پایدار به حکومتها داده نشد و ازادی چماقی شد در دست روشنفکران برای کوبیدن هرانچه که شاید گامی بود از سوی حکومتها برای باز کردن روزنهای به جامعه باز و یا بالعکس .
آنچه در طی این سالهای اخیر تحت عنوان لیبرالیسم ایرانی میتوان به آن اشاره کرد، کتابهای اندک و یا مقالات پراکندهای است که در نشریات به چاپ رسیده است و ظهور اساتیدی در کرسیهای دانشگاهی که سعی کردهاند تا با قرار دادن سر فصلهای تدریسی خود بر روی لیبرالیسم و مدرنیته دانشجویان را با این مفاهیم بیشتر آشنا سازند.البته بیشتر این تحقیقات و آثار نیز در قالب اقتصاد لیبرالی بوده است و کمتر به فلسفه سیاسی لیبرال پرداخته شده است. ما هرگز شاهد ایجاد پژوهشکده و یا انجمن تحقیقاتی برای این امر نبودهایم و یا حتی برگزاری کنفرانس و همایشی برای بررسی لیبرالیسم و آشنایی بیشتر با آن . شاید بتوان پدیدار گشتن سازمان دانش آموختگان لیبرال ایران را واقعهای دانست که پس از مدتها ، سکوت و انزوای گفتمان لیبرال در ایران را در هم شکست و رنگ و روئی تازه به آن بخشید. نشر مانیفست لیبرالیسم از طرف دانش آموختگان لیبرال ایران به خوبی توانست در برابر گفتمان چپ دانشگاهی ایران که سالها یکه تاز میدان بود قد علم کند.
با توجه به همه فراز و فرودهای گذشته حقیقت این است که در حال حاضر ما هنوز هم در نقطه آغاز لیبرالیسم ایرانی قرار داریم و راه طولانی پیش روی ماست. توسعه و تحقق لیبرال دموکراسی در ایران، به میزان زیادی وابسته به این امر است که ما هم همانند دیگر کشورهای جهان، به صورتی جدی و روشن، به بحث و گفتوگو درباره مسائل مهم نظری و عملی دموکراسی لیبرال بپردازیم.
ما چه دولتمرد و چه روشنفکر همیشه نگاهی سادهانگارانه داشتهایم و دنبال راه میان بر بودهایم راهی که در یک چشم بهم زدن ما را به مقاصدی برساند که غرب سالیان سال برای دستیابی آنها تلاش کرده، هزینه داده و تجربه آموخته است. برای رسیدن به لیبرال دموکراسی نیز نباید گمان کنیم تنها با به زبان راندن چند مفهوم چون فردیت، رواداری و مالکیت خصوصی و گذاشتن نام لیبرال دموکرات بر روی خود کار تمام شده است، بدون آنکه پیش از آن از پس ساختن کوچکترین نهادهای اجتماعی که از ابزار اولیه لیبرال دموکراسی است بر آمده باشیم.
با این همه گمان ما بر این است که با استفادهی بهینه از تجارب گذشته و دانش روز لیبرال و بدون واهمه از نقد سنت و گذشته در رویاروئی با مدرنیته و وجود روشنفکران ایرانی چه در درون و چه در برون مرز و همینطور با توجه به پتانسیل موجود در بین جامعه ایرانی برای پذیرفتن اصول لیبرالیسم میتوان به آیندهی ایرانی، در پرتو لیبرال دموکراسی امیدوار بود.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|