( نقدی بر مصاحبه ی آقای صادق زیباکلام با خانم سوسن محمد خانی غیاثوند)
آنچه که در طول ماه های گذشته نام آقای صادق زیباکلام را بر سرزبان ها جاری کرد، حس شجاعت ایشان در بازگویی زاویه های تاریک تاریخ ایران و به ویژه حمایت او از عامل حفظ تمامیت ارضی ایران در طول صد سال گذشته یعنی رضا شاه پهلوی بود. این مهم در صورتی اتفاق افتاد که بیش از هفتاد سال تلاش بی وقفه ی دشمنان ایران و نیرو های چپ و نیروهای خودفروخته بویژه حزب توده و بخصوص رژیم جمهوری اسلامی که حداقل در طول سی سال گذشته از تمام توان خود برای نشان دادن چهره ای سیاه از رضا شاه استفاده کرده اند، بود . نکته ی دیگری که ایشان را به یکباره در کانون توجه قرار داد دفاع ایشان از اندیشه ی لیبرالیسم بود که حداقل در طول سی و یک سال گذشته تلاش بسیاری برای حذف آن صورت گرفته بود، ایشان نه تنها در بحث های دانشگاهی نام خود را به عنوان یک استاد لیبرال ثبت کرده است بلکه در برنامه ی زنده ی تلوزیونی که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد برای اولین بار از روز روی کار امدن جمهوری اسلامی تا به کنون با شهامتی مثال زدنی حرفهایی را بر زبان آورد که در طول سالیان پیش از او کسی جرات بازگو کردن آنها را نداشت.
اما همین آقای زیباکلام در آخرین مصاحبه ی خود با یک خانم (کرد)، به کلی بنده را ناامید کرد. مصاحبه ی ایشان اگرچه باز هم با شهامت توامان بود اما در گوشه گوشه ی آن ذهن خواننده را درگیر مسائلی کرد که حقیقتا جای سوال از هر دو طرف مصاحبه کننده و مصاحبه شونده دارد.
ابتدای امر سوالات مصاحبه کننده، مارا در فضایی کاملا بیگانه قرار داد که هیچ با واقعیات امروز جامعه ی ایرانی جور در نمی آید. ایشان بسیار تلاش کرده اند که ملتی بسازند به نام ملت کورد* و بعد با حس و شوری عجیب به دفاع از حقوق آن بر آیند. سوالات بسیاری را آقای زیبا کلام بی پاسخ گذاشته است و یا در جای جای از ان از کیسه ی خلیفه ای پرداخته است که آن را در سطور بعدی مورد بررسی قرار می دهم.
اما سوالات خانم سوسن محمد خانی غیاثوند بسیار جالب توجه است،ایشان در ابتدا سعی در جا انداختن کلمه ای دارند که بی شک برای هر ایرانی غریبه است و آن هم کلمه ی (کورد) است، ایشان تا بدان جایی پیش می رود که وقتی می خواد در غالب نقل قولی واژه ای آشنا را بگوید می گوید( کرد) با همان نشانی که همگان می شناسند و جالب که در ادامه ی سخنانشان باز هم بر کورد بودن پای می فشارند.
خانم سوسن در طول سوالات خود سعی می کند ایران و ایرانیان را از کرد ها جدا کند و می خوانیم که ایشان در سوالات خود سعی در جدا کردن این دو دارد، ایشان می خواهند القا کنند که دولتی به نام ایران و نه حتی جمهوری اسلامی، سایه بر مناطق کردستان ایران انداخته است و این دولت ایران یا ایرانیان در واقع فارس زبانانی هستند کردستان را مورد هجوم قرار داده اند، لفظی که بیشتر مورد استفاده ی جدایی طلبان کرد است و بکلی عاری از حقیقت، این دوستان نمی خواهند قبول کنند در وحله ی اول کرد ها جزء جداناشدنی ایران در طول قرن ها و هزاره ها بوده اند و این قسمت از خاک ایران که کردستان نامیده می شود هیچگاه در تاریخ به زور هیچ پادشاه ایرانی اشغال نشده است، بلکه از ازل تاریخ ایران همواره جزء جداناشدنی ایران بوده و خواهد بود. ایشان این واقعیت بزرگ را نمی خواهند قبول کنند که در امروز ایران هیچ پادشاه یا قومیتی حکومت نمی کند، آنچه که هست مرکب از تمامی تندروان اسلامی و متشکل از همه ی اقوام است که به بد تاریخ زبان رسمیشان هم فارسی است. در این حکومت جمهوری اسلامی کرد های شیعه هم جای خود را دارند، بنده با اندک اطلاعات خود از سپاه پاسداران می دانم که اکثریت سرداران سپاه و مسئولین سپاه در مناطق کرد نشین از میان کرد ها هستند و جالب است که در طول جنگ های کردستان آن دسته از سربازان سپاهی که بیش از همه برای پیشمرگ های کرد دردسر آفریدند نه سربازان اعزام شده از دیگر شهر ها و نا آشنا به مناطق کردستان بودند بلکه همین کرد های کردستان بودند که با انقلاب و رژیم خمینی موافق بوده اند که در لفظ پیشمرگان و جدایی طلبان کرد به (جاشک) یا خائن معروف هستند.
خانم سوسن بکلی از واقعیات زندان های ایران و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بیگانه اند، ایشان می گویندکه فلان فعال تهرانی اگر بازداشت شود، حکمش نهایتا یک تا سه سال است ولی همان اندازه اگر فعال کردی بازداشت شود حکمش سنگین و گاه اعدام است. جالب که آقای زیباکلام هم پاسخی در خور نداده اند. خانم سوسن محمد خانی عزیز تا به کی می باید عاشورایی بود؟ تا به کی می باید مظلوم نمایی کرد و مظلوم سازی؟ این فرهنگ عاشورایی تامغز استخوان هایمان نفوذ کرده است که هروقت می خواهیم از چیزی دفاع کنیم یک راست سر از صحرای کربلا در می اوریم.
بنده که در زندان های جمهوری اسلامی بوده ام می دانم با همه ی کسانی که به نحوی با جمهوری اسلامی مبارزه می کنند برخوری به غایت وحشیانه صورت می گیرد. مگر فراموشمان شده است، فجایعی که در طول دهه شصت و هفتاد صورت گرفت؟ کشتار سال هشت و هفت را چه کسی می تواند فراموش کند؟ آیا آنان که بدون کوچکترین دادرسی فله ای اعدام شده اند همه شان کرد بودند؟ آیا اعضای سازمان مجاهدین( صرف نظر از مخالفت بنده با تمامیت این سازمان ) اعدام شده و می شوند کرد هستند؟ آیا خبر دارید که در آخرین پرونده ی مربوط به دانشجویان پایتخت نشین بیش از صد و هفتاد و سه سال زندان بین هیجده نفر تقسیم شد؟ آیا فراموش کرده اید که چند هفته قبل از اعدام سه زندانی کرد سه جوان پایتخت نشین نیز اعدام شده اند؟ آیا خبر دارید که فعالان بلوچ و اعضای گروهک تروریستی مالکی هم اعدام می شوند؟ آیا بنده می توانم فراموش کنم که سه تن از اعضای حزب مشروطه ی ایران در زندان ها در خطر اعدام هستند؟ یا دوست من امید شریفی دانا ابتدا به اعدام و سپس به زندان ابد محکوم شده اند؟ خانم سوسن محمدخانی، این جمهوری اسلامی حتی به همکاران خود نیز رحم نمی کند، شرح حال اعضای سپاهی که دلی در گرو ملت دارند را در گوشه ی زندان ها بخوانید. بنده می توانم به طور اخص اشاره به پرونده ی ناصر خیرالهی حسین آبادی بکنم که دو سال پیش بعد از بیست سال عضویت در وزارت اطلاعات اعدام شد. پرونده ی دانشجویان شیرازی و اصفهانی به جای خود. اینها تنها نمونه های اندکی از هزاران فاجعه ای است که بر سر این مردم آمده. برای جمهوری اسلامی کرد و لر و فارس فرقی ندارد. همه را با یک چوب می راند و این رویکرد شما اهانت است به همه ی رشادت های مردمان ایران که تا پای جان برای فرد فرد این جامعه و برای ذره ذره خاک ایران و حتی برای کردستان نیز جان خود را از دست داده اند.
خانم محمدی، شما به راحتی وقایع سال گذشته را ناآرامی های پایتخت معرفی می کند و در حالی آن را چنان ساده با مسائل دیگر گره می زنید و به آسانی از کنارش می گذرید که بنده را به شگفتی وا می دارید. مسائلی که سال گذشته در ایران و نه تنها در پایتخت اتفاق افتاد، مسئله ی ایران و ایرانیان بود.کرد و لر و بلوچ و ترک و هر آن کس که جزوی از هفتاد و پنج میلیون ایرانی را تشکیل می دهد. ندا و سهراب و پنج میلیون ایرانی که در خیابان های پایتخت کشته های بسیاری دادندو یک سال لرزه بر اندام حکومت غیر ایرانی انداختند، برای پایتخت و قوم فارس نبود. برای همه بود برای همه ی ایران، فریادشان آزادی ایران بود نه قوم فارس، و نه پایتخت. تفاوت اصلی نگاه مبارزان پایتخت نشین و مبارزان دیگر شهر ها با شما و امثال شما این است که شما خود را درگیر مسائل خال صورت کرده اید و ما و هزاران مبارز ایرانی دیگر منجمله مبارزان کرد خود را برای مداوای کل پیکر بیمار و رنجور میهن آماده کرده ایم و تلاش می کنیم.
هیچکس خونش ازدیگری رنگین تر نیست، همانقدر که شکنجه ی یک تهرانی برای من دردآور است، شکنجه ی یک افریقایی هم دردآور است و به همان میزان هم یک هموطن کرد، اما مسئله ی مهم برای من نه نجات قوم فارس از زیر شکنجه و نه نجات فلسطینی ها و جدا کردن تهران از ایران یا خواست خودمختاری برای شیراز است. بلکه تلاش های ما برای نجات دادن هفتاد و پنج میلیون ایرانی است که در جای جای این خاک زندگی ای تحت ستم را تجربه می کنند.
در کنار همین مسئله، یک نکته ای هم وجود دارد. هر کس که برای گرفتن ولو حقی دست به خشونت بزند از نظر من و مرام من مردود است. همچنانکه در آزادترین کشور دنیا یعنی سوئد هم اگر گروهی با زور اسلحه و رفتار قهر آمیز بخواهند حق خود را بگیرند این حق کشور و دولت و ملت سوئد است که با اقتدار کامل برخورد مقتدرانه ای با آنها بکند. اما شکنجه کردن اسیران واعدام کردن زندانیان آنان به هیچوجه جزو حقوق مدافعان نیست. به همان میزان هم به جمهوری اسلامی حق می دهم که اگر گروه عبدالمالک ریگی اسحله به دست مردم بلوچستان را به هدف واهی آزادی بلوچستان بکشد، با او و گروه او برخوردی قهر آمیز انجام دهد. این حق هر حاکمیتی است که با اسلحه و ترور و تروریست مبارزه ای قاطعانه کند. اما شکنجه به مانند زندان ابوغریب و اعدام به هیچ روی جایز نیست چون دیگر حق نیست.
مسائل کردستان بسیار پیچیده تر از این مسائل است و نه تنها راه حلش در فدرالیسم و خودمختاری نیست بلکه اساسا این دو مسئله در خود مصائب بسیاری را پنهان دارد. شما بد نیست سری به کردستان عراق بزنید، متوجه ی منظور بنده خواهید شد که تا زمانی که مبارزه توامان با فکر و هدف درست و درک درست از هدف نباشد پایان خوبی در بر نخواهد داشت. آیا جنگ های داخلی کردستانِ به قول شما آزاد شده را می توان توجیه کرد؟ آیا می توان از کنار نسل کشی ترکمنهای عراقی در کرکوک به دست کرد ها چشم پوشی کرد؟ آیا می شود به برخورد فاجعه آمیز کرد ها با زندانیان عراقی و غیر کرد افتخار کرد؟ بنده خود شاهد رفتار خصمانه ی کرد ها چه در خیابان ها و چه در زندان ها با دیگر قومیت های عراقی بوده ام. آیا می شود به قصد خدمت به قوم کرد و با نا آگاهی از مشکلات آنان تنها کوتاه ترین راه را برگزید؟ آیا خود شما که مدافع حقوق کردها هستید حاضر هستید که دیکتاتوری جمهوری اسلامی را به دیکتاتوری حزب های کرد معاوضه کنید؟ بجنگید تا حزب های کردی به مانند آنچه که در کردستان عراق روی داد به جان هم بیوفتند و خون به راه بیاندازند و تازه پس از آن همیشه نتایج انتخاباتشان پنجاه ، پنجاه شود که مبادا دیگری دست به اسلحه ببرد؟
من هم تا زمانی که حزب دموکرات کردستان ایران در دستان خود اسلحه داشته باشد و به آموزش نظامی نیرو های خود بپردازد و به همان میزان حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله، هیچ نگاهی از سر اطمینان به آنها نخواهم کرد. بنده علارغم همه ی مهمان نوازی ها و مهربانی های حزب دموکرات کردستان ایران به خود و دوستان دیگرم، اما در مورد مسئله ی تمامیت ارضی و تهدیداتی که متوجه ی آن است بسیار موشکاف و حساس هستم. کدام حزبی که خود را حزب سیاسی می نامد به مانند احزاب "کورد"! اسلحه در دستشان دارند؟ آیا حزب دموکرات آمریکا برای مبارزات انتخاباتی خود به قصد خدمت به مردم آمریکا اعضای خود را مسلح به اقصام سلاح می کند؟ یا آیا حزب مردم سوئد برای اعضای تازه ی خود آموزش شش ماه ی نظامی می گذارد؟ یا حزب مشروطه ایران اینگونه است؟ با این رویکرد نمی توانم بی تعارف مطمئن باشم که اسحله ی احزاب "کورد"! روزی روی شقیقه ی من صدا نکند.
آقای زیبا کلام می فرمایند که اگر کردها بخواهند از ایران جدا شوند این حق آنان است. آقای زیبا کلام عزیز ، می توانم از شما بپرسم، از کیسه ی کدام خلیفه می بخشید تا ما نام این بخشنده ی بزرگ را در تاریخمان ثبت کنیم؟
آقای زیبا کلام محترم و عزیز، آیا می شود هرچیزی را به رای گذاشت و هر رایی از اکثریت را به اجرا در آورد؟ آیا می شود رای گرفت که زنان را نصف مردان به حساب آورد؟ آیا می شود گردن نهاد به این که اگر همه ی مردم ایران فردای رای دادن که بله باید دست همه ی کرد های ببریم و چشمانشان را در آوریم؟ آیا می شود گردن نهاد به رای اکثریتی که می خواهند قوانین هزار و چهارصد سال پیش را اجرا کنند؟ اگر چنین است که دیگر معنای قوانین حقوق بشری ، دموکراسی لیبرال و مبارزات آزادی خواهانه چیست؟ یک اکثریتی آن هم به اندازه ی 98 در صد به جمهوری اسلامی رای آری دادند که حدود اسلامی را جاری کند که این حکومت هم دارد جاری می کند پس دعوای ما بر سر چیست؟
جدا کردن ملک مشاع همه ی ایرانیان نه در حوزه ی اختیارات یک عده ی بخصوص است و نه هزینه ی لیبرال نشان دادن شما و دوستان دیگری که با انقلاب،فاجعه ی سی و یک ساله افریده اید. شما لطفا اگر در توان دارید از املاک پدری یا شخصی به فقرا و بی خانمان هایی که خود بوجود آورده اید بذل و بخشش کنید.
کردستان از روزی که آریایی ها پای در این سرزمین گذاشته اند و ایرانویچ را تاسیس کرده اند همواره نه تنها جزو خاک این سرزمین بوده است بلکه مردمانش یکی از بزرگترین مدافعان آن محسوب می شوند. جنگاوران کرد نادر ها را برای حفظ تمامیت ارضی ایران یاری داده اند و لباس پادشاهی را بر تن کورش ها کرده اند. ایران ملک مشاع همه ی ایرانیان است و این بدین معنا است که همچنان که بنده خود را به عنوان یک شهروند ایرانی مالک تهران و شیراز و آذربایجان و کردستان می دانم، یک کرد و بلوچ و آذری هم مالک تهران و شیراز و بلوچستان و کردستان است. نمی توان گفت که اگر کرد ها بخواهند کردستان جدا شود پس باید جدا شود. نخیر کردستان ملک مشاع همه ایران است و ملت ایران (این ملت ایران نه به تعریف خانم سوسن محمدخانی ، فارس ها بلکه هفتاد و پنج میلیون ترک و لر و فارس و کرد و بلوچ) باید طبق حقوق ملک مشاع در باره ی سرنوشت گوشه گوشه ی این خاک نظر بدهند و نظر آنان باز هم با رعایت مصالح ملی ایران اعمال شود. نباید فراموش کرد که ما وکلای آیندگانمان هستیم برای سرزمینی که آنان در آن پای به عرصه ی وجود می گذارند، آقای زیباکلام عزیز بنده برعکس شما جانم را برای حفظ گوشه گوشه ی این مملکت می دهم.
حق تایین سرنوشت را ابتدا لنین مطرح کرد که آن هم حق تایین سرنوشت یک طرفه به قصد پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی و نه حتی جدا شدن از آن بود و پس از جنگ جهانی دوم در سازمان ملل این بند تنها برای رسیدگی به دعوی ملت هایی که تحت سلطه و استعمار دیگر ملل بودند در قوانین حقوق بشر گنجانده شد، که تعاریف ویژه ی خود را دارد. از آن جمله که اگر سالیانی از بودجه ی مرکزی به آنان پرداخت نشد آنگاه می توانند تصمیم گیری کنند که نحوه ی تصمیم گیری نیز به عهده ی خود ملت هاست. به چند نکته باید توجه کرد، شما بهتر از من می دانید که هر کلمه ای بار حقوقی خود را دارد و می تواند سرنوشتی را تغییر دهد. در قانون گذاری هیچ (از) به جای (در) قرار نگرفته است بلکه هر دوی آنان در جای خود معنای خاص خود را دارد چه برسد به واژه های معنا دارد مانند ملتها و ملل.
این را از این روی متذکر شده ام که بگویم وقتی استعمار انگلیس دیگر توان اداره ی سرزمین های تحت استعمار خود را نداشت و به همین میزان دول استعمار گر دیگر، چه زیر فشار نهاد ها بین المللی و چه افول قدرت خود، حقی را برای ملتها ی تحت استعمار در نظر گرفتند که هم بجا و هم انسانی بود که به عنوان مثال آیا ملت هند می خواهد کماکان زیر سلطه ی انگلیس باشد یا نه. می بنییم بعضی از آنها مانند استرالیا با شرایطی، کماکان تحت حمایت دولت انگلیس هستند وبعضی دیگر مانند عراق از آن خارج شده و حاکمیت خود را درست کرده اند.
نکته ی ظریفی که آقای دکتر همایون بارها بدان اشاره کرده اند و حزب مشروطه ی ایران( لیبرال دموکرات) هم همواره بر آن پای فشرده اند این است که ملت ایران همیشه ی تاریخ یک ملت بوده است و این از آنجایی مهم و قابل اصرار است که نقشه های جدایی طلبان را نقش بر آب می کند. نقشه هایی که به زیرکی طرح ریزی شده است و البته نه انقدر هم زیرکانه که از نگاه حزب مشروطه ی ایران و همه ی ایران دوستان پنهان بماند.
برای استفاده از حق حاکمیت بر سرنوشت یک ملت، ابتدا باید ملتی آفریدو عجیب نیست که در طول سال های گذشته این احزاب قومی از تمام توان خود برای ساختن و بعد تبلیغ واژه ی ملت های ایران استفاده کرده اند و می کنند ، و هر روی کرد دیگری را به شدت مورد هجمه قرار می دهند. باید ملتی داشت ، باید ملت کردی باشد که بعد دایه ی تایین سرنوشت را هم داشت.
هیچ کس در تاریخ ایران، کردستان را یا آذربایجان را، جز نیرو های خارجی مانند امپراتوری عثمانی و روسیه ی تزاری مورد تهاجم و اشغال قرار نداده است. تاریخ این ملت این را به روشنی بیان می دارد که همواره کردستان و آذربایجان جزوی از ملت ایران بوده اند که با کمال تاسف و نابخردی شاهان یا ضعف حکومت مرکزی بخش هایی از آن را از خاک ایران جدا کرده اند.
هیچ جنگی در هیچ کجای تاریخ به تصویر در نیامده است که بگوید: بله فلان شاه ایرانی یا فلان شاه فارس به کردستان یا آذربایجان لشگر کشید و آنجا را مورد اشغال در آورد. پس اوضاع ایران بکلی فرق می کند با کشوری به مانند یوگوسلاوی که تشکیلش از به هم پیوستن چند حکومت و ملت جدا گانه در یک تاریخ مشخص است، که حالا کزوو ی آن هم بعد از تحمل مصائب بسیار از آن جدا شد. مسئله ی ایران بکلی با مسئله ی الجزایر تحت اشغال قوای فرانسه فرق می کند، آنها چون مشخص است در چه تاریخی یک ملت بیگانه سرزمین آنها را که یک ملت بکل بیگانه بوده اند را تحت تصرف و اشغال قرار داده اند حق این را دارند که بین فرانسه یا حاکمیت خود یکی را انتخاب کند.
از این سخن اگرچه نمی توان به آسانی گذشت اما بنابر بلندای این نوشتار بلاجبار باید آن را فعلا کنار گذاشت، می گذرم. اما سخن کماکان ادامه دارد.
شاید اساسی ترین سوال ممکن در مورد ایران این باشد که چه باید کرد؟ حل مسئله ی ایران چیست و به دست چه اندیشه ای قابل حل است؟
با همه ی بلندی سخن اما نمی توان چشم از حقوق اقوام ایرانی بست، این حقوق کجاست و چگونه می شود به آن دست یافت؟
منشور حزب مشروطه ی ایران ( لیبرال دموکرات) شاید بتوان بهترین پاشخ به این سوال باشد، ما هیچ اقلیتی در فردای ایران آزادی جز در انتخابات و آن هم بصورت موقتی نمی شناسیم، و این به آن معنا است که بجای فریاد زدن اقلیت های قومی ما به مرحله ی جدیدی یعنی تعریف حقوق شهروندی رفته ایم. حقوقی که در آن صرف نظر از نشان افراد تنها به این مسئله می پردازد که آیا شخص شهروند کشوری به نام ایران است یا نه؟
حقوقی که هر شهروند تنها به صرف انسان بودن و شهروند کشوری به نام ایران در برنامه ی حزب مشروطه گنجانده شده بسیار بهتر دوای در ماست. در این منشور حق مشارکت در قدرت و تقسیم عادلانه ی قدرت به مسالمت آمیز ترین و عادلانه ترین شکل آن در نظر گرفته شده است. حکومت های محلی بجای سیستم فدرال بر اساس زبانی یا قومی و بجای خودمختاری باز هم زبانی و قومی.
یک سوال همواره در نظر دوستان فدرال گرا بی پاسخ مانده است، با کردهایی که در سراسر خاک ایران زندگی می کنند چه باید کرد؟ یا با آذری زبان هایی که دیگر شریان اقتصادی را در جای جای این کشور حتی در شیرازی که تاریخش نشان از پارسی سخنگویی هماره ی مردمانش داشته است، دردستان خود دارند، چه باید کرد؟ یا در مورد رضاییه یا ارومیه ی مورد مناقشه ی کردها و ترک ها چه باید کرد؟ راه حل تنها ایجاد حکومت های محلی بر اساس نه زبان وقوم بلکه بر اساس شهر و حقوق شهروندی است و بس.
دراین سیستم که به مانند کشور های متمدن اروپایی قدرت حتی در سطح محلات هم بین همه یک سان تقسیم شده است، و هر روستایی هم شورای تصمیم گیری مخصوص به خود را دارد، کما اینکه در حاکمیت ملی هم سهم بزرگی دارند.
در کشوری به مانند سوئد، کمون ها، ایالت ها و دست آخر مجلس ملی وظیفه ی انجام امور جاری مملکتی را بر اساس تفکیک وظائف و تقسیم قدرت را دارند.
ما قائل به آزادی محدود به حقوق بشری هستیم که آن را لیبرال دموکراسی می نامند و اساس فردای ایران آزاد را می باید بر پایه ی آن یعنی در نظر گرفتن حق آزادی به هرگونه اش و برای هر کس که ایرانی است، تنها محدودیت هم کنوانسیون حقوق بشری است که مورد توافق همه ی ملل دنیا است.
آقای صادق زیباکلام عزیز و سرکار خانم سوسن محمد خانی، اگر به آرشیو حزب مشروطه ایران و بخصوص کتابچه ی حزبی برای اکنون و آینده و نیز منشور این حزب نظری بیاندازید متوجه خواهید شد که پاسخ نه تنها تمام سوالات شما بلکه چاره ی کار فردای ایران نیز در آن به وضوح قابل مشاهده است.
و در آخر هم نقلی از بزرگ تاریخ معاصر شاید بتواند زنگی باشد در گوش خفتگان:
در طول سالیان، بسیار کسان بدین سرزمین روی آوردند تا آن را از پای در آورند. اما همه ی آنان رفتند و ایران برجای ماند.
برای خون ندا و نداهایی که چشمانشان را تا آخرین لحظات نفس کشیدن هم به روی همه ایران و ایرانیان باز نگاه داشته اند و جان های شیرینشان را برای آزادی و احقاق حقوق کودکان فرزاد کمانگر ها نثار کرده اند.
پاینده ایران
زنده باد ملت ایران.
*زبان این نوشتار و زبان مصاحبه فارسی بوده است و بر همین مبنا نیز می باید از واژگانه استفاده کرد که فارسی است، اینکه کلمه ی کورد چه معنایی دارد و مورد استفاده ی چه کسانی است در این نوشته نمی گنجد در زبان فارسی مردم استان کردستان یا ساکنان دیگر نقاط ایران را که به زبان کردی صحبت می کنند را کرد می گویند و کرد هم می نویسند.
http://hra-news.org/2/1389-01-27-05-25-54/4399-1.html
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود فراوان خدمت هموطنانم،
نقدهایی از این دست بسیار روشنگرانه و مفید هستند. نقد و بررسی در غرب سطح آگاهی جوامع را بالا برده است و نتیجه اش هم اینست که می بینیم، مردم کم بی گدار به آب می زنند و به سادگی آلت دست این و آن نمی شوند. دست آقای آجرلو درد نکند.
سوسن محمد خانی غیاثوند یک تجزیه طلب به تمام معناست و نه یک روشنگر، روشنفکر، نویسنده، مصاحبه گر و خبرنگار بیطرف و حرفه ای مثل کسانی که در نیویورک تایمز و واشنگتن پست می نویسند و مصاحبه می کنند. ما ایرانیان باید فرق ایندو را درک کنیم و هر کسی که خود را نویسنده مقالات و مصاحبه گر معرفی می کند باور نکنیم. در غرب قبل از آنکه کسی بخواهد مصاحبه شود، درباره مصاحبه کننده تحقیق می کند که حداقل بداند طرف شیاد و کلاهبردار نیست.
متاسفانه صادق زیبا کلام که فکر می کند خیلی با هوش و فهمیده است، فریب سوسن غیاثوند تجزیه طلب را خورد و آنچه را که این آدم از او می خواست در یک جمله گفت، " اگر کردها بخواهند از ایران جدا شوند این حق آنان است.». همه ی مصاحبه غیاثوند فقط برای بیرون کشیدن این یک جمله از دهان زیبا کلام پر ادعا ولی به غایت ناآگاه بود. غیاثوند از این مصاحبه برنده و زیبا کلام بازنده بیرون آمده اند.
وقتی زیبا کلام بفهمد که چه گفته است، پشیمانی اش تازه آغاز خواهد شد و وقتی دانشجویانش بفمند که چه گفته است دیگر اعتباری برایش باقی نخواهد ماند، دانشجویانی که خطر کردند و شعار دادند، نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران. زیبا کلام نفهمیده است که منظور شعار دهندگان هیچوقت ایران بدون کردستان، آذربایجان و بلوچستان نبود.
زیبا کلام نه تمامیت ارضی ایران سرش می شود، نه وطن دوستی، نه منافع ملی و نه ناسیونالیسم ایرانی. یک استاد کم سواد و بیوطنی است که هنوز نفهمیده که تحقیق فقط کار دانشجو نیست و استاد باید در این امر جدی تر باشد. حتی تحقیق نکرد تا بفهمد سوسن غیاثوند یک مبارز تجزیه طلب است و نه یک نویسنده و مصاحبه گر حرفه ای.
در پایان من توجه آقای آجرلو و خوانندگان را به مقالات سوسن غیاثوند در سایت اخبارروز جلب می کنم تا شیوه ی کاری و مبارزاتی این تجزیه طلب را مورد نقد و بررسی قرار دهند. یکی از جنجال برانگیزترین مقالات این خانم بقرار زیر است:-
بازخوانی پرونده کشتار مردم کرد توسط حکومت ایران در اسفند ۷۷ - سوسن محمد خانی غیاثوند
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27916
این مقاله جنجال برانگیزترین مقاله ای بوده است که تاکنون در اخبار روز بچاپ رسیده است. این مقاله باعث چنان آبرو ریزی این سایت شد که عمدا همه ی نظرات داده شد را حذف کرد. دعوای مجازی ای که در ستون نظرات این مقاله بر سر مرزهای آب و خاکی کردستان و آذربایجان بین آذری ها و کردها افتاده بود بسیار هشدار دهنده بود که اگر طرح فدرالیسم یا تجزیه ای اجرا شود چه خونهایی در آنجا و اطراف و اکناف ریخته نخواهد شد. هر دو طرف بر سر اورومیه حاضرند مردم بیگناه را به کشتن دهند. در وسط ایندو گروه هم افرادی مثل من ایستاده بودند که مخالف تجزیه ایران و کشیدن مرزهای آبی و خاکی بوسیله ی تجزیه طلبان بودیم. ما حفظ تمامیت ارضی ایران و اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر را کوتاهترین و بهترین راه حل برای رسیدن به آزادی، امنیت و رفاه معرفی می کردیم که از هر دو سو مورد فحاشی قرار گرفتیم.
اخبار روز کلیه ی نظرات را به بهانه اینکه همگی بهم مربوط بودند را حذف کرد. حذف نظرات داده شده به مقاله ی غیر علمی و جنجالی غیاثوند در اخبار روز اعتراضات خود را بدنبال داشت که هم اکنون در لینک بالا دیده می شود. به عذر بدتر از گناه اخبار روز در این رابطه توجه کنید:-
« از : اخبار روز
عنوان : تمام کامنت های این نوشته حذف شده است
توضیح اخبار روز: تمام کامنت های این نوشته حذف شده است. اخبار روز بارها تاکید کرده و دوباره تاکید می کند نه اجازه نمی دهد امکانات آن در اختیار کسان و سیاست هایی قرار گیرد که رسما تجزیه ی ایران را تبلیغ می کنند و نه اجازه می دهد این امکانات در اختیار کسانی قرار گیرند که علنا سرکوب حقوق اقوام و ملیت های ساکن کشور را تبلیغ کرده و آن ها را به خارجی متصل می دانند.
به دلیل بهم پیوستگی کامنت ها و پاسخ هایی که به یکدیگر داده شده بود، مجبور به حذف همه ی کامنت ها شدیم و از این نظر از کاربران محترمی که نظراتی به غیر از دو جنبه ی فوق را در کامنت های خود مطرح کرده بودند و نظرشان حذف شده است پوزش می طلبیم.
۲۲۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨»
باید از این سایت پرسید که چرا این مقاله را که رسما تجزیه طلبانه است اصلا چاپ کردید که کار به اینجا بکشد؟ اگر تجزیه طلب نیستید چرا در نقد انها چیزی چاپ نمی کنید و کسانی را که این مقاله را نقد کردند را چرا حذف کردید؟ آیا شما صدایی بجز صدای تجزیه طلبی هستید؟
پاینده ایران
October 13, 2010 04:41:49 PM
---------------------------
|