شکست انقلاباسلامی و ضرورت تاملی درباره ایران
وجدانی
این جبرِ زمانه است که چون "هیچ" بیاید "همه چیز" رَود! (۱)
بیادِ رفتن شاه فقید در ۲۶ دی ماهِ ۱۳۵۷ از ایران و ورود سیاهی و مستولی شدن پوچی و تباهی بر سرتاسر میهنمان، مطلبی تهیه گردیده که در ادامه تقدیم میشود. این مطلب بر اساس و پایۀ ویدئو کلیپی پیاده شده است که آدرس آن را در پایان مشاهده مینمایید.
«« تهران ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹، کاخِ نیاوران در فضای غمگین فرو رفته است. کوشش شاه برای آرام ساختن مردمِ شهرهای بزرگ و کوچکِ ایران به نتیجه نرسیده است. به نظر میرسد همۀ آرزوهایِ شاه و تلاشهایش برای پیشرفتهای بیشترِ ایران بدست باد سپرده شده است. شاه همراه با همسرش شهبانو فرح پهلوی بوسیلۀ هلیکوپتر از کاخ نیاوران به سوی فرودگاهِ مهرآباد پرواز میکند. گروه کوچکی از شخصیتهای کشوری و لشگری، شاه و شهبانو را در فرودگاه مهرآباد تا نزدیکی پلکانِ هواپیمایِ سلطنتی همراهی میکنند.
(از فرمایشاتِ شاهانه هنگام ترک ایران): "یک مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت. ضمنآ هم گفته بودم که تا خیالم راحت بشود و دولت مستقر بشود، بعد مسافرت خواهم کرد... حرفی غیر از حس وضعیت مملکت و انجام وظیفه بر اساس میهنپرستی ندارم..."
گویی شاه میداندکه این آخرین لحظاتی است که در خاک ایران به سر میبرد. شاه نمی تواند احساساتِ درونی خود را پنهان کند. شاید این نخستین باری است که در برابرِ دوربین های عکاسی و فیلمبرداری خبرنگاران اشک میریزد و گریه میکند. روزنامه های دولتی در همان روز با تیترِ درشت نوشتند: "شاه رفت". (رقص و پایکوبی گروههای بویژه سیاسی و ضد شاه در خیابانهای تهران و لابد احساس غرور که ایران را توانستند بالاخره بر باد دهند)
|