حق
بخش 2... متحمل می شدند مثل حالا، تا به حدی که به فقر خانواده ها کشانده شوند!؟ تا آنجا که من دریافته ام در آنزمان وزارت بهداری بودجه دولتی بسیار زیادی را برای بهداشت عمومی می گذاشتند. عرفان عزیز، در خانواده من چهار عضو از 8 عضو دهها سالست که از بیماریهای روانی از نوع حاد گرفته تا افسردگی رنج برده اند. خانه ما همانند یک بیمارستان است که بقیه اعضاء خانواده حکم پرستارانشان را دارند. من چنین وضعیتی را برای هیچ خانواده ای حتی دشمنم هم آرزو نمی کنم. یک بیمار روانی در خانواده، اثرش روی کل خانواده بدست چه رسد به چند بیمار در یک خانواده! بیمار هیچ منبع درآمدی ندارد و رژیم هم هیچ کمک مالی ای در اختیارشان نمی گذارد. بنابراین مخارج زندگی آنها به گردن افراد سالم خانواده می افتد که در برابر مخارج سنگین دارو و بدتر مخارج سرسام آور بستری آنها در بیمارستانها وقتی بیماریشان حاد می شود، چیزی نیست. بسیارانی هستند که با اینکه باید بستری شوند ولی بواسطه مخارج سرسام آورش از خیرش گذشته و دچار شرش می شوند که گاهی حتی به خودکشی بیمار و یا حمله و قتل دیگران هم کشیده می شود. منهم با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده ام و کم خوابی من یکی از عوارضی است که با آن دست و پنجه نرم می کنم. ادامه بخش 3
|