وجدانی
بدتر از عربها! (۱)
حدودِ یکسالِ پیش بود که مطلب و نظرِ ذیل را با الهام و کمک گرفتن از بیاناتِ ماندگار و تاریخی شاهِ فقید محمد رضا پهلوی، تقدیمِ همین سامانۀ حزب مشروطه ایران نمودم:
««استدلال شاهانه!
شاهنشاها! آن روز که ایران در سایۀ درایتها و سیاستهای آگاهانه و دور اندیشت صاحب قدرت و عزت شده بود و دنیا به چشم حسادت و بخل به ایرانمان می نگریست و هر آیینه بد خواهان و مغرضان بفکر توطئه و دسیسه بودند و نقشه ها برای تجزیۀ ایران میکشیدند، تو با دانش و درایت خاص خودت آنان را عالمانه و مستدل درس میدادی و متوجه خطاهایشان می نمودی و وادارشان میکردی دست از نیات پلیدشان بر دارند. مصاحبۀ کوتاه و در عین حال تاریخی تو با آن خبرنگار خارجی نمونه ایست از غیرت، هشیاری، وطن پرستی و بالاتر از همه آینده نگری تو. با بصیرت تمام و توجه خاص به خواندن گوشه هایی از این مصاحبه بپردازیم:
خبرنگار: همانطور که میدانید من به "خلیج" سفر کردم، خلیجی که شما به آن "خلیج فارس" میگویید و عربها میگویند "خلیج عرب".
شاه: چرا اصلآ شما میگویید "خلیج" مگر مدرسه نرفتید؟
خبرنگار: رفتم!
شاه: خوب، اسم این "خلیج" چه بوده است؟
خبرنگار: خلیج فارس!
شاه: بسیار خوب!!!
خبرنگار ابتداء متوجه بیانات مستدل و سنجیدۀ شاه فقید نمیشود و قصد دارد به مصاحبه ادامه دهد اما ناگهان در مییابد که با زرنگتر و باهوش تر از خودش طرف است و لذا پس از خندۀ معنی دار و قبول استدلالهای شاه ایران چنین ادامه میدهد:
خبرنگار: ولی عربها میگویند "خلیج عرب"!
شاه: خوب، عربها خیلی چیزها میگویند!»»
|