درس-هایی از تاریخ
شیر و خورشید و تاج
***** بخش دوم - چگونه میتوان این خفت را تحمل کرد؟ *****
و این هم گزارش ایران پرس نیوز که فقط توانستم تا اینجای آن را بخوانم و دیگر تحملام از این همه بی غیرتی و بی تفاوتی به سر آمد و نخواستم بیش از این از دست این ملت عصبانی شوم...
گاهی فکر میکنم ای کاش من و یارانم هم مانند بسیاری که زندگی خود را میکنند و به این ملت و میهن پشت کردهاند، میتوانستیم نسبت به این مردمی که آنقدر دوستشان داریم و این خاکی که از جان بیشتر دوستش میداریم، ما هم بی تفاوت میشدیم و زندگی خود را میکردیم و آنقدر روز و شب خون گریه نمیکردیم از دست این همه مصیبتی که بر سر میهن و ملت خوبم آمده است...
این ملت و این میهن حکم فرزندی را پیدا کرده کارش خراب کاری و به خود صدمه رساندن است - اما نمیشود از او گذشت چون هر چه باشد فرزند خودمان است...
مقاله را که میخواندم با خود فکر میکردم چگونه میشود انسان در آن سرما زن ایرانی را در گوشه خیابان به آن حال و روز اسف انگیز و دردمند ببیند و وجدانش تکان نخورد، و نخواهد قدمی در راه این میهن و ملت بر دارد؟
جدا شاه خیلی ایرانی بود، و میاندیشید و ایرانی وار زندگی میکرد، که میدانست شماها چه هستید و با این میهن چه خواهید کرد اما با این حال فرهنگ ایرانی به او اجئزه نداد شما پنجاه و هفتیها را با اردنگی از میهن بیرون کند و گذشت در آن میهن بمانید... حیف از این میهن و از آن شاه... که دست شماها افتاد و بر باد رفت...
و این هم مقاله ایران پرس نیوز که با به خود پیچیدن و درد فراوان توانستم این چند خط آن را بخوانم: جدا با میهن من چه کردید؟ و چگونه میتوانید این زشتی که آفردید را تحمل کنید و مدعی هم باشید؟ این وجدان را شما از کجا آوردهاید که هنوز هم به این راحتی سر بلند میکنید و طلبکار هم هستید؟ آهای با شماها هستم، پنجاه و هفتی ها، که فریاد میزدید "مرگ بر شاه".
حالا حق دارم که بگویم مرگ بر کی؟؟؟؟؟ یا هنوزم تو دمکراتی و من دیکتاتور، اگر حقایق را بگویم؟
|