کاوه یزدانی
با درود به جناب بهمن خان زاهدی
این واژه آزادمنشی را که جنابعالی بسیار بهش پایبند هستید ، از سویی نیز شرایطی که میلیونها ایرانی در درون ایران با آن شرایط غیر انسانی بسر میبرند من را بیاد داستانی انداخت که مایلم خلاصه اش را عرض کنم. آغاز نقل داستان:
روزی جوانی عاشق شده بود و ناکام از عشقش سر به بیابان گذاشت و آه و ناله وزاری میکرد که ناگهان چوپانی او را دید و صدایش کرد و جویای حال و احوالش شد . وفتی داستان جوان را شنید اینگونه پاسخش را داد . گفت جوان هنوز گرسنگی نکشیدی تا بدانی که گرسنگی پدر صاحب عاشقی را در می آورد.پایان نقل داستان.
این مخلص بیشتر عمرم را در بین آن مردمی گذرانده ام که اکنون در خبرها می خوانیم که سن تنفروشی به زی 15 سال رسیده است و بیش از نیمی از تنفروشان متاهل هستند و حتی بسیارند مردانی که خودشان برای تن همسرشان مشتر می آورند . هستند خانواده هایی که مادر و دتر و نوه نوجوانش نیز برای تامین معاش خانواده مجبور به تن فروشی هستند . سرنوشت زندانیان سیاسی را نیز همه میدانیم. و حوادث پیش روی ایران را نیز میبینیم و لازم به توضیح نمی باشد.
|