انقلاب شاه و ملت
ایرانی
با درود خدمت بهمن خان گرامی و عزیز
بخش ۱: در این دیر وقتی شب، قلم شیوا و نثر گیرای شما سخت مرا به یاد گذشته انداخت. خاطرتان هست آن زمان هرکس می خواست ژست! روشنفکری به خود بگیرد، قاعدتا باید با وضع موجود در تضاد و تلاقی آن هم از نوع عمده با امپریالیزم جهانخوار قرار می گرفت و الا در جهان روشنفکری جایی نداشت. علی رغم اینکه وزارت فرهنگ و معلمین و شاغلین آن به دقت انتخاب می شدند، اما آن معلم که شما تشریح نمودید، نمونه کاملی از پارادایم موجود در مدارس بود. آن عینک های فریم سیاه را که از زیر آن طلبکارانه به دنیا نگاه می کردند را خاطرتان هست؟ سال ها بعد اسمش را گذاشتم نگاه به دنیا از زیر شیشه عینک حماقت ایدولوژیک. از این سیلی ها بسیار خورد نسل ما، به جرم کندوکاو حقیقت و نه پذیرش دربست آن. در همان سال ها، پادشاه فقید (همواره در تمام این سالیان در خلوت و جلوت او را شاهنشاه آریامهر نامیده ام) جمله گویایی گفتند که مانند سایر سخنانشان در تاریخ ماند. در ۱ فروردین سال ۲۵۳۵ (سال پهلوی) در پاسخ به نطق شادروان هویدا در آرامگاه رضاشاه کبیر، فرمود، پیشرفت های مملکت بر اساس رابطه هزاران ساله فرماندهی شاهنشاهی و مردم و فداکاری متقابل این دو نهاد نهفته است. این سخنان مبدع انقلاب شاه و ملت را مؤید پاراگراف آخر نوشته زیبایتان عرض کردم. در تمام دقایق سختی که در این سالیان سیاه به سختی زیسته ام، رویایی جز آنچه شما در آن پاراگراف نوشتید نداشتم. روهایی که جوانان این سرزمین را تشویق کردم با چشم خود بخوانند و ببینند، با گوش خود بشنوند، عینک های ایدولوژیک را به زبال دان تاریخ سرازیر کنند، در رویای شیرینی که تصویر فرمودید و عنقریب رنگ واقعیت خواهد گرفت، جا خوش کرده بودم. بهمن خان عزیز، بر طبق تمام اسناد موجود، وقتی رضاشاه از قزوین حرکت کرد، نورمن (وزیر مختار وقت انگلستان)، لرد کرزن (وزیر امور خارجه) حتی تصورش را نیز نمی کردند این قراقی که بی سوادش می پنداشتند، چه خیال ها برای ایران دارد. او با تکیه بر نیروهای ملی، آن کرد که همه می دانیم،
|