شیر و خورشید و تاج
***** بخش دوم - بگم یا نگم؟ چاره نیست یکی باید بگه... *****
اما شما که بیش از یک سال این جریان را بالا و پایین و سبک سنگین کردید.. آیا به فکرتان خطور نکرد که زمان را طوری پیش روید که دست کم این آخرین چهارشنبه سوری و نوروز و فرصت طلایی را از دست ندهید و بتوانید در راه تشویق و امید بخشیدن به این ملت، تا آن زمان آماده باشید؟
یعنی این آخرین چهارشنبه سوری و نوروزی که همه امیدواریم این ملت اسیر این رژیم خواهد بود را ما باید مانند سی و اندی سال گاشته با کمترین امکانات سپری کنیم... دوباره بدون اینکه یک رهبری و هدایت کننده درست و حسابی در صحنه باشد. یعنی از دست دادن یک فرصت طلایی دیگر.
اگر بقیه برنامه ریزیهای شما در آینده به همین منوال باشد، آنهم در زمانی که دیگر (یک سال یک سال) فرصت ندارید... پس ما حالا حالاها گرفتاری خواهیم داشت.
این همه انسان مدعی، یک سال و نیم اینجا و آنجا رفتید و آمدید به فکر یکی از شماها خطور نکرد که این کار را به هر نحوی شده تا قبل از چهارشنبه سوری امسال انجام دهید؟ سپس میگوئید که ایراد نگیرید. آخر جانم ما ایراد هم که میگیریم باز شماها بیدار نمیشوید.. وای به احوال اینکه ایراد هم نگیریم، آن هم بر سر مسائل به این مهمی که بر هر دلیلی پشت گوش میاندازید.
|