پس از گزارش خبرها و سامانهها پیش از دستور آقای عسگری گفتند در یکی از دو تطاهرات 22 بهمن در استکهلم در بالای تریبون پرچمی بزرگ زده شده بود با شعار جمهوری دموکراتیک کردستان و "آزادی ایران فدرال" و همراه آن پرچمهای کردستان عراق در دست عدهای بود. این دوستان چپ قدیمی به هر قیمت میخواهند عدهای را دور هم جمع کنند بدون اینکه به عواقب چنین کارهایی فکر کرده باشند. جمهوریهای فدرال ایران یعنی جنگ و کشت و کشتار بر سر اینکه کجا مال کیست. در حالی که جنبش سبز میخواهد ایرانیان دارای حقوق برابر شهروندی باشند این افراد کوشش در جدائی انداختن میان ما دارند.
بهمن زاهدی :22 بهمن تجربهای برای جُنبش سبز شد. هموطنان نشان دادند که خشونت جایی در جُنبش سبز ندارد. تجربهای که جُنبش سبز در 22 بهمن بدست آورد، موجب باروری بیشتر این جُنبش خواهد شد. گذار از جمهوری اسلامی به صورت گام به گام صورت خواهد گرفت.
سخنرانی : استراتژی گذار
موبدی: بحث این نشست استراتژی گذار از جمهوری اسلامی است. طرح کلی پیکار سیاسی ؛ انتخابات مجلس موسسان یا رفراندوم ؛ و دو طرحی که اخیرا عنوان شده و جایگاه آنها و موضع ما مورد بحث است. استراتژی را به معنای طرحی کلی برای رسیدن به هدف بکار میبرم. استراتژی در خدمت هدف است. هدف بدون استراتژی درست، هیچ وقت دست یافتنی نیست و گروهها و سازمانها بدون استراتژی سردرگماند . این در مورد انسانها نیز صادق است. طرح کلی پیکار سیاسی برای رسیدن به هدف ناچار از مراحلی میگذرد.
هدف ما در منشور آمده است و اولویتهای ما حفظ یکپارچگی سرزمین ایران و یگانگی ملی است. بعد از آن برقراری دموکراسی لیبرال است با شکل نظام پادشاهی. هدف ما دموکراسی لیبرال است و استراتژی ما غلبه قطعی گفتمان لیبرال دموکراسی از طریق فعالیت فرهنگی - سیاسی، رساندن ذهن اکثریت به این نقطه که سرنوشت خود را خود تعیین کنند و بر اساس ارزشهایی که کشورهای پیشرفته را به اینجا رسانده است استوار نمایند و در راه آن کبارزه کنند. در سطح جنبش در خارج طرحهای "کمپین انتخابات آزاد" و" جبهه سکولار" را پیشنهاد کردهاند.
در نشست پیشین با طرح " انتخابات آزاد " بیشتر آشنا شدیم. به نظر من رای گیری در انتخابات، باید مشخص باشد که بر سرچیست؟ آیا انتخابات کنند که مثلا در مصر اخوان المسلمین روی کار بیاید؟
"انتخابات آزاد" می تواند" احتمالا" " به عنوان یکی از پلهای گذار ( و نه استراتژیک) مطرح باشد ؛ علت این است که شکل سرنگونی رژیم تماما" در دست ما نیست و از طرف دیگر خطرات ناشی از خلاء قدرت سیاسی را باید در نظر گرفت.
ضعف دیگر این استراتژی محدود شدن به دایره مسائل انتخاباتی است و غفلت و یا کم کاری در مبارزه فرهنگی برای تغییر گفتمان سیاسی. این نظر که بر محور " انتخابات آزاد" هیچ نیروئی نمیتواند از همسویی سر باز زند به نظر درست نمیآید. همان حرفها و خودی و غیر خودی کردنها و التزام به قانون اساسی جمهوری اسلامی مانع این همسوئی خواهد شد. باید این واقعیت را پذیرفت. هرچند گفتمان ملی در مرحلهای به گفتمان مطالبه محور رسید ولی برخی حاملین این گفتمان نمیتوانند به راحتی اندیشههای واپسگرایانه را رها سازند. "نو اندیشان دینی" یا نیمه دینی – نیمه سکولار از این دستهاند.
تلاشهای دیگری در جریان است تا نظریاتی نظیر " اول سکولاریسم" را به گفتمان تبدیل کند. طرحهایی نظیر گروههای "سکولار" هر چند به نظر نمیآید موفقیتآمیز باشد متاسفانه در جهت همسویی و اتحاد هم قرار ندارد. این طرح به عنوان یک واکنش در مقابل " نیمه مذهبی – نیمه سکولار" ها در خارج ظاهر شده است و نیم نگاهی به شکل دهی رهبری در بیرون دارد که اصلا خارج از موضوع است. راست میانه باید. دیدگاهها و برنامههای خود را با زندگی و بهبود کار و معیشت لایههای مختلف اجتماعی مانند کارگران بیان کند. دهههاست جای این نظرات خالی بوده است.
ایدهال ما آن است که نظام دمکراسی لیبرال از طریق انتخابات آزاد حاصل شود اما فرایند گذار تابع اوضاع و احوالی است که از کنترل همه ما بیرون است و با توجه به خصلت رژیم میتواند اشکال دیگر نیز بخود بگیرد. نیاز مرحله فعلی شکست دادن احمدی نژاد است تا جلو وخامت بیشتر اوضاع گرفته شود.
مختاری: آن دو نکتهای که در مورد انتخابات آزاد و طرح سکولار گفتید با اینها در چه زمان و به چه شکلی باید برخورد کرد. آیا بگوئیم اینها زیر مجموعهی لیبرال دموکراسی است که ما خواهان آن هستیم؟
موبدی: همین که این بحث در دستور نشست قرار گرفته است نوعی بر خورد و مبارزه فکری است. طرفداران طرح "سکولاریسم میگوند حقوق بشر هدف است و ما با سکولاریسم، در برابر گفتمان مذهبی به آن خواهیم رسید. ولی وقتی شما سکولاریسم را در عمل، بالاتر قرار دهید به همان نسبت از سایر مفاهیم و بسط آنها خواهید کاست. جای سکولاریسم یا عرفیگرایی، در لیبرال دموکراسی است و مبارزه ما بخشی در جهت جلوگیری از اولویت دادن هر یک از بخشها و مفاهیم پیوسته لیبرال دموکراسی است و تلاش برای پیشبرد هماهنگ آنها. اگر قرار باشد همه طیفها بدون همرایی بر اصولی که آینده ایران بر آن باید استوار باشد و فقط یکی از آنها گرد هم آیند آینده روشنی نخواهیم داشت. "انتخابات آزاد" هم در همان لیبرال دموکراسی و یکی از پلها و نه به عنوان تنها "پل استراتژیک" بهتر است بررسی شود. با این رویکرد، دچار محدودیت "انتخابات آزاد" که تغییر ج.ا. الزاماً و تنها از این طریق صورت باید بگیرد نخواهیم بود
رحیمی: در آنجا که گفتید راستمیانه با جسارت بیشتری راه خود را در میان روشنفکران و کارگران باز کند و مطالبات مردم را در ارتباط با لیبرال دموکراسی توضیح دهد - پرسش این است که چه تاکتیکهایی را در پیش باید گرفت. چون میدانیم جنبش سبز کمک بسیاری در این زمینه کرده است. گفتمان حقوق بشری شدیداً در بین جنبش سبز مطرح است و حقوق شهروندی و آشنایی مردم با این مفاهیم در حال گسترش است. بهبود زندگی مردم نیز با گسترش دمکراسی ارتباط مستقیم دارد. در مورد انتخابات " فکر می کنم ابزاری است برای مشروعیت بخشیدن به آنچه موضوع انتخابات است، یعنی بدون آن انتخابات، آن موضوع مشروعیت نخواهد یافت. روی این اصل بحث " انتخابات آزاد" بحث امروز نیست و برای آینده است.
موبدی: این که فرمودید انتخابات ابزاری است برای مشروعیت بخشیدن ، در اکثر مواقع همین طور هست در عین حال که وسیلهای است که توازن قوا و نتیجه کار را نشان میدهد، در مورد دانشجویان ، کارگران و سایر مردم ، فکر میکنم که ابتدا ضرورت چنین مسئلهای با مطرح شدنش مورد تایید دوستان قرار گیرد، آن وقت راجع به راهکارها میشود صحبت کرد. خیلیها در رابطه با مسئله فرهنگی ممکن است ارتباط آن را با وضعیت اقتصادی خودشان در آینده به راحتی درک نکنند. اگر به لزوم این مسئله برسیم نشان دادن این ارتباط و چگونگی آنرا میشود روشن کرد.
اشکان: ما همیشه گفتهایم براندازی حکومت جمهوری اسلامی هدف ما نیست، هدف رسیدن به دموکراسی لیبرال است که مردم سالاری و آزادی است در چهار چوب حقوق بشر که لازمهاش براندازی حکومت اسلامی خواهد بود. اگر از کسانی که از سکولاریسم میگویند بپرسیم دموکراسی را چکار کنیم خواهند گفت ما با دموکراسی مشکلی نداریم. خوب پس میشود همه اینها را در کنار هم گذاشت که دموکراسی لیبرال خواهد بود. این مهم نیست که چه کسی اولین بار دموکراسی لیبرال را بکار برده است. دموکراسی لیبرال سابقه طولانی دارد و مردم ما کم کم دارند به آن میرسند که همه اجزاء یک نظام لیبرال دمکرات را در کنار هم قرار دهند. وقتی میگویند" انتخابات آزاد" انتخابات آز اد میتواند وسیلهای باشد ولی برای چه منظوری. باید تکیه را روی روشن کردن آن منظور گذاشت که فقط سکولاریسم یا آزادی انتخابات نیست.
موبدی: اگر گروهی بخواهند تنها "سکولاریسم" را عمده کنند ناچار خواهند شد همه طیفها مانند تجزیهطلبان و حتی طرفداران حکومت استبدادی را در خود بگنجانند. بعد هم به نظر میرسد به مبارزات داخل کشور بی توجهاند تا آنجا که در برابر پیروزی کامل احمدی نژاد و جمکرانیها در مقابل موسوی شانه بالا میاندازند.
مختاری: اگر من بگویم "انتخابات آزاد" و "سکولاریسم" مسئله ما نیست. پس باید از کجا شروع کنم؟ باید بگویم مسئله من فقط حقوق شهروندی است؟ آقای همایون بحثی داشتند که آیا دموکراسی؛ باید اول شروع شود یا لیبرالیسم و میگفتند اول باید حقوق بشر باشد بعداً دموکراسی. لطفاً توضیح دهید از کجا باید شروع کرد که به لیبرال دموکراسی برسد.
موبدی: آنچه که اجزاء لیبرال دموکراسی را به کل تبدیل کند باید مورد توجه قرار گیرد. امروز باید به نگاه کردن به آنچه در درون ایران می گذرد و مبارزات مردم و پشتیبانی از آن توجه داشت. در رابطه با مرحله فعلی بعضی سکولارها وحشت دارند از شکست احمدی نژاد و فکر میکنند سر بقیه بی کلاه خواهد ماند و موسوی خواهد آمد و جامعه را به 30 سال پیش خواهد برد. این یک برآورد غلط است که دگرگونی فکری ایرانیان را در نظر نمیگیرد و ایران را به سمتی میبرد که ما باید از آن دوری کنیم یعنی یکدست شدن رژیم. از سوی دیگر با گفتمان نیمه مذهبی – نیمه سکولار روبرو هستیم. آنها هم با دموکراسی لیبرال مشکل دارند.
رحیمی: فکر کنم مقداری پاسخ قبلی داده شد که لیبرال دموکراسی به میان مردم باید بیشتر برده شود. با توجه به هدف ما یعنی تمامیت ارضی، یگانگی ملی و دموکراسی لیبرال برای ایران ، چه چیزهایی سد این راه خواهد بود؟ موضوع دیگر اینکه همه چیز را یکجا خواستن بزرگترین ضربه را به هر مبارزه میزند، صد در صدی نمیتوان بود.
جمع بندی:
اول باید ببینیم مقصودمان از گذار چیست . در سخنرانی دو هفته پیش، آقای سیاوشی گفتند ما باید فعلاً تلاش کنیم تفاهمی بین همه نیروها به وسیعترین تعریفش، بوجود بیاوریم و برای اینکه همه زیر یک چتر بیایند ما شعار انتخابات آزاد را میدهیم که همه کس میتواند در آن شرکت کند و مخالفتی با آن ندارد و در نتیجه این همفکری و نزدیکی گروههای مختلف حاصل خواهد شد، منظور ایشان از استراتژی گذار این بود که چه بکنیم که میان نیروها و گرایشهای سیاسی مختلف یک هماهنگی بوجود بیاید که این مبارزه را به یک جایی برساند. خوب این یک برداشت است. منظور از دوران گذار، دورانی است که مبارزه خواهد رسید به جایی که بتوان آن تغییرات مورد نظر را در جامعه و نظام سیاسی ایران داد ــ یعنی از حالا تا برکناری یا تغییر کلی نظام اسلامی. ما در این مدت چه باید بکنیم. این بسیار حرف حسابی است و باید رویش فکر کنیم. برای گروه های مختلف ، صورتهای مختلف دارد کسانی که درگیر مبارزه خیابانی در ایران هستند، یک جور باید عمل بکنند. کسانی که مثلاً در استکهلم نشسته اند آنها یک جور میتوانند عمل کنند. در عرصه نظری یک کارهایی باید انجام داد. در عرصه عملی موثر خیلی نزدیک به واقعیات موجود و زمین مبارزه، باید کارهای دیگری کرد. این است که یک پاسخ نمیشود داد. استراتژی گذاری که ایشان پیشنهاد میکنند، بله در بیرون میشود از این حرفها زد ولی در درون که عده زیادی اصلاً جلو هر انتخاباتی را میگیرند – آزاد یا غیر آزاد- این مسئله مطرح نیست. اگر قرار است ما جمهوری اسلامی و کسانی را که با دموکراسی، با انتخابات، با حقوق بشر مخالفند بگذاریم کنار، آن وقت باید گفتمان دیگری را پیشنهاد کنیم. یعنی بجای ابزار اصل موضوع را بگذاریم؛ چون انتخابات ابزار است، هدف نیست، مردم برای انتخابات مبارزه نمیکنند، برای آنچه از انتخابات در می آید مبارزه میکنند. آیا استراتژی پیکار ما ابزار باشد یا نگاه را خیلی وسیعتر بگیریم؛ یک فرصت تاریخی بدست آمده است و از آن فرصت تاریخی استفاده کنیم؟
تفاوت حزب ما با بسیاری از گرایشها در بیرون این است که از روز اول متوجه آن فرصت تاریخی شده است و هیچ اشکالی ندارد این را به خودمان بگوئیم . ما متوجه شدیم که مسئله تغییر کلی کرده است در ایران، یعنی بحث بکلی روی پاشنه دیگری افتاده است. کشوری که 31 سال پیش انقلاب اسلامی کرده است و پیشرو انقلاب اسلامی هم روشنفکران آن جامعه بودند نه مردم عامی، روشنفکران، استادان دانشگاه، خانمهای متجدد، دانشجویان، گروههای سیاسی چپ، دسته به قول خودشان ملی – مصدقیان منظورم هست- اینها بیشتر پشتیبانش بودند و البته رهبری آخوندی که از اول پذیرفتند. این جامعه، حالا بعد از سی و یک سال، مطالبه محور شده است و بیانیههایی میدهد که همه در چهار چوب آن دموکراسی لیبرال میگنجد. دموکراسی لیبرال هم شاخ و دم ندارد. دموکراسی لیبرال، دموکراسی است به اضافه حقوق بشر – محدود به حقوق بشر و از دموکراسی لیبرال جامعه شهروندی در می آید. جامعه شهروندی جامعهای است که هر فردی که تبعه آن کشور است حقوق برابر دارد و آزادی دارد در پناه قانونی که خود مردم گذاشتهاند و باز این قانون به هیچوجه از اعلامیه جهانی حقوق بشر نمیتواند تجاوز کند.
حالا به عنوان معترضه دوستان چپ ما که دنبال سازمانهای ملیتساز هستند باز شروع کردهاند که نه جامعه شهروندی و حقوق بشر کافی نیست. پس چی کافی است؟ اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهایش کافی نیست پس دیگر چکار کنیم؟ باید دعوا کنیم با یکدیگر ؟ فقط دعوا میماند. کی زورش به کی میرسد. اگر قرار است ما تعریفهای بینالمللی و پذیرفته شده جهانی را که 200 کشور زیرش امضا کردهاند قبول نداشته باشیم و تعریفهای دلخواسته خودمان را جایش بگذاریم پس دیگر یک زمینه مشترک و جائی برای توافق نمیماند. برای مذاکره باید اصولی باشد که همه بپذیرند؛ دنیا گفته باشد؛ 500 سال رنسانس و روشنگری و انقلاب صنعتی و انقلاب انفورماتیک گفته باشد. حالا این معترضه است.
استراتژی گذار در عرصه نظری ــ عرصه عملی را میگذاریم برای بعد- این است که ، از این فرصت تاریخی استفاده کنیم و گفتمانی که مدتهاست وقتش رسیده است و ما فرصت را از دست دادهایم در این یک صد ساله. اگر از اول رفته بودیم سراغ آن اصل الآن کلی جلو بودیم . نرفتیم و هی مصالحه کردیم و عقب افتادیم. امروز به نظر ما استراتژی گذار باید استفاده ازین فرصت تاریخی باشد. جامعه، نه فقط روشنفکران جامعه، تودهی مردم میگویند من حق خودم را میخواهم. میخواهم رای بدهم، آزاد باشم، نمیخواهیم آخوند حکومت کند آن هم درست است، انتخابات آزاد هم درست است ولی همه در یک چهار چوب کلی: اول، من یک ایرانیام، دوم، دارای حق هستم. استراتژی گذار در عرصه نظری تکیه روی این دو موضوع است.
ما ایرانی هستیم، اول ایرانی هستیم بعد ممکن است مذهب خاصی داشته باشیم یا نداشته باشیم؛ زبان مادریمان فارسی باشد، ترکی باشد هر چه میخواهد باشد؛ بعد تقسیمات کشوریمان هر چه باشد آنها موضوعات بعدی است. اول این است که ما ایرانی هستیم و یکسان، دوم حق داریم به عنوان ایرانی تمام حقوقی را که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است داشته باشیم. این اعتقاد ماست و وقتش هم رسیده است. این جامعهای که در میان تمام کشورهای خاور زمین اولین ملتی بوده که بلند شده و این چیزها را خواسته وقتش است که به آنها برسد. بعد هم سی سال حکومت جمهوری اسلامی زمینه را کاملاً فراهم کرده و آبرو برای هیچکدام از آن حرفهای سی سال پیش نگذاشته است.
حالا در این اثنا یک عده هم روشنفکر دینیاند، اصلاحطلباند ما چون میبینیم در عرض سی سال گذشته خیلی پیش آمدهاند اینها را هم تشویق میکنیم،ِ دلسرد نمیکنیم، تا همینطور پیش بیایند و آنها هم دارند پیش میآیند. شما به سخنگویان مهم این جنبش نگاه کنید در این سی سال مواضعشان را اصلاح کردهاند و نزدیک شدهاند به ما و ادامه هم خواهند داد. در نتیجه نباید تن به محدود یا منحرف کردن مبارزه بدهیم. منحرف نکنیم به این معنا که بیایند بگویند جنبش سبز باید "حقوق ملتها" را هم بشناسد والا مبارزه نمیکنیم. خوب نکنید. هر کسی نمیخواهد در این جنبش شرکت کند نکند. هیچ اجباری نیست. محدود نکنیم؛ به این معنا که یک تکهاش را نگیریم بقیه را ول کنیم. و این بسیار خطرناک است که عدهای در خارج از ایران وحشت دارند از اینکه راه سبز امید موفق بشود و دلشان میخواهد احمدی نژاد پیروز شود. بیرون ایران نشستهاند و در فکر شورای رهبری، شورای هماهنگی، همه زیر فلان پرچم. اینها تخیلات خارج از ایران است. ما هیچ مخالفتی نه با عرفیگرائی و نه با انتخابات آزاد داریم ولی اینها همه اجزاء کوچکی است از دموکراسی لیبرال. میگویند اول حکومت باید از آخوند جدا بشود، بعد بتوانیم به دموکراسی برسیم و انتخابات آزاد. نه شما حکومت را از آخوند میگیرید میدهید به یک دیکتاتور نظامی همان قدر هم عرفیگرا. ما یک چیز وسیعتری میخواهیم که عرفیگرائی هم جزئش است. از نظر تاریخی هم نگاه کنیم اولین کسانی که شمشیر برای سکولاریسم زدند؛ پادشاهان مستبد بودند. پادشاهان مستبد بزرگترین مدافعان عرفیگرائی بودند. در همین کشورما، رضا شاه و محمدرضاشاه در عمل بزرگترین نمایندگان عرفیگرائی هستند. ما دنبال دموکراسی لیبرال هستیم چرا فقط انتخابات آزاد یا عرفیگرائیاش را بگیریم؟ به چه مناسبت باید محدود کرد؟ اگر قرار است ما عده هر چه بیشتری را جمع بکنیم که با حقوق بشر بیشتر میشود جمع کرد. کی با حقوق بشر میتواند مخالفت کند؟ حقوق بشر را کی میتواند بگوید باید محدود شود؟ انتخابات باید بر مبنای دموکراسی و حقوق بشر باشد یعنی مجلس مؤسسان بر آن مبنا انتخاب شود. قانون اساسی بر آن مبنا نوشته میشود، آن دموکراسی که بر قرار میشود جلوی سوء استفاده از خودش را خواهد گرفت یعنی اجازه فعالیت به بعضیها نخواهد داد. بله دموکراسی میتواند این کار را بکند. اگر کسی مخالف دموکراسی است و میخواهد از دموکراسی برای زدن دموکراسی استفاده کند نباید به او اجازه داد. این است معنی اول لیبرالیسم بعد دمکراسی. سیر تاریخی دمکراسی لیبرال هم همین بوده است. هر کس گفت همه مساویاند؛ همه آزادند؛ همه میتوانند رای بدهند حق دارد. هر کس میگوید نخیر من فقط میتوانم رای بدهم وقتی من آمدم دیگر بقیه نمیتوانند رای بدهند خوب نباید گذاشت رای بدهد. ما اگر قرار است برای دموکراسی و حقوق بشر مبارزه کنیم تا آن آخرش باید مبارزه کنیم یعنی در همه مراحل باید جلوی زیر پا گذاشتن دموکراسی را بگیریم. پس استراتژی گذار پیش بردن گفتمان دمکراسی لیبرال است و تکیه بر خواستهای اقتصادی مردم.
میرسیم به بحث عملی، در ایران برای آن مبارزه چه میشود کرد؟ جنبش سبز خودش راه حل را پیدا کرده است یعنی با تفاوت گذاشتن – بوجود آمدن خود بخود تفاوت – میان دستهای از وابستگان نظام که راه سبز امید هستند و تودهی مردمی که جنبش اعتراض را میسازند خود بخود استراتژی مبارزه درست پیدا شده است. مردم آن گفتمان را دارند پیش میبرند – کاری که ازشان بر میآید – و آن گفتمان را هم در گفتار و پیام و نوشتار و هم وقتی به خیابان میآیند پیش میبرند از جمله شعارهای منفی که میدهند- مرگ بر دیکتاتور – مرگ بر ولایت فقیه، این یعنی آزادیخواهی. اما خودشان را از راه سبز امید جدا نمیکنند از راه سبز امیدی که همهاش در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی میخواهد عمل کند. آن را هم گذاشتهاند کار خودش را بکند برای اینکه تنها راه ممکن است. ما دیدیم رژیم توانایی این را دارد که هزار اتوبوس – غیر از راه آهن و هواپیما – برای آوردن افراد از اطراف کشور بسیج کند. بالاخره این رژیم آدمهایی دارد که با پول و کوپن و وعده و تهدید و پذیرائی جمع میشوند. بله می شود 200000 نفر را جمع کرد ولی آن 200000 نفر خودشان میدانند چطور آمدهاند، خودشان میدانند کس دیگری نیست که بیاید و اینها همه پر معنا است و مبارزه همین است. این باید ادامه پیدا کند. خوب هم کردند که درگیر نشدند و کتک کاری نکردند زخمی و کشته نشدند ولی نشان دادند که هستند پس در عرصه عملی، راه سبز امید باید رها شود کارش را بکند و ما هم هیچ وحشتی از موفقیتش نباید داشته باشیم . این نهایت تنگ نظری و در طرف غلط تاریخ قرار داشتن است که بخواهیم بدترین عناصر این رژیم هر روز تقویت شوند هر روز حکومتشان را درازتر بکنند و این کشور را به نابودی بکشند. نه، باید خوشحال شویم از هر پیروزی راه سبز امید به زیان احمدی نژادها به زیان خامنهایها و زیان جنتیها و از آن طرف هم گفتمان جنبش سبز را تقویت کنیم، هم تشویق کنیم به ادامه مبارزهی خشونت پرهیز برای اینکه سالم بمانند برای اینکه محفوظ بمانند.
موبدی : پرسش من این است که تبلیغات ما در عرصه دانشجویان و کارگران و نقش راست میانه در توضیح دیدگاههایش و منافع این برنامه و دیدگاهها در رابطه با بهبود وضع معیشت آنها و اینکه آیا راست میانه جائی برای این قضیه نباید باز کند؟
پاسخ: بله، بسیار اشاره خوبی بود، نه تنها ما ، بلکه الان نوبت جنبش سبز و راه سبز امید است که وارد موضوعات مربوط به زندگی مردم هم بیشتر بشود فقط در خواست درست بودن انتخابات یا آزادیها یا دموکراسی یا سکولاریسم کافی نیست. مردم زیر فشارهایی هستند و کشور دچار کمبودهایی است که روز افزون است و باید روی اینها هم انگشت گذاشت و شک نیست که ما هم باید روی اینها انگشت بگذاریم ولی در خود ایران و جنبش سبز و راه سبز امید هم باید این کار را بکنند. به خصوص راه سبز امید با تاکید گذاشتن بر این موضوعات هم خطر کمتری متوجهش خواهد کرد هم توجه بیشتری جلب خواهد کرد برای اینکه دست و بالش در عرصه سیاسی زیاد باز نیست و هر چه بگوید بر میخورد به قانون اساسی و ولایت فقیه ولی این موضوعی است که آزادانه میتواند در بارهاش صحبت بکند و توجه اکثریت مردم جلب بشود و این را باید هم تذکر بدهیم و هم خودمان دنبالش را بگیریم.
بهمن زاهدی: آیا تقسیم مبارزه همانند تقسیم قدرت میتواند به ما کمک کند؟
پاسخ: موضوع تقسیم کار نیست موضوع بدل سازی است یعنی این کارها اگر هدفش هم نباشد – و اگر بگیرد و این حرفها به جایی نمی رسد – اگر به نتیجه برسد جلوی جنبش سبز یک داستان دیگری باز میشود و یک شکافی پیدا میشود. یک عدهی زیادی – اگر موفق شوند که نمیشوند – میآیند این طرف و تکیه را روی این میگذارند و پیام جنبش سبز فراموش خواهد شد این است که باید همه را متوجه کرد که بجای یک کلی که پذیرفته هم شده است و بحثی هم ندارد تکیه را روی جزیی گذاشتن جز شکاف انداختن نتیجهای ندارد. اما آنچه که آقای موبدی گفتند، احساس من این است که اگر انسان مسایل نظری و مسایل اصولی را بازیچه سیاست بازی کند هم خودش بازنده است هم باعث باختن بازی میشود. ما اگر بخواهیم بین این مواضع نظری مدام بندبازی کنیم، گاه فدرالیسم بگوئیم که تجزیهطلب کهها را جلب کنیم؛ گاه سکولاریسم بگوئیم آنها که با آخوندها بدند را جمع کنیم. این فروکاستن بحث است به یک بازی سیاسی بیهوده. الان وقتش نیست که ما دنبال وجیه المله بودن، طرفدار جمع کردن باشیم. برای اینکه دست بکلی از قدرت کوتاه است. ایران هستند هم دستشان کوتاه است. امروز باید در خلوص پیام کوشیدريال پیام شسته رفتهای داده بشود؛ اول فکر بر پایه واقعیت نه دلخواه، بعد تعهد و دنبالش عمل بیاید. حیف است که ما چنین فرصتی را تلف کنیم برای اینکه از هر گوشهای چهار نفر جلب شوند. اشکال این فعالیتها این است.
رحیمی: الان بحثها بیشتر روی مسایل سیاسی میچرخد روی آزادی و حقوق بشر ولی مطالبات اقتصادی مردم و فشاری که به آنها میآید فرصتی است برای جنبش سبز و خود ما، راست میانه، و ما چگونه این را در میان طبقات مختلف ببریم که طبقه متوسط ضعیفی باقی مانده و عده زیادی بسیار فقیر و بخش کوچکی بسیار دارا هستند، و نمیشود اصلاٌ مسایل اقتصادی مردم را مطرح نکرد و صرفاً به قسمت سیاسی پرداخت.
پاسخ: آقای رحیمی درست فرمودند باید تذکر بدهیم و خودمان هم بیشتر دنبالش را بگیریم. اشکالات اقتصادی و سخت شدن زندگانی مردم تازه در پیش است و هر آنچه شده است تا کنون فقط مقدمه بوده است. خیلی تصویر تیرهای خواهد بود و بهترین زمینه مبارزه هم خواهد بود. این است که جنبش سبز را هم باید متوجه این موضوعات کرد که رها نکنند.
درباره دفتر پژوهش
دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانه گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران از اروپا و امریکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سیاسی و نظری بطور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ایران دارند. نظراتی که در این نشست ها ابراز می شود متفاوت و گاه منتاقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحیه دمکراتیک و بالا بردن سطح عمومی بحث سیاسی کمک کند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
مردم ایران
با درود فراوان خدمت هموطنان گرامی،
۳۱ مارس ۲۰۱۰
حمله به جنبش سبز از سوی چپ ها از چند روز پیش آغاز شد. چپ ها رسما صف خود را از صف سبزها جدا کردند. آنها جنبش سبز را جنبشی بورژوازی و ضد کمونیستی ارزیابی کرده اند و یک جنگ ایدئولوژیک را علیه جنبش سبز آغاز نموده اند، حتی به ندا آقا سلطان هم رحم نکرده اند. تحت لوای مرد سالاری و تبعیض علیه زنان در جامعه ایران به تحقیر این سمبل جنبش سبز پرداخته اند.
سری به سایت اخبار روز بزنید و مطالب زیر را مطالعه کنید و اگر من اشتباه می کنم مرا مطلع کنید، بسیار سپاسگزار خواهم شد.
سایت اخبار روز - بخش خبر در آرشیو این سایت :-
در هامبورگ اعلام شد
همگامی نهادهای ایرانی در پشتیبانی از مبارزات مردم
مقالات جنبش سبز ستیز در سایت اخبار روز بقرار زیر هستند:-
۱. ملاحظاتی درباره نکات مشترک اسلام سیاسی با رنسانس و نوگرائی اسلامی و سکولاریسم ضد چپ ایران - نویسنده:- یونس پارسابناب
۲. خواستگاه طبقاتی و زمینه های عروج جنبش سبز - نویسنده:- سعید کرامت
۳. اتحاد متکثر و ضرورت استقلال نیروها
نگاهی کوتاه به استراتژی و تاکتیک نیروهای سکولار و دمکرات - نویسنده:- عطا هودشتیان
۴. ندا و مردان صاحب - نویسنده:- ستاره سجادی
۵. نه برای مسیح علی نژاد! - نویسنده:- غزال طبری
در ایران جنبش سبز در یک روز تحت محدودیت های بسیار و شرایط خفقان شدید توانست
بیش از ۳ میلیون ایرانی را تنها در تهران به خیابان ها بیاورد و این گوشه کوچکی از گستردگی این جنبش است. آنوقت چپ ها که در تظاهرات خارج کشور به سختی قادرند ۲۰ یا ۳۰ نفر را به تظاهرات ما سبزها بیاورند تصمیم گرفته اند صف خود را از ما جدا کنند!!! چپ ها چون پایه مردمی نداشته و ندارند به انتقام گیری از ایرانیان برخاسته اند. از هر تفاوتی میان ایرانیان حداکثر سو ء استفاده را می کنند تا به جهان ثابت کنند که جنبش سبز یک جنبش فراگیر و ملی نیست. به همین منظور اقوام ایرانی را به ملیت های ایرانی تقسیم بندی می کنند و برای هر یک از آنها یک دولت جداگانه قائل می شوند، و اشاعه می کنند که این دولت ها تنها در یک سیستم حکومتی فدرال می توانند از ستم ملی فارس ها خلاص شوند (ستم ملی و ستم ملی فارس ها در فرهنگ لغات ایدئولوژی کمونیستی آنها بوجود آمده تا همه اقوام را بر علیه یک قوم بسیج کنند، آن قوم ستمگر هم ملت فارس می نامند. اینگونه میان مردم ایران ایجاد تنفر می کنند تا زمینه تجزیه ایران را فراهم کنند). نفاق افکنی میان مرد و زن در جامعه هم در راستای همین سیاست است. یکی از مقالات سعی دارد که بقبولاند که مردسالاری در جنبش سبز دیده می شود و ندا آقا سلطان را هدف قرار می دهد. مقاله دیگری جنبش سبز را یک حرکت بورژوازی و غرب گرا معرفی می کند که هیچ اعتنایی به طبقه کارگر ندارد. غرب را مسئول همه ذلت های جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار می داند و جنبش سبز را متهم به همکاری و همفکری با آن می کند. خلاصه اینکه این مقالات با معیار کمونیستی نگاهی بسیار زشت از جنبش سبز را ارائه می دهند که چپ ها نباید ارزش های کمونیستی ضد آمریکایی و اسراییلی و اقتصاد دولتی خود را فدای آن کنند. جنبش سبز را لیبرال دمکرات و همسو با خواسته های سلطنت طلبان قلمداد می کنند که معتقد به بازار آزاد هستند. تمام این مقالات توجیح کننده خبری است که چند روز پیش در هامبورگ اعلام شد مبنی براینکه از جنبش سبز استفاده های خود را می کنیم ولی دستور کار خود را که در تضاد کامل با دستور کار جنبش سبز است را دنبال می کنیم.
تعداد چپ ها کم است ولی قدرت ضربه زدن فراوانی دارند، البته اگر مردم از تاکتیک ها و استراتژی آنها آگاه نباشند. در هر جامعه ای ۲ درصد مردم بالفطره مخرب هستند و اگر مهار نشوند فجایعی که ببار می آورند کمر آن جامعه را می شکند. همین دو درصد در ایران هم اکنون حکومت می کنند، مقاله خانم بقراط که با یک درصد هم می شود حکومت کرد را هیچوقت نباید از ذهن خود دور داشت. چپ های ایرانی هم مثل اربابان روسی خود به هر کاری دست می زنند تا با یک درصد حکومت کنند حتی اگر این در بخشی از ایران باشد. اینها سکوی پرتابی برای مبارزه با اسراییل و آمریکا می خواهند، همان سکوی پرتابی که خمینی از ایران ساخت و غرامت اش را ما ملت تاکنون متحمل شده ایم..
پاینده ایران و ایرانیان راستین
March 31, 2010 05:21:49 PM
---------------------------
ناهید
فرا رسیدن نوروز باستانی را به همه ایرانیان شادباش می گویم.
جای بس تاسف است که کامنت گذار پرکار، مردم ایران، ضعف های فراوانی در بیان افکار خود به زبان فارسی دارد. ایکاش گردانندگان محترم و سخت کوش این سامانه، برخی از اشتباهات دستوری این کامنت گذار را تصحیح و سپس چاپ می کردند. من مطمئن هستم که هیچ کامنت گذاری از تصحیح کامنت خود قبل از چاپ دلخور نخواهد شد.
نوروزتان پیروز باد.
March 26, 2010 10:27:42 AM
---------------------------
مردم ایران
با درود فراوان به هم میهنان گرامی، نوروز یکایک شما خجسته باد.
۱. کدام شخصیت ها و احزاب سیاسی دوست جنبش سبز هستند و کدام در لباس دوست با این جنبش دشمنی می کنند؟
بر همه روشن است که رژیم مخالف جنبش سبز است چون شمشیر را از رو کشیده است و برای هیچکس شکی باقی نگذاشته است که با جنبش سبز در جنگ است.
آنچه بر همه روشن نیست دشمن خطرناک تر جنبش سبز است که در لباس دوست به مقابله با جنبش سبز مشغول بوده است، بویژه پس از ۲۲ بهمن ۱۳۸۸، دشمنی که خنجر را در پشت خود پنهان کرده است. این دشمن کار خود را زمانی آغاز کرد که بر اصلاح طلبان و هواداران متشکل آنها در خارج از کشور معلوم شد که آن استفاده ابزاری ای که از ملت می خواستند انجام دهند تا به هدف های خود برسند، از کنترل آنها خارج شده است و اینبار مردم حاضر نیستند به خانه های خود باز گردند. اینها هیچگاه محاسبه نکرده بودند که جنبش سبز هرگز قادر باشد بازی را از دست آنها خارج کند و خود را به آنها تحمیل کند و از آنها استفاده ابزاری ای کند که آنها همیشه از مردم کرده بودند. بیخود نبود که موسوی به کرات می گفت که مردم بدنبال او نیستند و این اوست که همواره باید بدنبال مردم بدود. مردم با فریاد یا حسین، میرحسین، او، کل رژیم و هواداران متشکل خارج از کشور را مجبور به همراهی در ظاهر کردند. حتی خامنه ای هم، البته با اکراه و همراه با کینه شتری اش از جناح مخالف خود، این جنبش را تحت کنترل جناح مخالف می خواست که با اشاره جناح مخالفش به خانه هایشان برگردند، آنچه از دید هر دو جناح تنها اصل مقدس در زندگی است بقای حکومت دینی است، در این نکته توافق بین هر دو جناح وجود دارد، گور پدر ملتی را هم کرده که هیچیک از اینها را نمی خواهند و مرگشان را آرزو می کنند.
دشمنان خطرناکتر جنبش سبز که در لباس دوست و با در دست داشتن خنجری که در پشت خود علیه این جنبش پنهان کرده اند، دولت های بیگانه تشکیلات، احزاب، سازمان ها و شخصیت های چپ ایرانی (چپ ایرانی) هستند. اگر به دقت توجه کنیم می بینیم که منافع چپ ایرانی و منافع ملی دولت های بیگانه در برابر جنبش سبز ملی مردم ایران همسویی باور نکردنی ای را از خود نشان می دهند، هر دو ی اینها، جنبش را تحت کنترل جناح اصلاح طلب می خواهند. از نظر آنها بازی در بالا بدون مشارکت نیروی سوم، که مردم باشند، باید انجام گیرد. از دید آنها، مردم ابزار و سیاهی لشکری هستند که در راستای اهداف بازیکنان اصلی، دولت های بیگانه و دو جناح رژیم، باید مورد استفاده قرار گیرند و در پایان هر بازی مردم مجروح به آلونک هایشان فرستاده شوند تا دفعه بعد برای سوء استفاده بعد.
رسانه های فارسی زبان دولت های بیگانه با همکاری چپ ایرانی دو سیاست را دنبال کرده و می کنند، ۱. جنبش سبز فراگیر نیست، مختص به طبقه مرفه تنها چند کلان شهر است و نماینده استان هایی که در نوار مرزی ایران قرار دارند نیست چون خواسته هایشان متفاوت است. ۲. این یک جنبش اعتراضی است، اعتراض به تقلب در انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، و نه یک قیام ملی بر علیه کل رژیم در ایران.
دولت های بیگانه در نشر دو سیاست مذکور در بالا، همه بلندگوهای قوی، پر بیننده و شنونده خود را در اختیار چپ ایرانی تاکنون گذاشتند، چپ ایرانی ای که با دو واژه - ملت ایران - و - قیام ملی - ایرانیان کاملا مخالف است. دیدگاه چپ، ملتی به نام - ملت ایران - را به رسمیت نمی شناسد. اینها ملل و ملیت های ایران را بصورت واحدهای ملی در سرزمین ایران (امپراطوری ایران) اصل مقدس خود می دانند ولی هیچگاه اینرا بعنوان اصل مقدس خود بطور رسمی اعلام نمی کنند. (((این چپ ها از واکنش مخالفان خود در این مورد همان ترسی را دارند که توده ای ها همیشه از مردم داشته و دارند. اتحاد جمهوریخواهان، همان سیاست تجزیه ایران را دنبال می کنند و همان روشی را بکار می برند که توده ای ها بکار می برند، فقط فرق در اینست که توده ای ها بعنوان خائن در تاریخ به ثبت رسیده اند ولی با نام تازه خود، اتحاد جمهوریخواهان، هنوز در میان ایرانیان ناشناخته مانده اند. هیچوقت د ر دارند از می ترسند بیم دارند و چپ ایرانی ای که تاریخش گواه می دهد که منافعش همیشه در راستای ایدئولوژی کمونیستی آن بوده است و نه منافع ملی ایران. از گردانندگان این سامانه تقاضا می کنم که در مقاله ای تفاوت ها و شباهت های اتحاد جمهوریخواهان و حزب توده را به ما نشان دهند، و اگر من اشتباه میکنم در این مورد از اتحاد جمهوریخواهان عذر خواهی کنم ))).
همسویی سیاست و منافع بیگانگان و چپ های ایرانی، سالهاست ایندو را در رسانه هایی مثل صدای آمریکا همکار و یاران حکومت دینی در ایران کرده است، البته جناح موسوم به اصلاح طلب آن. این دولت های بیگانه، بلندگوهای پر بیننده و شنونده جهانی خود را در اختیار تشکل های چپ جمهوریخواه ایرانی، بویژه اتحاد جمهوریخواهان ایران، می گذارند. دو عضو این تشکل که هر هفته در صدای آمریکا حضور دارند، آقایان مهرداد مشایخی و حسن شریعتمداری هستند. من هیچوقت نه فراموش می کنم و نه می بخشم که ایندو نماینده تفکر چپ ایران چگونه حدود ۵ ماه پیش، جنبش سبز را محدود به چند کلان شهر و طبقه مرفه معرفی کردند و آنرا از یک جنبش ملی به یک جنبش محلی بر حسب زبان فارسی تقلیل دادند، البته نه به این صراحتی که من می گویم ولی آنهایی که این پیام و ندا را باید بفهمند و بشنوند، فهمیدند و شنیدند و خوشحال هم شدند. اکثریت ایرانیان که با این مبحث آشنایی ندارند از کنار آن گذشتند و فراموش کردند، برخی هم اندیشیدند که باید این جنبش را به قشر نامرفه و نوار مرزی هم ببریم. این گروه از ایرانیان نا اگاه باید با پیامد اینگونه سیاست های دشمنان جنبش سبز آشنا شوند وآماده مقابله با آن باشند. از آنزمان تاکنون دامن زدن به تفرقه در میان مردم بر حسب تفاوت های موهوم در سایت های چپ، بویژه اخبار روز وقیحانه دنبال شده است.
آقایان مهرداد مشایخی و حسن شریعتمداری هستند هر هفته به صدای آمریکا دعوت می شوند و هر هفته هم حضور می یابند. اولین باری که من متوجه همسویی منافع و سیاست های چپ ایرانی با دولت های بیگانه شدم، همانطور که گفتم حدود ۵ ماه پیش بود. در این برنامه، مهرداد مشایخی گفت که این جنبش فراگیر نیست!!! چون نوار مرزی را در بر نمی گیرد. جالب این که بی صداقتی ازسر و رویش می بارید و می دانست که دروغ می گوید ولی باید بگوید چون در راستای سیاست همفکران ملت سازش است. مجری برنامه در مقابل این حرف او خفقان گرفته بود و آقای شریعتمداری که با هوشتر از مهرداد مشایخی است، فقط با سکوت محض خود در قبال این حرف مهر تایید خود را بر آن زد. این خیمه شب بازی و پیامدهای آنرا مردم باید درک کنند تا دوست و دشمن جنبش سبز را بشناسند. همیشه روی پیشانی دشمن نوشته نشده است دشمن.
برای اولین بار در تاریخ ۳۱ ساله این رژیم، قیامی به این گستردگی و مسالمت آمیز و متمدن از درون جامعه ایران بر می خیزد که قادر است سرنوشت ۷۳ میلیون ایرانی را بهبود بخشد و در منطقه نقشی موثر و سازنده ایفا کند و این آقایان به نمایندگی چپ ایرانی با فراگیر نخواندن این جنبش آنرا جنبشی درجه ۳ و ۴ و در حد صنفی معرفی می کنند. دلیل این فراگیر نبودن را هم بر اساس تفاوت های موهوم و نا آشنا بگوش ما معرفی می کنند، مثل ملل/ملیت ها در ایران. اراجیفی که هیچ پایه و اساس تاریخی ندارد و همان مهملات توده ای ها بود و هست. مجاهدین ، مثل اینکه با یک وحدت کلمه و همه با هم دیگر با هم بیعت کرده اند که ایران را به تعداد لهجه های زبانی تقسیم کنند، چون به تعداد زبان به همه ۵۰ گروه چپ نمی رسد، و حکومت کمونیستی را در هر کدام بر پا کنند. بعد هم همانطور که در سال ۵۷ پس از تسخیر ایران بجان هم افتادند یکبار دیگر به گونه ای بمراتب وحشیانه تر بر سر یک وجب خاک بیشتر بجان هم بیافتند.
اگر این دشمنی نیست پس دشمنی چیست؟ اگر دوست این جنبش بودند یا حرفی که زدند نمی زدند و یا حقیقت را می گفتند که جنبش فراگیر است ولی بعلت جو امنیتی ای که رژیم در استان های مرزی ایجاد کرده است و فقدان تراکم جمعیت آن مناطق به اندازه کافی، مردم نتوانسته اند بیرون بیایند وگرنه ۳۱ سال است که آنها با این رزیم بیشتر مشکل داشته اند و خواسته ها یکی است که این رژیم را نمی خواهند و دمکراسی بر مبنای حقوق بشر می خواهند.
*********
آقای داریوش همایون گرامی، درد اینها هم همین است که جنبش سبز ملی ایران خواستار کنار رفتن این رژیم و برقراری حاکمیت یک ملت بر سرنوشت خود در کشوری بنام ایران است. احزاب چپ و جنبش سبز باید تکلیف خود را با یکدیگر در روز روشن و شفاف برای همگان معین کنند. جنبش سبز باید دشمنان خود را بهتر از دوستانش بشناسد، بویژه آنهایی که با پنبه سر می برند.
چرا چپ ها می خواهند صف مردم ایران را بر حسب هر تفاوتی تکه پاره کنند؟ اینها باید به جنبش سبز و ملت ایران بگونه گسترده و هدفمند شناسانده شوند. این شناسایی باید بگونه ای باشد که جنبش سبز و کسانی که تفکر سبز دارند ولی هنوز فعال نشده اند براحتی بتوانند مولفه های آنها را در فقط یک دقیقه بیان کنند. این شناسایی در ابتدا، کار و زحمت و شکیبایی فراوان طلب می کند ولی هر فرد متقاعد شده ستادی برای افشای این دشمن خطرناک در لباس دوست می شود.
من از حزب مشروطه ایران و احزاب ملی دیگر انتظار دارم که بطور جدی وارد این میدان شوند و در این مورد با یکدیگر همکاری کنند. در هر موردی هم که با هم اختلاف داشته باشند، در این یک مورد طبیعتا نمی توانند اختلاف داشته باشند.
من از رسانه های ملی، رادیو صدای ایران، پرشین رادیو، تلویزیون پارس و ...، کیهان لندن،.. انتظار دارم بخشی از برنامه و مقالات خود را به افشا کردن طرز تفکر و نقد و بررسی شخصیت ها و احزاب چپ که در لباس دوست با جنبش سبز دشمنی می کنند اختصاص دهند. از آنها بطور رسمی بخواهند که در این بحث شرکت کنند تا حقایق بر همگان روشن شود. بی جواب گذاشتن به این دعوت از سوی آنها نشانگر ضعف آنها در نظریات آنها و فرار آنها از پاسخگویی به مردم تلقی خواهد شد. رد این دعوت و یا طفره رفتن از جوابگویی آنها به مردم، ماهیت غیر دمکراتیک و ضد ملی آنها را هم بر همگان روشن خواهد شد. در رادیو تلویزیون های ملی حضور یابند، حرفشان را بزنند و سپس خطوط برای بینندگان و شنوندگان باز شود تا مردم در ارتباط با سیاست آنها در برابر جنبش سبز سئوالات خود را بیان کنند و جواب آنها را بشنوند. تا رسیدن به جواب های صریح از سوی آنها، نباید از کنار آنها گذشت، حتی اگر به این معنی باشد که جلسات هفتگی بسیاری برگزار شود. باید به این سئوالات اول پاسخ بدهند، آیا شما به کشور ایران و ملت ایران اعتقاد دارید یا خیر؟ آیا جنبش سبز فراگیر است یا نه، حداقل در تفکر و اگر نه چرا؟ خواسته های جنبش سبز چیست و با خواسته های شما چه تفاوت هایی دارد؟ تفاوت های شما با حزب مشروطه ایران دقیقا چیست؟ رفتارتان را در رسانه ها و مقالات و نشریه های خود در رابطه با جنبش سبز توجیح کنید.
(گردانندگان گرامی این سایت، حرف های دلم را زدم و امیدوارم که بدرد بخورد. ناراحت نمی شوم اگر چاپ نشود و یا بخش هایی از آن چاپ شود. امیدوارم مقاله نویسان توانای شما برخی از نکاتی را که در این نوشته منست را در مقاله های خود بیاورند. خدا نگهدارتان باشد).
March 25, 2010 05:35:09 PM
---------------------------
|