گزارش خبرها و سامانه ها:
مدیر اداره نظارت بر بانکها در بانک مرکزی مطالبات موقت بانکها را 8000 میلیارد تومان اعلام کرد و گفت مجموع بدهکاران یکصد نفر هستند.
در صورت توزیع 10000 میلیارد تومان یارانه نقدی میان حدود 61 میلیون ایرانی که فرم اطلاعات خانوار را پر کردهاند هر نفر ماهانه 3660 تومان یارانه دریافت خواهند کرد.
ظرفیت پذیرش در آموزشکدههای علمی و فنی صفر اعلام شد. نماینده ولی فقیه در سپاه گفته است باید انقلاب فرهنگی انجام شود و باید ببینیم که چه بر سر ما آمده که جوانان ما این طور لباس میپوشند.
کمپانیهای بزرگی در ایران شروع به فسخ قرار داد ها کردهاند. کاترپیلار بیرون آمده است . هفته قبل زیمنس گفته بود تجدید قرار داد نخواهد کرد.
نان از 200 تومان به 1000 تومان رسیده است.
موضوع سخنرانی: هدف " ملتسازان" و فرصتطلبان قومی از تحریف مفاهیم ملت؛ دولت و هویت و نگاهی به پارهای مقالات
بهزادی: بحث امروز را با تعریف بعضی مفاهیم که در رابطه با اعلامیه حقوق بشر در رابطه با اقلیتها و بخصوص اقوام ایرانی است آغاز میکنم.
با طنزی سخنم را شروع میکنم. در آمریکا گروه بسیار کوچکی از سیاه پوستان آمریکائی بر این باورند که سفید پوستان آمریکائی همیشه در حال توطئه علیه آنها هستند تا جائی که باور دارند بازی بیلیارد ساخته و پرداخته سفیدپوستان است و دلیلشان این است که برای پیروزی در این بازی توپ سفید باید توپ سیاه را حذف کند. داستان گروه کوچکی از اقلیتهای قومی نیز فاصله چندانی از این داستان بیلیارد ندارد و مسلما" گفتگوی ما را بسیار دشوار میکند چرا که بر سر سادهترین اصول و واژهها مشکل داریم. برای برطرف کردن این مشکلات باید به تعریفهای کلیدی که جامعه جهانی آنها را قبول دارد روی آورد. این به معنی چشم پوشی از تجربیات فردی و گروهی در رابطه با تبعیض در نقاط مختلف کشور نیست. در آغاز به چند مقاله که در رابطه با جنبش سبز در آذربایجان و کردستان است اشاره میکنم.
نویسنده اول اول با نگاهی افراطی و محدود به ناحیه کوچکی از جغرافیای ایران و وارونه نشان دادن تاریخ، خواهان رفع تبعیض با اتکا به تبعیض است . عباراتی مانند " ترک جز خود دوست دیگری ندارد" و جنبش سبز یک جنبش منطقهای مرکزی " در کلان شهرهای ایران منجمله تهران شیراز اصفهان و قم است (کرمان که بزرگترین استان ایران است ازقلم افتاده) نویسنده با وارونه نشان دادن تاریخ جنبش سرخ جامگان بابک خرمدین؛ آن را با "حرکت ملی آذربایجان" به نوعی یکی دانسته و سرخ جامگان را در برابر سبز پوشان قرارداده و سپس با اتکا به منافع و مصالح ناسیونالیستی جنبشهای " ملی " بلوچ و عرب بی اعتنایی آنان به جنبش مرکزی سبز را بلوغ آنها میداند. پرسش تاریخی که از این نویسنده باید کرد این است که آیا بلوچها نیز باید جنبش یعقوب لیث صفار (رنگ جامهاش هر چه بود) را در برابر جنبش سبز قلمداد کنند؟ تاریخ به ما میگوید یعقوب لیث اصل شاهنامه را از هندوستان آورد. بعدها دقیقی دراوردن آن را به شعر شروع کرد و فردوسی به پایان آورد.
این نویسنده "حرکت ملی آذربایجان" را هم مخالف رژیم اسلامی میداند و هم مخالف "توتالیتریسم ملی حکومت مرکزی ایران یا شونیسم فارس". نویسنده دوم تقریبا" با همین دیدگاه ولی حمایت از جنبش سبز را به شرط چاقو باور دارد. نویسنده سوم نظر خود را بیان کرده و به درستی روی اقوام و نه "ملیتها" انگشت گذاشته ولی در رابطه با اینکه آذربایجان در زمنیه سازیهای مدنی با همسانانش عقب افتاده نظری شخصی داده است و چون آمارگیری در این رباطه نشده است نمیتواند نظر دقیقی در این رابطه بدهد. همچنین چون درجنبش سبز تفتیش عقاید در زمینه نگاه سیاسی، و یاجغرافیای تولد یا زبان نشده نمیتوان در این رابطه نظر دقیقی داد. به عقیده نویسنده چهارم کم تحرکی آذربایجان را در حمایت از جنبش سبز و کلی تر، نیروی دموکراسی در ایران وقتی میتوان تضمین کرد که هرگونه تبعیض در ایران را با تاکید بر تنوع "ملیتی" آن رفع کند. نویسنده بر این باور است که رفع تبعیض ملی در مقوله حق شهروندی نمیگنجد و تحصیل حقوق قومی امری اتوماتیک در صورت تحقق حقوق شهروندی نیست. او ایران را به هندوستان تشبیه میکند و ایران را مرکب از شهروندان و نیز تجمع ملکولهای " ملیتی" میداند و از این رو استقرار دموکراسی در آن را موکول به تحقق حق شهروندی و مشروط به تامین حق ملیتی میداند.
میبینیم که اشکال اساسی در معنی کشور، حکومت، دولت، ملت ومانندهای آنهاست. پس به تعاریف بپردازیم
ایران اساسا به معنی سرزمین گروههائی از مردم آسیای مرکزی ( هند و اروپائی) و بخشی از آن به عنوان (هند و ایرانی) که به فلات ایران سرازیر شدند. واژه ایران همیشه ایران بوده است. واژه پارس و پرشیانگاه و نام غربی است. اینکه میگویند رضا شاه مقرر کرد که خارجیان در مکانبات بجای پرشیا، ایران بکار برند یک حقیقت تاریخی دارد. در زمان ساسانیان به ایران میگفتند ایران شهر.
فرهنگ : مجموعهای از تاریخ ؛ دین ؛ هنر ؛ زبان و آداب و رسوم است.
کشور : واحدی جغرافیائی و هم واحدی انسانی است که از سه عنصر " سرزمین" " ملت" و " دولت" پدید آمده که رابطه اداره سرزمین از سوی حکومت بر اساس اراده مردم است (در بهترین حالت خود.)
حکومت (ساختار سیاسی در یک سرزمین معین) هم بحثی ست سیاسی و هم بحثی جغرافیائی چرا که کشور نیز یک بحث جغرافیائی است. حاکمیت یا حق حکومت کردن بحثی ست حقوقی؛ رابطه دولت با مجموعه سرزمین و حکومت با دیگر دولتها بحثی ست در رابطه با روابط بین الملل.
واژه state در انگلیسی و مرادف آن در فرانسه etat با واژه "دولت" برابری دارد در حالیکه واژه " حکومت" با government فرانسه و انگلیسی برابری دارد. در امریکا به حکومت administration نیز میگویند. در ایران از آغاز حکومت و دولت را نا منظم و بجای هم بکار بردهاند.
ملت گروهی از مردم است در سرزمین واحد با یک حکومت با گذشته و منافع و فرهنگ مشترک. فرهنگ شامل زبان و آداب و رسوم و مذهب و ارزشهاست و در هر کشور یا به عبارت دیگر دولت-ملت فرق میکند. ملتهای چند زبانی و چند مذهبی بسیارند و در کشور هائی با این خصوصیات از اقلیتها یا گروههای قومی نام برده میشود نه ملیت یا ملتها. فرق قوم با ملت این است که قوم حکومت مستقل ندارد و دولتی در برابر دولتهای دیگر نیست. مردمان همزبان و هم مذهبی هم که ملتهای متفاوت هستند بسیارند. در هیچ جای دنیا جز در این مقالهها نمیگویند که برای رفع تبعیض چیزی بالا تر از اعلامیه چهانی حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی و فرهنگی افراد متعلق به اقلیتهای قومی و مذهبی وجود دارد. اما در مورد شباهت ایران و هندوستان آیا هیچ دو کشوری را با اینهمه تفاوت از اول تاریخ میتوان یافت؟
قطبی : لطفا" یک بار دیگر حاکمیت را تعریف کنید و با توجه به توضیحاتی که دادید آیا در آینده ایران یک حکومت فدرال بهتر نیست؟
بهزادی : حاکمیت حق دولت-ملت است بر سرزمین، حق اداره امور مردم و سرزمین است که از سوی ارگانهای حکومتی اعمال میشود. مانند مالکیت که با عمل تصرف ملک از طرف مالک تفاوت دارد. حاکمیت بیان حقوقی است، و حکومت جلوه مادی آن. هر حکومتی که بتواند اراده خودش را در سرزمینی اجرا کند حاکمیت دارد و هر دولتی که همه این شرایط را داشته باشد یعنی حکومتی در یک سرزمین با یک ملت و مرزهای شناخته، در جامعه بین المللی به رسمیت شناخته میشود. اما فدراسیون دولتی است مرکب از دولتهائی که بخشی از حاکمیت خود را به یک واحد مرکزی فدرال واگذار میکنند. کشورهای تازه تاسیس که اجزاء آن پیشینهای با هم ندارند معولا فدرال هستند یا فدرال میشوند. برای آنکه ایران فدرال بشود باید اول آن را تکه تکه کرد و این همان است که بیشتر این نویسندگان میخواهند.
موبدی: طرح فدرال برای ایران عملی نیست و باید اول اقوام محتلف بر سر مالکیت سرزمین و دارائیهای ملی یعنی متغلق به همه ایرانیانت به جان هم بیفتند و سپس دولتهای تشکیل شود که اگر خواستند آن وقت دولت فدرال تشکیل شود. چنین چیزی نه از نظر منافع ملی و نه از نظر اقتصادی به هیچ وجه برای ایران مناسب نیست و مشابه کردن آن با کشورهای منطقه فقط از زوی نیات سیاسی ضد ملی صورت میگیرد. ما یک ملت تاریخی هستیم و مردمان تنیده در هم و "دی ان ا" ها به سادگی قابل تشخیص نیستند! اصولا" چنین کاری امکان پذیر نیست مگر با پاکشوئی قومی. هدف ملت سازان و ملیت سازان که به ترتیب از چند سال گذشته از قوم به ملیت رسیدند و سر از قومی – ملی در آورند و اکنون ملتهای ایران میگویند، این است که چون اعلامیه جهانی حقوق بشر حق تعیین سرنوشت برای هر ملتی قائل شده است اگر شما ثابت کنید که ملتی هستید، بعد میتوانید مدعی شوید که این ملت تحت اشغال پارس است و میخواهد از ایران جدا شود و اعلام استقلال کند. در نتیجه این الفاظی که بر سر آن کشمش هست دنبالش آن هدفهاست و آنها که قوم – ملت میگویند بصورت فرصتطلبانهای هم اینطرف قضیه را میخواهند داشته باشتد . هم آن طرف را.
درغرب ابتدا لیبرالیسم آمد و اندیشههای آزادی خواهانه و فردباورانه. بعدا" رژیمهای استبدادی برافتادند. در ایران ما انقلاب مشروطه قبل از استبداد روشنرایانه رضا شاه صورت گرفت ( برعکس غرب ) و چندان نمیتوان از لیبرالیسم ایرانی و فردیت او در گذشته سخن گفت. از جنبش سبز است که فردگرایی ایرانی حتی محور اعتراضهای سیاسی قرار گرفته و خود را به عرصه سیاسی دارد تحمیل میکند. یک گذار تدریجی از نگرش قبیله ای و قومی به نگرش مدرن صورت گرفته و پیش میرود. قومگرایان و ملیتسازان به همین دلیل که روی هویت خودشان, خود ماقبل مدرن، پافشاری میکنند ضدیت تاریخی و سیاسی خود را با جامعه شهروندی نشان میدهند. پافشاری بر قومیت و هویت قومی و اصرار و تاکید بر آن چیزی جز عقب ماندن از حرکت کاروان تمدن ایرانی در پی نخواهد داشت. در نتیجه از نظر تقسیم بندی میتوان گفت جامعه شهروندی با حقوق جدا نشدنی برای همه افراد و طرفدارانش از یکطرف و از طرف دیگر، دشمنانش یعنی، جامعه قومی و قبیلهای،و مخالفین سکولاریسم و سوسیالیستهای " سرنوشتی" در مقابل هم قرار دارند. در یک طرف فردانیت و فردیت محور است و در طرف دیگر زبان، مذهب، خون و نژاد.
بهمن زاهدی: ایران در هیچ زمانی سیستم فدرال نداشته بلکه سیستم فئودالی بصورت ارباب و رعیتی با پشتوانه مذهبی داشته است. تجزیهطلبان میخواهند سیستم ارباب و رعیتی جدیدی را برقرار کنند و به همین جهت از حقوق شهروندی افراد صحبتی نمیکنند و اعلامیه جهانی حقوق بشر را هم قبول ندارند. تقسیم قدرت حکومتی با فدرالیسم فرق دارد بدین صورت که در هر شهر و استان شهروندان هستند که شهردار و استاندار را انتخاب خواهند کرد. در سیستمهای فدرالی هر استان دارای یک قانون اساسی مستقل است که ما با آن مخالفیم. یک کشور، یک ملت و یک قانون اساسی فراگیر برای تمامی خواستهای حقوق بشری اقوام ایرانی کافی ست.
فرحی: من زیاد نگران این ملتسازان و تجزیهطلبان نیستم به همین حزب خودمان نگاه کنیم تشکیل شده از ایرانیانی که از همه نقاط و اقوام ایران هستند با تمام زبانها مثلا" فرض کنید هموطنان عرب زبان در خوزستان ببینید چقدر برای حفظ مرز در جنگ جان خود را از دست دادند. دو تن از مهمترین اعضای حزب که ساختار مهمی را میگردانند عرب زبان هستند. شما از هر تبریزی یا آذربایجانی بپرسید بلافاصله جواب میدهد که همه آذربایجان باید برگردد به مام میهن. با هر کسی من صحبت کردهام همین را گفتهاند. کدام ایرانی حاضر است بخشی از ایران را جدا کند و برود با آنها زندگی کند. یا ما کردها خودمان چگونه حاضر میشویم برویم به سمت خان خانی و ارباب و رعیتی. این است که من زیاد نگران نیستم. اگر در فردای ایران دموکرات واقعا" فرقی بین هیچ ایرانی نباشد، بین من کرد و ارمنی و فارسی زبان اشتراکاتی است. در آن روز و آن شرایط در ایران هر کس لیاقت داشته باشد به همه جا میرسد و ایران به این نحو آبادتر خواهد شد.
بهزادی : در ایران فدرالیسم بوجود نیامده و ارباب و رعیتی بوده است. دکتر کاظم علمداری نوشته خوبی در این رابطه دارد. مشکلات اقلیمی و جغرافیایی و کمبود آب از مسایل مهم بوده است. در غرب مالکیت خصوصی و همین فئودالیسم و احترام به مالکیت خصوصی آرام آرام توانست جامعه را به سمت پیشرفتهایی ببرد
آجرلو: دوستان صحبت از فدرالیسم میکنند و وقتی گفته میشود این به تکه تکه شدن ایران منجر می شود هزاران فلسفه می بافند که نه خیر ما خواهان جدائی نیستیم . بحثی که پیش میآید که آیا فقط در فدرالیسم است که این افراد به خواستهای خود میرسند و دموکراسی از جاده تفکرات این دوستان میگذرد که ایران را تکه تکه کنند و یا اینکه کشوری مانند سوئد میشود ساخت؟ سوئدیها یا فنلاندیها که در این کشور هستند مگر مشکلی دارند؟ وقتی گفته میشود به جای این حرفها بپردازیم به احقاق حقوق شهروندی همه ایرانیان جوابشان منفی است. اصولا" نزدیک شدن به تعبیری که اینها از فدرالیسم میکنند بسیار خطرناک است چون مناطق زیادی هست که مورد مناقشه است بعنوان مثال ارومیه و یا در جنوب کشور حد فاصل استان فارس و سیستان و بلوچستان و یا حد فاصل سرحدات شمالی ایران اینها به چه صورتی در میآید؟
رحیمی: من فکر میکنم هدف این دوستان این است که بتوانند به نحوی از جنبش سبز باج بگیرند. جنبش سبز بعنوان یک جنبش شهروندی و اعتراضی ایران پا گرفته و هر روز تقویت میشود. این دوستان احساس ضعف و در واقع ترس کردهاند که اگر جنبش آگاهی بتواند پیروز شود جای عرض اندام برای این گونه صحبتها نخواهد ماند. اگر حقوق شهروندی بخواهد در کشوری اجرا شود دیگر کسی نمیتواند در رابطه با تبعیض نژادی، زبانی؛ دینی و از این مقولهها صحبت کند چون بحث برابری حقوق شهروندی است یعنی این شهروندان با هم برابر هستند و دیگر کسی نمیتواند بگوید به فرهنگ کرد یا ترک کمتر اهمیت داده شده است. در کشورهایی که این برابری حقوق هست کسی کاری ندارد که دین افراد چیست ، به چه زبانی درس میخوانند کجا به دنیا آمدهاند رنگ پوستشان چیست. مینویسند نمیتوان تامین " حقوق قومی " را امری اتوماتیک در صورت تحقق حقوق شهروندی فرض نمود. این بسیار دیدگاه غلطی است. دیدگاهی که سران قبایل میتوانند بکار ببرند که اگر افراد با هم برابر باشند از نظر حقوقی باز تبعیض میشود داشت که اصلا" چنین چیزی امکان ندارد. من فکر میکنم زمانی میشود از تبعیض ملی صحبت کرد که در یک کشوری افرادی از ملتهای دیگر ساکن باشند یعنی مثلا" شهروندان فرانسوی که در سوئد زندگی میکنند اینها بخاطر فرانسوی بودن بک سری اختیارات را در کشور نداشته باشند. خود کلمه " تبعیض ملی" بکار بردنش در کشوری که از یک ملت درست شده است بالکل کلمه خطرناکی است و فقط در یک صورت درست در میآید که اقوامی که در ایران زندگی میکنند یا معتقدین به ادیان مختلف که در ایران هستند را ایرانی قلمداد نکنند مثلا" بگویند کسانی که زردشتی هستند یک ملتاند کسانی که یهودیاند یک ملت دیگر و کردها یک ملت دیگر. وقتی تبعیض ملت سازباشد زنان زودتر از همه ملت جداگانهای هستند.
بهزادی : صحبتها ی آقای رحیمی درست است . وقتی میگوئید ملت کردستان؛ هیچوقت کشوری نبوده که به اصطلاح رفته باشد و آن را تصرف کرده باشد. کردستان همیشه قسمتی از ایران بوده است. جنبش سبز بر همین اساس است و این جنبش نگاههایی از نوع تجزیهطلبان را کم رنگ میکند چون هیچ وقت ملیتی به معنای دقیق کلمه برای آذربایجان یا کردستان وجود نداشته و یا در مورد هر قوم دیگری.
موبدی: انصافا" آقای کریمی در بین این نویسندگان، شخصی است که با صداقت اعتراف کرده که " حقوق ملیتها" جزو حقوق بشر نیست. قبلا" خیلیها تلاش میکردند به دیگران بقبولانند که این هم جزو حقوق بشر است و تا فدرالیسم یا حق جدائی نباشد دموکراسی نمیشود. ایشان یک مقدار کار را آسان کرده است و میگوید ما چیزی بالاتر (پائینتر؟) از حقوق بشر میخواهیم. باعث تاسف است که محور تفاهمات را که حقوق بشر باید باشد بدین طریق از میان برمیدارند. طرفداران حقوق بشر با نگرشهای غیر لیبرالی و مخالفین مالکیت خصوصی تا مدتها این مشکل را خواهند داشت. میگویند طرفدار حقوق بشر هستیم ولی بعضی مواد همین حقوق بشر را قبول نداریم. نکته آخر اینکه سیاست ما با آنها که میگویند قومی – ملی باید برخورد نظری و سیاسی باشد تا فرصتطلبی را در بین شان کاهش دهد. حساب تجزیهطلبان را از آنها باید جدا کرد.
عسگری: تا آنجا که من برخورد داشتهم بخشی از کسانی که از " ملت سازی" حمایت میکنند ناآگاهی زیادی در مورد تاریخ ایران دارند و کلا" ناآگاهی در مورد خود مسئله فرهنگی ایران هم هست. مرزهای فرهنگی هیچ وقت مطرح نمیشود ولی وقتی آدمی به اطراف ایران مثلا" آسیای میانه و آذربایجان جدا شده سفر میکند و از نزدیک با فرهنگ ایرانی که در این کشورها جریان دارد آشنا میشود با اطمینان بیشتری از این حقایق در بحث و گفتگو با آنها استفاده میکند. به هر حال هر کدام از این اقوام بخشی از تاریخ ایران را برگرده خود دارند. ولیکن ملیتسازان نه تنها واقعیت تاریخ را نمیگویند که وارونه نشان میدهند و سعی میکنند با ایجاد جو هیجانی و فقط چسبیدن به زبان مادری - که خود زبان مادری جزیی از پروسه فرهنگ است – کار خود را پیش ببرند. با اینها باید واقعیتها را صادقانه صحبت کرد. روش ما باید این باشد: آگاهی دادن و صادقانه در مورد تاریخ صحبت کردن و آنجاهایی که در مورد تاریخ تحریف میکنند بحث کردن.
جمع بندی:
از این آخر شروع بکنیم که موضوع مهمی است و گرفتاری عمده ما ناآگاهی است و سوء استفادهای که از این ناآگاهی میشود و کار ما کمی مشکل است برای اینکه تنها هستیم . دیگران کمتر وارد این مباحث میشوند میترسند بهشان حمله شود یا طرفداران را از دست بدهند و هزار ملاحظه دیگر. اما اگر کسی از جمهوری اسلامی نمیترسد دیگر دلیلی ندارد از احدی در دنیا بترسد چون اگر قرار باشد بلایی سر آدم بیاید و ضرری به آدم بخورد جمهوری اسلامی بیشترین کار را میتواند بکند و کرده است. حال فرض کنید یکی هم با ما دشمن شد یا گروهی هم به ما حمله کردند تاثیری ندارد. این است که زمانی گفتیم ما اصلا" دنبال قدرت نیستیم برای اینکه در خارج از ایران قدرتی نیست و باید برویم مسایل را روشن کنیم و این فرصت بسیار خوبی است برای اینگونه کارها در خارج ایران . و به نظر میرسد وقتش است که یک سلسله بحثها روی منشور حزب و قطعنامههای پیوست آن انجام بدهیم مباحثی که در منشور آمده است و این قطعنامهها را موضوع سخنرانی قرار دهیم و پیش برویم آن وقت انتخابات آزاد، رفراندم و یک کشور یک ملت و همه اینها خواهد آمد. سیاست ما در مورد حکومتهای محلی؛ عدم تمرکز؛ حقوق فرهنگی افراد متعلق به اقوام و همه اینها جایش در این منشور و قطعنامهها روشن شده و میتوانیم اینها را در طول دو سه ماهی توضیح دهیم و بعد این توضیحات را خلاصه و منظم کنیم و به صورت کتابچهای الکترونیکی یا چاپی انتشار دهیم و خدمتی خواهد بود به خصوص این روزها میبینیم که بیانیهها میدهند و خواستهایی را پیش میکشند و عیبی ندارد که ما هم این کار را انجام دهیم. مطالبی را که 15-20 سال پیش نوشتهایم امروز توجه به انها زیاد شده است و اشکالی ندارد که اشاره کنیم که این حرفها پیشینه دارد. منتها فراموش شده است چون کسی نمیرود اینها را بخواند و خود ما هم مطالب را مسلم گرفتهایم و بد نیست که این بحثها را بکنیم.
این قدر ناآگاهیها زیاد است که مثالی بزنیم. مقالهای هست 400-500 کلمه ای در سامانه خودمان در باره نوزایی ایران. حالا اگر نوزایی را به معنای رنسانس بگیریم و یا روشنگری بگیریم هر کدام صدها سال پیشینه دارد و میلیونها کلمه دربارهشان نوشته شده است و هزاران کتاب. این نویسنده محترم در عرض 400-500 کلمه تکلیف نوزایی ایران را معین کرده است که عبارت است از دو سه سالی که امیرکبیر سه چهار اصلاح اداری کرد در ایران و البته آنها به جایی نرسید مهمترین آن دارالفنون هم بزودی از آن رونق افتاد بعد هم دو سه سال جنبش ملی کردن نفت بود. 57 سال کار روی نوسازندگی این کشور و 120 سال تلاش برای آشنا کردن این ملت با مفاهیم تازه روشنگری یا رنسانس و اصلاح مذهبی اینها هیچ کدام وجود نداشته است و نوزایی ایران عبارت شده است از این دو مورد که واقعا" این گونه مطالب گسترش نا آگاهی است. ما میخواهیم مطالبی که صدها سال ذهن مهمترین افراد بشر را بخودش اختصاص داده همین جوری با چهار کلمه و دو تا اصطلاح تکلیفش را معلوم کنیم و فکر کنیم بلدیم و آن وقت نتیجه بگیریم و به این انحرافاتی که دوستان امشب ملاحظه کردند برسیم که دموکراسی یعنی فدرالیسم، فدرالیسم یعنی زبان،ملت یعنی
قوم، همه چیز یعنی همه چیز و هر چه ما بخواهیم و این آشفتگی پیدا میشود.
موضوع بحث امشب را از همه جهت میشود وارد شد. ولی اصل موضوع این است که ما با جریانی روبرو هستیم که خوب میداند که دارد چه کار میکند. عین مقامات جمهوری اسلامی: با برانگیختن احساسات؛ ندیده گرفتن واقعیات؛ ترور شخصیت بجای استدلال، تهمت زدن؛ با جار و جنجال یک مطلب را پیش بردن؛ تکرار و به کرسی نشاندن و کاری به واقعیات قضیه نداشتن. این یک طرف قضیه است یک طرف دیگر توده بزرگی است که اصلا وارد این مسایل نیست و این تبلیغات رویش اثر میگذارد و ما با هر دوی اینها باید روبرو بشویم با دومی باید با اسلحه آگاهی روبرو شویم؛ توضیح دادن، مطالب را روشن کردن، نوشتن و گفتن. اولی را باید جلویش ایستاد. برای اینکه هرگونه سستی اینها را تقویت میکند و مطالبی که اینها مدعیاش هستند جا میاندازد. مشکل ما با سازمانهای چپی است که میخواهند رعایت کنند و وسط را بگیرند و هم قومی هم ملی، و این مد عجیبی است که قومی و ملی را دیگر پهلوی هم مینویسند و در نظر نمیگیرند که به راحتی آن ملی جای آن قومی را خواهد گرفت و ما دیگر ملت ایران نخواهیم داشت برای اینکه امکان ندارد شما یک ملت ایران داشته باشید بعد چندین ملت داخل این ملت باشد. مگر میشود؟ ملتهای مختلف در یک سرزمین ممکن است: آن سرزمین تکه تکه شده است؛ ملتهای مختلف در آن میجنگند.
در باره حق تعیین سرنوشت، بله در منشور سازمان ملل آمده ولی این برای کشورهای مستعمره بوده است و اشارهاش هم به کشورهای مستعمره است. منشور در سال 1946 تصویب شد. آن وقت کلی کشورهای مستعمره داشتند آزاد و کشور مستقل میشدند. بله آنها حق تعیین سرنوشت داشتند ولی نه اینکه هر کسی به زبانی در کشوری صحبت کرد حق تعیین سرنوشت به او داده باشند. در منشور ملل متحد بیشترین تاکید بر تمامیت و استقلال کشور های غضو شده است. منتها اب را گل آلود میکنند. بله اول حق تعیین سرنوشت را بشناسیم بعد قوم را به ملت تبدیل کنیم بعد هم جدا میشود. این رفقایی که صحبت فدرالیسم میکنند یا درست نمیدانند یا دقیقا" میداننند چه میگویند. فدرالیسم یعنی نابودی ایران، قصد هم همین است و الا هیچ احتیاجی به ساختار فدرال نداریم. اگر موضوع عدم تمرکز است، اگر اختیار داشتن مردم هر محل است به اداره کارهای خودشان، که این فدرالیسم نمیخواهد. سوئد مگر کشور فدرال است؟ فرانسه مگر فدرال است؟ هر گوشته مملکت مردم اختیار اداره کارهایشان را دارند و مقامات محلی را انتخاب میکنند؛ دولت مرکزی هم هست و خیلی اختیارات وسیعی دارد و باید هم داشته باشد مگر میشود با دولت مرکزی ضعیف کشوری را اداره کرد؟ مگر میشود زیر ساختهای لازم را برای کشوری ساخت؟ اگر قرار باشد هر جادهای که شما میخواهید بکشید صد مرجع جلویش را بگیرد که کاری پیش نمیرود. باید خیلی چیزها در اختیار دولت مرکزی باشد بخصوص در کشوری مثل ایران که هیچ ندارد و همه را خراب کردهاند و باید دوبار ه ساخت. این است که این مسایل را بنشینیم بررسی کنیم و هیچ نترسیم.
نکته اصلی این است که حزب ما به هیچ وجه نباید از احدی باک داشته باشد حرفش را باید بزند، آن هم در جاهائی که با موجودیت ایران سر و کار دارد. حرف حساب را باید بزند. با ترور شخصیت و این سلاحهای زنگ زده هم از میدان بدر نخواهیم رفت. هیچ کس نمیتواند ما را از میدان بدر برد مگر با حرف حساب. اعلام هم کردهایم که طرفدار مذاکره و تفاهم هستیم ولی مذاکره و تفاهم بر اساس مفاهیمی که دنیا قبول دارد والا تعریفهای آقایان به درد خود آقایان میخورد. ما تعریفهایی که در دنیا قبول شده است میگیریم و روی آنها توافق میکنیم . نمیخواهند توافق کنند؟ مشکل خودشان است. امروز هم که زور هیچ کس به هیچ کس نمیرسد فردا هم اگر آن کشور به دست مردمش آزاد شد جائی برای این چیزها نخواهد بود. اگر هم قرار است آن کشور نابود بشود و جنگ بشود تا جمهوری اسلامی از بین ببرد آن بحث دیگری است. تنها راه نجات کشور ما جنبش سبز است. چیز دیگری بهتر از آن نداریم. جنبش سبز نه زیر بار شرط میرود نه زیر بار تهدید میرود. همگان برای همگان بپا خواستهاند. بیشتر از این نمیشود از کسی خواست و چیزی طلب داشت. همگان برای همگان است. دیگر چه میخواهند؟ نمیخواهید کمکش کنید؟ نمیخواهید شرکت کنید میخواهید شکست بخورد؟ هر کس آزاد است. به هیچ وجه هم موضوع این نیست که جنبش سبز احتیاج به پشتیبانی ندارد. نه، احتیاج به پشتیبانی فرد فرد هر ایرانی دارد ولی لازم نیست پشتیبانی مشروط باشد. درست نیست که بنده بروم و بگویم من به شرطی از جنبش سبز پشتیبانی میکنم که شما همه طرفدار پادشاهی باشید. این حرفها را باید گذاشت کنار . وقتی همگان برای همگان بپا خواستهاند دیگر شرط شخصی و گروهی معنی ندارد.
سوالهایی که ما از این دوستان میکنیم این است:
1 ــ آیا یک ملت میتواند چند ملت باشد؟ اصلا" از لحاظ منطقی این حرف درست است؟ بفرمائید تکلیف ملت ایران را روشن کنید تا ببینیم چه میشود.
2 ــ حق تعیین سرنوشت مال کیست؟ مال همزبانان است؟ مال هر دهی است؟ مال هر گروهی است که احساس تبعیض میکند؟ هر ده ایران باید حق تعیین سرنوشت داشته باشد؟ وقتی مرز نداشته باشد همین است.
3 ــ آیا ملت با قوم یکی است؟ پس چرا دو واژه است؟ چه لزومی دارد که شما ملت را با قوم با هم قرار میدهید؟
4- آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن کافی نیست. چی کافیست؟ مبنای آنچه آنها میگویند چیست. این اعلامیه را 200 کشور زیرش امضا کرده اند 60 سال هم هست اجرا میشود اقلا" روی کاغذ. بابتش هم هر سال جمهوری اسلامی را که اینهمه به مردم فشار میآورد محکوم میکنند این همه آدم را از کشتن نجات میدهد این کافی نیست؟
5 ــ آیا دموکراسی و فدرالیسم یکی هستند؟ هرجا فدرالیسم نیست دموکراسی نیست؟ پاکستان فدرالی است و دموکراسی ولی سوئد نیست؟ بقول آقای آجرلو میگویند اگر فدرالیسم نباشد به دیکتاتوری و تجاوز به حقوق اقوام و ملیتها بقول خودشان منتهی میشود خب نمیتوان گفت اگر فدرال بشود جنگ داخلی و تجزیه و پاکشویی قومی میشود؟ وقتی شما دموکراسی داشته باشید هیچ کدام از این خطرها را نخواهید داشت.
درباره دفتر پژوهش
دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانه گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران از اروپا و امریکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سیاسی و نظری به طور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ایران دارند. نظراتی که در این نشست ها ابراز می شود متفاوت و گاه متناقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحیه دمکراتیک و بالا بردن سطح عمومی بحث سیاسی کمک کند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
آقای داریوش همایون گرامی،
من سوسیالیست هستم ولی وطن فروش و خائن نیستم، متاسفانه چپ های ایرانی را من نمی توانم چیزی بجز غیر دمکراتیک، خائن و وطن فروش توصیف کنم. توجه شما را به خبری در اخبار روز جلب می کنم که این سایت حساسیت غیر عادی ای نسبت به آن از زمان انتشارش نشان داده است. حذف نظرات مخالف و بلافاصله ایجاد اختلال در امکانات نظر دهی دیشب برای ساعت ها ادامه داشت. امروز نظر دهندگان بسیار خلاصه و محتاطانه نظر می دهند. نظر محتاطانه مرا با نام مستعار (حق) حذف نخواهند کرد. نظر دیگری را هم آماده کرده ام که امکان حذف آن وجود دارد، مایلم این نظرم را قبل از ارسال به اخبار روز برای شما بفرستم تا اطمینان حاصل کنید که من همان (حق) هستم که چند روز پیش برای شما و همکارانتان پیامی فرستادم و دلیل آغاز همکاری خود با شما در زمینه هایی که در اصول مشترک هستیم را اعلام کردم. خواهش می کنم در عرصه افشای این نیروهای ایران ستیز که دنبالچه های همان توده ای های خائن هستند، گسترده تر فعالیت نمایید. حداقل وجه اشتراک من و شما عشق به ایران است.
اکنون ساعت ۲.۳۰ بعد از ظهر سه شنبه ۳۰ مارس است که نظری را که در زیر می بینید اول برای شما ارسال می کنم و پس از یک ساعت آنرا برای اخبار روز خواهم فرستاد.
سپاسگزارم.
-------------------------------------
مشخصات خبر مورد نظر در اخبار روز: در هامبورگ اعلام شد
همگامی نهادهای ایرانی در پشتیبانی از مبارزات مردم
نظر من با نام مستعار (حق انتخاب خوبست)
«ما سعی کردیم که حرکت های اعتراضی خود را جدا از حرکت سبز نشان دهیم و برای پیشبرد همکاری با نیروهای مبارز سعی شد تا از خط قرمز سازمان ها عبور نشود تا شرایطی برای همکاری بوجود آید».
به یمن این سمینار 2 روزه، اکنون ما دو حرکت کاملا متفاوت در عرصه سیاسی خود داریم که به مردم حق انتخاب میان این دو را می دهد. امیدوارم اخبار روز ما را بیشتر در جریان چند و چون جنبش همگامی قرار دهد و مخالفین و موافقین فرصت نقد و بررسی آنرا داشته باشند. هر چه سطح آگاهی مردم بیشتر باشد، تصمیمات بهتری را در تعیین سرنوشت خود خواهند گرفت. باید خط به خط این خبر بسیار مهم بوسیله هواداران این جنبش تفسیر و تجزیه تحلیل شود تا نکته ابهامی برای هیچکس باقی نماند وگرنه مخالفان وارد این میدان خواهند شد، و این اصلا به نفع جنبش همگامی نخواهد بود. بحث و گفتگو درباره شاخصه های این جنبش از اهمیت خاصی برخوردار است، امیدوارم در این مورد کوتاهی نشود.
March 30, 2010 03:28:47 PM
---------------------------
خلف زاده
بنظرم بحث خوبی بود . بخصوص جمع بندی آن همه موضوعات را روشن کرد.
دوستان همگی موفق و سلامت باشيد.
March 29, 2010 09:32:50 PM
---------------------------
|