گزارش اخبار و سامانه ها
مردمسالاری از امضای قرارداد بیست میلیارد دلاری صنعت نفت با بانکهای داخلی کشور خبر میهد. مدیر عامل بانک ملت گفته است عرضه و فروش 250 میلیون یورو اوراق مشارکت ارزی توسعه پارس جنوبی در مرحله دوم با استقبال چشمگیر ایرانیان خارج از کشور روبرو شده و مجموع اوراق در مدت دو روز فروش رفته است. رئیس مبارزه با مواد مخدر به خلاء قانونی در خصوص دستگیری قاچاقچیان مواد مخدر اشاره کرده و گفت در 45 روز گذشته 2074 نفر در رابطه با مواد مخدر صنعتی دستگیر و دوباره آزاد شدهاند. حذف مدارس دو نوبتی نیازمند بیش از 250 هزار میلیارد تومان اعتبار است. قیمت فروش نفت ایران 64 دلار است و دلار از 1025 تومان به 1050 تومان در طی دو هفته گذشته رسیده است. سرقت مجسمهها به دستور خامنهای صورت گرفت که در نمایشگاه کتاب از دیدن دو مجسمه هخامنشی به خشم آمد. گام اول پرداخت یارانه آغاز میشود. 400 نفر از فرزندان مسئولان ایرانی به عنوان تحصیل در انگلیس هستند. "دنیای اقتصاد" از شورای بازرگانان ایران و امریکا به عنوان سد اقتصاد در برابر تحریمها یاد کرده است.
سخنرانی : آزادیخواهی در منشور حزب مشروطه ایران
" آزادیخواهی به معنی قرار دادن حقوق فرد انسانی در مرکز تفکر سیاسی است، برخاستن همه قوای حکومتی از افراد جامعه است و سازمان دادن جامعه به صورتی که حقوق برابر افراد به موجب اعلامیه جهانی حقوق بشر حفظ شود." برگرفته از منشور حزب
موبدی: مفاهیم بنیادی در منشور ما عبارتند از – ناسیونالیسم ایرانی- آزادیخواهی- ترقیخواهی- و عدالت اجتماعی
هفته پیش مهمترین اینها یعنی ناسیونالیسم ایرانی مورد بررسی قرار گرفت. یکی از تعاریف این بود: "ناسیونالیسم احساس تعلق است به دولت – ملت و احساس تعهد به دفاع از آن و پیشبرد آن". پیشرفت اقتصادی و فرهنگی به عنوان یکی از ملزومات این دفاع است. در مورد اجزای این دولت- ملت توضیح داده شد که عبارت است از یک : مردم، در این رابطه مردم و ملت تعریف و تفاوت آنها توضیح داده شد که در یک تشبیه طبیعی، ملت به عنوان بستر یک رودخانه، و مردم آب جاری در آن است و با این اشاره که مردم تغییرات فرهنگی بسیار میپذیرند ولی بستر – ملت ــ معمولا" ثابت میماند.
عنصر دوم برای وجود یک ملت، حکومت است یعنی این مردم اگر پراکنده باشند، اگر یک حکومت که به هر ترتیب آمده شده باشد که این مردم را زیر یک سقف بیاورد نباشد، ملت تشکیل نمیشود. پس هر عدهای را که در جایی سکونت دارند نمیتوان ملت نامید. ملت یک عنصر مردمی دارد؛ یک عنصر حقوقی دارد (حکومت،) و یک عنصر جغرافیایی یعنی حد و مرزی که آن مردم را از دیگران جدا میکند؛ و یک عنصرتاریخی هم دارد چون یک شبه و یک ساله و ده ساله نمیتوان ملت شد.
با این حساب میبینیم که وفتی تکیه بر عنصر تاریخی یا حکومت و سرزمین گذاشته میشود و بر عنصر فردی و مردمی و حقوق فردی تاکید چندانی نیست این عنصر میتواند ضعیف شود. ناسیونالیسم به تنهایی کافی نیست. اگر به مفهوم ملت -دولت دقت کنیم میببینیم که این مفهوم در میان ایرانیان به صورت دوگانه درک میشود یعنی ملت و دولت به عنوان دو نیروی همیشه متضاد و متخاصم در حالی که در کشورهای پیشرفته دولت دربرگیرنده ملت هم هست. ملت نزد ایرانیان به معنی مذهب بوده و از دید شیعه همه حکومتها غاصباند و غیر مشروع؛ استبداد حکومتها هم به این "دوگانگی" دامن زده است و تا زمانی که حکومت مردمی و آزادیهای فردی نباشد بر این دوگانگی نمیتوان چیره شد. برای داشتن یک نظام سالم و مردمی که مردم به رضا و رغبت از حکومت خود اطاعت و از آن دفاع کنند؛ بر علیه آن قیام و انقلاب نکنند باید دموکراسی و لیبرالیسم داشته باشیم و اینجا جایی است که آزادیخواهی و ناسیونالیسم به کمک هم آمدهاند و احساس ناسیونالیسم وقتی همراه با ارزش بنیادی دوم یعنی آزادی خواهی شد استحکام بیشتری خواهد یافت. همانطور که در جلسات قبل اشاره شد وابستگی چهار ارزش منشور به یکدیگر انکار ناپذیر است در عین حال که هر یک استقلال خود را دارا میباشند. اینها ارزشهای بنیادین جنبش مشروطه هستند که در منشور حزب تکامل یافتهاند.
جمله "ما آزادی خواهی را فقط در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر تعریف میکنیم " به این معنی است که فرد انسانی و حقوق طبیعی و شهروندی محور فکر و عمل است. بدین معنا تقسیمبندیهای دیگر از قبیل طبقات و تغسیم بندی اجتماعی و مذهبی برای ما فرع هستند و ملاک فرد انسان است. بعدا" گفتهایم که برخاستن همه قوای حکومتی از افرادجامعه است و در اینجا ما به حکومت میپردازیم که تمام افراد در انتخاب آن و تعویض آن دخالت خواهند داشت و سازمانی را برای جامعه خواستاریم که به انتخاب مردم باشد ولی در عین حال حقوق فردی انسانی در محدوده منشور جهانی حقوق بشر تضمین شود. چنین روش حکومتی را دموکراسی لیبرال میگوییم . این بند توضیح این روش حکومتی است که ما در نظر داریم . هم برای آزادی خواهی و هم برای استحکام ناسیونالیسم که هر دو بر هم تاثیر دارند. در عین حال این بخش، عرفیگرایی یا سکولاریسم را در خودش دارد و جزئی از مشروطه نوینی است که تکامل مشروطه 100 سال گذشته است . البته ما اساسا" در اینجا بیشتر به مفهوم سیاسی پرداختهایم ولی مشخص است که لیبرالیسم بدون احترام به مالکیت خصوصی بنیادی نخواهد داشت و خود به تحقق سایر آزادیها کمک میکند. اینها ماهیت نظامی است که بدنبالش هستیم یعنی دموکراسی لیبرال. حقوق فرد انسانی یا فردگرایی هسته اصلی لیبرالیسم است و فلسفه آزادی خواهی ما لیبرالی است و آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولت دو اصل اساسی آن. ما آزادیخواهی را بر محور فرد انسانی و ناسیونالیسم را در چهارچوب یک نظام دموکراتیک میخواهیم و با برقراری یک چنین روش حکومتی ــ دموکراسی لیبرال ــ دوگانگی مفهوم دولت – ملت برای ما ایرانیان از بین خواهد رفت.
راجع به ماهیت نظامی که منشور میخواهد صحبت شد اما برای شکل نظام حرف منشور ما چیست؟
ما در بند 3 منشور از پادشاهی و کاندیدای خود صحبت کردهایم که پادشاه بدون قدرت اجرایی و سمبل وحدت ملی و کمک به حفظ دموکراسی نوپای آینده ایران خواهد بود که هم در خدمت ناسیونالیسم است هم دموکراسی لیبرال . یعنی در خدمت ارزش اول و دوم منشور.
در مورد اختیارات حکومت ــ قوای حکومتی یعنی اجرایی و قانونگزاری و قضایی- میباید هرچه محدودتر باشد و عرصه فردی وسیعتر. در شکل اداره کشور تمرکززدایی را مناسب میدانیم. واگذاری قدرت به شمار هرچه بیشتر به مردمان – که بدنبال خود همراه با مسئولیت است. تمرکززدایی در طرح حکومتهای محلی خود را نشان میدهد که بر سه اصل استوار است که از منشور و پیوست ها میآورم:
یک : اصل یک کشور یک ملت – ناسیونالیسم ایرانی
دو: اصل تجزیه ناپذیر بودن حاکمیت و تقسیمپذیر بودن حکومت : سرزمین ایران یکپارچه خواهد ماند و مردم زیر یک قانون زندگی خواهند کرد و بیگانگان در ارتباط با ایران با یک دولت سرو کار خواهند داشت که نماینده همه ایران خواهد بود اما ایران از یک مرکز اداره نخواهد شد و استانها و شهرها و روستاهای ایران امور محلی خودرا با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد و یک مجلس سنا با نمایندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانوگزاری شریک خواهد بود
سه: اصل حقوق فرهنگی و مدنی اقوام و مداهب: پذیرفتن اعلامیه جهانی حقوق بشر
حالا ببینیم کدام یک از بندهای بیست گانه برنامه سیاسی منشور حزب با ناسیونالیسم و آزادیخواهی ارتباط دارند؟
دوستان در نشستهای آینده بندهایی را که در رابطه با ترقیخواهی و عدالت اجتماعی است برخواهند شمرد و در اینجا به آن به بندهایی اشاره خواهم کرد که به ناسیونالیسم و آزادی مربوط میشود:
ناسیونالیسم : بندهای 1؛ 3، 8، 10، 11 از برنامه سیاسی ؛ بند 2 و 4 از قطعنامه کنگره پنجم : در عدم تمرکز و حقوق افوام و مذاهب ایران
آزادیخواهی : بندهای 2، 3، 4، 5 ، 6 ، 7 ، 8 ، 9 ، 14 ؛ از قطعنامه کنگره سوم : در باره حقوق زنان و کودکان. بندهای 1 ؛ 3 ؛ 4 ، از قطعنامه کنگره پنجم در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ایران و تمام قطعنامه کنگره پنجم : فرایند تعیین نظام سیاسی آینده ایران
مختاری: در این مطالبی که اشاره کردید اگر به بحث مدرنیسم و مدرنیته برگردیم به این بند دوم نیاز بسیاری هست. در تعریف انسان مدرن میگوئیم عقلگرا؛ انسانگرا و سکولار. بهمین خاطر وقتی حرف از حقوق افراد است آن نگاهی به انسان مورد نظر است که در این کره خاکی انسان و زندگی او بالاترین اهمیت دارد. چگونگی زندگی او مطرح است. از این رو در مواجهه با قدرت میگوئیم این انسان در عین حال که با قدرت مواجه میشود وقتی فردیتش مطرح میشود باید از این فردیت او حفاظت بشود و آن هم توسط قوانینی است که بر اساس حرمت انسان و ارج گذاشتن اوست. به همین دلیل بند دوم بر میگردد به اینکه ما از این راه میتوانیم یک جامعه مدرن داشته باشیم و وقتی انسان مهم باشد حقوق وی هم مهم خواهد بود. مسئله آزادی وقتی مهم میشود که فردیت انسان به میان آید به این دلیل علاوه بر آزادیخواهی که یکی از اصول حزب ماست، ناسیونالیسم , ترقی خواهی, و عدالت اجتماعی نیز میباید اصول زندگی مردم و به اصطلاح نهادینه شود. اگر نگاه ملی و ناسیونالیستی قوی باشد ترقی اجتماعی با آن همراه خواهد شد.
رحیمی : مطالب منشور بهم مرتبط است و شما هم این ارتباط را تصویر کردید. درباره شکل حکومت ما موضوع پادشاهی را نمیتوانیم با هیچ کدام از این مسایل ادغام کنیم دلیلش هم این است که منشور حزب را دقیقا" میشود در شکل حکومتی پادشاهی و جمهوری هر دو پیاده کرد. پادشاهی بیشتر موضوع احساسی ما و علاقه شخصی ما است . بهترین شیوه دفاع کردنش؛ به نظر من بیشتر مردم ایران با این شکل خیلی راحتتر کنار خواهند آمد تا با شکل جمهوری. یک موضوعی را آقای همایون در چند جا نوشتهاند که به هر حال هر چهار سال یک مرتبه سر رئیس کشور دیگر دعوا نیست. آن گونه بهتر میشود از پادشاهی دفاع کرد تا اینکه آن را به آزادی فردی و حقوق بشر ربط بدهیم.
اشکان: دو پرسش از کتاب حزبی برای اکنون و آینده برایم مطرح است یکی برمیگردد به قسمت آزادی خواهی: "آزادی گفتار ، انجمنها ... از لوازم بدیهی مردمسالاری است ولی آزادی گفتار با مسئولیت مدنی که دادگاهها اجرا کننده آن هستند محدود میشود" منظوراز این محدودیت چیست و چرا؟ دوم در قسمت ناسیونالیسم , بخش سیاست فرهنگی یک حاشیهای از آقای همایون هست که عبارت : " فرآوردههای فرهنگیش بیشتر در تکنولوژی" بکار رفته است. خواهشمندم در این مورد توضیح بدهند.
موبدی: در مورد نظر آقای رحیمی؛ بسته به این است که اگر ما پادشاهی را بعنوان سمبل وحدت ملی و جلوگیری از امکان انحراف از دموکراسی مفید بدانیم حالا احساس ما هر چه باشد این را میتوانیم در این قسمت یک و دو قرار دهیم ولی اگر مفید نباشد یا ما مفید ندانیم؛ بله قرار نمیگیرد. تا زمانی که اعتقاد داریم این را باید بگوئیم. شکل حکومت پادشاهی را مخالف منشور جهانی حقوق بشر و آزادیهای لیبرالی نمیدانم. در مورد آزادی گفتار بعنوان یکی از حقوق مدنی که پرسش آقای اشکان بود در کنار آزادی، مسئولیت هم وجود دارد و شما نمیتوانید هر حرفی را که جامعه را به آشوب بکشاند و عملا" جریان پیشرفت و آزادی را به خطر اندازد بزنید. در کشورهای مختلف هم این برخوردها صورت گرفته است.
قطبی: بنظر من جای افتخار دارد که ما منشوری داریم که هم در شکل پادشاهی و هم در شکل جمهوریش قابل پذیرش است بهمین خاطر هم علایق شخصی در این حزب وجود دارد و درست اشاره کردند که مردم ایران از نظر احساسی این شکل را بهتر میپذیرند.
بیت اللهی: در مورد مدرنیته که آقای مختاری اشاره کردند به نظر من جا دارد و بسیار مناسب بند دو است. در مورد بند 3 این اولین بار نیست که مشکل داشتهایم و در تضاد هست با گفته و برنامه حزب بطور کلی. ما از یک طرف آمدهایم شاهزاده رضا پهلوی را پادشاه اعلام کردهایم از طرف دیگر آن را به رای گذاشتهایم. این برخلاف صحبتهای خود ایشان هم هست. دوم نوع حکومت؛ اگر حکومت از آن مردم است ممکن است در یک سیستم پادشاهی حکومت سوسیال دموکرات روی کار بیاید یا لیبرال دموکرات. این برنامههای دولتی کلا" با هم متفاوتند نمیدانم نظام پادشاهی را در قالب یک نظام حکومتی ارائه میدهیم یا یک سمبل اجتماعی و نگهدارنده وحدت ملی و دموکراسی. به نظرم باید تکلیف خودمان را روشن کنیم. ما پادشاهی مشروطه را بهترین و مناسبترین شکل نظام برای ایران میدانیم و برای وحدت ملی و دموکراسی؛ و از هیچ تلاش قانونی و دموکراتیک برای ایجاد این نظام کوتاهی نخواهیم کرد و کاندیدای ما برای آینده ایران شاهزاده رضا پهلوی است. به نظر من این به همه مسایل پایان میدهد و میدانیم همانطور که آقای رحیمی گفتند ایشان موقعیتی یا نقشی دارند بر اساس همان صحبتهایی که ما میکنیم کاندیدای خیلی کسان حساب میشوند نه تنها کاندیدای پادشاهی برای ما یا کاندیدای جمهوری خواهان باشد در صورت دیگری.
رحیمی : من اصلا" تصورم این نبود امروز در مورد پادشاهی صحبت کنم. آقای موبدی گفتند موضوع پادشاهی ما در خدمت بند 2 یعنی آزادیخواهی خواهد بود. نظر من این بود که بهتر است اینها را با هم قاطی نکنیم یعنی اصلا" به هم ربط ندهیم. اگر قرار باشد ما ربطش بدهیم و پادشاهی را به آزادیخواهی وصل کنیم باید بگوئیم در فرانسه آزادی کامل برقرار نیست چون پادشاهی نیست. اگر در جمهوری هم میشود به آزادی رسید و در پادشاهی هم میشود پس موضوع پادشاهی و جمهوری را نمیشود با آزادی قاطی کرد و دفاع کرد. ما همین اشکالات را به جمهوری خواهان میگیریم و بارها گفتهایم جمهوری را آوردن و بجای دموکراسی گذاشتن غلط است و اگر ما بیائیم پادشاهی را بجای دموکراسی یا آزادی بگذاریم یا بهم ربط شان بدهیم همان میشود. من حتی با آن موضوع سمبل وحدت ملی اشکال دارم. سمبل وحدت ملی میتواند فردی باشد که نخست وزیر باشد میتواند یک پرچم باشد چه بهتر. روی این اصل من قصدم این است که دوستانی که از موضع پادشاهی دفاع میکنند بهترین شکل دفاع کردن از آن همان علاقه شخصی خودمان است یا راندمانی که امروز موضوع پادشاهی میتواند داشته باشد و شخص شاهزاده رضا پهلوی که میتواند موثر باشد در رسیدن مردم ایرا ن به هدفهایمان.
آجرلو : صحبتهای آقای رحیمی از نظر من نود درصد درست است و اینکه ما نباید اینها را بهم ربط دهیم موضوع درستی است. آقای رحیمی گفتند پادشاهی با حقوق بشر متضاد است. من هیچ تضادی نمیبینم که عدهای بیایند طبق موازین حقوق بشری و دموکراتیک یک نفر را به عنوان شخص اول مملکت پادشاه خود برگزینند.
بهمن زاهدی: پیشنهاد میکنم اصل سوم منشور را تغییر دهیم. زمانی که شاهزاده هستند راجع به اصل سوم صحبت کنیم که چگونه تغییر دهیم که نظر همه هموندان رعایت شود.
موبدی: تغییرات در منشور و اساسنامه، در کنگره و توسط حائزین شرایط صورت میگیرد و آنها هستند که تصمیم جمعی را میگیرند
اشکان: ما نمیگوئیم شما از پادشاهی به آزادی خواهی میرسید بلکه میگوئیم شما در آزادیخواهی میتوانید پادشاهی داشته باشید یعنی پادشاهی دموکراتیک با دموکراسی لیبرال متضاد نیست. یعنی اصل آزادی خواهی خیلی بالاتر از این است که ما روی موضوع پادشاهی یا جمهوری صحبت کنیم و من فکر میکنم منظور در همین حد بوده است.
موبدی: همینطور است که گفتید. در مصداقهای چهار مفهوم بنیادین منشور به بندهای برنامه سیاسی حزب اشاره شد و نشان داده شد که کدامها مصداق ناسیونالیسم و آزادی خواهی هستند.
قطبی: من متوجه نیستم چرا بند 3 بهر حال باید تغییر کند و این را هم نمیفهمم که شاهزاده چه نقشی در حزب مشروطه داشته باشند. البته بعنوان سخنران اگر تشریف بیاورند باعث افتخار است و اظهار نظر ایشان هم باعث امتنان است ولی حزب در مجموع فکر خود را در مسائل ابراز میکند.
جمع بندی: بحث آقای موبدی بحث جامعی بود از این جهت که ارتباط میان این چهار ارزش را تا آنجا که به بحثشان مربوط بود نشان دادند. این مفاهیم جدا جدا نیست و باید در ارتباط با هم نگاه کرد والا تکیه روی هر کدام بگذارید به زیان آن یکی است. همیشه تضادهایی هست بین ارزشهای مختلف. در همه جامعهها هم پیدا میشود اگر اینها با هم در نظر گرفته نشوند. مشکل ما در همین صد ساله همین بوده است. وقتی ربط این موضوعات را درنظر نگیریم یک جایی جامعه نمیچرخد و از عهده برنمیآید و این اتفاقی است که برای ما افتاد. نکته اساسی در نظام سیاسی ما، نگهداری این کشور است. هر چه هم نباشد باز باید از آن آب و خاک دفاع کرد. عقب ماندهترین جامعهها هم این کار را میکنند پیشرفتهترین هم میکنند. در دیکتاتوری یا دموکراسی هر دو دفاع از آب و خاک و یکپارچگی کشور و ملت هست.
اما آزادی خواهی، وقتی ما تکیه را میگذاریم روی آزادی، آزادی هم از جهت ارزش خود به خودش که سخنران بحث مفصلی در این باره کردند و هم اثری که روی ارزشهای دیگر دارد که باز اشاره کردند مهم است. یعنی اگر شما قصدتان حفظ کشوری باشد در برابر دستاندازیها، یک جامعه آزاد بهتر از خودش دفاع میکند. چون علاقه به آن سیستمی که امکانات داده و او را آزاد کرده است افزوده میشود بر وطنپرستی. در امر توسعه هم آزادی خواهی ــ و دموکراسی و حقوق بشر و نظام سیاسی باز که از آن میآید ــ بسیار موثر است برای اینکه جامعه را تکان بدهد و از زمین بکند و از عقب افتادگی ببرد بیرون. برای اینکه نیروی تولیدی همهی جامعه آزاد میشود و فقط دولت نیست که همه کار را میکند.
یک وقتهایی دولت مجبور است. آن قدر جامعه عقب مانده است که دولت باید ابتکار را در دست گیرد ولی دولت به بن بست میرسد و جاهایی است که دیگر جامعه پیش نمیرود مگر اینکه آزاد شود و اگر دستگاه اجرایی (این دولت - ملت چنان که اشاره کردند گرفتاری تاریخی ما است) زیاد فشار بیاورد ممکن است کار به انقلاب و شورش بکشد. همینطور در موضوع عدالت اجتماعی که بحث خواهد شد. منظور این است که این تکیهای که آقای موبدی روی برقراری ارتباط بین اینها کردند بسیار لازم است مثلا بدون دفاع از آب و خاک یک کشور آیا آزادی و توسعه معنی خواهد داشت؟ دیگران میآیند و تو سر مردم میزنند و هر کاری خواستند میکنند جلوی توسعه را هم میگیرند. این اتفاقی است که در جنگ دوم جهانی در ایران افتاد.
آزادی که ما از آن صحبت میکنیم در اینجا در جامعترین تعریفش گرفتهایم. خیلیها صحبت دموکراسی میکنند. ما به نظرمان رسید که دموکراسی کافی نیست. این موردی است که شاید ما را جدا میکند از به قول خودشان دموکراسی خواهان. دموکراسی برای یک جامعه بس نیست برای اینکه دموکراسی یک شیوهی حکومت است و تعریفش هم این است که رای اکثریت اعتبار دارد. ولی چه در تجربه و چه در عرصه نظر میبینیم که دموکراسی میتواند دیکتاتوری اکثریت باشد، اکثریت یک نظام سیاسی را با رای خودش روی کار بیاورد. که اول حقوق اقلیت را پایمال میکند ، بعد حقوق همان اکثریت را و این اتفاق در تاریخ افتاده و در ذات خود دموکراسی هم هست. وقتی بگویند اکثریت هر چه گفت همان است اکثریت خیلی چیزها میتواند بگوید . پس ما رفتیم روی تاکید بر اعلامیه حقوق بشر. از صدور این اعلامیه حدود 61 سال میگذرد و پیشرفت بسیار بزرگی است در تاریخ انسان. من جایی نوشتم این فتحنامه لیبرالیسم است برای اینکه از 2500 سالی پیش متفکران و فیلسوفان و سیاستگران و فعالان سیاسی تلاش کردند برای اینکه حقوق فرد انسانی را به کرسی بنشانند و در مرکز تفکر سیاسی و نظام سیاسی قرار دهند و به صورت جامعش در اعلامیه حقوق بشر آمد ــ نتیجهی همهی کوششهای 2500 سال و به همین دلیل میشود گفت فتحنامه لیبرالیسم. لیبرالیسم ازحقوق طبیعی فرد انسان بر میخیزد که جدایی ناپذیر است. ما آزادی خواهی را در مفهوم وسیعش که دموکراسی لیبرال باشد - که البته بعدا فهمیدیم که اسمش دموکراسی لیبرال است و وقتی منشور حزب نوشته شد اصلا نمیدانستیم - ما آن را با دموکراسی لیبرال و جامعه شهروندی که کشفیات تازهتر ما در این مسیر است تکمیل میکنیم و خوشبختانه این کشفیات با هیچ کدام از اصولی که 17-18 سال پیش به صورت منشور نوشته شد ، تناقض ندارد و دنباله همانهاست منتها طرز فکر و بیان ما تکامل پیدا کرد.
تکیه ما بر آزادی و حقوق شهروندی، جامعه را از جنگ طبقاتی مارکسیستی آزاد میکند چون معنی ندارد که همه افراد از حقوق برابر برخوردار باشند ولی یک طبقه با طبقه دیگر در جنگ باشد. آن دیگر جامعه نیست اردوهای متخاصم است . بهمین دلیل در بخش عدالت اجتماعی میرسیم به راهحلهایی که چنان جنگی اصلا لازم نباشد و همه چیز در چهارچوب حقوق برابر افراد بتواند فیصله پیدا کند .یا این موضوع هویتطلبی که بی معنی میشود چون هویتطلبی مثل جنگ طبقاتی بر این اساس استوار است که افراد به دلیل بستگی به یک ماهیتی، طبقه باشد، زحمتکش بودن باشد، به زبان خاصی صحبت کردن، یا در منطقه خاصی بودن باشد، دارای حقوقی میشوند وگر نه به خودی خود حقوقی ندارند. اعتقاد به این جدا کردنها در حد با حق و بی حق کردن افراد در واقع جامعه را مستعد فاشیسم میکند. برای اینکه فاشیسم ــ باز این تعریف را تازگی کشف کردیم ــ همین است که جامعه بشری عبارتست از خودی و غیر خودی و غیر خودی را باید حذف کرد.
ما با تکیه بر هویتطلبی، یا جنگ طبقاتی این مرزها را بین افراد میگذاریم ، میگوییم شما یک هویت دارید ، اینها یک هویت دارند با هم اختلاف دارند و بالاخره هم کارشان به حذف همدیگر در جا هائی که زورشان بچربد میرسد. یا شما طبقه زحمتکشید او طبقه استثمارگر است و باید از بین برود.
ما توانستهایم آزادی خواهی را در وسیعترین و گستردهترین صورتش در ا ین منشور بگنجانیم که جای بحث درش نمیماند و همین باعث شده است که در استدلالهایمان در برابر هویتطلبان، در برابر چپگرایان دست بالاتر داریم برای اینکه بالاتر ازین حرف حاصل 2500 سال پیشرفت نمیشود گفت. فقط میشود خود را به کری زد که میزنند. نمیشنوند و حرف خودشان را تکرار میکنند. ولی دیگر کسی استدلال قوی در برابر این استدلال ندارد.
اینجا رسیدیم به موضوع پادشاهی که آقای رحیمی بسیار خوب رویش انگشت گذاشتند. پادشاهی آنقدر جنبه احساسی دارد که اسمش را که بیاورید رگهای گردن شروع میکند قوی شدن. گوشها شروع میکند به کم شنیدن. نه، موضوع خیلی ساده است. آقای رحیمی میگویند ما طرفدار پادشاهی هستیم بسیار خوب، ولی اگر بگوئید که پادشاهی از آزادی خواهی در میآید نه، در نمیآید برای اینکه به همان درجه جمهوری از آزادی خواهی در میآید. هیچ کدام دعوی خاص و بیشتری بر آزادی خواهی ندارند. اینها اشکال حکومتی هستند که همانطور که دوستان میفرمایند هردوشان میتوانند در یک نظام آزادی خواهانه دموکراتیک – لیبرال بگنجند هر دو هم میتوانند در نظام غیر انسانی دیکتاتوری توتالیتر بگنجند. اتفاقا در جمهوری بیشتر گنجیدهاند. شاید هم پادشاهی کمتر مساعد است به دلیل موروثی بودن، به دلیل احترام به مقام بالای پادشاه که گاهی بتواند وزنه اخلاقی خود را بگذارد. این است که صحبت ایشان از این جهت وارد است و ما پادشاهی را در ارتباط با آزادی خواهی نباید مطرح کنیم. همانقدر جمهوری خواهی ارتباط با آزادی خواهی دارد که پادشاهی، هیچکدام بیشتر و کمتر ندارند. بسته به این است که اوضاع و احوال یک کشور چیست. اینجاست که صحبت ایشان پیش میآید که بله در شرایط ایران، مردم ایران، احساس مردم ایران، پادشاهی وضع بهتری دارد و از کار بیشترو بهتری برای ایران بر میآید به دلیل همان موقعیت خاصی که دارد. به شرط اینکه تمام آن مواد دیگر منشور اجرا بشود که پادشاه فیلش یاد هندوستان نکند و در طول تاریخ هم نه تنها ایران، اکثریت بسیار بزرگ پادشاهان فیلشان یاد هندوستان کرده است و باید جلویش را گرفت. امروز البته به آن آسانیها نیست. نکته این است ما در ترجیح دادن پادشاهی تکیهمان بیشتر روی چیست؟
رویهمرفته سه بستگی به پادشاهی میتوان داشت. یکی همان عاطفی است که گفتیم . علاقهمان به آن بیشتر است. یک کسی هم کینه و دشمنی عاطفی شدید به پادشاهی دارد و به خرجش نمیرود که پادشاهی مثلا در اسپانیا و انگلیس و سوئد هم میشود. با پادشاهی در ایران کینه طولانی و همیشگی و نسلی و چند نسلی دارد .
اینها از اعتقاد به دموکراسی و آزادی سرچشمه نمیگیرد. ما این بستگی عاطفی را داریم؛ ارزشی هم به عنوان همان دفاع از یکپارچگی ایران برایش قائلیم. در این مورد من با آقای رحیمی موافق نیستم. پادشاه مسلما همه جا و نه فقط ایران ، اثر بیشتری در حفظ وحدت ملی دارد، البته پادشاه سمبلیک. برای اینکه یک احترامی به آن مقام داده میشود. مداخلهای نمیکند و مسئولیتی ندارد و عیبی بر او نمیشود گرفت. بخصوص اگر زندگی سالم مرتبی داشته باشد. به علاوه چون وابسته به هیچ استانی و حزبی نیست، دیگر بر سرش دعوا نمیشود. به قول آقای رحیمی هر 4-5 سال یک بار، داد و بیدادی بر نمیخیزد که از خراسان است و بار آینده باید از اصفهان باشد. مسلم بدانید در ایران بخصوص پاین دعواها پیش خواهد آمد.
سوم دفاع از نهادهای دموکراتیک. اینجا هم در شرایط ایران بخصوص که ما باید نهادهای دموکراتیک را بعد از جمهوری اسلامی تاسیس کنیم و جا بیندازیم، وجود یک کسی که منافع حزبی نداشته باشد و صرفهاش در این باشد که این چهارچوب را همین طور نگه دارد ــ چون به محض اینکه آن چهارچوب بهم بخورد اول خودش خواهد رفت ــ سودمند است. هر کس در ایران آینده پادشاه بشود خود به خود به یاد پنج پادشاه قبلی خواهد افتاد ــ از 1896 یعنی 115سال. در این 115 سال ،اول ناصرالدین شاه کشته شد. بعد مظفرالدین شاه آمد که اگر زود نمیمرد بیرونش کرده بودند از بس افتضاح بود. آدم خجالت میکشد بعد از صد سال کارهای این مرد و اوضاع دربارش را میخواند. بخت با او یار بود که روزهای آخر زندگیاش صدراعظم عاقل او پدر موتمن الملک و مشیرالدوله آزادی خواه فرمان را به او داد و گفت امضا کن و نیک نامی همیشگی برایت میماند و او همین کار را کرد و نمیفهمید دارد چه میکند. پسرش محمد علی شاه با جنگ از ایران اخراج شد. احمد شاه نوهاش در پاریس مرد. خلع شده از پادشاهی برای اینکه او هم واقعا موجود نفرتآوری بود، به عنوان یک آدم و پادشاه. رضا شاه در تبعید ژوهانسبورگ مرد. در سیاست جهانی اشتباه کرد و نفهمید اوضاع چیست و به رایگان کشور را به اشغال خارجی داد. محمد رضا شاه در تبعید در قاهره مرد. ملاحظه بکنید تخت پادشاهی ایران خیلی لرزان و خطرناک بوده است. در بیش از صد سال فقط یک نفر روی این تخت مرد. او هم به دلیل اینکه زود مرد.
هر کس به پادشاهی ایران برسد این تاریخ پشت سر را نگاه میکند. نمیتواند خودش را از این تاریخ آزاد بکند و رعایت میکند. ازاین جهت است که وجود یک پادشاه برای حفظ وضع موجود سودمند خواهد بود برای اینکه نفع شخصی خیلی مستقیم در حفظ آن وضع موجودی که او را پادشاه کرده خواهد داشت. مردم آمدهاند رای دادهاند آزادانه، او پادشاه شده در چهارچوب یک قانون اساسی که دستش را از همه امور اجرائی کوتاه کرده و با این کار به او خدمت کردهاند. به محض اینکه پادشاه پا از گلیم قانون دراز کند رفته است. مملکت این طوری شده و هیچ چیزی را تحمل نخواهد کرد. از این جهت پادشاهی میتواند زیاده رویهای پارهای از افراد را که در صدد غصب قدرت هستند جلوش را بگیرد نمونههایش هم البته هست، در پادشاهی اسپانیا اتفاق افتاد . از این بابتهاست که ما از پادشاهی میتوانیم دفاع کنیم ولی در ارتباط با بحث آقای موبدی، به آن موضوع ربطی ندارد و نظر آقای رحیمی درست است.
پرسشهایی که آقای اشکان فرمودند، ما آزادی گفتار داریم. بسیار خوب. در آزادی گفتار، فحش و فصیحت هم هست، حرفهای هرزه هم هست. تهمت دروغ هم میشود زد. اگر آزادی گفتار تا اینجا میتواند برسد ناچار باید به مسئولیت مدنی معتقد باشید Civic Responsibility، مسئولیت مدنی یعنی رعایت حق دیگران؛ یعنی محدود شدن آزادی با آزادی دیگران و اگر نباشد اول آزادی گفتار از بین میرود بعد حکومت دموکراسی. کی میتواند تحمل کند که روزنامههای فحاش، هر روز هزار اتهام به مردم بزنند، ما اینها را در ایران داشتهایم.
فرمودند با آزادی بیشتر افراد، اقتدارحکومت کمتر میشود. درست است و اینها در نقطه مقابل همدیگرند. اگر حکومت فوق العاده مقتدر باشد افراد آزادیشان محدود است. اگر افراد جامعه خیلی آزادی داشته باشند مسلم است از اقتدار حکومت کم میشود ولی این طور نیست که ما بابت آزادتر کردن افراد، حکومت را از بین ببریم و اقتدارش را بگیریم. یک جایی باید خط کشید. آزادی افراد یک حدودی دارد و اقتدار حکومت نیز حدودی دارد. این حدود را دموکراسی در چهارچوب اعلامیه حقوق بشر تعیین میکند. حکومت به آن حقوق نباید دست بزند ولی باید حق داشته باشد کار کند والا کشور را نمیشود اداره کرد.
راجع به فرآوردههای فرهنگی ، فرهنگ دو تعبیر دارد در زبانهای فرنگی، یکی "فرهنگ بالا" است مثل هنرها – فلسفه ، حوزه مطالعات دانشگاهی، همه اینها جزو "فرهنگ بالا" است. فرهنگ بالا مربوط به آدمهای فرهیخته است و با فرهنگ . ولی فرهنگ یک معنی وسیع و عمومی دارد. همهی فرآوردههای ذهن انسانی در حوزه فرهنگ میگنجد. تکنولوژی هم میگنجد. در جهان ما این فرهنگ در معنای وسیع و اعم خود، گسترش نامحدود و سریعی مییابد و نمیشود یک جامعه دور خودش – مثل ج.ا.- دیوار بکشد که ما جلوی هجوم فرهنگی را میگیریم. همین میشود که یک مرداب درست میشود، یا همه کشورهای عربی. بهترین راه زندگی در این جهانی که جهانگرا دارد میشود این است که ما در آن شرکت داشته باشیم، سهیم بشویم و مدام سهم بیشتری بگیریم.
موبدی : بند سوم بر اساس همان سمبل وحدت ملی و حفظ نهاد نوپای دموکراسی در ایران است. پادشاهی درست است که از میان آزادیخواهی یا ناسیونالیسم بیرون نمیآید ولی منشور ما در رابطه با ایران است و این بند 3 به عنوان نیرویی برای آن دو مفهوم مفید و مورد نظر ماست. از آقای همایون خواهش میکنم که توضیح بیشتری بدهند که مثبت بودن پادشاهی بر اساس خدمت به این دو مولفه چگونه است.
همایون: آزادی یا ناسیونالیسم یا عدالت اجتماعی یا ترقیخواهی ما ارزشهائی هستند که به خودی خود و در هر زمان و مکان اهمیت دارند. هم جنبه نظری دارند هم سودگرایانه. پادشاهی بستگی به اوضاع و احوال دارد و بیشتر از جهت سودگرایی مطرح است. استدلال آقای موبدی استدلال سودگرایانه است که کاملا" درست است و عرض کردم ما از سه دلیل طرفداری مان از پادشاهی؛ یکی عاطفی است که ربطی به بحث نظری ندارد یکی کمکی که میتواند به یکپارچگی ایران بکند یکی کمکی که میتواند به حفظ نهادهای دموکراسی بکند. اینها مبنای نظری ندارد. در شرایط ایران ما این نظام را سودمندتر میدانیم. ولی از لحاظ نظری محض بین پادشاهی و جمهوریت هیچ اختلافی نیست.
موضوع نشست آینده : " ترقيخواهی و جایگاه آن در منشور حزب ما "
سخنران : آقای مختاری
درباره دفتر پژوهش
دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانه گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران از اروپا و امریکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سیاسی و نظری به طور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ایران دارند. نظراتی که در این نشستها ابراز میشود متفاوت و گاه متناقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحیه دمکراتیک و بالا بردن سطح عمومی بحث سیاسی کمک کند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|
|