گزارش خبرها:
یکی از نمایندگان مجلس: وجود 40 میلیون نفر زیر خط فقر مطلق و نسبی نشانه بحران در زندگی مردم است. مصرف سرانه شیر در ایران 80 کیلو است که از میانگین مصرف جهانی صد کیلوکمتر است طبق آمار از میزان مصرف سنگال نیز پائینتر است. رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر اعلام کرد قاچاقچیان در بعضی نقاط کشور بافت جمعیت را تغییر دادهاند و پدیده اعتیاد و مواد مخدر دیگر آسیب اجتماعی نیست بلکه تهدید کننده امنیت ملی بشمار میآید. جانشینی بیمارستانهای فرسوده با بیمارستانهای تازه ساخت بهحدود 6 میلیارد دلار اعتبار نیاز دارد. مدیر کل حسابرسی شهرداری تهران از ثبت بیش از 370 میلیارد تومان هزینه فاقد سند در این شهرداری طی سالهای 82-87 خبر داد. بنیاد مستضعفان مالک %5 از سهام بانک صادرات شد. درآمد نفت در 5 سال گذشته به بیش از 340 میلیارد دلار رسیده است. رئیس جمهوری روسیه گفت ایران به دلیل تحریمهای سازمان ملل نمیتواند عضو سازمان همکاریهای شانگهای شود.
سخنرانی: " عدالت اجتماعی در منشور حزب مشروطه ایران "
آجرلو: از تعریف عدالت اجتماعی و عدالت آغاز میکنم
عدالت : برقراری تعادل در نظام اجتماعی است که در اکثر فرهنگها وجود داشته است و به معنای رعایت قوانین و عرف بکار رفته است. در دوران باستان مفهوم عدالت عموما بار دینی و الهی داشته است. در اندیشههای ایران باستان، زرتشت نخستین کسی ست که به مفهوم عدالت اجتماعی میرسد و پایه برداشت عدالت اجتماعی بر مبنای لیبرالی را پایهریزی میکند. در آموزههای زرتشت ، این انسان است که مکلف به انتخاب بین خوب و بد است. در یونان افلاطون و ارسطو نخستین متفکرانی بودند که به مفهوم عدالت اجتماعی پرداختند. ارسطو عدالت شخصی را فضیلت کامل دانست و عدالت شخصی و عدالت در جامعه را از یکدیگر تفکیک کرد. ارسطو و افلاطون، عدالت را یکی از فضیلتهای انسانی میشمارند و آن را در حوزه اخلاق قرار میدهند. با رسیدن به عصر تازه و اندیشههای توماس هابس مفهوم عدالت برای نخستین بار از حوزه اخلاق بیرون آمد. هابس معتقد بود انسانها برای حل منازعات اجتماعی خود، نیازمند قراردادی برای استقرار یک دولت مقتدر هستند و عدالت چیزی جز متعهد ماندن به چنین قراردادی نیست. روسو افکار هابس را به عمق میبرد و به مفهوم قرارداد اجتماعی میپردازد. اما درافکار روسو بر خلاف افکار هابس قرارداد با یک فرمانروای مقتدر بسته نمیشود. قرارداد اجتماعی پیمان با دولتی است به نمایندگی اراده عمومی. در الگوی روسو هیچ کس آن قدر ثروتمند نباید باشد تا دیگری را بخرد و نباید آن قدر فقیر باشد که به اجبار خود را بفروشد.
هیوم اندیشه حق طبیعی را گسست و پایه فرا زمینی و الهی آن رافروریخت. او عدالت را محصول خرد انسانی و فضیلتی ثانی میداند که برپایه امرونهی اخلاقی استوار نیست. بلکه هدفش تضمین همزیستی انسانهاست. پس عدالت اجتماعی دیگر نه تجلی نظم الهی و نه فضیلتی انسانی اخلاقی بلکه بیشتر به عنوان نهادی برای برقراری تعادل میان منافع و سلیقههای گوناگون اجتماعی ضروری است. بدین گونه عدالت شخصی به حاشیه رانده شد. انقلاب صنعتی در اروپا مفهوم عدالت اجتماعی را غنیتر کرد. در مناسبات نوین حاصل از انقلاب صنعتی، هگل نخستین کسی بود که ربط نیاز اضطراری انسانها را در کانون توجه خود قرار داد که بعدا مارکس و انگلس از او پشتیبانی کردند. در قرن نوزدهم عدالت اجتماعی برای اولین بار وارد حوزه سیاست میشود و در مباحث سیاسی جای خود را باز میکند.
عدالت اجتماعی به معنای امروزی آن: خواست عدالت اجتماعی معمولا این پرسش را مطرح میکند، که حقوق، موقعیتها و نعمتهای مادی و غیرمادی،چگونه تقسیم میشود. این خواست است که تعیین میکند هرکس چه چیز و تا چه حد باید داشته باشد. با پیدایش دولتهای رفاه بعد از جنگ جهانی دوم کشمکشهای سیاسی بر سر عدالت اجتماعی به گونهای در برنامههای احزاب سیاسی جای گرفت سال های 60-70 میلادی عمدتا تقسسیم و باز تقسیم عادلانه ثروت را به ذهن میآورد. امروزه موضوع بیشتر بر سر تقسیم عادلانه فرصتهایی است که تحقق برنامههای زندگی فرد را ممکن میسازد. به گفته دیگر امروز عدالت اجتماعی تنها در برگیرنده تضمینهای مادی و برخورداری از رفاه اجتماعی نیست بلکه پیش از هر چیزی امکان دست یابی به آموزش فرهنگ است و مشارکت سیاسی را هم دربرمیگیرد. برای تحقق عدالت اجتماعی دو طرح عمده وجود دارد. نخست طرحی که بیشتر خواهان عدالت اجتماعی از محل فرصتهای برابر است و دوم طرحی که بیشتر میخواهد از گذرگاه باز تقسیم منابع و ثروتها بگذرد. طرح نخست را میتوان در برنامه گروههای لیبرال و طرح دوم را در طیف سوسیال دموکراتها جای داد. لیبرال دموکراتها نقش دولت را بیشتر یک میانجی و کمک به افراد برای خودیاری میدانند ولی در طرح دوم، دولت فعالتر است و مستقیما به یاری افراد برمیخیزد. مفهوم لیبرال دموکرات از عدالت اجتماعی؛ بیشتر به این سو مایل است که برای تمام انسانها فرصت برابر ایجاد شود تا بتوانند در حیات اقتصادی و اجتماعی شرکت فعالی داشته باشند و برنامههای زندگی خود را تحقق بخشند.
باور بر این است که ابتدا باید ثروت اجتماعی را تولید کرد تا نوبت بقیه کارها برسد. نظر سوسیال دموکراتها به نحو دیگری است. بر پایه طرح آنها هرگز در واقعیت بیرونی نمیتوان به برابری دست یافت و حتی در بهترین شرایط نابرابریهایی وجود دارد که میتوان آن را عین بی عدالتی نامید. بر این اساس عدالت اجتماعی تنها میتواند به مفهوم عدالت مبتنی بر تقسیم عادلانه معنا یابد. تفاوت لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی در زمینه اقتصادی تفاوت درجه مسئولیت جامعه است. در هر جامعهای عدهای عقب میافتند و باید مورد حمایت قرار گیرند. لیبرال دموکراسی به مسئولیت جامعه در قبال کسانی که حقیقتا نمیتوانند معتقد است و در صدد ایجاد فرصت برابر برای همه است تا آنها بتوانند زندگی خودشان را به راه اندازند ولی جامعه مسئول از گهواره تا گور نیست که مالیات زیادی از عدهای بگیرند و به دیگران بدهند چون باعث گریز از کار، ابتکار و انگیزه پیشرفت میشود. اما اساس لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی بر دموکراسی لیبرال استوار است.
مختاری: عدالت اجتماعی همراه با رشد اقتصادی و ثروت باید حرکت کند، همانطور که آقای آجرلو اشاره کردند. فرصت آموزش و کار، باید برای همه باشد که استعدادها مورد بهرهبرداری قرار گیرد. در مورد بیمه بیکاری باید فراگیر شود و در عین اینکه صنایع کوچک باید بتوانند خودشان را حفظ کنند بیمه شامل آنها نیز بشود، در مورد ساعت کار، باید آزاد باشد ولی حداکثر ساعت کار توسط دولت مشخص شود همین طور حداقل دستمزد توسط دولت تثبیت شود. بیمه بیکاری به تناسب دستمزدها کسر شود و در صندوق بیکاری حفظ شود، و بیمه اجباری باشد.
موبدی: این بخش از منشور چه موقعیتی در رابطه با افکار مشروطه خواهی دارد؟ این بخشی است که مشروطه نوین را تشکیل می دهد و بخشی است حزب مشروطه به مشروطه خواهی اضافه کرده. در افکار مشروطه خواهی این مسایل به این صورت شکافته نیست. اشاره به تکامل افکار مشروطه خواهی به مشروطه خواهان نوین یکی همین است. یعنی بحث عدالت اجتماعی به مفهوم لیبرالی یکی از آنهاست. در سده پیش، جامعه با آن تولید پائین و صنایع کوچک و محدود، در حدی نبود که جامعهای حداقل نیاز یک فرد را برای زندگی یا کار فراهم کند.
نکته دیگر اینکه این بند در ارتباط با ارزشهای دیگر است مثلا" با آزادی خواهی، آزادی خواهی هم در رابطه با حقوق بشر است، محور اصلی حقوق بشر هم احترام به مالکیت خصوصی است که دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم بدون آن آزادی بی معناست، بی دلیل نیست که چپ شورایی که مالکیت خصوصی را حذف میکند. لاجرم به دشمن آزادی تبدیل میشود و مربوط به خوبی یا بدی مثلا استالین یا لنین نیست.
یک مالکیت الهی نیز بوده است و عدالت الهی که با مالکیت الهی در پیوند است که این را در بحثهای گذشته مطرح کردیم تحت عنوان سنت و مدرنیته، که آقای آجرلو هم اشاره کردند به تاریخ این عدالت – که بار دینی داشت، و با اسطوره زدایی و قدم برداشتن انسان جدید به سمت لیبرال دموکراسی تعاریف و نگاه جدیدی از عدالت اجتماعی به وجود آمد. عدالت اجتماعی به ناسیونالیسم هم مرتبط است. ما نمیتوانیم از ایرانی یکپارچه و رو به توسعه و پیشرفت مطمئن باشیم بدون اینکه در جهت عدالت اجتماعی با هدف بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان حرکت کنیم و چنین جامعهای پایدار نخواهد بود. جامعهای که در برابر فرد هیچ مسئولیتی نداشته باشد همه افراد نخواهند توانست دارای روحیه ناسیونالیستی قوی باشند.
برای توسعه و ناسیونالیسم و آزادی خواهی و عدالت، در عین حال نیاز داریم که مردم ما در امور اجتماعی و سیاست دخالت فعال داشته باشند و نگاهشان نگاه پیروی و شبان و رمه نباشد. زندگیشان توسط خودشان و نه امام، رهبر، شاه، فرمانروا، پیشوا، اداره شود و همه این ها لازمهاش یک درجه از فرهنگ پیشرفته و انسان قرن بیستم و بیست و یکمی است به همین دلیل است که در منشور نقش انسان برجسته است و بدون آن ها هیچ نظام سیاسی قادر نخواهد بود که به کارش ادامه دهد و آن مردم هم نخواهند توانست با نشستن و چشم به راهی دولت به آزادی و بهروزی دست یابند.
در " حزبی برای اکنون .." صحبت میشود کارکنانی که به هر دلیل کار خود را از دست میدهند زیر پوشش صندوق بیکاری قرار میگیرند. باید کارکنانی که بیمه بیکاری پرداختهاند برحسب میزان و مدت این پرداخت؛ شامل این بیمه شوند. در کانادا کسانی که بیمه بیکاری ندارند مبلغی برای گذران زندگی دریافت میدارند که با بیمه بیکاری متفاوت است.
رحیمی : در کتاب "حزبی برای اکنون و آینده " دو موضوع مهم آمده است یکی از بنتام انگلیسی که می گوید هدف بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم است و دیگری این که از نظر ما عدالت اجتماعی میباید همراه رشد اقتصادی و تولید ثروت حرکت کند. این بحث مهمی است و اختلاف ما را با نیروهای سوسیال دموکرات نشان میدهد، آنها بیشترین خوشبختی را برای همه میخواهند ولی همه را وابسته به دولت میکنند. مردم کارهای نیستند تمام تمرکز در حکومت است و این دولت است که تصمیم میگیرد چگونه این دارائیها بین مردم تقسیم شود؛ کارخانهها و اقتصاد را کنترل میکند. ولی بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان در واقع در ارتباط است با قسمت آزادی خواهی در منشور که مالکیت خصوصی در آن مستتر است و بعد توسعه اقتصادی که جلسه گذشته به آن پرداخته شد. بدون یک اقتصاد سالم ما نمیتوانیم به هیچ کدام از آرزوهایمان برسیم فقط شعار میماند. اگر سرمایهدار از آوردن سرمایهاش به بازار کار خودداری کند ثروتی تولید نخواهد شد و نمیشود به عدالت اجتماعی پرداخت. ما نمیخواهیم یک اشرافیت کارگری درست کنیم، در همین سوئد زمانی کارگران تمام کارخانه را در دست میگرفتند، اتحادیههای کارگری به حدی قوی شده بودند که جلوی هر سرمایهگذاری را میگرفتند. حالتی پیش آمده بود که سرمایهگذاران کوچک از نظر اداره مالیات سوئد حالتی مثل آدمهای تبهکار و دزد و کسانی که سیاه کار میکنند و مالیاتشان را به دولت نمیدهند پیدا کنند و باعث شد خیلیها سرمایهگذاری نکنند و همراه با جهانگرایی، فرار سرمایهها آغاز شد و کلی شرکتهای سوئدی به جاهایی رفتند که بازار کار ارزانتر بود و اتحادیههای کارگری آن چنان صاحب اختیار نبودند در نتیجه دولت بدهکاریهای زیادی ببار آورد. روی این اصل موضوع توسعه اقتصادی بسیار مهم است در رابطه با عدالت اجتماعی. عدالت اجتماعی سالم را بدون اقتصاد سالم نمیتوان ایجاد کرد و اینها وابسته به هم هستند. نمیشود یکی را فدای دیگری کرد.
بهمن زاهدی: عدالت اجتماعی در عمل با متعادل کردن اجتماع به وجود میآید و نمیتوان با قانون گذاری به آن رسید عملکردهای تقسیم ثروت و یا تقسیم فقر این مهم را نشان داده است . عدالت اجتماعی نتیجه اعمال شهروندان در یک جامعه مدنی سالم میباشد و وابستگی به یک عقیده سیاسی مشخص ندارد بلکه با تلاش تمامی عقاید سیاسی میتوان به عدالت اجتماعی رسید
مختاری : فکر می کنم عدالت اجتماعی بیشتر یک احساس است چیزی که مهم است این است که شما حس کنید اجتماعی که در آن زندگی میکنید به شما اجحاف نمیکند مثلا" بیشتر اروپاییها در برخوردشان به موضوع مهاجرت اشاره میکنند و میگویند ما مالیات میدهیم و عدهای زیادی بیکار داریم. این آزار دهنده است. سوسیالیستها در هر انتخاب 4-5% پایین و بالا دارند اما پانزده درصد مردم بین بقیه احزاب شناورند. هرجا حس میکنند راحتترند زندگی خواهند کرد از حزبی به حزب دیگر رای میدهند. در انتخاباتی که در بلژیک در جریان بود هر چند یک طرف بخشی از رای خود را مدیون تاکید بر زبان و مسائل قومی بود ولی چون خوشبختی را میخواهند در زندگیشان حفظ کنند به نیروهای میانه رای میدهند. برای همین معمولا" سوسیالیستها کمتر رای میآورند. فکر میکنم موضوع عدالت اجتماعی یکی از مواردی است که میتوان بسیار رویش کار کرد.
جمع بندی: بحث آقای آجرلو بسیار بحث خوبی بود برای اینکه مبانی نظری این مفهوم را به مقدار لازم - البته حد ندارد و میشود گسترش یابد – گفتند و ما بر اساس آن میتوانیم بحثهایمان را ادامه دهیم که دادیم و خیلی هم نکتههای خوبی آمد، فقط عدالت که گفتند از زرتشت آمده است، زرتشت مسئولیت فرد انسانی را آورد، عدالت را نیاورد به عدالت کاری نداشت و آنچه که ایشان نقل کردند مربوط میشود به مسئولیت فرد انسانی که خیلی فرایافت انقلابی بزرگی بود و هنوز بهتر از آن توضیحی برای نقش آدم در جهان هستی داده نشده. ولی موضوع عدالت چیز دیگر است.
امروز بحث عدالت کم رنگتر میشود و بحث انصاف مطرح است، تفاوت این دو را به این صورت میتوانم عرض کنم که ما وقتی از تقسیم عادلانه صحبت میکنیم در واقع برابری را در نظر داریم که آنچه که در میان است بطور برابر بین حاضران - حالا با هر ماهیتی – پخش شود. ولی برابری، در واقع غیرعادلانه است شما اگر فقط بروید روی برابری، در پخش کردن منابع، مرتکب بی عدالتی میشوید. در عمل هم این طورشد. آنها که خواستند بر اساس به هر کس به اندازه نیازش، از هرکس به اندازه استعداد ش عمل کنند بدترین ستمهای تاریخ جهان را به تودههای جمعیت روا داشتند. چرا غیر عادلانه است چون افراد و ارزش کار آنها هرگز برابر نیستند. شما اگر در میان افرادی که ارزش کار یکی هزار برابر دیگری است، یکی صد برابر دیگری است بخواهید به طور برابر عمل کنید، از حق آن که بهتر است گرفتهاید و به دیگری بیشتر دادهاید.
این است که اساسا عدالت اجتماعی غیر از اینکه مفهوم مبهمی است، اگر خوب شکافته شود، مفهوم غیرعادلانهای است. اما در تقسیم منصفانه نابرابریهایی که میان افراد هست یا ارزش کار آنها هست در نظر گرفته میشود و سهم هر کس را به تناسب آن ارزشی که دارد تعیین میکند. آن میشود عدالت اجتماعی بمعنای انصاف و اجتماع منصفانهای بوجود میآید حالا اینرا آنوقت که منشور یا حزبی برای اکنون و آینده ایران را مینوشتیم متوجه نبودیم و میتوانیم بیشتر این موضوع را بسط بدهیم در چاپ تازه. در بحث عدالت اجتماعی هم که ایشان اشاره کردند به مواردی که در منشور گفته شده است، من توجه دوستان را به قطعنامه که پیوست منشور است درباره حقوق زنان و کودکان جلب میکنم که ایشان اشارهای کردند ولی ما بهتر است بطور تفصیلی به آن برگردیم. خیلی از لحاظ برقراری عدالت در جامعه مهم است. کودکان بخصوص غفلت شدهاند در فرهنگ ایرانی و خیلی باید به آنها توجه کرد و حقوق کودکان و حمایت از کودکان در درجه اول یک مسئله زنانه است و باید از خانمها حمایت کرد و حقوق آنها را داد تا حقوق کودکان هم محفوظ بماند. بیمه درمانی صحبت شد ما در آن موقع روی مد روز بیمه درمانی را در رابطه با اشتغال در نظر میگرفتیم. یعنی کسی که کار میکند باید بیمه داشته باشد ولی زندگی کردن در سوئیس به بنده آموخت که بیمه یک حق است برای شهروندان و هر کس که در سوئیس زندگی میکند و اقامت دارد ، ربطی به استخدام ندارد چون استخدام همگانی نیست. همهی افراد مستخدم یک جایی نیستند . عده بسیار زیادی از افراد مستخدم جایی نیستند. یا بازنشستگان و امثال آنها یا کسانیکه برای خودشان کار میکنند. ماباید بیمه را بعنوان یک حق تلقی کنیم و مستقل از اشتغال در نظر بگیریم. مثلا هر کس در سوئیس اقامت دارد باید بیمه بشود. بیمه هم ربطی به دولت ندارد. هر جا مایل بود میرود. شرکتهای بیمه زیادی هستند و با هم رقابت میکنند. این شرکتها خصوصی هستند و حق بیمههای نسبتا بالا هم میگیرند اما اولا این حق بیمهها و سهمی که هر بیمه شده از درمان خودش میپردازد یا دارویی که میخرد میپردازد اینها همه از مالیات افراد کم میشود یعنی دولت غیر مستقیم کمک میکند. دوم اینکه اگر کسی نداشته باشد دولت کمکش میکند ولی اینها یک اقلیتی هستند. بیشتر افراد از جیب خودشان بیمه را میپردازند مالیاتش را هم به دولت نمیدهند و کم میشود از مالیاتشان. از بهترین امکانات پزشکی کشور هم استفاده میکنند یعنی هر پزشکی و بیمارستانی خواستند میروند، البته درجات دارد. یک بیمه پایهای هست برای یک سنینی. بیمه آزادی هست که میشود پول بیشتری داد و آنرا خرید ولی اتفاقا بیمههای پایهای با توجه به اینکه بیمارستانهای دانشگاهی در ژنو در سوئیس فوقالعاده پیش رفته هستند و امکانات بی حد در اختیارشان میگذارند شاید اصلا آنها بهتر باشند. خلاصه ما باید بیمه بیماری را از اشتغال جدا بکنیم. راجع به صندوق بیکاری ، درست است که خود کارمند یا کارگر باید سهمش را بپردازد ولی کارفرما هم باید بپردازد دولت هم در مواردی که کافی نیست باید تعهد بکند و کمک بکند. چون اینهم یک حق است، انسان باید بتواند در یک جامعه امروزی راحت زندگی بکند. صرفنظر از موقعیت شغلی. مگر اینکه عرض کردم نخواهد کار کند و برود دامن طبیعت و پایش را به دیوار دراز کند و تریاک بکشد آن یک بحث دیگر است ولی آدمی که کار کرده و دلش میخواهد کار کند، سودمند بوده در جامعه و میتواند باشد به او باید کمک کرد. این جامعه طبقاتی و مبارزه طبقاتی، نبرد طبقاتی این با جامعه باز جور در نمیآید. جامعه باز جامعه مصالحه و همزیستی و کنار آمدن نیروهای گوناگون اجتماعی با هم است، نبرد طبقاتی جامعه را میشکند جامعه را از هم میدرد و دو اردو به جان هم میافتند مثل گرگ گرسنه و این اتفاقی است که هفتاد سال برای دنیا اتفاق افتاد در آن بزرگترین اشتباه تاریخی نوع بشریت و دیگر قابل تکرار نیست نه ، باید این مفهوم را بکلی کنار گذاشت و این قدر تکیه روی طبقات زحمتکش همانطور که اشاره کردند این جزدامن زدن به نفرت طبقاتی، دشمن کردن یک عده با عدهای دیگر معنای دیگری ندارد چون ما معتقدیم که اگر افرادی نباشند که دستشان را در جیبشان بکنند آن طیقه زحمتکش مثل بیشتر طول تاریخ در گرسنگی و جهل و فقر دست و پا خواهد زد هیچ امکانی هم نخواهد داشت و بیشتر صدمه خواهد دید که دیدند. نه . باید همه با هم کار بکنند. او احتیاج به کارگر دارد، کارگر احتیاج به او دارد. شما فکر بکنید یک آدمی در آمریکا مثل بیل گیتس، این بیل گیتس بنظرم در زندگی چکش دست نگرفته یک میخ بکوبد. حالا یا گرفته ولی بهر حال جزو طبقات زحمتکش نیست. یکوقتی هم 80 میلیارد دلار ثروت داشت ولی این بیل گیتس و دو نفر دیگر ، اینها سی سال است که تمام جهان را ثروتمندتر کردهاند. تمام دنیا را بی استثنا. هیچ کشوری نیست از اثرسازنده آنها کنار باشد. حالا شما بگوئید آی طبقات زحمتکش، با این بیل گیتس جهانخوار سرمایهدار باید بجنگید باید او را نابود کنید، به بهره کشی و استثمارش پایان بدهید. بله او با ارزش اضافی که اینهمه مارکس حمله کرد بهش. توانست برای خودش 80 بیلیون ، برای شرکتی که درست کرده بود معلوم نیست چقدر ثروت تولید کند. حالا البته آن 80 بیلیون را مقدار زیادیش را گذاشتهاند در یک صندوقی با خانمش کارهای بسیار بزرگ خیریه میکنند که ریشه کن کردن مالاریا یکی از آنهاست در جهان. اینستکه این حرفها را باید کنار گذاشت. نفرت و دشمنی و مبارزه و این حرفها ما در جامعه باز نخواهیم داشت اما برگردم به نظریه انصاف که صحبت شد. راجع به مالیات و گرفتن از پولدار به بی پول. اگر ما ، برویم آن فرایافت انصاف را بشکافیم میبینیم که گرفتن مالیات بیشتر از پولدار منصفانه است. چرا؟ چون پولداران از مزایای جامعه پیشرفته بیشتر استفاده میکنند. جامعهای که امن باشد، مردم نریزند غارت کنند، نکشند پولدارها را، همدیگر را نکشند، هر روز تلویزیون پر از خبرهای جنایات نباشد بشود دست زن و بچه را گرفت رفت توی پارک گردش کرد بدون هیچ خطری. چنین جامعهای بمراتب به پولدارها بیشتر میدهد تا به بی پولها. آنوقت اگر شما در جامعه مردم را به اندازهای بی بهره نگهداشتید که ناگزیر شدند به خلاف و جنایت و تبهکاری روی ببرند که خواهند آورد- فقر همه این چیزها را میآورد- در واقع آن پولدار را بهش آسیب زدید بمراتب آن پولدار اگر عاقل باشد ترجیح میدهد که یکمقداری از پولش خرج بالا بردن آن عده بشود در یک فضای آرام و مناسب پیشرفت زندگی کند. بچهاش میرود مدرسه خیالش راحت باشد. این است که آنهم منصفانه است. پولدار پول دارد میتواند کمک بکند از طریق مالیات و در عوض از امتیاز زندگی بهتری در یک جامعه بهتری برخوردار باشد. آقای موبدی اشاره کردند به نقش عدالت یا انصاف در خوشبختی جامعه. باز همانطور که عرض کردم آن بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم که بنتام گفت و آقای رحیمی توجه ما را به آن جلب کردند بهمین دلیل ایجاب میکند که پولدارها بیشتر مایه بگذارند پولشان را بیرون نبرند. در خود کشور بکار بیاندازند. صرف مردم بکنند و این البته مستلزم این است که جامعه هم فضایش فضای جنگ نباشد و مالیاتها منصفانه باشد طوری نباشد که پشیمان بشوند از اینکه پول در آوردهاند، هرگز نباید شرایطی بوجود آورد که افراد بگویند کاشکی ما پول را برده بودیم بیرون، کاشکی نگهداشته بودیم زیر بالشمان و دچار این دردسر نمیشدیم. این بدترین وضع است برای یک جامعه . که الان در ایران در بدترین صورتش میبینید، دورهی ما هم خیلی بهتر نبود. متاسفانه گمراهی بود برای استفاده سیاسی و تبلیغاتی، اصول اقتصادی را براحتی زیر پا میگذاشتیم. این کارها را دیگر تکرار نباید کرد. رویهمرفته، بحث عدالت اجتماعی ما اگر اینجور تکمیلش بکنیم بنظر من اصلا یک باب تازهای در این موضوع خواهد گشود تمام گفتمان عدالت اجتماعی الان در ایران، چپ و راست و اسلامی و غیر اسلامی بنظر من عقب افتاده است. ما هم عقب افتاده بودیم. حالا تازه داریم میفهمیم با یاد گرفتن از اروپا، امریکا و از تجربه دیگران داریم میفهمیم عدالت اجتماعی یعنی چه. مکانیسمهایش چیست و فقط با شعار دادن و وعده دادن نمیشود اینکار را انجام داد و آن ارتباطی که آقای رحیمی، آقای موبدی ، آنهمه رویش تکیه کردند که ما نباید عدالت اجتماعی را مجزا در نظر بگیریم یا در شرایطی در نظر بگیریم که مانع توسعه اقتصادی بشود چون همانطور که اشاره کردند این توسعه اقتصادی، سوختی است که در موتور عدالت اجتماعی یا جامعه با انصاف ریخته میشود. اگر سوختی نباشد جامعه با انصافی یا عدالت اجتماعی اصلا معنا نخواهد داشت. وسیلهاش نیست اینها را باید با هم در نظر گرفت و با هم پیش برد و جز در یک نظام دموکراتیک و جز در کشوری که زیر تسلط بیگانگان نباشد همه اینها میبینیم که ارزشهای کلی حزب ماست، این امکان پذیر نخواهد بود. بحث بار گذشته ما که بنظرم باز بحث خیلی تازهای بود که ما استقلال را یکجور دیگری تعریف کردیم و امیدوارم این گسترش پیدا کند و دیگران هم آشنا بشوند باهاش، که استقلال قرن نوزدهمی و بیستمی معنی ندارد باید رفت نگاه کرد آخر کار بقول انگلیسیها Bottom Line چیست آخر قضیه استقلال و عدم استقلال این است که منابع شما و پول شما کجا میرود . برای خودتان خرج میشود یا برای دیگران؟ شما میتوانید مستقل باشید همه را بدهید به بیگانگان مثل جمهوری اسلامی. یا میتوانید مستقل نباشید و حداکثر استفاده کنید که کمترالبته موردی پیدا میکنید ولی این کشورهای مشترک المنافع انگلیس که وابسته به امپراطوری انگلیس هستند چنین حالتی دارند. کانادا، پادشاهش انگلیس است در واقع یعنی استقلال ندارد ولی منابع کانادا- حالا بعد از اینکه امریکائیها با لطایف الحیل مقادیری را میگیرند، چینیها میگیرند- ولی اصولا برای خودشان خرج میشود.
این بار بحث ارزشها را تمام کردیم شاید نیازی به باز ورود به بحث منشور نباشد . بحث نشست آینده به بنده واگذار کنید که بگردم در منشور و اگر باز مواردی نیاز به روز آمد شدن دارد با هم در اینجا بحث کنیم و این موضوع را ببندیم و از نشست بعد از آن به مسائل دیگر بپردازیم.
سخنران نشست آینده : دکتر همایون
درباره دفتر پژوهش
دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانه گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران از اروپا و امریکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سیاسی و نظری به طور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ایران دارند. نظراتی که در این نشستها ابراز میشود متفاوت و گاه متناقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحیه دمکراتیک و بالا بردن سطح عمومی بحث سیاسی کمک کند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|