حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
بدفهمی الیت فکری ایران!
شایان آریا

August 20, 2010

جمعه 29 مرداد 2569 = August 20, 2010

 

ما نوع نظام پادشاهی را برای رسیدن به مقصد نهائی که همانا یک دموکراسی لیبرال است مفید تشخیص داده و به آن وفادار بوده و وفادار هم خواهیم ماند.


جناب آقای علی کشگر در مقاله‌ای با عنوان "مشروطه دلالت بر پادشاهی نمی‌کند!" بیانات و صحبتهای جناب دکتر همایون در بحثهای آزاد دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران پیرامون افزودن واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب را بهانه‌ای کرده‌اند برای حمله به بدنه حزب مشروطه ایران که جا دارد جهت روشن شدن مطلب توضیحاتی در این زمینه داده شود.

بدفهمی جناب کشگر از بیانات جناب همایون و از آنچه در درون حزب مشروطه ایران در رابطه با اضافه کردن واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب می‌گذرد به اندازه‌ای گسترده است که پرداختن به آنرا کمی مشکل می‌کند چرا که انسان درمانده می‌ماند که از کجا باید شروع کرده و با روشنگری در رابطه با کدام بدفهمی مطلب را به پایان برد.

اولین بدفهمی ایشان از آنجا ناشی می‌شود که تصور می‌کنند با مطالعه متن گزارش آنچه در دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران بیان می‌شود و از طرف حزب منتشر و در دسترس عموم قرار می‌گیرد که این خود سنتی بسیار پسندیده و لیبرال است و شاید برای اولین بار باشد که در تاریخ احزاب (حداقل در ایران) حزبی داوطلبانه و بدون هیچ پنهانکاری و نگرانی متن بحثهای آزاد درونی خود را در اختیار عموم قرار می‌دهد می‌توانند در رابطه با "بدنه حزب" به این نتیجه‌گیری غلط برسند که گویا بدنه حزب با "لیبرال دموکراسی" مشکل دارد و در برابر آن مقاومت می‌کند. در صورتی که مطلقا چنین نیست.

تمام اسناد حزبی که همه هم در دسترس عموم است به خوبی نشانگر این حقیقت هستند که بدنه حزب بر خلاف تصور ایشان مشکلی با اصل "لیبرال دموکراسی" ندارد.

در ابتدای منشور حزب که در کنگره‌های گوناگون حزب مورد بحث و تبادل نظر بدنه حزب قرار گرفته و توسط همان بدنه نیز به تصویب رسیده است به روشنی بیان می‌شود که "حزب مشروطه ایران، برای آزادی ميهن، رهايی از فاشيسم مذهبی و پايه‌گذاری يک نظام ملی، مردمی و پيشرو و برقراری یک دمکراسی لیبرال، به معنی اعتبار رای اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، پایه گذاری شده است."

سالها پیش از افزوده شدن واژه "لیبرال دموکراسی" به مقدمه منشور حزب تمام اصول پایه‌ای یک دموکراسی لیبرال در اسناد حزب مندرج بود و توسط بدنه حزب به تصویب رسیده بود و بدنه حزب در نتیجه بر خلاف تصور جناب کشگر با یک دموکراسی لیبرال مشکلی نداشته و ندارد که اگر می‌داشت در مقدمه منشور خود به روشنی هدف خود را برقراری یک دموکراسی لیبرال اعلام نمی‌کرد.

آنچه در درون حزب می‌گذرد عمدتا اختلاف بر سر این نظر است که تا چه اندازه اضافه کردن واژه لیبرال دموکرات به نام حزب ما را به رسیدن به اهدافمان یاری می‌دهد و ابهامات را برطرف می‌کند و یا بر عکس بر آنها می‌افزاید. بحث بر سر ارزش تاکتیکی این کار است و نه مخالفت با اصل لیبرال دموکراسی.

دیگر اینکه نوک تیز حمله ایشان به بدنه حزب مشروطه ایران است. هم آنان که ایشان با لطف اینگونه توصیفشان می‌کنند که " هنوز درک درستی از مفهوم مشروطه نیافته و از سنت مشروطه، پادشاهی می‌فهمد!؟ از ذهنيتی که يک تجربه تاريخی خود را به قدمت دو سده نمی‌فهمد يا نمی‌خواهد بفمهد، چگونه می‌توان انتظار داشت مفهوم لیبرال دموکراسی که "تمام آینده بشریت درش است" و بار فلسفی، تاريخی، فرهنگی، اجتماعی عظيم حداقل هفت سده ـ از آغاز سده ی سيزدهم تا سده ی بيستم ـ را در خود حمل می‌کند، فهمیده و از اضافه شدن این واژه بر نامش بیم نداشته باشد."

همانگونه که گفته شد بر خلاف تصور جناب آقای کشگر بیم و هراسی از اضافه شدن این واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب به خاطر هراس از لیبرال دموکراسی در بدنه حزب به طور اصولی وجود ندارد یا حداقل من چنین بیم و هراسی را در بدنه حزب نمی‌بینم. آنچه هست اختلاف بر سر ارزش تاکتیکی این کار است. دوستانی معتفدند که این کار از لحاظ تاکتیکی با توجه به بار سیاسی (و نه تئوریک) این واژه که بسته به کشورهای گوناگون متفاوت است و خواه ناخواه با خود به همراه خواهد آورد ممکن است برای حزب دردسر سازتر باشد و در زمانی که در منشور به روشنی اهداف حزب مشخص شده است اضافه کردن این واژه به نام حزب لزومی ندارد.

این که این اختلاف نظر تاکتیکی چه ارتباطی با آنچه جناب کشگر از آن به عنوان "بیم و هراس" از لیبرال دموکراسی که "تمام آینده بشریت درش است" توصیف می‌کنند دارد سوالی است که ایشان باید پاسخگوی آن باشند و نه بدنه حزب مشروطه ایران. تا آنجا که به ما "بدنه" حزب مربوط می‌شود بیم و هراسی از لیبرال دموکراسی که به حق "تمام آینده بشریت" درآن است وجود ندارد!

دیگر اینکه ایشان فرموده‌اند که "آيا شش سال مقاومت پیکره حزب در برابر افزودن لیبرال دمکراسی بر نام حزب به معنا و نشانه‌ی درک بدنه‌ی حزب از هستی سیاسی و ضرورت وجود حزبی و تشکيلاتی خود به دفاع از پادشاهی ـ شاهزاده رضا پهلوی ـ نيست؟ در برابر چنين ذهنيت ناآماده و پرورش نيافته‌ای، نوشتن لیبرال دمکراسی زیر نام حزب مشروطه چه دردی را درمان خواهد کرد؟ "

مقاومت شش ساله پیکره حزب حتی اگر این مقاومت با آن ماهییتی که ایشان می‌خواهند به خورد خواننده مقاله خود دهند وجود می‌داشته که نداشته است چه ارتباطی به "هستی سیاسی و ضرورت وجود حزبی و تشکیلاتی" ما و "دفاع از پادشاهی شاهزاده رضا پهلوی دارد؟" مگر پادشاهی شاهزاده رضا پهلوی و یا اصولا یک نظام پادشاهی ذاتا با یک نظام دموکراسی لیبرال در تضاد است؟

نه ما که میلیونها تن از شهروندان اروپائی در کشورهائی با نظام پادشاهی چنین تضادی را نه می‌بینند و نه به آن باور دارند. اتفاقا در اینجا اگر"ذهنيتی ناآماده و پرورش نيافته" وجود داشته باشد از آن همان "الیت" فکری چپ‌گرای ایران است که هنوز آنقدر پرورش نیافته‌اند که از شکل یک حکومت (که آنرا به دلایل شخصی نمی‌پسندند و این البته حق آنان است) گذشته و به نظام سیاسی آن بپردازند.

دکتر داریوش همایون که به حق پدر معنوی حزب مشروطه ایران است و بر هیچکس پوشیده نیست که همه ما چه در سطح فردی و چه در سطح حزبی به گونه‌ای و به اندازه‌ای در خور حالات و روحییاتمان تحت تاثیر نظرات و افکار ایشان بوده و هستیم و به آن نیز می‌بالیم بارها و به درستی فرموده‌اند که «پادشاهی در کنار جمهوری، یک شکل حکومت است و مانند جمهوری، ربطی به نظام سیاسی ندارد. این هردو شکل حکومت می‌توانند قالبی برای یک دمکراسی یا دیکتاتوری باشند؛ برتری ذاتی هم بر یکدیگر ندارند.»

اگر رسیدن به لیبرال دموکراسی در ایران را هدف و مقصد نهائی خود قرار دهیم که داده‌ایم و به نوع نظام نه تنها به عنوان قالب که به دید راهی که برای رسیدن به آن مقصد انتخاب کرده‌ایم بنگریم در آنزمان راهی که برای رسیدن به آن مقصد انتخاب می‌کنیم نیز به همان اندازه مقصد نهائی اهمییت پیدا می‌کند. از شکل قالب ظاهری بیرون آمده و به وسیله‌ای برای رسیدن به مقصد تغییرماهییت می‌دهد. اساس انتخاب نظام پادشاهی دموکرات برای رسیدن به آن مقصد هم از سوی حزب مشروطه ایران در همین است. ما نوع نظام پادشاهی را برای رسیدن به مقصد نهائی که همانا یک دموکراسی لیبرال است مفید تشخیص داده و به آن وفاداربوده و وفادار هم خواهیم ماند.

"پادشاهی همه چیز نیست ولی لیبرال دموکراسی همه چیز هست" این فرموده جناب دکتر داریوش همایون رایزن حزب ما است و ما به عنوان بدنه حزب نیز به آن پایبندیم اما اینرا نیز به آن اضافه می‌کنیم که انتخاب راهی که ما را به این مقصد نهائی (یک دموکراسی لیبرال) برساند برای ما بینهایت مهم و اساسی است. چرا که بدون انتخاب راه درست رسیدن به این مقصد بسیار دشوار اگر نه غیر ممکن خواهد شد. از این روست که ما با اعتقاد راسخمان به برتری نوع نظام پادشاهی به عنوان راهی هموارتر و کم خطرتر از راه‌های دیگر که می‌تواند ما را به مقصد نهائی برساند و با توجه به شناختی که از شاهزاده رضا پهلوی داریم هم بر این نوع نظام و هم بر پادشاهی ایشان (در صورت تصویب و رای مردم) پافشاری کرده و می‌کنیم و از این دو نیز دست بر نخواهیم داشت.
حزب مشروطه ایران از ابتدای شکل‌گیری به اصول دموکراسی پایبند بوده و پایبند نیز خواهد ماند. در نهایت چه افزودن واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب در کنگره آتی حزب مورد تصویب اکثرییت اعضای حزب قرار بگیرد و چه نگیرد در ماهییت دمکراتیک و عملکرد حزب مشروطه ایران تغییری حاصل نمی‌شود.

چرا که تجربه حزب مشروطه ایران اگر ارزشی داشته باشد این ارزش در آن است که بر خلاف سنت دیرینه احزاب در ایران مخصوصا احزاب چپ که اکثرییت الیت فکری ایران شوربختانه از رسوبات فکری آنان بی‌بهره نبوده‌اند و هنوز نیز با آن دست به گریبانند هیچ دستوری از بالا نمی‌آید و بدنه حزب مکلف به تبعییت و تکرار طوطی‌وار نظرات مقامات حزبی کلمه به کلمه و نقطه به نقطه نبوده و نیستند و همه چیز در حزب به بحث آزاد گذاشته می‌شود و به تصویب اکثرییت اعضا می‌رسد و پس از تصویب مورد قبول بدنه حزب قرار می‌گیرد. افزوده شدن واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب نیز از این قاعده مستثنی نیست. چنانچه تصویب بشود به نام حزب افزوده خواهد شد و چنانچه تصویب نشود می‌رود تا درکنگره بعدی با پشت کار و تلاش طرفداران آن بار دیگر مورد بررسی و رای عمومی بدنه حزب قرار گیرد.

در این روش عملی حزب مشروطه ایران درسهائی به مراتب ژرف‌تر و مهم‌تر از یک واژه نهفته است که می‌تواند مورد استفاده الیت فکری ایران قرار گیرد البته اگر بخواهند.


----------------------

نوشتار آقای علی کشگر بر گرفته از سامانه تلاش



مشروطه دلالت بر پادشاهی نمی کند!

علی کشگر

«فروکاستن مشروطه به پادشاهی دیرپا‌ترین و زیان‌آور‌ترین و پردامنه‌ترین بدفهمی‌هاست.»






«صد سالگی انقلاب مشروطه که در جاها و از سوی گروه‌های بسیار، بزرگ داشته شد دو روند را آشکار کرد. روند نخست پذیرفته شدن سنت مشروطه از سوی بیشتر گرایش‌های سیاسی... به عنوان میراث ملی» و«روند دوم جدا کردن مشروطیت از یک شکل معین حکومت... که به بسیاری کمک کرده است مشروطه را از آن خود بدانند.» «در صدمین سالروز انقلاب مشروطه برای نخستین‌بار... به خوبی می‌شد نشانه‌های زوال نگرش سیاسی و “غیرتاریخی“ به تاریخ مشروطه را دید.» خوشبختانه «امروز اکثریتی به صد سال پیش خود با نگاه ستایشی که سزاوار آن است می‌نگرند و ریشه‌های خویش را در آن می‌یابند... و حکومت مشروطه را «حکومت مشروع قانونی، بر پایه قانون اساسی که مردم گزارده‌اند». درک می کنند.

وچنين رويکردی به سنت مشروطيت در تاريخ ايران که گفتاردهای فوق ارزيابی‌ و تبيينی صحيح و واقع نگرانه بدين رويکرد است، آسان بدست نيامده و خود حاصل سه دهه تلاشهای فکری انديشمندان و با فراخواندن مايه‌های روشنفکری در گرايش های مختلف و جهان بينی های گوناگون بوده است. حاصل دوره ای سخت، که گوينده سخنان بالا ـ داريوش همايون ـ از آن بدرستی و شايستگی با عنوان «عصر دوم روشنگری ايران» ياد می کند.

پیروزی انقلاب اسلامی که در اصل شکست اخلاقی جامعه روشنفکری و سیاسی ایران بود، آرامش ‌عموم روشنفکران و طبقه سیاسی را بر هم زد و آنان را در مقابل این پرسش اساسی قرار داد، که چه شد انقلاب اسلامی صورت گرفت و پیروز شد؟ جامعه فکری ایران برای فهم این پرسش و یافتن پاسخ در خور برای آن، پس از گذشت سه دهه زندگی در آشفتگی و کش و قوس و کلنجار با خود در یافتن ریشه ها و همچنین یافتن اصل و نسب خویش در رویکردی تازه به تاریخ معاصر ایران و نگاهی نو به انقلاب مشروطه، به انقلابی که تا آنزمان بدان پشت کرده بود و با مراجعه به اسناد و منابع و مطالعه و بررسی آنها به تعریف جدیدی از خود و وظائف خويش و فلسفه ای که برای ادامه حیات و برون رفت از بحران بدان نیازمند بود يعنی فلسفه آزادی، برابری حقوقی انسانها، راه ترقی، انداختن ايران به راه پويائی و رشد و هرچه انسانی تر شدن، دست یافت. راهی که انقلاب مشروطه به عنوان مقدمه و سرآغاز، آن را گشوده بود.

اما آن چه در اين سه دهه ی سخت نمی تواند فراموش شود، نقش و حضور پرقدر و پر قدرت تنی چند از اندیشمندان برجسته مان در چالشگری عنصر و جوهره ی روشنفکری ايرانی، تا حد هدايت گری در رسيدن به دریافت ها و رويکردهای جدید است که بی ترديد چنين نقش و حضوری در تاریخ ایران زمین ماندگار خواهد شد.

داریوش همایون از جمله آن اندیشمندان جامعه روشنفکری ایران است که در دوره های آشفته فکری، هنگامه ای که عموماً از سر ناآگاهی و شلختگی اصطلاحات و مفاهیم سیاسی به دلخواه بکار گرفته می شد، در راه روشنگری، ابهام زدایی و برطرف کردن هرگونه بدفهمی از ژرفای مفاهیم کلیدی همچون «حفظ ایران بعنوان ماهیت برتر»، «حفظ منافع ملی» و «حفظ اولویت ها» و همچنین مشروطیت بعنوان «جنبش روشنگری» و «جنبش نوسازندگی سراسری ایران» به تبیین درست معنای آنها سخت و پرکار کوشيده است. از جمله سهم بزرگی از تلاش خود را در ارائه فهم جامع و همه جانبه از انقلابی که صد و چهار سال پیش «برای آزادی و ترقی» و «برای رساندن ایران به اروپا، جامعه ‌ایرانی را به تکان انداخته بود» صرف کرده است. سهمی پربها در دستيابی به شناختی ژرف از «جنبشی که از یک بیداری فرهنگی آغاز شده بود» و «بدان تجدد یا مدرنیته می‌گفتند» و در پی «قانونمدار کردن حکومت» بود و سرآمدانش نام مشروطه را بر آن نهاده بودند.

پس از گذشته سه دهه از انقلاب اسلامی و فائق آمدن بر دوران شلختگی و نابسامانی در مفاهیم، خوشبختانه امروز شاهد یک همرایی ملی بر سر مفاهیم اساسی و کلیدی و همچنین درک شایسته از جنبش مشروطه بعنوان میراث ملی و تاریخی در میان بخش بزرگی از سرآمدان فکری فرهنگی و سیاسی جامعه مان هستیم.

***

اما امروز پس از گذشت اینهمه سال، اینهمه تلاش و پس از رسیدن به همرایی ملی در درک مشترک از مفهوم مشروطه و سر برآوردن جنبش عظیم اجتماعی «جنبش سبز، جنبش اجتماعی دور دوم عصر روشنگری ایران» که سهم آقای همایون در آن به روشنی قابل رویت است، در یک نشست حزبی که برای آماده سازی بحث های تدارکی برای کنگره آتی آن حزب تشکیل گردیده از سوی آقای همایون درکی از مفهوم مشروطه ارائه می گردد که سئوالات و حاشیه های زیادی پیرامون آن می تواند ایجاد شود.

آقای همایون در این نشست، و در برابر مقاومت بدنه ی حزب برای افزودن «ليبرال ـ دمکرات» به نام حزب، در تعریف «جدیدی» از مشروطه یا «دلالت» آن می گوید:« شما فکر می‌کنید چند نفر در دنیا منشور ما را تا حال خوانده‌اند؟ ولی مردم اسم ما را می‌شنوند و وقتی این نام با این صفت همراه می‌شود اثر دیگری دارد. در این تردیدی نیست. چون " حزب مشروطه ایران" معنای خاصی ندارد حداکثر دلالتی دارد. می‌گویند این‌ها طرفدار پادشاهی‌اند که البته هستیم ولی دیگر کسی برود منشور را بخواند ببیند این برنامه ما چیست، وقت این کارها را ندارند. اما لیبرال دمکرات فورا" یک چیزهایی را می رساند. این موضوع دلالت که من گفتم در منطق فوق العاده مهم است که واژه ای دلالت بر چه معنایی می‌کند و پشت‌ش چیست. پشت این خیلی چیزها می‌آید. این توضیحات را از این نظر عرض کردم که بعضی سوء تفاهمات برطرف شود.»

بر اساس این گفته ی آقای همایون صفت مشروطه در عنوان "حزب مشروطه ایران"، معنای خاصی ندارد و حداکثر دلالت بر طرفداری از نظام پادشاهی دارد و از واژه و صفت مشروطه منطقا رابطه دیگری جز طرفداری از نظام پادشاهی استخراج نمی شود. حال آنکه چند سال پیش ایشان در مقاله ای تحت عنوان «رفتن به ژرفای جنبش مشروطه»، «فروکاستن مشروطه به پادشاهی» را «دیرپا‌ترین و زیان‌آور‌ترین و پردامنه‌ترین بدفهمی‌ها» دانسته و بر علیه این بدفهمی به مقابله پرداخته و بخش عمده و اساسی تلاش های فکری و قلمی خود را در سه دهه گذشته برای زدودن این بدفهمی و ابهام زدایی از مشروطه متمرکز نموده است. و امروز که به گفته خود وی سنت مشروطه به عنوان میراث ملی و تاریخی در ضمیر آگاه بخش بزرگتر جامعه ایرانی و بويژه در اندیشه الیت فکری ـ فرهنگی میهن مان جایگاه شایسته خود را یافته است، این سنت از سوی اقای همایون برای رضایت و فهم ذهنیت نیاموخته و پرورش نيافته این چنین تقلیل داد شده و به صورت فروکاسته به پادشاهی ارائه می گردد. و این امر از سوی ایشان که به گفته ی خويش سرآمدگراست و امیدش نیز به سرامدن اجتماعی و فرهنگی ایران و توانایی بالقوه آنان است، شگفت آور، بدور از انتظار و برخلاف درسهایی است که از ايشان آموخته ایم. ما از ايشان و در کنار ايشان از انديشمندان ديگرمان آموختيم که در کار با واژه ها به ويژه با وارد شدنشان در قلمرو مفاهيم، تنها نبايد در محدوه ی لغوی آنها بازماند. مفاهيم از جمله مشروطه ـ نه تنها برای ما بلکه برای بخش مهمی از تاريخ جهان ـ بار معنائی فرهنگی، تاريخی، اجتماعی بسيار سنگينی را با خود حمل می کنند. صرف نظر از اين که ما نمی دانيم در کدام لغتنامه «پادشاهی» به عنوان مدلول مشروطه ذکر شده است!

سه دهه پیش الیت فکری ایران « پشت به انقلاب مشروطه» داشت، واژه مشروطه را دلالت بر سلطنت می دانست ـ و ای بسا به همين دليل و با همين دلالت اشتباه بدان پشت کرده بود! ـ اما پس از اين سه دهه، امروز سنت مشروطه در تاریخ بعنوان جای پای محکمی برای ایستادن و ستونی برای تکیه دادن، بعنوان فلسفه ی سیاسی مدرنیته شناخته شده است. امروز از آن، در ذهنيت پرورش يافته ی درگير در سه دهه تلاشهای فکری چیزی جز مقدمه دمکراسی در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر استنتاج نمی شود. در نگاه امروز روشنفکری ایران مشروطه نو نهالی بود که 104 سال پیش در 14 مرداد توسط کوشندگانش در میهنمان کاشته شد و پس از صد و چند سال و بویژه در سه دهه گذشته توسط فرزانگان ایران آبیاری و پرورش داده شد و امروز بصورت درخت تنومندی حضور دوباره ش را نه تنها در 14 مرداد، بلکه به صورت ژرفتر و روشن تری در 22 تا 25 خرداد هر سال پاس خواهیم داشت.

حال امروز پس از گذشت اینهمه سال و پس از تلاش های بسیار که در اثر آن سنت مشروطه جایگاه سزاوار خود یافته است، آيا مجاز هستیم مشروطه را به پادشاهی فروکاسته و از آن معنای دلالت بر طرفداری از نظام پادشاهی استخراج کنیم، آن هم در برابر ذهن هائی که نتوانسته اند؛ خود را با روند روشنفکری اين سه دهه انطباق دهند!؟ در برابر کسانی که خواندن و به عمق رفتن در فرهنگ فردی و اجتماعی شان جائی ندارد؟ برای کسانی که به گفته شما برای درک درست از برنامه های حزب مشروطه ایران به منشور آن مراجعه نمی کنند و آنرا نمی خوانند در نتیجه برنامه ی کامل حزب را نمی فهمند، چون « همه‌جا می‌گویند مشروطه یعنی قانون، یعنی مشروط. حالا مقاله بنویسیم که مشروطه خیلی عمق دارد ولی این است در ذهن مردم. انگاره‌ای،ایماژی در ذهن مردم است که نمی‌شود به این سادگی عوض کرد. ولی این لیبرال دموکرات هزار چیز درش است. تمام آینده بشریت درش است» «چه مشکلی دارد زیر حزب مشروطه ایران بنویسیم لیبرال دموکرات؟» و چه اشکالی دارد بگوئیم؛ عنوان حزب مشروطه ایران چیز مشخصی را نمی‌رساند. و مشروطه معنای خاصی ندارد و تنها دلالت بر طرفداری از پادشاهی است، تا حزب را آنطور که هست بنامند!

آن هم برای آن بخش که رفتارش بيشتر به عوام بی حوصله و سطحی می برد، و حتا در فرهنگ لغت در دسترس به ديکته و معنای درست واژه ها هم رجوع نمی کند و پس از سی سال پرتلاطم فکری هنوز به همان «انگاره» بسنده می کند!؟ برای آن بخش از حزبی که تمام حیات سیاسی ش را، چه آنزمان که به عنوان سازمان پايه گذاری و چه بعد که حزب نام گذاری شد، زیر سقف مشروطه زندگی کرده و پیوسته زیر سایه تلاش های فکری و قلمی آقای داریوش همایون یکی از نظریه پردازان جنبش مشروطه بسر برده و بالغ بر هزاران صفحه آثار مکتوب و صدها ساعت بحث های گفتاری وی را پیرامون تاریخ معاصر ایران و بویژه تاریخ و سنت مشروطه بی دریغ در اختیار داشته، اما علیرغم آن هنوز درک درستی از مفهوم مشروطه نیافته و از سنت مشروطه، پادشاهی می فهمد!؟ از ذهنيتی که يک تجربه تاريخی خود را به قدمت دو سده نمی فهمد يا نمی خواهد بفمهد، چگونه می توان انتظار داشت مفهوم لیبرال دموکراسی که «تمام آینده بشریت درش است» و بار فلسفی، تاريخی، فرهنگی، اجتماعی عظيم حداقل هفت سده ـ از آغاز سده ی سيزدهم تا سده ی بيستم ـ را در خود حمل می کند، فهمیده و از اضافه شدن این واژه بر نامش بیم نداشته باشد. بویژه آنکه از واژه لیبرال دمکراسی، برخلاف سنت مشروطه در تجربه تاریخی ایران نمی توان نشانی از پادشاهی دریافت کرد. شاید بدليل نيافتن آن «انگاره»، آن را سعی در کمرنگ کردن و حتا نفی پادشاهی می داند. آيا شش سال مقاومت پیکره حزب در برابر افزودن لیبرال دمکراسی بر نام حزب به معنا و نشانه ی درک بدنه ی حزب از هستی سیاسی و ضرورت وجود حزبی و تشکيلاتی خود به دفاع از پادشاهی ـ شاهزاده رضا پهلوی ـ نيست؟ در برابر چنين ذهنيت ناآماده و پرورش نيافته ای، نوشتن لیبرال دمکراسی زیر نام حزب مشروطه چه دردی را درمان خواهد کرد؟

اگر امروز از بيرون و از سوی جامعه سیاسی ایران، حزب مشروطه ایران بعنوان حزبی طرفدار سلطنت ارزیابی می گردد، برخلاف تصوری که ارائه می شود، نه بخاطر قرار داشتن صفت مشروطه بر سردر نام حزب و دلالت آن بر طرفداری از سلطنت بلکه به درستی و به حق از خواندن منشور و اساسنامه حزب ـ توسط کسانی که حوصله خواندن و ديدن دارند ـ و ديدن حضور پرقدرت دو ماده ی 1 و 3 اساسنامه و منشور که در آنها با شفافیت تمام نه تنها « پادشاهی مشروطه را بهترین و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت» می داند و «از هيچ گونه تلاش قانونی و دمکراتيک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار»ی نمی کند، بلکه « اصول عقايد و برنامه سياسی حزب در منشور» را «که بر همه اسناد حزب اولويت دارد» علاوه بر الهام گرفتن از قانون اساسی مشروطیت «بر پايه بيانيه ۱۴ ماده‌ای پادشاه تدوين» شده است. هر چند که «شاهزاده در قاهره گفت آماده است در موقع خود وظایف شاهی را انجام دهد. از آن وقت هم دائما از این اظهار فاصله گرفته است» و «به موجب همان قانون اساسی نیز تا تشریفات را بجا نیاورد پادشاه نیست» ولی در اسناد حزبی همچنان پادشاه خوانده می شود. آيا انگيزه ای جز حفظ اين مفاد و هراس از کم رنگ شدن اين روح زمينه ی ديگری برای شکل يابی اين «جبهه مقامت» وجود دارد؟

اين نوشته به هيچ عنوان قصد ارزش گذاری در باره ی طرفداری از نظام پادشاهی به عنوان محور اصلی و توضيح گر ضرورت وجودی حزب نيست. اما تا وقتی که اصول فوق در منشور و اساسنامه آن حزب به همین صورت باقی است، آری تا زمانی که این اصول بدین گونه و با این شفافیت در اسناد حزبی حضور دارد، طبیعی است که حزب را همان گونه بنامند که هست، حتا اگر عبارت ليبرال ـ دمکرات به نام ش افزوده شود.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود فراوان خدمت بانو افسانه لایسنر گرامی،

خواهشمندم نوشته زیر را که با صمیمیت کامل نوشته شده و تقدیم به شما بانوی ایرانی است که از من بپذیرید.

مطالعه، نقد و بررسی و برخورد با نظرات مخالفان از هر طیفی که باشند برای روشن شدن افکار عمومی از واجبات است حتی اگر اکثر آنها تکراری و برای آگاهان خسته کننده باشد. روشنگر و روشنفکر حافظه ی تاریخ و سیاست و اقتصاد... یک جامعه است که بخشی از هر روز خود را باید صرف یادآوری و بسط دانش قشر آگاه و کنجکاو و بخش دیگری را صرف آگاه کردن نا آگاهان در جامعه خود کند تا به شمار آگاهان افزوده شود. آنچه برای آگاهان ممکن است خسته کننده و تکراری باشد برای تازه واردان که تا چندی پیش منهم جزء آنها بودم تازگی دارد و بنابراین لازم و ضروری است بخصوص در اوضاع خطیری که ایران با آن روبرست. من بعنوان یک تازه وارد از طیف چپ به حزب مشروطه ایران از نظرات نظردهندگان آگاهانی مانند شما بسیار چیزها می آموزم. از شما و دیگر آگان تقاضا می کنم بیشتر در نظر دهی ها شرکت کنید و ما را با اطلاعات و زوایای دیگر مباحث آشنا نمایید. سپاسگزار خواهم شد.

***********************************************************************

سخنی با روشنفکران واقعی و آگاهان

چقدر از پدران و مادران خود شنیده و می شنویم که ایکاش رساله های خمینی را خوانده بودیم تا تحجر این اعجوبه را قبل از وقوع فاجعه ی ۵۷ درک می کردیم، ایکاش روشنفکران ما مثل روشنفکران جهان پیشرفته بودند و با ذهنیت روشن و آزاد مغرضان و ایدئولوگ هایی مثل جلال آل احمد، علی شریعتی، بیژن جزنی، خمینی و غیرو را نقد و بررسی می کردند و با برخورد با افکار این ایران بر باد ده ها و وابسته به بیگانگان ما قشر چاق جامعه را روشن می کردند .... کار روشنفکر روشنگری است که جامعه را از سقوط بازدارد و مباحث پیچیده را آسان کند تا از دکتر گرفته تا سوپور محله آنرا بفهمد و در تصمیمات خود درباره کشورش دچار اشتباهات جبران ناپذیر نشود. اینست که بنظر من باید در نقد و بررسی و برخورد با نظرات و سیاست های طیف چپ قاطعانه عمل کرد و این وظیفه ای ست که تعارف نباید سرش بشود و با سماجت تمام دنبال شود. شما آگاهی های لازم را دارا می باشید ولی ۷۰ در صد جامعه جوان ایران که همواره بر تعدادشان افزوده می شود نیاز به آگاهی دارند تا به نتیجه ای که شما به آن دست یافته اید برسند. امثال کشگرها که در سایت اخبار روز تعدادشان بسیار است اکثرا با دیدی مغرضانه و ایدئولوژیک و یکسوگرانه با همه ی مباحث برخورد می کنند آنهم ایدئولوژی شکست خورده ای که امروزه فقط برای عوام فریبی قشر جوان و ناآگاه ایران بکار برده می شود. من خود سالها فریب چپ ها را خوردم چون اینها در عوامفریبی دست کمی از احمدی نژاد و خاتمی ندارند منتها تخصص اینها بخصوص در روانشناسی جامعه و بازی با واژه ها بیشتر است. هم احمدی نژادها و هم گروه های چپ برخلاف حزب مشروطه ایران دسترسی گسترده به مطبوعات دیداری و شنیداری قوی مثل صدای امریکا و بی بی سی دارند که در آنجا به امثال شما و من فرصت آنچه در اینجا می گوییم داده نمی شود تا بینندگان و شنوندگان با در نظر گرفتن دو طرف قضیه داوری کنند. این کار شما را بسیار سخت کرده و می کند ولی من می بینم که با وجود همه ی کمبودها میهندوستان با سماجت فراوان در این دهه های سخت در غربت و در عین حالی که موفقیت های فراوانی در حفظ میراث ایران در همه ی حیطه ها داشته اند چه مزاحمتی برای رژیم و چپهای وابسته و رسانه های بیگانگان از دویچه وله گرفته تا بی بی سی و صدای امریکا به سود ایران و ملت ما ایجاد کرده اند تا جاییکه رسانه های ملی ما را قادر نیستند نادیده بگیرند. منظور من رسانه های ملی مثل رادیو صدای ایران و تلویزیون پارس است که من يکی از هواداران پر و پا قرصشان هستم می باشد که همیشه بخاطر ملی بودنشان با مسائل مالی روبرو بوده اند. روشنفکران اینگونه رسانه ها با یادآوری تاریخ تحریف نشده ایران و با ایجاد فضا برای همه که شامل چپهایی مثل آقای کشگر هم می شود آگاهی های بسیاری در اختیار ما می گذارند. درود فراوان من به این مبارزان با بیسوادی های تاریخی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی.

اين سامانه هم ملی است و از اينکه می بينم اين مقاله را در برخورد با مقاله بی سر و ته و مغرضانه آقای کشگر به چاپ رسانده بسیار خوشحالم و آنهم به شیوه ای بسیار حرفه ای و متمدنانه. شادمانی من دو چندان می شود وقتی می بینم که نظر دهندگان با رجوع به نویسندگان هر دو مقاله است نظر می دهند آنهم با حداکثر رعایت ادب. زمانیکه من نظر دهنده اخبار روز بودم هر زمان مقاله ای از آقای همایون چاپ می شد خوانندگان هیچ و یا بسیار کم اعتنائی به محتوای مقاله نشان می دادند و تا آنجا که می توانستند با ترغیب گردانندگان آن سایت به تاختن و اتهام زنی به آقای همایون می پرداختند. اگر هم بنده خدایی در میان خودشان پیدا می شد و سعی می کرد بحثی جدی و خالصانه در مورد مقاله آقای همایون بمیان بکشد با بی مهری و اتهام زنی دیگران روبرو می شد. در آنجا هم نام مهمتر از محتوا بود همانطور که نام نظام اگر پادشاهی باشد برایشان مهمتر است تا محتوای لیبرال دمکراتیک نظامی که حزب مشروطه ایران خواهان آنست. بنظر من اگر محتوای آنچه چپ ها می گویند مثل آبکش سوراخ نداشت اینگونه رفتار نمی کردند چون کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است و یا اگر ریگی به کفش نداشتند به این شیوه ها متوسل نمی شدند. این تفاوت میان روشنفکران و سیاسیون میهندوست، با وجدان و وظیفه شناس با درس خوانده ها و سیاسیون مغرض است.

من از نویسنده این مقاله سپاسگزارم که با پیوست مقاله آقای کشگر به مقاله خود و برخوردی موثر و در عین حال زیبایش چشم، گوش، زبان و حافظه ما بوده است، مگر وظیفه و حرفه یک روشنفکر به غیر از این می تواند باشد؟ تنها از طریق اینگونه برخوردها با کشگرهاست که می توان به مردم ابزار کافی را داد تا سره را از ناسره بشناسند و جلوی فاجعه ای مثل فاجعه ۵۷ را گرفت.

هم اکنون با همکاری سازمان ملل چپ های وابسته در ساختن چهره ای نژادپرست از ایران بطور کل هستند تا زمینه را برای آماده سازی افکار عمومی جهان برای تجزیه و یک جنگ علیه ایران هستند. بنظر من نباید این موضوع جدی را دست کم گرفت و از کنارش گذشت بلکه روشنفکران ما باید در برخورد با این مسئله چاره جویی کنند و .... مسئولیت های روشنفکران ما بسیار است و امیدوارم کمر شکن نباشد چون در آنموقع کمر ایران هم خواهد شکست.

پاینده ایران و ایرانیان راستین و فداکار

August 30, 2010 03:45:59 PM
---------------------------

افسانه لایسنر

مطلب اقای کشتگر گواه بر محدویت فکر و درک ناقص ایشان از تاریخ معاصر ایران بخصوص انقلاب مشروطه و ارمانهای ان است . اما درعین حال میشود درک کرد که این نگاه یکسویه و مغرضانه از کجا آب میخورد. اقای کشتگر همه چیز را در قالب ایده لوژی ورشکسته مارکسیسم درک و تفسیر میکند که اینخود نشانه تحجر ذهنی چپ ایران است. نه ما میتوانیم ایشان را متقاعد کنیم که نگاه گسترده تر وهمه سویه تری به تاریخ ایران بکند و ان را در متن و بستر خودش ونه در چارچوب یک ایده الوژی وارداتی بیربط تجزیه وتحلیل کند و نه ایشان میتوانند این تفسیرهای قالبی و بیربط را به خورد ما بدهند. شاید بهتر باشد این روشنفکران خودخوانده و عبث را به حال خود رها کنیم و راه خودمان را ادامه دهیم. اینده ایران در دست نسل جوان و هوشمند ایران است ایدههای اقای کشتگر و رفقایشان صرفا برای با زماندگان چپ سرخورده ایران است که از خواب غفلت بیدار نشده و امیدی هم به بیدار شدنش نیست. اجازه بدهید وقت و انرژی مان را در مباحثه با انها تلف نکنیم.

August 29, 2010 04:07:31 PM
---------------------------

یکی از عوام

بدفهمی از عوام انتظار می رود ولی نه از کسانیکه مدعی هستند یکی از اعضا ء قشر الیت جامعه هستند. وای بحال جامعه ای که الیت آن مثل عوامش بدفهم باشد. من با نظردهنده ای که گفته است مشکل جناب کشگر بدفهمی نیست بلکه غرض ورزی اوست موافقم. حال آقای کشگر یا باید بخاطر بدفهمی خود از حزب مشوطه عذر خواهی کند و یا ثابت کند که مغرضانه این مقاله را ننوشته است. در هر دو صورت بازنده ایشان خواهند بود. ایشان بعنوان یک فرد سیاسی باید احتمالات هر آنچه می گویند و می نویسند را در نظر بگیرند تا دچار چنین اشتباه محاسبه ای نشوند و در چنین موقعیتی خود را قرار ندهند که انتخابشان بین بدفهمی ایشان و غرض ورزی شان باشد. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

August 28, 2010 05:52:23 PM
---------------------------

لیبرال دمکرات

از فعالان سیاسی ای که مخالف لیبرال دمکراسی هستند باید پرسید که اگر لیبرال دمکراسی انقدر اخ و پیف است چرا ۵ میلیون ایرانی از جمله خود این فعالان به کشورهای لیبرال دمکراتیک پناهنده شده اند و برای دریافت تابعیت این کشورها دست و پا می شکنند؟ آیا همه ی این ۵ میلیون ایرانی اشتباه کرده اند که کشورهای لیبرال دمکراسی را به کشورهای دمکراتیک چین و کره شمالی ترجیح داده اند یا اینکه نه، از انتخاب خود راضی هستند؟ آیانتیجه انتخاب همین ۵ میلیون ایرانی بین لیبرال دمکراسی ها و دمکراسی های کذایی چین و کره شمالی و کوبا به تنهایی کافی نیست که با اعتماد به نفس اعلام کنیم که ۱۳/۱ ملت ایران که فرصت انتخاب بین این دو نظام را داشته اند قاطعانه به لیبرال دمکراسی رای داده اند و این رای آنها بوسیله هیچ مرجعی قابل انکار نیست؟
آیا این نمی نوانتد بعنوان یک مدرک محکمه پسند از جانب اکثریت کل ملت ایران برای اثبات برتری لیبرال دمکراسی بر دمکراسی های کذایی چین ... ارائه شود؟ در سه دهه اخیر، سالی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار ایرانی ایران فلک زده را به مقصد لیبرال دمکراسی ها رها می کنند، آیا این هم یک مدرک محکمه پسند دیگر نیست که رای ملت ایران به لیبرال دمکراسی است و این نظامی است که آنها برای کشور خود می خواهند و اگر ایران به یکی از همین لیبرال دمکراسی ها تبدیل شود دیگر نیازی نخواهد بود که هیچ ایرانی ای از کشور فرار کند؟

اکثریت قاطع این ۵ میلیون ایرانی بدون اینکه معنی لیبرال دمکراسی را بدانند کشورهای لیبرال دمکرات را برای کار و زندگی انتخاب کرده اند. حتی فعالان سیاسی ای که همیشه با لیبرال دمکراسی ها در ستیز بوده و هستند هم به لیبرال دمکراسی ها پناهنده شده اند و به مبارزات خود علیه لیبرال دمکراسی ادامه داده اند. یکی از این کشورهای لیبرال دمکرات که در میان ایرانیان مهاجر از هر کشور لیبرال دمکرات دیگر محبوبتر بوده است و بیش از یک میلیون از ۵ میلیون ایرانی مهاجر آنرا برای پناهنده شدن انتخاب کرده و در آن کار و زندگی می کنند. این کشور لیبرال دمکرات امریکاست، همان کشوری که بیش از هر کشور لیبرال دمکرات دیگری در ۶ دهه اخیر مورد حمله مخالفان لیبرال دمکراسی قرار داشته است بخصوص مصدقی های دو آتشه و چپ های منجمد شده در جنگ سرد. اینها در کشو.رهای لیبرال دمکراتی مثل امریکا و انگلستان چه می کنند؟

وقتی ۵ میلیون ایرانی، منجمله فعالان سیاسی مخالف لیبرال دمکراسی، تصمیم به مهاجرت گرفتند، آیا بر حسب نام نظام های لیبرال دمکراتیک تصمیم گرفتند به این کشورها مهاجرت کنند و یا بر حسب محتوای این نظام ها؟ در عمل می بینیم که نام نظام چه جمهوری و چه پادشاهی هیچ نقشی در تصمیم گیری ایرانیهای مهاجر نداشته است بلکه ماهیت مشترک این نظام ها که لیبرال دمکرات است نقش اساسی در تصمیم گیری این میلیون ها ایرانی داشته است. اگر نام مهم بود اکثریت ایرانیان طرفدار پادشاهی امریکا را که یک جمهوری است را برای کار و زندگی برنمی گزیدند و به انگلستان و اسپانیا و سوئد سرازیر می شدند و مهاجرین ایرانی طرفدار جمهوری همگی به امریکا و آلمان ... می رفتند. در کشورهای لیبرال دمکراتیک مهم نیست نام نظام جمهوری باشد یا پادشاهی بلکه آنچه ۵ میلیون ایرانی را بخود جلب کرده محتوا و ماهیت لیبرال دمکراتیک آنهاست که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و حفظ منافع ملی آنهاست.

آقای کشگر و امثالهم بجای سفسطه و مغلطه باید اعلام کنند که آیا با لیبرال دمکراسی مشکل دارند و یا پادشاهی، یعنی با محتوا و ماهیت یک نظام لیبرال دمکرات مسئله دارند و یا با نام یک نظام که پادشاهی است. اعلام کنند کدامین ماده منشور جهانی حقوق بشر با لیبرال دمکراسی چه با نام پادشاهی و چه با نام جمهوری منافات دارد که اینهمه سال در پی گیج کردن ملت ایران بوده اند مبادا که این ملت بجای مهاجرت به لیبرال دمکراسی های جهان به لیبرال دمکراسی در ایران برسد و دیگر هیچ ایرانی ای خود را به آب و آتش نزند که از کشورش بگریزد.

August 27, 2010 03:15:41 AM
---------------------------

وجدانی

مشروطه ایران را شقه نکنید!

مخالفین و بویژه بد خواهان حزب مشروطه ایران از هر گروه و حزبی که باشند نفقط در این روزهای حساس و سرنوشت ساز بلکه از گذشته های بسیار دور با این حزب آرام و صبور سر ناسازگاری و ستیز داشته و همیشه هم خواهند داشت. تنها آقای علی کشگر نیست که اصولآ دوست ندارد حزبی بنام حزب مشروطه ایران وجود داشته باشد و چنانچه اختیار را به او بسپارند همین امروز جلوء فعالیت این حزب را گرفته و آنرا منحل خواهد کرد. شمار آنانی که پیرو این فکر و عقیده هستند و اینچنین آرزوئی دارند بلا تردید محدود به یک یا دو نفر نبوده و نیست. و هر کس که صرفآ از راه مقاله و طومار نوشتن تلاش کند و بخواهد مانع فعالیت و اقدامات ایگونه افراد شود بدون تردید موفقیت آنچنانی نخواهد داشت چون وقتی بنا و اساس بر این است به هر طریق و هر وسیله ای که شده جلوء فعالیت و گسترش حزب مشروطه گرفته شود دیگر دراینجا هیچ مقاله و طوماری کارساز نیست.

اغلب احزاب و گروههائی که سرعناد با حزب مشروطه ایران دارند خودشان چه در گذشته و چه اکنون از طرف ملت ایران سیلی خورده و مطرود شده اند و حال که می بینند حزب مشروطه با سرعت فوق العاده در سرتاسر نتنها ایران که حتی تمامی نقاط جهان گشترش پیداکرده و فعالیت میکند پر واضح است که دل خوشی از این حزب نداشته و نخواهند داشت. لذا ازکینه توزی و مخالفت ورزی افرادی که نمیتوانند پیشرفت حزب مشروطه ایران را تحمل کنند نباید ترس و واهمه ای داشت. و تا زمانی که ملت ایران بدین گونه از حزب محبوب و خوشنام خویش استقبال و حمایت میکند کاری از جانب حسودان و بخیلان نامبرده ساخته نیست. تنها زمانی باید ترسید که خدای نا کرده گول چرب زبانیها، مصلحت اندیشیها، توصیه ها و دیگر اقدامات بظاهر خیرخواهانه ولی در عین حال خرابکارانه و ویران کننده اینگونه اشخاص را خورده باشیم و کاری را انجام دهیم که خواست و آرزوی قلبی و همیشگی آنان میباشد. مطمئن باشیم که دل افرادی مانند آقای کشگر هیچوقت به حال حزب مشروطه ایران نسوخته و پیشنهادات وی برای بهتر شدن و موفق گردیدن این حزب نبوده و نیستند. بلکه باید همیشه عکس آنرا در نظر داشته باشیم و نیت بدی که در پشت اینگونه همدردیها و راهنمائی های بظاهر دوستانه پنهان است را باور بکنیم و مواظب نقشه های پنهانی و توطئه های حطرناک متعاقبشان باشیم.

تا زمانی که حزب مشروطه ایران شکل یکپارچه ظاهری و باطنی خود را همچنان مطابق خواست قاطبه ملت ایران نگهداشته و آرمانهای آن و نه بدخواهانش را دنبال کرده و میکند موفقیتش حتمیست و احدی نمیتواند جلوء پشرفت این حزب را بگیرد و گزندی به آن برساند. اما هر آئینه که حزب مشروطه بخواهد صیرت و شکل ظاهریش را مطابق میل و اراده آنانی در آورد که ملت دل خوشی از آنان ندارد در آن صورت این حزب نتنها ملت را از دست داده بلکه بتبع آن مشروطه را نیز که با ملت یکیست از دست داده است. حزب مشروطه ایران اگر میخواهد مردم ایران را همانند سابق با خود داشته باشد ناگزیر به دوری جستن از اشخاص و افرادیست که مشروطه را دو شقه کرده و منتسب به گروهی خاص میخواهند و نه برای ملت ایران. مشروطه ایران یک موجود زنده عزیزیست و کسی توانائی و اجازه آنرا ندارد این موجود را دو شقه کند. عدول کننده از این قاعده و قانون در پیش ملت ایران همیشه مجرم بوده و تا ابد خواهد بود.

August 23, 2010 04:22:21 PM
---------------------------

مهدی موبدی

از دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران به هموطنان گرامی

با سپاس از شما که نظرهای خود را با ما و دیگران درمیان گذاشته اید به اطلاع میرساند پاسخ به پرسشهای دوستان از اولین نشست بعد از کنگره هشتم حزب آغاز شده و ادامه خواهد یافت. دفتر پژوهش حزب تا آنجا که پرسش ها مناسب و به نوعی به امر روشنگری و مبارزه کمک نماید از آنها استقبال کرده و از این نظر تفاوتی بین هموندان حزبی و هموطنان دیگر نمی بیند

پاینده ایران
مسئول دفتر پژوهش

August 23, 2010 07:48:43 AM
---------------------------

حق

غرض ورزی یک فعال سیاسی کار کشته را به هیچ عنوان نمی توان به پای بدفهمی او گذاشت. آقای کشگر نه از نظر فکری همپای داریوش همایون است و نه از نظر صداقت و صراحت مرام. همه از طریق این سامانه می توانند با مواضع حزب مشروطه ایران در قبال لیبرال دمکراسی، منشور جهانی حقوق بشر، اقوام ایرانی، جنبش سبز ملی ایران، ناسیونالیسم تدافعی، منافع ملی ایران.... آگاه شوند و افرادی مانند آقای کشگر می توانند هر یک از این مقوله ها را نقد و بررسی کنند. آقای کشگر است که با لیبرال دمکراسی و نظام پادشاهی برای ایران مشکل دارد و نه ما که ۳۰ سالست در کشورهای غربی لیبرال دمکرات هم از نوع پادشاهی اش و هم از نوع جمهوری اش زندگی کرده ایم.

من مطمئنم که چپ های فعال بیش از من درباره حزب مشروطه ایران می دانند و می خوانند و اگر به ایراد مهمی در این حزب برمی خوردند بی شک روی آن در سایت اخبار روز خود سرمایه گذاری های فراوان می کردند. خوشبختانه برای حزب مشروطه و بدبختانه برای چپ ها، حزب مشروطه ایران تاکنون مرتکب هیچ اشتباه قابل توجهی نشده است و ثابت کرده است که همیشه قادر بوده است که برگهای برنده را شناسایی کرده و آنها را به ملت نشان دهد، لیبرال دمکراسی و حمایت از جنبش سبز ملت ایران تنها دو نمونه است. چپها با هیچیک از ایندو میانه ای ندارند و با پافشاری بر مواضع خود که در آن دهه هاست منجمد شده اند هر روز به فاصله خود با ملت ایران می افزایند. زنده باد لیبرال دمکراسی.

پاینده ایران و پیروز باد حزب مشروطه ایران

August 23, 2010 02:58:43 AM
---------------------------

یک هموطن معمولی

آقای کشگر یک جمهوریخواه است و باید به هر بهانه ای به پادشاهی خواهان بتازد. در محفل چپ ها و در میان هواداران نا آگاهشان مبارزه غیر مستقیم و مزورانه با لیبرال دمکراسی و منشور حقوق بشر از طریق آمریکا و غرب ستیزی و ضدیت با سرمایه داری از اصول اعتقادات چپی است. حزب مشروطه ایران خود را در منشورش مقید به لیبرال دمکراسی و منشور حقوق بشر کرده است و سیستم پادشاهی را برتر از سیستم جمهوری می داند. همانطور که جمهوریخواهان این حق را برای خود قائلند که جمهوریخواه باشند باید یاد بگیرند که پادشاهی خواهان هم حق دارند پادشاهی خواه باشند. این بخشی ار حقوق اولیه هر انسانی است که این حق انتخاب را داشته باشد و برای استقرار و تبلیغ سیستم مورد علاقه اش بطور مسالمت آمیز کوشش نماید. منشور حقوق بشر با این حق انسان مخالفتی ندارد پس چرا آقای کشگر باید مشکل داشته باشد؟ هر حزبی حق دارد منشور خود را تدوین کند و در معرض نمایش بگذارد، منشور حزب مشروطه ایران در دسترس همه قرار دارد تا آنرا ملاحظه کنند و مورد بحث و بررسی قرار دهند. منشور حزب آقای کشگر کجاست تا امثال من به آن دسترسی داشته باشیم؟ کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ اگر خواننده ای می داند چگونه به منشور حزبی چپ ها می توان دسترسی پیدا کرد لطفا مرا مطلع کند.

آقای همایون یک لیبرال دمکرات و معتقد به قانون اساسی نوینی برای ایران می باشد که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد در حالیکه اکثریت چپ ها، لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشر را قبول ندارند ولی از ترس واکنش ملت ایران صراحتا مواضع خود را در این باب اعلام نمی کنند. چپ ها در زمان شاه فقید از برخی مفاد منشور جهانی حقوق بشر در هر فرصتی برای پیشبرد اهدافشان استفاده می کردند ولی به محض وقوع انقلاب با بیرحمی تمام خودشان به نقض حقوق بشر دست زدند و خمینی را ترغیب و تشویق می کردند بیشتر و تندتر آدم بکشد. خیلی ها جان خود را اینگونه از دست دادند. چپ ها پس از آن تجربه و تجربه کار و زندگی در غرب در سه دهه اخیر چرا هنوز نمی توانند مقید به منشور جهانی حقوق بشر شوند؟ چرا کشورهای لیبرال دمکرات و حقوق بشری و سرمایه داری غربی را بجای کره شمالی و چین و کوبا برای زندگی خود و فرزندانشان انتخاب کرده اند؟ اگر زندگی در غرب برای آنها و خانواده هایشان خوب بوده چرا همین گونه زندگی را برای ملت ایران در ایران نمی خواهند؟ تا بحال هیچ جوابی به این سئوالات نداده اند و متحول نشده اند ولی در عین حال هم انتظار دارند که حزب مشروطه خود را اصلاح کند. عجب!!! و مثلا از پادشاهی صرفنظر کند یا این ادعاهای بیجای آقای کشگر.

من یک فرد معمولی هستم مثل اکثریت هموطنانم و باید برای یک حزب مهم باشد که با امثال من در ارتباط باشد و به زبان من سخن بگوید تا قابل فهم من باشد. اینکار را من از حزب مشروطه ایران بیشتر می بینم تا احزاب چپ. صداقت و صراحتی دارد که این حزب دارد را من در هیچیک از احزاب ندیده ام. از این حزب ایراد زیادی نمی توانند بگیرند که این حزب نتواند با منطق به آنها جوابگو نباشد. اگر احزاب چپ جرئت دارند بطور گسترده اعلام کنند که لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشر را قبول دارند و منشورشان بر اساس این مقوله ها تنظیم شده است. مثل حزب مشروطه به ما پاسخگو باشند... دشمنی دیرینه چپ ها با پادشاهی، لیبرال دمکراسی و حقوق بشر، ایران بعنوان یک کشور و یک ملت را همه ملت ایران باید ببیند. اینها حتی از جنبش سبز ملت ایران هم ترسیدند و از آن استقبال نکردند و مذبوحانه خود را طرفدار نشان دادند ولی در عمل ضربه زدند و می زنند. این در حالی است که حزب مشروطه ایران از آغاز از جنبش سبز حمایت کرده است.

August 22, 2010 02:58:41 AM
---------------------------

یک روزنامه نگار

با نوشته های آقای کیخسرو و خانم مهری کاملا موافقم. آقای کشگر هیچ وقت درباره مسائل احزاب و سازمان های دیگر نمی نویسند. بعید است کار دیگران را صد در صد کامل و درست می دانند و هیچ مشکلی در منشور و اساسنامه و سطح سواد و پرورش و مطالعه اعضای آنان نمی بینند. حساسیتشان روی حزب مشروطه ایران است و تنها استنادشان موافق یا مخالف همیشه بر جملات آقای دکتر همایون می باشد.
من برای حل مشکل تلاش یک پیشنهاد دوستانه و راهگشا دارم، می توانند یک متن کوتاه تهیه کنند و خط مشی و باور سیاسی خود را اعلام دارند و بگویند با پادشاهی مخالفند و با هیچ حزبی کارنمی کنند و این متن را بگذارند صفحه اول سایتشان تا مجبور نشوند هر چند وقت برای اثبات این حرف به حزب مشروطه بدبگویند. اگر رنگ آمیزی سایتشان را هم مانند پرچم حزب مشروطه وسایت آنان نگه ندارند شاید بهتر باشد.
یک پیشنهاد دیگر هم این که به جز نوشته های آقای دکتر همایون و بحث های حزب مشروطه نوشته های دیگران را هم بخوانند تا دنیا برایشان بزرگ تر شود و با نظر دیگران هم آشنا شوند. همه ما نیاز به مطالعه داریم ولی مطالعه ی تنها آدم را نمی سازد، سعه صدر و بی طرفی و رهایی فکر هم لازم است.

به نظر من این اتفاق تماما به نفع حزب مشروطه تمام شد. اولا ببینید برخورد این حزب و دوستانی که در این جا آزاد نظر می گذارند چقدر محترم و مودب و منطقی و مستدل است. آن هم با نوشته ای که کار را به بی احترامی و مثلا کوبیدن می کشاند و منطق قابل قبولی هم ندارد. پس حزب مشروطه و طرفداران و دوستدارانش بر خلاف نظر آقای کشگر خیلی هم پیش آمده و امروزی است.
اگر چنین متنی در اخبار روز که بیشتر خوانندگانش همفکران آقای کشگر هستند منتشر می شد و اگر خطاب به یک تشکل چپ بود شک نکنید که برخوردها از فحش و هتک حرمت کم نمی آورد.

آقای کشگر و خانم مدرس که اینقدر به آقای دکتر همایون ابراز ارادت و محبت می کنند چگونه مهری به ایشان دارند که در انتظار آسیب زدن به حزبی هستند که به گفته خود آقای دکتر سهم بزرگی از زندگی سال های سال عمر ایشان را به خود اختصاص داده است. اگر این ارادت و محبت واقعی و حقیقی است و شما صادقانه فکرمی کنید در ساختار حزب مشکللاتی هست می توانید کمک کنید حزب پیشرفت کند تا استاد هم خوشحال تر شوند نه این که از هر فرصتی برای تحقیر و آسیب زدن به حزب سوءاستفاده کنید و پشت سر هم نوشته های آقای دکتر را چاپ کنید و به تلاش آنلاین اعتبار دهید. این حزب و منشوری که شما از آن حرف می زنید حاصل تفکر آقای دکتر است.
دوستان حزب این همه استاد را انحصاری خود نمی دانند که گردانندگان تلاش.

من عضو حزب مشروطه ایران نیستم و هوادار نظام پادشاهی هم نیستم ولی حزب مشروطه ایران را محترم و معتبر می دانم و به نظر من اگر ما یک تشکل ایرانی لیبرال دمکرات حقیقی داریم همین حزب است. کدام تشکل به کسی مثل من اجازه می دهد درباره مسائل داخلی اش اظهار نظر کنم و رسما می گوید نظر از بیرون برای ما مهم است.

من متشکرم که در گزارش نشست های حزب به ما اجازه شرکت و بحث می دهید.

خواهش من این است که دوستان حزب وقت و فکر خودتان را بر پیشبرد کارهای خوب خودتان بگذارید و نگران نوشته های مغرضانه نباشید. نسل جوان ایران این حرف ها را پیشاپیش خوانده است. در ایران هر چه از جنبش سبز می گذرد جوانان بیشتری به حزب مشروطه گرایش پیدامی کنند و نوشته های شما را می خوانند. هر چه دموکراسی لیبرال بیشتر جابیفتد شما بیشتر شناخته می شوید.

شما حزبی هستید با نقشی بزرگ در شکل گیری ایده و سیاست عملگرای جنبش سبز ایران و بیش از هر گروه دیگری در خارج از کشور ما را همراهی کرده اید. بحث های نشست های شما و سخنرانی های آقای دکتر در همایش های حزب راهگشای ما هستند و دست به دست بین ما می گردند.
خوشحالم که می بینم روز به روز بر نویسندگان جوان و فرهیخته ای که در سایت شما می نویسند افزوده می شود. نویسندگان این سایت برای جنبش سبز ما بیشترین زحمت را کشیده اند. من از همه تشکرمی کنم و امیدوارم روزی در کشور عزیزمان به کارتان ادامه دهید.

من هم خواهش می کنم سوال دوستی را که درباره عبارت جمهوری مشروطه ژرسیده بودند جواب دهید. به نظر من هم سوال خوبی آمد. ما در ایران جمهوری خواهی را با مشروطه خواهی نمی آوریم. ولی پادشاهی را با مشروطه همراه می کنیم تا شکا نظام مشخصی را توضیح داده باشیم. یعنی می گوییم پادشاهی مشروطه در برابر جمهوری. ولی می دانیم مشروطیت معنای بزرگی دارد که در خواست های مشروطه خواهان نخستین بود و در منوشر حزب مشروطه هم کامل تر و امروز تر بیان شده است. با همه اینها دقیقا همینطور است که توده مردم مشروطه خواه را برابر هوادار پادشاهی می شناسند. شاید آقای کشگر خودشان هم با این مورد برخوردکرده باشند.


با احترام و آرزوی سلامتی برای استاد عزیزمان آقای دکتر همایون که در فکر و قلب بسیاری از ما جوانان سبز ایران جای دارند.

زنده باد ملت بزرگ و شریف ایران
امیر
یک روزنامه نگار جوان از ایران

August 22, 2010 12:15:06 AM
---------------------------

کیخسرو

باور کردنی نیست که آقای کشگر در نیافته باشد که آقای همایون تعریف جدیدی از مشروطه و تنازل آن به پادشاهی نکرده بلکه برداشت توده مردم را از مشروطه توضیح داده است. آیا برای آقای کشگر درک این مسیله سخت بوده است؟ من نمی توانم این را بخود بقبولانم. باضافه اینکه او کمک همسر با هوش خود را دارد. پس قضیه چیست؟ این فرضیه بنظر من منطقی می آید : تلاش همایون را برای تلاش میخواهد ولی از طرفی برای دوستان چپ گرایش هم باید نشان دهد که دارد روی همایون کار میکند و به حزب پادشاهی لطمه میزند. ما میدانیم همانطور که مهری اشاره کرده است کشگر معمولا مقاله نمی نویسد. آخرین مقاله وی که به حزب مشروطه نتاخته است چند سال پیش در رابطه با رفوزگی روشنفکران بود. ولی در هر فرصتی که بدست آورد سعی میکند به همایون بقبولاند که حزب مشروطه بدرد نمیخورد و همایون بهتر است دست بردارد و به بدنه حزب حتی توهین هم میکند (نمی فهمند، پرورش نیافته هستند...) . یکی از این حزب مشروطه پیدا نمیشود به آقای کشگر بگوید شما که پرورش یافته و فهمیده هستید کمی هم  راجع به سایر احزاب اظهار نظر بفرمایید.
البته اعضای حزب مشروطه با هوشیاری از انگیزه های چنین مقالاتی ، باید در صدد رفع ضعف های خود برآیند و بیش از پیش خود را قوی تر کنند

August 21, 2010 08:38:44 AM
---------------------------

مهری

به نظر من چون گردانندگان تلاش آنلاین تقریبا هر که را که دوره ای با آنها همکاری می کند به دلایلی از دست می دهند ( این اواخر جز دو تن که به تلاش کار می دهند یکی آقای دکتر همایون سایر مطالب بازنشر سایت های دیگر است.) و مشخص است که حضور آقای دکتر همایون در هر مجله یا سامانه ای اعتبار کار را بالامی برد حتی برای مخالفین با آقای دکتر یا آن مجله، این دوستان می خواهند حتما آقای همایون را حفظ کنند و کتاب هایشان را چاپ کنند ولی در عین حال معلوم نیست به چه کسی ثابت کنند و تاکید کنند که با حزب مشروطه ایران و با نظام پادشاهی مخالفند. تمام این حملات به این دلیل است وگرنه نوشته آقای کشگر حرف دیگری ندارد و اصولا ایشان ظاهرا جز در مورد این مطلب نمی نویسند آن هم با نثری که بسیار سعی می کند به نثر آقای دکتر همایون نزدیک شود.
حزب مشروطه ایران باید به خود افتخارکند که با حضور استادی چنین توانا و متنفذ شکل گرفته است و مسحور ایشان نشده است. هر کس آزاد فکرمی کند و آزاد درباره مطالب مختلف می نویسد.
آقای کشگر با این نوشته ها به اعتبار حزب می افزایند. چون در تلاش آنلاین امکان اظهار نظر نبود من اینجا نوشتم.

با آرزوی به روزی برای حزب مشروطه ایران و آقای دکتر داریوش همایون که مایه سربلندی هر ایرانی هستند.

مهريامي

August 20, 2010 04:33:11 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites