حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
پس از گفت و شنود بیهوده، هشدار
فدرالیسم و داریوش همایون

October 02, 2010

شنبه 10 مهر 2569 = October 2, 2010

 

ما با نیروهائی پاک بی‌مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ

دوست گرامی آقای همن سیدی مرا پاک خلع سلاح کرده‌اند. من که باشم که با علم و هنر در بیفتم که فدرالیسم از نظر ایشان با آنها یکی است. مشکل من تا کنون این بوده است که به منظره واقعی، به تاریخ فدرالیسم از انقلاب امریکا به بعد، نگریسته‌ام و جز ملاحظات عملی و مربوط به روابط قدرت و پیشینه تاریخی هیچ عنصر علمی در آن نیافته‌ام و سهم هنر را نیز در آنها همان چیره دستی و کاردانی دیده‌ام که ما گاه واژه هنر را برای رساندن آن بکار می‌بریم.
از نزدیک دویست کشور عضو سازمان ملل متحد تنها شماری اندک، از مردمانی همسان تشکیل شده‌اند و عدم تمرکز مسئله همه آنها بوده است یا هنوز هست. اما تنها معدودی (حدود 25 کشور و تقریبا همه آنها از بقایای مستعمرات یا پاره‌های امپراتوری‌های اروپائی) "تنها راه حل علمی" مسائل قومی و عدم تمرکز را برگزیده‌اند یا بر آنها تحمیل شده است. اکثریتی از بهترین جامعه‌های شهروندی که در آنها تبعیض و سرکوبگری به اقوام و مذاهب نیست غیر فدرال هستند و بیشتر حکومت‌های موفق چه از نظر اداره کارآمد و چه رعایت حقوق بشر راه‌های دیگری جز فدراتیو زبانی برگزیده‌اند ــ حکومت‌های محلی، واگذاری اختیارات ...
من همجنین پس از هشت ده سفر که به پاکستان فدرال کرده‌ام و آن کشور را بیش از آن می‌شناسم که به سودش باشد، هیچ تصور نمی‌کردم که با مظهری از علم و هنر روبرو بوده باشم.
مبارزه من با فدرالیسم نیاز به توضیح دارد. مبارزه صورت‌های گوناگون دارد و به معنی جنگ نیست و گرنه مبارزه مسلحانه نمی‌گفتیم. اشتقاقات دیگر ریشه مبارزه در عربی، ابراز، بروز، هیچکدام معنای جنگ نمی‌دهد. از گفت و شنود نیز رویگردان نیستم و آماده بوده‌ام که از واشینکتن تا پاریس و هامبورک و برلین و در همین ژنو هر جا امکانش بوده به گفتگوی رو در رو بشتابم و در ده‌ها داد و ستد فکری قلمی با هواداران فدرالیسم انباز شوم. ولی دستاورد من از این همه کوشش آن بوده است که در 17 سال گذشته از خودمختاری خلق‌ها به فدراسیون ملت-ملیت‌های ایران در مناطق ملی از اهل شش زبان معین (از جمله ملت فارس!) برسیم و خط ونشان کشیدن‌های از هم اکنون سازمان‌های قومی را برای دیگران بخوانیم و سه سال پیش اعلام آمادگی گلباران چهار میلیونی خاک پای سربازان آزادیبخش امریکا را بشنویم.
پیشرفتی را که آقای سیدی در همین مسئله حقوق همه افراد اقلیت‌های قومی در من دیده‌اند تایید می‌کنم و بی تردید آن گفت و شنود‌ها در من اثر کرده‌اند. به همین دلیل شش سال پیش قطعنامه در حقوق مذاهب و اقوام و عدم تمرکز را به کنگره پنجم حزب مشروطه ایران پیشنهاد کردم که پذیرفته و به منشور یا برنامه سیاسی ما پیوست شد و آن را بار‌ها به سازمان‌های مربوط فرستادم ولی گوئی به دست هیج کس نرسید.
اکنون می‌بینم که تنها راهی که برایم مانده است هشدار دادن پیامد‌های مبارزه‌ای است که به گفتار آقای سیدی در خون کسانی هست. ایشان مخاطره را تنها در سیاستگرانی در آنکارا می‌بینند ولی آنچه من می‌بینم ابعاد بسیار گسترده‌تر و خطرناک‌تری دارد. ما با نیروهائی پاک بی مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ. به همین دلیل هم هست که عناصری امروز نمی‌گویند ولی سه سال پیش می‌گفتند که آرزومند حمله امریکا هستند.
آنها که سی سال پیش دیوانه‌وار به هیستری ضد شاه پیوستند امروز باز آماده‌اند در هیستری دیگری با پیامد‌های پیش بینی ناپذیر بیفتند. بر آن‌ها هرجی نیست ولی از کسی که هفت دهه‌ای در کار ایران و جهان گذرانده است نمی‌توان انتظار داشت که در امری که با مانند‌های‌ش آشنائی فراوان دارد از ملاحظه هیچ هماوردی پای پس بکشد. من نمی‌خواهم خون از بینی هیچ ایرانی، از احمدی نژاد نفرت انگیز هم، بیاید. از گفت و شنود با معنی که به خیر عمومی، و سود بیشترین کسان و نه منافع افراد و گروه‌های معین، خدمت کند نیز با همه استقبال می‌کنم. ولی اگر دیگران در خواست‌های حداکثر خود تا اقداماتی بروند که این کشور را به خطر اندازد، در آن در وقت پیچاپیچ که سعدی می‌گفت، همه چیز دگرگون خواهد شد. آنگاه خواهند دید که مبارزه تا بد‌ترین صورت‌های آن در رگ‌های بی‌شمارانی به جوش خواهد آمد ــ از جمله اکثریتی از همین‌ها که امروز از گفته من بهم برآمده‌اند. سخن گفتن و استدلال کردن و پافشاری بر مواضع حتا افراطی‌ترین خواست‌ها حق هر کسی است. هشدار دادن هم گاه لازم است.
در سیاست عنصر حیاتی تاریخ است. بی نگاه ژرف تاریخی هر بررسی در جامعه و سیاست ناقص خواهد بود. باز هم تاکید می‌کنم: ایران یک هسته سخت دارد. به فضای روز بسنده نمی‌باید کرد
این هشدار‌ها و یادآوری‌ها برای آن است که آگاهان و اندیشه‌مندانی مانند آقای همن سیدی آن سوی تصویر را نیز بهتر ببینند. ما همه در حلقه‌های پیرامون خود بسر می‌بریم و ممکن است مسائل به نظرمان آسان‌تر آن بیاید که هست. تغییر و بهکرد نیز نمی‌باید تنها با من پایان یابد.


--------------

فدرالیسم و داریوش همایون

مخالفت جناب داریوش همایون با فدرالیسم، دور از ذهن نبود. هر چند ان را باید تنها بعد مانده در اندیشه گذشته ایشان دانست. امید بود که این بعد هم تغییر یابد که نشد! ایشان توانست پس از ۷۰ سال از دفاع مطلق از سلطنت دست بردارد و به دوگزینه "پادشاهی یا جمهوری" بیاندیشد، پس از ۵۰ سال فرق گویش و لهجه را از زبان تشخیص دهد و از همه مهمتر پس از ٣۰ سال به فساد و سانسور و خفقان حکومت پهلوی اذعان کند، که اینها البته همه مثبت است، کاش بقیه سلطنت طلبها هم چنین شهامت و درکی داشتند، اما این سوال هنوز مطرح است که چند سال دیگر اقلیتهای ایران باید هزینه بپردازند تا این بعد از اندیشه ایشان هم تغییر کند

چرا اقای همایون با فدرالیسم جن و بسم الله شده اند؟ این نگرانی قابل فهم است در واقع با فدرالیسمی مخالف است که به تجزیه ایران ختم شود و البته سیاسیونی هم هستند که در انکارا نه از زاویه رفع ستم، بلکه به امید کشورگشایی و توسعه قلمرو به ایران چشم دوخته اند، اما قرار نیست ترکهای ایران هزینه زیاده خواهی انها را بپردازند.

نگاه من به فدرالیسم مانند نگاه به یک علم و هنر است، فدرالیسم را در چهار چوب علوم سیاست و یکی از شاخصهای توسعه این علم در ایران میدانم، راه حلی علمی برای دو مشکل: تمرکز قدرت و حقوق اقلیتها. در واقع مخالفت با فدرالیسم را همان قدر غیرمنطقی میدانم که مخالفت با فیزیک یا شیمی یا هر علم دیگری، میتوان در مورد انواع فدرالیسم و مکانیزم اجرائی ان اختلاف داشت اما مخالفت با کلیت فدرالیسم را یک گزینه ای کردن اینده ایران میدانم که طبعا خطرناک خواهد بود.

واضح است که در حوزه اندیشه، اقای همایون حق دارند مخالف فدرالیسم باشند این حق باید کاملا محفوظ باشد، اما انچه نگارنده را نگران کرد، مصاحبه اخیر ایشان و اعلان "مبارزه" علیه فدرالیسم است. این کلمه مبارزه در ادبیات سیاسی ایران معنی بسیار سنگینی دارد. سوال این است اگر علیرغم میل اقای همایون در فضائی ارام و در رفراندومی دموکراتیک، اقلیتهای غیرفارس ایران به نظامی فدراتیو رای دادند، ایشان چه می کنند؟ مخصوصا اگر در هیات حاکمه اینده ایران سهمی داشته باشند؟ ایشان به چه نحوی با هواداران فدرالیسم مبارزه می کنند؟ حتما اگاهند که به مبارزه با مبارزان برمیخیزد، مبارزانی که از حق شهروندی خود استفاده کرده اند، مبارزانی که با مبارزه این حق را به دست اورده اند. مبارزه با مبارزان به سان مبارزه با جمهوری اسلامی نخواهد بود. انان مبارزانی حرفه ای هستند، من برای کسانی هم که مبارزه را در حد چند تظاهرات جلو سفارت یافته اند، باز احترام قائلم اما اقای همایون باید بدانند که این بار با مبارزانی رو در رو خواهد بود که زندگی شان مبارزه شده است، به عبارتی مبارزه برایشان عین زندگی است، به انچه که می گویند باور دارند، به اگاهی رسیده اند و دنیای پیرامون خود را شناخته اند. من راه حل دیالوگ را بهتر از این مبارزه می دانم، بهتر و کم هزینه تر.

این نوشته فعلا ناتمام می ماند تا در فضائی غیر از فضای مبارزه ای از این دست، ادامه یابد.

هێمن سیدی

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

لیبرال دمکرات چپ میانه

بحث فدرالیسم هیچ ارتباطی با آزادی در ایران ندارد همانطور که آزادی در ایران هیچ ارتباطی با تقسیم آب و خاک ما ندارد. صرفنظر از اینکه شهروندان ایران در کدام استان متولد شده اند و یا در کجای این گیتی زندگی می کنند در جایجای ایران سهم دارند. مگر هر استان در ایران یک کشور مستقل است که آب و خاکش متعلق فقط متعلق به سکنانش باشد و بس و کسی حق دخالت به حریم آنرا نداشته باشد؟

ایران یک کشور است که شهروندانش همگی تحت ستم رژیم هستند. ایران باید از شر این رژیم خلاص شود و یک قانون اساسی جدید تدوین کند که بر پایه ی منشور جهانی حقوق بشر باشد تا حقوق حقه ی کلیه ی شهروندانش صرفنظر از تیره و تبار و زبانشان تضمین شود. آقای همن سیدی و همفکران ایشان باید اول به مخالفان فدرالیسم ثابت کنند که این راه حل غلط است. سپس توضیح دهند که در صورت فدرال شدن ایران چه برنامه های سیاسی و اقتصادی برای هر ایالت دارند و این برنامه ها آیا هیچ خوانایی با منشور جهانی حقوق بشر دارد یا نه؟ فدرالیست ها حتما تصویری از یک ایران فدرال باید داشته باشند که بتوانند آن تصویر را با ما شریک شوند تا ما در ذهن خود آن تصویر را مجسم و درباره اش قضاوت کنیم. اینکه بگویند فدرالیسم مساویست با آزادی و نسخه ایست علمی کافی نیست. خب نیجریه، افغانستان و پاکستان هم کشورهای فدرال هستند ولی آیا فدرالیسم برای آنها آزادی آورده است که برای ما در ایران بیاورد؟

ریشه فدرالیسم در آلمان و سویس و یوگسلاوی و امریکا را جستجو کنید و ببینید آیا دلیل آنها هم برای فدرال شدن هیچ ارتباطی با آزادی داشت و یا نه. یوگسلاوی سه امیرنشین بود که پس از جنگ جهانی اول بهم پیوست چون از نیات ایتالیا نگران بود. یعنی بخاطر امنیت خود این سه امیرنشین بهم پیوستند و نه بخاطر آزادی. آلمان هم بعنوان یک کشور و یک ملت در نیمه ی دوم قرن ۱۹ تاسیس شد. قبل از آن ملوک و طوایفی و امیر نشین بود و برای تشکیل یک کشور بیسمارک قدم به میدان گذاشت و این کشور فدرال شد. آفریقا بجز مصر و چند محدوده دیگر قاره ای بود که هیچوقت فرصت اینرا پیدا نکرد که از مرحله ی قبیله نشینی به شهر نشینی و دولت ملت برسد. استعمارگران جلوی پیشرفت آنها برای قرنها در این رابطه گرفتند و وقتی مجبور شدند که این قاره را به ساکنینش واگذار کنند خطوط و مرزها را به نفع خودشان کشیدند و کشورهای مختلف تولید کردند. ساکنان هر یک از این کشورها هم هنوز قبیله ای فکر و زندگی می کردند و اکثرا می کنند. نیجریه یکی از آنهاست و فدرال است ولی آیا فدرالیسم با خود برایشان آزادی آورد؟ اگر آورد پس جنگهای داخلی بیافرا بر سر چه بود. هند هم امیر نشین بود قبل از آنکه مغولها این کشور را فتح کنند. هجوم اروپایی ها امیر نشینی را دوباره غالب کرد چون منافعش با بجان هم انداختن مردم تامین می شد. این کشور پس از آزادی خود همان سیستم فدرال را حفظ کرد و نه اینکه آنرا بعنوان یک طرح قبل از آزادی به اجرا درآورد.

هر چیز غربی نه همه خوبست و نه هم بد درست مثل یک چاقو هم با آن می توان پیاز خرد کرد و هم سر کسی را برید. آزادی هیچ ارتباطی با فدرالیسم ندارد ولی آزادی ارتباط مستقیم با منشور جهانی حقوق بشر دارد. بجای کژراهه رفتن به زیر پرچم منشور جهانی حقوق بشر گرد بیاییم و این رژیم منفور را به زباله دان تاریخ پرتاب کنیم.

با مبحث فدرالیسم برای ایرا بین جمهوریخواهان تفرقه خواهد بود و آپوزیسیون را تضعیف خواهد کرد. با تضعیف آپوزیسیون آزادی ایران به عقب خواهد افتاد. آیا این چیزیست که ما می خواهیم؟ موفق باشید.

اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر راه حل است و نه فدرالیسم.

October 07, 2010 01:00:33 PM
---------------------------

لیبرال دمکرات چپ میانه

آقای همن سیدی محترم،

هیچ حزب و گروهی نمی تواند تعیین تکلیف کند که چه مباحثی در احزاب دیگر قابل بحث هست و یا نیست. حزب مشروطه بحث فدرالیسم را برای خود مختومه اعلام کند و یا نکند هیچ ارتباطی با بحث ما در این سایت اخبار روز ندارد. بنظر من ما باید این بحث را در اینجا ادامه دهیم. خوانندگان علاقمند به این بحث دو گرو هند، موافق و مخالف و هر کدام دلائل خود را دارند. ما باید وجود هر دو گروه را به رسمیت شناخته، به دلائل آنها به دقت گوش کنیم و سئوالات مان را رک و پوست کنده با یکدیگر در میان بگذاریم تا به نتیجه ای برسیم. مختومه اعلام کردن این بحث در اخبار روز بزرگترین اشتباه است چون نکات ابهام نباید همچنان مبهم باقی بمانند. این روش درستی نیست. ما باید به این نکات ابهام بپردازیم و نه اینکه به نوشتن رنج نامه بسنده کنیم. لطفا شما و همفکرانتان به نوبت هر هفته یک مقاله در رابطه با فدرالیسم در ستون ایران منتشر کنید تا ما با هم تبادل نظر کنیم.

در عرض یک هفته که نمی شود مبحث مهمی مثل فدرالیسم را حل و فصل کرد. آخر کجای دنیای غرب شما با چنین رسمی روبرو شده اید؟ ناسلامتی ما میلیونها ایرانی فرهیخته فراری به غرب در 31 سال گذشته داشته ایم که باید در سیاست و سیاست ورزی یک چیزی از این رجل و احزاب سیاسی غرب یاد می گرفتند. این تجربه ی بحث سیاسی یک هفته ای فدرالیسم ما و حل و فصل!!! آن را مقایسه کنید با آنچه در عرصه ی سیاسی غرب روی می دهد و آنوقت ببینید چه فاصله ای بین ما و آنها وجود دارد. یکی دو مثال می آورم تا منظورم روشن شود. تا آنجا که من می دانم، در انگلستان وقتی می خواستند تصمیم بگیرند که ارز خود را به یورو (اورو) تبدیل کنند و یا نه، یکشبه تصمیم نگرفتند. بیش از یکسال در مطبوعات و رسانه ها و احزاب و در میان ملت بحث بود که آیا منافع ملی انگلستان با حفظ پوند بهتر تامین می شود و یا با تعویض آن به یورو. ببینید که بر سر یک موضوع پیش پا افتاده این انگلیسی ها چقدر روی آن وقت گذاشتند تا به نتیجه برسند چه برسد به موضوعات مهمتر. چرا ما یاد نمی گیریم و با این یاد نگرفتن های خود به طول عمر بدبختی های خود اضافه می کنیم؟ نا سلامتی این تجربه ی 31 ساله ی ایرانیان در غرب باید تا حالا بارور می شد، در این مدت اگر در کویر انگور کاشته بودند تا حالا تاکستان شده بود. اگر در این 31 سال کار و زندگی در غرب، ما کمی خود را از جو فاجعه ی سال 57 دور می کردیم و کمی خود را در جریانات روزانه سیاسی و حزبی غرب غرق می کردیم الان در همان نقطه ی آغاز خود درجا نمی زدیم.

مثال یورو را آوردم و حالا شما را بعنوان یک فعال سیاسی با همترازتان در غرب مقایسه می کنم و می بینم که هیچ فعال سیاسی و یا حزبی در اروپا بجای متقاعد کردن مردم، نه رنجنامه می نویسد و نه میدان را تا خود متقاعد نشود که امیدی به پیروزی ندارد خالی نمی کند. آنچه برای یک فعال و حزب سیاسی مهم است متقاعد کردن فعال سیاسی و حزب مخالف خود نیست بلکه متقاعد کردن مردم است. این مردم هستند که به همه ی آنها گوش می کنند و با رجوع به خرد خود رای خود را به صندوق ها می ریزند و حاکمیت خود را به کرسی می نشانند. یک حزب سیاسی در غرب، یک بحث را اول در درون خود حل می کند تا به یک رای نهایی برسد و سپس آنرا به ملت ارائه می دهد. آنوقت این ملت است که قضاوت می کند. هر چقدر حزب/فعال سیاسی دلائلش مستحکم تر باشد با سئوالاتی که در درون و بیرون حزب بوسیله ی همکاران، احزاب دیگر، مطبوعات و مردم می شود بهتر پاسخ می دهد. انقدر دلیل و برهان برای متقاعد کردن مردم می آورد تا روزی که مردم به صندوق های رای می روند. یا پیروز می شود و یا شکست می خورد. در صورت پیروزی جشن می گیرد و در صورت شکست هیچوقت رنج نامه نمی نویسد.

یکی دیگر از شاخصه های مهمی که هر فعال و حزب سیاسی در غرب دارد داشتن پوستی کلفت است که با هر زخمی جریحه دار نمی شود. وقتی شکست می خورد سینه زنی نمی کند، عاشورا برپا نمی کند. آیا مگر شما آقای سیدی شکست خورده اید که بجای مقاله های جاندار با ارائه ی دلائل محکمه پسند رنجنامه می نویسید؟

احزاب و فعالان سیاسی ما تا از همترازان خود در غرب چیزی نیاموزند آش همین آش و کاسه هم همین کاسه خواهد بود. ما به رجل سیاسی درجه یک نیازمندیم تا ما را از این مخمصه نجات دهند و نه نازک دلان، زودرنجان احساساتی.

آقای سیدی محترم، امیدوارم مقاله بعدی شما در باره فدرالیسم حال و هوای دیگری داشته باشد. امیدوارم که شما و همفکرانتان با رجوع به پرسشهایی که نظردهندگان در نظراتشان برای شما عزیزان گذاشته اند مقاله هایتان را بنویسید. تندرست و شاد باشید.

با احترام
لیبرال دمکرات چپ میانه


October 06, 2010 08:10:12 PM
---------------------------

فدرالنیست

هر چند وقت یک چیزی در مغز بعضی ایرانیها میفتد که تا فاجعه دیگری را رقم نزنند دست بردار نیستند. بعد هم سی سال میکشد تا بگویند اشتباه کردیم. این فدرالیسم هم جدیدا" باب شده است. سابق دیکتاتوری پرولتاریا بود. جناب همن سیدی میشود نقشه مرزبندی شده قومی زبانی از ایران را به توافق اقوام یا سازمانها ی مدعی نمایندگی آنها برسانید؟ اقلا" یک کار را جلو جلو انجام دهید کارها جلو بیفتد عزیز. ببینیم میتوانید ؟
رفیق، توی این مقاله اخیرت خیلی حق بجانب و از موضع بالا رفتار کردی نکردی؟
بیا لطف کن یک مقاله بنویس که توش خوبیها و بدیهای فدرالیسم را نسبت به یک حکومت غیرمتمرکز دموکرات نشان بده. البته اگر قبول کرده ای که فدرالیسم "خوب مطلق " نیست. اگر نه که بی خیال. زنده باشی عزیز

October 04, 2010 10:17:31 AM
---------------------------

حق

فرمایش حیرت انگیز همن سیدی:- « ...در واقع مخالفت با فدرالیسم را همان قدر غیرمنطقی میدانم که مخالفت با فیزیک یا شیمی یا هر علم دیگری،..»

واقع که بنازم به شصت تون، عجب گلی وارد دروازه ی خودتون کردین!!!

واقع که مایه ی تاسف است وقتی می بینیم خامنه ای که در مکتب «درس» خوانده تفاوت فاحش بین علوم طبیعی و علوم انسانی را می فهمد ولی همن سیدی که در تحصیل کرده ی ؟؟؟ است فرق ایندو را نمی فهمد.

همن سیدی مثل اینکه خواب بود وقتی خامنه ای پارسال به جنگ علوم انسانی رفت و ریشه ی «فتنه» ی سبز را در دانشکده های علوم انسانی یافت و گفت واسه چی 2 میلیون دانشجوی علوم انسانی باید باشه و فقط یک میلیون دانشجوی علوم طبیعی، در و پیکر دانشکده های علوم انسانی را گل بگیرین که دیگه موی دماغ من که امام زمان هستم نشوند، علوم انسانی غربیه و اصلا بدرد ما نمیخوره، هر کی میخواد درس بخونه بره فیزیک و شیمی... بخونه .....

بله، آقای همن سیدی، شما فرق علوم انسانی و علوم طبیعی را نمی دانید در صورتیکه دشمن شما خامنه ای بیسواد فرق ایندو را درک می کند. آیا این نباید مایه ی تاسف و سرافکندگی هر ایرانی باشد وقتی می بیند که روشنفکر ما کمتر از خامنه ای از آب در آمده است؟

در افکارتان بازنگری کنید.
--------------------------------

همن سیدی و همفکرانشان اول باید بما ثابت کنند که در جهان امروز هر کشوری که با سیستم فدرال اداره می شود بالطبیعه هم دمکراتیک است و آنوقت ادعا کند فدرالیسم به لحاظ منطق از همان ارزشی برخوردار است که 4=2+2 از منطق برخوردار است.

آیا این آقا تفاوت فرضیه و فاکت (حقیقت محض) را درک می کند وقتی بی محابا وارد میدان شده و اعلام می کند که:-

فدرالیسم = دمکراسی = حقیقت محض (UNIVERSAL LAW)، منطق، جبر

؟؟؟ آقا جان، بیدار شوید، فدراليسم لزوما به معنی دمكراسی نيست.

مخالفت با فدرالیسم = مخالفت با فیزیک شیمی،
اینرا دیگر از کجا بیرون آورده اید؟ منبع ارائه بفرمایید، کتابی، دانشگاهی، کار تحقیقی برنده ی جایزه ی نوبلی .....بجز این مقاله ی شما، ما به کدام منبع باید در این مورد مراجعه کنیم؟

October 03, 2010 07:52:28 PM
---------------------------

آریا آجرلو

متاسفانه مسئله ای که کاملا به دور از منطق است همین حس ضعیف سازی و هنوزم هم که هنوز است بر اساس منطق عاشورایی و مظلوم نمایی عمل کردن است، در جای جای نوشته ی اقای سیدی می خوانیم اقلیتی که نمی خواهد زیر بار ستم برود، یا اقلیتی که خود می خواهد تایین کند سرنوشت خود را.
مسئله ی اصلی این است که به چه کسی اقلیت می گوییم؟ اگر اتکا بر ریشه و بار و مفهوم این واژه ی عربی باشد پس می باید آن را به کمتر و کم بودن تعبییر کرد.
حال سوال اینجاست که چه گروهی یا قومی از دیگران کمتر هستند؟ آیا می شود بیش از بیست میلیون آذری زبان را اقلیت نامید؟
باز هم اگر معنای دیگری به عنوان کسانی که در حکومت و قدرت دستی ندارند را اقلیت نامید باز هم می باید این پرسش را مطرح کرد که در کدام حکومت و قدرت چه کسانی اقلیت هستند؟ اگر معنا عدم مشارکت در قدرت است که همه ی ما ایرانیان در اقلیت هستیم، و قدرت تنها به دستان کسانی است که به اسلام ان هم از نگاه اقایان سپاهی و جمهوری اسلامی پایبند باشند. اگر قرار بر این باشد که صرفا تکیه را بر این گذاشت که قدرت مداران از چه قومیتی هستند باز هم به یک سوال می رسیم، آیا اقای خامنه ای و موسوی و باهنر و رجایی و بهشتی و هزاران دیگر فارس زبان هستند یا تنها به زبان فارسی سخن می گویند؟
دوستان مسئله ی ایران به هیچ روی مسئله ی قومیت ها و اقلیت ها نیست، یک نیروی واپسگرا که بکل از اندیشه ی ایرانی تهی و سراسر غرق در اندیشه های غیر ایرانی خاک این سرزمین را اشغال کرده و هر روزه بر گرده ی این مردم تازیانه می کوبد. ایا اگر خلفای عرب بر جامعه ی ایرانی حکم می راندند و در این بین به هر چه ایرانی، ترک و کرد و لر و بلوچ و فارس ظلم می کردند آیا باز هم می شد که مطرح کرد اقلیتی در ظلم قومی است؟ حال که تنها فرق این حکومت با خلفای عباسی و عرب در زاده شدن در این خاک پرگهر است و بس. اینان حتی خود را ایرانی نمی دانند، اسلام همه چیز اینهاست و این مسئله است.
اما باز هم نمی شود در فردایی که ایرانیان همه بهار آزادی را جشن می گیرند با این به گذشته برگشتن ها از حق قومیت ها و تک تک شهروندان ایرانی تنها به صرف شهروند این کشور یعنی ایران بودن و حق مسلم آنها در تایین سرنوشت خود و حق اشتراک آنان در قدرت گذشت. ما در حزب مشروطه ی ایران این را پیش و بیش از همه ی سازمان های قومی فریاد زدیم، تنها کافی است به اسناد حزبی رجوع شود که این مسئله در آن به مانند الماسی می درخشد که ما راه حلی به مراتب بهتر از فدرالیسیم برای ایران داریم که نه هزینه ای دارد و نه نتایج وحشتناک. ما حکومت های محلی را به مانند تمامی کشور های متمدن اروپایی برای فردای ایران پیشنهاد می کنیم.
عجیب این نیست که اقای همایون یا حزب مشروطه با فدرالیسیم مخالف هستند، عجیب این است که بسیاری از کسانی که دم از فدرالیسیم می زنند در کشور هایی زندگی می کنند که حکومت های محلی در آن شکل گرفته و آنها هر روزه از محاسن آن سود می برند، سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک، بلژیک و دهها کشور دیگر اروپایی که میزبان ما هستند و این دقیقا به مانند نحوه ی برخورد دوستان چپ صد آتشه با مسئله ی پادشاهی است که سیستم پادشاهی را بکل باطل و به دور از هرگونه جای پیشرفت و سودرسانی می دانند و همواره عنوان می کنند که سیستم پادشاهی واپسگرا و دیکتاتور و عاری از هرگونه حس اصلاح و مدرن شدن است و این در حالی است که بیشتر این دوستان در کشور هایی زندگی می کنند که شکل حکومتش پادشاهی است که مد نظر حزب مشروطه ی ایران است و هر گاه از این منظر مورد سوال قرار می گیرند پاسخی نه منطقی و قابل بررسی و تفکر دارند.
فدرالیسمی که بر اساس زبان باشد، فردایی به غایت خطرناک برای ما به بار می آورد، دوستان تنها به ظاهر عراق نگاه نکنید، به همه ی دوستانی که الگوی خود را عراق و کردستان به قول دوستان آزاد شده قرار داده اند، پیشنهاد می کنم به مانند منی که شش ماه در آنجا زندگی کرده ام ، آنها هم سری به کردستان عراق و مخصوصا کرکوک مورد اختلاف بزنند تا معنای هراس ما از آینده ای این چنین را درک کنند، دوستانی که به دنبال فدرالیسم هستند و فعلا مدینه ی آنان به مانند کوبا و لیبی برای چپگرایان انقلابی دهه های گذشته بود، نشود روزی که این بهشت آنان به مانند کوبا برای دوستان چپگرا شود و روزی برسد که مانند انقلابیان برای رسیدن به بهشت کوبا و لیبی، خانه ی خود و ما را ویران کنند و پس از رسیدن به سراب کوبا ی بهشتی فریاد وا فریبا و وای انقلاب ما را دزدیده اند سر دهند و سرهای بسیار پشیمان شده ها را بر سر دارهای خود بافته برپا دارند.

October 03, 2010 11:12:36 AM
---------------------------

ناظر

چرا فقط اقليت های قومي؟ چرا اقلیت های ملی نه؟ چرا هر استان و هر شهر نه؟

October 03, 2010 10:38:12 AM
---------------------------

کاوه زرگه

آقای همایون به پرسش آقای سیدی پاسخ ندادند:

سوال این است اگر علیرغم میل اقای همایون در فضائی ارام و در رفراندومی دموکراتیک، اقلیتهای غیرفارس ایران به نظامی فدراتیو رای دادند، ایشان چه می کنند؟ مخصوصا اگر در هیات حاکمه اینده ایران سهمی داشته باشند؟ ایشان به چه نحوی با هواداران فدرالیسم مبارزه می کنند؟

October 02, 2010 09:57:56 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites