موبدی: علت گزینش این بحث برای امروز؛ تلاشها و موضعگیریهایی است که سازمانهای قومی، ملتساز و تجزیهطلبان در این اواخر داشته اند. صحبت از" مناطق ملی " هم کردهاند. مسئله دیگر نگرانیهایی هست در رابطه با مواضع وارث پادشاهی پهلوی. فدرالیسم از نظر ایشان گزینه دموکرات اعلام شده است. گروههای قومی با نشستهای چند ساله بنظر میآید موفق شدهاند نظر شاهزاده را در این مورد جلب کنند.
سه بخش است : 1- فدرالیسم چیست؟ 2 – حامیان آن 3- وظایف ما
فدرالیسم چیست : فدرالیسم نوعی ساختار سیاسی غیر متمرکز دریک کشور است. کشور فدرال از توافق چند حکومت یا کشور برای تشکیل یک کشور واحد تشکیل میگردد. در این کشورها حاکمیت دوگانه است یا بعبارت دیگر، تقسیم شده است. بدین ترتیب حکومتها با سلب بخشی از حاکمیت خود یک حکومت فدرال بوجود میآورند.
همانطور که در بالا اشاره شد سیستم فدرال از تصمیم چند کشور جدا از هم شکل میگیرد نه از تصمیم بخشی از یک جامعه یا یک یا چند گروه سیاسی.
یکی از پایههای بنیادی دوام یک کشور فدرال ؛ موافقت عمومی یا اکثریت مردم برای درکنار هم زیستن است . نمونههای مشخصی از پروسه تشکیل دولت فدرال یکی آمریکا است. آمریکا ابتدا از سیستم کنفدراسیون عبور کرد و بعدها همه ایالات خواستار سیستم فدرال شدند. در آمریکا ابتدا سیزده ایالت وجود داشت که در طی زمانی طولانی به 50 رسیده است. نمونه دیگر کنفدراسیون سوئیس است که یکی از قدیمیترین سیستمهای غیر متمرکزجهان است این کشور نمونه دیگری است که در آن چگونه از کنفدراسیون به فدرالیسم گذر شده است. در سال 1291 سه کانتون اولیه سیستم کنفدراسیون سوئیس را پایهگذاری کردند و در سال 1848 سیستم فدرال جایگزین کنفدراسیون شد . نمونههای دیگر آلمان بلژیک استرالیا میتوان نام برد. استقرار فدرالیسم در آلمان از دهها شاه نشین و حکومتهایی که وجود داشته صورت گرفته است. این واقعیتها نشان میدهد که حرکت فدرالیسم؛ از چند پارچگی به یکپارچگی و اتحاد بوده است. نکته شایان توجه در این مدلها این است که معیار تقسیمبندی و دولتهای محلی معیارهای مذهبی و قومی نبوده است.
فدرالیسم بر عدم تمرکز استوار است. ولی فدرالیسم تنها شکل عدم تمرکز نیست .
حالا ببینیم چه فرقی بین سیاست عدمتمرکز در کشور فدرال و عدمتمرکز در کشور غیر فدرال موجود است؟ در حکومت فدراتیو حاکمیت دوگانه است یا تقسیم شده است یعنی دولت فدرال حق ندارد اختیارات داده شده به حکومت محلی یا ایالات را بطور یکطرفه بهم بزند. دوم در غیر فدراتیو فاقد حاکمیت دوگانه و مشارکت متقابل در اداره حکومت مرکزی است
رابطه فدرالیسم با دموکراسی: همه حکومتهای دیکتاتوری متمرکز هستند ولی وجود دموکراسیهای فدراتیو و غیر فدراتیو نشان دهنده این است که فدرالیسم لازمه دموکراسی نیست. حالا بعد از این اشارات کلی مورد فدرالیسم بهتر است فدرالیسم را در رابطه با شرایط ایران بررسی کنیم . فدرالیسم حکم خوب و بد ندارد و در شرایط مشخص میبایستی ارزیابی شود.
چرا فدرالیسم برای ایران قاجعه است؟ برای اینکه ایران فدرال شود ابتدا باید پاره پاره شود و حکومتهایی پیدا کند تا اگر تصمیم گرفتند و خواستند بعدا بیایند متحد شوند. این فدرالیسمی که این ملتسازان میخواهند درایران برپا کنند و شاهزاده هم متاسفانه آنرا گزینهای برای رفراندم دانسته است قومی و زبانی است. طبیعی است که این مرزکشیها الزاما به نفرتهای قومی و پاکشویی قومی بیانجامد. چگونه میتوان مرزهای قومی در کشوری که سی قرن مردمانش با یکدیگر زندگی کرده اند ترسیم کرد؟ علاوه بر آن کشور ایران از نظر محیط جغرافیایی در شرایطی قرار دارد که هرگونه ضعف قدرت مرکزی با ترغیب و تحریک بیگانگان به جدایی در شهرهای مرزی توام خواهد شد. برای نمونه حتی یک کشور دموکراتیک و پیشرفته در اطراف ما نیست و استان های مرزی ما در خطر خواهند بود
از نظر امکان برنامهریزی اقتصادی نیز پاره پاره کردن کشور برنامهریزیهای کلان اقتصادی را بهمان مقدار نامقدور خواهد ساخت.
آنها که مصرانه به فکر فدرال کردن ایران هستند اول باید اعتماد مردم ایران را بخود جمع کنند که در یک کشور باقی خواهند ماند. نه تنها تاکنون تلاشی نکردهاند بلکه با حمایت خود از تاریخ و اتفاقات 1325 و 1357 به بدگمانیها دامن زدهاند. دوم درک این نکته ساده است که تا در ایران یک حکومت دموکراتیک برقرار نباشد آنها نخواهند توانست امکان گسترش ایدههای خود را داشته باشند. عملکرد گروههای قومی در مشروط کردن پشتیبانی از جنبش سبز و گروکشی و باجخواهی از آن نشان میدهد که یا چنین درکی از مسئله وجود ندارد یا برنامهها چیز دیگری است. سوم این گروهها باید به دور از حمایت خارجی و تشویق بیگانگان بوده و در صدد برطرف کردن نکات تاریک پرونده نه چندان درخشان خود باشند. و چهارم اینکه اسلحه و مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته و به مبارزات مدنی روی آورند. مهم نیست چه کسی جنگ را شروع کرده و چه کسی ادامه میدهد، مهم این است که دریابیم هیچگاه امکان تحقق فدرالیسم از طریق جنگ مسلحانه وجود ندارد. گروههای مسلح بنفعشان است خشونت پرهیزی را جزو اولویتهای مبارزه خود قرار دهند. فقط با چنین روش و رفتاری است که میتوانند در پیکار با جمهوری اسلامی و با روشهای متمدنانه و همراه با سایر مردم در پیکار مشترک موفق شوند. علاوه بر آن چنین روشی موجب تغییر و سازندگی فکری و سازمانی این گروهها خواهد شد. مبارزات مدنی و خشونت پرهیز جایگزین ج.اسلامی را نظامی دموکراتیک و آزاد خواهد کرد.
قصد من از این توصیهها به آنها و نشان دادن راه احتمالی فدراتیو شدن ایران به هواداران سازمانهای قومی؛ نشان دادن بنبستی است که خود را قرار دادهاند که در ادامه این وضع یا پشت به بیگانه خواهند داشت یا ناموفق خواهند بود. اگر این موارد که در جهت مبارزه مدنی ایرانیان هم هست میتواند راه مشترکی از طرف آنها ارزیابی شود چه بهتر که در پیوند با اهداف جنبش سبز قرار گیرند.
کردستان بزرگ : کردها نخواهند توانست کردستان بزرگ برپا کنند. یا احتمال آن بسیار بسیار اندک است. کافی است به بارزانی و طالبانی نگاه کنیم. میگویند دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. این مثل در مورد خانها و سران قبایل نیز صادق است. کردهای ایرانی دوستی بهتر از ایرانیان و ناسیونالیستهای ایرانی ندارند. آنها در تنهایی خود در برابر پانترکها نخواهند توانست ایستادگی کنند و بهتر است دقیقتر به این مسایل نگاه کنند
حامیان فدرالیسم:
بسختی میتوان همه کسانی را که موافق فدرالیسم هستند گروهبندی کرد. بهر حال به مهمترینها اشاراتی خواهم داشت :
گروههای حزب دموکرات کردستان ایران، حزب دموکرات کردستان؛ کومله
این گروهها و احزاب با استراتژی جدایی ولی زیرکانه با شعار مرحلهای فدرالیسم در پی آنند که با تکرار و تکرار و تکرار عباراتی مثل ملیتهای ایران؛ ملل ایران, حق تعیین سرنوشت، جا انداختن گفتمان تجزیهطلبی یاری رسانند. آنها بخوبی میدانند که زمان مناسب برای اینک ار هنوز نرسیده است. و همینطور میدانند که با سر دادن شعار جدایی طلبی؛ آنهایی را هم که با شعار فدرالیسم با خود همراه کردهاند از دست خواهند داد. این سازمانها هر چند خود را سوسیالیست و بعضا کمونیست میخوانند ولی ترکیب تشکیلاتی آنها عموما" قومی بوده و پرنسیپهای عشیرهای و قبیلهای و بعضا" روستایی بر هواداران آنها حاکم است. بعد از اتفاقات عراق؛ امکانات خوبی توسط حکومت کردستان عراق در اختیار آنها قرار داده شده است. این وابستگی خود به نیروی بازدارندهی برای آنها – مخصوصا" کموله تبدیل میشود. کموله که نسبت به حزب دموکرات وزن بیشتری از زحمتکشان کردستان را با خود حمل میکرد و بعضی از رهبرانش از تحصیل کردههای دانشگاهی بودهاند اخیرا" گرایش بیشتری به حمایت از جنبش سبز نشان داده است که اگر بخواهد – البته به سبب ساختار وضعیتی و منطقه ی این احتمال ضعیف است – شاید بتواند قدمهای بیشتری بردارد.
حزب دموکرات کردستان با امکانات مالی مناسب پرقدرتترین حزب قومی ایران است . "کنگره ملیتهای ایران فدرال " در واقع همه کارهای داشت که همین حزب بود. این کنگره نتوانسته تاکنون موفق باشد و نتوانست اعضای خود را افزون کند و بعد از مدتی عدهای از آن جدا شدند. تا اینجا این " کنگره " شکست خورده است و ماهیت راسیستی این کنگره برای خیلیها روشن شده است. این حزب بعلت امکانات و سابقه طولانی، دست بازی دارد که در هر موضوع و قضیهای در جا انداختن هدفهای خود که فدرالیسم و ملیت و ملل ایران و کثیر الملله بودن ایران است تلاش کند.
گروههای چپ:
چپگرایان را میتوان در رابطه با موضوع بحث به سه دسته تقسیم کرد. چپ افراطی ؛ چپ میانه ؛ منفردین،
چپ افراطی که از نظر تعداد کاهش مییابد؛ عموما مشکلی حتی با پاره پاره شدن ایران ندارد. حق تعیین سرنوشت؛ نفرت از ناسیونالیسم و ملت و ملت ایران از ویژگیهایش است. این گروه در آینده تاثیر چندانی در شکلگیری افکار نخواهد داشت . یکی از این گروهها؛ کمونیستهای کارگری است که به گفته خودشان از قومگرایی بیزارند و خواستگاه شهری دارند و مخالف تجزیه ایران هستند؛ این گروه اعلام کرده است که فقط با جدایی کردستان اگر مردم آنجا بخواهند موافق است!! تعجبآور است ولی حقیقت دارد. در این موضعگیری باید مسئله تسهیلات کردستان را برای این رفقا و تاثیر آن در این موضعگیری در نظر گرفت.
چپ میانه هنوز بر سستیهای خود غلبه نکرده است تا تشکل سوسیال دموکرات خود را بنا نهد. میتوان گفت در این مورد بین دو کرسی نشسته است و تا مدتها همانطور خواهد ماند. عبارت قومی – ملی اختراعی بکار رفته در ادبیاتشان نشان دهنده این است که گسست لازم و کامل از گذشته صورت نگرفته است. در مقابل حمله به کشور روی موضعگیری آنها بنفع ایران میتوان حساب کرد ولی درمقابل حفظ یگانگی ملی نه.
منفردین چپ، یعنی چپهایی که در گروهی نیستند. این عده بر اساس همان اعتقادات " حق تعیین سرنوشت " هر چقدر هم ملایمتر از گذشته، غذای مطلوبی برای تفکرات فدرالیستی هستند. حزب دمکرات کردستان ایران به هر نحو ممکن و با جدیت در هر اتحاد و جنبشی حاضر است شرکت کند. " چپهای سکولار سبز " یکی از کاندیداها میتواند باشد.
سلطنتطلبان:
بطور کلی سلطنتطلبان اهل دنبال کردن این مسایل نیستند. آنچه که موجب نگرانی است گفتهی وارث پادشاهی پهلوی در کنگره هفتم است که فدرالیسم را یکی از گزینهها برای رفراندم نامید. شاهزاده به سبب موقعیت خود تاثیری مهم بر سلطنتطلبان دارد. برای جداییطلبان و فدرالیستها و مخالفین پادشاهی این پیروزی بزرگی خواهد بود که موفق شوند نشان دهند وارث پادشاهی موافق رفراندم برای فدرالیسم است . آنها این امر را کمک بزرگی به جا افتادن گفتمان فدرالیسم میدانند. این امر ما را به اندیشیدن و چارهجویی وامیدارد.
مسئله رهبری و تعیین شورای رهبری در خارج سوراخی است که تجزیهطلبان از آن وارد میشوند. از اینگونه تلاشها یکی دیگر احتمالا در راه هست. حالا باید دید. مشکل این است که نه تنها سلطنتطلبان بلکه عده کثیری از سیاسی شدههای اخیر از هر نحله فکری اصلا" در عوالم این مفاهیم و معانی نیستند. فرصتطلبی و جدی نگرفتن مسایل مهم و مطالعه نداشتن موجب مشکلاتی برای ایران دوستان گردیده است . البته من هنوز نمیدانم واکنش حزب و شورای مرکزی به این مسئله چگونه خواهد بود ولی بخش مهمی از سلطنت طلبان با این توجیه که وظیفه شاه است که با همه صحبت کند و نظر شخصی ایشان است؛ خیال خود را و یا دیگران را میخواهند راحت کنند.
وظایف ما:
منظور من در اینجا از کلمه ما ؛ خودمان یعنی حزب است. وظیفه سخت و سنگینی بر دوش ما هست که باید سعی کنیم به بهترین وجهی آنرا انجام دهیم . بدیهی است تلاشها در خارج برای دور هم جمع شدنها ادامه خواهد داشت. امتیازهایی رد و بدل خواهد شد و حرفها بیشتر عیان خواهد شد و ما را به موضعگیری خواهد کشانید.
بطور کلی گروههای تجزیهطلب و ملتساز تفاهم دارند که از تعهدشان به تمامیت سرزمینی ایران سخن بگویند ولی آنها نمیتوانند در مورد " یگانگی ملی" ایستادگی کرده و خودشان را در اتحادها همراه نشان دهند. جا افتادن فدرالیسم همراه با جا افتادن کثیرالملله و ملتهای ایران مجدانه در این چند سال از طرف آنها پیگیری شده است. اکنون دیگر به "مناطق ملی" رسیدهاند. کار بسیار روشن است. ایران که شش ملت شد نوبت سرزمین و دولت خواهد رسید و با منشور جهانی حقوق بشر هم خوانایی خواهد داشت تا کشور مستقل تشکیل شود.
فدرالیستهای فعلی و جداییطلبان فردا، بوی حمله که میآید دعوت و اعلام آمادگی برای کمک به نیروهای خارجی میکنند وقتی اوضاع خراب میشود فدرال چی میشوند. داستان روابط بعضی گروههای چپگرا با اینها دیدنی است. به آکاردئونی که باز و بسته شود میماند. وقتی خطر حمله نزدیک میشود چپ و قومگرایان از هم فاصله میگیرند وقتی حمله منتفی میشود به یکدیگر میچسبند.
مشکل ما همانطور که عرض کردم اول بی اطلاعی کثیری از مردم از این گونه حرفها مفاهیم است. دوم تردیدهای موجود در جامعه سیاسی خارج است. خوشبختانه در این جا هم برتری با داخل است. اطمینان به آنهاست. من به اتحادهای خارج خوشبین نیستم و مشی حزب را برای کمک به جنبش سبز و سبز شدن بسیار اصولی میدانم. جنبش سبز پاسخ دردها و گرفتاریها است. با این گرفتاریهایی که یاد شد و تا زمانی که تغییر جدی در این وضعیت پیش نیامده است صلاح نیست با خوشبینی به این تلاشها در خارج نگاه کرد یا احیانا" پشتیبانی کرد.
روش و نگاه ما در مقابل تجزیهطلبانی که با ماسک فدرال به میدان آمدهاند و قبلا دنبال خودمختاری بودند. با حمله آمریکا به عراق فدرال ملیتی شدند و اکنون سخن از " مناطق ملی " میزنند چگونه باید باشد:
1- ایستادن درمقابل هرگونه تلاش برای تحریف مفاهیم ملت و ملیت؛ سرزمین
2- دفاع پر قدرت از یک کشور یک ملت
3- برطرف کردن هرگونه سوء تفاهم در مورد شوراهای رهبری سه گانه و چند گانه؛ دولت در تبعید، پارلمان در تبعید و ...
4- پشتیبانی از جنبش سبز و تمرکز نگاه و امیدها را بر داخل گذاشتن
5- تمرکز بیشتر روی رابطه سوسیال دموکراتها و لیبرال دموکراتها و تقویت آن
6- موضع قوی در مخالفت با فدرالیسم و تلاش در برابر جا انداختن آن توسط هر تفکر سیاسی
7- ذرهای عقب نرفتن از مواضع بالا و تا آخر در مقابلشان ایستادن
در مقابل پافشاری و استواری حزب بر تمامیت ارضی ؛ لیبرال دموکراسی و مخالفت با فدرالیسم، این پرسش بسیار مطرح میشود که آیا این موارد را میشود به رای مردم گذاشت؟
آیا به اسم دموکراسی میشود هر چیزی را به رای گذاشت؟ مثلا" میشود بگوئیم رای بگیریم ببینیم میخواهیم حقوق زنان نصف مردان باشد یا برابر باشد؟ رای بگیریم ایران را به آتش بکشیم؟ یا بگوییم رای بگیریم ببینیم ایران را به دیگران ببخشیم و یا رای بگیریم که مملکت دیکتاتوری باشد؟ نه. هر چیزی را نمیشود به رای گذاشت. تمامیت ارضی ؛ آزادی و دموکراسی را نمیشود به رای گذاشت. فدرالیسم و از بین رفتن ایران و راه افتادن جوی خون اقوام برای ما قابل رای گیری نیست و گزینه دموکراتیک هم نیست.
دکتر اکمل: بحث جالبی کردید، نکتهای که میخواستم اشاره کنم تا آنجا که من اطلاع دارم شهریار ایران در کنگره هفتم اظهار داشتند که فعلا در حال حاضر فدرالیسم یا غیر فدرالیسم مثل تعیین نوع حکومت – پادشاهی یا غیر پادشاهی – موقع صحبتش الان نیست ما آن را موکول میکنیم به اینکه مردم ایران اظهار نظر کنند و تصمیم در این مورد بعهده ملت ایران است. نمیشود گفت که شهریار ایران با فدرالیسم موافقت داشتهاند یا آنرا تایید کردهاند.
موبدی: بنده فکر میکنم کمی بعد از کنگره، دکتر همایون در مقالهای به این موضوع اشاره کردند، شاهزاده گفتهاند به نظر ایشان، فدرالیسم یک گزینه دموکراتیک است، علاوه بر آن حدود دو ماه پیش در جلسهای با کنگره ملی کردستان شرکت داشتند که به صورت بیانیه ی دبیرخانه در سایت ایشان، در تاریخ 22 جولای 2010 آمده است : بخشی از آن بیانیه را میخوانم :
هفته گذشته در کالیفرنیای جنوبی شاهزاده رضا پهلوی دیداری داشتند با هیئتی به ریاست دکتر کمال آرتین رئیس کنگره ملی کردهای آمریکای شمالی و مذاکرات شفاف و سازندهای در مورد ایران و مسائل منطقهای داشتند.....توافق برای اینکه حکومت مذهبی – قانون اساسی بصورت بنیادی غیر قابل اصلاح است حاضرین در جلسه به این نتیجه رسیدند که موثرترین راه برای ایجاد تغییر معنادار در ایران جنبش نافرمانی مدنی بدور از خشونتی است که بسیار سازمان یافته و فراگیر باشد که نهایتا منتج به یک همه پرسی ملی شفاف و منصفانه و آزاد شود که مردم بتوانند مستقیما حق انتخاب سیستم حکومتی سکولار و دموکراتیک چه جمهوری باشد یا پادشاهی مشروطه، یا حکومتی فدرال یا متمرکز را داشته باشند....
عسگری: ایشان هفته گذشته روز سه شنبه در اتاقی اینترنتی که بیش از هزار شرکت کننده داشت و یکی از شرکت کنندگان از ایشان در باره فدرالیسم سوال کردند ایشان تاکید کردند که به عنوان یک گزینه دموکراتیک میشود به آن توجه کرد. هم در آنجا و هم در تلویزیون اندیشه شرکت کردند و دقیقا همین را ابراز کردند. اما در ادامه صحبتهای آقای موبدی، ما دو گروه تجزیهطلب در ایران داریم که یکی در میان آذربایجانیها هستند و دیگری در میان کردها. اینها تفاوتهای ماهوی با هم دارند. در کردستان – گروههائی که بیشتر تجزیهطلبی را دامن میزنند گروههای سیاسی و احزابی مثل کوموله و حزب دموکرات کردستان ایران هستند ولی خود مردم به گمان من آنقدر حامی احزاب سیاسی و دنبال این مساله نیستند. در مورد آذربایجان درست بر عکس است، به علت نبودن گروههای سیاسی و احزاب، افراد متعدد ولی نا متشکل عملا کاربرد حزبی ندارند. اما بر عکس در مردم بیشتر این تبلیغات نفوذ کرده است. در آذربایجان ولی کار سا دهتر است. اگر بتوانیم کارهایی انجام دهیم این وضعتت تغییر خواهد کرد. اگر یادتان باشد خامنهای به تبریز رفت و شروع کرد ترکی حرف زدن و خیلی ازین مسائل را تغییر داد. آذربایجان آمادگی زیادی دارد که به سرعت از این مسائل دست بردارد. علتش هم این است که احزاب در آذربایجان مثل کردستان نیستند.
بهمن زاهدی: مسئله شاهزاده را باید جدا کرد. ایشان میخواهند و باید پادشاه آینده تمامی ایرانیان باشند. ما نباید ایشان را زیر فشار بگذاریم بلکه میدان عمل بیشتری برای ایشان باز کنیم تا بتوانند مخالفان خود را به پای میز مذاکره بکشاند.
دکتر اکمل: ما میگوییم که شهریار ایران گفتهاند فدرالیسم یک گزینه دموکراتیک است. خوب اینکه ایراد ندارد. خودتان الان اعلام کردید و سه تا از کشورهائی که فدرال هستند نام بردید که بزرگترین کشورهای دموکراتیک دنیا هستند. آمریکا ، سوئیس و آلمان. بنابر این فدرالیسم گزینه دموکراتیک هست. در مورد اینکه ایشان گفته باشند من حمایت میکنم از اینکه کشور ایران یک کشور فدرال بشود من جایی این را ندیدهام. ایشان نمیخواهند تعیین تکلیف بکنند. میگویند اگر ملت ایران تصمیم بگیرند که رژیمی که در آتیه – سلطنتی – یا جمهوری – پادشاهی – فدرال یا غیر فدرال – را مردم باید تصمیم بگیرند.
رحیمی: اصولا چگونه است این دوستان که امروزه با تفکر تجزیهطلبی، آن هم از نوع قبیلهگرایی، میتوانند از شعارفدرالیسم استفاده بکنند و مردم را فریب دهند نه تنها مردم عادی را، طیف چپ را. طیف چپ روزی دنبال اتحاد طبقه کارگر در تمام جهان بود. امروز خود طیف چپ به امید اینکه قدرت داشته باشد باج میدهد. ولی چگونه است که اینها بفکر میافتند که باج را بدهند و بپذیرند نیروهایی با آنها همکاری کنند. فکر میکنم مشکل اصلی در این است که تبلیغات ما ضعیف است. اگر تکیهگاه را برداریم از روی مسائل قبیلهای و طبقاتی و روی موضوع شهروندی تکیه کنیم یعنی مردم را به حقوق شهروندی آشنا کنیم کسی بدنبال صحبتهای اینها نخواهد رفت. کردستان عراق را نگاه کنید. اسمش فدرال هست. در عین حال یک حکومت قبیلهای است، دو قبیله دارند آن را کنترل میکنند- بارزانی و طالبانی- چند تا قبیله دیگر که قدرتشان از آنها کمتر نیست دارند هم کار میکنند. همه هم از همدیگر میترسند. کتابی چاپ شده در مورد خاطرات رئیس جمهور عراق – آقای طالبانی- چاپ این کتاب در خود عراق اکنون ممنوع است چون به قبایل دیگر اشاره میکند و به کشت و کشتاری که راه انداختند و خونریزیهایی که شد یا همکاریهایی که همان قبیله بارزانی به عنوان حزب دموکرات کردستان عراق با جمهوری اسلامی داشت. اگر خود مردم به حقوق شهروندی آشنا شوند فکر میکنم دیگر نخواهند پذیرفت . خواهند دانست که حزب کردستان عراق و کومله که آنها هم در سر میپرورانند که فردا مثل حزب دمکرات کردستان عراق و مثل اتحادیه میهنی عراق، دو حزب پر قدرت در ایران بشوند در کردستان ایران، مردم به آنها تن نخواهند داد. اخباری که از کردستان ایران میآید جوانان ایرانی در کردستان ایران مخصوصا ابدا دنبال چنین نظریاتی نیستند. خیلی مهم است که روی موضوع حقوق شهروندی تکیه کنیم و تعریف درست از آن ارائه دهیم.
خیلی از دوستان چپ، وقتی صحبت حقوق شهروندی میشود فکر میکنند هر شهروند فقط حق دارد و هیچ مسئولیت ندارد. راحت به وسیله حقوق شهروندی ایران را تکه تکه میکنند یا فکر میکنند هر کسی در هر محله میتواند حکومت دلخواه خودش را ایجاد کند. اینطور نیست. ما نمیگوئیم با خود اصل فدرالیسم مخالفیم. ما میگوئیم در ایران مخالفیم. دلیلش هم کاملا مشخص است. برای اینکه ایران تبدیل به یک کشور فدرال بشود باید پاره پاره شود ، هر قسمت باید خودش را از کل کشور جدا کند. بعد اینها بیایند با هم یک کشور فدرال بوجود بیاورند. حالا برای جدا شدن و تکه تکه شدن اتفاقا ما با همان حقوق شهروندی برخورد میکنیم. برای جدا جدا شدن احتیاج به یک پاکشویی قومی است. در این پاکشویی قومی کلی خونها ریخته خواهد شد، نه اینکه فقط ایران تجزیه خواهد شد. قبل از تجزیه شدن ایران ، خون مردم ایران خواهد ریخت از کرد و آذری و فارسی زبان و بلوچ و همه. همه اینها هزینه بسیار سنگین خواهند داد و ما نمیدانیم چقدر از ایران باقی خواهد ماند و چقدر از این ملت باقی خواهد ماند. این احزابی که امروز این شعارها را میدهند فکر این موضوع نیستند. حزب دمکرات کردستان ایران با اینکه صحبت از مبارزه مدنی میکند ولی می بینیم که نیروهای مسلح ش را در عراق نگهداشته است با بودجه کردستان عراق دارد کار میکند. آقای هجری میرود از آنها رژه میبیند. خوب اینها را حاضر کردهاند که اگر ایران به آنروز رسید راحتتر با اسلحه بتوانند پاکشویی قومی را انجام دهند بعد از آنهم کار به" مناطق ملی" میکشد.
این درست است که پادشاه، پادشاه همهی مردم کشور است ولی نمیشود بعنوان اینکه پادشاه همه هست از همه نظرها پشتیبانی کند. مگر میشود؟ پادشاه سوئد از یک حزب راسیستی سوئدی یک حزب فالانژ سوئدی پشتیبانی کند؟ امکانپذیر نیست. روی این اصل پادشاه مدرن خودش را با حقوق بشر، با دمکراسی تعریف میکند و نیروهایی که بر علیه این موضوع باشند از آنها دوری میکند. ما میدانیم که دوستانی که طرفدار فدرالیسم هستند دستشان بخون مردم اگر تا بحال آغشته نشده باشد، آلوده خواهد شد. شدیدا هم آلوده خواهد شد. روی این اصل فکر میکنم هر کسی که فکر پادشاهی ایران را دارد از امروز ازینگونه افراد و افکار دوری کند. آقای دکتر اکمل میفرمایند که شاهزاده عنوان نکردهاند هیچ جا. ولی باید در نظر داشت که شاهزاده هیچ وقت مخالفتشان را عنوان نکردهاند. کاش مخالفتشان را عنوان میکردند اینقدر سوتفاهم بوجود نمیآمد.
آجرلو : وقتی که صحبت از فدرالیسم میشود و این دوستان حمایت میکنند، مثال عراق را میزنند بعنوان کشوری که بخشی از کردستان را خودمختارکردند، اما در همین کردستان عراق اتفاقاتی که میافتد بهترین گواه است. وقتی این سیستم پیاده میشود به مشکلاتی برمیخورد که فقط آنها که آنجا بودهاند خواهند دانست . مسلح بودن آنها هم مسئله دیگری است. یک دوره 6 ماهه آموزش نظامی از ضروریات است و فاز اول عضویت در حزب را تشکیل میدهد. یکی از کارهای ضروری ، پرداختن به واژههایی است که اینها استفاده میکنند، واژههایی که مدام در صدد تحریف آنها بر میآیند.
قطبی: اصولا مسئله فدرالیسم نمیتواند خارج از اصول دموکراسی باشد، اما کجا میخواهد اجرا شود؟ مهم همان محل است که از نظر من در این مملکت قابل اجرا نیست بهمان دلایلی که دوستان اشاره کردند و درست هم هست. حتی در کشورهایی مثل آلمان، آمریکا، با اینکه سالهاست فدرال هستند آنجا هم خالی از مشکل نیست، بعنوان مثال سیستم آموزش و پرورش در آلمان بسیار بسیار افتضاح است هر ایالتی برای خودش بغیر از مشکلات مالی و برنامهریزی برای بودجه خود و تهیه آن از طریق مالیاتها – سیستم آموزش و پرورش یکی از افتضاحترین سیستمهایی است که در این مملکت وجود دارد. هر ایالتی برای خودش نقشی دارد. ایالتی که ثروتمند است سیستم بهتری برای آموزش و پرورش بکار میبرد و بقیه ایالات با فاصله زیادی مجبورند به آموزش و پرورش بپردازند.
فدرالیسم همانطور که دوستان گفتند در ایران عملی نیست و اولین گامها بسوی تجزیه شدن هست و بجان هم افتادن آذری و کرد و بقیه. اما در مورد پادشاه، من هم نظر آقای بهمن زاهدی را دارم، چون پادشاه همه هست ایشان پادشاه همه هستند و حق دارد در هر کجا که هست صحبت بکند و نظرش را بیان کند و همانطور که گفته شد تاکیدی نکرده و اصولا اشاره کرده در یک زمانی اگر شرایطی پیش بیاید میشود راجع به این مسئله صحبت کرد و در چهارچوب قانون میشود تمام کارها را انجام داد، الان هم فکر نمیکنم لازم باشد در مورد صحبتهای ایشان نظری بدهیم. با اینکه یک حزب طرفدار پادشاهی هستیم اما حسابمان را جدا کردهایم. در مورد آذربایجانیها یکی از بزرگترین کمکها این است که دیگران از گفتن جوک درباره آنها خودداری کنند و باید سعی کنیم حتی حاضر به شنیدن جوکها از طرف دیگران نباشیم.
بیت اللهی: فدرالیسم بر اساس مذهب، قوم و نژاد و زبان حاصلش جز خونریزی نخواهد بود برای من مهم است موضعی که حزب گرفته است از روز اول، در جای درستی ایستاده و شفاف و خیلی واضح نظراتش را گفته و برای همه روشن است که حزب در کجا قرار دارد. من از سازمانهای دیگر ندیدهام که برای عقب افتادگیهای قومی و مذهبی، راهکاری به جامعیت حزب مشروطه ایران داده باشد. قطعنامه کنگره پنجم درباره اقوام نشان میدهد که ما در جای درستی ایستادهایم و نفس مذاکره دلیل قبول مذاکره نمیشود. هر کس میتواند در هر جایی شرکت و مذاکره کند. درباره احزاب ملت ساز، جداییخواه، استقلال خواه، نه کومله کل مردم کردستان است نه اتحادیه خلق بلوچ کل مردم است. اینها در مقابل جامعهای که غیر از اینها فکر میکنند بسیار در اقلیت هستند. البته در شرایط خاصی که ممکن است پیش بیاید ممکن است نیروهای مسلح از مرزها بصورت خطری جدی در آید ولی بدور از این قضیه، بیشتر در خارج است که چنین سروصداهایی وجود دارد.
موبدی: این مسئله که امروز بحث شد در واقع علتش دو نکته است، یکی تجربهای که ما در رابطه با انقلاب اسلامی داریم که از 25 سال قبل از انقلاب گفتمان اسلامی و لنینیستی شروع به رشد کرد، از منادیانشان آل احمد و شریعتی بودند. بعد از آن، شاه فقید و رژیم گذشته به هر دلیلی دیگر نتوانستند مقابله موثری بکنند دیگر جا افتاده بود و آسان نبود. انقلاب اسلامی هم بر همان گفتمان سوار بود و عمل کرد. منظور ما از این بحثها و تلاشها ، این است که ما نگذاریم فدرالیسم یا هر چیز دیگری که برای ایران فلاکت بار و فاجعه هست به یک گفتمان موثر تبدیل شود و اگر بشود در آینده تاریخ مملکت ما را رقم خواهد زد. من موافق نیستم که یک سری تفاوتها را که طبیعی هم هست زیر پتو بفرستیم یا بگوئیم ایشاالله گربه است یا چشممان را ببندیم. چرا؟ بخاطر اینکه وقتی پدیدهها بحال خودشان گذاشته میشوند، رشد میکنند و چه بسا اختلافات و فاصله بیشتر میشود. مدتی چشممان را میبندیم ولی وقتی تفاوتها بیشتر شد آن وقت دیگر نخواهیم توانست اختلافات را حل کنیم ولی اگر در سر چشمه جلوی آب را بگیریم، چه بسا به آن افتراقها نخواهیم رسید. در نتیجه بعضی از دوستان به انواع مختلف نمیخواهند با مسئله روبرو شوند ولی این کار را بدتر خواهد کرد. مثل ناخوشی که انسان به آن نپردازد میتواند بسیار حاد شود.
من میدانم که شاهزاه رضا پهلوی منظورش فدرالیسمی مثل کانادا است و خودش هم میگوید رای من به فدرالیسم نیست ولی میگوید میشود فدرالیسم را به رفراندم بگذاریم ولی ما باید ببینیم این حرف در خدمت چه چیزی قرار دارد و قرار خواهد داشت وقتی شما میگوئید فدرالیسم یک گزینه است در خدمت آن گفتمانی است که میخواهد فدرالیسم قومی را در ایران جا بیندازد. مطلب آخر فرمودند پادشاه همه هست و حق دارد حرف خود را بگوید. خوب. البته هر کس میتواند حرفش را بزند ولی آیا هر حرفی؟، هر حرفی ایشان بزنند برای دوستان و برای حزب قبول است؟ چنین چیزی نیست. من میخواهم بپرسم اگر ایشان پادشاه هست و حق دارد حرف خودش را بیان کند بر فرض روزی گفت معتقدم ایران باید چند تکه بشود، خوب، باز میگوئید حق دارد؟ بله که اظهار نظر حق هر کسی است، ولی تکلیف ما چی میشود؟ حرف من اینست که ما همه در یک سو هستیم. من می بینم این قضایا را اگر رفع و رجوع کنیم و هر کاری را که پیش آید رفع و رجوع کنیم، این زاویه ما همینطور بیشتر خواهد شد ولی اگر بپردازیم به آن، شاید بتوانیم راه و چارهای بیابیم. شما فکر میکنید مثلا همین بیانیه دبیرخانه با کنگره ملی کردستان، این فردا ده جا ممکن است گذاشته شود، که گفته فدرالیسم هم یک گزینه است. چه فدرالیسمی گزینه است؟ فدرالیسم کومله گزینه است؟ فدرالیسم حزب دمکرات گزینه است الاهواز گزینه است؟ نه. به صلاح نیست که بین خودمان پرده پوشی کنیم این مسائل را، بهترین راهکارها را به کمک و همفکری یکدیگر میتوانیم بیابیم و در پیش بگیریم. صریحا عرض میکنم، اگر این مسائل را روی میز نگذاریم در حق ملت ایران، خودمان و ایشان دشمنی کردهایم. پادشاهی که ما علتش را کمک به حفظ ایران گذاشتهایم، اگر ما چشممان را ببندیم دیگر به صورت نقض غرض در خواهد آمد.
بهمن زاهدی: در رابطه با رفراندوم باید بگویم که رفراندوم منطقهای را قبول ندارم بلکه تمام مردم در تمامی نقاط ایران حق شرکت در رفراندوم را باید داشته باشند. اگر مسئله رسیدن اقوام تنها حقوق شهروندی میباشد این حقوق را تمامی مردم خواهان هستند و کسی در ایران از مزایای حقوق شهروندی برخوردار نیست. سوال این است که ملتسازان چه برنامهای برای آینده اقوام در نظر دارند؟
درنقاطی ما با شاهزاده اختلاف داشته و خواهیم داشت، اصل این است که نقاط اشتراک بیشتر از نقاط اختلاف ما باشد. زمانی که نقاط اختلاف بیشتر شد باید فکر دیگری برای آینده ایران بکنیم. اصل اول منشور مهم تر از اصل سوم منشور میباشد.
عسگری: در مورد جوکها تا آنجا که من تحقیق و دنبال کردهام، دو گروه در پخش کردن جوکهای ترکی عمل میکنند. بخش بزرگش سازمان امنیت رژیم است مخصوصا بعد از اینکه تبریز کمی وارد حمایت از جنبش سبز شد شما هر ایمیلی را باز میکردید، یک جوک ترکی درش بود و عده قلیلی از پانترکها هم در این کار هستند که آذریها را غیرتی کنند در برابر دیگران. آقای موبدی درست میگوید باید با این گفتمان از الان که کوچک است برخورد کنیم آن موقع از طرف یکنفر شنیدم چهارسال بعد زمزمههایش رااز احزاب دیگر شنیدم و الان تبدیل به مناطق ملی شده و ملتها.
قطبی : من هم نظرم این است که این تفرقهاندازیها بیشتر از طرف رژیم است. اما الان تکلیف ما بعنوان یک حزب طرفدار پادشاهی چیست؟ جلسهای در برمن بود آقای کریمی از طرف حزب دموکرات کردستان آنجا بود و درباره فدرالیسم صحبت میکرد و از ایشان سوال کردم و گفتم این مسئله برای ایران زود است و مثال آلمان را زدم که اینجا قبلا جدا بوده و بعد فدرال شده است ایشان گفت آن کسی که شما ازش طرفداری میکنید همین نظر ما را دارد.
موبدی: به نظر من اولین کار این است که بیماری را ، گرفتاری را زیر پتو پنهان نکنیم که بتوانیم قبل از اینکه بیشتر بشود یک تدابیری بیندیشیم. دوم وحشت نکنیم از صحبت کردن دراین باره. سوم ، با روحیهای که ما هدفمان حفظ منشورمان است و حفظ نهاد پادشاهی هست و حفظ بند اول منشور در الویت است با این مسئله برخورد کنیم. به مجرد اینکه یک زاویهای پیدا شده و یکی از ما ها حرفی زد فکر نکنیم که چیزی پشت پرده یا زیر پرده است. در نتیجه پرداختن و جدی بودن مواضع ، شما و من و دیگران باید فکرهایمان را رویهم بریزیم. این چیزی نیست که الان بنده ، کلیدی داشته باشم. شاهزاده هم در رابطه با سالهایی که گذشته است ، مملکت را در این وضع فلاکت بار میبیند. تلاشهای زیادی کرده است میبیند شورا میخواسته درست بکند نشده است، میخواست رهبری درست شود نشده است، و حالا ... عرض میکنم حزب از اول نظرش همین بود که تلاش برای ایجاد شورای رهبری را بی نتیجه و اشتباه میدانست. یکی از دلایلش- فقط یکی این است که شما وقتی در بیرون میخواهی کار کنی، و شورا تشکیل بدهی باید باج بدهی. اینها را فکر میکنم باید صریحا بگویم اندیشمند دوراندیشی مثل آقای همایون به نظر من آن موقع تا تهش را دیده است و از همان اول وی و سپس حزب روی موافقت با این قضیه شورای رهبری نشان نداده است. حالا باید در کمال آرامش ، با واقعیات روبرو شویم و محکم بایستیم روی پرنسیبهایمان. دقیقهای خودم را جای شاهزاده میگذارم، بر فرض، ممکن است اینطور فکر کنم که دموکراتها و کومله بهر حال چپ را دم دست دارند، من هم که مشروطه خواه و سلطنت طلب را دم دست دارم، پس میشود از این طریق و با توافقهای از بالا بهرحال ایران را اگر هم قسمت قسمت فدرال میکنیم و آنها هم در گزینه جمهوری – پادشاهی از من پشتیبانی خواهند کرد. ممکن است اینطور باشد. ممکن هم هست چیز دیگر باشد. اینها احتمالاتی است. ولی اگر من در مقام ایشان بدانم که سلطنت طلبی که من را دوست دارد، بیشتر از من آن رضا شاه را دوست دارد که بنیانگذار ایران نوین است و محمد رضا شاه را دوست دارد ولی از همه بیشتر اگر پای هستی ایران در پیش باشد از من دیگر حمایت نخواهد کرد ومن بدانم که مشروطه خواهان هم؛ "بله قربان " و "البته قربان گو" نیستند آن وقت حتما قضیه فرق خواهد کرد.
همایون: سخنرانی آقای موبدی دقیق و مطالعه شده است ولی آن تکهی آخرش که رهنمودهایی که ما چه باید بکنیم به نظر من فوق العاده مهم است و خیلی باید رویش تمرکز بدهیم، عینا باید اینکارها را بکنیم و حزب این را باید در نظر بگیرد .
درباره فدرالیسم کتابی به تازگی خواندم بررسی هم رویش نوشتهام که برای مجله رهآورد فرستادهام. فدرالیسم را در شانزده کشور واپسمانده جهان بررسی کرده است. در میان این کشورهای واپسمانده که 160-170 تا هستند 17 کشور فدرال بیشتر نیست و در میان کشورهای پیشرفته شاید به اندازه انگشتان دست تباشد. این حرفها که همهی کشورهای دموکراتیک یا اکثرشان فدراتیو است بی پایه است. جز آلمان که بیش از سیصد تکه بود و بخشهای دارای جاکمیتی از امپراتوری مقدس رومی – ژرمنی، بقیه یا مستعمره یا جزء امپراتوریها بودند. هیچکدام از فدراسیونهای جهان سومی هم موفق نیستند. اینها از امریکا یا کاناد مثال میزنند. خوب یوگسلاوی هم فدرال بود که صد هزار تن فقط در بوسنی کشته شدند. هنوز دارند گور دسته جمعی پیدا میکنند. آنجا اختلاف زبانی هم آن اندازهها نیست.
میرسیم به بحث شاهزاده. چون متاسفانه شاهزاده ما را با معمایی روبرو کرده که در این جلسه البته حل نخواهد شد ولی ادامه دارد و بدتر خواهد شد. شاهزاده در موضوع فدرالیسم سخنگوی این سازمانهای ملتساز شده است. نمیگوید ملیت، نمیگوید شش ملت، نمیگوید تجزیه ایران، ولی وقتی قدم اول را با آنها بر میدارد، آخرش همان است. قدم اول چیست؟ قدم اول این است که ایران باید تبدیل بشود به یک کشور فدرال مرکب از واحدهای فدرال زبانی. این برنامهای است که تمام این سازمانها دارند. هیچ کس هم نمیگوید فدراسیونی درست کنیم که عدم تمرکز از بین برود . یک تکهاش مثلا شرق ایران باشد و تکه دیگرش غرب ایران باشد. نه، صحبت دقیقا فدرالیسم زبانی است. بعد هم "راه حل دموکراتیک" ظاهر قشنگی دارد ولی در امریکا که فدرال است میگویند ملیتهای امریکا؟ آیا میگویند امریکا کشور کثیرالمله است؟ میگویند مناطق ملی در امریکا؟ بله سیستم اداری فدرال است و زبان هم انگلیسی است، حالا این همه لاتینو آمدهاند و نمیگویند ما ملت هستیم، میگویند امریکایی هیسپانیک، امریکایی ایتالیایی ... هستیم.
شاهزاده یک استراتژی در پیش گرفته که هم ما را ساکت نگهدارد هم آنها را جلب کند و این عملی نیست. ما با آنها دو قطب هستیم. شاهزاده هم این وسط علت وجودیاش از بین میرود. شاهزاده بعنوان نماد یگانگی ملی مطرح است والا کسی دنبال اسم و رسم نیست. و وقتی همصدای سازمانهایی که رسما میگویند ملت ایران وجود ندارد میشود دیگر آن نقش از میان میرود. آخر وقتی ملت ایران وجود نداشت و ملیتهای ایرانی وجود داشتند که پس فردا ایرانیش را هم میاندازند کنار، دیگر چه از ما باقی میماند؟ بعد هم فدرال بشود که یکی پرچم کردستان عراق را بلند کند، دیگری پرچم جمهوری آذربایجان را بلند کند. گفتن آذربایجان جنوبی یا کردستان شرقی دموکراسی است؟ دوستان درست میگویند. ما نمیتوانیم چشممان را ببندیم. وظیفه ما ماستمالی کردن قضایا نیست. میفرمایند که خرج پادشاه را جدا کنیم پادشاه همه ایرانیان است. اولا هنوز پادشاه نیست که پادشاه همه ایرانیان باشد. بعد هم پادشاه همه ایران که رهبر مبارزه نمیشود. اگر پادشاه همه ایرانیان است که نباید مبارزه کند، جمهوری اسلامی هم همه ایرانیاند. ایرانیان مواضع مختلفی دارند. موضع هیچکدام را نباید بگیرد. این یعنی پادشاه همه ایرانیان. ولی وقتی دنبال یک گروه میرود این دیگر پادشاه ایرانیان نیست.
این به ما تحمیل شده است، ما که دنبال این کارها نبودهایم. ما دنبال مخالفت نبودهایم. ایشان این وضع را به ما تحمیل کرده و باید فکری برای خودمان بکنیم. این طوری نمیشود. این کنگره ملی کردها در آمریکای شمالی در اساسنامهاش رسما میگوید برای کردستان یگانه آزاد از مناطق اشغالی ایران، ترکیه، عراق و سوریه تشکیل شده است و این اصلا هدفشان است. ایشان رفته است با اینها صحبت کرده است. حالا اینها مثلا لطف کردهاند با ایشان صحبت کردهاند. بسیار خوب. صحبت کردند و این سازمانی که هدف اعلام شدهاش را چاپ کرده است، میآید با ایشان صحبت میکند. چیه میگوید؟ اول برای اینکه ما ها ساکت شویم میگوید تمامیت ارضی ایران را قبول داریم. خوب تمامیت ارضی لفظ است. در عمل وقتی شما کاری کردید، آن هم سازمانی که نه منشورش را عوض کرده و نه هدفش را تغییر داده و تنها یک امتیاز تاکتیکی داده است. ایشان این را گرفته است که تمام شد و آنها شدند طرفدار تمامیت ارضی. ولی ابدا نشدهاند برای اینکه منشور و مرامنامهشان دست نخورده است. میگویند بین پادشاهی و جمهوری، که واضح است خارج ازین دو نمیشود، و بین حکومت متمرکز و فدرال، مردم یکیشان را انتخاب کنند. یعنی فقط یک راه حل در مقابل حکومت متمرکز قرار دادهاند. این "راه حل دموکراتیک" که گفتهاند حرف بی اساسی است. برای اینکه اگر شما تنها جایگزین تمرکز را فدرالیسم قرار بدهید یعنی تمام شده است. با تمرکز که همه مخالف هستند و همه میگویند ایران باید غیر متمرکز باشد. ما حتی رفتیم تا حکومت محلی را پیشنهاد کردهایم. ولی وقتی آن بد است و فقط این در مقابلش است، این مهم است.
این امتیاز اساسی است که ایشان داده است و کسی اصلا به این مسئله توجه نمیکند که آنها هدفشان چیست و میخواهند کردستان واحد از مناطق اشغالی بسازند!! آخر ما کردستان را اشغال کردهایم؟ این حرف درست است؟ آیا یک کلمه حتا در این باره به آنها توضیح داده شده است؟ من تردید دارم. من و شما حاضریم با چنین افرادی اعلامیه تفاهم بدهیم؟ اگر کسی با زرنگی میآید امتیاز زبانی میدهد و میگوید من با تمامیت ارضی ایران موافقم ولی در برابرش این را میگیرد که در رفراندم آزاد آینده مردم ایران باید فقط بین این دو را انتخاب کنند: حکومت متمرکز یا فدرال و ایشان هم می گوید بله راه حل دیگری ندارد. خوب اگر این طور باشد همه کشورهای دنیا باید فدرال می شدند. اما مثلا فرانسه تمرکز زدایی کرده به هیچ وجه هم فدرال نیست ایتالیا هم نیست. می بینید چه جوری دارند با این نماد وحدت ایران بازی میکنند و ایشان هم همینطور دارد میرود جلو و امتیاز میدهد. به امید اینکه اینها را جمع کند. آخر میشود با اینها رهبری درست کرد؟ شما ملت ایران را از دست بدهید که چهار تا سازمان تجزیهطلب دورتان جمع شوند که نمیشوند. اینها همینطور امتیاز میگیرند و یک امتیاز هم نمیدهند. شما ببینید بعد از این همه تماسهای شاهزاده و امتیازات و تعارفات، یک کلمه از مواضعشان پائین آمدهاند؟ ابدا" . حالا "مناطق ملی" را هم علم کردهاند. لابد چون از بابت ایشان مطمئناند. ایشان هیچ در این زمینهها نمیگوید چون پادشاه همه ایرانیان است! آخر این حرف شد؟
خلاصه مطلب این است که فدرالیسم در ایران – دوستان خوب بیان کردند – مقدمه تجزیه است بی تردید. برای اینکه اینها از حالا دارند میگویند ما میخواهیم ملتهای کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و عرب در ایران درست کنیم با مرزهای زبانی مشخص. در عمل یک فارسی زبان در هیچکدام از اینها راه نخواهد داشت. یک کرد زبان در آذربایجان راه نخواهد داشت و برعکس. چون مناطق فدرال زبانی است. مسئله بر سر زبان است و بر سر عدم تمرکز نیست. برای فدرالیسم همانطور که دوستان گفتند ایران را باید تکه تکه کرد. آخر چرا؟ مگر بیمار شدهایم؟ کشوری هست و احتیاج دارد به عدم تمرکز و تصمیمگیری مراجع محلی خودشان. بیائیم آن را تکه تکه کنیم؟ با چه تکه تکه کنیم؟ با اسلحه. برای اینکه اگر آنها آن طرف مسلح میشوند و از بیرون به یاریشان میآیند آن طرف دیگر هم اسلحه بدست خواهد گرفت. بقیه هم اسلحه بدست خواهند گرفت و ایران الان پر از اسلحه است. مردم را که نمیشود با زبان خوش از خانهشان بیرون کرد.
در برلین با دو تن از دوستان چپ صحبت میکردیم. یکیشان گفت این حرفهایی که شما میزنید درست است و من به اینها گفتهام که شما فقط فکر میاندوآب باشید. ببینید فردا اگر قرار باشد تقسیم شود در میاندوآب چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ایشان چون آذربایجانی است خوب میداند . حالا صدها میاندوآب در ایران است. نقده و رضائیه چه خواهد شد؟ در خوزستان شما باید عربها جدا کنید از بقیه. اینکه با صحبت و ملایمت و تعارف نخواهد شد. با جنگ خواهد شد. همدیگر را باید بیرون کنند. خلاصه مطلبی است که به شدت باید جلوش ایستاد و همین جلسه ما مقدمه بسیار خوبی است و این صحبت ها منتشر خواهد شد و خواهند دید که قضیه اینطور نیست و آقای کریمی خواهد دید که همچه دست بازی ندارند و ما جلوی این حرف ها را می گیریم. همین الان هم باید گرفت والا پس فردا که کار از کار گذشت مخالفتها تاثیری نخواهد داشت. نباید اصلا" بگذاریم به اینجاها برسد. مثل موارد دیگر که سخنان آخر را ما اول گفتیم و یک مقداری شاید اثر کرد، اینها را هم باید بگوئیم.
درباره این شوخیهایی که برای آذربایجانیها درست میکنند حقیقتا" یک کار بسیار بسیار زننده ؛ سبک؛ بی معنی و بی مسئولیتی است و یک عده آدم ولنگار برای اینکه میهمانیهای توخالی خودشان را گرم کنند با این مزخرفات میخندند و به دهها میلیون تن از جمعیت ایران توهین میکنید. من آذربایجانی نیستم ولی خیلی به آذربایجان رفتهام. از سال 1326 همه جا را گشتهام . این مردمی که آن مزخرفات را دربارهشان میگویند از باهوشترین آدمهای ایراناند. اقتصاد این کشور به مقدار زیاد دست آنهاست . دویست سالی بازار ایران را کنترل میکردند. من پیشنهاد میکنم و همه جا گفتهام بجای نسبت دادن به مردمان، بگوئید غضنفر و مجلس خودتان را گرم کنید و به غضنفر بخندید، چنانکه صدها سال به ملا نصرالدین میخندیدید؟
من امروز به این نتیجه رسیدم که این حزب حقیتا در راه ایران است. همین آقای دکتر اکمل با همه بستگی عاطفی و تاریخی – و زندگی – آقای دکتر اکمل اصلا" زندگیشان در خدمت و از نظام پادشاهی بوده است – با این وصف میبینم مسئله ایران برایشان از همه چیز مهمتر است و حزب باید این حالت را حفظ بکند. ما ارتباط مان را با پادشاهی قطع نمیکنیم تا وقتی که ایشان تمام راه را نرود و وضع را برای ما غیرممکن نکند؛ تا وقتی برای ما طرفداری از پادشاهی غیرممکن نشود ما طرفدار پادشاهی هستیم ولی واقعا" باید این پیام را رساند که دارد برای بعضیها غیرممکن میشود. برای اینکه ما میدانیم این "راه حل دموکراتیک" یعنی چه. از زانوش که چه عرض کنم، از شش فرسنگیاش پیداست که چه میخواهد بشود. این دیگر پرده پوشی ندارد. صحبت فریب دادن نیست. آشکار گغتن است. در عرض هفت سالی که آمریکاییها به عراق حمله کردند شما ببینید مواضع حزب دموکرات کردستان از کجا به کجا رسیده است. سه سال پیش هم که گفتند بیائید حمله کنید با دسته گل استقبال میکنیم. ایشان با اینها مینشیند و بله، "راه حل دموکراتیک"، به همین سادگی؛ بی گناه. اینها پیامد دارد. ما این پیامدها را میدانیم و زیر بارش هم نخواهیم رفت. خیلی وقت دوستان را گرفتم ولی حقیقتا" از صحبتهای شما خیلی خیلی دلشاد و دلگرم شدم. این حزب باید همین باشد. درود بر شما.
پرسش و پاسخ :
قطبی : پرسش من این است که مثلا" در آلمان میبینم فدرالیسم بستگی به ایالتها دارد که وضعیت اقتصادیشان را سامان میدهند. بر فرض و فرض بر اینکه در ایران به آن وضع رسیدیم چطور میشود استانی مثل سیستان و بلوچستان خودش را از نظر مالی تامین کند و یک استان ثروتمند مثل خوزستان خودش . اینها که دنبال این کارها هستند چه نفعی میبرند که ایالتی فقیر باشد و ایالتی ثروتمند؟
آجرلو: سه سوال از آقای همایون هست. موضع ما در برابر داشتن پرچم یا آرمهایی برای قومیتها چیست؟ آیا موافقیم هر شهری برای خودش نمادی داشته باشد؟ چرا مخالفیم و موافقیم؟ چرا نمیشود مثل کشوری مثل سوئد که هر شهری برای خودش یک نمادی دارد ما هم در ایران چنین چیزی داشته باشیم.
2- چرا در رابطه با شاهزاده و اظهارات ایشان و این مسئله که در کنگره ملی کردها شرکت کرده است ما از حزب عکس العملی ندیدیم . در جایی که خیلی به ضرر ما بود. صحبتهای ایشان خارج از اصول و قاعده جایگاه خود ایشان بوده است.
3- حق تعیین سرنوشت یعنی چی و در چه وضعیتی تعلق میگیرد.
رحیمی : به نظر من در مورد پرچم نباید زیاد سخت بگیریم. اشکالی ندارد همانطور که یک تیم فوتبال در یک استان علامت خود را دارد. نه اینکه پرچم را هم قومی کنند
مفخمی: چقدر خوشحال شدم از این همه بحثهای منطقی و عمیق. اگر خاطرتان باشد در جلسه پیش نظر من همین بود. این مسئله نباید زیر پوشش قرار بگیرد. هرچه میتوانیم بایستی در موردش صحبت کنیم و حتی شاهزاده را راهنمایی کنیم. ولی باز من میگویم که این جدایی خواهان آن قدرت را بین طبقات در ایران ندارند و باید راجع به این مسائل صحبت کرد و این یک جلسه هم کافی نیست و باید مقاله نوشت. مثلا" آقای موبدی چرا راجع به این موضوع مقاله نمینویسند؟ دوستان بنویسند و مسئله را باز کنند از زوایای مختلف.
همایون : درباره منابع مالی، این سازمانها هرکدام چشمشان به منابعی است بیرون ایران. غیر از عربها. افراطیون آذربایجانی به منابع نفت و گاز جمهوری آذربایجان نظر دارند که آن پول این طرفها هم خرج شود. تجزیهطلبان بلوچ به منابع گازی که در بلوچستان پاکستان هست و هنوز بهرهبرداری نشده چشم دارند. کردها به منابع نفت کرکوک نظر دارند. این است که فکر میکنند احتیاجی به درآمدهایی که در ایران است ندارند. ضمنا" عربها هم حسابشان این است که بگویند خوزستان مال ماست و شما بیخود آمدهاید اینجا. این است که یکی از انگیزهشان همین است.
راجع به پرچم آقای رحیمی خیلی درست فرمودند. حالا پرچم کردستان – هر راه حل دموکراتیکی مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت ولی حالا ؛ ما که جلویش را نمیتوانیم بگیریم. پرچمی بلند میکنند و کاریش نمیشود کرد.
حق تعیین سرنوشت در منشور سازمان ملل متحد آمد. چون جنگ جهانی دوم که تمام شد سازمان ملل با این مشکل روبرو شد که این همه کشورهای مستعمره میخواهند مستقل شوند. بزرگترینشان هندوستان. و اینها همه را اروپائیان با نیروی نظامی گرفته بودند و صحبت اصلا این نبود که یک کشوری حتا همسایهاش را گرفته باشد. رفته بودند ده هزار کیلومتر آنطرفتر را استعمار کرده بودند. حق تعیین سرنوشت را آنها گذاشتند. سرزمینهای اشغالی عموما مستقل شدند. این نمیتواند در کشوری که اقلا" از دوهزار سال پیش هم مرزهایش معلوم بوده هم حکومت ش معلوم بوده هم نامش ایران بوده – حالا قبل از آن هم 500-600 سال سابقه داشته . آنها هیچ. این نمی شود در مورد ما بکار رود. امری است مال یک گروه معین و بیشترش انجام شده و الان زیاد مطرح نیست. اینکه قدرت جدایی خواهان کم است حق با آقای مفخمی است کاملا". ولی قدرت میتواند زیاد بشود. با این صحبتها، با این پیوستنها و یارگیریهایی که میکنند و خیلی هم زرنگاند و خیلی هم روی حساب دارند کار میکنند کم کم قدرت میشود ــ اگر رها کنید. اول هیچ قدرتی نیست. وقتی زمان پیدا کند قدرتشان زیاد خواهد شد و الان هم کم نیست. همینطور ، آقای موبدی خیلی خوب دسته بندی کردند مخالفان اینها را. مشکل عمده این است که شما زبان را تغییر بدهید. شما اگر اصطلاحات را تغییر بدهید تمام است کار. اگر اسم فرایند گریز ناپذیر تجزیه را گذاشتید راه حل دموکراتیک، کارتان تمام است. دیگر افتادید در خطی که آخرش همان خواهد شد. نباید گذاشت اصلا" این اصطلاحات جا بیفتد.
مفخمی : منظور من این بود که مقابله با اینها کار سادهای است. این جوری نیست که اینها حرفشان روی ملت ایران اثر بگذارد. ما کاملا" قادریم و به خوبی هم قادریم اینها را با سخنی که به گوش ملت ایران میرسانیم از دور خارج کنیم و خیلی هم خوشحالم که هیچ صحبتی امروز از همکاری با ج.ا در این مورد به میان نیامد برای اینکه جمهوری اسلامی باعث اصلی است و او این گرفتاریها را بیشتر و بیشتر خواهد کرد.
بیت اللهی : کتابی هست تحت عنوان "قومیت و قومیتگرایی" ، نوشته دکتر حمید احمدی که تز دکترای ایشان است. به دوستان توصیه میکنم آنرا بخوانند. خواهند دید که مواضعی را که که حزب گرفته است چقدر درست است و دریچهای است برای دانستن اینکه در داخل ایران چگونه فکر می کنند
دستور نشست آینده:
1- بازگویی تجربهی هموند جدید حزب از درون گروههای تجزیهطلب
2- پرسش و پاسخ و بحث آزاد
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
مهربانی
http://www.irancpi.net/sokhanrooz/matn_63_9.html
به دوستان محترمی که فکر میکنند حزب در دو سال پيش در مورد اظهارات شاهزاده سکوت کرده. لطفا گزارش نشست ۴۶ دفتر پژوهش حزب را بخوانيد.
"بخش عمده گفتگو ها بر اظهارات شاهزاده در کنگره تمرکز یافت. هم ارز قرار دادن فدرالیسم با موضوعاتی که در آینده می باید به رای آزاد مردم گذاشته شود امتیاز غیر لازمی به سازمان های قومی است که می کوشند نه تنها فدرالیسم را برای ایرانیان پذیرفتنی سازند بلکه آن را با عدم تمرکز و اساسا با خود دمکراسی یکی بشمرند.. ار نظر حزب فدرالیسم لزوما ربطی به دمکراسی ندارد و یکی از اشکال عدم تمرکز است که برای کشوری مانند ایران خطرناک است و از این گذشته اسباب آن فراهم نیست. زیرا فدرالیسم در جاهائی است که ماهیت های سیاسی و جغرافیائی مجزا به میل خود یا به دست قدرت های خارجی در یک دولت فدرال یکی می شوند و هر کدام بخشی از حاکمیت خود را به آن دولت فدرال وا می گذارند.. ما در ایران از کدام ماهیت های مجزا صحبت می کنیم که قرار است بخشی از حاکمیت خود را به دولت فدرال واگذار کنند؟ راه حل فدرال برای ایران به معنی تقسیم کشور به مناطق زبانی مجزا و تشکیل واحد سیاسی و جغرافیائی تازه ای به نام دولت فدرال ایران است. چنان ترتیباتی بی پاکشوئی قومی و جنگ داخلی و مداخلات خارجی امکان نخواهد داشت.
مشروطه خواخی و پادشاهی مشروطه از آغاز با حفظ یکپارچگی و یگانگی ملی ایران، با دفاع از کشور ایران برای ملت ایران یکی شناخته شده است و هر انحرافی از این اصل برای ایران و برای مشروطه خواهی خطرناک خواهد بود. هر فرد ایرانی به عنوان انسانی که به خودی خودش و نه به دلیل زبان یا مذهبش می تواند امور روستا و شهر و استان خود را اداره کند و به هر زبانی بخواند و بگوید و بنویسد و انتشار دهد و دارای هر اعتقاد مذهبی باشد و با هر ایرانی دیگر از نظر حقوق برابر باشد. هیچ لازم نیست ما برای تمرکز زدائی و دادن حقوق مدنی و فرهنگی به "افراد وابسته به اقوام" که در میثاق های پیوست اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است کشور خود را پاره پاره کنیم و ایرانیان را به دست بیگانگان به جان یکدیگر بیندازیم. "
October 10, 2010 01:11:54 PM
---------------------------
حق
با درود فراوان
نگار خانم خوشحالم که به تفاهم رسیدیم ولی منظور شما را از جمله ی آخرتان، «ماحتما کنار هم می مانیم و باز نمی گردیم.»، را نفهمیدم. به کجا باز نمی گردیم؟ با احترام فراوان
پاینده ایران
October 09, 2010 09:02:31 PM
---------------------------
حق
به نام ایران
با درود فراوان خدمت آقای داریوش همایون و یکایک همکاران ایشان در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)
پیشنهاد: یکی از وظایف ما در برخورد با چپها باید در مراکز پژوهشی و مجامع بین المللی و پارلمانهای اروپایی و آمریکایی ای باشد که تاکنون یکه تاز و بنظر می رسد که موفق هم بوده اند. انتشار همه ی فعالیت ها و نتایجی که از این راه تاکنون بدست آورده اند و در دسترس مردم قرار دادن آنها، پرده از چهره ی کریه چپها بر خواهد داشت. اینرا من انجام وظیفه و خدمت به ملت ایران می دانم.
اگر اشتباه می کنم و یا زیاده روی کرده ام لطفا مرا آگاه کنید تا از اتلاف وقت شما و خود در این مورد جلوگیری کنم، از شما سپاسگزار خواهم شد.
اگر تنها چپها انشاء های خود را به این پژوهشکده بفرستند و سپس در این سمینار شرکت کنند، نتیجه ی پژوهش یکطرفه و بسود آنها تمام خواهد شد. اینها فقط بدنبال این هستند که از هر جایی که شده اسناد و مدارک یکطرفه جمع آوری کرده، به ثبت دانشکده ها و محافل و مجامع بین المللی برسانند و با این پشتوانه به پرونده خود رسمیت بخشند. اینگونه براحتی می توانند نخبگانی که فاقد سواد سیاسی هستند را فریب دهند. این نخبگان فریب خورده هستند که با توده های ناآگاه در تماس هستند و برای چپها در جامعه یار گیری و آنها را بسیج می کنند. هر چقدر این نخبگان اعتماد به نفس بیشتری برخوردار باشند بیشتر به پیشبرد اهداف رهبران چپ کمک می رسانند. اسناد پژوهشی از این دست که به نفع چپها به رسمیت شناخته شوند، برد زیادی در میان نخبگان فاقد سواد سیاسی دارد و این قشر است که رابط مهم بین رهبران چپ و توده ها در جوامع است. برای جلوگیری از به دام افتادن این نخبگان/تحصیلکرده های فاقد سواد سیاسی باید با نقد و بررسی خیلی جدی در عرصه عمومی از نتایج پژوهش های مراکز علمی مانند این انستیتو بسیار فعال بود. یادمان باشد که همین قشر تحصیلکرده که به غلط فکر می کرد که قشر روشنفکر جامعه ایران بود چه نقش تعیین کننده ای در انقلاب و به ثمر رساندن آن داشت و چه فاجعه ای به بار آورد. رهبران چپ باز از همین تکنیک دارند استفاده می کنند چون بخوبی می دانند که توده ها با اینکه همیشه اکثریت هر جامعه ای هستند امکان ندارد به تنهایی تغییر و یا انقلابی در جامعه بوجود آورند، شورش می کنند ولی فاقد به نتیجه رساندن اهداف خود هستند. تغییر و انقلاب بدون سوءاستفاده از طبقه ی متوسط که نقش رابط و سازمان دهی و تعیین خواسته های توده ها هستند امکان پذیر نیست. خلاصه ی کلام آنست که بدون شرکت طبقه ی متوسط هیچ تغییر و انقلابی در جامعه ایجاد نمی شود. چپها بخوبی با این اصول آشنایی دارند و روی آن سرمایه گذاری فراوانی می کنند و این قشر را همیشه هدف قرار می دهند تا از توده ها برای پیشبرد اهداف کمونیستی خود بعنوان ابزار سوء استفاده کنند. فاشیست ها و اسلامیست ها و همه ی گروههای افراطی از همین تکنیک استفاده می کنند. ما با هدف قرار دادن همین تحصیلکرده و طبقه ی متوسط می توانیم این گونه تکنیک های چپها را خنثی کنیم. برای خنثی کردن هم چاره ای جز برخورد در حوزه علمی نداریم. با شرکت در پژوهشکده هایی که چپها حضور دارند و با فرستادن انشاء هایی که نشان دهنده ی طرف دیگر قضیه است، نتایج پژوهش ها حتما بیطرفانه تر و با ارزش تر خواهد بود. با در اختیار قرار دادن پژوهش ها و رساله های بیطرفانه و تحریف و جعل نشده می توان چپها را در حوزه ی علمی خنثی کرد و امکان یار گیری آنها را در میان طبقه ی متوسط و تحصیلکرده به حداقل رساند و متزلزل ساخت تا به دام چپها نیافتند. این یکی از بزرگترین وظایف ماست در عین حالیکه مبارزه ای مهم علیه عوامفریبی و خطر تکرار اشتباهات گذشته که بزرگترین آن فاجعه ی 57 بود هم هست. با اینکار خود اعتماد ملت ایران را هم بخود جلب خواهیم کرد و به یارگیری ما در میان آنها کمک رساند. چپها را نباید در هیچ میدانی در غرب تنها گذاشت و یکه تازی های آنها را تحمل کرد. اگر چنین کنیم ما به آنها در پیشبرد اهدافشان کمک کرده ایم. بجای وقت تلف کردن با آنها در گفتگوها پشت درهای بسته که هیچ نتیجه ای هم نخواهد داشت همانطور که تاکنون بی نتیجه بوده است، من پیشنهاد می کنم این وقت را در مجامع، پژوهشکده ها و محافلی صرف کنیم که چپها به جمع آوری امضاء و به رسمیت شناخته شدن خود می پردازند. برخورد با یارگیری آنها در بین بیگانگان در این مراکز و یارگیری آنها در میان تحصیلکرده های فاقد سواد سیاسی ایرانی مهمتر از هر بحث و گفتگویی با چپهاست.
پاینده ایران
=======================================
http://www.akhbar-rooz.com/idea_form.jsp?essayId=32487
«سمیناردو روزه به مناسبت چهلمین سالگرد رویداد سیاهکل
و پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
۱۲ ـ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱، آمستردام
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنجشنبه ۱ مهر ۱٣٨۹ - ۲٣ سپتامبر ۲۰۱۰
پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی در آمستردام http://www.iisg.nl با داشتن پیشینهی هفتاد وپنج ساله در حوزهی گردآوری اسناد مرتبط با جنبشهای اجتماعی در آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکای لاتین از یکسو و ارائه طرحهای پژوهشی در زمینهی بررسیهای تاریخی این جنبشها از سوی دیگر، امروزه در مقام بزرگترین و مطرحترین مرکز پژوهش تاریخ اجتماعی در جهان قراردارد. بخش خاورمیانه و آسیایمرکزی این پژوهشکده، حوزهی گستردهی جغرافیائی را در بر میگیرد که از افغانستان و جمهوریهای آسیایمرکزی آغاز میشود و با عبور از ایران، قفقاز و ترکیه، کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا را نیز در بر میگیرد. این بخش در کنار گردآوری مجموعههای اسناد تاریخ اجتماعی این حوزهی جغرافیائی، طرحهای متعدد پژوهشی را به انجام رسانده و در دست دارد. برپایی نشستهای دانشگاهی به منظور فراهم آوردن زمینهی تبادل نظر بین پژوهشگران و نیز ارائه امکانات پژوهشی از دیگر حوزههای فعالیت بخش خاورمیانه و آسیایمرکزی پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی بشمار می آید.
از شناسههای گونهگون قرن بیستم میلادی یکی هم زایش جنبش چپ مسلحانه روستایی و شهری در نیمهی دوم این قرن است. بیست سالی پس از پایان جنگ دوم جهانی و از پی گسترش فزایندهی مبارزات ضد استعماری در دههی پنجاه و شصت قرن بیستم، جهان دههی هفتاد به یک باره شاهد برآمد جنبشی در آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکای لاتین شد که با به چالش کشیدن جریانهای سنتی سوسیالیستی و کمونیستی، بر مبارزهی مسلحانه به مثابهی عمده شکل مبارزه علیه نظام جهانی سرمایه پای میفشرد. در ایران، رویداد سیاهکل و پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نشانهی این رویکرد بود.
پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی با داشتن مجموعهی غنی از اسناد جنبش چپ مسلحانه در سراسر جهان، با هدف بازنگری تاریخی به این جنبش در ایران ١٣٥٧ – ١٣٤٩،سمینار دو روزهی را در آمستردام تدارک دیده است. نکاتی که در این سمینار به آن پرداخته خواهد شد عبارتند از:
- جهان دردههی هفتاد
- ایران بین کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و رویداد سیاهکل بهمن ١۳۴۹: جامعه و نیروهای سیاسی
- تاریخنگاری سازمان چریک های فدایی خلق
- از رویداد سیاهکل بهمن ١۳۴۹ تا انقلاب ١٣٥٧: تدارک سیاهکل، از سیاهکل تا پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق در فروردین ۱۳۵۰، عملکرد سازمان چریکهای فدایی خلق و واکنش جامعه و دولت تا انقلاب ١٣٥٧، تأثیر این عملکرد بر فرهنگ سیاسی ایران، رابطهی سازمان چریکهای فدایی خلق با دیگر گروه های سیاسی در ایران و جهان
- مباحث جاری در پهنهی طرح مبارزهی مسلحانه: جزنی – پویان – احمدزاده – شعاعیان - مومنی و دیگران، زندان و جهان بیرون از زندان: شکنجه، تسلیم و مقاومت، پیوند گروهبندیهای درون زندان با مبارزات بیرون زندان
- نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق: جایگاهی زنان در سازمان چریکهای فدایی خلق، مرکز و پیرامون در شبکه تشکیلاتی سازمان چریکهای فدایی خلق، عضو گیری، چگونه یک چریک شد و چریک ماند، خانهی تیمی، زندگی روزمره یک چریک
پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی از پژوهشگرانی که صاحب مطالعاتی در این زمینه اند و نیز مبارزانی که روایتی از تجربه مستقیم خود در مواردی که به آن اشاره رفت دارند، دعوت میکند عنوان و خلاصه رساله یا روایت خود (٥٠٠ ـ ٣٠٠ کلمه) را به زبان انگلیسی یا فارسی که هر دو زبان سمینار خواهد بود، تا تاریخ نیمهی اکتبر سال ٢٠١٠ میلادی به نشانی زیر بفرستنند:
The Middle East and Central Asia Desk
International Institute of social History
Cruquiusweg 31
1019 At Amsterdam
Holland
meca@iisg.nl»
October 09, 2010 04:07:06 PM
---------------------------
نگار
دوستان عزیز، از همگی متشکرم و از حزب مشروطه و آقای همایون عذر می خواهم اگر نظرم اهانت امیز بود. قصد اهانت نداشتم. من نویسنده نیستم و قبول دارم با عصبانیت نوشتم. بهتر از آن بلد نبودم. حرف های پیشرو و حق عزیز را می پذیرم.
شما سایت خیلی خوبی دارید و آدم های درست و حسابی نویسنده و خواننده این سایت هستند. من امروز نوشته خانم زندیان را خواندم و شرمنده شدم که دقیقا هدفم از نوشتن نظر اولم حمله به یک گروه و ساکت کردنشان بود. وقتی همه شخصی برخورد می کنند آدم احساساتی می شود. به خصوص کسی که نویسنده هم نیست. همین نوشته ها و تبادل نظر ها ما را تغییر می دهد. از خانم زندیان هم که از نویسندگان این سایتند تشکر می کنم. ماحتما کنار هم می مانیم و باز نمی گردیم.
شما همگی قدر خودتان را بدانید
با آرزوی سربلندی ایران و ایرانی
نگار
October 08, 2010 02:48:48 AM
---------------------------
حق
نگار خانم محترم،
یکبار دیگر نظرتان را بخوانید و اهانت ها را ببینید. شما هیچ وظیفه ای برای برون مرزی ها قائل نیستید. مبارزه هم که تنها در جبهه های جنگ نیست، مهمترین مبارزه، مبارزه با بیسوادی سیاسی، نا آگاهی و فقر است که در جهان سوم اگر از میان برود تعداد جنگها و بدبختی ها انگشت شمار می شوند همانطور که در غرب شده است. رسانه های ملی ما در برون مرز و احزاب ملی ما در برون مرز مثل حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در مبارزه با بیسوادی سیاسی و فرهنگی و حفظ فرهنگ و هویت ایرانی در برون مرز نقش بسزایی داشته اند. اینها با همه ی کمبودهایشان سنگر محکمی در برابر رژیمی بوده اند که قصد داشت ایران را عربستان سعودی دوم کند. من نمی دانم این برون و درون مرزی بازی از کی و بوسیله چه کسی شروع شد ولی این را می دانم که این یکی از مهمترین ضربه هایی بود که به ملت ایران زده شد. ما باید با این مقوله برخورد کنیم. چه کسی این حق را بخود داد که مرا از خانواده به سبب محل زندگی بی ربط و ارتباط قلمداد کند؟
نگار خانم، ایرانیان برون مرزی انقدر که شما فکر می کنید جدا از درون مرزی ها نیستند. اکثر ما قوم و خویش در ایران داریم و سفرهای درونی و برونی ها و معاشرت و تبادل نظرهایشان که قطع نشده که از حال روز یکدیگر بی خبر باشند. بسیاری از اقوام ما برون مرزی ها در تظاهرات درون مرزی شرکت داشتند و این به تنهایی ما را به درونی ها مرتبط می کند. مگر می شود برادر و خواهر و قوم و خویش من در ایران به تظاهرات رفته باشند و کتک خورده باشند و بمن برون مرزی مربوط نباشد؟ مگر می شود آنها هر روز زیر ستم این رژیم رنجورتر شوند و روی من اثر نگذارد؟ مگر می شود خطر جنگ و بمباران باشد و من نگران خانواده ام در ایران نباشم. مگر می شود قوم و خویش جوان مرا به جبهه بفرستند و بمن مربوط نباشد. شما می دانید چقدر ایرانی در خارج از کشور به ایران پول می فرستند تا خانواده هایشان بتوانند امرار معاش کنند یا زخمی را دوا کنند، مگر می شود آنچه در درون می گذرد به اینها بی ارتباط باشد؟ درون مرزی ها وظائفی دارند و ما برون مرزی ها هم در بیرون وظائفی داریم. این درست نیست که ۵ میلیون ایرانی برون مرزی بیدرد و بی اثر و بیخود بدانیم و آنها را سرخورده و ناراحت کنیم. جدایی انداختن بین برون و درون مرزی ها و ایجاد نفاق میان آنها نمی تواند درست باشد. برون مرزی ها را برای اینکه از ایران فرار کردند نباید مذمت کرد و همه ی انها را با یک چوب راند.
گروهها ی سیاسی ملی و غیر سیاسی ملی را باید ارج گذارد که نهادهایی را بر پا کردند تا ما با هم در تماس باشیم و کارهایی را که از دستمان بر می آید بکنیم. فراموش هم نکنیم که بسیاری از همین برون مرزی ها هستند که بخش قابل ملاحظه ای از مخارج خانواده هایشان را می پردازند. رادیو تلویزیون و سایت های ملی را اسدالله مروتی ها براه انداختند و دار و ندار خود را صرف این رسانه ها کردند تا ما برون مرزی ها صدای همدیگر را بشنویم. اینها پلی شدند بین درون و بیرون. اینها هویت ایرانی را اجازه ندادند رژیم از بین ببرد و نگذاشتند ادبیات رژیم تنها ادبیات رایج در گسترش بی فرهنگی و تحریف و جعل تاریخ باشد. در برون مرز ایرانی ها برای ایران و ایرانی آبرو خریدند با مشقت خود را بجایی رساندند تا در جوامع میزبان خود محترم شمرده شوند و در ایران به انها افتخار کنند. .... نباید اینها را بی ارزش جلوه داد، پیر و پاتال جلوه داد، از زحماتشان که حزبی براه انداخته اند تشکر نکرد. انتقاد خوبست ولی بشرطی که وقتی کار درستی می کنند از آنها قدردانی هم کرد. موفق باشید.
October 07, 2010 05:59:31 PM
---------------------------
پیشرو
نگار گرامی
نظر من در مورد دو پرسش شما این است : چرا موضع شاهزاده را زودتر برای ما روشن نکرده بودند؟
من ترجیح میدهم بیش از اینکه انتظارم را از دیگران بالا ببرم از خودم بپرسم چرا من خودم موضع شاهزاده را زودتر و روشن ندیده بودم؟ شما و من و هر حزبی بهتر است اول خودش را نگاه کند . راستی شما چرا به این موضوع پی نبردید؟آیا این سوال را از خودتان کرده اید؟
تردید نیست که حزب در این مورد کوتاهی داشته است. علاقه به شاهزاده یکی از دلایل بوده است. دوم اینکه وقتی شما به کسی بهر دلیلی علاقه دارید فکر میکنید ممکن است مواضع غلط امروزیش فردا اصلاح خواهد شد بخصوص که با تذکرات شما به وی همراه باشد. زمان خواهید داد که بلکه تغییر کند ولی حق با شما است و باید زودتر این کار صورت میگرفت
October 07, 2010 06:45:10 AM
---------------------------
نگار
هموطن گرامی، حق عزیز
من به کسی اهانت شخصی نکردم و هرگز هم نمی کنم. نوشته شماست که اهانت آمیز است. من یک سوال ساده کردم: چرا موضع شاهزاده را زودتر برای ما روشن نکرده بودند و موضع حزب را زودتر تغییر نداده بودند؟ شما پاسخ دارید، لطفن بنویسید. من حق دارم این سایت را بخوانم و محترما به کسی اجازه نمی دهم این حق را از من سلب کند. آقای همایون خودشان در نوشته اخیرشان در واقع حرف مرا زده اند که این بحث زیادی سرو شدا کرده و آن را خواهند بست.
درباره ایران هم من نگفتم برای من بی اهمیت است. اگر بود که نمی آمدم این مطالب را بخوانم. احساساتی نباشیم. خیلی ایرانیان به خاطر جنگ کشور را ترک کردند و این عیبی هم ندارد و در تاریخ بسیار اتفاق افتاده است. و اگر دوباره جنگی شود بیشتر ایرانیان حتی اگر بتوانند برنمی گردند ایران برای جنگ. این را قبول کنید. شما شاید برگردید ولی خیلی ها برنمی گردند.
لطفا سطح برخوردها و بحث های این سایت را پایین نکشید. من به این سایت احترام می گذارم.
نگار
October 06, 2010 10:32:47 PM
---------------------------
حق
نگار خانم، مگر قرار است هر کسی مثل شما از مرزهای جغرافیایی بیرون آمد، کشورش فراموش کند و وظائف ملی خود را بکل فراموش کند؟ مگر قرار است که همه مثل شما دست روی دست بگذارند و بازنشسته شوند؟ کدام قانون می گوید تبعیدیان حق ندارند فعالیت سیاسی کنند؟ آیا شما همین حرفها و نظرتان را به اخبار روز برای آقای تابان و همن سیدی و مارال سیدی فرستاده اید یا این پند و نصیحت ها را فقط برای این حزب و شخص همایون مناسب می دانید؟ شما از کجا می دانید که سن و سال ما که به این حزب علاقه داریم چیست که می گویید همه اینجا کسن هستند؟ تازه به وظائف خود عمل کردن چه ارتباطی با سن و سال دارد؟ کسانیکه جوابی منطقی ندارند که به همایون بدهند همیشه بدون هیچ اشاره ای به نوشته ها و گفته هایش فقط به ترور شخصیت او می پردازند. عجیب است که هنوز یاد نگرفته اند که نام مهم نیست، محتوا مهم است. خانم محترم، اگر بی غرضید به آنچه افراد می گویند توجه کنید و نه به قدو قواره و نام آنها. من از احمدی نژاد متنفرم ولی این دلیل نمی شود که من خود را مجبور نکنم به حرفهای او گوش نکنم. در پایان اینرا می گویم، هر وقت کسی جرئت کرد به امریکایی های خارج از امریکا امر و نهی کند که چون از کشورشان خارج شده اند دیگر هیچ وظیفه نسبت به کشورشان را ندارند حتی حق نظر دادن آنوقت بیایید و به ما امر و نهی کنید. همایون ومن همانقدر ایرانی هستیم که شما هستید با حقوق مساوی پس برای همدیگر تعیین تکلیف نکنیم. شما بما چکار دارید؟ از ما خوشتان نمی آید به چه دلیلی خودتان را با باز کردن این سمانه عذاب می دهید؟ هم خودتان را راحت کنید و هم ما را. اگر حرفی منطقی در مورد نوشته ها و بحث ها دارید قدمتان روی چشم ولی حق توهین و پایمال کردن حقوق دیگران را ندارید.
October 05, 2010 09:36:04 PM
---------------------------
حق
با درود به آزاد گرامی،
ایران یک کشور با تنها یک ملت ۷۵ میلیونی است.
منشور جهانی حقوق بشر باید در قانون اساسی ایران گنجانده شود.
ایران اقلیتی ندارد بجز در رای گیری ها.
اقتصاد باید آزاد باشد و همه ی ارزشهای لیبرال دمکراسی در ایران باید نهادینه شود.
دمکراسی در ایران باید طوری باشد که هیچ سیستم توتالیتر و یا استبدادی به هیچ عنوان نتواند بر سر کار بیاید. احزاب قومی و زبانی نژادپرستانه شناخته شوند و جرم محسوب شوند.
جنبش سبز ایران، یک جنبش فراگیر و ملی است که همه ی گروهها و احزاب برون مرزی باید آنرا با توصیف مذکور به رسمیت بشناسند.
فدرالیسم را برای ایران تحت هیچ عنوانی تا حداقل ۵۰ سال دیگر حتی قابل بحث هم نمی دانم.
مبارزه با احزاب و گروه های قومی و زبانی که همگی فقط و فقط نوار مرزی ایران را نشانه رفته اند را بسیار مشکوک می دانم و مبارزه جدی با آنها را واجب می دانم.
برای من تنها مقدسات حفظ تمامیت ارضی ایران و خوشبختی ملت ایران هستند. خدای من ایران است.
آرزویم هر چه زودتر آزاد شدن ایران و اهداء خود برای خدمت برای کارهای زیر ساختی ایران است.
با هر گونه حمله ی نظامی به ایران هم مخالفم.
دیگر چه بگویم تا شما باور کنید که من صادقانه نظراتم را در این سامانه قرار می دهم و آنچه در نظراتم است آینه ذهن منست.
پاینده ایران
October 05, 2010 07:12:48 PM
---------------------------
نگار
سیاست بازی به اضافه ی روزی نامه نگاری حاصلش می شود سرو صدای پوچ و تو خالی. این داد و فریادها برای مطرح کردن دوباره ی حزب طرفدار پادشاهی است که می بیند جایی در آینده ی ایران ندارد. و پادشاهش هم تلاشی برای حفظ یکپارچگی ایران نشان نمی دهد. دفاع از ایران هم فقط از دست مردم ساکن ایران برمی آید.خیلی از مهاجران ایرانی بعد از جنگ ایران و عراق و به خاطر جنگ کشور را ترک کردند. الان هم اگر جنگ شود بعید است کسی حتی اگر بتواند برگردد ایران برود جبهه. حزب مشروطه فقط وسیله ای برای ارائه طرز فکر و نظر آقای همایون است و این داد و بیدادها هم در دنیای واقعی معنی ندارد.
شما برای حفظ یکپارچگی ایران کاری نمی توانید بکنید. مردم ایران هم می دانند چه کار کنند. در داخل ایران کسی از شک داشتن برای جنگیدن با دشمن حرف نمی زند. چند نفر محدود جمع شده اند احساس کرده اند هر چه می گویند حرف مردم ایران است. این نتیجه سی سال بی خبری از داخل کشور و اعتیاد به مطرح بودن در جامعه و احساس برتری درباری است. حتی اگر جامعه کوچک مهاجران با سنسن بالا و در فضای مجازی باشد.
آقای همایون که دلیل همه این بحث های بی اثر است اگر صداقت داشت همان دو سال پیش این حرف ها را درباره نظر شاهزاده شان می زد و به مردم آگاهی می داد. چطور دو سال هیچ کس نگران تمامیت ارضی کشور نبود و عیبی نداشت شاهزاده فدرالیسم را به رای بگذارد؟( ایشان همان کنگره را بعد از شنیدن همان حرف های شاهزاده شان با تشکر و سربلندی از لطف حضور شاهزاده بازکردند. سیاست بازی تا کجا!)و می شد در دفاع از ایشان مقاله هم نوشت و مصاحبه هم کرد؟ مردم آگاه شده اند و این بازی ها دیگر اثر ندارد.
خسته نمی شوید از این همه جنجال برپاکردن؟ سی سال وقت همه را گرفته اید که پادشاهی بهترین شکل نظام برای ایران است حالا نوبت فدرالیسم و جنگ شده است. با همان سر و صداها.
بعد هم راحت می گویند اصلا مسئله ما شکل نظام نیست!!!!
با احترام
نگار
جاودان باد کشور ايران و زنده باد ملت شريف و آگاه ايران
October 05, 2010 04:42:06 PM
---------------------------
وجدانی
اقتدار حزبی!
با توجه و مطالعه اکثر نوشته ها،بحث ها و مقالات زیادی که این روزها در خصوص فدرالیسم اینجا و آنجا مطرح میگردند، بنظر میرسد حزب مشروطه ایران هنوز که هنوز است موضوع را جدی نگرفته و میخواهد میدان را خیلی راحت در اختیار کسانی بگذارد که نوعآ جز به ایران فدرال فکر کردن اندیشه دیگری ندارند و راه حلی نمیشناسند.
امروز که واقآ حزب مشروطه ایران میبایست از همه توان و امکاناتش استفاده کرده و قدرت خود در بحث و گفتگو را به منتقدینش بنمایاند، سزاوار آن است که این حزب از نیرو و توان سیاسی شاهزاده رضاء پهلوی نیز بهره جوید و این دو همدیگر را در این میدان بحث و مذاکره با مخالفین تنها نگذارند زیرا بتنهائی وارد چنین میدانی شدن امکان شکست را هم بهمراه دارد. نقد و بررسی در حزب لازم بوده و هست لیکن از مشروطه خواهان واقعی بدور باد ما بین خود هر یک گناه را گردن دیگری بیندازد. خدا هرگز آنروز را نیاورد حزب مشروطه ایران دچارنفاق و شکست شده و امید ایران و ایرانی به یأس مبدل گردد.
October 05, 2010 02:08:37 PM
---------------------------
ازاد
دورود به حق
ما باز همدیگر را اینجا پیدا کردیم .خودمانیم خانه حزب مشروطه بهترین جایی است که می شود به بحث پرداخت .
اما حالا خودمانیم شما دارید از نظریه حزب دفاع می کنی یا در لفافه حرف خودت را میزنی.!
با همه این صحبت ها
زنده باد ایران بدون فدرالیسم
October 04, 2010 09:59:09 PM
---------------------------
حق
با درود فراوان خدمت همه ی هموطنانم،
قبل از آنکه افغانستان فدرال شود، روشنفکران افغان جدلی که ما الان داریم با یکدیگر داشتند. مخالفان سیستم فدرال در افغانستان شکست خوردند، چرا، چرا و چرا؟ آیا ما می توانیم با دریافتن دلائل شکست آنها، شکست نخوریم؟
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/qanoonasasi.html
از طریق این لینک افغانی، من به ده ها مقاله درباره فدرالیسم برای افغانستان چه مضرات/محاسنی دارد برخوردم که امیدوارم شما از آنها برای روشن شدن ذهن ملت ایران استفاده کنید. آنچه واقع باعث تعجب من شد شباهت هایی بود که من بین فدرالیست های افغان و ایرانی دیدم. یکی از آنها استفاده از واژه ها بود، «ستم ملی»، شوونیسم...، شاه و شیخ، ملی گرایی... حتی بعضی جملات با تکیه بر روی این واژه ها هیچ تفاوتی با جملاتی نداشت که چپهای مقاله نویس از آنها مکررا استفاده و در اخبارروز منتشر می کنند. شکی نیست که این یک فرمول سیاسی (تکنیک) است که در کشورهای جهان سوم مورد استفاده قرار می گیرد و تا زمانیکه نتیجه دلخواه را تولید کند همچنان از آن استفاده خواهد شد. شکی نیست که توده ای ها/چپها در همان آموزشگاه ها و بوسیله همان استادانی تعلیم یافته اند که افغان ها هم تربیت شده بودند. اینرا از ادبیاتی که در مقالاتشان مورد استفاده قرار می دهند می توان دید و ثابت کرد. تکنیک دیگری که فدرالیست های افغان مورد استفاده قرار داده اند عوامگرایی/توده گرایی و هندوانه زیر بغل توده ها و عوام گذاشتن بود، همانطور تحریف و جعل تاریخ همراه با مغلطه های بسیار. توطئه تا زمانی توطئه است که قابل اثبات نباشد. با مقایسه ی مقالات فدرالیست های افغان و فدرالیست های توده ای و چپها بسادگی می توان ثابت کرد که آنچه حزب مشروطه می گوید نه توهم است و نه تئوری توطئه و نه دروغ بلکه یک واقعیت است.
سه مقاله ای که من مطالعه و نتیجه گیری های فوق را حاصل کردم به این قرارند:-
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/raheel2.html
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/sistani3.html#top
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/panjsheri3.html
باید با طرز تفکر زیر که بوسیله ی نادانان، فریب خوردگان و توده ایها اشاعه می شود با منطق و صبوری برخورد کنیم. رشد کمونیسم، اسلامیسم و ملی گرایی افراطی فقط و فقط در میان توده های نا آگاه امکان پذیر است و بس. با آگاه کردن توده های مردم می توانیم با همه ی افراط گرایان ایدئولوژیک یک زمان مبارزه کنیم. هر چه آگاهی توده ها افزایش یابد از قدرت چپها و اسلامیست ها در ایران کمتر می شود. به طرز تفکر زیر که باید با آن مبارزه کرد توجه بفر مایید:-
«اگر نظام فدرالی به درد ایران و کل جهان سوم نمی خورد پس مبارزه برای برقراری نظام دموکراسی در ایران برای چيست؟ زيرا همان دلائلی که می توان علیه برقراری سیستم فدرال در ایران بکار برد را می توان علیه برقراری دمکراسی هم بکار برد. اگر جهان سوم لیاقت ندارد که سیستم فدرال را بعنوان یک گزینه در برابر خود داشته باشد پس لیاقت آنرا هم ندارد که گزینه ی دمکراسی را هم در برابر خود داشته باشد. مگر ما مردمان جهان سوم چه چیزی از مردمان جهان اول کمتر داریم که همان چیزهایی را که آنها دارند ما نداشته باشیم؟ آنها دمکراسی دارند، ما هم دمکراسی می خواهیم، آنها حکومت های فدرال دارند، ما هم حکومتی فدرال می خواهیم. هر چه آنها دارند ما هم می خواهیم، چطور می شود برای آنها خوب و برای ما بد باشد!!! مگر وقتی امریکا و سویس فدرال شدند، حقوق بشر و دمکراسی داشتند، راکت و کامپیوتر و اتوموبیل و ... جامعه مدنی... داشتند؟ ما هم الان مثل 200 و 300 سال پیش آنها چیزی بجز خر و الاغ و اسب و گاری و سیستم ارباب رعیتی و برده داری .... توده های مذهبی خرافه زده نداریم. چطور آنها که مثل الان ما هیچی نداشتند، به مرز تمدن هم نرسیده بودند، سیستم فدرال را برگزیدند و هیچکس هم عیبی در آن نمی بیند ولی برای ما که سیستم فدرال را می خواهیم هزار جور بهانه می تراشند؟ مسخره ترین آنهم اینست که اول باید به پیشرفت آلمان و سویس برسیم و بعد اگر خواستیم فدرال شویم. با این حساب 200 و 300 سال دیگر هم باید صبر کنیم. این چه توقع بیجایی است که از ما دارند؟ نه، آقا سر ما را اینبار نمی توانید شیره بمالید.»
ببینید چطور با مغلطه احساسات توده ها را برای پیشبرد اهداف کمونیستی خود برمی انگیزند بطوریکه توده های نا آگاه حق بجانب در مقابل روشنفکران وطن پرست قرار می گیرند. مبارزه با مغلطه یکی از بزرگترین نبردها و وظائف ما برای نجات ایران است.
پاینده ایران
October 04, 2010 06:08:34 PM
---------------------------
|