پیش از دستور آقای نادر زاهدی گزارشی از اقدامات رژیم برای اخلال در رسانههای الکترونیکی حزب، از جمله حملات پیاپی و "هک" کردن "سرور" فهرست پستی حزب و گرفتایهای مکرر ما با یاهو و مزاحمت برای هموندان و خانوادههای آنان دادند.
سخنرانی: تجربه یک ایرانی آذربایجانی
ناصر ثروت: صحبتهایم را در سه قسمت ارائه میدهم:
یک: چرا من ناسیونالیست ترک آذربایجانی شدم. بعضیها ممکن است ناسیونالیسم آذربایجانی بودن را با پان ترکیسم اشتباهی بگیرند. من در محیطی بدنیا آمدم در شهر اردبیل. از وقتی که چشم به جهان گشودم تا سال اول دبستان همهخانوادهام به زبان ترکی آذربایجانی صحبت میکردند.
لالاییهای ترکی آذربایجانی مادرم هنوز در گوشم است. تا روزی که خواهر بزرگترم مرا خواست و گفت میخواهم به تو فارسی یاد بدهم. گفتم فارسی دیگر چیست؟ گفت زبانی که فردا میخواهی در مدرسه یاد بگیری. همان لحظه انگار حکم اعدام مرا دادند. خواهرم و یکی از برادرانم روبرویم نشسته شروع کردند لغات مختلف را به من یاد دادن. در برابر اشتباه من در گفتن معانی لغات، آنها میخندیدند و من ناراحت میشدم. سالها گذشت تا خواندم که در تعلیم و تربیت خندیدن به بچه خردسال برای اشتباهش چه عواقب بدی دارد. رفتن به مدرسه و یادگیری زبان فارسی که چه هفت خوانی را پشت سر گذاشتم بماند ولی منظور من از این مقدمه این بود که ما در محیطی بدنیا آمدیم که به زبان ترکی آذربایجانی گفتگو میکردند. اما رسیدن من به باورهای فعلی بخاطر تبلیغات نبوده است. بنده یک ناسیونالیست درجه یک ترک آذربایجانی بودهام و خودم به این نتیجه رسیدم که راهی را که میرفتم اشتباه بوده است.
من در آن شرایط بزرگ شده بودم و این یکی از دلایلی بود که من به ترک بودن و ترک آذربایجانی بودن افتخار میکنم. ولی این افتخار کردن به حدی رسید که میخواستم آذربایجان به استقلال برسد.
دلیلهایش هم زیاد است ولی مهمترینش نبود آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی در کشور خودمان بود که کسی را که نوازنده عاشیقها بود فورا اتهام کمونیست میزدند. اگر کسی سبیل پرپشت آذربایجانی داشت میگفتند این کمونیست استالینی است. مسئله " ترک خر " بودن به جایی رسیده بود که شاعر بزرگ ایران استاد شهریار مجبور شد همان را به تهرانیها برگرداند و علیهش شعر بگوید . اینها مسائلی بود که روی ما تاثیر گذاشته بود که راه دیگری را پیش بگیریم بغیر از ایران. اکنون هم وقتی ترکی حرف میزنی میگویند یارو ترکه. در ایران در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، آزادی مخصوصا در امور فرهنگی نبود. تمام آذربایجانیها هدفاصلیشان خواندن و نوشتن به زبان مادری خودشان بود و هست ولی وقتی به افرادی از جامعه چیزی را قدغن میکنی، بیشتر به آن راغب میشوند.
من از ایران و ایرانی بریدم و فکر میکردم راه بهتری یافتهام ولی وقتی وارد جمع استقلال طلبها شدم- البته این را صراحتا باید بگویم تعدادی از استقلال طلبها هستند که برای آزادی واقعی آذربایجان و آذربایجانی تا حدی که مثلا سوئدیها دارند تلاش میکنند ولی تعدادشان بسیار اندک است. اینها هیچوقت به فارس زبان توهین نمیکنند به کرد و ارمنی توهین نمیکنند. ولی اکثریت غالب جدایی طلبها میخواستند یا رئیس جمهور فردای آذربایجان بشوند یا اینکه پست و مقامی داشته باشند، مثل همین آقای علی اف و خاندانش که دمار از ملت آذربایجان در آورده است. من وقتی بین هموطنان آذربایجانی خودم که استقلال طلب بودیم دیدم که نه راه درست و حسابی در پیش رو دارند و نه حزب درست و حسابی و نه برنامه درست حسابی و نه آینده درست و حسابی و فقط شعار میدادند مرگ بر شونیسم فارس و مرگ بر ایران و غیره و غیره. کم کم پی بردم که اینها سوداگرانی هستند که میخواهند فردا از آب گلآلود ماهی بگیرند. حرفهای قلمبه سلمبهای میزدند که بنظر میآمد اگر با سه چهار اتوبوس به تبریز بروند کل آذربایجان را فتح خواهند کرد، پرچم آذربایجان بر خواهند افراشت و سیم خاردار را خواهند کشید و همه چیز روبراه خواهد شد ولی وقتی میدیدم اکثریت قریب به اتفاق استقلال طلبهای عزیز ما یعنی 95 درصد یا بیشتر به ایران سفر میکنند و برمیگردند و وقتی که به آنها اعتراض میکردیم که دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را. میگفتند منظور از این حرفها چیست؟
در تبریز وقتی برنامه سوسک و توهین به ترکها بود ماموران رژیم عدهای را کشتند و به شاهگلی انداختند. چند روزی اجازه نمیدادند مردم جسد اولاد خودشان را بردارند. آن وقت اینها به آسانی به ایران رفت و آمد میکردند. من آنجا بود که فهمیدم که اگر جریان به این وخامت است پس چطور تعدادی از هموطنان ما در سوئد و خارج دم از استقلال میزنند. پرچم آذربایجان شمالی را بر میدارند، شعارهای ضد ایران و استقلال میدهند، پرچم ترکیه را برمیدارند و از طرفی دیگر به ایران میروند و ییلاق و قشلاق میکنند. فهمیدم که اینها افرادی هستند که نان به نرخ روز میخورند. ولی تاثیر مهم در برگشتن به راه ایرانی بودن و ایرانی ماندن همراه با آذربایجانی بودن و ماندن، سخنان شاهزاده رضا پهلوی در یکی از برنامههای تلویزیونی بود. تصادفا میهمان یکی از دوستان استقلال طلب بودم که شاهزاده در تلویزیون صحبت میکرد. وقتی گفتند در مورد زبان قومها، من نمیگویم یک کرد در کردستان، بلکه کردی که در خراسان زندگی میکند حق برخورداری از زبان خود را و آموزش به زبان خود را دارد من همان روز، تصمیم خود را گرفتم چون من منتظر بودم از اپوزیسیون ایران و ایرانی چنین حرفی را بزنند. از آن روز راه اول را انتخاب کردم. برای من آذربایجانی استقلال یافته و کشیدن سیم خاردار دور وبر خودم مهم نیست. مهم این است که به زبان خودم، حرف بزنم؛ مدرسه داشته باشم از سطح کودکستان تا دبیرستان؛ فیلم و تئاتر داشته باشم. پیشرفت کنم همزمان با زبان ملی خودمان که فارسی باشد. یعنی آذربایجانی بودن و عشق به آذربایجان داشتن. مغایرتی با ایرانی بودن نمیتواند داشته باشد. موزائیک بودن مملکت زیبای ما ایران ، قدرت و قوت به ما میدهد.
اینجا اشارهای به یکی از رهبران بزرگ نهضت استقلال طلبی آقای دکتر محمود علی چهرگانی باید کرد ــ آقای چهرگانی که نزد بنده و در خانه بنده بودهاند و صحبتها کردهایم. یادم هست در جلسهای که در سوئد داشتیم یکی از افراد از ایشان پرسیدند اگر تعدادی که " مانقورت" هستندــ مانقورت به زبان ترکی یعنی کسانی که هنوز نمیخواهند بخود بیایند و در اصطلاح آنها کسانی هستند که نمیخواهند بیدار شوند و استقلال آذربایجان را بخواهند ــ با اینها در آینده آذربایجان چه باید کرد؟ این آقا در جواب گفت ما در آینده در کشور مستقل آذربایجان خانهی مسکونی که برای بیچارهها و فقرا خواهیم ساخت این افراد را اعدام کرده و در دیوار بتن آرمه خواهیم کرد. آقای چهرگانی هر زمان خواستند حاضرم با ایشان روبرو شوم. حرفی بوده که ایشان زدهاند. من با خود گفتم استقلال آذربایجان را نه برای کشت و کشتار و جسد در دیوار گذاشتن میخواهم بلکه استقلال آذربایجان را برای آزادی مردم آذربایجان میخواهم. بسیاری از اینها از کشورهای دیگر پول میگیرند و میبینیم وضعشان در اینجا خیلی خوب است. خانه در استکهلم، اسپانیا، ترکیه، ماشینهای آخرین مدل. هر سال در یک جلسه در یکی از کشورها.
من حس نیتی که در شخص شاهزاده و همچنین بخشی از اعضای عضو حزب مشروطه ایران و این حسن نیت را بین استقلال طلبهایی که چندین سال باهاشان بودم ندیدم . چرا حزب مشروطه و شاهزاه رضا پهلوی را انتخاب کردهام. علتش همینهایی بود که گفتم. تمامی اقوام ایران اگر متحد باشند ما کشوری بسیار زیبا خواهیم داشت.
صحبتم را کوتاه میکنم . دموکراسی تنها راه رهایی است. خوشبختانه من بیدار شدهام. گفتم سه نوع آذربایجانی داریم. آذربایجانی که میخواهد ایرانیتر از ایران باشد و آذربایجانی که میخواهد آذربایجانی ایرانی باشد و آذربایجانی که میخواهد استقلالطلب باشد. دسته اول که میخواهد ایرانیتر از ایرانی باشد آن افرادی از آذربایجانی هستند که متاسفانه همیشه حرفشان فقط انتقاد است دفاع از زبان فارسی و ریشخند کردن زبان ترکی. و آنهائی که میخواهند ایرانی آذربایجانی یا آذربایجانی ایرانی باشند و به هر دو زبان احترام میگذارند و هیچ مناقشهای هم در این دو زبان نمیبینند و دسته سوم هم سیم خاردار دستشان است و میخواهند همین الان بگیرند و بکشند.
موبدی: سخنرانی شما بسیار خوب بود و فارسی شما بسیار خوب است. شما در صحبتهای خودتان از علت گرایش، تحول فکری و علل گرایش فعلیتان صحبت کردید و به نکات درستی اشاره کردید. من هم آذربایجانی هستم و از بعضی دوستان شاید بهتر متوجه هستم که انگیزههایی که اشاره کردید در فکر آذربایجانیها چه احساسی را به وجود میآورد حرفهای بی ربط و زشت که بعضیها میزنند برای افراد کم سن و سال شنیدن آن در مدارس چقدر سخت است و برای من هم اتفاق افتاده است. هموطنان آذربایجانی با تحصیلات بالا، در میهمانیها باید بنشینند و مزخرفاتی را گوش بدهند در حالی که وقتی خودشان را مقایسه میکنند با کسانی که این لودگیها را میکنند واقعا برای خودشان شایستگی بالایی را میبینند و خدماتی که در رابطه با میهنشان کردهاند و از این رو است که اینها برایشان خیلی سنگین میآید و با احساساتی که آذربایجانیها دارند و طبیعت با آنها مهربان نبوده است روحیات سخت و جدی در کار در آنها شکل گرفته است، این واکنشها گاهی به زیاده روی میکشد و سبب سوء استفاده دیگران و انحراف خودشان میشود.
بهمن زاهدی:من از صحبتهای شما لذت بردم. فکر میکنم ترکی آذری یا کردی لهجه نیستند. زبانهای زندهای هستند. این مسئله زبان در رابطه با کودکی قابل حل است، ما اگر مهدکودکهایی به وجود بیاوریم که کودکان سن 2-3 بتوانند با یکدیگر بازی کنند و صحبت کنند خیلی راحت و بدون دردسر و اهانت دیگران یا بزرگترها، بچهها را میتوانیم با چند زبان آشنا کنیم. زبان زنده دنیا انگلیسی است میتوان زبان مادری و فارسی و انگلیسی را با هم یادگرفت.
رحیمی: میبینم شخصی که علاقه دارد به تمامیت ارضی ایران، خودش را از ملت ایران جدا نمیداند، ملتساز هم نیست، با جدایی طلبان هم مبارزه میکند ولی دقت بکنیم یک سری از ادبیاتی را که در ایران متاسفانه به غلط استفاده میشود همان را همینجا استفاده میکند با اینکه چنین منظوری ندارد و با چنان منظوری در حال مبارزه است. مثلا اصطلاح ملت آذربایجان مورد استفاده تجزیه طلبان قرار میگیرد. ملتی که در بین مردم عادی بکار میرود و منظورش مردم است و ملتی که تجزیه طلبان بکار میبرند نیست. ما باید راهکاری بیابیم که نه به آن مردم بر بخورد در عین حال بدانند ملتی که آنها استفاده میکنند با ملتی که ملت سازان استفاده میکنند چه تفاوتی دارد و اجازه ندهند از این اصطلاح نادرستی که جا افتاده است سوء استفاده شود.
آجرلو: باید دقت کنیم ایشان کلمات " ملت آذربایجان" را در زمینهای بکار بردند که داشتند گزارش آن گذشته را میدادند و میبایست هم اینطور باشد.
بهزادی: بسیار خوب صحبت کردند و استفاده کردم. میگویند یکی از خصوصیات یک انسان روشنگر، شجاعت در گفتار است . در طول زندگیاش به نتایجی میرسدکه علنا آن را میگوید بدون واهمهای. و من این را در وجود ایشان دیدم و بسیار خوشحالم. ما هم این دردها را داشتهایم، حالا شاید کمتر. در کشوری که تکنولوژی نیست، پدر و مادرها بیسوادند. در 1963 آماری بود 80 درصد جامعه ایرانی فقط اسمشان را میتوانستند بنویسند. آین پدر و مادرها چگونه میتوانند بچههایشان را بزرگ کنند. لهجه هم بیشترمان داریم ولی کلا این خندیدن به یکدیگر در کشورهای پیشرفته هم هست. دلیلی ندارد که توجیه کنیم ولی در کشورهای حتی پیشرفته هم همین طور است، کشورهایی مثل آمریکا به آهستگی دارند این را جا میاندازند، 50 سال پیش در آمریکا سیاه حق رای نداشت الان سیاه، رئیس جمهور آمریکا هست، تا زمانی این قدمهای صحیح را بر داریم و نهادینه کردن اصول که همان آزادی و دموکراسی است که یک شبه هم درست نمیشود.
موبدی: از سازمانها و تشکیلات آنها برایمان صحبت بفرمائید. به نظر میآید آذربایجانیهای افراطی تشکیلاتی ندارند جز ادامه همان جریانات 1325 و مساواتیها.
ثروت: تشکلات منسجمی ندارند. تعداد استقلال طلبها که زیاد شد، احزاب چند نفره هم زیاد شد- که این حقیقت است که جمهوری اسلامی هم در آنها دست پیدا کرد- مسئله لوث شد. هر روز یک دستهای بوجود میآید. من در این مدتی که با آنها بودم روشنفکر نظیر آقای براهنی را ندیدم و هر چه روشنفکر بود به آذربایجانی و ترک بودن خود افتخار میکردند ولی ایران را کشور اصلی خودشان میشناختند. بقیه ــ حقیقت را میگویم ــ در بین اینها کسانی را ندیدم که روشنفکر باشند.
مختاری: اگر امروز شما جای آن خواهر و برادرتان بودید که فارسی یاد شما میداد، به یک بچه در مورد اینکه آیا به زبان فارسی نیاز هست چگونه توضیح میدهید؟ چرا زبان فارسی میتواند نقشی برای تمام ایرانیان در آینده داشته باشد. نکته دوم شنیده میشود کردهای ایرانی احساس برتری نسبت به دیگر کردها دارند، آیا احساس آذریها هم همین است؟ آذریهایی که دنبال استقلالاند این احساس برتری نسبت به ترکها یا کشور آذربایجان را دارند؟
ثروت: مسئله زبان فارسی لااقل برای ما ترکها یک مسئله بوده و هست و امیدوارم در آینده نخواهد بود. برای من زبان دیگر به آن صورت مهم نیست. یک زمان آنقدر مهم بود که اصلا به ترانه فارسی گوش نمیکردم. مشکل این است که هموطنانی که زبانشان ترکی نیست فکر میکنند فارسی زبان دولت است و ترکی زبان مسخره بازی. زبان فارسی بنظر من باید این طور مطرح میشد که یک زبان لازم است که توسط ان اقوام بتوانند با هم ارتباط داشته باشند. حالا اگر عدهای حساسیت به زبان فارسی دارند که من یکی دیگر ندارم. همانطور که میدانید به یکی از بندهای منشور ایراد گرفته بودم که میگویند همان زبان فارسی برای وحدت ایران بود به نظر من یک زبان نمیتواند وحدت ملی یک مملکت باشد. یک پادشاه و یک پرچم میتواند باعث وحدت یک کشور باشد مثل انگلستان، سوئد، اگر پان ترکیسم و ناسیونالیسم ترکی هست، متاسفانه پان فارسیسم هم هست. برای من هر نوع ناسیونالیسمی خوب نیست. اگر فردا در ایران رای گیری بشود و زبانی برای وحدت انتخاب شود چرا که نه، ولی از آنجائی که فارسی از اولین روز بوده و هست بهتر است همان بماند. در مورد کردها، من معلم زبان سوئدی برای پناهندههای سوئدی هستم و شاگردهایی دارم از جمله کردهای ایران، عراق و ترکیه هستند، تفاوت فرهنگی بسیاری بین کرد ایرانی فرهنگ ایرانی در کل اقوام ایران ریشه دوانیده و چیز بخصوصی است و من اینها را میبینم و کردها خودشان با کمال تعجب این اختلافات را به من یادآوری میکنند. اما در مورد آذربایجان شوروی و ایران اختلاف فرهنگی زیاد است. 2008 به باکو رفتم، در کوچه و بازار همه میگفتند ایرانی هستی میگفتم نه، من آذربایجانیم. میگفتند ایرانی هستی دیگر. همسرم اهل باکوست و کم کم عوض شده است بطوری که او را با ایرانی اشتباه میگیرند. اختلاف فرهنگی ما و آنها بسیار زیاد است.
همایون: دوستان از فرمایش آقای ثروت به حق خیلی تعریف کردند. بنده هم خیلی خیلی استفاده کردم فارسی ایشان هم هیچ دست کمی از فارسی هیچکدام ما ندارد و صحبتهایی که اول راجع به فارسیشان کردند از باب تعارف بود. بسیار تسلط دارند. در بعضی ضرب المثلها شاید اشکالی هست، در عوض ایشان آنقدر ضرب المثل ترکیی بلدند که ما بلد نیستیم. اما خدمتشان باید عرض کنم که این حزب، منشورش 18 سال پیش نوشته شده و 16 سال پیش بعنوان منشور آن سازمان و حزب کنونی رسمیت پیدا کرده است. ایشان بد نیست نگاهی به این منشور بکنند که بعدا هم 6 سال پیش قطعنامهای درباره حقوق مذاهب و اقلیتهای مذهبی و قومی و عدم تمرکز به آن پیوست شد که جزء منشور است. ما این مطالب را از 18 سال پیش دنبالش بودیم که مردم حق دارند به هر زبانی میخواهند صحبت کنند آموزش ببینند و انتشار بدهند، تلویزیون داشته باشند و این جزء حقوق بشر است و ایشان اگر به منشور مراجعه بفرمایند ملاحظه خواهند کرد. اگر چشمتان زودتر به این منشور افتاده بود، شاید به آن شدت ناراحت نمیشدند از بابت زبان ترکی. از بابت فارسی هم حالا غیر از اینکه امروز دیگر آموزش چند زبان نه تنها مسئلهای نیست بلکه ضروری است ــ ایشان دستک کم به سه زبان صحبت میکنند که با انگلیسی میشود 4 و هیچ از ایشان کم نشده است کاش بنده خودم چهار زبان بلد میبودم. این موضوعات کم کم دیگر اهمیت خود را از دست داده است.
همانطور که آقای زاهدی گفتند امروز وسایل بسیار زیادی هست و تدبیرها اندیشیده شده است. که بچهها از اول زبانهای مختلف را بیاموزند و این کار را میشود کرد . ما فرزندانمان یا نوههایمان اینجا فارسی و فرانسه را از اول یاد میگیرند و مدرسه که میروند انگلیسی و آلمانی درس میگیرند و هیچ مشکلی ندارند. بچه مثل اسفنج ذهنش جذب میکند. این است که هیچ مشکلی ما از لحاظ زبان در ایران نداریم. پیشنهاد ایشان هم درباره عوض کردن عبارت "نشانه و وحدت ملی" در ماده 13 منشور در کنگره پذیرفته شد. کنگره به عنوان میراث ملی از آن نام برد که واقعا میراث ملی هست. خود ایشان بهتر میدانند که سهم آذربایجانیها در پیشبرد این زبان چه اندازه بوده است. چه نویسندگان و شاعران درجه یک فارسی زبان ما از آذربایجان داریم که زبان مادریشان هم ترکی بوده است . همه اینها را از این جهت عرض کردم که برای رفع یک ناهنجاری، نباید تا پایان راه رفت و قدم به مسیرهایی گذاشت که عاقبتش نامعلوم است و نظائرش فاجعه بار بوده است چه در کشور خود ما و چه در کشورهای دیگر. احساسات ایشان را البته چه در آن موقع چه حالا کاملا وارد میدانم. حق داشتند ناراحت باشند و امروز حق دارند برگشته باشند. ولی اینها همه تجربه است برای دیگران که هیچ ضرورتی ندارد که ما یک دفعه تا آخر راه برویم اگر جایی کمبودی؛ کم و کاستی هست. ایران امروز در شرایطی است که همه چیزش بد است. آخوندها همه چیز را خراب کردهاند ولی چون آخوندها همه چیز را خراب کرده اند ما زیر این کشور دینامیت لازم نیست بگذاریم. این را برای آقای ثروت البته نمیگویم، خطاب به بقیه دوستانی است که هیچ چیز دیگری سرشان نمیشود جز اینکه باید ایران فدرال شود، شش ملت باشد، ملیتها هستند و ملت ایران نداریم و هر که دلش خواست میتواند جدا بشود. برای آنها عرض میکنم هیچ ضرورتی به رفتن تمام راه نیست که پایانش هم عموما" فاجعه بار بوده است. حالا ممکن است در مثلا" چکسلواکی که از اول هم هیچ وقت یک کشور نبوده است با مسالمت از هم جدا شوند ولی همه جا این اتفاق نخواهد افتاد. مسلما" آقای ثروت بهتر از من میدانند که فقط در آذربایجان غربی چه خبر خواهد شد؛ و غیر ممکن است که ترکیه در آن شرایط که ایران بهم ریخته ــ اگر ایران بهم بریزد و قدرت کافی نباشد برای حفظ این کشور ــ غیر ممکن است اجازه دهد یک اقلیم کرد هم در ایران تشکیل بشود. این است که اصلا" نباید گذاشت کار به آنجاها برسد. صحبتش را هم نباید کرد چون صحبتها زمینه را فراهم میکند.
از آقای ثروت تشکر میکنم که نگاه ما را متوجه گوشههایی کردند که خوب توجه نداریم، به خصوص در این کشورهایی که از فضای ایران دور افتاده ایم.
موضوع نشست آینده: پاسخ به پارهای اظهار نظرها راجع به مواضع حزب
سخنران: آقای آجرلو
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود به هموطنانم
با تشکر فراوان از آقای آجرلو که آخرین مقاله اش با چنان قلم شیوایی نوشته شده بود که من بخود بالیدم و افسوس خوردم که چرا من نمی توانم مثل او بنویسم. امیدوارم روز بروز بر تعداد آجرلو ها با آن قلم شیرین فارسی افزوده شود. آقای آجرلو بما کم لطفی می کنند و بیشتر نمی نویسند، این انتقاد من از ایشان است. امیدوارم ایشان نظرات خود را در اخبارروز در پای مقالات بگذارند بخصوص آخرین مقاله ی سرتاسر دروغ، پر مغلطه دکتر یحیایی که در فحاشی، خشونت لفظی و ادبیاتی که در این مقاله از آن استفاده کرده است دست کمی از سخنرانی های (عربده کشی ها ی) دکتر احمدی نژاد ندارد.
از آقای ناصر ثروت تشکر می کنم که با شهامت و حس وظیفه ای که در خود احساس کرد پرده از ریاکاری های گروه های مردمفریب برداشت و این شیادان را به مردم شناساند. قدر او را باید دانست چون ۹۹ درصد از دیگرانی که از این گروهها جدا شده اند مثل ناصر ثروت انجام وظیفه نمی کنند یا فکر می کنند بی تاثیر است یا حوصله اش را ندارند و یا می خواهند ولی شهامت آنرا ندارند. بنظر من همانقدر که اینها بیدار شده اند و از آن گروهها جدا شده اند به نفع خودشان و کشور بوده است. ناصر ثروت از این مرحله فرسنگها جلوتر رفته است . حداقل کاری که او با اینکار خود کرده است ایجاد شک و تردید در فریب خوردگان است و بزرگترین کاری که کرده است افشای فریب دهندگان است. من مطئن هستم که پس از این نشست، ناصر ثروت وجدانی آسوده دارد و احساس خوشی نسبت به عمل خود دارد و باید هم داشته باشد. امیدوارم که به همین بسنده نکند و فعالیت خود را گسترده تر کند، منه خودخواه از او چنین انتظاری دارم.
آقای ناصر ثروت گرامی، از شما سه سئوال دارم که جواب آنها در ماههای اخیر بیش از هر زمان دیگری اهمیت پیدا کرده است ، امیدوارم شما اگر پاسخی دارید با ما در میان بگذارید بخصوص که آذری هستید.
۱. آیا گروهها، احزاب و فعالان سیاسی قومی زبانی این حق را دارند که خود را سخنگوی همه ی ترکها، کردها و....در ایران معرفی کنند و از جانب آنها خواستار اجرای طرح فدرالیسم در ایران باشند؟
۲. هموطنان ما در نوار مرزی ایران تا چه اندازه گوششان به مقوله ی فدرالیسم آشناست و چه تصوری از فدرالیسم دارند، آیا آنرا مترادف با امنیت، آزادی و رفاه می دانند یا پیش زمینه ای برای جدا شدن...؟
۳. بنظر شما، اگر هموطنانمان در نوار مرزی ایران با هر دو مقوله فدرالیسم و منشور جهانی حقوق بشر آشنایی کافی پیدا کنند کدامیک از ایندو را ضامن امنیت، آزادی و رفاه خود برآورد خواهند کرد و چرا؟
۴. آیا شما فکر می کنید با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر اعمال هر گونه تبعیض در جوامعی مثل ایران غیرممکن می شود یا با اجرای طرح فدرالیسم؟
۵. بنظر شما جوامع بشری با اجرای کدامیک از این دو طرح به امنیت، آزادی و رفاه می رسند، منشور جهانی حقوق بشر یا فدرالیسم؟
۶. بنظر شما چرا احزاب و فعالان سیاسی قومی زبانی اصرار دارند که طرح فدرالیسم در ایران به اجرا درآید؟ چرا همه ی اینها از بحث در مورد منشور جهانی حقوق بشر گریزان هستند؟ برای اینها چه ارتباطی بین فدرالیسم و این منشور وجود دارد/ندارد که انقدر نسبت به منشور جهانی حساسیت نشان می دهند؟
در پایان، برایتان آرزوی تندرستی و پیروزی دارم، آقای ثروت گرامی، و امیدوارم ارتباط تان را بطور ملموس با ما حداقل در بخش نظرات مقاله ها در این سامانه حفظ کنید.
پاینده ایران و ایرانیان راستین
October 22, 2010 12:54:03 PM
---------------------------
رهگذر
درود بر تو هموطن . امیدوارم همیشه تندرست و شادکام باشی و مانند پدران و مادران ایرانی آذربایجانی که به مام میهن خدمت کردند شما هم بتوانی دین خود را به شهر و وطن خود بپردازی
درود بر تو
October 21, 2010 10:23:11 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لب لب خورد گه دانه دان . در جواب تجزیه طلبها و فدرالیسمها که همشون مثل جمهوری اسلامی ایران ستیزند. یک کشور یک ملت. سپاس گذارم از هموند گرامی آقای ناصر ثروت که در ارتباط تجربه هایشان توضیح دادند. پاینده ایران .
October 19, 2010 12:32:22 AM
---------------------------
|