آخرين ديدار حضوريم با داريوش همايون در کنگره هشتم حزب در آلمان بود.
او خطاب به هموندان حزب گفت:
حزب، هم نگهبان سنتهای سودمند جامعه است، --- هم شکننده آنچه زمانش به سر رسيده؛ --- هم پابرجاست، -- هم به ويژه آماده دگرگونی. جامعههائی که نمیتوانند خود را دگرگون کنند واپس میمانند؛ آنها بيش از آن به گذشته خو کردهاند که سودمندی پيش آمدن با زمان را دريابند. حزبهائی که نمیتوانند خود را دگرگون کنند از ميان میروند . -- يک خويشکاری حزب پيش افتادن از رويدادها و دگرگشتهاست. درست است که حزب مانند جامعه خويش است ولی اگر چالاکتر و هشيارتر از جامعه رفتار نکند بیربط میشود. جامعه نياز به موتورهائی برای پيش راندن دارد. حزب مانند رسانه همگانی يکی از آنهاست.
ما اين حزب را پس از انقلاب و در بيرون ايران پايهگذاری کرديم؛ به زبان ديگر، حزب از فضای جامعهای هنوز غوتهور در بازماندههای روحيه انقلاب، -- و از آلودگی يک دوران به پايان رسيده، هر دو، آزاد بود. -- مشروطه خواهیاش بازگشت به ريشههای نخستين دوره روشنگری ايران بود -- که همچنان میتوان به آن بازگشت، و پادشاهیاش سراسر باز سازی شده در سنت ليبرال دمکرات مشروطه سده هفدهم انگلستان. خواست بهکرد و دگرگونی، در تقريبا هرچه به امور عمومی ما مربوط میشد، علت وجودی و نيروی برانگيزاننده ما بود و من اميدوارم همچنان بماند.
ما در اين حزب بسيار کوشيدهايم که پيشاپيش رويدادها و روندها حرکت کنيم. پيشاپيش رويدادها و روندها به معنی بی اعتنائی به واقعيات اجتماعی و افکار عمومی نيست. -- ولی واقعيات اجتماعی و افکار عمومی را میبايد چنانکه هست ديد ــ پديدههائی سيال و گشاده بر تعبيرهای گوناگون. احتمال اشتباه هميشه هست و تعبيرات میتواند در راستای بهبود و پيشرفت اشتباه کند يا درجا زدن. به مراتب ترجيح دارد که اشتباه در راستای بهبود و پيشرفت باشد تا درجا زدن. بهبود و پيشرفت سرانجام خواهد آمد؛ درجا زدن فرد و گروه و جامعه را از نيروی زندگی خواهد انداخت.
بعد از او دگر انديشان نوشتند:
ما امضاء کنندگان اين نامه که با افقهای فکری متفاوت راههای تاريخی گونهگون را پيمودهايم آرزوی عمری طولانیتر برای زنده ياد داريوش همايون داشتيم. زيرا هر سال که بر حيات او گذشت گامی بلندتر در راستای شناخت واقعيات تلخ و شيرين ميهن خويش و ره جستهای بشردوستانه و تلفيق آنها با تمايلات ميهندوستانهتر برداشت. او اگر بيشتر میماند از خويش يادگارهای درخشانتر بر جای میگذاشت.
داريوش همايون برای ما هموندان حزب مشروطه ايران آموزگاری توانا بود
او بما ياد داد که سِياست برای انتقامگيری نيست
او بما آموخت دلمشقولی غيبت را نبايد کارسياسی شمرد .
او در ما نهادينه کرد که هر که غير از ما میانديشد خائن و مامور نيست.
او بما آموخت که همه چيز را بايد در ايران جستجو کرد .
او در اولين نوشتههايش در نشريه ايران و جهان در پاريس در تاريخ پنچم مهر ماه 1361 در مقالهای تحت عنوان
(( نامه ای به خودمان )) نوشت
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگواری و سالاری
مانند مرغ افسانهای که از میان پیکر آتش گرفته و خاکستر شدهاش بار دیگر زندگی مییابد ، ملت ایران بارها از نو زاده شده است. این ملت که در همه تاریخ نیرومندترین و بدترین دشمن خود بوده است در عین حال یک توانائی باور نکردنی برای باز زائی و از نو آغاز کردن از خود نشان داده است. هر بار با هجوم دشمن خارجی که همواره از همکاری فعال یا غیر فعال ایرانیان بر خوردار بودهاند ، و یا هرج و مرج داخلی ایران را به پرتگاه نابودی برده است و هر بار این ملت خود را رهانیده است و باز سر بلند کرده است.
ما سه هزار سال دوام آوردهایم و این بار هم دوام خواهیم آورد این جماعت دشمن که به نام ایرانی بر کشور ما حکومت میرانند دیر یا زود در دریای خونی که راه انداختهاند غرق خواهند شد. یکبار دیگر ایرانی خواهد توانست بگوید که میهنش به او تعلق دارد . سیر ناگذیر جامعه ایران به سوی پیشرفت ادامه خواهد داشت. زنان و مردان ایرانی به بازسازی کشورشان خواهند پرداخت.
وی بعد از بر شمردن شرايط سخت و دشواری که در روی داريم در انتهای مقاله نوشت :
آنهائی که در آن دوزخ گرفتار شدهاند حق دارند حسرت حال ما را بخورند ولی ما هم بر بستر گلها دراز نکشیدهایم . ما نمیگوئیم دست کمی از هممیهنانمان در ایران نداریم ولی ما هم قربانی این انقلاب شدهايم ...........
آناهیتاخزائی در دفتر يادبوش نوشت:
گر چه بی تو بودن سخت است
اما راه انديشههای تو را پيمودن هميشه هموار
برای آنچه که قلم زدی
و برای آنچه که جاودانه تاريخ شد
سپاسی بیکران به روح جاودانهات
دکتر شاهين فاطمی در مقاله بلندی تحت عنوان در سوک همايون مینويسد :
آنچه باقیمانده است و نور امید بر آینده میتاباند جوانانی هستند که در مکتب همایون میهنپرستی، آزادگی و فداکاری در راه نجات کشور را آموختند. داریوش همایون به همه ما آموخت که چگونه میتوان از یک ناسیونالیست افراطی به یک لیبرال میهندوست تحول یافت. او به ما نشان داد که میان میهنپرستی، لیبرالیسم و آزادیخواهی نه تنها تضادی نیست بلکه این ویژگیها زمانی که در کنار هم قرار گیرند از کارائی و موفقیت بسیار بالاتری برخوردار خواهد بود. امروز اگر داریوش همایون در کنار ما نیست اما افکار، نوشتهها و نمونههای از خود گذشتگی و فداکاری که از خود به یادگار گذاشته است مشوق و راهنمای نسل جوان است و خاطره او در مسیر آزاد سازی ایران و استقرار ی حکومتی دموکرات و لیبرال ،در ایرانی شاد و آزاد رهنمود نسل جوان خواهد بود.
در خاتمه ضمن عرض تسليت به خانواده دکتر داريوش همايون دوستان و همه هموندان حزب مشروطه ايران دگر بار پيمان خود را با داريوش همايون اين آموزگار ميهنپرستی و ايراندوستی تجديد میکنيم . و با الهام از آموختههايش دگر بار اعلام ميداريم در راه نجات ايران دست دوستی و همکاری به سوی همی نيروهای آزاديخواه داراز کرده و در راه نجات ايران از هيچ گوششی دريغ نخواهيم کرد
باشد که راهش پر رهرو باد
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|