حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
«جنبش آگاهی و رهایی»
گفت و گوی ماندانا زندیان با سه تن از هموندان حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)

May 09, 2011

دوشنبه 19 اردیبهشت 2570 = May 9, 2011

 

«آنها که از جنبش سبز انتظار براندازی این رژیم را داشتند، خیالات خویش را در سر می‌پختند. جنبش سبز با تاکید خود بر عنصر آگاهی، بر گفتمان، بیش و پیش از همه، جنبش رهائی است. ما تنها امروز می‌توانیم با اطمینان بگوئیم که جامعه ایرانی در بخش بزرگ‌تر خود از جهان و جهان‌بینی نسل پیشین رها شده است. این رهائی به یک تعبیر از براندازی رژیم مهم‌تر است. اگر از این فاصله و با حساسیت کسی که آن روزگاران را به تمامی در ابعاد گوناگونش زیسته است، به آن دهه‌های گمراهی و خون‌آشامی، دهه‌های ایمان و یقینی که به آسانی ره به جنایت می‌برد؛ و خودنمائی و کبریائی که بر هر فساد و اشتباه گشوده بود بنگریم در خواهیم یافت که جنبش سبز نماینده چه دگرگونی خجسته‌ای در مردم، به ویژه لایه‌های پیشرو‌تر اجتماعی است. . . ایران دگرگون خواهد شد، نه از این رو که جا برای گروهی دیگر باز شده است؛ به این سبب که مردم دیگر شده‌اند، دارند آنچه برای این زمانه لازم است می‌شوند، و ناچار نظام سیاسی شایسته خود را بر پا خواهند کرد.» دکتر داریوش همایون





ماندانا زندیان- جنبش سبز ایران، مانند جنبش مشروطه، در مسیر گسترش و ژرفش خود، چندین خواست را با هم پی‌گرفته است.
این فرآیند می‌تواند جنبش سبز را، مانند جنبش مشروطه- در بازه‌ای از زمان- مایۀ نیرومند با هم ماندن جامعۀ ایران سازد؛ و باز مانند جنبش مشروطه و امتداد آن در دهۀ بیست، با خلاصه کردن جنبش در یک یا چند امر، و شیوۀ رقابتی که میان هواداران هر امر بالاگرفت، به از هم دورشدن لایه‌های جامعه بینجامد. (در دوران رضاشاه پهلوی، ما شاهد رقابت‌هایی از این دست بودیم؛ نخستینش رقابت شخص رضاشاه- با آن سهم اندازه نگرفتنی در یکپارچگی و نوگرایی کشور ایران، که مهم‌ترین زمینه‌های دیگر خواست‌های جنبش مشروطه بود- با مشروطه‌خواهان بسیاری که گردش بودند؛ و شوربختانه هنوز نظام‌های ارزشی گوناگون ناسیونالیسم را برضد آزادی‌خواهی، یا استقلال را بر ضد نوگرایی زمینۀ- گاه دور از انصاف و واقع‌گرایی- رقابت، بلکه پیکار سیاسی می‌کنند، و سیاست را به زور و خشونت می‌آلایند.)
به نظر می‌رسد نبودن نقش هماهنگ کنندۀ سخنگویان جنبش سبز در میانۀ میدان پیکار، می‌تواند در هیأت یک بهانه زمینۀ رقابت، حتی چندپاره شدن هوادران و به ویژه نظریه پردازان دیدگاه‌های گوناگون را که از همان آغاز زمینه‌هایی از رقابت با بدنه و سران جنبش را داشتند، فراهم آورد و به یکپارچگی بدنۀ جنبش آسیب زند.
چگونه می‌توانیم با حفظ چندگرایی بافتار جنبش سبز، این مرحله از مبارزه را به سود نیرومندترکردن یگانگی ملی پیش بریم؟


مهدی موبدی- رقابت در سیاست ما معنای حذف غیر قابل برگشت و حتی نابودی فیزیکی داشته است؛ همان خشونت در سیاست. خشونت تنها در قوانین فقهی خلاصه نمی‌شود. تاریخ ناشاد ما گواه کور کردن و کشتن تا حد فرزندان بوده است. تا قبل از انقلاب مشروطه دست به دست شدن قدرت، تا نابود کردن خاندان بازنده نیز پیش رفته است. برای ماندن در قدرت یا زنده ماندن، خشونت را چاره می‌دانستند. جنبش مشروطه آغاز دگرگونی این روند خشونت است. رضا شاه دست به تار و مار قاجار نمی‌زند بلکه در ابتدا سرآمدان در قدرت سهیم می‌شوند. دادگستری آغاز پایان خشونت مذهبی، اما در گستره حکومت است. "روح زمان" فاصله زیادی بین رضا شاه که فردی سختگیر، روشن، پرتلاش و بدگمان بود با پیشینیان ایجاد می‌کند. البته در " بکش تا زنده بمانی" ما، او تنها نیست. "رقبا" هم هریک در چنبره این اصل گرفتار و همگی عناصر آن هستند. آنها نیز اگر " دستشان برسد" همان خواهند کرد.
آن رقابت رضا شاه که اشاره کردید تا آنجا که به اصول تدوین شده سرآمدان آن زمان برمی‌گردد، که برآمدن "یک دست برتر یا آهنین" را برای نجات ایران تنها راه می‌دانست، نیاز ایجاد دولت – ملت بود؛ اما "رقابت" تا جایی می‌رود که دیگر کسی از آن سرآمدان در کنار او نیست، مشاوران و همکارانی بی نظیر مانند تقی‌زاده و داور را از دست داده است. در نگاه کلی رضا شاه نیز در دام " خشونت در سیاست" گرفتار آمد.
اگر به رضا شاه در هشت دهه پیش می‌توان خرده گرفت به آنانی که بعد از نه دهه ناسیونالیسم را با آزادیخواهی ناهمخوان می‌دانند یا استقلال را با مدرنیته متضاد، چه باید گفت؟
بیش از هر چیز و آن هم بیشتر در "بیرون" در مورد جنبش سبز "سوء تفاهم" وجود دارد. جنبش سبز بیش از هر چیز جنبش آگاهی، دگرگشت آگاهی و جنبش شهروندی ایرانیان است، بر لیبرال دموکراسی استوار است و به طور بنیانی نافی رژیم اسلامی است.
اکنون تجربه تلخ گذشته پیش روی ماست- رقابت‌هایی با محتوای حذف دیگری، نگرانی از "عقب ماندن" که چاره را در رویکردی نادرست به جنبش سبز می‌یابد.
به سود هیچ کس نیست که گفتمان برآمده و همراه جنبش را پاره پاره کند. تکه‌تکه کردن گفتمان دموکراسی لیبرال – مشروطه نوین ایرانیان- اول در گستره نظر صورت می‌گیرد. اجزاء این گفتمان را با ترفندها فرارویاندن و بر سر گفتمان اصلی کوبیدن خطایی است که اکنون با آن روبه رو هستیم. عرفیگرایی – سکولاریسم- جزیی از گفتمان لیبرال دموکراسی است فرارویاندن این جزء، تلاشی برای حذف کل است. این یکی از نمودهای همان "رقابت" است که در پرسش مطرح کردید. هر تلاشی که به فرارویاندن اجزاء لیبرال دموکراسی- مثلا انتخابات آزاد- بکوشد و از اصل غافل بماند یا پرداختن به اصل را به آینده موکول کند؛ آینده ایران را در ابهام خواهد افکند. ما از یافتن "مخرج مشترک" نیروها برای پیکار سیاسی سودی نخواهیم برد. در نابسندگی "مخرج مشترک" ها همین کافی است که قبول داشته باشیم اصل موضوع هنوز چیرگی کامل نیافته است. به عبارت دیگر راهبردهایی که عمل مشترک را می‌جویند لاجرم از "مخرج مشترک" آغاز می‌کنند و از تلاش برای همرایی بر سر بهینه‌ها باز می‌مانند. اگر این ملاحظات مورد نظر قرار بگیرد بخشی از نگرانی‌ها از پاره پاره شدن جنبش برطرف خواهد شد.


دکتر ابراهیم آهنیان- جنبش سبز خود دستاورد و گواه یگانگی ملی و سپر دفاعی از هسته سخت آلیاژ ایرانی است در برابر راهبرد پاره پاره کردن فیزیکی سرزمینی که هنوز جغرافیای تمدن و فرهنگ آن فراتر از مرزهای امروزین گسترده مانده، و شاهین ترازوی وجدان ملی‌اش بر تراز هزاره‌ها ایستاده است.
دوخت و دوز کردن دلبخواه پاره‌ها به گونه پازل‌های متغیر در بازی‌های استراتژیک، اگر نه دشمنانه و غیر اخلاقی، بلکه ساده‌انگاری و نابخردی و پریدن در تنور است.
دو دهه اخیر سرشار است از درس‌های آموختنی از برابر نهاد ( آلترناتیو) انقلاب‌های رنگی و جنبش‌های دیگر که برخی راه تجزیه را نیز آزمودند و وبال آن همچنان بر دوش اخلاق و وجدان بشری سنگینی می‌کند و آرزومندان آن در کار خود کرده در مانده‌اند. الیت جهانی و جنبش‌های گلوبال مدرن مرزهای نژاد، زبان و فرهنگ را شکسته‌اند.
از آنجا که پلورالیزم سبز کنونی ریشه در احترام و پذیرش متقابل و دوری از انحصار حقیقت دارد، و نه بر عافیت‌جویی گذرا و شکننده تولرانس و مدارای عمل‌گرایانه، خطر لغزیدن به سراب پراکندگی منتفی ست. در چنین جنبش روشنگرانه فکری اجتماعی‌ای که سراسر جامعه ایرانی را بر افروخته است، وجود الیت‌ها و گرایش‌های رقیب برخاسته از بستر جامعه با مطالبات حداقلی مشترک اما با حفظ هویت و اهداف خود، امری طبیعی با بازخور مثبت است. حساب این فرزندان بیولوژیک سبز که در متن و عصر مبارزه هستند، از مدعیان سنتی عمدتا بیرونی که بار گناه و وسوسه سیری ناپذیر یک قرن تفرقه و پویش قدرت در یک دور باطل گیج کننده را صلیب وار بر دوش می‌کشند، کاملا جداست و اصولا تاثیری بر جنبش سبز ندارد.
جنگ سرد اردوگاه ضد سبز -- دیگر غیر سبز مسخره و بی معنی ست-- بر راهبردهای تفرقه‌اندازی مانند گفتمان‌سازی انحرافی یا زیاده روانه و یا بی‌موقع در زمینه‌های رهبری خودخوانده فرهمند ،آلترناتیو‌سازی سامانه‌‌ای، سازماندهی عمودی آمرانه، ناسیونالیزم و سکولاریزم افراطی، خشونت ورزی، فلسفی کردن اصول سیاسی و در هم ریختن مرزهای هنر و سیاست و اندیشه، آمیختن ملاحظات عملی مبارزه با اهداف، زیر آتش گرفتن و تخریب راه سبز امید، ارتفاع روزافزون و نا متعادل مطالبات و طرح مسایل دوران گذار از هم اکنون و نهایتا بزرگ‌نمایی تهدیدها و کوچک شمردن فرصت‌های جنبش و وارونه آن در بارگاه ضد جنبش، بنا شده است. تلاش برای تزریق و تحمیل گفتمان‌های مسموم و سوخته از بیرون و حتی در درون در همین راستاست- نمونه داخلی مکتب ایرانی مشایی است و نمونه‌های بیرونی از شمارش بیرون. اینها حداکثر نیش ترمزی بیش بر قطار سبز نیست.
امیدوارم در فرصتی دیگر بتوان به مقایسه تطبیقی و تفکیکی جنبش‌های مشروطه و سبز پرداخت. لیکن کوتاه می‌توان گفت که تفاوت‌ها از شباهت‌ها کمتر نیست و از این پنجره جنبش سبز رابطه طولی و نه عرضی با مشروطه دارد. تهدید‌ها و چالش‌های این دو به اندازه بستر تاریخی تکوین و پروسه آن دو ، متفاوت است. ابزار و کالبد شکافی آسیب‌شناسی جنبش سبز بر خلاف شبیه‌سازی های رمانتیک از گونه دیگری است، که غفلت از آن انرژی و منابع گزافی را هدر می دهد. برخی پارامتر ها به کلی دگرگون و یا کمرنگ شده و یا آبژه های خود را از دست داده و بی ربط شده‌اند؛ اگر نه دیگر سبز نیست. روند تا کنون جنبش نیز بر این تفاوت کیفی گواهی می‌دهد.
هماهنگی در جنبش‌های اجتماعی در ژرفا و خودجوش، و به ناگزیر و مانند چرخش گل‌های آفتاب‌گردان به سوی سرچشمه نور انجام می‌گیرد، و نه لزوما میان اجزای جنبش؛ به ویژه اگر هنوز جامعه مدنی شکل و پایداری نیافته باشد، که در این صورت یک هماهنگی سامانیافته فرضی شکننده خواهد بود و مثالهای صد سال اخیر گویاست.


آریا آجرلو- آنچه از این جنبش بر میآید سرتاسر میل به تغییر در همهی ابعاد است. بدین معنا که بافت جنبش سبز از ابتدای شکلگیری (البته منظور از شکلگیری نه تاریخچهی حضور خیابانی یا فردای انتخابات، بلکه زمینهها و بسترهایی است که باعث این حضور شد.) یک ماهیت به کلی دیگرگونه با آنچه که ما در طول صد سال گذشته از جنبشهای مدنی سراغ داشتهایم، دارد. اولین و در واقع بزرگترین خصیصیه ی این جنبش گفتمان محور بودنش است. بدین معنا که جنبش سبز نه بر گرد یک شخص و یا یک گروه و یا یک حزب، بلکه بر گرد یک گفتمان سراسر تازهای جمع شده است که آن گفتمان همگان را با هر طرز تفکر شامل میشود. نه موسوی و نه کروبی و نه هیچ کس دیگر سران و یا رهبران این جنبش نبودهاند؛ حتی سودای رهبری داشتن برای چنین جنبشی اگر نه محال، بسیار مضر خواهد بود. آنچه که من بدان معتقدم این است که مادامی که کار ما در جهت روشن کردن ماهیت جنبش باشد، بیشترین کمک را به حفظ وحدت و در عین حال رنگارنگی آن کردهایم.
اشتباهی که بسیار میتواند برای ما خطرناک باشد این است که ما جنبش سبز را در یک قالب خاص بریزیم و بخواهیم آن را از ماهیت اصلیاش دور کنیم. وظیفهی ما اعضای جنبش سبز تنها شناساندن آن است.
از آغاز سدهی بیستم و یکم، عصر تازهای از جنبشهای مدنی شروع شده است که اوج تبلوِر و شکوفاییاش در جنبش سبز ایران بوده و آن چیزی نیست جز رهبریت گفتمان محور به جای رهبریت شخص محور،.
ما باید برگرد این گفتمان جمع بشویم و بر آن اساس خود راسبز بدانیم. حال مسئلهای که مورد پرسش است این است که با این چند صدایی موجود چه باید کرد؟ جنبشی که اینچنین دامنه گسترده است را چگونه میتوان مهار کرد و به سمت و سوی هدف نهایی و غائی رفت؟ جواب ما در همان جنبش سبز هست.
دموکراسی لیبرال که ماهیت اصلی جنبش سبز است، در کنار حقوق شهروندی که خواست جنبش سبز است، ما را به چند صدایی با نهایت رعایت حق دیگر بودن برای دیگری می‌رساند و پرداختن به شناساندن هرچه بیشتر ماهیت جنبش به جای تشکیل گروه‌های هماهنگ کننده، رهبری و یا شورای رهبری نکته مهم و اصلی رهیافت ما به ماجراست.
در دموکراسی لیبرال همه چیز امکان پذیر است و اصلا اصل بر چند صدایی است.
یک نکتهی هم وجود دارد و آن این که میباید با تعبیرهای گوناگون، و نه با چند صدایی، مبارزه کرد. اگر کسی وجهی از جنبش را ارجح خویش قرار داده است، مسئلهی اوست و مادامی که نخواهد دید خود را تحمیل کند، به کلیت آسیبی نمیرساند. تنها نکتهی مضر به حال جنبش این است که ما جنبش را جز آن چیزی که هست و درست هم هست، به مردم بشناسانیم.



م.ز- شما در بحث‌های نشست‌های دفتر پژوهش حزب، راهبرد مبارزۀ «بدنۀ جنبش سبز» را از «راه سبز امید» دیگرگونه شناخته، گفته‌اید شبکه‌سازی اجتماعی و زیستن در فضای سبز راهبرد بدنۀ جنبش؛ و زبان جنبش بودن- حرف‌هایش را در مخالفت با سیاسیت‌های نظام بر زبان آوردن- و در عین حال جلب افراد تازه از دورن نظام شکاف خورده، راهبرد راه سبز امید است.
از هر چشم‌انداز که بنگریم، به نظر نمی‌رسد «شورای هماهنگی راه سبز امید» بتواند، حتی در بحث‌های نظری، جایگزین «راه سبز امید» باشد. رویکردهای حکومت اسلامی به بحران‌های داخلی و بین‌المللی نیز همچنان برهنه از خرد و منطق پیش می‌رود.
راهبردهای واقع‌بینانه و انجام‌پذیر جنبش آزادی‌خواهی ایران در «درون» و «برون»، که بتواند بر پایۀ هوشمندی و خرد سیاسی، از این شرایط بهره برد و این مرحله از مبارزه را به درجاتی از سازماندهی و انسجام نیرومندتر صداهای گوناگون درون جنبش برساند، و بر فراز همۀ اینها کشور ایران را از خطر حملۀ نظامی دور نگاه دارد، چیست؟


مهدی موبدی- آن کس که اولین بار تفاوت "بدنه جنبش سبز" و " راه سبز امید" را دید و در نوشتارهای خود برجسته کرد، خدمت بزرگی کرده است. تنها با این رویکرد بود که معنی و مفهوم حرکات این دو طیف، و منطق مناسبات آنان با یکدیگر روشن گشت و در به روی بسیاری از رقابت‌هایی که از طرف "سبک‌باران ساحل‌ها" یا کسانی که با این جنبش و موفقیت آن از اساس مخالف بودند، بسته شد.
اینک سران جنبش در دسترس نیستند، رژیم اسلامی در درون خود با چالشی بزرگ روبه رو شده، که دقیقا" حاصل پیکارهای جنبش سبز و راه سبز امید است. در حالی که جنبش سبز ترجیح داده پیکار خود را به صورت غیرمتمرکز و از طریق نهادهای مدنی ادامه بدهد، آگاهانه یا غریزی به سونامی اقتصادی نظر دارد که در راه است و میدان را گشوده‌تر خواهدکرد. در "بیرون" هر آنچه که پشتیبانی ذهنی و عینی از پیکار "درون" می‌توان کرد باید ادامه یابد. پیکار ذهنی را با رقابت‌هایی که در عرصه آلترناتیو‌سازی و رهبر تراشی می‌شود باید ادامه یابد.
"شورای هماهنگی راه سبز امید" و پیش‌تر "راه سبز امید" می‌توانستند در رابطه با سیاست هسته‌ای ایران به مخالفت برخیزند. هنوز دیر نشده است. صداها باید بلندتر شود. اعتراضات کارگری و عمومی در پیش رو و در جریان است نباید هراسید. اینها مولفه‌هایی است که نگرش ملی و عمومی را شکل می‌دهد و می‌تواند احتمال حمله نظامی را کاهش دهد. آنچه به گسترش شبکه‌های اجتماعی مربوط است، همچنان اهمیت خود را دارد که با شرایط اعتراضی پیش رو اشکال متنوع و گسترده‌تری می‌تواند داشته باشد.



دکتر ابراهیم آهنیان- پاسخ مشروح به این سوال و کلا بسیاری نکات اساسی در متن سخنرانی من درباره جنبش سبز در نشست92 دفتر پژوهش حزب مشروطه آمده است و مراجعه به آن ضروری است. بحث داغ راهبردها یا استراتژی به طور عام در سیاست بین‌المللی و منطقه‌ای و ایران از دوران جنگ سرد تا دهه‌های اخیر و بازبینی‌های نوین و ناگزیر در چند سال اخیر، سابقه طولانی و علاقه‌مندان فراوانی از همه سو دارد. نظریه‌ها و اسناد بیشماری موجود است که شاید بخش ایرانی و به ویژه سازمانی اپوزیسیونل و مستند آن در کنار اسناد رسمی جنبش پروتستان اسلامی اهمیت بیشتری برای یک بازنگری در پروسه تدوین استراتژی و مدرن‌سازی این مقوله داشته باشد. خلاصه آن که باید نقطه عزیمت‌ها و پایه‌ها را از ظلمات درون و ذهن به روشنای بیرون و عین کشانید و مانند خیلی مبناهای دیگر که برخی حتی مقدم بر راهبردها هستند، متحول و همجنس و سپس همراه جنبش‌های سنت‌گریز هزاره سوم شد. از تونل تنگ و تاریک گفتمان‌های مرده تاریخی و در کوره راه نبش قبر حکومت‌های بارها آزموده و بر سکوی لرزان علایق سازمانی و گرایشی‌، نمی‌توان ستون‌های بلند و فرخ راهبرد برای نسل دمکرات لیبرال حقوق بشری پیچید.
جنبش سبز با پایداری بر راهبردهای درست و اصیل خود تا کنون، بی ربطی و نسخ تاریخی همه نگاه‌های عاریتی و بیرونی و قیمومیتی را ، آشکار کرد‌ه است- آفتاب آمد دلیل آفتاب.
روح راهبردهای جنبش سبز همانا خشونت پرهیزی، تعقل‌ورزی و شکیبایی در پیشبرد روند تدریجی دمکراسی‌خواهی در فرمات حقوق بشر، احترام متقابل و عدم انحصار حقیقت در اندیشه و مبارزه‌، تکیه بر ارزش‌ها و منافع ملی سرزمینی ، تفکیک و تعادل میان اهداف و آرزوهای ولو دست یافتنی با واقعیات و منابع و امکانات عملا موجود، رعایت مرزهای فرد و جمع و ممارست در کار گروهی و پذیرش هزینه‌های طبیعی آن، دمیدن انرژی اخلاق و معنویت و اصول در مبارزه و آبتنی هر روزه در سادگی، شفافیت و ماندگاری طبیعت‌، عشق‌ورزی به نوع بشر و پیوند با انبوه پیدا و پنهان جنبش‌های جهانی و محلی، و عرفی‌گرایی در جداسازی عقیده و عمل سیاسی است. همچنین دوری از بازی‌های گرگان، و به دنبال آن هر کس را هوشیارانه بر اساس کردار سنجیدن و در این رهگذر زیر چشمی بخشایش‌گر اما به یادآور، به کرده‌های پیشین نیز داشتن، دوری از دام چرخه ارسطویی کاریزمای همیشه طلبکار، بند باز و آبستن هیولای انتقام و استبداد --که گاه قهرمان مظلوم می‌نماید-- و آویزان نشدن از پاندول تکرار تاریخ که همانا نام مستعار تبانی خطا یا خیا‌نت داخلی و طمع خارجی است.
راهبردهای میان مدت جنبش سبز در مرحله مشخص کنونی مبارزه مسالمت‌آمیز و گام به گام به هر قیمت و در هر شرایط، حفظ ماهیت اولیه انتخاباتی و رویکرد انتخابات آزاد و پی‌گیری گفتمان مشارکتی مطالبه محور در انتخابات پیش رو، اتحاد عمل در درون کشور بر گرد ظرفیت‌های هر چند محدود قانون اساسی، تعامل مستقل و پایدار با سایر اجزای جنبش مانند راه سبز امید و اقلیت‌ها و خورده جنبش‌های موجود از یک سو و نیز نیروهای حاکمیت از سوی دیگر بر اساس اصل بهره‌گیری بیشترینه از کمترینه‌ها، آگاهی‌رسانی و بردن ارزش‌ها و پیام جنبش به لایه‌های پیرامونی طبقه متوسط ، نشانه رفتن کارشناسانه و افشاگرانه ناکارامدی دولت و آگاهی رسانی‌های عمیق و گسترده اقتصادی ، نقد مداوم و ایجابی قوای حاکم در کنار گفتمان‌سازی‌های مرحله‌ای، تاکید بیشتر بر مطالبات اقتصادی و اقلیتی به ویژه قومی در کنار دیالوگ فراگیر در بدنه جنبش و با تاکید بر تمامیت ارضی، برنامه‌ریزی های مرحله‌ای بر مبنای اولویت‌ها و به حداقل رساندن هزینه‌ها در کنار اندیشیدن به یک جدول زمانی قابل انعطاف برای بالا کشیدن دینامیک و تدریجی سقف مطالبات، ورود به مرحله محاصره مدنی حکومت از طریق موازنه مثبت قدرت مردم در جامه جامعه مدنی و ساماندهی بیشتر نیروهای مدنی و آغاز به نافرمانی مدنی سنجیده و مرحله ای با پیگیری، ارزیابی و حسابرسی مداوم نتایج حاصله ، راهبرد فروپاشی پلکانی جبهه کودتا، راهبرد معرفی کافی و مداوم جنبش سبز به افکار عمومی جهانیان و نهاد‌های مدنی و بین‌المللی برای پیشگیری از توجیه و بروز رویکرد نظامی و یا تحریم‌های فلج کننده جنبش سبز و در راستای افزایش موثر و پی‌گیر حمایت جهانی و نیز پیوند زدن سامان‌یافته و بیشتر جنبش با روند دمکراسی خواهی در خاورمیانه، می‌باشد.
همچنین راهبرد تاکید عملی از طریق ارتباطات شبکه‌ای با جهانیان مبنی بر این که ملت ایران با پشتیبانی اخلاقی آنان اما به تنهایی و مستقل قادر به تعیین سرنوشت خود و اعمال حق حاکمیت ملی است. همین راهبرد در عرصه درونمرزی نیز می‌باید پیوسته و شفاف و علنی دنبال گردد.
آنچه در لیبی می‌گذرد گواه درس آموختن از عراق و افغانستان است که طوفانی در انباره‌های فکری غرب بر پا کرده است و بادهای موافق آن دیر یا زود وزیدن می‌گیرد. خود آگاهی افکار عمومی و ارتباطات شبکه‌ای نوین، جایگزینی نبردهای نرم تکنولوژیک و سایبری برای رفع تهدیدهای صلح و امنیت جهانی ، پیچیدگی و دینامیزم پر شتاب توازن قوا پس از پایان جنگ سرد و جان گرفتن دوباره الیت‌ها برای چاره‌جویی و چالش‌های همه سویه ، خطر دخالت‌های خشونت بار را به سراشیبی کشانده است.
از جبهه‌های کودتا و توطئه گرفته تا شاخ و برگ زدن‌های از سر ترس و استیصال و ناشی‌گری، وارد دوران پیری شده‌اند و در هر جا به بهانه‌ای سنگر خالی می‌کنند. در این هیاهوی آرام و زیر پوست شب پرنده‌ها نیز جفت‌های خود را یافته‌اند و سن تاریک اردوگاه‌های متحدین تاریخی و همزاد و هم سرنوشت دارد روشن میشود و هر کسی آخرین تلاش را می‌کند ولی مهم‌تر از همه آن است که انسان خسته از تنهایی دیری است که تصمیم به همزیستی در پرتو دوستی گرفته است. همه در هر لحظه می‌توانند تغییر کنند و تغییر دهند. ابرهای پراکنده کوتاه و مزاحم یا آب و سبزه، و یا متواری می‌شوند.
جمع بندی و بازنگری مداوم راهبردها در حاشیه‌های امن، خودآگاهی، خویشتنداری و اعمال خردجمعی در تمامی نقشه راه اهمیت حیاتی دارد.
دوران گذار تدوین استراتژی جدیدی را می‌طلبد که البته پایه‌های آن در روند مبارزه و از هم اکنون ریخته می‌شود.
هیچ نظریه‌پردازی استراتژی را بر پایه اختلافات جدل آمیز و آن هم درفضای ابهام و اتهام و بدون شناسایی منابع و امکانات و راهبردهای اردوگاه بیرون از جنبش نمی‌ریزد.
نگاه به شورای هماهنگی رسا جدا از برخی رهنمودها و نقدهای سازنده از سوی همراهان مستقل و دگراندیش ، بیشتر از نقطه عزیمت پارانویا و تخریب است که از سویی ریشه در عدم درک فراگیر و واقعی از جنبش و ناتوانی در آنالیز عناصر متکثر و همدوش آن، و از سوی دیگر ناشی از پافشاری بر گرایش‌ها و منافع ایدئولوژیک و بعضا سیاسی و گاه نسخه پیچی‌های آمرانه و گاه زمینه‌سازی برای موازی سازی‌های اندیشیده است. بهترین محک در بازشناسی دلایل فوق، همانا میزان همراهی و هزینه‌پردازی با و در روند دوساله جنبش سبز است بی آنکه حتی نیازی به تبارشناسی کردار سیاسی در حداقل سه دهه اخیر و به ویژه در نقطه‌های دگرگشت حساس و تعیین کننده باشد.
اصولا شکل ، شرایط و امکانات مبارزه نیمه زیرزمینی و نقشه راه آن در درون کشور به کلی متفاوت، بیرحمانه، پرخرج و پیچیده است و این نکته عریان از دریافت هیچ جریان حداقل سیاسی دور نیست. در چنین فضای مه آلود و برافروخته، سیمای امروز «رسا» نیز منقبض شده است؛ گرچه چهره مبارزه در کشور همچنان گشاده و ستبر است و اندام‌های در هم پیچیده‌اش در اعماق جامعه کند و کاو کرده و می‌کند‌.
این همان راز غافلگیری کهنه با نو، و راز فغان و شیون پوست بینان مغز گم کرده در جا به جای تاریخ است‌. آخرینش همین سونامی سبز و پس لرزه‌های آبشاری آن در منطقه می‌باشد.
انقلاب‌ها چه از تبار سنتی و موج اول و دوم و چه از قوراه مخملین و موج سوم و چهارم، در لحظه‌ها آفریده نشده‌اند؛ بلکه هر یک دوران ژنتیکی، جنینی و زهدان سزاوار خویش را داشته‌اند. انقلاب‌ها مستقل از شیوه‌ها و شعار‌ها همزاد و همپای یکدیگرند و همیشه تا مدت‌ها از سوی بسیاری مردمان انکار شده‌اند. پانصد سال سیر تحول در غرب مالامال از شاهدان زنده است. به گفته زنده یاد دکتر همایون همیشه مردم در لحظه موعود از هیچ جا پیدا می‌شوند و بسیاری محاسبات را در هم می‌ریزند. سهم رسا و یا شورای هماهنگی امروز نیز در لابه‌لای قرون گرچه از بهره عیبجویان آن بسی بیشتر ولی با این همه کوچک است.


آریا آجرلو- هرچقدر کنکاش در جنبش سبز بیشتر شود، میتوان به ابعاد شگرف و تازه دیگری از این جنبش سراسر نو رسید. نسلی که بدنهی اصلی و مغز و نیروی محرک این جنبش است، به کلی خالی از کینهورزی و یک سویهنگریهای پیشینیان است. بدین معنا که در جنبش سبز، اصل بر خردگرایی و رسیدن به هدف با کمترین هزینه و عاقلانهترین راه است.
راه سبز امید تا به امروز بسیار کارها را پیش برده است. ثمرات آن را میتوان در جای جای بدنهی نظام دید. این مهم محقق نمیشد مگر با این ترفند که این دو مقولهی جنبش سبز و راه سبز امید را از هم جدا کرد و به هرکدام سبکی بال و فراخی عرصه داد تا راه سبز امید در خدمت جنبش سبز و نه البته برعکس به پیش برود. اما آیا کار راه سبز امید متوقف شده است؟ آنچه که امروز نشان میدهد پاسخ ما را منفی میکند. باید دید راه سبز امید چیست و اصولا آیا آزاد بودن و یا نبودن رهبران راه سبز امید میتوان توان و بازدهی آنها را کم یا زیاد کند که اصلا احتیاجی باشد به شورای هماهنگی و از این دست مسائل؟
چیزی که من بدان معتقدم این است که با یا بی موسوی و کروبی چه جنبش سبز و چه راه سبز امید به کار و حیات خود ادامه خواهد داد. این هم تنها به دلیل ماهیت جنبش است‌. راه سبز امید سراسر پیکان حمله را در بین خودیهای خود پیدا میکند و کاربردش هم بیش از این نیست که در بین خودیهای قبلی و بیگانگان فعلی دست به فعل و انفعالاتی بزند. حیطهاش هم مشخص است، چهار چوب جمهوریاسلامی که البته کلیتش در نهایت خواست جنبش سبز نیست، راهکارش هم مشخص است .شورای هماهنگی و از این قبیل گروهها نه تنها فایدهای به حال جنبش ندارد بلکه برعکس نقشی جز ضرر را بازی نخواهند کرد.
اما راهکار چیست؟ پیش از هرچیزی میباید به این نکته دقت کرد که جنبش سبز به دلیل ماهیتش جنبش به کلی ناشناختهای برای ما ایرانیان است و برای شناختن درست آن میباید انعطافپذیری نسل امروز را شناخت و خود را با آن تطبیق داد. یعنی تمام گروه‌ها میباید بتوانند راه‌کارهای خود را در راه پیاده کردن اصول و خواست جنبش به کار ببندند تا ذره ذره این کوه را جابه جا کرد.
از آنجایی که میدان عمل و در واقع کارزار اصلی و تاثیرگذار در داخل ایران و به دست ایرانیان داخل انجام میگیرد، پس میباید پاسخها و راه‌کارها را هم در همانجا جستجو کرد. ما در خارج از کشور جز داشتن دیدی از زاویهای بهتر و البته آزادانهتر، به لحاظ اطلاعاتی، برتری نداریم. پس باید از این برتری موجود به گونه استفاده کنیم که مفید به حال داخل باشد. ما با برگزاری و پیگیری همین بحثها و روشنگریها میتوانیم بیشترین خدمت را به جنبش سبز از خارج بکنیم.
اما در داخل ایران، اولین و حساس‌ترین موضوع برای جنبش این است که نباید که در سطح کلان خود را از مرحلهی کنش به واکنش برساند. مهار و ابتکار عمل را نباید سپرد به دست جمهوریاسلامی. اوضاع امروز این موضوع را به خوبی نشان میدهد که در حال حاضر جمهوریاسلامی میل به ایجاد کنش دارد و میخواهد که کنترل اوضاع را با راندن جنبش به گوشهی واکنش به دست گیرد و جایگزین خود خواندهای برای مهار حضور آحاد در جنبش سبز به صحنه بیاورد.
دومین راه‌کاری که موجب پیشرفت هرچه بیشتر، و البته نکتهی حیاتی برای این جنبش است، حفظ موقعیت خود به عنوان یک جنبش مدنی، اجتماعی با عملکردی مدنی و اجتماعی و پرهیز حداکثری از خشونت است. سابقهی 32 ساله ی جمهوریاسلامی نشان داده است که زیست جمهوریاسلامی در بلبشوهای نا به سرانجام است. حیات این نظام سرتاسر وابسته به آشوب است و البته در دید جهانی هر خشونتی برای پیش برد هر هدفی محکوم است. ما باید با حفظ نظم و بالانگاه داشتن آستانهی شکیبایی و رواداری جنبش قدم به قدم و خردمندانه در حالی که ابتکار عمل در دست ماست به پیش برویم.
و اما برای پیشبرد همهی ابعاد جنبش و در دست نگاه داشتن سکان حوادث پیشرو که در غیاب جنبش سبز هیچ کم از حمام خون نخواهد داشت، میباید که در داخل ایران دست به ساخت گروههای مدنی، اجتماعی و «ان. جی. او» های مختلف زد. خود این مسئله در وهلهی اول جمهوریاسلامی را از سرکوب باز خواهد داشت. نمیتوان «ان. جی. او» های غیر انتفاعی و البته غیر سیاسی را به راحتی از راه برداشت. این گونه تشکیلات حتی در زیر نگاه جمهوریاسلامی میتوانند رشد پیدا کنند، و به تدریج یک نیروی سازمان یافتهی اجتماعی را برای جنبش مدنی، اجتماعی به ارمغان آورند، و در نهایت در فرداهای نامعلومی که به هر دلیلی میتواند به وقوع بپیوندد، نبض جامعه را در دستان جنبشی سراسر مدرن قرار دهند.
اما یک نکتهای که شما به آن اشاره کردید، مسئلهی حمله خارجی است. جنبش سبز تا آنجایی که در ماهیت دارد و نمایان است به زیر بار هیچ دخالت خارجی نخواهد رفت. همانطور که از شعایر و شعور جنبش نمایان است اهمیت حفظ تمامیت ارضی و مصونیت آن از هرگونه خدشهی داخلی و خارجی، از هر چیزی بالاتر است. اعلام موضع پایدار و محکم میتواند تا حدود بسیار زیاد از این‌گونه خطرات بکاهد، زیرا آنچه که این جنبش در دو سال و نیم گذشته از خود به جهانیان نشان داده، مورد وثوق و البته تاثیر گذار در عرصهی بینالمللی است. پس میباید این واقعیت را که هیچ یک از اعضای جنبش سبز در برابر به خطر افتادن ساحت تمامیت ارضی کشور مدارا نخواهند کرد، مکررا تاکید نمود.



م.ز- جنبش سبز ایران یک جنبش اجتماعی چندگرا با پیام‌های فرهنگی،اخلاقی، و سیاسی است، که زمینه‌های شکل‌گیری آن به سال‌ها پیش از تقلب چشم‌گیر انتخاباتی بازمی‌گردد. در نگاهی واقع‌بینانه به روند گسترش و ژرفش این جنبش اجتماعی به نظر می‌رسد جنبش سبز هنوز نتوانسته است لایه‌های مهمی از جامعۀ ایرانی را همراه خود سازد؛ از لایه‌هایی که مخاطبان رسانه‌های انگاری نیستند و اخبار درون کشور را بیشتر از رسانه‌های دولتی درون دریافت می‌دارند، تا اقلیت‌های قومی و دینی و مذهبی، یا کارگران؛ چگونه است که در تمام ماه‌های رفته، کوشش اندازه ناگرفتنی شهروندان سبز برای آگاهی رسانی به هر شکل، این لایه‌ها را به همراهی با سبزها در برابر یک حکومت سرتاسر دروغ، خرافه، نابرابری و خشونت نرساند؟



مهدی موبدی- تفاوت همراهی و همکاری در همین جا نیز خود را نشان می‌دهد. در چنان همکاری وقتی زمانش برسد از جمهوری‌اسلامی چیز زیادی باقی نخواهد ماند و بعنوان یک نشانه، زمانی این همراهی شکل مادی، علنی و گسترده خواهد گرفت که بوی الرحمان رژیم به مشام اکثریت برسد. همرایی مردم بسیار بیش از همکاری و شرکت آنان در پیکار به طور کلی، و در خیابان به طور اخص، می‌باشد. بعد از سی سال جنبشی شکل گرفته است که علاوه بر خود، دیگران را نیز متحول می‌کند. دگرگون کردن سخنگویانش فقط بخش کوچکی از آن است، ولی از اهمیت بسیاری برخوردار است. نگاهی به خودمان هم این دگرگونی را گواه است. مفاهیم این جنبش در ابتدا در بخشی از این طبقه شکل گرفته است؛ یعنی خواستگاه جنبش سبز طبقه متوسط است و تا فراگیر شدنش باید خودش را دگرگون کند.
سوء تفاهمات پشتیبانان و همراهان در ادامه پیکار و با شکست و خطا و نقد آنها برطرف می‌شود. بالا گرفتن پیشانی؛ باور کردن خود و صدای خود را برای دیگران – همه اقشار- به کار بردن، یک گام بلند است که بهتر است برداشته شود. ایران برای همه ایرانیان این سوء تفاهم که اگر کارگران و اقشار غیر متوسط به این جنبش بپیوندند این جنبش ماهیت اصلی خود را از دست خواهد داد، اشتباه مهلکی است که در این مورد باور چپ‌گرایان افراطی را پذیرفته است. گویا کارگران فقط برای پول حرکت می‌کنند و ذهن‌شان با مفاهیم مدرن هماهنگ نیست و ما تافته دیگری هستیم. این رویکرد ناگزیر است به "اقوام" و سایر "طبقات" نیز همانگونه بنگرد(نمونه دیگری از "رقابت ناسالم"). می‌باید پرسید تاکنون چه حجم کار آگاهی بخش در میان آنها به همراه توضیح رابطه زندگی آنها در ارتباط با حقوق شهروندی صورت گرفته است؟
تا آنجا که به کاستی‌های دور اول پیکار بر می‌گردد نپرداختن به سپهر اقتصاد و معیشت مردم بوده است. وارد شدن در این عرصه خطراتی بیش از دعوت به پیکار خیابانی نداشته است. سابقه این روش به دوره خاتمی برمی‌گردد و علیرغم تحلیل‌های اصلاح‌طلبان بعد از رانده شدن از قدرت که به این کوتاهی‌ها اشاره‌هایی داشته‌اند درس‌های لازم گرفته نشد-یک نمونه دیگر از محدود نگهداشتن جنبش سبز.
سرکوب خشونت‌آمیز تا حد توان، مانع اصلی همرایی به همراهی و همکاری مردم با جنبش سبز بوده است. به خیابان آمدن میلیونی مردم در آغاز، شروع این همراهی بود که اگر با سرکوب فرونشانده نمی‌شد به سرعت به چند برابر افزایش می‌یافت. ندادن مجوز راهپیمایی نشانه آگاهی رژیم از ابعاد گسترده اعتراضات بود. سیاست "النصر بالرعب" از همین رو به کار گرفته شد. بعد از وحشیگری‌های رژیم اسلامی در سرکوب اعتراضات خیابانی و تا قبل از 25 بهمن، آوای جغد رژیم اسلامی بر طبل تمام شدن جنبش سبز سرگرفت که با هم نوایی بخش‌هایی از اپوزیسیون خارج همراه گشت. تظاهرات 25 بهمن اگر هیچ هم نداشت پاسخی کوبنده به آوای مرگ بود.
پیکار خشونت پرهیز با رژیم‌های استبدادی آسان نیست و در مدت کوتاه به پیروزی نمی‌رسد. تاریخ انقلاب‌ها گواه این مسئله است. انقلاب 1917 اکتبر پیش زمینه مهم انقلاب شکست خورده 1905 را داشت و انقلاب اسلامی 1357 تجربه شکست خرداد 1342 را در پشت سر گذاشته بود.
کارگران نهادهای سازمانده خود را ندارند و با اینکه از نظر اقتصادی در شرایط بدتری نسبت به طبقه متوسط قرار دارند نمی‌توانند به جنبش دیگری بپیوندند. صندوق بیکاری یا اعتصاب هم در کار نیست و هزینه‌ی شرکت در اعتراضات برایشان بسیار سنگین است. مخاطب جنبش سبز هم قرار نگرفته‌اند. کارخانه‌ها بسته می‌شوند و حقوق آنها یک سال و بیشتر پرداخته نشده است. کار قرار دادی رایج شده است که علاوه بر شرایط سخت‌تر، شمشیر بیکاری بر سرشان در اهتزاز است.
در مورد جذب فرهنگیان هم کاری صورت نگرفته است. پاشنه آشیل رژیم، دست نهادن به روی مسائل اقتصادی است.


دکتر ابراهیم آهنیان- اگر جنبش سبز را یک جنبش اجتماعی تعریف کنیم، ناگزیر از اعتراف به پذیرش و تدقیق جایگاه همه لایه‌های جامعه در آن هستیم. کافی است چشم‌ها را شست و جور دیگر دید. جنبش سبز شاخ و برگی به بلندا و پهنای ریشه دارد و ابتر نیست. میدان مانور دمونستراتیو و عنصر تاکتیکی خیابان در هیچ جنبشی کارولاسیون یا هماهنگی و نمایندگی بی‌واسطه با ظرفیت‌ها و آنتروپی پنهان آن ندارد.
تغییرات اساسی جامعه شناختی در نمودار توزیع طبقات اجتماعی به ویژه در ایران و در کنار رشد نسبی و پایدارخودآگاهی طبقاتی و ظهور طبقات مولتی پتانسیونل یا چند ظرفیتی در پیرامون طبقه کاهنده کلاسیک متوسط ، تحولات برگشت‌ناپذیر در هنجارهای ذهنی و عینی در یک جامعه جوان با مرزهای خاکستری و دینامیک طبقاتی و آن هم در چنبره تنگ یک حکومت ناکارامد و نا‌بسامانی همه سویه اجتماعی و در زیر فشار خردکننده و چکشی جنبش اجتماعی سبز، بازخورهای شب و روزه افراد انسانی به عنوان واحدهای جامعه، اندرکنش‌های آندکس‌ها یا شاخص‌های بنیادین جامعه شناختی به ویژه ضریب‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و معضلات اجتماعی که علاوه بر تاثیرات خاص بر هر لایه‌، امروزه آسان‌تر مرزهای طبقات را در می‌نوردند و نهایتا سنت نقطه جوش که حرارت ذخیره اجتماعی را در زمان خود آزاد می‌کند، همه و همه نقش کنونی همه لایه‌های اجتماعی را تایید می‌کند.
همین نکته در مورد اقلیت‌های قومی و دینی و خرده جنبش‌ها نیز صادق است. در فاصله نقطه دگرگشت یا جابجایی تا نقطه جوش، اندام واره جنبش سبز در هر مرحله مشخص و موعود با واکنش برجسته اندام یا اندام‌های خاصی از آن نمایندگی می‌شود و تنها در پایانه استقرار علنی است که کوه یخی بیرون زده و جنبش با تمامی پیکره خود عمل می‌کند. از این گذشته جنبش سبز تا کنون آگاهانه از آفت پوپولیستی ماکیاولی دور مانده و از خطرات سراشیبی خشونت و افراط برای چشم انداز مبارزه آگاه است. اتفاقا تا کنون نیز خرده جنبش ها به زیبایی و شایستگی و به درستی با حفظ هویت مستقل خود، جنبش را همراهی و ارتقا داده‌اند و خود نیز در همان بستر سراسری و در آغوش مردم بالیده‌اند . کانتراست و سقف مطالبات خاص -- و نه عام -- هر خورده جنبش در پروسه پیشبرد مشاع مبارزه است که بالا می‌گیرد و دست در دست جنبش عمومی می‌تواند گاه منحنی سینوسی -- و نه خطی و جزمی -- داشته باشد.
این بسیار پر معنا است که مدرنیته و عناصر اندیشگی سازنده آن‌، بر مبارزات و بر مطالبات سیاسی و اقتصادی تقدم ارزشی و تاریخی دارد. از این دریچه منزلگاه‌های کلان نقشه راه جنبش مشروطه تا جنبش سبز قابل جعل و جابجایی نیست و ادامه آن نیز بر همان روال است. سقوط نهایی نظام‌ها و دولت‌های مستبد بخشی روبنایی از این پروسه و عاملی ثانوی و عارضی است ولی تغییر ، عاملی زیر‌بنایی و ماهوی و ذاتی‌ست. تغییر حکومت‌ها هدف جنبش‌های اجتماعی نیست و راه جنبش‌ها در اساس و ماهیت جداست اگر چه گاه در حرکت سینوسی ،خود برای مدتی به بیراهه کشانده شده‌اند


آریا آجرلو- آن چه بسیار در امروز ایران مهم و تاثیرگذار است روحیهی اندازه ناگرفتی بیشترینهی ایرانیان برای دگرگونی است. در هر لایهی اجتماعی، میل به تغییر و آن هم تغییری ساختاری و معنا دار را نمیتوان در وجود هیچ یک از ایرانیانِ ناوابسته به جمهوریاسلامی کتمان کرد.
دلائلی احتمالی ژرفش نیافتن جنبش سبز را میباید به چند دستهی عمده تقسیم کرد.
من شاید مهمترین دلیل را عدم شناساندن ماهیت جنبش میدانم. این همه تاکید من از بابت شناساندن ماهیت، اصلا به همین موضوع باز میگردد. تا زمانی که نتوانیم جامعه را به تعریف و خواست واقعی جنبش سبز آگاه کنیم- جامعهای که در بطنش یک میل فراگیر، پایان ناگرفتی، فزونیگر و اندازه ناگرفتی برای تغییر است- هیچ راضی نخواهد شد با جنبشی که خواستگاهش تقلب انتخاباتی باشد و در همان حیطه یا در همان حوالیها هم بماند، همراه شود.
ما میبایست بین راه سبز امید با همان تعاریف و نیازی که جنبش سبز به آن دارد، و پرداختن به ماهیت حقیقی جنبش یکی را بر میگزیدیم که البته گزینه آنی بود که میدانیم. اما این مربوط است به گذشته، حال ما با گذشته‌مان بسیار متفاوت و نیازهایمان با گذشته دگرگشت پیدا کرده است.
قومیتها را باید از مقولهی ملیتسازان تمیز داد. این که چرا قومیتها به صف جنبش سبز نپیوستهاند مسئلهای است که در بالاتر عرض کردم. خواستهای قومیتها نه به عنوان گروههای جدای از ملت ایران بلکه به عنوان فرد فرد جامعهی ایرانی و تک تک اعضای ملت ایران را تا به امروز نتوانستهایم در جنبش سبز نشان دهیم، علارغم اینکه از ابتداییترین پایههای این جنبش بوده است. این کم کاری از ما بوده است زیرا چگونه به عنوان مثال یک آذربایجانی راضی میشود به جنبشی بپیوندد که حرفش این است که در انتخابات تقلب شده است و میباید جای هر تغییر معنا دار تنها به ساقط کردن دولت محمود احمدی نژاد و به ریاست رساندن آقای ایکس کفایت کرد در جایی که خامنهای با همهی اختیارات قانونیاش خللناپذیر بنماید؟ این چنین معرفیای از جنبش سبز به ضرر ما تمام شده است در حالی که حرف جنبش سبز از ابتدا هم این نبوده است. یک کارگر یک قومگرا، یک پیرو دین دیگر تنها در پی تحقق حقوق از دست رفتهی شهروندیاش است و جنبشی به این ژرفا حرف هر روزهاش همین حقوق شهروندی است و اصلا به همین خاطر به میدان آمده است.
اما اگر منظور از گروههای قومگرا، تجزیهطلبان ملیتساز باشد که باید گفت توهمات سودازدهی ملیتساز را باید دلیل اصلی این موضوع دانست. جنبش سبز اصولا در تضاد آشکار با این زیادهخواهیهاست. تجزیهطلبان ملیتسازی که هر روز سازی نو برای بهانهگیری و عدم پیوستن به خیل عظیم مردم ایران کوک میکنند را نمیتوان به راه جنبش سبز آورد، زیرا شعار جنبش سبز در تضاد کامل با منافع نامشروع تجزیهطلبان است.



م.ز- ایرانیان درون و برون، و تشکیلاتی مانند حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) هر کدام چگونه می‌توانند به همراه کردن جنبش‌های اجتماعی کوچک‌تر یا معترضان به نابرابری‌های گوناگون از هر دست، با جنبش اجتماعی سبز که از دو سو- نیروهای نظامی-امنیتی خشن و سرکوبگر، و ناتوانی در جذب برخی لایه‌های تاثیرگذار جامعه در بدنه – با محدودیت رو به روست، کمک کنند؟



مهدی موبدی- توضیح رابطه ضروری و عینی جنبش‌های خرد با جنبش سبز زمینه‌ساز همرایی است؛ همکاری بدنبال خواهد آمد. در ایران جنبش زنان با حفظ هویت خود که لازم هم هست لایه‌ای بزرگ از جنبش سبز است. جنبش معلمان و کارگران نیز به شرط "دلیری" جنبش سبز جایگاه خود را خواهند یافت. یک معنای " جنبش سبز فرمول اتحاد ایران است" همین است.


دکتر ابراهیم آهنیان- گیرنده‌های جنبش سبز فاقد توانایی دریافت سیگنال‌های ریموت کنترل هستند. بیرونیان علاوه بر فقدان دسترسی روزمره به لایه‌های مخاطب ( که همان زیستن در فضای سبز است) از محدودیت‌های ظرفیتی شدیدی ( به گواه سی سال اخیر) برای راهبری جنبش رنج می‌برند و اگر موج سبز نبود، بیشتر این نیروها هنوز در گرداب‌ها سرگردان و ناپدید بودند. معدودی سازمان‌های سیاسی سنتی ظرفیت‌های مشخصی در حاشیه پشتیبانی دارند که خوشبختانه تا کنون در سایه بدنه بیرونی سبز یعنی ایرانیان مقیم خارج، جهت‌گیری مثبت داشته‌اند. این بدنه بیرونی است که سرمایه و پشت جبهه اصلی جنبش در صحنه بین‌المللی است.
حضور شگفت‌آور شبکه مردمی و مستقل سبز در همان ماه‌های نخستین‌، ظهور همان مردمی است که به ناگهان از هیچ جا پیدا می‌شوند ! این بدنه دارد کار خود را در پیوند وجودی با بدنه داخلی می‌کند. اپوزیسیون بیرونی می‌تواند برای ادامه حیات خود هم که شده‌، امکانات تشکیلاتی را در اختیار بگذارد و با راهبرد همراهی صمیمانه و محدود و با حفظ هویت مستقل و نقد آزاد ولی خیرخواهانه، عمل کند.
موازی‌سازی‌های گفتمانی و سازمانی حتی با نیات و کردار درست‌، در مرحله کنونی و هنوز در ملاحظات جنبش نمی‌گنجد. همینطور یارگیری از اردوگاه جنبش به هر دلیل، تخریب آن است. هزینه‌ها را باید در بانک سراسری جنبش پرداخت. البته در مورد خرده جنبش‌ها موضوع کمی متفاوت است. بی تردید زمانی خواهد رسید که هر نیرو با متحدین احتمالی خود بتواند در یک رقابت باز، منافع و علایق خاص را دنبال کند. تجربه اپوزیسیون در بیرون می‌تواند کمک شایانی به افشای شبکه حکومت کودتا در بیرون، افشای مستند موارد نقض حقوق بشر و پیشبرد دیپلماسی فشار بنماید. همه اینها با و در کنار بدنه بیرونی معنا و اثر بیشترینه را دارد.
راهبرد محاصره اخلاقی حکومت و حمایت معنوی بین‌المللی نه تنها نفس جنبش را تازه می‌کند بلکه برخی خطرات بزرگ و چالش‌های پیش رو به ویژه از بیرون را ، به سود جنبش می‌گرداند. این کار بدون فشار موثر، فعال و پیگیر ایرانیان در بیرون امکان پذیر نیست. از توافق‌های خطرزا، گذرا ، بی‌ریشه و بی‌مخاطب و فاقد جرم اجتماعی قابل قبول و شتاب آلود برای سرهم کردن یک ملغمه متناقض آلترناتیو و به هزینه اصول وجودی مبارزه‌، باید پرهیز کرد. نباید گذاشت که سهم مبارزان داخل از ما بیرونیان‌، سرایت اختلافات عشیره‌ای و فوبیای خودی غیر‌خودی و نسخه پیچی‌های سوخته و خطر‌زا یا رمانتیک باشد.


آریا آجرلو- حقیقت ماجرا این است که جنبش سبز به فراخور ذاتش اگر نه امروز و در حال حاضر اما در آیندهای بسیار نزدیک به مسیر حقیقی خود میرسد. در آن مرحله این پیش فرض شما از بابت نپیوستن که پیشتر پاسخی با همان فرض بر آن داده شد از بین خواهد رفت.
تمام مسئله این است که چگونه میتوان به آنجا رسید و اصلا نقش ما به عنوان فعالین اجتماعی و مدنی و سیاسی در این بین و از برای این رشد چگونه نقشی است؟ هر آنچه که لازمهی تحرک و حیات این جنبش است در داخل ایران یا وجود دارد یا همانجا باید به وجود آید. دست ما در خارج از کشور برای برهم زدن یا نظم دادن به قوای مردمی، شاید به گشادگی دست داخل نباشد، اما این به معنای بی اثری ما نیست. رویهی حزب مشروطهی ایران (لیبرال دموکرات) در مواجهه با جنبش سبز و حتی پیش از حضور خیابانی این جنبش به معنایی که همگانی شد نقش بارزی بوده است.
روشنگری و آگاهسازی قشر تاثیرگذار و پیشتاز اجتماع و البته تودههای مردمی از بارزترین نقشها و برنامههای حزب مشروطهی ایران (لیبرال دموکرات) بوده و هست. با روشنگری میتوان موانعی که در افق آیندهی جنبش سبز قرار دارد از سر راه این جنبش برداشت. از دامها و دشمنان آگاه بود و از پیش برایش چاره اندیشید.
به عنوان بارزترین مثال برای این روشنگریها و تاثیرات آن می‌ شود به بیانیههای موسوی اشاره کرد که از نخستینش تا واپسینش فاصلهای بسیار است و البته هنوز هم بسیار ایرادهای پایهای دارد. در هر حال بهترین اثربخشی ما در خارج از کشور همین روشنگری و دادن راهکارهای عملی و واقعگرایانه به داخل است، رویهای که حزب مشروطهی ایران (لیبرال دموکرات) آن را بر تمامی کارهای دیگر ترجیح میدهد و البته نتیجهاش را هم میشود به وضوح دید.
تمام آن چیزی که جمهوریاسلامی را به هراس میاندازد، آگاه شدن تودههای مردمی و هماندیشی سرآمدان جامعه است. این سلاح در دست ماست و میباید از آن استفاده کنیم.
اما در داخل مسئله کمی با بیرون فرق می‌ کند- به تمام معنا فشار بر تمام اقشار است و به ویژه که جمهوریاسلامی با هرچیزی که رنگ و بوی روشنگری داشته باشد به شدت برخورد میکند. در داخل مسئله را باید از زاویهی دیگری دید. اثراتی که اینترنت و دستگاههای ارتباط جمعی بر جامعهی ایرانی نهاد را نمیتوان کتمان کرد، حال باید دید این اثرات ناشی از چه عواملی است؟ آزادیها و حقوق شهروندی که دیری است در ایران گم شده ولی میشود آن را در جای جای عالم دید. این پرسش به واقع نسل جوان را به کنش وامیدارد که چرا ما نه؟ از این منظر میخواهم به این نتیجه برسم که حتما گرد همآوری گروههای سیاسی و یا خلق فعالین تازهی سیاسی و مبارزین مدنی کفایت کار ما را نمیدهد. ما به نیرویی فراتر احتیاج داریم که جامعهای که منتظر حرکت هست را با ایجاد یک اطمینان به راه بیاندازیم. در ایجاد این مهم نقش گروه‌ های اجتماعی نقشی به راستی بزرگ است. حال این گروه‌ها هرچه میخواهند باشند، این تهی است از هرگونه حوادث ناخوشایند و البته در آن نقطهی تاثیرگذاری میتوان بر قدرت آن تکیه کرد.
ادامهی همین روند روشنگری البته در ایران مسئلهای است که باید از داخل هم دنبال شود. یک نکتهای که میباید بدان پرداخت این است که باید بین گروه‌های پیشرو، سرآمدان جامعه و وظایف آنها با دیگر آحاد مردم فرقی اساسی گذاشت. کار سرآمد مشخص است و نقشش در جامعه و جایگاهش نیز مشخص. وقتی ما این تفاوت را تنها به لحاظ وظایف اجتماعی بین این دو گروه قائل میشویم آن وقت بسیار راحت‌تر میتوانیم به مسائل بپردازیم و هر گروه میتواند بدون دخالت در روند گروه دیگر به کار خود بپردازد.



م.ز- تجربۀ تلخ انقلاب و جمهوری‌اسلامی، بسیاری مبارزان را به تعریف، پافشاری، بلکه جدا کردن هویت نظام‌های ارزشی، خواست و مسیر تلاش خود رسانده است.
منشور حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) از سال‌ها پیش از خیزش سبز جامعۀ شهروندی ایران از گفتمان دمکراسی لیبرال، مبارزۀ خشونت‌پرهیز مردم بی‌اتکا به یک رهبر فرهمند، پالایش فرهنگ سیاسی جامعه ایران از هر زور و خشونت-رواداری در برابر دگر‌اندیشان، حذف مجازات اعدام، و حذف مقولۀ جرم سیاسی؛ جداماندن دین و مذهب از حکومت، برابری همۀ افراد در برابر قانون بدون هر امتیاز قومی، دینی، جنسی یا طبقاتی- فرایافت‌هایی که سرتاسر در بافتار فراگیر نوگرایی(مدرنیته) جای می‌گیرند- سخن گفته؛ خود را هوادار نظام پادشاهی مشروطه معرفی کرده، شاهزاده رضا پهلوی را نمایندۀ خود برای پادشاهی ایران فردا معرفی نموده است.
به رغم این که همخوانی گفتمان چیره بر بسیاری لایه‌های جنبش سبز ایران با آموزه‌های منشور حزب مشروطه ایران انکارناشدنی است، بخش‌های قابل توجهی از جنبش سبز هوادار نظام پادشاهی مشروطه نیستند.
شما در پشتیبانی از جنبش سبز هرگز به پررنگ کردن اصل سوم منشور حزب- در رابطه با شکل نظام و شخص مورد نظر خود برای ریاست کشور- با شیوه‌های مرسوم کنونی (افزودن نماد سبز به مهم‌ترین خواست خود- شورای هماهنگی راه سبز امید، سکولارهای سبز، کنگرۀ دمکراسی خواهان سبز) نپرداخته‌اید؛ آیا لزومی بر این امر نمی‌بینید یا چنین جداسازی‌هایی را آسیب رساننده به کل مبارزه می‌دانید؟



مهدی موبدی- تعریف مفاهیم و پافشاری روی اصولی که ایران آینده بر آن استوار شود هر دو لازم است. آن چه می‌تواند آفت باشد فرصت طلبی " سر بزنگاه" است.
حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) مفاهیم بنیادی منشور خود را توضیح داده است. در مورد بند مربوط به پادشاهی، از سال‌ها پیش و آگاهانه سعی شده است این بحث در مرکز بحث سیاسی قرار نگیرد. بیش از ده سال در مورد این که پادشاهی و جمهوری شکل نظام هستند و مهم ماهیت نظام است که دیکتاتوری است یا دمکراسی، توضیح داده شده است. برخورد مذهبی و جزم به مقوله شکل نظام به صورت تئوریک نقد شده است و حاصل، ضعیف شدن این جزم‌اندیشی بوده است.
بحث دیگری که تلاش کرده‌ایم در مرکز بحث سیاسی قرار نگیرد بیست و هشت مرداد و دیگری بحث‌های مربوط به همکاری بعضی گروه‌ها با رژیم خمینی بعد از پیروزی انقلاب‌اسلامی است. ما شروع کننده این بحث‌ها نیستیم ولی اگر دیگران شروع کنند، باکی نیست به آن می‌پردازیم و اگر حرف حسابی ببینیم سعی می‌کنیم قبول کنیم. باید به آینده فکر کرد و اختلاف بر سر تاریخ گذشته نباید مانع کار فردا شود و این به معنای ملی کردن تاریخ است و در آوردن آن از صورت تاریخ حزبی. حتی سر همین روش نیز در امان نبودیم. زمانی می‌گفتند تا گذشته را محکوم نکنیم دمکرات نیستیم. فراموش می‌شد طرف مقابل هم حق دارد از مخالفین بخواهد گذشته خود را محکوم کنند و آن وقت هیچ تفاهمی شکل نخواهد گرفت. خوشبختانه این نگاه رو به زوال است و چیز چندانی از آن باقی نمانده است. به طور کلی رویکرد دوستان حزبی ما بهتر بوده است و تا اینجا شاید بتوان گفت از رواداری سهم بیشتری برده‌ایم.
اگر لایه‌هایی از جنبش سبز با انتخاب ما در مورد پادشاهی موافق نیستند، مهم نیست، بعلاوه، انتخاب آنها برای ما محترم است؛ ولی اگر به شکل نظام نگاه مذهبی بشود خطاست، از هر طرف باشد. همان‌قدر در اصولی که ایران آینده بر آن ساخته شود همرای هستیم، ما را بسیار خرسند می‌سازد.
نیازی به افزودن نام سبز ندیده‌ایم به خصوص با پسوند یا پیشوند‌هایی که بدنبال گروه‌های بسیاری آمده است و آدمی را به یاد تلاش برای "اثبات" سبز بودن و در جاهایی "موج سواری"می‌اندازد.


دکتر ابراهیم آهنیان- در این مورد به ارجاع به دو نوشتار درخشان زنده یاد دکتر همایون بسنده می‌کنم که در یکی می‌گوید دمکراسی لیبرال همه چیز هست و در دیگری تاریخ عملا موجود دو هزارساله ایران را ورق می‌زند. گفتمان پادشاهی جمهوری یک پارادایم منسوخ است. بازکاوی جنبش مشروطه راهنمای خوبی است و تازه جنبش سبز از آن هم فراتر رفته است. در هزاره نوین، گفتمان دمکراسی لیبرال و حقوق بشر چیرگی قطعی یافته و هیچ‌گونه قدرت فردی را بر نمی‌تابد. محتوای دمکرات لیبرال و ساختار همسرشت با آن در یک نظام، جایی برای مجادله نوستالژیک و سنتی برای نامگذاری راس تشریفاتی آن نمی‌گذارد. تنها کاربرد عملی و نه لزوما تغییر ناپذیر نوع راس حکومت در زمینه مزیت حفظ تمامیت و منافع فوق کلان ملی است که ممکن است گزینه خاصی را در شرایط و با ملاحظات ویژه برجسته کند و همپای سایر گزینه‌ها به چالشگاه صندوق رای ببرد.
بررسی و مقایسه موشکافانه قوانین اساسی نظام‌های پادشاهی و جمهوری در اروپای باختری نکات مهمی را آشکار می‌سازد و رابطه توجیهی هریک از این اسناد با زیرساختهای تاریخی، فرهنگی و مدنی هر کشور نکات مهمتری را.
آسیب شناسی استحاله نیمه دمکراسی‌ها به دیکتاتوری، می‌تواند بسته به زمان و مکان و در غیاب مکانیزم‌های کنترل عمیق و گسترده همه جانبه در هر شکل خاصی از نظام متفاوت باشد. ازین روی بر الیت آگاه و اندیشمند جامعه است که گفتمان این آسیب شناسی را مستقل از پروسه دوران گذار و برگزاری همه پرسی نظام در آینده و در زمان مناسب آغاز و همه گیر کند.
جنبش سبز چنین دغدغه‌ای را ندارد و لذا طرح یا عدم طرح آن در شرایط کنونی نه لزومی و نه ملاحظه‌ای دارد.
آلترناتیو و برابر نهاد لیبرال دمکرات‌ها در رقابت و چالش با خط کشی‌های مرسوم کنونی همانا گفتمان تجدد و بیان سیاسی آن یعنی دمکراسی لیبرال و برنامه اقتصاد راست میانه است، با تاکید ویژه بر اولویت‌های جنبش سبز و از همه مهمتر حفظ یکپارچگی سرزمینی که همه اینها نام مستعار عشق به آن و چهار فصل آن است. سرزمینی که زمانی پیشاهنگ این مفاهیم در اندیشه و کردار بوده و چندی است گرفتار زمستان شده است، اما دگر باره صدای سبز عمو نوروز نوید بهار می‌دهد.


آریا آجرلو- البته این صحبت که بخش بزرگی از اعضای جنبش سبز هواداران پادشاهی نیستند را تنها زمانی میتوان دریافت که آمار دقیق و علمی از آن جنبش داشته باشیم، منظورم این است که صرف شعارهای خیابانی ملاک سنجش نیست این شعارها هر آن میتوان تغییر کند و به ماهیت اصلی خود برسد.
اما صحبت شما از این منظر که بسیاری (و نه بخش بزرگی) در داخل جنبش طرفدار نظام پادشاهی نیستند کاملا درست است و اصلا به همین دلیل ما به این جنبش میبالیم و اینگونه خود را سراسر در آن میبینیم. حزب مشروطهی ایران (لیبرال دموکرات) از سالیان دور حتی پیش از پیدایش جنبشهای نظیر جنبشهای دانشجویی و غیره حرفش دمکراسی لیبرال، حقوق شهروندی و جامعهای باز بوده است (که البته در چند سال گذشته نام لیبرال دمکرات در منشور و فرنام حزب اضافه شد.) این به این خاطر بود که حزب به درستی مسیر حرکت کاروان جهانی را به سمت دمکراسی لیبرال تشخیص داده بود و از نخستینها بود که گام در آن گذاشت. وقتی صحبت از روشنگری به عنوان یک اسلحهی پرقدرت برای مبارزه با جمهوریاسلامی میشود بیانگر همین نکته است، زیرا در طول هژده سال روشنگری این حزب بود که آرام آرام پای آموزههای لیبرال دمکراسی به ایران باز شد. کتمان نمیتوان کرد که روشناندیشان داخل ایران و سرآمدان جامعهی دانشگاهی نیز نقش بسزایی داشتهاند. حال حاصل این هژده سال تلاش ما در جایی به نام جنبش سبز تبلور یافته است و ما از این که جامعه و جنبشی چنین عظیم به سوی دمکراسی لیبرال کشش دارد و به آن سمت میرود به خودمان میبالیم.
ما خود را اصلا هیچ جدا از جنبش سبز نمیدانیم که حال بخواهیم چیزی را یا وصلهای را صرفا به خاطر خوشایند یا معرفینامه یا صلحنامهی خود در دست داشته باشیم. من این‌گونه فکر میکنم که به عنوان یک عضو حزب مشروطه آنقدر در جنبش سبز هستم که همهی سبزهای دیگر هستند چون اینجا جنبشی است که من افکارم و آرمان‌هایم را در آن میجویم و حس میکنم. برای حزب مشروطهی ایران (لیبرال دمکرات) نام هیچ معنایی ندارد، عمل‌کرد مهماست. اگر فردای ایران، پادشاهی اما مستبد بشود ما در برابر او از همان روز اول صفآرایی خواهیم کرد. برای ما تمامیت ارضی ایران، لیبرال دمکراسی و حقوق شهروندی ارجحیتی والاتر از شکل نظام دارد یا به گفتهای دیگر ما در صورت تحقق این سه خواسته و آرمان خود که البته خواست و آرمان جنبش سبز نیز هست به نود در صد از خواستههای خود رسیدهایم و این را میدانیم که در چنین فضایی مجال برای کارهای سلیقهای دیگر وجود دارد اما در فضایی خارج از این فضا هیچ جایی برای ابراز آن هم حتی نداریم. پادشاهی و بند سهی حزب مشروطهی ایران (لیبرال دمکرات) همان قدر در نزد ما محترم است که دیگر بندهای این منشور؛ اما الویت در منشور حزب مشخص شده است و حساسیتهای ما هم در همانها نهفته است. به عنوان مثال وقتی ما میگویم حفظ تمامیت ارضی ایران برای ما بالاتر از هرچیز دیگری است این یعنی این که هرچیزی که تمامیت ارضی را به خطر بیندازد ما در برابرش خواهیم ایستاد.
تحقق آرمانهای جنبش سبز یعنی تحقق افکار و ایدههای حزب و چه چیزی گویاتر از این و چه دلیلی والاتر از این تا ما خود را سراسر در خدمت جنبش سبزی بدانیم که فکرش، هدفش و آرمانش دموکراسی لیبرال و حقوق شهروندی است؟ دیگران هرچه میخواهند بکنند ولی ما لزومی بر این کار نمیبینم چون خود را یکی از صاحبان این جنبش این ملک مشاع میدانیم، همانطور که ما خود را مالک ایران میدانیم.
در نهایت در فردای ایرانی آزاد ما نوع و شکل حکومت را به رای مردم خواهیم گذاشت و هر آنچه را از صندوق رای در آمد، با حفظ حقوق خود برای مبارزه علیهاش تمکین میکنیم.بخت و اقبال پادشاهی در ایران بسیار فراتر از آن است که ما بخواهیم خود را نگرانش کنیم و برای مداوا کردن و پیاده کردنش دنبال وصله باشیم. و در نهایت این‌که به نظر حزب این‌گونه بحثها پیرامون شکل نظام ره به جایی جز اتلاف وقت نخواهد برد.



م.ز- حذف یارانه‌ها همراه دیگر ناآگاهی‌ها، بی‌خردی‌ها و بی‌کفایتی‌های اقتصادی نظام، جامعه ایران را با مشکلات اقتصادی رو به فزونی رودررو کرده است- تورم و گرانی (که این روزها به افزایش بیست و پنج درصدی بهای مواد خوراکی نیز رسیده است.)، عدم دریافت حقوق ماهانه، و بیکاری از توان بسیاری لایه‌های جامعه بیرون است.
(آقای احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس، با استناد به آمار صندوق بین‌المللی پول، رابطه تولید ناخالص داخلی و میزان بیکاری، و همچنین آمار گمرگات و افزایش چک‌های برگشتی، آقای احمدی‌نژاد و دولتش را متهم به ارائۀ آمار نادرست در زمینه بیکاری و نرخ رشد کرده، گفته است: آمار اشتغال احمدی‌نژاد نادرست و رشد اقتصادی صفر است.)
به نظر شما چگونه می‌توان خواست‌های اقتصادی را به خواست‌های سیاسی بر ضد تشکیلات سیاسی تبدیل کرد و لایه‌های بزرگ‌تر مانند کارگران را همراه بدنۀ مبارزه ساخت؟



مهدی موبدی- وضع اقتصادی بسیار بدتر از آن است که توکلی می‌گوید. سونامی هنوز در راه است.
خواست‌های اقتصادی با پافشاری و تداوم، و آگاهی از ارتباط فلاکت مردم با هستی رژیم، به خواست‌های سیاسی تبدیل می‌شوند. این خواست‌ها می‌تواند زمینه همرایی با "جنبش سبز گسترش یافته" را فراهم کند و به پیکار مشترک - با حفظ هویت خود- تبدیل شود. "جنبش سبز گسترش یافته" همان فرارویش بانگ بلند ملی است که بصورت چتری فراگیر، جنبش‌های خرد را در بر می‌گیرد.
" شورای هماهنگی راه سبز امید" یا هر که به جای آن، با موضع‌گیری مسئولانه نسبت به مسایل هسته‌ای و بحران ناشی از آن، می‌تواند هم احتمال حمله نظامی را کاهش دهد و هم به چالش‌های درونی قدرت حاکم دامن بزند. این بخشی از روند فراگیر شدن جنبش سبز نیز هست.


دکتر ابراهیم آهنیان- خوشبختانه در ایران جنبش توجه روز افزونی به مطالبات اقتصادی نشان می‌دهد. بررسی بیانیه‌های هجده‌گانه این روند منطقی را باز می‌نماید. بخش‌های اقتصادی جامعه مدنی در حال شکل‌گیری است و حتی اعتصابات محدود و نسبتا موفق برگزار شده است. محاصره مدنی حلقه واسط امن و پایدار میان مطالبات اقتصادی و خواست‌های سیاسی بر زمینه اهداف و نقشه راه جنبش است. این امر به ویژه در شرایط بحرانی و در دوران‌گذار حیاتی است. امروزه برخی حکومت‌های غارتگر منطقه توانسته‌اند با دادن برخی امتیازات رو بنایی اقتصادی سر خود را از امواج سبز پایین بگیرند. لذا ارائه آلترناتیو‌های برنامه‌ای کارشناسانه به موازات روشنگری اقتصادی اهمیت استراتژیک دارد.
رهیافت افشا و اثبات ناکار آمدی ساختار و عملکرد اقتصادی، به تنهایی ،به همان‌اندازه آسیب‌زاست که رویکرد سلبی در عرصه سیاسی و فقدان برنامه ایجابی. از این جاست که دور باطل استبداد و تبعیض ادامه می‌یابد. گفتمان‌سازی اقتصادی و از این رهگذر آگاهی رسانی زیربنایی و ایجاد مشارکت و قبول مسئولیت در عرصه عمومی و مدنی‌، مطالبات اقتصادی را موازنه و غیر‌قابل برگشت و مصالحه می‌نماید. زدوخوردهای پوپولیستی در این عرصه انرژی جنبش را بی‌صرفه می‌سازد. تزریق مطالبات اقتصادی از کانال مطالبات سیاسی بدون رویکرد مستقل و در فقدان تفکیک روشنگرانه این دو از یکدیگر، می‌تواند از گسترش و تعمیق جنبش بکاهد.


آریا آجرلو- در طول سی و دو سال گذشته و اصولا از پیدایش رژیم جمهوریاسلامی این اولین بار نیست که دولت به مردم دروغ می‌گوید و آمار دروغ منتشر میکند. ماهیت دولت‌های قبلی و در واقع ماهیت جمهوریاسلامی جز نیرنگ نبوده نیست. حکومتی که حیاتش در آشوب باشد جز نیرنگ ارمغان دیگری ندارد. امروز جامعهی ایران هرچه بیشتر به سمت فقر میرود و فرصتهای هنگفتی تنها به خاطر فرصتسوزیهای جمهوریاسلامی از بین میرود. در این میان اشتباه است اگر فکر کنیم که دولت دیگری جز دولت محمود احمدی نژاد جز این حاصل دیگری در پی داشت. سیاستهای اقتصادی گروگان مافیای جمهوریاسلامی و تحت کنترل خانوادههای مختلف مافیایی این رژیم است.
یکی از دلایل همیشه پایدار و ثابت دیگرگونیهای اجتماعی مسائل اقتصادی بوده است. با این نگاه پس رفت و در واقع ویرانی اقتصاد بیمار ایران نیز یکی از دلایل جنبش سبز بوده است. امروز حتی در امریکا میبینیم که دلایل اقتصادی و وعده و وعیدهای اقتصادی عامل تعیین کنندهای در انتخاب مردم است.
در ایران و پس از اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها به واقع ظلم مضاعفی به اقشار مختلف جامعه شد، نه از این بابت که یارانهها را برداشتن کار بدی بوده است بلکه به این دلیل که نحوهی اجرا و زمان اجرای آن در حیطه و حد توان جمهوریاسلامی نبوده و نیست. باز کردن راهی از میان مشکلات سیاسی به مقصد گره زدن خواستهای سیاسی کاری بسیار ظریف است. اما چیزی که حدود را مشخص میکند و دلگرمی، میل و امیدی در دل هزاران خانوادهی تحت فشار زنده می‌ کند پرهیز از شعار دادن‌های اقتصادی است. باید پذیرفت که نفت را نمیشود سر سفرهی کسی آورد و جامعه را هم باید به این سو برد. درآمدهای نفتی صرفا ذخایر آیندگان ما هستند که باید به مانند نروژ برای آنها ذخیره کرد.
اما خود مشکلات اقتصادی ضربهی بزرگی خواهد بود برای جامعه و ادامهی این روند اگر نه در کوتاه مدت اما حتما در بلند مدت امکانناپذیر است. از گذشته همواره اعتراضات کارگری و صنفی وجود داشته است اما به خصوص در دو سال گذشته رشد چشمگیری داشته است. رابط تمامی این تحولات برای ایجاد پل بین خواست سیاسی و اقتصادی همانا جنبش سبز است زیرا در زیر چتر این جنبش هر آنچه که از سوی جامعه به معنای حق خواستنی است میتواند که به فعالیتهای خود ادامه بدهد.



م.ز- پیوست زیر در کنگرۀ پنجم حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)‌، کنگرۀ همبستگی ملی، به منشور حزب افزوده شده است: «عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومت‌های محلی برای کارايی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميم‌گيری امور محلی در هر محل بايد تا پايين‌ترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت انجمن‌های ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومت‌های محلی را در سطح استان و شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد می‌کند. حکومت‌های محلی بر اصل تجزيه‌ناپذير بودن حاکميت sovereignty و تقسيم‌پذير بودن حکومت government استوار است. کشور ايران يکپارچه خواهد ماند و مردم ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز اداره نخواهد شد و واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امورشهری و اجرای طرح‌های توسعه و مانندهای آن که در صلاحيت حکومت مرکزی نيست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.»
حضور چنین اصلی در کنار اصل نخست برنامۀ سیاسی حزب- بالاتر قرارگرفتن یکپارچگی کشور و یگانگی ملت ایران از هر چیز و به هر بها، تعریف روشنی از ناسیونالیسم روشن رأی ایرانی- تجلی اراده ملت به نگهداری حقوق و هويت خود و پايداری در برابر دست اندازي‌های ديگران و دفاع از مصالح ملی- است.
تا آنجا که من درک می‌کنم، اقوام ایرانی خواستار عدم تمرکز حکومت (و نه حاکمیت) با حفظ یکپارچگی کشور و ملت ایران، طبیعتا نمی‌توانند مشکلی با این تعریف داشته باشند، و بازخوانی و بازتعریف همین اصول و باورها می‌باید از همراه کردن لایه‌های بزرگی از اقوام ایرانی با جریان مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری برآید؛ تجربۀ شما در این زمینه چه بوده است؟ چالش‌های پیش روی این مسئله کدام است؟



مهدی موبدی- قطعنامه‌ای که اشاره شد، حقیقتا" جای بیشتر خواستن نگذاشته است. گزینش بهینه‌ای است که همه می‌توانند از آن خشنود باشند. موجب خرسندی است اگر دگراندیشان آن را هر صورت که مایلند در برنامه‌های خود قرار بدهند.
شگفتا بسیاری همین قطعنامه را فدرالیسم می‌دانند. اغتشاش مفاهیم سیاسی در نزد ما چالش‌های بزرگی را پیش رو می‌نهد.
یک حزب سیاسی در تبعید نمی‌تواند با توده‌های اقوام ارتباطی منسجم داشته باشد. چاره در همان موتور کوچک سرآمدان "درون" است، و نگاه ما از همین رو بر روشنفکران متمرکز بوده است. علاوه بر آن بارها این قطعنامه برای نظر خواهی به سازمان‌های قومی فرستاده شده است یا جوابی نداده‌اند یا آن را نپذیرفته‌اند.
یکی از چالش‌ها ناآگاهی بخش بزرگی از کسانی است که بدنه خرده گفتمان فدرالیسم را تشکیل می‌دهند. در شرایطی که در "درون" نیاز چندانی به این بحث احساس نمی‌شود دست ما از "همراه کردن لایه‌های بزرگ" چندان باز نیست ولی به تجربه دیده شده است افراد بسیاری با خواندن قطعنامه حزب، بحث و روشنگری در مورد فدرالیسم، در افکار خود تجدید نظر می‌کنند.
یک ملاحظه دیگر نیز هست. اقوام و حس تعلق به قوم در جامعه‌ای با روند مدرنیته " زوال" می‌یابند، اشکال سنتی و پیش سرمایه‌داری در روند مدرنیته دگرگون می‌شوند و این فقط به اقوام محدود نمی‌شود. ماهیت قومی و تعلق به ایل و عشیره جای خود را به فرد انسانی با حقوق شهروندی می‌دهد. بدین معنا آن "زوال" شکوفه‌های تولد جدید است. با این نگاه به نظر من بهتر است " بسیج بر محور حقوق اقوام" جای خود را به "زوال" این "هستی" ها و فرارویی شهروندی و فردیت بدهد. حقوق افراد متعلق به اقوام جای خود را دارد و در آن بحثی نیست اما بسیج و سازمان‌یابی بر اساس آن؛ تکرار می‌کنم بر اساس آن، برای بالا بردن آتش پیکار، استفاده از نهادهای میرنده برای پیکار است که نتایجش پیش روی ما است. بهتر است کمتر باشد، ولی بهتر باشد.


دکتر ابراهیم آهنیان- به گواه تاریخ ، همه اقوام ایرانی اجزای تفکیک ناپذیر مبارزه سراسری ایرانیان در درازنای قرن‌ها برای آفرینش ماهیت و هویت ملی و نگهداری جانانه "یک سرزمین یک ملت " علیرغم همه فراز و فرودهای کوتاه و بلند‌، بوده‌اند؛ و هر یک در این حماسه هزاره‌ها سهم و بهره‌ای کم یا بیش داشته‌اند. دندانه‌های درشت آلیاژ ایرانی زبان، فرهنگ، عرف و سنت حتی هر قوم به تنهایی ،بارها به مصاف دندان‌های ریز و درشت طمع رفته است.
در پرتو عصر مدرن این آلیاژ صیقل بیشتری خورده و برنزه شده است. بازیافت‌های مدرنیته از دمکراسی لیبرال تا حقوق بشر و تا شیوه‌های در خور و بومی شده عدم تمرکز در اداره هر سرزمین و یا هم پیمانی سرزمین‌ها ، فرصت‌ها و چالش‌های تازه فراروی ملت‌ها با تنوعات قومی گشوده است.
در این رهگذر گفتمان‌های خرده ناسیونال و نیز قرائت ناسیونالیزم منفی تهاجمی و یا فاخر و باستان گرا منسوخ شده و اکنون در تند باد جهانی شدن آخرین پوسته‌های معلق آن ناپدید می‌شود. ناسیونالیزم مثبت به معنای نگهدارنده و دفاعی برای حفظ و اعتلای منافع و علایق تاریخی مبتنی بر تجربه مشترک ملی همچنان صدر نشین مجلس ملت‌ها حتی در مجموعه‌های فدرال و اتحادیه‌های نو ظهور است. این نگاه راه را بر گسترش و ژرفش جنبش‌های هزاره جدید در یک بستر برابر حقوق ملی و با تکیه بر میثاق‌های روشن و گران یافته جهانی هموار کرده است‌. جنبش سبز ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. حساب افراد اقوام و حقوق و مطالبات بشری آنان -- معنی قوم کم کم دارد در آسیاب آمیزش‌های همه جانبه خرد و بی معنی می‌شود-- از نمایندگان خودخوانده سیاست باز جدا و بر مردم ایران آشکار است. بی گمان نسل جوان معاصر زبان و کدها و کنایه‌های تاریخی خاص خود را دارد و اگر پای در سلسله لنگر نسل‌های پیشین داشت، به هزار فرسنگی بستر سبز کنونی خود هم نمی‌رسید تا چه رسد به ایمنی در برابر مزاحمت‌هایی که با توجه به پروسه سترون سی سال -- که نه بل صد سال اخیر-- برای گشودن گره‌های کور، حاصلی جز اتلاف انرژی و زمان ندارد.
اصولا جنبش سبز تعارض وجودی با پارادایم‌های منسوخی دارد که شاید روزگاری و در جای خود کاربرد محدود و عارضی داشته‌اند. ظهور جنبش سراسری سبز در قامت یک روشنگری ایرانی و در امتداد طبیعی و قابل پیش‌بینی رنسانس جنبش مشروطه بزرگترین مدعای ماست و جایی برای نعل وارونه در سن سیاست نمی‌گذارد. امروز آن آلیاژ دندان شکن، سبز شده است.


آریا آجرلو- من به نوع طرح کردن این سوال ایراد دارم. چرا باید ناخواسته دامن زد به مسائلی که پیش از این بارها حل شده است. حال اگر یک عدهای در جایی گوش شنوایی ندارند مسئلهی آنها هست نه ما. تاکید ما و حزب ما همواره بر شهروندی و حقوق هر شهروند بوده و هست. هیچکس بر اساس هیچ اصل خود ساختهای مزیتی دریافت نمیکند، ما هیچ اقلیتی نمیشناسیم مگر در انتخابات و آن هم برای مدتی محدود. وقتی صحبت از حقوق شهروندی میکنیم این شامل تکتک افراد جامعه میشود برای ما ملاک ایرانی بودن هست و بس. شما همین که در کشوری به نام ایران به دنیا آمده باشید دارای حقوق هستید برابر با همهی دیگر شهروندان.
در گذشته یک سری اشتباهاتی شده است که به فراخور تازه بودن تعاریف امروزی حقوق شهروندی پیش آمدنشان در آن دوران طبیعی می‌نماید. اما حل مشکل به دست کوبیدن بر طبل قومگرایی و این مسائل نیست ما مشکل و ایراد را در جای دیگری میبینیم. اصل بحث باید استوار بر سرحقوق شهروندی باشد نه چیز دیگری، من نه به این عنوان که یک قومیت غیر از فارس هستم حق به عنوان مثال تحصیل زبان مادری میگیرم، خیر. ما تنها به این دلیل که انسان هستیم از حقوقی جداناشدنی برخورداریم. یک فارس همان اندازه اجازهی دخالت در سیاستهای جاری در روستا، منطقه، شهر، استان و در نهایت کشور خود دارد که یک کرد، ترک،لر و غیره ... دارند.
ما تعریف را اساسا باید به این سمت ببریم که البته حزب مشروطهی ایران (لیبرال دموکرات) موفق به ایجاد این گفتمان شده است. مادامی که همدیگر را خارج از مسئلهای به نام ایرانی بودن میبینیم از همدیگر فاصله خواهیم گرفت، یک جا باید به این سنت ناپسند اقلیتسازی پایان داد. امروز ایران بیش از هژده میلیون آذربایجانی دارد با این حال به آذریها میگوییم اقلیت! یک آذری نه بر اساس آذری بودن خود و وابستگی به قومیتی خاص بلکه بر اساس حق مسلم شهروندیاش باید که بتواند به تمامی حقوق خود دست یابد، این به این معنی است که نه تنها آذری که در آذربایجان زندگی میکند حق تحصیلِ زبان مادری دارد بلکه آذری که در خوزستان هم زندگی میکند چنین حقی دارد.
در این میان اما هستند کسانی که به سودای خام جدا کردن بخش‌هایی از ایران و ساختن کشورهایی موهوم گوشهایشان را بر این واقعیتها و منطقها بستهاند و یک سره بر طبل خویش میکوبد، زیرا موهومات مغزی این سودازدگان و مصالح آنان در نشنیده انگاشتن این صحبتهاهست.

هشتم مه دو هزار و یازده میلادی

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

علی رسولی

زنده باد ياد آقای همايون که چنين شاگردان فرهيخته ای پرورده اند. بسيار مصاحبه خوب و جامعی است.
سوال و جواب آخر جایی برای بحث های فدرالیست ها باقی نمی گذارد. منشور حزب مشروطه یادگار جاودانه آقای همایون خواهدبود.

برای خانم زندیان توان بیشتر آرزومی کنم تا بیش از این کارکنند. مصاحبه هایشان بی نظیر است.

برقرار بمانيد
علی رسولي

May 11, 2011 03:28:41 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites