چیزی که برای من مشخص است هم اصلاح طلبان و هم خامنهای با هم به یک توافق رسیدند که موسوی را در حبس خانگی نگه بدارند. همانطور که منتظری را سالها در حبس خانگی نگه داشتند تا روزی که از جهان رفت. بخشی از اصلاح طلبها با رژیم ساخته و کنار آمده است. باید تلاش کرد که نیروهای کنار نشسته جامعه را به صحنه آورد تا اینکه با تیم قاتل و جانی احمدی نژاد کنار آمد.
جدال احمدینژاد و خامنهای
بهزادی: سیاست رژیم خمینی و سایر سران حکومت از بین بردن فرهنگ ایرانیی پیش از اسلام بوده است. تلاش آنها برای از بین بردن نوروز و چهارشنبهسوری، همه شکستخورده است. قشر متوسط و تحصیل کرده ایران با آگاهی بیشتر از تاریخ ایران در زندگی خود تجدید نظر کرده و با شوق بیشتری به جشنهای باستانی پرداخته است. مبارزات حقطلبانه مردم ایران در طول 30 سال گذشته و اوج و سرگُل این مبارزات، جنبش سبز، در درون و بیرون اعتباری برای حکومت و آخوندها باقی نگذاشته است. در چند سال اخیر طیف جدیدی از حکومتگران، که روانشاد داریوش همایون آنرا سپاهی - جمکرانی مینامید، با شعارهای عوامفریبی برای بیشتر کردن قدرت خود به صحنه سیاسی آمدند. آنها برای این منظور در دو جبهه مبارزه میکنند: یکی جبهه داخلی و دیگری جبهه خارجی. بینش سیاسی آنها یک ناسیونالیسم وارونه همراه با اسلام است یعنی پیوند دادن ناسیونالیسم وارونه ایرانی با اسلام. در مبارزه جبهه داخلی با نماینده امام زمان، یعنی آیت الله خامنهای، ناچارند از تقدس او بکاهند و خود مستقیماً با عالم غیب در تماس باشند. از هاله نور گرفته تا خرج میلیونها دلار برای چاپ نقشه جغرافیایی که اگر امام زمان ظهور کرد از چه راههایی عبور میکند، تا ساختن فیلمهای سینمایی.
در جبهه خارجی، برای مبارزه کردن با آمریکا و اسرائیل ناچار است بسوی مردم روی آورد که در طول 30 سال گذشته از آخوندها فراری شدهاند. و شعارهای عوامفریبی و تکیه بر ناسیونالیسم وارونه ایرانی کنند. از برنامه جنجالی اتمی گرفته، انداختن لچک فلسطینی بر گردن سرباز هخامنشی و سپس یک پاسدار، وارد کردن لوح کوروش و به نمایش گذاشتن آن، تصمیم گرفتن به اینکه جشن نوروز را بر سر مقبره کوروش امسال برگزار کنند. آقای احمدی نژاد میخواست نوروز امسال را بر سر مقبره کوروش برگزار کند و حدود 20 نفر از وزرای خود را هم میخواست دعوت کند که زیر فشار اصولگرایان منصرف از این برنامه شد.
این ناسیونالیسم وارونه سپاهی جمکرانی بُرد خود را در میان تحصیلکردههای خارج کشور داشته است. در رابطه با اینکه جمهوریاسلامی حق دارد صاحب بمب اتمی باشد، ولی وقتی که اتفاق فوکوشیما افتاد کمی کمرنگتر شد. شکاف بین خامنهای و سپاه گروه جمکرانی همانطور که اکبر گنجی گفته است اگر فرسایشی باشد به نفع جنبش سبز است. بحران اقتصادی؛ موجب این شکاف است. این بحران مانند کوه یخی است در آب که فقط نوک آن پیداست و خامنهای آماده میشود این بحران را بهانه قربانی کردن احمدی نژاد بکند.
اگر قشر دوزیستی سپاهی و جمکرانی موفق بشود آخوندها را کنار بزند و یا تا حدی قدرت آنها را کنم کند و حکومت را یکدست کند میتواند با ترفند ناسیونالیسم اسلامی شعارهای عوامفریبانه؛ ایران را تا خط قرمز جنگ برده و قشر بزرگی از مردم ایران را که هنوز در روانکاوی تاریخی- سیاسی بسر میبرند، شریک کند. همانطور که شریعتی و آل احمد کردند. این قشر خطرناکتر از قشر باصطلاح روحانیان است و پیکار با وی طولانیتر.
آرین : در مورد ستیزهای درونی رژیم، باید بگویم که بله، از ابتدای انقلاب در حقیقت قدرت به دست گروه ویژهای افتاد که اندیشههای عربگرایانه داشتند. این قدرت نظامی را دستشان گرفتند و به پاکسازی پرداختند. از آقای بازرگان آغاز کردند تا به اینجا رسیدند. هنوز در خود اینها هم بخش بندیهای قدرت انجام میگیرد و اکنون بیننده از خودش میپرسد که این کشتی به کدام سو دارد میرود و پاکسازیهای بعدی چه خواهد بود و اینکه اصولاً چه گروههایی میتوانند پاکسازی بشوند؟ این سیستم دیگر به سرآمد رادیکالیزم خود رسیده چون مرتب خواهان پاکسازی است. چرا که از این پس پاکسازیهایی که روی خواهند داد، پاکسازیهای سرِ قدرت خواهند بود.
فکر میکنم آقای احمدی نژاد از نظر اندیشه رادیکال- ایدئولوژی ش با آقای خامنهای جدایی چندانی ندارد، یعنی این افراد را از این جهت خوب میشناسم. آقای محمد تقی لاریجانی و دیگری آقای زارع آموزگار من بودند. اولی فرماندار شمیرانات شد و به خانقاههای درویشان حمله کرد. دومی تاریخ اجتماعی درس میداد. اینها پاسدار بودند . هر دو با آب و تاب زیاد و متاثر از آقای مطهری، به ما توضیح میدادند که چرا فرهنگ و زبان فارسی نجس است و اگر ما بکل عرب بشویم و عربی یاد بگیریم، میتوانیم مسلمان کامل بشویم. این گروه از اول انقلاب بقیه را همچنان کنار زدند تا اینکه الآن به سر کار آمدهاند. اینها که الآن دارند با هم ستیز میکنند هیچکدام از لحاظ ایدئولوژیکی با هم فرقی ندارند بلکه همه دشمنان را – از دید خودشان- از ایران بیرون کردند و الآن منتظرند ببینند که کشور به صورت تیول به دست که خواهد افتاد. اینها بر این باور هستند که مردم توان برخورد با اینها را ندارند. چون اینها آدمهای جنگجو و مردم، آدمهای درس خوانده و آرامی هستند و اینها میتوانند مردم را هرگاه خواستند از دم تیغ بگذرانند. این اندیشه درونیشان است.
حال ما به عنوان یک سازمان سیاسی روشنگر باید بررسی بکنیم که از این ستیزهای درونی، که در میان رانتخوارها و تیولدارها رخ داده، چه بهرهای میتوانیم ببریم.
آجرلو: آن چیزی که دوستمان گفتند فکر میکنم مقداری از آن درست است و مقداری ماندن در گذشته است. اینکه جمهوریاسلامی امروز چه هست و در دیروز خودش چه بوده بحث کاملاً متفاوت است و زمان خمینی با زمان خامنهای یک تفاوت عمده کرده است. آن تفاوت عمده هم حضور نیرویی است به نام سپاه. و کسانی که از جنگ برگشتهاند و خود را مالک مملکت میدانند. افکار آنها نه به اسلام ربطی دارد، نه به ایران ربطی دارد و میگویند ما رفتیم برای مملکت جنگیدیم و زحمت کشیدهایم و حالا حق ماست که حکومت بکنیم.
در سال 1357 قشریترین آدمها کنترل مملکت را به دست گرفتند. اما بعد از دوره رفسنجانی، یک دوره جدیدی را در جمهوریاسلامی طی میکنیم و با موجوداتی طرف هستیم که نه به هیچ رو اسلامی هستند و نه به هیچ رو طرفدار اعراب هستند و نه به هیچ روی اصلاً ایرانی هستند. موجوداتی که خواهان قدرت هستند و برای بدست آوردن آن به هر کاری تن میدهند. این قشر بعد از دور دومِ ریاست جمهوری آقای رفسنجانی آرام آرام خودش را وارد عرصه اقتصادی کرد و همه مسائل اقتصادی را به دست گرفت و برای نگهداشتن خود در عرصه اقتصادی به قدرت سیاسی نیاز داشت. بعد از دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، از نظامیان از جبهه برگشته با توسل به روحانیت انقلابی، در صدد کنار زدن روحانیت سنتی برآمد. جنگ سه رقیب روحانیت سنتی؛ انقلابی و سپاه ادامه یافت. اصلاحطلبها که جبهه روحانیت سنتی را تشکیل میدادند در برابر خامنهای که جبهه روحانیت انقلابی را نمایندگی میکند و احمدی نژاد، جبهه سپاه، خامنهای با هر یک از اینها بازیای را شروع کرد برای حذف دیگری. خامنهای و احمدی نژاد باتفاق هم روحانیت سنتی را کنار زدند اما خامنهای نمیدانست که احمدی نژاد او را هم کنار خواهد زده قدرت را در دست سپاه خواهد گذاشت.
اما از اینجا ببعد، بُرد هر یک از طرفین سه حالت را بوجود میآورد: یا ما با یک نظامی روبرو خواهیم بود که تماماً سپاهی است، یا با خامنهای طرف حساب خواهیم بود و یا اینها به مصالحه میانجامد و مملکت را به ضعف بیشتر میکشاند. دو حالت از این سه حالت به نفع ما نیست و فکر میکنم حالت سوم به نفع ماست، آن هم این است که خامنهای بتواند احمدی نژاد را نگه بدارد و در واقع احمدی نژاد را کنار بزند. با کنار زدن احمدی نژاد خامنهای بازی خودش را هم به نام سپاه، از دست میدهد. و از دست دادن این بازی پرقدرت میتواند به ما کمک بکند.
حال ما چه موضعی خواهیم گرفت در قبال این کشاکشی که امروز بوجود آمده، موضع حساسی بوجود آمده و این موضع حساس به هر طرفی نرمش پیدا بکند فردای نا بسرانجامی برای ما خواهد داشت. متأسفانه امروز بعضیها در اپوزیسیون دیگران را به جمع کردن پشت سر احمدی نژاد ترغیب میکنند. پشت سر طرقی که بسیار بسیار خطرناک است. خامنهای مجبور است در واقع با دست خودش بجنگد و با کل بدنه سپاه مشکل دارد. منظورم این است که اگر خامنهای سپاه را شکست بدهد بازوی اجرایی خودش را از دست داده و ضعیف شده. ولی اگر سپاه خامنهای را شکست بدهد آنگاه خود یک بدنه کاملی خواهد شد که آنوقت در جمهوریاسلامی با یک نیروی تازه نفسی روبرو خواهیم بود که حالا حالاها خواهد تاخت و از هیچ چیزی دریغ نخواهد کرد برای حفظ قدرت خودش.
جای ما در طرف جنبش سبز است همراه با نفدهای مقید اگر بنظرمان برسد.
احسانی پور: من یک قدم بر میگردم به بحث قدیمی. دوستان، ایجاد تنش در جمهوریاسلامی اجتنابناپذیر است بخاطر اینکه در این نظام حوزه اقتدار رهبر مشخص نیست. در همه جا حق دارد ولی در عین حال در کنار آن قوههای دیگر مانند قضاییه، مقننه و مجریه وجود دارند. تنها کسی که میتوانست با این نوزاد معلول همراهی کند و با آن راه بیاید، خود آقای خمینی بود بخاطر اقتدار بیش از اندازهای که داشت و بخاطر پایگاه اجتماعی عظیمی که در آن زمان به همراه خودش داشت.
به دلیل تابعیتی که آقای احمدی نژاد و گروهش – البته با توضیحاتی که آقای آرین و آقای آجرلو دادند، با بخشی از توضیحات آقای آجرلو بیشتر موافق هستم- البته در مورد سپاه جمکرانی به عقیده شخصی خودم، اپوزیسیون نگاه دقیقی نداشت. شاید یک جریانی از بخشهای از انجمن حجتیه بانضمام پاسداران که از جنگ برگشتند به این نتیجه رسیدند که روحانیت دارد انقلاب را از دست میدهد، به دنبال مالاندوزی و جمعکردن ثروت افتاده ولی به اهداف جمهوریاسلامی بیوفا مانده و اینها به این صرافت افتادند که در همه ارکان و قوههای اداری و اجرایی آدم فرستادند، مدرک جمع کردند، تمام کانونهای مالی را به تصرف خودشان در آوردند. همانطوریکه دیدید، در چند سال پیش آقایی پیدا شد که خواست پته همه روحانیت را روی آب بریزد، اطلاعات بسیار وسیع و دقیقی به دست داد از روحانیت که آنها کجاها مال اندوزی کردهاند و کجاها معادن را به اسم خودشان کردهاند و ..
فکر میکنم که این جریان سپاهی جمکرانی هم جزو این قضیه بود و میخواستند رفتهرفته روحانیت سنتّی را که در اقتدار جمهوریاسلامی شریک بود و اقتدار جمهوریاسلامی با اقتدار رهبری و روحانیت شناخته میشد میخواستند زیرآب آن را بزنند و تنها کسی که جرأت نکردند به آن نزدیک بشوند، خامنهای بود. به خامنهای آنچنان وانمود کردند که اینها (یعنی روحانیت سنتی و بازار و ..) دشمنان اصلی تو هستند. رهبر جمهوریاسلامی هم از آنجایی که نمیخواست قدرت را با دیگر روحانیان مانند رفسنجانی و ... تقسیم کند، و نه عقل و صرافت این را داشت که به طرف مردم بیاید، تصمیم گرفت که یک شخصی مانند احمدی نژاد برآمدش را تحمل کند چون فکر میکرد که پایگاه اجتماعی قویای ندارد و به سپاه پاسداران که از دوره رفسنجانی در همه ارکان مملکت دست بالایی گرفته بود اطمینان کرد و با نفوذی که در دفترش کرده بود و ارتباطاتی که با پسر خامنهای برقرار کرده بودند توانستند نظریات خودشان را به رهبر القاء بکنند و رهبر هم البته خطر سپاه را میدید اما چون با نیات مردم توافقی نداشت خزیدن به سمت جریان سپاهی – امنیتی را آغاز کرد. ولی به هر حال، واقعیت این است که این درگیری فعلاً هست و وجود دارد و ابعاد تازهای هم پیدا کرده. تنها کاری که رهبر میکند این است که از زیاده خواهی این جریان و احمدی نژاد لجوج و نترس و جسور و پررو جلوگیری بکند که البته معلوم نیست – و گامها اولیه نشان داده است – که احمدی نژاد مانند خاتمی نیست و براحتی و بزودی صحنه را خالی نمیکند.
یک بحثی هست در اپوزیسیون در درون نظام، میگویند بخاطر اینکه اقتدار رهبر کم بشود ما میتوانیم پشت سر احمدی نژاد صف ببندیم بخاطر اینکه احمدی نژاد میتواند شکافی در اقتدار رهبر و جمهوریاسلامی که پایه اصلی آن ولایت فقیه است، ایجاد بکند.
نظر دیگری هم در جواب آن این است که: جنبش راه سبز و هدف و آماج آن حق حاکمیت مردم و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خودشان است. بدین خاطر جنبش سبز باید خویشتن داری بکند و با هیچ جناح از این درگیری همراه و هم نظر نشود. سپاه روند قدرت گیری خود را ادامه خواهد داد و این روند به هر حال مشروعیت نظام را چالش میکند. اما واقعیت این است که در نبودِ ارگانها و کانونهای قدرت دیگر، نظامیگری و سپاهیگری در جمهوریاسلامی – همانطور که شاهدش هستیم که چند وقتی است که حکومت دو پاره شده – باز هم رشد خواهد کرد.
اما آنچه که در منطقه بوجود آمده؛ هم حرکتهای حکومت سپاهی را اصلاح میکند و هم اینکه نشان میدهد که تحولات منطقه این روندها و تغییرات را بر نمیتابد. این در سوریه و لیبی و دیگر کشورها نشان داده شد که مردم به دستگاههای نظامی- امنیتی هم رحم نمیکند و در مقابل دستگاههای نظامی- امنیتی کوتاه نمیآیند و هر چقدر دولتها نظامی و سپاهی باشند و هر چقدر قدرتهای اطلاعاتیشان قوی باشد، به هر حال زیر چرخهای اراده مردمی خُرد خواهد شد.
در این درگیریها، دل بستن به نهادهای انتخابی مانند مجلس و ... کار درستی نیست چرا که آنها هم فاقد هرگونه مشروعیت هستند. نه مجلس مشروعیت دارد و نه ریاست جمهوری که ظاهراً نهادهایی هستند انتخابی.
مشاهده اینگونه شکستها و درگیریها باعث خواهد شد که چهرههای دیگری از جمهوریاسلامی- نه به خواست آزادیخواهی و دمکراسیخواهی، اما با دیدن این موج که به هر حال پروسه جمهوریاسلامی به بنبست خواهد رسید- به سمت مردم خواهند آمد و جنبش سبز باید نشان بدهد که بدیل این نظام سپاهی - امنیتی، نظام روحانیت و تمامیت خواه نیست. باید ایجاد این اطمینان خاطر را بتواند از خودش بروز بدهد که نیروهای بیشتری از جمهوریاسلامی، حداقل اگر به مردم نمیپیوندند، رابطهشان را با این نظام قطع بکنند. جنبش سبز باید نشان بدهد که اولویت مبارزهاش، مبارزه با دین نیست بلکه جنبش سبز برای پیوستن و تحکیم و همبستگی مردم بوجود آمده. هیچکدام از طرفین جناح درگیر را که برای قدرت به ستیز میپردازند، جنبش نباید آن را حمایت بکند بلکه آنچه را که باید از آن دفاع بکند از نظام ارزشی خودش است و حاکمیت ملی.
بهمن زاهدی: در رابطه با مسأله احمدی نژاد و خامنهای، اگر نگاه بکنیم، از زمانی که موسوی و کروبی بازداشت شدند هیچ مطلبی بعنوان گفتمان ساختگی در جامعه نبود. درست زمانی بود که جامعه به دنبال این بود که برود ببیند که اشکال دولت یا اشکال ولایت فقیه در چه چیز است. خیلی سریع آمدند دوباره بحرانسازی کردند که مابین خامنهای و احمدی نژاد این دعواها وجود دارد.
در جایی خواندم که آقای احمدی نژاد شهریه طلبههای قم که زیر نظر مجتبی خامنهای دورههای خود را میگذرانند از 900 هزار تومان به 400 هزار تومان کم کرده (کمی بیشتر از تحصیل رایگان، بجای شهریه دادن شهریه میگیرند). چرا اصولا مجتبی خامنهای در قم تدریس میکند. مقام ایشان در حوزه علمیه قم تا کجا پیش رفته است.
اما زیر این مسائل چه چیز نهفته؟ آنها نمیخواهند که مردم به دنبال این مسائل باشند که درآمدملی کجا خرج میشود. یا جههوریاسلامی چه برنامهای برای آینده ایران دارد؟ تا یک مدتی مسأله نیروگاه اتمی مطرح بود. الآن به آن صورت مطرح نیست. همه دل به این بستهاند که این اختلاف احمدی نژاد و خامنهای یک زمانی این رژیم را ضعیف میکند. این حرفها فقط برای سرِگرم کردن مردم است. مابین احمدی نژاد و خامنهای هیچ اختلافی نیست و اگر هست، سر تقسیم کردن منابع ملی کشور است و سر این است که پول نفت را چطوری مابین خود تقسیم بکنند، وگر نه در فکر این نیستند که آیا دانشجو در دانشگاه میتواند تحصیلش را بکند یا نه. یا اینکه در بیمارستانها به اندازه کافی دارو هست و یا اینکه فلان بیمارستان بیمار را چون نتوانسته هزینه بیمارستان را بپردازد، بردند توی بیابان رها کردند. برای آنها این مسائل مطرح نیست. دعوا سر این است که ثروت این مملکت را چگونه غارت و تقسیم کنند.
این را باید ما راجع به آن بطور شفافتر صحبت کنیم.
موبدی: در جنگ قدرتی که جریان دارد جانب هیچ طرفی را نباید گرفت. بهر بهانهای که باشد. خامنهای تاکنون توانسته وزارت اطلاعات را در کنترل نگهدارد. دیگر شنودهای بدست آمده بکار احمدی نژاد برای باصطلاح انتخابات آینده نخواهد آمد. درآمد نفت الآن زیر نظر مجتبی پسر خامنهای باضافه دو نفر دیگر است. قدرت مالی و مانور باند احمدی نژاد کاهش یافته اما تضعیف وی نارضایتی درون سپاه را افزایش خواهد داد. جمکرانیها و رمالها مدتی است به ناسیونالیسم اسلامی روی آوردهاند که فریبی بیشتر نیست و حاصل شکست ایدولوژیک آخوندها در حکومت بر مردم است. ناسیونالیسم اسلامی مشایی و احمدی نژاد پاسخ شکست خوردهیی است که برای جلب مردم ساخته شده است دوستان مقداری راجع به این قضیه صحبت کردند. آقای آجرلو و همینطور آقای احسانی پور، اشاره کردند که عدهای پیشنهاد میکنند باید پشت احمدی نژاد ایستاد. من به یکی از این گروههای کوچک که خود را فرزندان کورش مینامد اشاره کوتاهی میکنم. این گروه که سینههای خود را برای دفاع از احمدی نژاد سپر میکند از آغاز هویت خود را با دشمنی با جنبش سبز تعریف کرده است. یک جریان آریاپرست که قهرمانش احمدی نژاد و مشایی است. این "فرزندان کوروش" دشمنی خود را با دموکراسی و لیبرالیسم و مدرنیته پنهان نمیکنند؛ آنها را امری کثیف و دشمن ایرانی و ضد تمدن ایرانی مینامند و در اتهام زنی و دروغ بافی دست بلندی دارند. گفتهاند موسوی در هنگام نخستوزیری مثل ریگ آدم میکشت. سردمدارشان کارشان به دفاع از فدرالیسم هم کشید و انواع اتهامها را به حزب تا ارتباط با جمهوریاسلامی نسبت میداد. سرنوشت "آریا پپرستی" و باستانگرایی و دشمنی با دموکراسی و آزادی به حمایت از احمدی نژاد کشیده است. احمدی نژاد از نظر آنها "نیم کوروش" شده است
نکته دوم، نظری هست که عنوان میکند که جنبش سبز باید کنار بایستد و تماشا بکند که این دو جناح همدیگر را مانند گرگ بدرند.
به نظر من این نظر درستی نیست. بخصوص که ما به احتمال زیاد با جنبشهای خودجوش کارگری و اقتصادی، در واقع احتمالاً روبرو خواهیم بود.
آرین: من خیلی خوشحال هستم که سخنانی که دوستان گفتند اینگونه درست با همدیگر تطبیق کرد. سخنان بسیار جالب و فراهم کننده آقای آجرلو و آقای موبدی.
چیزی که فقط میخواستم افزون کنم این بود که ما در کشور افراد پریشان حال بسیار داریم. افرادی که از داستانهای تاریخی، باستانی یا دینی و غیره اندیشههایی تک محور درست میکنند و کارشان حتی آخرسر به جنون کشیده میشود.
اما من بها میدهم به زیرساختهای ایدئولوژیک گروههایی که در ایران هستند. دلیل آن این است که در کنار بررسیهای روزانه کوته بُردی که ما میکنیم، همیشه بررسیهای ایدئولوژیک دوربُرد هم مهم است. همانطور که گفتم، چه در سپاه و چه افرادی که نقش بزرگی در انقلاب اسلامی بازی کردند در سمتهای امنیتی، اندیشه ایران ستیزی را به عنوان اندیشهای جاافتاده و استخواندار، که بنیادش را آقای مطهری به صورت کامل گذاشته بود، به خاطر این است که ما وارونه آنرا نداریم. بزودی در خود سپاه ستیز درونی در خواهد گرفت که کارشان به فروپاشی خواهد کشید. حال به دلیل مادی یا به دلایل دیگر. و در آن ساعت مهم، این سرنوشت ساز خواهد بود که چه وقت اقشاری از سازمانهای داخلی خود این نظام که اصلاً یک نگاه سالم به کشورشان و زیرساخت فکری خودشان دارند. تا آنجایی که میدانم، افرادی که گرایشهای ملی دارند اندیشه سالم در این ارتباط ندارند و یا اینکه اندیشههایشان آنقدر سازمان نیافته است که خودشان گمان میکنند حقانیت ندارد. برای همین هم در برخوردهای مردآمد بسیاری از اینها شکست خوردند.
نکتهای را که سزاوار بررسی میدانم این است که: گمان نکنم که فقط بررسی نیازهای روز و به صحبتهای جنبش سبز و نیازهای مدرن اقشار بالای ایران میشود همه چیز را کنترل کرد. بلکه این صحبتهای زیرساختی هم نیازمند است. البته نه به صورت احساسی بلکه از نظر منطقی.
رحیمی: من تعجب میکنم که یک سری از دگراندیشان امروز اطراف کسی میخواهند جمع بشوند که هولوکاست را نفی میکند. پابپای آخوندها در نابودی ملت ایران، در نابودی منافع ملی ایران نقش داشته. هیچ فرقی نمیکند. اینها مثل هم هستند. درگیریشان بنظر من، درگیری واقعی است و بر سر بیشتر بردن است. اما موضوعی که مهم است، این نظام مشروعیتاش را، چه سپاه پاسدارانش باشد، چه آقای احمدی نژاد و چه آخوندها، بطور کلی از دست داده. اگر قرار باشد اپوزیسیون از هر کدام از این جناحها به شکلی پشتیبانی بکند، در واقع مشروعیت را دارد به آن بر میگرداند و این خطرناکترین کاری است که میشود در حق جنبش آزادیخواهی مردم ایران «جنبش سبز» کرد.
جنبش سبز باید کار خودش را بکند به همانکاری که تا به امروز مشغول بوده. یعنی آگاهی دادن به مردم، جذب کردن نیروها- در خود سپاه پاسداران افراد کمی نیستند که طرفدار جنبش سبز هستند. در بین آخوندها کم نیستند- در مورد مردم عادی هم که وضعیت را میدانیم. یعنی مردم اگر کوچکترین فرصتی را بدست بیاورند با هر دو جناح مخالفت خواهند کرد. هر دو جناح رفتنی هستند و کاری هم نمیشود. چون مشروعیت ندارد و دوستانش را هم دارد به تدریج در سوریه و لیبی و جاهای دیگر از دست میدهد.
آجرلو: یک بحثی اینجا مطرح شد که آنرا آقای موبدی مطرح کردند تحت عنوان «ناسیونالیسم». وقتی که ما جمهوریاسلامی را به سه دوره تقسیم بکنیم، یک مقداری تجزیه این مسأله راحتتر میشود تا بدانیم امروز در ایران چه میگذرد. آن سه دسته یا آن سه بخش مربوط میشود به دوره 1- دوره یکپارچگی جمهوریاسلامی 2- دوره شروع رقابتهای سیاسی و 3- شکاف در جمهوریاسلامی است که هر دههای از جمهوریاسلامی یک بخشی را به خود اختصاص میدهد. .
دوره دهه شصت در واقع یکپارچگی جمهوریاسلامی در همه اجزایش است. کمترین مقاومت و مخالفتی را نمیبینیم آنجا و اصلاً تحمل نمیشود و هر نوع مخالفتی را به شدیدترین شکل پاسخ میدهد. اما در دهه هفتاد دوران رقابت هست بر سر اِعمال حاکمیت یا حکومت. گروه رفسنجانی در برابر گروه خامنهای و از آنطرف هم سپاه، سه مرحله را پیش میگیرند و سه طرز رفتار متفاوت را ارائه میدهند. اصلاحطلبها در واقع با این امید میآیند تا با اصلاحات و نوید اصلاحات بتوانند حاکمیت و حکومت را در اختیار بگیرند، سپاه فراتر از این مرحله پیش میرود و وارد بحث اقتصادی میشود و خامنهای هم بر موضع خودش میماند و کنترل میکند اوضاع را با آن اسلام انقلابیای که دارد.
اما، سپاه دو بازی را شروع میکند بعد از اینکه اقتصاد را تماماً در اختیار میگیرد. با اسلام انقلابی و تعریف خودخواسته از اسلام میآید و روحانیت سنتی را کنار میزند. ببینید، در دوره اول احمدی نژاد؛ اصلاً بحثی از ناسیونالیسم و از این صحبتها نداریم. هر چه هست اسلام است و بشقاب کنار گذاشتن برای امام زمان و از این دست صحبتها که از طرف روحانیت انقلابی نمیتوانست هم این موضوع تخطئه بشود. چون حرف خودشان هم همین بود و در واقع، احمدی نژاد توانست از سلاح خودشان استفاده بکند بر علیه روحانیت سنتّی. نفی امام زمان، نفی کل روحانیت و اسلام بود و نمیشد با آن در افتاد.
در مرحله دوم، وقتی که روحانیت سنتّی کنار گذاشته شد، حالا باید سلاح جدیدی را بکار ببرند برای مقابله با روحانیت انقلابی. آن سلاح چیزی نیست جز ناسیونالیسم ایرانی که رو به فزونی و رشد است در داخل ایران و هر چه که میبینیم، در هر پایهای، در واقع این رشد ناسیونالیسم تحت الشعاع قرار میدهد همه چیز را و از سال گذشته میبینیم که رحیم مشاعی و امثال آن میآیند و ناسیونالیسم ایرانی را مطرح میکنند و مسخره بازیهایی که در میآورند در قالب یادمانها و آوردن منشور کوروش و این صحبتها...
حال، یک مسألهای اینجا بوجود آمده است و آن اینکه، روحانیت سنتّی هم دست بکار شده است برای بازگرفتن قدرتی که از دست داده. رفسنجانی از پشت «راه سبز امید» خودش را کنار کشید و دستش را از آنجا برداشت و آمد به جبهه خامنهای. پشت سر رفسنجانی، به عنوان رهبر روحانیت سنتّی، تمام روحانیت آمدند پشت سر خامنهای ایستادند. به این عنوان، یک سیاست کژدار و مریزی را اِعمال کردند که ما این سوی ماجرا با موسوی و راه سبز امید کردیم. یعنی نه میکوبیدیم آنها را و نه از آنها طرفداری میکردیم. همین امر هم در آنطرف ماجرا اتفاق افتاد. حال جنگ بین روحانیت است و سپاه. این جنگ، جنگ واقعی است و اصلاً جنگ زرگری نیست و از این ماجرا و جنگ ممکن است ایران ویران بشود یا اینکه ما به یک حاکمیت متزلزلی برسیم در جمهوریاسلامی. اینکه آقای رحیمی فرمودند کاملاً درست است. نظام مشروعیتاش را از دست داده اما اگر بتواند سپاه، به عنوان یک نیروی تازه نفس که هیچ چیز بجز در اختیار گرفتن حکومت برایش مهم نیست، پیروز بشود اینها به مشروعیت توجهی نخواهد کرد و ما به سوی یک برمه جدید و یک حکومت کاملاً نظامی که تازه نفس است و حالا حالاها خواهد تاخت، خواهیم رفت.
من فکر میکنم بررسی و رسیدن به «جنبش سبز»، نه راه «سبز امید» تنها گزینه ما میتواند باشد برای گذر از این بُحران. هم روحانیت انقلابی و هم سپاه، اینگونه میاندیشد که جنبش سبز از بین رفته و یا حداقل توانستهاند مقهور خودشان بکنند و قدرت خودشان را اِعمال بکنند. ما اگر بتوانیم «جنبش سبز» را دوباره بیاوریم- نه این بار در یک عرصه خیابانی بلکه در یک عرصه نظری و روشنگرایانه و آگاهی دهنده- به جامعه معرفی بکنیم، در واقع خدمت بزرگی کردیم و پیروز این ماجرا خواهیم بود.
مختاری: من فکر میکنم که احمدی نژاد دیگر رفتنی باشد. چون الآن در طی این دو هفته اخیر، تمامی تابوها در مورد احمدی نژاد شکسته شده. من فکر نمیکنم که دیگر جایی برای چانهزنیها داشته باشد. اگر بخواهد بماند، بجز بله گفتن به خامنهای، هیچ راه دیگری ندارد. برای همین، فکر میکنم اگر اپوزیسیون که بیشترشان سکولارند، کمک کند به ارتباطاتش با «جنبش سبز» یعنی «جنبش راه سبز امید» میتواند با روابط اجتماعی، آن بسیج را داشته باشد. آن کاری که 25 خرداد یا 30 خرداد میکند نشانگر این است که میتواند این کار را انجام بدهد. حال اگر اپوزیسیون از این روابط استفاده بکند و در واقع به جنبش سبز داخل ایران بگوید که من برخلاف آن میگویم که این کار خوبی است و با این شرط اپوزیسیون رایزنیهایش را بکند و لابی هایش را با جنبش سبز بکند. اینرا برای این میگویم، شما بعد از انتخابات، حضور مردمی شده یک پایگاه. چیزی که حکومت در مورد آن فکر میکند. پایگاه مردمی، آوردن یک عده به خیابان میتواند همه معادلات را به هم بزند. حال اگر این ارتباط برقرار بشود - به شرطهایی و البته به نظر من باید خیلی زود این کار را بکنند- نزدیک بشوند به طیف احمدی نژاد و بگویند ما به یک شرطی به تو نزدیک میشویم که بتوانی تمام آن تابوشکنیها را در مورد ولایت فقیه انجام دهی. همینکه قبول کنی که: من تابع قانون اساسیام، ولی فقیه هست، باشد، ولی من قانون اساسی را قبول کردهام، آن تابوی ولایت فقیه شکسته میشود. یا معادلات برسد به آنجایی که جنبش سبز کجاها باید حرکت بکند، در جایی که فضای انتخاباتی هست. فضای انتخاباتی، یعنی یک هفته قبل از انتخابات 1388، اصلاً شما جلودار مردم نیستید. همه تابوها شکسته میشوند. تمام مردم از ساعت 3 بعد از ظهر منتظر این هستند که بریزند توی خیابانها، روسریهایشان را بردارند و بزنند و برقصند. عکس بچسبانند و ... در این فضای انتخاباتی جنبش سبز میتواند در آن حرکت بکند. اگر ما بتوانیم، با پیشنهادی که به شورای مرکزی میدهیم، با روابطی که در ایران ایجاد کرده، چنین فضایی را در ایران ایجاد بکنیم، حال به هر وسیله، مثلاً اینکه رحیم مشایی گفته برای انتخابات حزب درست بکند و تبلیغات رسانهای به راه بیاندازد، به نظر من جایی است که میشود روی آن کار کرد. این فضایی است که یک جنبش میتواند در آن کار بکند برای اینکه به آن اجازه داده میشود.
حال من فکر میکنم باید این کار را کرد و باید تمام توان را گذاشت. یا ما احمدی نژاد سربزیر و حرف گوش کن را داریم – که فکر نمیکنم بشود- یا احمدی نژادی را داریم که میخواهد جلوی خامنهای بایستد.
احمدی نژاد با این وضعیت نمیتواند مگر اینکه پشتیبانی مردمی را داشته باشد. این پشتیبانی مردمی به نظر من با جنبش سبز، میتواند معادلات را عوض بکند. اینکه گفته میشود اختلاف نیست، به نظر من همهاش اختلاف است و آنهم بر سر قدرت و در واقع، حاضرند بر سر آن همدیگر را حذف بکنند. من فکر میکنم اگر اپوزیسیون بتواند این فضا را ایجاد بکند و از روابطش استفاده بکند و خودش مستقیم در ایران این کار را انجام بدهد همه ارتباطاتش را بگذارد پشت این قضیه منتها مشروط.
قبل از انتخابات هم هیچکس فکر نمیکرد که موقعی که کروبی و موسوی پیامهایشان را میدهند بیرون، اگر دقت کرده باشید، عکس خامنهای بالاسرشان نیست. فقط عکس خمینی است. وقتی موسوی دید که یک پایگاه مردمی دارد خیلی تابوها را شکست و خیلی چیزها عوض شد. من هم فکر میکنم در مورد احمدی نژاد، همانطور که در جنبش سبز همه تا نهایتاش رفتند و گفتند، اینجا هم میتواند با ایفای نقش خود همه شعارهایش را از طرف احمدی نژاد بگوید. احمدی نژاد هم از آن طرف بگوید من قانون اساسی را می خواهم.
به این طریق فکر میکنم جنبش سبز بهتر میتواند نتیجه بخش بشود.
فواد پاشایی: همه دوستان همه مطالب را بطور واضح و روشن بیان کردند ولی چند مطلب باید روی آن دقت بشود. به عقیده من، موسوی زمانی دستگیر شد که ائتلاف خامنهای با بخش عمدهای از اصلاح طلبان اتفاق افتاده بود. به همین دلیل دستگیری موسوی فشار و صحبتی که میشد که اگر او دستگیر میشود بهم میریزد نشد و رفسنجانی به قم رفت و بخش بزرگی از سپاهیان را متوجه خطای خودشان کرده بود و خامنهای هم از مدتها پیش این مطلب را دریافته بود. کودتای خزنده سپاه که در مورد آن بارها با آقای موبدی صحبت کردیم، در صدد بود که در وهله اول موسوی را از جلوی راهش بردارد و قدرت او را کم کند و بعد وارد درگیری با احمدی نژاد بشود. احمدی نژاد مصمم بود با آوردن مشایی و مطرح کردن او و ناسیونالیست جلوه دادنش در دوره بعد انتخابات در تیم خودش نگهدارد. همانطور که خاطر نشان شد، دعوا بر سر آزادی و دمکراسی و شرافت نیست. دعوا بر سر 70 میلیارد دلار پولی است که از راه درآمد نفت بدست میآید و در اختیار کسی قرار میگیرد که بدون اینکه لیاقت داشته باشد. خامنهای همه اینها را قبضه کرده. پول را کنترل میکند، اطلاعات را کنترل میکند، و استاندارها و بخشدارها و شهردارها را برای انتخابات بعد در اختیار خواهد داشت.
باید سعی شود طبقه کم در آمد و کارگران وارد صحنه شوند. شما فرض بفرمایید که احمدی نژاد نه تنها قول بدهد، بلکه نوشته بدهد. آیا کسی در این جهان وجود دارد که به قول و نوشته و مُهر احمدی نژاد اطمینان بکند؟ آیا احمدی نژاد انسانی است که بفهمد معنی قول یعنی چه؟ به عقیده من باید طبقه کم درآمد را که امروز با این مسأله کم کردن یارانهها کم درآمدتر خواهد شد به صحنه آورد.
من از یک سال پیش فکر میکردم که آیا واقعاً این دولت نمیفهمد یا میفهمد و به عمد میخواهد مردم را ناراضی بکند. برای اینکه ببینید، در این بحران خیزشهای خیابانی، شورشهای مردمی، داستان جنبش سبز، نمیگوییم که دولت باید به مردم امتیازهایی بدهد تا مردم را آرامتر بکند، چون اگر به مردم امتیاز بدهند، مردم جریتر میشوند- ولی اقلاً نباید کاری کنند که مردم ناراضیتر بشوند و این داستان یارانههای دولتی که از زمان دولت خاتمی هم روی آن فشار میآورد و میخواست این کار انجام بشود و آنها هم میدانستند که اگر این کار را بکنند تا چه فشار اقتصادی روی مردم و تورم زیاد خواهد شد و طبقه کم درآمد بیشتر به خیابان خواهد ریخت، جلوی این حرکت را میگرفتند و در این کار شرکت نمیکردند. ولی واقعاً عمدی در این کار هست؟ یعنی دولت به دلایل مشخصی میخواهد عمداً مردم را ناراضی بکند؟ از جهت دیگر اگر در دوره بعد، به هر ترفندی و به کمک هر حزبی اگر آقای رحیم مشایی از فیلتر شورای نگهبان برای کاندید شدن بتواند رد بشود، آن موقع میتوان این حرکات را توطئه نامید ولی نه، مطمئناً ترفند مشایی برای کوروش و لوح و پرداخت به مسائل ملی و جشن نوروز در تخت جمشید برگزار کردنها، برای این بود که علاقه مردم بر مسأله ناسیونالیسم قوی است و از آن طریق خواست که بتواند برنده بشود.
حال چیزی که برای من مشخص است هم اصلاح طلبان و هم خامنهای با هم به یک توافق رسیدند که موسوی را در حبس خانگی نگه بدارند. همانطور که منتظری را سالها در حبس خانگی نگه داشتند تا روزی که از جهان رفت. بخشی از اصلاح طلبها با رژیم ساخته و کنار آمده است. باید تلاش کرد که نیروهای کنار نشسته جامعه را به صحنه آورد تا اینکه با تیم قاتل و جانی احمدی نژاد کنار آمد.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود
به نظر دهنده اولی، آیا این حزب هم می بایستی مثل احزاب چپ سنتی و سایت شان اخبار روز صدها مقاله پشت سر هم در کوبیدن موسوی چاپ می کرد و با اینکارش شعور ملی ایرانیان را مثل همان چپها به هیچ بگیرد و همین را بهانه ای برای جلوگیری از ایجاد یک اتحاد بین آپوزیسیون برون مرزی کند که جنبش سبز این فرصت طلایی را بدستشان داده بود؟ آیا شما خوشحال می شدید که این حزب هم مثل آن احزاب چپ سنتی دانه ارزنی احترام برای تاکتیک و استراتژدی مردم قائل نمی شد و بی اعتنائی می کرد نسبت به ملتی که هوشمندانه با رجوع به خرد فردی و جمعی خود تصمیم گرفت تا از آن کوچکترین منفذ انتخابات کذایی رژیم حداکثر و بهترین استفاده را کند تا در مرحله اول احمدی نژاد را پس بزنند و همزمان باری دیگر یک نه بزرگ دیگر به خامنه ای مالک زندانهای کهریزک بگوید تا هر نوع مشروعیت و اعتباری را از او بزداید، و در مرحله بعدی با آمدن موسوی دیگر مطالبات خود را پیگیری کند؟ آیا شما تاکتیک و استراتژی بهتری داشتید، چی، هموطن؟ بفرمایید که آن چپهای سنتی که مثل این حزب در کنار جنبش سبز مردم نایستادند و به مقابله با آن پرداختند را شما تایید می کنید؟ کجا را گرفتند؟ آیا شما از آن چپهای سنتی هم ایراد می گیرید که چرا از این فرصت طلایی استفاده نکردند تا بر سر اصول با این حزب همکاری کنند و ملیون همکاری کنند تا جبهه ای متحد و قوی ای در مقابل رژیم داشته باشیم تا مردم بجز موسوی راه دیگری نداشته باشند؟ اقلا این حزب با در کنار جنبش سبز مردم ایستادن در کنار مردم ایستاد و تا آخر هم با مردم و جنبش آنها ماند. شما به این فکر کنید که چرا چپهای سنتی و آقای نوری علاء دست پاچه شدند وقتی عظمت جنبش را دیدند و در صدد تخریب آن برآمدند و با اینکار خود در کنار رژیم و در مقابل مردم ایستادند و با اینکارشان عمدا در خارج از کشور شکافی بیخود بین آپوزیسیون ایجاد کردند. از خودتان بپرسید که با اینکارشان به مردم یاری رساندند یا به رژیم؟ منفعت یک آپوزیسیون ضعیف به کی می رسد، به مردم یا به رژیم؟ از خودتان بپرسید که چرا برای این چپها و رفقا و حامیان سکولارشان کافی نبود که بر سر اصول حفظ تمامیت ارضی ایرانرن، ایران یک کشور با یک ملت، برقراری یک لیبرال دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر توافق کنند؟ چرا هضم این اصول انقدر برایشان غیرممکن بود که فدرالیسم نژاد زبانی را بهانه قرار دادند تا به توافق نرسند انگار که دغدغه ملت ایران بود و انگار که جنبش سبز خواستار فدرالیسم بود و نه لیبرال دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر تا ایران براستی از آن همه ایرانیان شود. دیگری به حمایت از همین فدرالیست ها خواست با پرده سکولاریسم نو خود چادر بر سرشان بکشد تا ماهیت شان را مردم نبینند. برخی را فریفتند ولی بزودی همانها جلویشان خواهند ایستاد، نگران نباشند. در فقدان یک آپوزیسیون قوی در برون مرز، ما چیزی بجز جنبش سبز نداشتیم و نمادهایی بجز موسوی و کروبی نداشتیم و باید می گذاشتیم و تا آخر می ایستادیم که این آقایان مشت خود را برای ملت ایران باز کنند. اگر آپوزیسیون قوی ای در برون مرز بود خاتمی جرئت نمی کرد از جانب ملت خودسرانه خامنه ای را ببخشد و از او برای ما طلب آمرزش کند. مسئول شکل نگرفتن یک آپوزیسیون قوی آن چپهای سنتی هستند که تظاهر به مخالفت با رژیم را می کنند و در حقیقت هر وقت رژیم به فروپاشی نزدیک می شود به کمکش می آیند مثل خاتمی. برای اینها ملت ایران عددی نیست که بحساب آید چون این ملت با هر دو اینها مشکل دارد چون هر دو خود را قیم ملت می دانند. این حزب در کنار مردم ایستاد و خواهد ایستاد چون مردم را بحساب می آورد و آنها را کارفرما می داند. منشور این حزب را با شعارهای جنبش سبز مقایسه کنید تا دریابید که چه شباهتی با هم دارند. آنوقت واکنش رژیم و چپهای سنتی را بهمین شعارها در نظر بگیرید که چه بارهای منفی ای به آنها می دهند وقتی آنها را رادیکال و ساختار شکنانه و ارتجاعی می خوانند.! چپهای سنتی جاده صاف کن رژیم بوده و خواهند بود و چون این سابقه را با خود حمل می کنند هیچ نفعی در آزادی ایران ندارند چون نه تنها بی آبرو خواهند شد و هیچ پایگاه اجتماعی ای نخواهند داشت بلکه شغلهایی را که هم اکنون در دانشگاههای غربی و بی بی سی فارسی و صدای امریکا دارند از دست می دهند و کسی هم توجهی به تفسیر و تحلیل ها و مقاله هایشان نشان نخواهد داد. اینها باید در حفظ این رژیم کوشش کنند و هر روز نقابی تازه برای فریب مردم به چهره بزنند. این حزب براه درست خود ادامه خواهد داد چون در پی جاه و مقام و حفظ آنچه هم اکنون دارد نیست. ایران برایش از همه بالاترست و از ایران یک کشور و یک ملت، و برقراری یک لیبرال دمکراسی مبتنی بر حقوق بشر در ایران هم کوتاه نمی آید. هموطن، آیا شما فقط به این حزب ایراد دارید؟ یا اینکه به احزاب چپ و سنتی هم در قبال موضعشان به جنبش سبز ایرادی گرفته اید یا دارید؟ بنظر شما آنها درست عمل کرده اند، چرا اینطور فکر می کنید؟ من با شما صادقانه حرفهایم را در میان گذاشتم. آیا شما هم حاضرید در همین جا در دفاع از موضع تان دفاع کنید؟ چه دیدید، شاید بتوانید مرا قانع کنید که شما درست می گویید. در انتظار پاسخ شما هستم. با سپاس
پاینده ایران و ملت ایران
June 02, 2011 05:03:19 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
پرسشی از یک دشمن جمهوری اسلامی. شما در کدام دسته از دشمنان جمهوری اسلامی هستید؟
برای من خواننده ،جدای از هرگونه گرایشی اولین پرسشی که از پرسش جنابعالی از دفتر پژوهش حزب پیش آمد این است که جنابعالی در کدام دسته از دشمنان جمهوری اسلامی تشریف دارید؟ البته این پرسش من هیچ ربطی به جواب پرسش جناب عالی از دفتر پژوهش ندارد. چون من هم دشمن جمهوری اسلامی هستم.
چند جور دشمن جمهوری اسلامی وجود دارد و چند جور دوست جمهوری اسلامی وجود داردهمچنین فقط جمهوری اسلامی نیست که دشمن ملت ایران است. من به عنوان یک ایرانی دشمنان فراوانی دارم که جمهوری اسلامی انگشت کوچیگه اونا هم نمیشه. جمهوری اسلامی در واقع پدیده ای بدست دشمنان ایران وایرانیان است.
اجازه دهید من با همان زبان ساده کوچه وبازار ایرانی خودم با شما ودیگر دشمنان جمهوری اسلامی وهمه دوستان جمهوری اسلامی رک وپوست کنده سخن بگویم.
من با شخص جنابعالی بعنوان یک هموطن ایرانی صحبت می کنم،این اولین ومهمترین اشتراک ناگسستنی بین من و حضرت عالی وهفتادوپنج میلیون ایرانی است، شما را ندیدم ونمی شناسم،شاید هم دیده باشم وبشناسم ولی اصلان مهم نیست. بگذریم از اینکه چه بودیم. همه کم وبیش با گذشته پر فرازو نشیب و اینکه چه برما گذشته واکنون در چه شرایطی هستیم آشنایی داریم وهیچ علاقه ای هم ندارم در باره گذشته های دور ونزدیک بشنوم،راستش هفت سال است که آنقدر شنیدم که دیگه حالم از شنیدنشان بد میشه.
در این بازار مکاره که جمهوری اسلامی هم قادر است برای خودش دشمن سوری درست کند و روانه بازار نماید.نمی شود همه دشمنان جمهوری اسلامی را لزوما دوستان ملت ایران دانست.
همینکه جنابعالی پرسش می کنید بسیار سازنده است چون حداقل باب گفتگو آغاز می شود.تا دیدگاه های مختلف شنیده شوند.
پیروز خیزش ملی.
پاینده ایران.
June 02, 2011 02:45:27 PM
---------------------------
يک دشمن جمهوری اسلامی
حالا که حزب مشروطه هم فهميد اصلاح طلبان با ديکتاتور ساختن چه جوابی دارد باز هم اصلاح طلب خوب و اصلاح طلب بد دارد.
June 02, 2011 01:55:59 AM
---------------------------
|