بعد از گزارش اخبار و سامانهها؛ بحث کوتاهی در مورد نشست لندن صورت گرفت و سپس به دستور جلسه پرداخته شد
گزارش اخبار و سامانهها
احمدی توکلی نماینده تهران در برنامه تلویزیونی گفته است: اطرافیان رئیس جمهور یا مفسدند، یا منحرف یا هر دو. مدیر عامل بازنشسته شده و مدیر سابق کاخ موزه نیاوران گفته است: شایعه کشف اسناد از کیف شاه در کاخ نیاوران با طراحی حمید بقایی برای انحراف افکار عمومی و سخنان جنجالی وی در مورد ترکیه صورت گرفته است.
خراسان نوشت: از نیمه بهمن ماه تا کنون نزدیک به 30 انتصاب در صنایع انجام شده و بخاطر درآمد بالای این شرکتها، خواهان پیگیری مسئولان شده.
احمدی نژاد گفته است: از میان 50 تا 60 میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف میشود که معادل 2000 میلیارد تومان است. این رقم تمام قاچاقچیان دنیا را به طمع میاندازد، چرا رسد به برادران قاچاقچی خودمان.
در صورتیکه مجلس در مصوبه پیشین خود پافشاری کند، بیش از یک سوم نمایندگان مجلس هشتم شرایط کاندیداتوری که داشتن مدرک فوق لیسانس میباشد را نخواهند داشت.
مهر : معاون وزیر نفت و مدیر عامل شرکت ملی گاز ایران از بدهی 3 میلیارد دلاری نیروگاهها به وزارت نفت خبر داده و گفته است حجم گاز تحویلی به نیروگاهها سالانه چهار برابر صادرات گاز ایران است.
صفار هرندی به نشست هاشمی با حزب مؤتلفه خُرده گرفته که در جواب بادامچیان گفته است: اخیراً توطئه کثیفی براه افتاده که اصولگرایی را به سُنتّی و مدرن تقسیمبندی میکنند.
فارس: هفته گذشته که بر اثر حمله سایبری سامانه دبیرخانه وزارت علوم هگ و بیش از یکصدهزار صفحه سند دولتی این وزارتخانه مورد حمله قرارگرفت.
بهمنی رئیس بانک مرکزی در مجلس گفته است: سکه و ارز گران فروخته شد تا پول مَسکن مِهر جور شود.
رحیمی: حزب دمکرات کردستان ایران فراخوانی را به مناسبت سالروز ترور عبدالرحمن قاسملو داده است. در بخشی از این فراخوان نکتهای هست که توجه دوستان را به آن جلب میکنم " ... در اوضاع و احوال کنونی، جامعه جهانی بیش از پیش پذیرای طرح خواستههای ملل تحت ستم بوده. و مسئله ایران در سیاست بینالمللی با مسئله ملیتهای ایران عجین شده است.."
این صحبتی است که حزب دمکرات کردستان در بیانیهای به مناسبت سالروز ترور عبدالرحمان قاسملو، میگوید. من فکر میکنم این موضوعی که در لندن هم پیش آمده و آقای موبدی براستی راجع به گریس و وازلین و آچارفرانسه از آن اسم برده بیربط نباشد که نصف وقت را با حضور آقای نادر زاهدی و آقای پاشایی به این موضوع ربط بدهیم. به نظر من هر چه سریعتر حزب اعلام موضع بکند در مقابل مسائلی که مطرح شده خیلی مهم است. به همین دلیل من فکر میکنم عجله است. ما همه میدانیم که آقای پاشایی خیلی شجاعانه از این موضوع دفاع کرده خب چه بهتر که خود آقای پاشایی پیشقدم بشوند و هر چه سریعتر این موضوع را در دید همگان باز کنند.
اشکان: در همین رابطه، اخباری است که در آمریکا هر روز دیده میشود، و نشان میدهد که چنین روندی دارد اتفاق میافتد و سیاست خارجی آمریکا ناچارا" شاید بتواند عوض بشود. دلایلاش هم هست. یعنی آمریکا درگیر با مسائل اقتصادی است و من در مقالهای نوشتم و توضیحات کوچکی دادم که نشان میدهد که یک همچین روندی دارد هم از طرف عربستان و هم آمریکا پیش میرود و ناچاراً از طرف اروپا. یعنی واقعاً از روی ناچاری است. اینها دیگر بیش از این نمیتوانند کاری بکنند. بسیار مهم است که بدانیم چه اتفاقاتی دارد میافتد و موضعی که ما میگیریم باید موضع بسیار درستی باشد.
آهنیان: در خصوص این که دستور جلسه امروز عمدتاً مربوط به چه موضوعی باشد، پیشنهاد من بطور مشخص این است. موضوع جنبش سبز و راه سبز امید بیشتر از آنی که در واقعیت هست، همانگونه که در مورد خود جنبش سبز هست، در ماههای اخیر برجسته شده. مخصوصاً با اشتباهات خیلی جدی که از سوی «راه سبز امید» در این خصوص صورت گرفته و از این نظر، کالبد شکافی این موضوع که جدا از همه اهمیت بسیار مهمی برای امر پیکار عمومی در امروز در هیئت جنبش سبز دارد، علاوه بر این، مشروط به کالبدشکافی جریانهای موازی با این جنبش هست. اگر این جریانهای موازی ابتدا کالبدشکافی نشوند ما نمیتوانیم دید روشن و قعطی و مفید و مؤثری در صحنه عمل، که در شأن این حزب باشد، و رایزن زنده یاد آن به بیرون ارائه بدهیم. بنابراین، پیشنهاد من این است که ما اساس را ابتدا بگذاریم بر روشن کردن آن پیش زمینهها و زدودن آن زیاده رویها در قضاوت و پروژکتور بر حرکات موازی افکندن که بعد بتوانیم مقداری این پوستهها و لایهها را که از این جریان جدا کردیم، اصل موضوع را بشکافیم که مخاطبان ما در ایران هم بتوانند واقعاً یک استفادهای بکنند از این فضای مسموم آکنده از اختلاف بیرون و تأثیر منفی نگیرند.
بنابراین پیشنهاد من این است که امروز اگر جناب دبیر کل لطف کنند و یک گزارش حتی الامکان مشروحی از کنفرانس لندن به جمع ارائه بدهند و در آنجا کفایت صحبت در این خصوص اعلام بشود از طرف مدیر محترم جلسه تا هفته بعد دوستان روی این موضوع فکر کنند، اخبار بیشتری میآید بیرون، دوستان هر کدام جمعبندیهای خودشان را بکنند و در جلسه بعدی بطور مشخص یک جلسه کامل، در واقع جلسه فوقالعاده دفتر پژوهش در این خصوص برگزار بشود، که بازتابی بیرونی هم بتواند داشته باشد.
عسگری : بله، تمام این اتفاقاتی که در حول و حوش جریان جنبش سبز دارد میافتد فقط بخاطر کمرنگ کردن خود جنبش است. میدانیم که جنبش سبز یک جنبش مدنی – شهروندی است و این درتضاد مستقیم با افکار قدرتطلبی بعضی از افراد و گروهها و سازمانها است. و این بسیار مهم است. همانطور که آقای آهنیان گفتند، در واقع موازی سازیهایی که انجام میگیرند به همین دلیل است. جنبش سبز یک جنبش شهروندی است که دنبال حقوق شهروندی میگردد و این اتفاقاتی که میافتد، که در مقاله آقای موبدی هم بازتاب داشت و خیلی هم خوب و درست بود، در واقع تمامی آن در مخالفت با این جنبش است. چرا این جنبش با عموم مردم کار دارد و نه به افکار و عقاید و افراد و سازمانهای قدرتطلب؟ این است که هر دوی اینها، در واقع موازی با هماند. ما هر کدام را بخواهیم تصحیح کنیم، در واقع همان کمکی را کردیم که میخواهیم به جنبش سبز بکنیم. و خوب است که وقتی آقای پاشایی اطلاعات کافی در مورد این جلسه دادند، ما یک مقداری با هم صحبت کنیم و در دستور جلسه قرار بدهیم.
اشکان: ببینید، منظور من نگاه آکادمیک نبود. در مواقعی که آمریکا یک جایی گیر کرده، این اتفاق در روند تاریخی آمریکا افتاده. باصطلاح این حرکت را در ویتنام انجام داد و اشتباه پشت اشتباه، و در کردستان عراق هم اتفاق افتاد، و وقتی آمریکا گیر میکند، گروهی از نئوکانها و گروهی از حزب جمهوریخواه، سیاستشان را بر این اساس گذاشتند. در همین مقاله هم توضیح دادم که الآن که داریم صحبت میکنیم، سیاست آمریکا چنین نیست، ولی ضمانتی بر این نیست که این سیاست عوض نشود. منظور من این بود ولی از نظر آکادمیک شاید شما درست میفرمایید.
آقای فواد پاشایی: در مورد مسئله لندن، هنوز در شورای مرکزی نشستی نداشتیم و گفت و گویی نکردیم. معقول این است که ابتدا در شورای مرکزی با دوستان صحبتهایمان را بکنیم و مطمئناً حزب یک گزارشی از لندن از نظر دیدگاه خودمان مینویسیم و در سایت میگذاریم. دلیل اینکه دادن این گزارش یک هفتهای به تأخیر افتاد، این بود که منتظر بودم که آدمهای مختلفی که در آنجا بودند نظرات خودشان را بدهند و کسانی هم اگر در این مورد مطالبی داشتند حرفهایشان را بگویند که اگر خواستیم گزارشی بنویسیم، هر نکتهای که روشن نبود، بتوانیم آنرا روشن کنیم.
ولی در آن نشست، آن چه را که میبایستی میگفتیم گفتیم، حرفهایمان را هم زدیم. مطلبی را که آقای رحیمی گفتند و نکاتی که در آن اعلامیه آمده، دقیقاً نکاتی بودند که من روی آن تأکید داشتم. معتقدم که اینها در سطح جهانی دارند کار میکنند و در آینده نزدیک نظراتم را به طور تفصیل خواهم گفت. تلاشی که اینها میکنند و کجا ما میتوانیم و جاهایی که لازم است و تعهدی ایجاد نمیکند، بهتر هست باشیم و در مقابلشان بایستیم.
رحیمی: آقای پاشایی، همین دو خط آخری که عنوان شده این موضوع خیلی خیلی مهم است که ما هر چه سریعتر اینرا به جامعه جهانی نشان بدهیم که نه، اینگونه نیست. و اینها بجز یک مشت تجزیهطلب، یک مشت افرادی که پول از بیگانه میگیرند- حال این بیگانه میخواهد هم قوماش باشد یا نه – باید یک کاری بکنیم که جلوی آنرا بگیریم. جلوی هرگونه سرمایهگذاری روی اینگونه سازمانها و احزاب را بگیریم. به همین خاطر، حتی دقایق کوتاهی هم مهم است. اگر یادتان باشد در همان جریان کنفرانس پاریس واقعیت این است که خیلی از دوستان به پاریس دعوت شده بودند و نمیدانستند جریان چیست. ولی با کاری که حزب کرد و کاری که خیلی دیگر از دیگراندیشان کردند و در مقابل این مسئله ایستادگی کردند و دیدند با آنکه تمام قدرت دست نئوکانها بود، آنها فهمیدند که محاسبه اشتباهی کردند و تن ندادند.
ولی میبینیم امروز این مسئله به حدی رسیده و به حدی اینها وقیح شدهاند که به همین راحتی در فراخوانشان مینویسند که جامعه جهانی به این نتیجه رسیده!
روی همین نظر، که شنیدم روی نظرات خودتان درست ایستاده بودید، چه بهتر که حزب مشروطه ایران و دبیر کل، هر چه سریعتر این موضوع را عریان کنند. چون در مطلبی که آقای نوریزاده نوشته این موضوع سرّی قلمداد شده است تا سه ماه دیگر کتابش در بیاید. اپوزیسیون ایران هیچ چیز سرّی ندارد مگر اینکه قسمتهایی از ایران را بخواهند بفروشند و یا معاهده ترکمنچای دیگری بخواهند برای ما بنویسند.
من از جاهای دیگر شنیدم که یک سری افراد اصلاً گول خوردهاند و قرار بوده که این جلسه اصلاً یک جلسه علمی باشد و رفتهاند آنجا. آنها هم مشغول نوشتن هستند. از جای دیگر شنیدم که این برنامه قسمتی از آن از تلویزیون العربیه به سوی ایران پخش شده و در ایران خیلی اظهار ناراحتی کردهاند سر این موضوع که در این گیر و دار، اپوزیسیون ایران مشغول فروختن ایران است. ما باید خودمان را از این جدا بکنیم. بقول نوشته آقای موبدی، نه باید گریس و نه آچارفرانسه باشیم برای همچون جریاناتی.
آقای آهنیان: پیشنهاد آقای دبیر کل بسیار منطقی است در این خصوص و جای خوشحالی بسیار دارد که ایشان این موضوع را ابتدا در شورای مرکزی رایزنی کنند و این خب، نشاندهنده دمکراسی در ساختار حزبی است. این گزارش اگر تا یک هفته دیگر بیاید بیرون پس از آن، من فکر میکنم برخلاف نظر آقای پاشایی، بسیار مهم است که نظرات اعضای حزبی در خصوص این کنفرانس و حتی در خصوص گزارشی که شورای مرکزی خواهد داد در درجه بسیار برترش، این باید به صورت علنی و رو به بیرون و مستند و مکتوب باشد. و از این نظر پیشنهاد من این است که حتماً گفت و گوهای داخلی ما در این خصوص، بخاطر میزان حساسیت مسئله در جلسه بعدی دفتر پژوهش یک هفته بعد از انتشار شورای مرکزی بیاید بیرون.
پس ما موظف هستیم که این گفت و گوها را به بیرون، بخصوص در مورد این موضوع به این حد حساس، مشخص کنیم. و این را از یاد نبریم که اگر حزب در این نشست شرکت نکرده بود مسئولیت کنونی ما در خصوص پرتو افکندن بر این فرایند بسیار کمتر بود.
در جریان پاریس حزب شرکت نکرد و به چند نکته کفایت کرد ولی الآن چون شرکت شده باید تا بطن قضیه با و با مسئولیت کامل در تمام جزئیاتش وارد شد و چه بسا که برای همه ماها که نظراتمان مختلف هست بسیار آموزنده باشد و شاید همه ما به نتایجی بسیار با ارزشتر از این فعلاً مقدمتاً در ذهن ما هست، برسیم. از گفتن واقعیتها نباید گریز کرد و معتقدم که این بحثها حتماً باید جنبه بیرونی پیدا بکند.
موضوع نشست: جنبش سبز، راه سبز امید و " شورای هماهنگی راه سبز امید"
احسانی پور: این نیروهایی که این مرزبندیها را کردهاند در رابطه با «راه سبز امید» و «جنبش سبز» از جمله حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) و زنده یاد آقای داریوش همایون. در رابطه با این نگاه انتقاداتی هم به حزب مشروطه میشود. دگراندیشانی هم هستند، که این فرق و خط و خطوط را قائل نمیشوند. جنبش سبز، جنبشی بود که در رابطه با کودتای انتخاباتی و «رأی من کو؟» آغاز شد ولی رفته رفته تبدیل به یک جنبش اعتراضی شد. جنبش اعتراضیای که خواستههای لیبرالی آحاد مردم ایران که صد سالی است بر زمین مانده بود را عنوان کرد.
در این رابطه، از آنجایی که در ابتدا این احتمال وجود نداشت که اصلاحطلبان سابق این همه همت و پویایی در آنها وجود داشته باشد که بتوانند پا به پای این جنبش بیایند و کمتر کسی تصور میکرد در مقابل اصولگرایان تا این اندازه مقاومت کنند که مثل امروز دچار حصر و زندان و شکنجه و ... بشوند. چهرههایی مثل آقای موسوی و کروبی در حصر خانگی بروند. در مقابل آن اپوزیسیون عُرفی همچنان اپوزیسیونی بود که معمولاً خارج از کشور زندگی میکرد و این نیروهای اصلاحطلب و اپوزیسیون داخلی نیرویی بود که اپوزیسیون غیر عُرفی تلقی میشد. اپوزیسیونی که از دل خود حکومت بیرون آمده بود.
بعد از این اتفاقات و درگیریها، وقتی که شدت حصر و شکنجه و دستگیری بالا گرفت این احتمال داده می شد، اول از همه آقای فواد تابان یک مقاله نوشت در سایت اخبار روز، و احتمال این را داد که مسئله آلترناتیوسازی، مسئله سنگینی جنبش و هدایت آن احتمال دارد که به خارج از کشور منتقل بشود. بعد از آن هم آقای بهروز خلیق در مصاحبهای که میکرد به این موضوع اشاره کرد که یکی دو تنی از افراد و چهرههای نزدیک به «راه سبز امید» به خارج از کشور آمدند و همانطور که جنبش سبز رابطه داخل با خارج را نزدیک کرد، آمدن مسافرین به خارج از کشور مانند آقای واحدی و امیرارجمند و ... پلی زده بین داخل و خارج و خارج ارتباط نزدیکتری با داخل پیدا کرده و میتوانیم از طریق شورای هماهنگی و یا افرادی که وابسته به «راه سبز امید» هستند میتواند برای تحولات داخل حرفی برای گفتن داشته باشند.
از آنجایی که بعد از مدتها، بخصوص بعد از بوجود آمدن شورای هماهنگی، مرتب اعلام شد و میگفتند که کسی از چهرهها و نامهایی پشت شورای هماهنگی وجود دارند اطلاع ندارد، و از اینکه به هر حال معلوم نبود که چه کسی بودند و نیروهای سکولار به این موضوع اعتراض میکردند که چرا اینها نام خودشان را مخفی گذاشتهاند و چرا به تنهایی رسالت هدایت جنبش سبز را به عهده گرفتهاند، اختلافاتی بین نیروهای اپوزیسیون عُرفی و شورای هماهنگی «راه سبز امید» بوجود آمد. که مسلماً نقدهای جدی هم به این ها وارد بود.
در واقع در رابطه با شورای هماهنگی «راه سبز امید» همین مسئله که شفاف نیست و معلوم نیست که این چهرهها چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند و اینکه با ایجاد این شورا رسالت خاصی برای خودشان قائل هستند و در را به روی دیگران بستهاند، خود یک فاصله و چالشی برای اپوزیسیون ایجاد کرده است.
مفخمی: صحبت آقای احسانی پور کاملاً درست است. من هم میخواستم این تاریخچه را به نظرتان برسانم که ایشان کاملاً گفتند. حتماً شنیدهاید که آقای مرتضی واحدی میگوید که: من دیگر یک اصلاحطلب نیستم.
با موضعی که گروهی از اصلاحطلبان که جنبش «راه سبز امید» - البته من همیشه آقای موسوی و کروبی را منها میکنم از اینها- ولی شروع کردهاند به یک مقدار سازش. به نظر من کمکی که میتوانیم به جنبش سبز بکنیم این است که به قسمت سکولاریسم آن – حال به هر طریقی- یک مقداری به آن فکر بکنید بخصوص به مقالات آقای نوری علاء بخصوص مقاله آخری ایشان، فکر میکنم که اگر در این راه وارد نشویم، با این گروهی که دارند دقیقاً حرفهای ما را میزنند و با عکسالعملهایی که به هر حال با عملی که شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبهشان با آقای نیک آهنگ کوثر که باز منتشر شد در سامانه حزب، نگاه بکنید، ما باید مسئله سکولاریزم را پشتیبانی بکنیم و با یک بررسی بپیوندیم به سکولارهای سبز و به هر حال نماینده داشته باشیم و با اینها تبادل افکار بکنیم. نمیگویم برویم و بگرویم. به هر حال باید با اینها در تماس باشیم، منتها تماس مثبت و انتقادی، نه حذفی و دفعی.
رحیمی: نمیدانم، آیا من مطلب را اشتباه گرفتم یا آقای مفخمی. تا آنجایی که من احساس میکنم موضوع بحث جنبش سبز است و «راه سبز امید» که آقای احسانیپور اشاره درستی به آن کردند که چگونه آقای همایون برای اولین بار اینها را از هم جدا کرد. با اشتباهاتی که «راه سبز امید» کرده که غیر از این هم کاری نمیتوانست بکند، «راه سبز امید» تا آنجایی که من درک کردهام از صحبتهای آقای همایون، و کاملاً هم درست بود، یک سری افرادی بودند به اسم «راه سبز امید» که اینها در درون حکومت بودند و همواره لینکی بودند یا تماسی داشتند با خود سران «جنبش سبز». قسمتی از این جنبش سبز باز رابطهای داشتند با «راه سبز امید».
یعنی زمانی که جلسهای در استکهلم بود و دوستان اسم دعوت کنندگان را گذاشته بودند «راه سبز امید» آقای همایون در آنجا گفتند: شما نمیتوانید همچین اسمی روی خودتان بگذارید. «راه سبز امید» آنهایی هستند که در درون حکومت هستند و دارند با حکومت کار میکنند. در حالیکه شما در استکهلم با حکومت کار نمیکنید و در درون آنها نیستید.
روی این اصل، همانجا آن مطلبی که در واقع «راه سبز امید» در خارج از کشور نمیتواند درست بشود، همانجا آقای همایون این کار را کردند. و کسی هم اعتراضی نکرد چون غیر از این هم نبود. امروز هم یک سری از این نیروهایی که در درون حکومت بودند به بیرون پراکنده شدهاند. هر کدام هم ادعا میکنند و یکی نماینده آقای موسوی میشود، آن دیگری نماینده آن دیگری میشود، و هر کدام ادعا میکنند که بله، جنبش سبز اینها هستند. تا قبل از این جریانات آقای مخملباف میگفت که من نماینده هستم و درخیلی از جلسات حضور پیدا کردند و سخنرانی کردند به عنوان نماینده جنبش سبز.
تا آنجایی که من میدانم، و برای من هم ثابت شده، جنبش سبز نه نمایندهای دارد و نه رهبری دارد. یک سری افراد، یک سری طرز تفکر، که به درستی هم کار کردهاند، به عنوان سران جنبش سبز عمل کردهاند و درست هم عمل کردند و شاهکار کردند و اصلاً کارشان بینظیر بود. نمونهاش خود آقای موسوی بود که تغییر و تحولی که در ایشان انجام شد در آن مدت، واقعیت این است که ایکاش نیروهای خارج از کشور، یک صدم آن تغییر و تحولی که در آقای موسوی بوجود آمده بود، در آنها روی میداد.
حال، این سران جنبش سبز امروز در زندان و حبس خانگی هستند. و هر کسی هم در خارج از کشور پیدا میشود که به بیرون پرتاب شدهاند، اینها ادعا میکنند که رهبران جنبش سبز هستند. تابحال اشتباهات زیادی هم کردند و پاسخ آنچنانی هم نگرفتند. جنبش سبزی که ما میشناسیم و طرفدارش هستیم، نیروهای تجزیهطلب، نیروهایی که میخواهند موازیسازی بکنند و سعی در تضعیفاش دارند، میخواهند همهاش به این نیروهای «راه سبز امید» و اینهایی که ادعای رهبری میکنند به آن وصل بکنند و بگویند که بله، جنبش از بین رفت و این نیروها آمدهاند به خارج از کشور. در حالیکه، جنبش سبزی که ما میشناسیم مردمی هستند که آن روزه در خیابانها راه افتادند و گفتند: «رأی من کو؟»
بعد از آن، شعارهایی که دادند تمام شان در جهت حقوق شهروندی بود. شعار مهمی که دادند گفتند: «فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن». موضوع اصلی آنجاست.
حال اگر جمهوریاسلامی به آنگونه عوض شده که خواستهای مردم را برآورده کرده و مردم به این خواستههایشان رسیدهاند و کسی دیگر به دنبال این خواستهها نیست، خب، ما میتوانیم بگوییم که بله، جنبش سبز از بین رفته. تا آنجایی هم که میدانیم همچین اتفاقی هم نیفتاده. مردم هنوز دنبال خواستههایشان هستند؛ از کوچکترین فرصتها هم استفاده میکنند؛ یا به خیابانها میآیند، یا دانشگاهها را شلوغ میکنند.
دقت کنید که خود حکومت شهامت این را ندارد که در آن تعزیههایی که میگذارد برای دوستان خودش هم حتی به حالت نمایشی آنرا برگزار بکند. حکومتی که تا دیروز روز قدس را با آن آب و تاب برقرار میکرد، امروز ببینید به کجا رسیده وضعیتاش.
روی این حساب تا روزی که حکومت از مردم میترسد، این جنبش سبز زنده است و تا زمانی که این خواستهها برقرار است، این جنبش سبز زنده است و کسی هم نمیتواند، حال «راه سبز امید» و یا هر گروه دیگری، صاحب این بشود.
آجرلو: ما باید یک بار دیگر جنبش سبز را موشکافی بکنیم. مثل اینکه هنوز دوستان متوجه منظور جنبش سبز نشدهاند و بیگانه هستند با موضوعی به نام جنبش سبز. آن چیزی که جنبش سبز را از تمام جنبشهای دنیا – بویژه جنبشهای ایرانی تا پیش از خودش- متمایز میکند نو بودن جنبش و عدم پتانسیل داشتن یک رهبری واحد هست. چرا که تا پیش از این، تمام جنبشها رهبریت واحدی داشتند و یک رهبریت فرهمند که در واقع کار را به جلو میبرد. اما جنبش رهبریت خودش را بر مبنای گفتمان خودش گذاشت. مردم ایران بعد از 32 سال تجربه کردن جمهوریاسلامی و پشت سر گذاشتن دو انقلاب، یکی ناموفق و دیگری فاجعه بار، به این نتیجه رسیدند که دیگر زمان بر گرد یک شخص جمع شدنها به پایان رسیده است و حالا باید رسید به جایی که خواستههای خودشان را ملاک اصلی سنجش و حرکتشان بگذارند.
از این منظر وقتی به ماجرا نگاه بکنیم، میبینیم که نه موسوی و نه کروبی و نه هیچ کس دیگری نه میتواند و نه این جنبش اجازه خواهد داد رهبریتی بر آن صورت گیرد
درست است که از فردای انتخابات و حضور خیابانی داشت جنبش سبز و خودش را نمایان کرد ولی این، همة ماجرا نیست. 32 سال است، حداقل سه نسل، و در پی آن نسل جوانی که امروز آمده است و طالب ایفای نقش سیاسی است آمده و پا به عرصه گذاشته و از تجربیاتش استفاده کرده و رسیده است به این جنبشی که ما امروز میشناسیم.
بحث این جنبش نه پادشاهی است، نه شکل حکومت است، نه این برود آن بیاید است و نه اصلاً به این موضوعها میپردازد. آن چیزی که جنبش سبز میخواهد در واقع حقوق شهروندی است که در طول 32 سال از او ضایع شده و میخواهد به آن برسد. هر کسی که بتواند این حقوق را تقبل بکند از نظر مردم پذیرفته است. فرق نمیکند، آقای موسوی یا آقای خامنهای، یا شاهزاده رضا پهلوی یا حزب مشروطه. هر کسی بتواند این خواست را پاسخ بدهد مردم با مسائل دیگر کار نخواهند داشت. ولی مردم این را خوب میدانند که با جمهوریاسلامی و اصلاحات به جایی نخواهند رسید. و جمهوریاسلامی نمیتواند خواستههای آنها را پاسخگو باشد.
دوستان همیشه سعی میکنند با موازیسازی در اپوزیسیون جنبش سبز را به حاشیه برانند برای اینکه یک منظور بیشتر ندارند و خودشان هم به نیکی اینرا میدانند و ما هم اینرا خوب میدانیم که با آمدن جنبش سبز بساط اینها جمع خواهد شد و این مترسک بازیهایی را که راه خواهند انداخت و اشتهای قدرت طلبیشان در جنبش سبز جایی نخواهد داشت. برای همین باید با آن دشمنی کرد؛ باید کنارش زد؛ باید موازیسازی کرد؛ باید هر روز یک بازی را آورد که مردم را در واقع از جنبش سبز دور بکنند و آنرا صرفاً یک جنبش اصلاحاتی بدانند.
اگر مردم ایران در جنبش سبز، آن 5 میلیونی که، به گفته شهردار تهران 3 میلیون، در روز 25 خرداد آمدند به خیابان و دو سال تن حکومت را لرزاندند، به اصلاحات قانعاند و اصلاحات میخواهند، خب، ما اینجا حرف اضافه میزنیم. چون که خواست مردم این است. اما، اگر قائل به این هستیم که خواست مردم این نیست، پس دیگر «راه سبز امید» و این بحثهای دیگر همه حاشیه است و ما باید به اصل موضوع بپردازیم.
جنبش سبز تنها آلترناتیو موجود است و ما بیهیچ شکی فقط باید به جنبش سبز بپردازیم آن هم به این معنی که نه با شخص و اشخاص بلکه با گفتمانها سر و کار داشته باشیم؛ با ایدهها و نظرات سر و کار داشته باشیم. چون جنبش سبز بر این مبنا پایهگذاری شده و بر این مبنا کارش را پیش میبرد. حال گروههایی هم از این دست میآیند، حرفی نیست، باکی هم نیست، کار خودشان را پیش میبرند. مهم این است که موضع و موضوع ما چیست در قبال جنبش سبز، آن هم پذیرفتن خود جنبش سبز به معنای آنچه ایرانیان بعد از پانصد سال تجربه سیاه حکومتهای مذهبی و مذهبیگری و قشریگری، و یک انقلاب فاجعه بار شدهاند. بعد همه این تجربیات چیزی که شدهاند جنبش سبز است و باید پذیرفت.
مفخمی: دوستان، کسی مخالف با جنبش سبز نیست. جنبش سبزی را که میفرمایید، یک روندی است که در افکار مردم ایران، بخصوص جوانها، ایجاد شده است. ممکن است با نافرمانی مدنی و اَمثال آن هم همراه باشد که هست. حرف من این است که ما به عنوان یک حزب باید در این مورد موضع بگیریم. موضع ما هم نباید این باشد که بنشینیم عقب و ببینیم چه میشود. باید یک کاری باید کرد. اینکه بنشینیم و منتظر باشیم که چه اتفاقی خواهد افتاد، شاید نیفتاد. الآن میبینید که کسانی که، در این دو سال فکر میکردیم که با قدرت بنشینند پشت سر این جنبش، مثلاً اصلاحطلبان، که فکر میکردیم یک عدهای از آنها سکولار خواهند شد میبینیم که الآن جا زدهاند. باز گفتم، من آقای موسوی و کروبی را از مسئله کنار میگذارم و به هر دوی آنها واقعاً احترام دارم. ولی ما باید ببینیم که موضع مثبت و فعال ما، نه عکسالعمل ما، چه باید باشد.
و از این نظر، پیشنهاد میکنم، باید مسئله سکولاریسم را مطرح بکنیم و ببینیم با چه گروههایی میتوانیم در این مورد، با جوانان ایران که از لحاظ فکری به پا خواستهاند و اقداماتی میکنند، صدای آنها باشیم.
آقای مختاری: تقسیمبندی که آقای مفخمی کردند بسیار با آن موافقم. فکر میکنم همینطور است اما فکر میکنم تا موقعی آن جنبش هست و خواستها هم هستند، همانطور که آقای رحیمی هم گفتند، قرار ما به عنوان حزب باید در کنار آنها باشیم. یعنی اگر «راه سبز امید» هست یا «شورای هماهنگی راه سبز» هست و یا هر حزب و نهاد دیگری هست، همه اینها برای ما در واقع فرصتهایی هستند که میتوانند مردم گروه گروه اما یک جور فکر کنند و یا به یک گفتمان برسند، که همان خواستهای جنبش سبز است.
حتماً نباید رفت پی آدمها و نشست و صحبت کرد. اگر یک کاری انجام میدهند و درست انجام میدهند، خب، آدم از آن پشتیبانی میکند. من فکر میکنم این یک چیزی بوده که همیشه یک رؤیا بوده. وقتی همه چیز درست میشود که همه در یک صف یک حرف بزنیم، یک جلسه بگذاریم، و هیچکس مخالف نداشته باشد، آن روز، روزی است که ایران آزاد میشود. نه، من فکر میکنم اگر واقعاً معنی تحزب را بدانیم، بدین معنی است که آدم ها با هم مخالفند در کشورهای دمکرات. اما کارهای بزرگ انجام میدهند. چون اگر یک حزبی میآید، درست که مخالفت میکنند، اما اگر بدانند که به نفع مملکت است از آن پشتیبانی میکنند. من فکر میکنم از این وادی باید بیرون بیاییم. باید حتماً رفت و نشست و از آن نتیجه در آورد و سند در آورد که همه اینها با هم موافقند و فردا اگر یک شورای مرکزی دیگر آمد، شاید با آن موافق نباشد.
من فکر می کنم که منتظر نشستن با این و با آن نباشیم. ما کار خودمان را انجام بدهیم و آن چیزی را که مردم میخواهند باید در کنارشان باشیم. حالا دیگران میخواهند در این باشند یا نباشند. اگر قرار است تنها باشیم، تنها میمانیم. اگر قرار باشد برای فعالیت بخاطر یکپارچگی ایران تنها باشیم، اشکال ندارد. فکر میکنیم که کار درست انجام میدهیم، و درستاش هم این است.
اما در مورد کسانی که در ایران هستند، باید این فرصتها را به آنها داد تا از آن استفاده بکنند که شاید شکاف بیشتر بشود. ما نمیتوانیم از اینجا کاری بکنیم. از اینجا فقط باید منتظر بمانیم که در داخل یک اتفاقی بیفتد. آنهایی که دستاندر کارند، آنهایی که قسمتی از حکومت هستند حال یک کنده بشوند یا به این موضوع کمک کنند.
آقای آجرلو گفتند که ملت نیازی به رهبری ندارد. من فکر نمیکنم هنوز همه ملت ایران به این نتیجه رسیده باشد. اگر رسیده بودند، نتیجه به صورت دیگری میشود. به همین خاطر است که باید روی جنبش سبز هنوز کار کرد. برای آنکه آن پیام هنوز که هنوز است کار دارد و باید برسد تا مردم نیازی به رهبری نداشته باشند. این نداشتن رهبری اصلی بوده که در بیرون صادق بوده و برای بیرون زده شده است. این تجربه اپوزیسیون بیرون بوده، که میدانست اگر منتظر یک رهبر بشود اگر حذفاش کنند، مردم سر در گُم میشوند. این انتقال پیدا کرده به ایران و حالا دارند روی آن کار میکنند و ما هم باید آنرا بسط بدهیم تا مردم بیشتر به این نتیجه برسند که خودشان خواستهها و تشکیلات و رفتن توی احزاب و یا هر جای دیگر را عملی کنند. این چیزهایی است که در ایران باید روی آن کار بشود و فکر میکنم هنوز آنطور که باید و شاید کار نمیشود برای اینکه در واقع سختترین جای کار مشکل ارتباطی است. مشکل این است که شما نمیتوانید با مردم آنطور که میخواهید، بلافاصله ارتباط برقرار بکنید و جمعشان بکنید و میتینگ بگذارید. اگر این مشکل ارتباطی در واقع حل بشود فکر میکنم سرعت تحولات در ایران هم خیلی خیلی بالا خواهد رفت.
در ضمن آقای آجرلو گفتند که مردم چه و چه را در ایران میخواهند. من فکر میکنم ما ها به عنوان یک حزب باید ببینیم که مردم توان چه کاری را دارند. بله، خواستهایی دارند ولی آیا توان آنرا دارند که آنها را برآورده کنند؟ در واقع بر اساس توان مردم باید از آنها خواست. حال اگر انتخاباتی باشد و بخواهند و یا نخواهند در آن شرکت بکنند، باید دید آنها به چه راضی هستند. آیا به همان انتخاب بین بد و بدتر راضی هستند یا یک چیز دیگر میخواهند. درست است که دو سال پیش 3 میلیون آمدند توی خیابان اما آیا اکنون نیز چنین فکر میکنند یا اینکه میگویند، حالا که نشد شاید ذره ذره بهتر بشود.
شهراد: خواستم نکتهای را عرض کنم در رابطه با فرمایش آقای رحیمی. ایشان اشاره کردند به کسانی که ادعای نمایندگی جنبش سبز را داشتند. من فکر نمیکنم که هیچ گروهی – کارهای نادرست زیاد انجام شده و نمایندگیهای ناروا هم زیاد صورت گرفته – ولی تاکنون هیچ جا نخواندم که که بخواهد نمایندگی جنبش سبز را اعلام بکند. این بنظرم کار نادرستی است که ما به کسانی چیزی را ادعا ندارند نسبت بدهیم. چون یک نامی برده شد - آقای مخملباف- من دست میگذارم روی این مورد. مخملباف در پارلمان اروپا، به نمایندگی موسوی که به او داده بود، رفت و صحبت کرد. هرگز ادعای نمایندگی جنبش سبز را نکرد. این یکی از نمونههایی است که میشد آورد. در مورد اینکه – باز جناب رحیمی فرمودند که «راه سبز امید» کار دیگری هم نمیتواند بکند- من ضمن بزرگداشت کاری که نه تنها اصلاحطلبان بلکه مشخصاً همین کاری را که «راه سبز امید» انجام داده، اینطور نیست که کار دیگری هم نمیتوانست انجام بدهد. مثلاً یکی از کارهایی که میتوانست نکند، و بسیار به زیان بود، نوشتن منشور بود. این چه منشوری بود؟! یکی از کجترین سندی است که این دو سال میتوانست انتشار پیدا بکند. این را میتوانستند نکنند. یکی از واکنشها امری است که در ارتباط با آن صورت میگیرد ولی نوشتن این مسئله کاری را کم نکرد. یکی از افراد مثل خود آقای موسوی یک زمانی میگفت که: جمهوریاسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم.
البته، این حرف در آن موقعیت بیشتر قابل دفاع بود، ولی هدف من این است که اینرا برسانم که اینطور هم نیست که «راه سبز امید» هیچ کار دیگری نمیتواند بکند. خیلی کارهای دیگر هم میتوانست بکند البته در سطح ترفند و تاکتیک.
خیلی برای من تعجبآمیز بود که باز فرمودند که: مردم رفتند به خیابانها و گفتند «رأی من کو؟» خطکش ما برای ارزیابی جنبش سبز به دو بخش تقسیم میشود. یکی سنجش چونی و دیگری سنجش چندی. ما برای سنجش کیفی جنبش سبز به هیچ وجه کف خیابان را نمیتوانیم مورد سنجش قرار بدهیم. برای سنجش چندی یا سنجش کمّی هم تنها عنصر ما کف خیابان نیست. بویژه برای حزبی که در واقع میتوان گفت بنا بر منشورش اگر نگویم سرآمدباورانه ولی سرآمدگرایانه دارد.
راجع به آقای همایون صحبت شده بود. از آنجایی که چندین بار در این نشست شرکت داشتم، راجع به رویکردهای داریوش همایون صحبت شد، به نظر من سنجههایی که داریوش همایون برای ارزیابی هر جنبشی بکار میبرد میبایست مد نظر باشد نه خود رویکردها.
رویکردها عوض میشوند و روز به روز تغییر میکنند. روش رویکردگیری، رویکرد را تازه میکند.
یک روز داریوش همایون میگفت «راه سبز امید» از جنبش سبز جداست و یک وقت دیگر میگفت که آقای موسوی و کروبی سخنگویان جنبش هستند، یک زمانی هم میگفت که اینها در حال رقابت هستند برای کسب قدرت. ببینید، عوض میشود. یک چیز ثابتی نیستند که نیازمند پایبندی و وفاداری باشد. به نظر من ورق زدن رویکردهای اندیشهای به صرف نتیجهای نمیدهد. دوست دیگری فرمودند در خارج از کشور چکار میتوان انجام داد؟ ما باید دست روی دست بگذاریم؟ به نظر من بهترین کاری که می توان انجام داد lobbying است. من باور به تئوری توطئه ندارم ولی ویکی لیکس سندی را منتشر کرد که جمهوریاسلامی در باشگاههای رزمی مانند کاراته و کونگفو و ... میرفت و پولهایی را خرج میکرد و انسانها و مزدورانی را خریداری میکرد و مزدور استخدام میکرد و از اینها برای کتک زدن مردم استفاده میکرد.
ما روحمان در خارج از کشور با تمام ارتباطاتی که داریم، از این جریان خبر نداشت. ولی خب، از طریق ویکی لیکس متوجه شدیم که سازمان سیا تا این حد در مسائل داخلی ایران واقفند و آگاهی دارند. اینطور نیست که آنها چشم و گوشششان بسته و ما باید آنها را باز کنیم. ولی کاری که میتوانیم انجام بدهیم، با پیامرسانی و انتقال پیام از داخل به بیرون، میتوانیم یک افکار عمومی را حول آنچه که در ایران میگذرد رقم بزنیم و بسازیم که از آن افکار عمومی بعداً بتوان به عنوان یک پشتوانهای استفاده کرد برای اثر گذاشتن بر سیاستهای خارجی دُوَل.
نه در حد کمک به ما، حداقل در عدم کمک به جمهوریاسلامی. ما میتوانیم در پیشرفت انتقال فرهنگ کار بکنیم. در همه سطوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی. کار دیگری که میتوانیم انجام بدهیم این است که برنامههای آلترناتیو و برنامههای جانشین جمهوریاسلامی بنویسیم. و به صورت کارشناسی روی آن کار بکنیم. یعنی چه؟ برای نمونه در مورد اقتصاد. ما دادههای مربوط به آن را بنویسیم و بگوییم که در نبود این حکومت با شرایط کنونی چکار میتوانیم انجام بدهیم که در اسرع وقت، با کوتاهترین زمان ممکن، اقتصاد ایران را به بهترین وضع ممکن و شایسته برسانیم.
اشکان: ببینید، ما برای این گفتمان و صحبت باز بر میگردم به همان اولویت. اولویت بسیار مهم است. اگر فقط رفتن این حکومت است، پیش فرض شما اشتباه است. این پیشفرض را متأسفانه آقای نوری علاء در سکولارهای سبزش کرده و یک مقالهای هم همین دو روز پیش نوشته بود و چاپ هم شد.
ببینید، اول از هر چیز، - که البته در ایران این صحبت نیست ولی در خارج از کشور lobbyist ها کار میکنند- این است که ایران باید یکپارچه بماند. یعنی برانداختن حکومت الآن در فکر ما نیست. اول از هر چیز کشور است، آوردن یک گفتمان سیاسی صحیح است، آوردن یک حکومت دمکراتیک است، پیش زمینه آن براندازی حکومت است. این پیش فرض را داشته باشیم، دوم، یک واقعیگرایی است. ببینید، شما در 10 هزار کیلومتری خارج از کشور یک بُرد بخصوصی دارید. ما در کمپانیهای بزرگ کار میکنیم و هر کسی یک کار بخصوصی را انجام میدهد. در داخل ایران وظیفههای خودشان را دارند و بچههای ما در داخل ایران خیلی فهمیدهتر هستند و این موضوع را بخوبی درک میکنند.
ولی ما کاری که در خارج از کشور میتوانیم بکنیم، آگاهیرسانی هست و از روی پلههای فدرال بیلدینگ نمیتوانیم جمهوریاسلامی را براندازیم. و این اپوزیسیونی که هر هفته یک نشستی دارد و پالتاک میدهد و هی اشتباه میکند، و پروندهاش از زمانی که جنبش ملی مقاومت شروع شد تا امروز که ما میبینیم بسیار پرونده درهم و برهمی داشته، بجایی نمیرسد.
رهبری، حکم تاریخ است. شما نمیتوانید برای مردم رهبر انتخاب کنید. حکم تاریخ است که در مواقع بحرانی جامعه خودش رهبر را انتخاب میکند. تاریخ آمریکا نشاندهنده آن است.
اصلاً در هر کشوری، هر موقع زمانش رسیده، رهبر آن انتخاب شده. بدبختی اینجاست که تمام گروههای اپوزیسیون میترسند از معرکه عقب بیفتند. حتی «راه سبز امید». و میبینید که کسانی شروع کردهاند به صحبت کردن و نماینده شدن.
جنبش سبز یک جنبش داخلی است، داخل مردم است و از همه مردم است و این جنبش را هیچ کس نمیتواند از بین ببرد ، این جنبش حرکت خودش را خواهد کرد و ادامه پیدا خواهد کرد. نمیتوان آنرا از بین برد.بر این اساس، هر کسی نمیتواند بگوید میخواهد قسمتی از آنرا سکولار کند، یا در چهارچوب قانون اساسی قرار بدهد، خیر. چون این جنبش یک جنبش مردمی است، هنوز جنبش انقلابی نیست. این جنبش مردمی است، تکامل فکری پیدا میکند، تکامل استراتژیک پیدا میکند و والای خودش را نشان خواهد داد.
آخرین کلام را فرمودند: چه کاری میتوانیم خارج از کشور بکنیم؟ پرسش بسیار خوبی است. هم میتوانیم لابی کنیم، هم میتوانیم این گفتمان درست را جا بیندازیم، هم صحبت بچههای داخل را به خارج برسانیم، و هم جلوی تجزیهطلبها را بگیریم. که بر میگردد به همان اولویت اول. و نشست با اینها و بلندگو دادن به دست اینها، فقط یک ضربه بزرگی است به جنبش سبز.
آقای آجرلو: من متوجه نمیشوم، «یک گفتمان را جا بیندازیم» یعنی چه؟ گفتمان وجود دارد. ما اول باید خودمان آنرا بشناسیم و بعد در واقع انتشارش بدهیم. من فکر میکنم مشکل دوستان این است که هنوز جنبش سبز را نمیشناسند و نمیدانند در داخل چه میگذرد.
کاری که ما باید بکنیم، و این دوستان بیشتر باید بکنند، این است که یک بار دیگر جنبش سبز را بشکافند و در آن بررسی بیشتری بکنند. اصرار بر اینکه سُرنا را از دهن گشادش بزنیم، از آن حرفهای عجیبی است که جای تعجب دارد. مگر میشود به جامعهای بر مبنای حقوق بشر و حقوق شهروندی رسید، حرف یک جامعه حقوق بشر و حقوق شهروندی باشد ولی سکولار نباشد. مثل این است که اگر ما قانون اعدام را از جمهوریاسلامی برداریم همه چیز درست میشود. نه. موضوع چیز دیگری است. موضوع این است که همه اینها در جنبش سبز وجود دارد. اگر ما به آن بپردازیم و آنرا بشناسیم.
پیشنهاد من این است که یک مقداری دوستان بیشتر به جنبش سبز بپردازند و تمام این گره گاه ها حل خواهد شد.
آقای مفخمی پرسیدند که «آیا در دفترهای پژوهش مشکل ایران حل می شود؟» نخیر، آقای مفخمی، هیچ اینگونه نیست و ما هم هیچ این ادعا را نداریم. ولی حداقل این است که در دفتر پژوهش مشکلات ایران برای ما روشنتر میشود. شناخت بیشتری پیدا میکنیم نسبت به مشکلاتمان و بهتر مجهز میشویم برای مقابله با آن. در نهایت، در خارج از کشور چه می توانیم بکنیم، و در داخل ایران هم همین را می توانیم بکنیم، این است که جنبش سبز را هر چه بیشتر و هر چه شفافتر، به آن صورتی که وجود دارد و هست و ماهیتاش است، به مردم نشان بدهیم، خودمان بشناسیم آنرا و تبلیغ آنرا بکنیم. این بزرگترین حربه و بهترین عملکرد ماست برای جنبشی که در واقع خواست ایرانیان است.
نشستن با گروههای دیگر خوب است، شما میتوانید بروید بنشینید، اما، ما که به جنبش سبز اعتقاد داریم با هر حرکتی نمینشینیم و به هر حرکتی بها نمیدهیم، برای اینکه اینها در یک پروسه 32 ساله نشان دادند، نه قابل اعتماد هستند و نه درک درستی از امروز و دیروز ایران دارند و نه برنامه مشخصی برای فردا. صرفاً بحث قدرت است و صرفاً مطرح کردن خودشان. ما با این افراد کاری نداریم، جلویشان را هم نمیگیریم. ما در حزب مشروطه اینگونه میاندیشیم که جنبش سبز تنها آلترناتیو موجود است و باید به آن پایبند بود.
آهنیان: نکته اول آنکه، حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بیش از همه روی مقوله لیبرال دمکراسی کار کرده بویژه در زمان زنده یاد داریوش همایون. و امروز حزبی که در نظریههای تجدد و نوزایی اندیشه در چهارچوب بیان لیبرال دمکراسی تعریف میشود، نمیتواند زیر چتر یک سکولاریزم ناقص، آنهم در یک اتحاد سیاسی مقطعی و محاسبهگرانه، خودش را محدود کند. از این نظر فکر میکنم که از حد نقد نزدیک شدن به سکولارهای سبز چیزی بر این حزب نخواهد افزود و ما در واقع میخواهیم یک کلی را در یک جزئی جای بدهیم.
آنهایی که ادعای سکولاریست دارند، اگر به نهایت آن برسند، تازه در گوشهای از این منظره وسیع لیبرال دمکراسی خودبخود جای خواهند داشت. یکی از مشکلات شاید یک قرن اخیر جامعه سیاسی ایران برخورد پدرسالارانه است با تحلیلهای خودش، به عنوان فرزندان خودش که از اول آنها را طبیعت تکاملی روانشناسی شان را فرض کرده، پذیرفته و توضیح داده و بعد ناسالمانه و پدرسالارانه در مراحل بعدی رشد این فرزند خودش با آن مواجه شده و درگیر شده و در واقع نظریههای پیشین خودش را هم رد کرده.
از روزی که جنبش سبز متولد شد بسیاری از نیروهای سیاسی علاوه بر آن شیوه باززایی این جنبش و مراحل تکاملی اش، پیشبینی کردند که اینچنین مراحلی را طی خواهد کرد و امروز که با جنبش روبرو میشوند، برخورد پدرسالارانه با آن میکنند و شروع میکنند به رد نظرات خودشان. و این همان چرخه معیوبی است که ما در آن گرفتار هستیم. من فکر میکنم در مقوله «راه سبز امید» و «جنبش سبز»، واقعاً ما جز برگشت به نظریههای شادروان همایون و علاوه بر خواندن آن و همچنین فهمیدن آن و یادآوری آن به خودمان، کار بیشتری نمیتوانیم بکنیم. یعنی هیچ حرف جدیدی در این زمینه نیست.
در تحلیل جنبشهای تاریخی و سیاسی، مخصوصاً جنبشهای شهروندی نوین، تا چه رسد به جنبشهای کلاسیکی که در آنها موضوع رهبری خیلی مشخص مطرح بود، هیچوقت به رهبریها، چه نمادین و چه تشکیلاتی و هیرارشی و چه حتی به صورت جمعی، که در مقطعهای خاصی ممکن است بین نیروهای مختلف جابجا بشود، توجه نمیکنند بلکه خود جنبش را تعبیر میکنند مخصوصاً جنبشی از خانوادهای به نام جنبش سبز. ممکن است امروز «راه سبز امید» سخنگوی غالب سیاسیاش باشد، فردا جریان دیگری باشد. این مستقل از آن تحلیل است. مهم این است که ما بتوانیم امروز تحلیلی را بکنیم که 10 سال بعد پژوهشگران از این قضیه خواهند کرد. و من فکر میکنم که شادروان همایون را باید فهمید که چرا اصولاً جنبش سبز را از ابتدا اجزایش را تقسیم و مشخص کرد. فلسفه این کار چه بود؟ این بسیار مهم است. این فلسفه تقسیم را باید فهمید و مطالب ایشان را باید مرور کرد
موبدی: دوستان توجه داشته باشید که امیرارجمند توسط خود موسوی به عنوان نماینده خودش در خارج از کشور انتخاب شد و این امر قبل از دستگیری خودش بود و او آمد به خارج از کشور.
جنبش سبز جنبش آگاهی و رهایی ایران است که گفتمان پانصد ساله مذهبی ایرانیان را بکنار زده است. این جنبش به سطح خیابان محدود نیست . راه سبز امید بخشی از دست اندرکاران حکومتی – سابق و کنونی – بودند که در شرایط خفقان و سرکوب، بیش از آنچه که کردند نمیتوانستند بکنند و انصافا هم خوب عمل کردند. جنبش اعتراضی هم بدرستی ترجیح داد که در چهارچوب آنها عمل کند . راه سبز امید صدای جنبش سبز شد. صدای مجموعه آن و نه بخشی از آن. راه سبز امید و جنبش سبز در جریان مبارزه تحول مییافتند. در عین اینکه هر دو بهم نیازمند بودند. سخنگویی جنبش سبز که بعهده موسوی و کروبی قرار گرفت تبدیل آنها به جنبش سبز نبود. بدینطریق بود که آنها به راه سبز امید تعلق داشتند و در عین حال سخنگوی جنبش سبز نیز بودند. اندرکنش این دو در یکسال و نیم برآمد درخشانی داشت. این اندر کنش ناشی از احتیاج هر دو بیکدیگر بود و دگرگشت هر دو را نیز بدنبال داشت. با سرکوبهای خونین و عقبنشینی از خیابان، دستگیری سران جنبش پیش آمد. از اینجا ببعد اختلافات احمدی نژاد و باصطلاح روحانیون بالا گرفت. سپاه قدرت خود را در عرصههای مختلف بیش از پیش افزایش داد بطوری که اکنون مستقیما از سیاسگزاری در عرصههای مختلف دم میزند و عمل میکند. یعنی سپاهیان نیروی اصلی را در قدرت بدست آوردهاند. "شورای هماهنگی راه سبز امید" در شرایط افول موقت جنبش در خارج کشور اعلام موجودیت کرد. این شورا با عدم شفافیت و خودمحوری نتوانست از آنجاها که موسوی تمام کرده بود شروع کند و به پیش برود. شعار "ایران برای بعضی از ایرانیان" الگوی کار او بود. این شورا را در شرایط افول جنبش میتوان نمایندگان اصلاحطلبان حکومتی دانست که در سردرگمی گرفتن امتیاز صلاحیت برای نماینده مجلس شدن ، هر چه بیشتر فاصله خود را از مردم بیشتر کردهاند. "شورای هماهنگی" به صورت بنیادی با «راه سبز امید» متفاوت است. این شورا خود را تقریبا بی ربط کرده است. عدم شفافیت ترکیب اعضای آن، نگرش سراپا دفعی و مذهبی آن و دستورهایی که از تهران در مورد توافقات احتمالی در مورد شرکت اصلاحطلبان در انتخابات میرسید این شورا را تماشاچی خارج نشین کرده است.
آقای مفخمی گفتند آیا مشکل ایران در دفتر پژوهش حل میشود؟ من میپرسم، آیا گفت و گو با سکولارهای نو حل میشود؟ هیچکدام حل نمیکنند. ما خیلی دوست داریم که همکاری بکنیم، نزدیک بشویم، گفتگو کنیم. منتها بر اساس چه اصولی؟ چه برنامهای؟ دولت در تبعید؟ از 5 هزار نفر رأی بگیرند؟ دولت در تبعید را تشکیل دهیم؟ نه این نوع همکاری ها معنی ندارد
رحیمی: اینکه به قول آقای شهراد که جنبش سبز را نمیشود در خیابانها با «رأی من کو؟» اندازهگیری کرد، بسیار درست میفرمایند. ولی حداقل دوست عزیز من، از عکسالعملهای جمهوریاسلامی و از مشروعیت گرفتن از جمهوریاسلامی در تمام کشورهای خارجی میتوانید قضاوت کنید که اندازه کمی و کیفیشان چقدر بوده. اینکه آن دوستان ادعای رهبری نکردند، شاید خودشان نکردند، ولی به هر حال یک قسمتی از اپوزیسیون به اینها رهبران جنبش سبز میگویند.
در مورد ثابت نبودن اندیشههای آقای همایون باید گفت آقای همایون خوشبختانه در اندیشه همیشه در حال تکامل بود ولی ایشان هیچوقت در اندیشه زیگزاگ نزدند. یعنی همیشه یک جهت مشخص داشت و همیشه بالا میرفت. ما هم نمیتوانیم زیگزاگ بزنیم و عقب بیافتیم.
در مورد لابیگری. لابیگری یک زمانی به جاسوسی ختم میشد. چه چیز را میخواهیم لابی کنیم؟ حکومت جمهوریاسلامی به اندازه کافی مشروعیتاش را از دست داده. اتفاقاً ما باید ضد لابیگریهایی باشیم که اَمثال تجزیهطلبان مشغولند در کریدورهای آمریکا. این خیلی موضوع مهمی است. چه چیزی را میخواهیم لابیگری کنیم؟
بعد در مورد آلترناتیو جمهوری. من فکر میکنم جنبش سبز به اندازه کافی آلترناتیو را مشخص کرده. آن منشوری را هم که نوشتند، آنقدرها هم بد نبوده که دوستان میفرمایند. ایکاش آن منشور اجرا میشد.
آقای مفخمی: حرف من این است که کسی مخالف جنبش سبز نیست. منتها جنبش سبز در یک روندی در این مملکت ایجاد شده است. بعد هم دوستان میگویند که سُرنا را از درِ گشادش میزنید. اگر ما لیبرال دمکراسی داشته باشیم، سکولاریزم هم داریم.
این همان روندی است که، چون صد آید نود هم پیش آید. دوستان، باید یک دو سه چهار داشته باشیم تا به صد برسیم. یکدفعه نمیتوانیم صد را داشته باشیم. سکولاریسم یکی از مبناهای لازم، نمیگویم کامل یا کافی، است که شما به لیبرال دمکراسی برسید. همه کشورهای غربی و جهان آزاد، همه لیبرال دمکرات هستند ولی سکولاریسم است که در قانون اساسیشان نوشته شده است. حال در فرانسه به یک طریق، در آمریکا به طریق دیگر، و انواع و اقسام آن در سایر کشورها.
پاشایی: دوستان، ما هم با جنبش سبز موافقیم، هم با سکولاریزم موافقیم. یعنی با دولت آینده سکولار موافقیم. ولی این به این معنی نیست که هر سازمانی به پشتیبانی از جنبش سبز ایجاد شد برویم آنجا. متأسفانه در طی این سالها، بسیار سازمانسازی مد شده.
کسانی مسئلهشان جنبش سکولار نیست، مسئلهشان رهبری ساختن است. ساختن آلترناتیو رهبری است، نه مسئله سکولار. اگر سازمانی بود که فقط طرفدار سکولار بود خب، این یک مسئله دیگری بود. ولی من بیایم از عنوان و اسم سکولار که خیلی هم مطلوب است و جا افتاده و خیلیها هم با آن نظر موافق دارند استفاده کنم و در آنجا رهبرسازی کنم و هر کسی را در آن قاطی کنم. از جداییطلب و تجزیهطلب، از عربستان، از کردستان، از بلوچستان و ... همینطور در آن قاطی کنم. چرا، چون میخواهم آنجا را شلوغ کنم و جمعیت زیادی در آن جمع کنم و یک ویترین درست کنم. در حالیکه نیست اینطور. این به نتیجه نمیرسد. تا کار اصول و پایهاش درست نباشد، به نتیجه نمیرسد. بعد هم از همه امضا بگیرد که همه اینها با من هستند، بعد همه حرف خودشان را میزنند. حرف کس دیگری را قبول نمیکنند.
یعنی دوستانی که سکولار هستند الزاماً معنیاش این نیست که دمکرات هستند و به دمکراسی معتقدند. در این جهان بسیار کشورها داریم که سکولار هستند ولی پوست مردمانشان را میکَنند. سکولار به تنهایی کافی نیست. سکولاریسم یک سری شاخ و برگهای دیگری احتیاج دارد که، جوانب احتیاج دارد، حقوق بشر احتیاج دارد، دمکراسی لیبرال احتیاج دارد. ما معتقدیم که همکاری با گروههای دیگر درست است ولی هر اتفاق و جلسهای را باید نگاه کرد و بررسی کرد که چه عواقبی ممکن است داشته باشد.
شهراد: من نکتهای را که میخواستم عرض بکنم این بود که در خود سایت اصلاحطلبان نظام، در خارج از کشور، - خب ما در داخل دستمان به آقای موسوی و کروبی نمیرسد- جدا از تعریف این جداگانگی ریشهای که میان مشروطهخواهی و سلطنتطلبی هست، در همین خارج از کشور شما میبینید که آقای امیرارجمند میگوید که سلطنتطلبان خط قرمز ماست. همانجا در همان زمان، آقای کروبی میگوید، با اینکه ما از سلطنت پشتیبانی نمیکنیم، ولی اگر مردم بخواهند، ما تن در خواهیم داد. و در این گفت و گوها هم هیچ خط قرمزی وجود ندارد. یعنی ما خیلی روشن این جدایی را میبینیم. یعنی یک کسی میگوید شما آنطرف خط قرمز هستید، دیگری میگوید نه.
در مورد لابییسم. من استناد میکنم به سخنان داریوش همایون در سال 2005 که گفت و گویی داشت با آقای بهبهانی. که میگفت پهلوی سوم بهترین لابیئیست در خارج از کشور است. شک نکنید. حالا ممکن بود به نظر ایشان الآن نباشد. ولی آن موقع این حرف را زد.
مبارزه ما در هر چه بیشتر در برابر فدرالیستها و جداییخواهان است و روشن کردن ماهیت جمهوریاسلامی در برابر جهانیان و ساختن افکار عمومی حول باورهایی که خودمان داریم. ما میگوییم لیبرال دمکرات و گفتمان برترش لیبرال دمکراسی است. خب، اینرا باید به دنیا بگوییم. به دنیا بگوییم که آقای یورگن هابرماس، نیاید بگوید که سکولاریسم و جدایی دین از دولت به درد ایران نمیخورد و ایرانیها کنار آمدهاند با حکومت دینی.
رحیمی: در مورد زبان جنبش سبز، خبرنگار دویچه وله از آقای داریوش همایون سئوال میکند: شما به عنوان بخشی از اپوزیسیون خارج از ایران، فعالیت میکنید. چه نقشی برای اپوزیسیون در خارج از ایران متصور هستید؟
داریوش همایون: پشتیبانی، پشتیبانی و پشتیبانی. ادعای تصاحب بخشی از جنبش سبز یا بخشی از گفتمان جنبش سبز کار غلطی است و دستهبندی بر سر جنبش سبز خلاف منظور است. برای اینکه جنبش سبز مرزها را از بین برد است. مرزهای درونی، گرایشات سیاسی، مرزهای درون و بیرون را. و اگر کسانی همچنان روی عادت گذشته به دستهبندی و این گوشه مال من و آن گوشه مال شما، ادامه بدهند طبعاً خلاف منظور عمل کردهاند. و اثر آن هم خیلی کم خواهد بود. ولی اگر پشتیبانی هر چه بیشتر باشد، بخصوص از قربانیان جنبش سبز و قربانیان سرکوبگری حکومت، البته نقش مؤثری خواهد بود.
بهمن زاهدی: متأسفانه هنوز ما سیال بودن و سیر تکاملی اندیشه آقای همایون از مردم و جامعه ایرانی در مقطع های زمانی مختلف را درک نکردیم. آقای همایون اگر در سال 2005 صحبتهایی کرده، میتواند مخالف آن صحبتها را در 2010 کرده باشد. چون روی شرایط زمانی بحث کرده بوده. برای همین باید یک مقدار روی این مساله دقت کرد. آقای همایون با حال و آینده زندگی میکرد. در حالیکه اکثر اپوزیسیون ایرانی هنوز در گذشته خود زندانی ماندهاند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|
|