آجرلو: من فکر میکنم در طول هفته گذشته، بجز درگیریهایی که پژاک با سپاه داشت و بعضی مسائل حاد و مهمی ایجاد کرد، در خارج از کشور بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید بسیار حائز اهمیت بود و شروطی که اینها در بیانیه برای شرکت در انتخابات ذکر کرده بودند. در این بیانیه آخر، دوستان اصلاحطلب پا را بسیار فراتر از حد و مرزهای خودشان گذاشتند و این یک اتفاق بسیار خوب است برای ما در این جبهه که از روز اول در کنار مردم ایستادیم و نه خودمان را در بازیهایی که جمهوریاسلامی راه انداخته بود غرق کردیم و نه خودمان را کنار کشیدیم. در کنار مردم ایستادیم و این پیشرفت لحظه به لحظه ای که موسوی و کروبی و در واقع طیف آنها داشتند برای رسیدن به پای مردم، امروز ثمر خودش را نشان داده. در بیانیه شروطی را ذکر کردند که فکر نمیکنم از خواسته و فکر ما اندکی فاصله داشته باشد. آزاد شدن زندانیان سیاسی، آزاد شدن احزاب، آزاد شدن مطبوعات و ... همه خواست ماست و ما میدانیم جمهوریاسلامی به هیچ عنوان تن به این خواستهها نخواهد داد و بنابراین، بیش از هر چیزی این مهم است که دوستان اصلاحطلب پا را فراتر از مرزهای خودشان گذاشتند. حال در عمل، تا روز انتخابات، چه اتفاقی بیافتد را باید دنبال کرد.
مسئله بعدی، تحرکات عربستان است. کشوری که همین امروز در بدترین وضعیت وحشی و بدور از تمدن بسر میبرد؛ با قوانینی که بیهیچ شکی بویی از تمدن و انسانیت نبرده، نگران حال دمکراسی در ایران شده و مردم سالاری در ایران را پیگیری میکند. همان عبارت «دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه است» را بخاطر میآورد. این تحرکات، پولهای کلانی که خرج شده است، بسیار خطرناک است. اسناد ویکیلیکس گواه کمک مالی بیگانگان به احزاب کردی در طول ماههای گذشته با فشارهای وارد آمده سازمانهای اطلاعاتی از صفحه اینترنتی محو شده و فعالیتهای کشورهایی مثل عربستان سعودی افزایش یافته است، اینها محور اتفاقاتی است که در یک ماه و نیم گذشته در صحنه کارزار دیده شده است. نیروهای خارج کشور متأسفانه با سکوت خودشان به این خواست عربستان و خواست کشورهای دیگر برای بر هم زدن ثبات مرزی در ایران دامن زدند و پا در راهی گذاشتند که جز سیهروزی برای ایران هیچ چیز دیگر به همراه ندارد. چرا که تبلیغ و گفت و گو در رابطه با فدرالیسم و هر آنچیزی که سازمانهای قومی را به رسمیت بشناسد، در واقع اگر نگوییم خیانت است به این کشور، ولی حتماً میتوانیم عنوان ندانم کاری را بگذاریم که آیندهای جز جنگ و خونریزی و فاجعهای به نام از دست رفتن ایران نخواهد داشت و این هولناک خواهد بود اگر سازمانهای قومی را به مانند آن چه که در کنفرانس لندن گذشت، حتی به رسمیت بشناسیم.
یادمان نرود که حزب مشروطه ایران، قبلا" مانندهای کنفرانس لندنها را زیر سئوال برده است و به نام ایران و به نام مرامی که خودش و در منشور خودش در بالاترین حد از حساسیت خود دنبال میکند. حفظ ایران و یگانگی ملی ایران و یکپارچگی مرزی و سرزمینی ایران بالاترین حد پرنسیب ماست و این حتی از حقوق بشر و دمکراسی و نان شب برای ما واجبتر است که حاضریم موقتاً در کنار جمهوری اسلامی،که با آن دشمنی وجودی داریم، بایستیم. حالا کنفرانس لندن که همه ما میدانیم بنیه مالی آن از طرف عربستان تأمین شد، عربستانی که هیچ با ما دوست نیست، در هیچ کجای سیاستاش روی خوش به ما نشان نداده و در طول 30 سال گذشته هر آنچیزی که از دستش برآمده است بر علیه این کشور کرده است، با حمایتهای بیدریغ میلیارد دلاری خودش به ارتش صدام حسین در جنگ 8 ساله با ایران گرفته تا حمایتهای خودش از امارات و ادعای پوچاش در رابطه با جزایر سه گانه ایرانی یا تغییر نام خلیج فارس. حال تن دادن به کنفرانسی که بانی و حمایت کنندهاش چنین کشوری باشد و در پنهان اسرائیل و آمریکا هم این را شانتاژ بکنند و یک شبکهای هم به نام العربیه به آن پوشش خبری بدهد برای ما خجالتآور است.
دو گزارش از آن کنفرانس بیرون آمده است. یکی گزارش العربیه است و دیگری گزارش آقای نوری زاده. به گزارش آقای نوری زاده نمیشود اعتنایی کرد و نمی شود اصلاً بر روی آن حساب باز کرد. در گزارش شبکه العربیه مطالبی دست و پا شکسته عنوان شده است. این گزارش نیست. دقیقا" هدفدار است. نزدیک شدن به این گونه کنفرانسها یعنی اعتبار دادن به آن و درگیر شدن با آن ها یعنی بالا بردن و مطرح کردن دوباره صحبتهایی که شبکه العربیه آنرا مطرح کرده است.
جای بسی شگفتی است که حزب مشروطه ایران به عنوان یک سازمان سیاسی ناسیونالیست حتی نتوانست بیانیهای برای رد صحبتهای العربیه بدهد چرا که یک شبکه خبری هیچوقت اجازه ندارد که یک کشوری را آنچنان به نام چند ملیتی، ملتاش را از هم جدا بکند و چنین مهملاتی ببافد. متاسفانه ما صرفاً سکوت پیشه کردیم. علت آن هر چه هست، دوستان شورای مرکزی حتماً جواب قانع کنندهای برای آن دارند اما ما یک بیانیه هم در رابطه با آنچیزی که العربیه منتشر کرده، منتشر نکردیم و به آن نپرداختیم. کنفرانس لندن اتفاقی بود که در یک ماه گذشته حاشیههای زیادی را بوجود آورد و به مسائل زیاد دامن زد.
بحث آخر هم پژاک است. درگیریهای مسلحانه که بین گروه پژاک با سپاه پاسداران در مرزهای غربی ایران روی داده است، حملات پژاک و حمایتهای دولت اقلیم کردستان عراق این اجازه را به نیروهای تروریست سازمان پژاک داده که وارد مرزهای ایران بشوند و در خاک کردستان عراق آزادانه سکنی بگزینند و پایگاهی بسازند برای حمله و در واقع مخدوش کردن اِعمال حاکمیت ملی ایران بر مرزهای خودش و نا امن کردن منطقه کردستان. اگر به همه اینها به صورت ساده نگریسته بشود و سادهانگارانه تصور بکنیم که صرفاً یک سازمان تروریستی است مانند جندالله که تحرکاتی دارد، باز میتوانیم این نتیجه را بگیریم که ما میتوانستیم موضعی بگیریم در این قبال و محکوم بکنیم حرکتهای سازمانهای تروریستی را به نام ایران و حفظ یکپارچگی ایران.
من فکر میکنم، در اینجای کار، سپاه پاسداران علیرغم مشکلاتی که ما با آن داریم حق به جانب اوست و دفاع او از کشور به هر نامی باشد، به هر حال دفاع از مرزهای کشور است. اما این همه ماجرا نیست و ما میدانیم که نه پژاک نیروی آزادیخواهی است و نه سپاه پاسداران حافظ مرزهای ایران است. آنچیزی که در طی دهه شصت در ایران گذشت، با جنگهای مسلحانه و با جنگهایی که گروههای چپ راه انداختند و دست جمهوری اسلامی را آزادانه باز گذاشتند برای پاکشویی سیاسی در ایران، فکر میکنم در صورتی دیگر در کُردستان در حال وقوع است. ما سازمانهای ملیگرا هم بر سر یک دوراهی قرار گرفتیم. از سویی جمهوری اسلامی این را به ما گوشزد میکند از سویی هرج و مرج و از دست رفتن کشور ایران و از سوی دیگر حیات و وجود جمهوری اسلامی در گرو تشنج است و این تشنج را این بار به نام پژاک بوجود آورده که خب، سازمانهای کُردی هم بدشان نمیآید که دست به اسلحه ببرند و منطقه را ناآرام بکنند.
هر چه که هست، ما به عنوان یک حزب سیاسی و بنام یکپارچگی ایران، در رابطه با این اتفاقاتی که افتاده است، باید واکنش نشان دهیم، آنرا محکوم کنیم و اصولاً نباید هیچ سازمانی را که دست به اسلحه میبرد، به رسمیت شناخت.
نکته آخر اینکه، احزاب کُردی، در واقع شترمرغی شده است، نه مرغ است نه شتر، این خطرناکترین گروهی است که میتوان با آن وارد بحثهای سیاسی شد. اینها با نیروی مسلحی که دارند، سازمانهایی هستند که دست به اسلحه میبرند و بهانههای به عنوان دفاع از خود دروغی بیش نیست و میشود فهمید که هزاران گروه مثل حزب مشروطه ایران اسلحهای ندارد و با کلام از خودش دفاع میکند و این گرفتن اسلحه در دست مشروعیت سیاسی حزبی به نام حزب دمکرات کردستان یا یا پژاک یا کومله را از بین میبرد در صحنه سیاسی. این را از این جهت عرض کردم که نشستن ما و صحبت کردن با آنها هیچ مشروعیت سیاسی ندارد و ما اصلاً نباید آنها را به رسمیت بشناسیم.
مفخمی: من خیلی مشتاق بودم که صحبت های آقای آجرلو را بشنوم و تا مقدار زیادی از آن صحبت ها را من قبول دارم. الآن موضع عربستان سعودی و اصولاً شیخ نشین های منطقه نسبت به ما – البته می گویم جمهوری اسلامی- دشمنانه است. نباید فراموش کرد که همین عربستان سعودی و تمام این شیخ نشین ها در زمان پادشاهی محمدرضا شاه همه مرید او بودند و اصلاً تعارضی با ایشان نداشتند. حتی این سه جزیره را با موافقت خود آن ها ایران تصاحب کرد و پرچم اش را در آنجا برافراشت. از دوستان خواهش می کنم که چون این گرفتاری ها بر اثر حکومت جمهوری اسلامی است، در دام نیفتید که از سپاه پاسداران و سپاه قدس و این حکومت طرفداری بکنید. این را در زمان حیات زنده یاد داریوش همایون گفتم و الآن هم می گویم. زیاده روی در این مورد ما را در دام خواهد انداخت.
در مورد حزب دمکرات کردستان، این ها همه گرفتاری هایی است که بر اثر وجود جمهوری اسلامی بوجود آمده. من یک لینکی برای آقای بهمن زاهدی فرستادم و خواهش می کنم اگر می شود آنرا در سامانه بگذارند. در این لینک آقای احمد زیدآبادی که واقعاً مشتاق صحبت ایشان شدم، گوش کنید، که دلایل بوجود آمدن این احزاب را ایشان مشخصاً شرح داده است.
همانطور که می دانید، در کنفرانس لندن شرکت کردیم. البته خودم شخصاً شرکت در هیچ کنفرانسی را – که البته آقای پاشایی به دلیل صحبت هایی که این آقایان کردند آن ها را سر جای خودشان نشاندند- مخالفتی ندارم. ولی کمی حساسیت پیدا کردم که چرا این مسئله به گونه ای محرمانه است از نظر آقای پاشایی و تأیید کردم آقای رحیمی را.
من در این رابطه نظرم را هم گفته ام راجع به این سازمان سکولارهای سبز. شواهد جدیدی را ملاحظه کردم که مرا وادار کرد که تکرار کنم این مسئله را. مقاله اخیر آقای نوری علاء را در سایت حزب بخوانید: «منطقه خاکستری کوچک می شود». در چهار پاراگراف پایان مقاله به سازمان جدید جمهوری خواهان تأکید می کند سایر دگراندیشان (بخوانید طرفداران پادشاهی مشروطه) را همراه و همگام خود بدانند و در راه مبارزه در انحلال جمهوری اسلامی و حکومت دینی لازم است که حتماً این مسئله مورد نظر جمهوری خواهان قرار بگیرد.
لازم به یادآوری است که این سازمان جدید با اعلام موضع جدید خود حساب خود را جدا کرده اند از جمهوری خواهانی که تا کنون مرزی که با اصلاح طلبان که به هر حال، طرفدار ادامه به نوعی حکومت اصلاح شده دینی هستند نداشتند.
ما که به همت شادروان همایون به عنوان معقول ترین احزاب طرفدار پادشاهی مورد قبول آنان هستیم، نمی بایست خود را از این دایره عقب بکشیم و به عبارت دیگر به انزوای خودخواسته تن بدهیم. البته وجود شاهزاده در رأس این جریان با کوشش های مداوم ایشان در راه همبستگی گروه های مختلف مفید و مغتنم است. من نیز به نوبه خود و به عنوان یک فرد با تماس های متعدد با آقای نوری علاء سعی در آب کردن یخ های بوجود آمده که البته هنوز بسیار نازک است دارم. هر بار ایشان مرا به مقاله های خود رجوع می دهند که البته در این آخری سنگ تمام گذاشتند.
بر شورای مرکزی حزب است که در اقدامی دسته جمعی با پشتیبانی بدنی حزب و نه تماس ها و تلفن های شخصی مسئولان که ممکن است به این بگو مگوها و اختلافات بیانجامند و پشتیبانی از شاهزاده این معضل را حل کند. در خاتمه، همانطور که گفتم آقای احمد زیدآبادی صحبت کرده اند راجع به نقش جمهوری اسلامی در پراکندگی اقوام.
موبدی : آقای نوری علاء یک نکته درست در نوشتهشان هست و درکنار آن نکات بسیاری هست که از نظر تاریخی و معنایی نادرست است. نکته درست در واقع، دیواری است که بین مشروطه خواهان و جمهوری خواهان توسط بخشی از جمهوری خواهان کشیده شده و ایشان در برطرف کردن آن تلاش میکنند. ما به انگیزهها کار نداریم ولی به آن مطلب کار داریم. این نکته مفید این مقاله است. اما نکته مهمتر از آن این است که ایشان بحث فدرالیسم و مسئله باصطلاح ملیتهای ایران را آن وسط جا زدهاند و این برای ایران بسیار خطرناک است و بر اساس منشور حزب چنین بحثی برای حزب غیر قابل قبول است. این صحبتها حرفهای ناگفته سکولارهای سبز بود که به زبان آمد. صلاح ندیده بودند این نظرات را قبلا و رسما اعلام کنند. این گرایشات از بدو تشکیل و همایش آنها روشن بود. جالبتر آن است که به جمهوری خواهان گفتهاند: که شما نمیدانید و آن چه که درباره عدم تمرکز اشاره میکنید، همان فدرالیسم است. این یک بازی سیاسی است و نادان فرض کردن سازمان جدید جمهوری خواهان است. آنها بر این مفاهیم مسلط هستند ولی ایشان خب؛ فکر میکند با این حرفها کارشان پیش خواهد رفت.
بهمن زاهدی: متأسفانه یا خوشبختانه، تنها حزب سیاسیای که برای ایران فعالیت میکند و نگاهش به قدرت از نوع دیگری است، حزب مشروطه ایران است. چپ ایران و ملی – مذهبیون برای بهبود وضع ایران و ایرانیان، تاکنون فعالیتی نکردهاند. فعالیت آنها نه به هیچ عنوان برای ایران بوده و نه برای ایرانی. ولی میشود دید که در چپ ایران وضعیت در حال عوض شدن است. دوستان حق داشتند. من یک مقدار پیگیری کردم دیدم که در چپ ایران یک حالت تجددگرایی بوجود آمده. حالا با صحبتهایی که شده در رابطه با سازمان جمهوریخواهان یا اطلاعیههایی که سازمان فدائیان (اکثریت) داد بیرون، میبینیم که نگاهشان به ایران تغییر کرده. این مهم است. نگاهشان آن نگاه سابق به قدرت نیست که ایران را وسیلهای برای رسیدن به آن هدف نهاییشان که جهانی کردن سوسیالیسم و کمونیزم بود، بکنند. امروز میشود روی چپ ایران کمی حساب کرد.
در رابطه با جنبش سبز. تمام این تحولاتی که در چپ ایران بوجود آمد و یا در حال بوجود آمدن است، جنبش سبز بوجود آورد. خیلیها میگویند که جنبش سبز از بین رفته؛ به بن بست رسیده و از خیابان آمده کنار. ولی به نظر من جنبش سبز یک شاهراهی را به تمام ما ایرانیها نشان داد. جایی که همه بتوانند در آن با یکدیگر مسابقه بدهند. چه از نظر اندیشه، چه از نظر تفکر سیاسی، جنبش سبز این راه را باز کرد. امروز اگر آلترناتیوسازی میشود، ثمره همین جنبش سبز است. وگرنه قبل از جنبش سبز، آیا کسی دنبال این بود که برود آلترناتیوسازی بکند؟ یک چیزی ثابت شده. چیزی که ثابت شده این است که جمهوری اسلامی در آن کشور دیگر نمیتواند حکومت بکند. چون آیندهنگری برای کشور ندارد. آینده نگریاش این است که چگونه بتواند به زندگی ننگین خود ادامه بدهد. این مسئله بسیار مهمی است که ما جنبش سبز را به بن بست رسیده حساب نکنیم. جنبش سبز، همانطور که آقای همایون هم میگفتند، یک گفتمان سیاسی است که صد سال است در این کشور ادامه پیدا کرده و در سیر تکاملی خودش به اینجا رسیده. ما باید استفادهای بکنیم که بهره آن به تمام مردم ایران برسد. ناسیونالیسم ایرانی و لیبرال- دمکراسی چیزهایی هستند که دارند جا میافتند. حتی چپ ایران هم به این رسیده.
اشکان: صحبت من کمی فرق میکند ولی دوباره صحبت آقای نوری علاء پیش آمد. خب، آقای نوری علاء آدم روشنفکری است. ما در خیلی جاها با ایشان موافقیم. ولی باز میگردد به همان اولویتها که براندازی حکومت اسلامی الآن اولویت نیست. تمامیت ارضی اولویت هست. صحبتهای آقای نوری علاء در لیبرال- دمکراسی میگنجد و ایشان بخشی را چسبیدهاند. صحبت کردن و بحث کردن خوب است ولی وقتی که اصول نوشته شده، اگر به آن توجه نکنیم، دوباره بر میگردیم به همان «ای دل جانان من». نمیشود صحبتها را مرتب بازگو کرد. آقای نوری علاء دو پایش را در یک کفش کرده که آلترناتیوسازی بکند. فکر میکند بتواند تمام گروههای سیاسی را گرد هم جمع بکند، یک مجموعهای هم درست کرده و از هر طیفی هم در آن گذاشته، خب، نمیشود. از زمان حمله اعراب به این سو در تاریخ ایران این نشده. مردم در صدها جبهه جنگیدهاند ولی نتوانستهاند بیایند متحد بشوند و همراه بشوند. شاهزاده را هم سخنگو یا رهبر خودشان نخواهند توانست بکنند. درباره فدرالیسم ، آتشی است که بهتر است شاهزاده با آن بازی نکند چون به ضرر خود شاهزاده است. شاهزاده شاید پاکترین پرونده سیاسی را به عنوان فرد شناخته شده سیاسی در دل اپوزیسیون دارد. این بازی این پرونده را لکهدار میکند.
پنجشنبه گذشته دولت آمریکا (وزیر امور خارجه) علناً اعلام کرد که ایران در کمک به القاعده بر علیه آمریکا و غرب دست دارد و پول شویی میکند و آنرا به پاکستان میفرستد. این بزرگترین اتهامی است که تا حالا به ایران زده شده. در عین حال، این صحبتها و اتهامات بدون سند نیست. در رابطه با ایران و سوریه، وجود بشار اسد برای ایران بسیار مهم است. چون سوریه دروازهای برای اعمال قدرت گسترده جمهوری اسلامی است. سپاه پاسداران از دولت ترکیه خواسته که در کنار اسد شدیداً بایستد. در مجله صبح صادق سپاه پاسداران هم این مطلب چاپ شده. برخی از نمایندگان دولت ایران هم گفتهاند که اگر پایگاههای نظامی ترکیه در اختیار ناتو و آمریکا قرار بگیرد برای طرفداری از شورشیان مخالف اسد، ایران به این پایگاهها حمله خواهد کرد. این باز خطرناک است. بسیاری از این صحبتها، صحبتهای جنگطلبانه است. اگر قدرت اسد بیفتد، قدرت ایران در منطقه بسیار ضعیف خواهد شد. قدرت حزب الله هم در نتیجه از بین خواهد رفت. و در پی آن همین اتفاق ممکن است در فلسطین و نوار غزه بیفتد. برای ایران حفظ حکومت اسد بسیار مهم است. در عین حال، این میتواند کمک بکند به جنبش سبز ما. چون قدرت حکومت کمتر و ضعیفتر میشود و ممکن است بچهها یک نفس تازهای پیدا کنند و دوباره بر علیه دولت شورشهایی انجام بدهند. اینها نظرهایی هستند که در مطبوعات آمریکایی داده میشوند. در این میان، آقای خامنهای هم نامهای نوشته به اوباما که در مسائل سوریه شما دخالت نکنید. ماجراجویی ایران در خلیج فارس به همین طریق است. در بحرین و عربستان سعودی. و اینهاست باعث میشود عربستان سعودی پول خرج کند و آقای نوری زاده را عَلَم میکند که از اپوزیسیون بخواهد که دور هم جمع بشوند و ...
حال هر چه هم ما گفته باشیم و برخورد کرده باشیم نتیجهای که از توی آن جلسه لندن بیرون آمد صحبتی بود که العربیه نوشت و به هیچ وجه صحبتهای ما پخش نشد. بیشتر به نفع تجزیهطلبها بود. این هم یک اعلام خطری است که باید بیشتر به آن توجه کرد.
آجرلو: من محور صحبت خود را گذاشته بودم روی اتفاقاتی که اخیراً افتاده بودند. ولی در مورد آقای نوری علاء که بارها صحبت شده است و فکر نمیکنم تأثیر داشته است در مواضع ما و بهترین مسئله این است که اشکالی که میشود به آقای نوری علاء گرفت این است که وقتی ایشان معنی Government را یاد گرفتند و معنی حاکمیت و حکومت را یاد گرفتند و در مقالات شان رعایت کردند آنوقت میشود به عنوان یک فرد سیاست پیشه و یک اندیشه پرداز سیاسی با ایشان وارد بحث و صحبت شد و بررسی کرد. ولی تا به آنروز فکر می کنم ایشان از درک مسائل سیاسی عاجز هستند و همکاری کردن با ایشان کسرشأنی باشد برای حزب. در چند ماه گذشته اتفاق دیگری که افتاده است تلاش سازمان مجاهدین خلق است برای بیرون رفتن از لیست تروریستی که آمریکا آنها را در آن قرار دادهاند، و میبینیم که در کنگره آمریکا موفق شدند که این را جلو ببرند. اما مسئلهای که بوجود میآید این است که این روزها رویکرد آمریکا، اسرائیل، انگلیس و عربستان سعودی عقب ماندهترین گروههای سیاسی در چهار چوب ایران، چه احزاب جداییطلب و فدرالخواه است. این عمل یک خبر را بیشتر مخابره نمیکند و آن هم این است که آمریکا و غرب، بویژه عربستان و اسرائیل، خواهان این هستند که ایران را به یک بیثباتی باورنکردنی در تاریخاش برسانند و با استفاده از گروههای تندرو و عقب ماندگان سیاسی که الفبای سیاست را بنا بر سودهای خود یاد نگرفتهاند و یاد هم نخواهند گرفت، به ما این را میگوید که تصمیم گرفته شده است برای اینکه از ایران عراق دیگری بسازند که عربستان و اسرائیل در آن بتوانند با ثبات بیشتری به مسائل خودشان در خاورمیانه دامن بزنند و دست جمهوری اسلامی و در نتیجه دست ایران از معادلات منطقه کوتاه شود و سلطه آمریکا و اسرائیل و انگلستان در خاورمیانه هر چه بیشتر به پیش برود.
بحث اصلاً بر سر جمهوری اسلامی نیست. چون من اینگونه فکر میکنم که اگر آمریکا و اتحادیه اروپا واقعاً میخواستند که جمهوری اسلامی نباشد، جنبش سبز بهترین و دمکراتیکترین و در واقع مردمیترین آلترناتیو موجود است و این تنها آلترناتیوی است که ما را به سمت خوشبختی میبرد. حمایت نکردن از این؛ بها دادن به گروههای جداییطلب یک پیام را بیشتر مخابره نمیکند و آنهم این است که ایران بدون ثبات و ایران با جنگ داخلی و ایران پر از هرج و مرج، خواست نهایی دولتهای غربی است و هر اندازه که ما به این نزدیک بشویم و افشا نکنیم و تن بدهیم به این سیاستها بدهیم، ایران را یک قدم بیشتر به سوی پرتگاه میبریم.
پاشایی: دولتها سیاستهای همیشگی و پایدار ندارند. بر مبنای زمان و شرایط تصمیمگیری میکنند. از لابی جمهوری اسلامی که میلیاردها دلار خرج میکند در خارج کشور، غافل نباید بشویم. لابیها، بخصوص در زمان آقای اوباما، بسیار تلاش کردند و گفتند روش آمریکاییها در گذشته بسیار تند و اشتباه بوده است و اگر با جمهوری اسلامی روش ملایم پیش بگیریم این و آن خواهد شد ... ولی مجموعه بحثهای دولتهای اروپا و آمریکا این بود که در امریکا سیاست تازهای دارد جان میگیرد. این سیاست تازه به عقیده من، حمله به ایران در آخرین راه حل سیاسی آمریکا جای دارد. قبل از آن هزاران تدبیر دیگر هست که آمریکا میتواند به آن دست بزند. مانند در فشار گذاشتن جمهوری اسلامی. منجمله گفت و گوهایی که انجام شد در مورد اینکه امریکا از لحاظ تکنولوژی به نیروهای آزادیخواه در منطقه، بخصوص ایران، کمک کند؛ امکانات دستیابی به اینترنت و تلفنهای آزاد بدون اینکه به سیستم ایران احتیاجی باشد دارد روی آن کار میکند؛ آمدن به روی اینترنت بدون اینکه به سیستم ایران وارد بشوند؛ و هزاران کار دیگر. حمله نظامی و قشون کشیدن به ایران، برای آمریکا بسیار گران تمام خواهد شد و مطمئناً دست به آن نخواهد زد.
متأسفانه سازمانهای قومی ایرانی از 60-70 سال پیش، پس از جنگ جهانی دوم، همیشه وسیله بودهاند برای قدرتهای خارجی. و در تمام این مراحل هم کشتههای زیاد دادهاند و جان بسیاری از این مردم از بین رفته. متأسفانه به دلیل جامعههای قومی ایران که بیشتر از سوی خانوادهها اداره میشود و نه از سوی توده مردم، کافی است که رئیس قبیله یا ایل و خانواده با یک دولتی صحبت بکند و زد و بندی بکند صدها نفر را مسلح بکند و حالا اگر جانشان هم از دست رفت و کشته شدند، مهم نیست. با کمال تأسف این اتفاق هم افتاده است و قولی است که رئیس ایل داده و باید انجام میشد.
در اینجا هم همین اتفاق میافتد. معتقدند که دولتهای عرب و آمریکاییها و اسرائیلیها که میخواهند جمهوری اسلامی را بیازارند، از این سازمانهای قومی حمایت میکنند، بلندگو به آنها میدهند، زمینههای تبلیغاتی برای آنها جور میکنند. ولی من در اندیشه خودم بسیار بسیار بعید میبینم که اینها بتوانند روزی در ایران کاری انجام بدهند. آزار میدهند، اذیت میکنند، دردسر میشوند، ولی توده مردم ایران در خط اینها نیستند. شما حساب بکنید در میان 70 میلیون مردم ایران، چند نفر با این جدایی طلبها موافقند. آقایی که از طرف حزب الدعوه اهواز میآید که در هر جلسهای که وارد میشود 10 یا 15 نفر بیشتر پشت سرش نیستند، او در فردای ایران چکار میخواهد بکند؟! آیا توده مردم ایران میگذارند که او هر کاری دلش خواست بکند؟ ابدا. دردسر و مزاحم هستند. بعد بددهانی و بدرفتاری را مطرح میکنند. بدگفتاری را در سیاست مطرح میکنند. وسیله دست خارجی میشوند که باعث شرم است. ولی در نهایت کاری از پیش نخواهند برد. دولتهای خارجی بهتر از هر کسی میدانند که نمیتوانند ایران را تباه کنند. توده مردم ایران نمیایستند ببینند که اینها چه میخواهند بکنند. در اوایل انقلاب، سپاه پاسداران که با آن وحشیگری و حالت غیرانسانی به کردستان حمله کرد ولی فقط با تبلیغاتی که اینها میخواهند جدا بشوند، من دیده بودم که بخش عمدهای از جوانها با اسلام و مزخرفاتی که آخوندها آورده بودند مخالف بودند و فقط به همین دلیل میخواستند در منطقه خودشان با آن ها وارد جنگ بشوند برای جدا شدن و آن هم ناآگاهانه. آنها روی علاقه ملی و جمهوری اسلامی از روی سوءاستفادهایی که میخواست بکند.
هر زمانی که در ایران این مسئله مطرح بشود که کسانی میخواهند از ایران جدا بشوند ... اصلاً خود آذربایجان که اصلاً لزوم ندارد که از تهران یا اصفهان یا گرگان یا از جای دیگری آدم برود. خود مردم تبریز جلوی اینها خواهند ایستاد. شما ببینید در ازای 5 نفر که این حرفها را میزنند، چند هزار آذربایجانی اینطرف و آنطرف، روی خطوط تلویزیونی و رادیویی میآیند صحبت میکنند و حمله میکنند به اینها که این حرفهای پرت و پلا چیست که میزنید؟!
من به سهم خودم خطر جداشدن را بسیار محدود میبینم مگر اینکه حمله نظامی گسترده انجام بشود که آنهم بسیار برای من بعید است. زیرا آمریکا به دلیل مشکلات و درگیریهایی که در افغانستان و عراق دارد، بتواند 300-400 هزار نیروی تازه در مسیر حمله به ایران آماده کند. برای اینکه حمله به ایران کار سادهای نیست. صحبتهایی که مطرح بود این بود که ما یا نباید به ایران حمله کنیم و یا اگر حمله کنیم باید حداقل 20-30 هزار پرواز جنگی داشته باشیم. یعنی هر هواپیمایی که میرود باید یک هدفی را بزند. یعنی کارخانه، فرودگاه، ایستگاه رادیو – تلویزیون، کارخانههای برق و آب و ... بگذریم که اینها برای ما غیرقابل جبران خواهد بود ولی برای خود آمریکا هم غیر قابل عمل است. مگر اینکه دیگر جداً کارد به استخوان برسد. مگر اینکه دیگر راه دیگری نداشته باشد، مگر اینکه ایرانیها در خود خاک آمریکا مستقیماً وارد حمله تروریستی بشوند. و در شرایط حاضر خیلی بعید میدانم که آمریکا که اکنون با دو کشور افغانستان و عراق درگیر است، جرأت کند که جبهه سومی را باز کند. ولی آمریکا میتواند با پشتیبانی از جنبش مردم ایران و با دادن امکانات تکنولوژی به مردم ایران دست مردم را در این مبارزات باز بگذارد.
بهمن زاهدی : با آقای نوری علا و اپوزیسیون خارج از کشور، میتوانیم زیر یک تعهدنامه سیاسی را با همه اینها امضا بکنیم. تعهدنامه سیاسی نقاط مشترک ما را میرساند. برای مثال، اگر امروز سازمان چریکهای فدایی خلق (اکثریت) بیاید و بگوید که برای تمامیت ارضی ایران با ما همفکر است، ما میتوانیم یک تعهدنامه سیاسی با آنها امضا بکنیم. اینرا آقای اسماعیل نوری علاء هم میتواند زیرش را امضا بکند، سازمان جمهوری خواهان هم میتواند زیرش را امضا بکند. این چیزی است که باید دنبالش باشیم. حالا بحثهایی که دوستان و شورای مرکزی با آقای اسماعیل نوری علاء دارند به کنار ولی باید این تعهدنامههای سیاسی (قانونمند کردن و مسئولیت پذیری) را هر چه زودتر انجام داد.
موضوع نشست آینده : انتخابات آزاد
سخنران: آقای حسن شریعتمداری
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
علیرضا
اوه! آقای شریعتمداری که خودشان از قومگرایان دفاع میکنند!
August 21, 2011 06:40:29 PM
---------------------------
|