حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
از عراق و لیبی تا سوریه، راه حل جمهوری‌خواهان چیست؟
شایان آریا

September 12, 2011

دوشنبه 21 شهریور 2570 = September 12, 2011

 

آنچه در عراق و لیبی گذشت و هم اکنون در سوریه می‌گذرد می‌تواند درس‌هائی برای راه آینده ما ایرانیان داشته باشد. براستی از آنچه در عراق و لیبی و سوریه گذشت چه می‌توان آموخت؟ از قدیم گفته‌اند فرض محال محال نیست. پس می‌توان، برای لحظه‌ای هر چند سخت، فرض را بر این گذاشت که در عراق و یا لیبی هم صدام و هم قذافی براستی می‌خواستند در درون نظامشان دست به اصلاحات واقعی کنند! از آنجا که این هر دو در چهار چوب یک نظام جمهوری عمل می‌کردند آیا راهی می‌داشتند که هم خود و نظامشان را حفظ کنند و هم دست به اصلاحات واقعی بزنند؟

هم اکنون در سوریه فرض را بر این بگذاریم که بشار اسد رئیس جمهور این جمهوری به بیراهه رفته هم بخواهد در چهار چوب نظام "جمهوری موجود سوریه" اصلاحات واقعی کرده و به رای و اراده مردم گردن نهد؟ برای ماندن و اصلاح چه باید بکند؟

سال‌هاست که بخش بزرگی از فعالان سیاسی در ایران، چه قبل از انقلاب‌اسلامی و چه بعد از آن، طرف‌دار یا بهتر است گفته شود شیفته نظام جمهوری‌اند و دست یافتن به آنرا تنها هدف فعالیت‌های سیاسی خود کرده‌اند. اگر جمهوری‌خواهان ایران همراه خمینی شدند، علاوه بر کینه کور و حس انتقام‌جوئی سیری‌ناپذیر بعضی از آنان نسبت به پادشاه فقید و نظام پادشاهی، همین شیفتگی اکثر آنان به نظام "جمهوری" بود. اگر این شیفتگی نبود به جرات می‌توان گفت که شاید بسیاری از همیاری‌ها و همکاری‌ها با خمینی و نظام بر آمده از انقلاب‌اسلامی او نیز هم نمی‌بود.اگر بسیاری از جمهوری‌خواهان همراه خمینی شدند از آن روی بود که در آنچه خمینی می‌گفت "جمهوریش" را می‌دیدند ولی "اسلامیش" را نه! هنوز هم هستند بسیاری از طیف جمهوری‌خواه مخصوصا از طیف چپ آن که حفظ نظام فعلی ایران را به خاطر "جمهوری" بودن ساختارش به نبودش ترجیح می‌دهند چرا که از آن بیم دارند که مبادا نظام پادشاهی باز گردد که در باورشان نظام جمهوری اصلاح‌پذیر است و نظام پادشاهی نیست! ولی آیا براستی چنین است؟

هر نظامی مکانیزم‌های درونی خود را دارد. ساختار هر نظامی در نهایت تعیین کننده نحوه برخورد آن نظام و مسئولانش با رویدادها و تحولات درونی و بیرونی آن است.
مکانیزم اصلاح درونی یک نظام جمهوری واقعی چیزی جز انتخابات نیست. این انتخابات آزاد و خواست واقعی مردم است که مکانیزم اصلی اصلاح در یک نظام جمهوری واقعی را تشکیل می‌دهد. اما این مکانیزم انتخابات آزاد برای کارکردن احتیاج به حداقل‌هائی‌، از جمله احزاب واقعی و تفکیک و استقلال قوای حکومتی و آزادی مطبوعات و غیره، دارد که در نبود آنها نه تنها از کار می‌افتد که خود این مکانیزم اصلاح درونی به مانعی بدل می‌شود که اصلاح را در نظامی با ساختار جمهوری اگر نه غیر ممکن که بسیار سخت و پر هزینه می‌کند.نظام‌های جمهوری که به بی‌راهه رفته و به دیکتاتوری تبدیل می‌شوند نظامهائی هستند که از ابتدا یا این اسباب را در ساختار سیاسی جامعه و حکومتشان نداشته‌اند و یا این اسباب به اندازه‌ای ضعیف بوده که به مرور و سادگی و یا در شرایط خاصی توسط تمامییت‌خواهان و مستبدین به کناری گذاشته شده‌اند.

حال سوال اینجاست که در نظام‌هائی با ساختار جمهوری که به هر علتی به بیراهه رفته‌اند و دیکتاتوری شده‌اند آیا براستی راهی عملی برای حکام و سردمداران آن نظام‌ها باقی می‌ماند که بتوانند از درون و در چهار چوب نظام موجود خود را اصلاح کنند؟ و یا به خاطر ساختار نظام مجبور می‌شوند تا آنجا که می‌توانند مقاومت کنند تا یا "پیروز شوند و بمانند" و یا "شکست خورده و نابود شوند". جمهوری‌خواهان ایران سال‌هاست که با ساده‌انگاری مخصوصا در بین عوام کم و بیش به تکیه بر این گفته اکتفا می‌کنند که "در نظام جمهوری رئیس جمهوری و مسئولان به رای مردم انتخاب می‌شوند، خوب کار کردند چه بهتر، خوب کار نکردند و بد عمل کردند مردم با رای خود عوض‌شان می‌کنند و جای خودشان را به کسان دیگری خواهند داد". اما آنان این نکته ظریف را مسکوت می‌گذارند که در یک نظام جمهوری که این جابجائی با رای مردم صورت بگیرد آن جمهوری به بیراهه نرفته است؟ تکلیف زمانی که به بیر‌اهه رفت چیست؟ تکلیف زمانی که مکانیزم این جابجائی، که انتخابات است، دیگر یا وجود ندارد و یا آنقدر بدست تمامییت‌خواهان کنترال می‌شود که در عمل وجود ندارد چیست؟

آیا هیچ‌کدام از نظام‌های عراق و لیبی برای اصلاحات واقعی و گردن نهادن به خواست مردمانشان چاره‌ای جز برگزاری انتخابات آزاد می‌داشتند؟ و هم اکنون بشار اسد آیا چاره‌ای جز این دارد؟ آیا اصولا بدون انتخابات آزاد که در نهایت همه راه‌ها به آن ختم خواهد شد اصلاحات معنی و مفهومی خواهد داشت؟ در اینگونه نظام‌های جمهوری که به هر دلیلی به بی‌راهه رفته و دیکتاتوری شده‌اند انتخابات آزاد به برکناری سران و تغییر رژیم خواهد انجامید و گره کار هم در همین‌جاست. رهبران اینگونه نظام‌ها بر سر دوراهی قرار می‌گیرند که یا بقای خود و نظام‌شان را انتخاب کنند و یا اصلاحات واقعی را. این هر دو با هم امکان‌پذیر نیست. چرا که ساختار نظام جمهوری چنین اجازه‌ای نمی‌دهد.

این معضل از آنجا پیچیده‌تر می‌شود که این گونه نظام‌ها به خاطر ساختارشان بخشی از جامعه را به طور کل وابسته به خود می‌کنند. در ایران، سوریه و لیبی به خوبی این واقعییت را می‌شود به چشم دید. از آنجا که بقای نظام به معنی بقای همان بخش وابسته به نظام نیز هست فشار از سوی این طبقه، که اصلاحات را با نابودی و از دست دادن امکانات و حتی بقایش برابر می‌بیند، برای مقاومت در برابر اصلاحات واقعی بر رهبران و دست اندرکاران اینگونه نظام‌ها دو چندان خواهد شد.

آنچه در عراق و لیبی شاهد آن بودیم و امروزه در سوریه نیز شاهدش هستیم به روشنی گواه این واقعییت است که اینگونه نظام‌ها به خاطر ساختار نظام‌شان که جمهوری است اصلاح ناپذیرند. هیچ راه عملی برای رهبرانشان وجود ندارد که هم برایشان امکان ماندن را فراهم کند و هم اصلاحات واقعی را عملی سازد. آیا تصادفی است که رهبران این نظام‌ها تا آخرین لحظه می‌ایستند و با این ایستادن هم جامعه را به خشونت و تباهی و جنگ داخلی می‌کشانند و هم دست دخالت خارجی را با تمام ویرانگری‌هایش باز می‌کنند؟ در برابر اینگونه نظام‌های جمهوری که رئیس جمهوری مکانیزمی برای ماندن و اصلاح همزمان ندارد نظام‌هائی که با چهار چوب پادشاهی کار می‌کنند از آن سوی این امکان را برای رهبرانشان حتی زمانی که به بی‌راهه هم رفته باشند فراهم می‌کنند.

یک پادشاه به بی‌راهه رفته و دیکتاتور شده هنوز می‌تواند با واگذاری اختیاراتش و قبول ایفای نقش سمبلیک و همچنین برگزاری انتخابات آزاد، از آنروی که مقامش انتخابی نیست و می‌تواند سمبلیک باشد، به اصلاحات واقعی روی آورده هم کشور را از بحران و جنگ‌های داخلی و در نهایت دخالت خارجی نجات دهد و هم خود بماند. آیا براستی تصادفی است که در اردن و مراکش جریان اصلاحات به خشونت کشانده نمی‌شود؟ آیا تصادفی است که با یکی دو تا تظاهرات روند اصلاحات شروع می‌شود؟ ولی از عراق و لیبی تا سوریه که در چهار چوب نظامی جمهوری عمل می‌کنند کار به درگیری و برادر‌کشی و در نهایت دخالت‌های خارجی با تمام ویرانگری‌هایش می‌کشد؟ براستی چرا نظام‌های پادشاهی بهتر می‌توانند جریان اصلاحات را در درون نظام‌شان شروع کنند ولی جمهوری‌ها حتی این جریان را شروع نکرده به خشونت می‌کشانند؟ راز آن در همان توان "اصلاح و ماندن" است که در یکی هست و در دیگری نیست!

نظام‌های جمهوری و پادشاهی در بهترین شرایط که دمکراتیک عمل می‌کنند و اسباب دمکراسی چه در جامعه و چه در درون نظام‌شان از بین نرفته تفاوت چندانی ندارند ولی در زمانی که این اسباب به هر علتی از بین رفته و این نظام‌ها به بی‌راهه رفته و دیکتاتوری شده‌اند در آن هنگام با هم یکسان نیستند. چرا که راه برای اصلاح در نظام پادشاهی، راه ماندن و اصلاح، همچنان باز می‌ماند ولی در نظام جمهوری همانگونه که گفته شد چنین راهی به خاطر ساختارش وجود ندارد.
جمهوری‌خواهان ایران همواره از پاسخ به این پرسش ساده شانه خالی می‌کنند و به روشنی نمی‌گویند که هنگامی که یک نظام جمهوری به بیراهه رفت و به هر علتی تبدیل به یک دیکتاتوری شد در آنزمان مکانیزم اصلاح و جابجائی چیست؟ مردم چه باید بکنند و سردمداران چه باید انجام دهند که هم اصلاح کنند و هم بمانند و این اصلاحات واقعی با مرگ و نابودیشان یکی نشود؟
پس از سی و سه سال برقراری یک جمهوری دیکتاتوری در ایران و به چشم دیدن آنچه در منطقه خودمان اتقاق افتاده و می‌افتد هنگام آن برای ایرانیان فرا رسیده است که از جمهوری‌خواهان ایران پرسیده شود که راه حل عملی آنان برای اصلاحات واقعی در چهار چوب یک نظام جمهوری به بیراهه رفته چیست؟

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

شايان آريا

با سپاس از کوشان و سایه گرامی و همچنین شاهین عزیز به خاطر لطف و محبتشان

و اما چند نکته در باره آنچه شاهین گرامی نوشته بود.

دوست عزیز به گمانم شما مطلب را بدقت مطالعه نفرمودید. اول اینکه به نظرم شما "دمکراسی" را با "جمهوری" یکی می گیرید! که اینطور نیست. یک نظام با ساختار "جمهوری" می تواند "دمکراتیک" و یا "استبدادی" باشد همانگونه که یک نظام "پادشاهی" می تواند "دمکراتیک" و یا "استبدادی" باشد. از این بگذریم که در باره اش به اندازه کافی صحبت شده.

اما در اینجا صحبت از جمهوری هائی است که "به هر علتی" به بیراهه می روند نه آنها که درست و دمکراتیک عمل می کنند و به بیراهه نرفته اند. در فرانسه هم اگر جمهوری فرانسه به هر علتی از جمله تضعیف نهادهای مدنی، شوک های اقتصادی که به بحرانهای اجتماعی شدید بیانجامد و به گروه های غیر دمکرات این فرصت را بدهد که قدرت را قبضه کنند و جمهوری فرانسه را به بیراهه بکشند وضع همین خواهد شد.

بد نیست کمی به اتفاقات تاریخی که پس از سقوط سلطنت در آلمان و تشکیل جمهوری وایمار در ۱۹۱۹ که ضمینه را برای به قدرت رسیدن هیتلر فراهم کرد توجه کنید نکته اصلی مطلب برایتان بهتر روشن خواهد شد.

فرانسه و آلمان و ایران و لیبی ندارد! وقتی یک نظام با ساختار جمهوری به هر علتی به بیراهه رفت و بدست تمامییت خواهانی مصمم به حفظ قدرت افتاد. این بدست تمامییت خواهان افتادن هم هر شکلی که داشته باشد تفاوت چندانی نمی کند چه از طریق کودتا باشد و چه از طریق انقلاب و چه از طریق رای گیری دمکراتیک مثل آلمان و بقدرت رسیدن حزب نازی و هیتلر باشد. به هر شکل که این اتفاق بیافتد تغییر و اصلاحش بسیار مشکل و پر هزینه خواهد بود.

در آلمان با چنان سابقه علم و تمدن و فرهنگ که همه می دانیم وقتی آن جمهوری وایمار به خاطر بحرانهای بعد از جنگ جهانی اول ضمینه برای بقدرت رسیدن "از راه دمکراتیک" هیتلر را فراهم کرد و با انتخاب او نظام در نهایت کلا به بیراهه رفت و تبدیل شد به یک دیکتاتوری فردی با یک حزب تمامییت خواه مصمم به حفظ قدرت به هر بهائی جز با جنگ و خونریزی و دخالت خارجی و تجزیه کشور از بین نرفت و اصلاح نشد.

فرمایش شما به جمهوری نبودن ساختار این نظام هم بیشتر شبیه به ادعای اسلام گرایان و اصلاح طلبان حکومتی است که به جای آنکه به مکانیزمهای درونی اسلام و حکومت اسلامی نگاه کنند و ببینند آیا می شود با آن قوانین و فقه و سنت چیزی بهتر از این هم بیرون آورد؟ یا نه؟ مدعی غیر اسلامی بودن آن می شوند و یک "اسلام واقعی نیست" و "اسما اسلامی است" می گویند و از زیر بار مسئله شانه خالی می کنند. ولی در نهایت قیام برای نابودیش را به خاطر اسلامی بودنش مجاز نمی دانند و در نهایت بودش را به نبودش ترجیه می دهند! که اگر در این ادعای اسلامی نبودن این نظام صادق بودند از آنجا که دوام این نظام بیشترین زیان را به اسلام می زند می باید قاعدتا اولین کسانی می بودند که علم سرنگونیش را بلند می کردند! اگر در این سی و سه ساله چنین نکرده اند و هنوز هم نمی کنند از آنروست که در ادعای "غیر اسلامی" بودنش آنچنان صادق نیستند!

بسیاری از جمهوری خواهان هم مخصوصا از طیف چپ توده ای و اکثرییتی کم و بیش همین وضع را دارند. به نوشته ها و گفته ها و امیدها شان به اصلاح از درون نظام توجه بفرمائید متوجه منظورم خواهید شد. ساختار جمهوریش را قبول دارند و می خواهند حفظش کنند و کم کم اسلامی بودنش را از بین ببرند و به جمهوری مورد نظرشان برسند.


به هر حال بگذریم

با سپاس از محبت شما عزیزان






September 16, 2011 08:12:15 PM
---------------------------

شاهین

آقای آریا فقط وضع جمهوری را در ایرانی که اصلا جمهوری نیست مورد بررسی قرار داده و آنرا به تعمیم داده همه ی ما می دانیم این رژیم(ایران) اسما جمهوریست و رسما به طور دیکاتوری اداره می شود و با درنظر گرفتن نظرات ایشان کشور فرانسه که مهد ازادیست باید هر چه سریعتر نظام خود را تغییر دهد چون نظام آن به نابودی کشیده خواهد شد

September 15, 2011 09:44:56 AM
---------------------------

سايه

با تشکر از اقاي اريا که نکته بسيار ظريفي را باز کردن و حالا وضيفه ديگران است که اين نکته ظريف را بشکافند و مارا از شعار غلط جمهوري مساوي دموکراسي در بيارن
با تشکر سايه

September 14, 2011 07:06:04 PM
---------------------------

کوشان

پرسشی که همیشه مطرح می کردیم و پاسخی نمی بینیم.جناب شایان اریا گرانمایه با نگاه تیزبینی از میان اوضاع منظقه نکته تلفیقی باارزشی را بیرون کشیده که دست مریزاد دارد .
عالی .خیلی خوب طرح موضوع کرده اند و سپاس

September 14, 2011 12:23:01 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites